حماسه ی کویر مرحوم دکتر باستانی پاریزی

بسم الله الرحمن الرحیم  

دِه و روزی دِه

این نکته در مطالعات کلی تاریخ فلات ایران ثابت شده که قوام اقتصادی_ و بالنتیجه سیاسی این مملکت_ قرنها و سالها بر قَوایم « اقتصاد دِه » پایدار مانده بوده است. و روزی و خوراک خلق را همین دهات کوچک تامین می کرده اند. هر چند مولانا همیشه می گفت:

خواجه پندارد که روزی، ده دهد / او نمی داند که « روزی ده » دهد

اما خود مولانا هم خوب می دانست که اگر روزیِ شهرها را « روزی دِه بزرگ » می دهد، باز هم به وسیله ی همین « دِه » کوچک می دهد!

نظام حکومتی سه هزار ساله ی ایران بر اساس اقتصاد ده تنظیم یافته و رشته های این پیوند، درست مثل حلقه قُفل بافتنی خُورجینهای همان دهاتیها به هم گره خورده است، و اگر سر رشته ی این رشته ها _ یعنی واحد ِ اقتصادی ِ ده» گسسته شود، بنای شهرها یکی پس از دیگری، مثل حلقه های قفل خُورجین از هم گسسته خواهد شد!

از قدیم هم خوب مردم می دانستند که:

اگر باران به کوهستان نبارد / به سالی دجله گردد خشک رودی

شهرها، با آنهمه فیس و افاده چیزی جز سَماد چارپایان و زُور آدمیزاد به ده نفرستادند و در ازاء آن خربزه گرگاب و خیار سیمکی دریافت کردند و عسل سبلان و کبک دریِ بختیاری بدست آوردند.....

......

خشکید و کویر لوت شد دریامان / امروز بد و از آن بتر فردامان

ز این تیره دل دیو صفت مشتی شمر / چون آخرت یزید شد دنیامان

                                                                       (اخوان ثالث) 

دِه و بازدِه

تا اینجا صحبت از ضررهای مادی بایر شدن روستاها بود، زیانهایی که هر چند خطرناک است، اما شاید به صورتی جبران پذیر باشد یعنی این امکان هست که فی المثل اگر گوسفند سنگسری سر به بیابان نگذاشت، گوشت از استرالیا وارد بکنیم، و اگر گندم قندهاری کشت نشد، نان امریکایی ممکن است برسد.

همه چیز را می شود وارد کرد جز شعر سعدی

امان الله خان عامِری در کرمان همیشه می گفت: زمین بخرید که هرگز ضرر نمی کنید، زیرا همه چیز را می شود از آمریکا وارد کرد جز زمین! بنده این حرف او را به صورت دیگری بازگو می کنم؛ همه چیز را می شود از خارج وارد کرد، جز شعر سعدی، و جز کلام آسمانی حافظ، و جز روحّیه ی « ایرانی بودن» و وطن را دوست داشتن، و با فرهنگ ایرانی بارآمدن. و اینها مراحلی است که تنها در زیر همین آسمان و در گوشه و کنار همین مملکت و در کنار جویبار همین دهات هزار ساله امکان پذیر است.

بنابراین، در افول روستاها، ضررهای معنوی و فرهنگی آن دیگر چیزی است که به حساب نمی تواند آمد، زیرا اگر هزار سال هم بگذرد دیگر آبادیهای جابجا شونده ی « مکینه » ها محال است بتوانند کاری را انجام دهند که فی المثل قریه کوچک « صباغیه » در تربیت سید نعمت الله جزایری انجام داده است، و ده هزار سال هم که بگذرد، احترامی که مردم به مقبره ی همین سید در قریه « جایدرفیلی » قائل می شوند، برای برجهای مخابراتی « سنتو » قائل نخواهند شد! زیرا اینها سر به باد هوا دارند، و آنها میخ هزار ساله ی فرهنگ را در دل خاکها کوفته اند. بینوایی ما را ببین که ریشه ی درختهای هزار ساله ی تمدن نمای خود را از بن درآورده ایم و چشم امید به دست آوردهای « متل قو » یا « الکاسازور » و ایستگاه تقویت شماره 5 و صفحه رادار ستیغ کوهها و میله های آهنی مخابراتی سنتو دوخته ایم، در حالتی که ببر و پلنگ و دد و دام ما در قفس آهنین باغ وحش است و بیابانمان « جنگل تیر تلگراف » .....  

آنچه خواندید عینا نقل قسمتهایی از کتاب حماسه ی کویر نوشته ی دکتر باستانی پاریزی بود، فصل ۲ و ۵  صص ۲۵۷ - ۲۵۸ و صص ۴۴۳-۴۴۴ چاپ سوم نشر خرم ۱۳۷۱ 

                                     دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی 

لطفا فاتحه ای بخوانیم برای شادی روح دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی شاعر نویسنده و استاد تاریخ که به تازگی ( پنجم فروردین ) دنیا را وداع گفت و به عقبا رفت و امروز تشیع شد و بنا به وصیتش نه در قطعه ی نام اوران، بلکه در کنار همسرش در قطعه ی ۲۵۰ بهشت زهرا دفن شد و آرام گرفت. روحش شاد و قرین رحمت الاهی  

ادامه مطلب ...

جنگ و ناقوس مرگ

بسم الله الرحمن الرحیم 

مدتی قبل کتاب جنگ و پاد جنگ (زنده ماندن در سپیده‌‏ دم سده بیست و یکم) نوشته الوین و هیدى تافلر ترجمه مهدى بشارت را می خواندم و به تازگی به منظوری ناچار به مراجعه ی مجدد به آن شدم و در پی تحقیق در صحت و سقم مطلبی برآمده و در گوگل واژه ای انگلیسی را جستجو کردم و بعد به مقاله ای از گاردین رسیدم آنچه در پی اش بودم این بود که مثلا دستاورد امریکا در جنگ هژمونیکی که بر علیه عراق در میان موج اعتراضات و مخالفت های جهانی آغاز کرد، چه بود؟ 

مقاله ی گاردین را تحت عنوان : 

Last Post in Iraq: this is the death knell of the American empire 

در این آدرس یافتم

  http://www.guardian.co.uk/commentisfree/2011/dec/15/iraq-death-knell-of-us-empire 

  

وقتی در صدد ترجمه و فهم آن برآمدم، دیدم اتفاقا این مقاله در ایران بوفور ترجمه و منتشر شده است.

با خواندن ترجمه مقاله ی گاردین دانستم این نگاه تنفر آمیز از سیاست های مداخله جویانه و جنگ طلبانه ی امریکا ظاهرا مختص ما و کشورهای شرقی و عربی نیست و چنین نگاهی در جاهای دیگر و حتا در قلب اروپا هم وجود داشته و رسمیت دارد و از طرف دیگر فهمیدم که تنها غرور و قدرت نظامی برتر، برای پیروز شدن در یک جنگ کافی نیست، هر چند خرابیهای بسیاری به بار بیاورد و انسانهای بیشماری را بکشد که موجب انباشته تر شدن نفرت عمومی از خودش می شود در عین حال خود این نظام جنگ طلب و میلیتاریستی را دچار مصائب و مشکلات بسیاری می کند که به این سادگی ها راه خلاصی از آن ندارد.

شما نیز در صورت تمایل ترجمه ی کامل آنرا بخوانید که در قسمتهایی از آن چنین نوشته است: 

 

     عکس از گاردین. نظامیان امریکایی در حال جمع کردن پرچم و بازگشت از عراق  

گاردین: پایان جنگ عراق "ناقوس مرگ" امپراطوری آمریکا را به صدا درآورد

هم اندیشی:یک روزنامه انگلیسی در گزارشی به شکست آمریکا در عراق اشاره کرد و نوشت: پایان جنگ عراق ناقوس مرگ امپراطوری آمریکا را به صدا درآورد.

به گزارش هم اندیشی؛ به نقل از روزنامه انگلیسی "گاردین"، نظامیان آمریکایی در راه بازگشت به سوی خانه‌های خود هستند و این افراد جدا از آن هزاران نظامی آمریکایی هستند که زندگی خود را در عراق از دست دادند و همچنین جدا از آن دهها هزار نفر دیگری که آنقدر معلول یا آسیب جسمی و روحی دیده‌اند که نمی‌توانند به خانه و زندگی خود بازگردند و اینها منهای تریلیون‌ها دلاری است که این نظامیان در یک کشور در حال تخریب عربی خرج کردند، به شعله‌های تعصب دامن زدند، ایران را قدرتمندتر کردند و موج اختلافات فرقه‌ای را در سراسر جهان اسلام آغاز کردند اما مأموریت آمریکا در عراق به سختی انجام شد و این از وداع نامه آمریکا در عراق که توسط "باراک اوباما" رئیس‌جمهوری آمریکا در هفته جاری در "فورت براگ" ایراد شد، کاملا مشخص بود.

بر اساس این گزارش، آنچه که قرار بود نمایش قدرت در عراق باشد، به پرهزینه‌ترین بومرنگ تاریخ هم از نظر تلفات انسانی و هم مالی تبدیل شد.

گاردین ادامه داد که آمریکا در پایان مأموریت خود در عراق ما را دعوت می‌کند تا به خرابکاری‌هایی که داشته، زل بزنیم.

بر اساس این گزارش، جنگ آمریکا برای نفت بود و برای اسرائیل بود و مهم‌تر از همه برای ترساندن جهان به ویژه چین از قدرت آمریکا بود. این جنگ به بزرگترین بومرنگ تاریخ تبدیل شد و محدودیت‌های قدرت نزدیک به ورشکستگی آمریکا را به نمایش کشید. 

گاردین در ادامه اینگونه نوشت که علی‌رغم ترس و واهمه از اینکه امپراطوری آمریکا خیلی سریع آسمان‌های عراق را به طور  قطع تحت سلطه خود می‌گیرد، آنها (نظامیان آمریکایی) از زمان آغاز حمله به عراق تا زمان عقب‌نشینی از این کشور حتی کنترل یک خیابان را در عراق به دست نداشتند و تنها خیابان "حیفا" در بغداد، قبرستان نظامیان آمریکایی شده است که شاید صدها آمریکایی در آنجا مدفون باشند.

بر اساس این گزارش، دژهای نظامی در فلوجه همچون استالینگراد روسیه بعنوان نمادهای قدرت شکست ناپذیر مقاومت دربرابر حملات خارجی به جای ماند و جرایمی چون "زندان ابوغریب"، جایی که عراقی‌ها عریان و تحقیر می‌شدند، در لغتنامه بربریت آنهایی که به بقیه حمله می‌کنند ورود پیدا کرد و رنگ و لعاب مأموریت متمدنانه آنها را کمرنگ کرد.... 

منبع قطره

 

ناکامی و بی عدالتی، دلیل پرخاشگری و انقلاب و جنگ

بسم الله الرحمن الرحیم  

قبلا راجع به آزادی و عدالت گفت و گویی داشتیم و به تازگی خانم محبی با مطلب لرزان زما هم زمین و هم زمان  و آقای سلمان محمدی با درج دو مفاله از عطاءالله مهاجرانی و جواب عباس عبدی به او با عنوان وطن در دو نگاه مرا به این موضوع بازگرداند، این بار سوال این است که دلیل هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی چیست؟  

افسردگی، عصبانیت، عدم وجود شادی و نشاط، نبود رضایتمندی، ناراحت کردن، دزدی، صدمه زدن، فحاشی، نزاع ، چاقوکشی ، قتل، تجاوز، تعدی به حقوق دیگران، آسیب زدن به اموال عمومی، بطور کلی بروز رفتار ضد اجتماعی در جوامع بطور کلی و در جامعه ی ما بطور اخص و حتا شروع جنگ ها دلیلش چیست؟

دلیل کینه توزی سیاهان نسبت به سفید پوستان، نفرت مردم کشورهای استعمار شده از کشورهای استعمارگر، نگاه غیر دوستانه ملتهای توسعه نیافته نسبت به کشورهای توسعه یافته چه می تواند باشد؟ میدانیم که منشا شروع جنگ جهانی دوم تجمیل سنگین حس شکست و حقارت به آلمان بود، که آن خرابیهای عظیم و آن کشتار وسیع را رقم زد.

الیوت آرونسون در کتاب روانشناسی اجتماعی که توسط دکتر حسین شکرکن ترجمه شده است به موضوع پرخاشگری هم پرداخته است.

آنچه می خوانید خلاصه ای از اواسط این کتاب است که می تواند مبین بسیاری از رفتارهای پرخاشگرانه جامعه ی ما و بطور کلی جوامع انسانی باشد.خلاصه ی بخشی از کتاب روانشناسی اجتماعی صص 166 - 174:  

               ناکامی و محرومیت

برای این سوال که آیا انسان به طور غریزی موجودی پرخاشگر است، شواهد قطعی و روشنی برای جواب وجود ندارد. به همین جهت بحث و مجادله در این مورد هنوز ادامه دارد. بیشتر شواهد موجود حاصل مشاهده و تجربه با گونه های دیگری غیر از انسان است. زینگ یانگ کوئو بچه گربه و بچه موشی را در یک قفس قرار داد و دید که آن دو دوستان نزدیکی برای هم شدند. این آزمایش غریزی نبودن پرخاشگری را ثابت نمی کند اما نشان میدهد که با آموزش می توان از رفتار پرخاشگرانه در دوران کودکی ممانعت و جلوگیری به عمل آورد. در آزمایش دیگری توسط ایرناس ایبل ایبس فلدت نشان داده شده که موشهایی که در انزوا بزرگ شده اند به موش دیگری که به قفس آنها آورده شود حمله می کنند و این در ادامه ی آزمایش کوئو ثابت می کند که پرخاشگری آموختنی نیست اما ثابت نمی کند که پرخاشگری لزوما غریزی است. پل اسکات از بررسی شواهد نتیجه گرفت که برای جنگیدن نیازی فطری وجود ندارد و این نظریه با ادعای فروید مغایرت دارد و در واقع منکر وجود غریزه پرخاشگری است. این بحث بارها انجام گرفته است. نتیجه گیری اسکات را رفتار شناس برجسته حیوانات کنراد لورنر تائید نمی کند.... و این مباحثه و مجادله ادامه دارد. لئونارد بروکوویتر که از پیشوایان متخصصان پرخاشگری انسان است، اعتقاد دارد که انسانها در این مورد با حیوانات کاملا متفاوتند. زیرا یادگیری در رفتار پرخاشگرانه آنها نقش مهمتری ایفا می کند. در آدمیان پرخاشگری نتیجه تعاملی پبچیده میان تمایلات ذاتی و پاسخهای آموخته است.

پرخاشگری می تواند معلول هر موقعیت ناخوشایند یا ملال انگیز از قبیل درد، دلتنگی و غیره باشد. مهمترین عامل در ایجاد پرخاشگری از میان همه موقعیتهای ملال انگیز، ناکامی است. اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود ناکامی حاصل، احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش می دهد. معنی این مطلب این نیست که ناکامی همواره منجر به پرخاشگری می شود، یا این که ناکامی تنها علت پرخاشگری است.

تصویر روشنی از رابطه بین ناکامی و پرخاشگری از آزمایش معروف راجر پارکر، تامارا دمبو و کورت لوین نمایان می شود. این روانشناسان کودکان خردسال را با نشان دادن اطاقی پر از اسباب بازی و اجازه دسترسی ندادن، آنها را ناکام کردند پس از آنکه کودکان از پشت حائلی سیمی انتظاری طولانی و دردناک را پشت سر گذاشتند وقتی سرانجام اجازه یافتند تا با اسباب بازی ها به بازی بپردازند، آنها را به طرف دیوار پرتاب کرده و لگد مال کردند و از این قبیل رفتارها. اما کودکانی که بدون هیچگونه حائل و انتظاری، و به سهولت و سادگی به اسباب بازی ها رسیدند با نشاط و سرور به بازی با آنها پرداختند. بدین سان ناکامی می تواند منجر به پرخاشگری شود. تمیز بین ناکامی و محرومیت، اهمیتی بسیار دارد. کودکانی که اصلا اسباب بازی ندارند پرخاشگر نمی شوند. لیکن کودکانی که متوقع بوده اند تا با اسباب بازیها بازی کنند وقتی انتظار آنها برآورده نگردید احساس ناکامی کردند، و این شکست باعث رفتاری مخرب در آنها گردید. حروم فرانک روانپزشک خاطر نشان ساخته است که دو آشوب خیلی جدی سیاهپوستان در سالهای اخیر در فقیرترین مناطق اتفاق نیفتاد – بلکه این دو آشوب در واتس [ Watts  ] و دتروی [ Detroit  ] که معیشت سیاهپوستان به ادبار و فلاکت مناطق دیگر کشور نبود به وقوع پیوست. نکته مهم این است که زندگی سیاهپوستان در آن مناطق در مقایسه با ثروت و مکنت سفید پوستان فلاکت بار بود. انقلابها معمولا توسط مردم محروم آغاز نمی شود. بلکه انقلابها را اکثرا مردمی آغاز می کنند که تازه سربلند کرده و به اطراف می نگرند و متوجه می شوند که دیگران وضعی بهتر از آنها دارند و نظام حاکم با آنها با بیعدالتی رفتار می کند.

نتایج بحث میان روانشناسان به این انجامیده که وچود پرخاشگری در انسان را مانند حیوانات برای بقای نسل لازم نمیدانند .اما ذهن مردم مفرب زمین، بویژه امریکائیان عادت کرده است که موفقیت را با فتح و حسن عمل را با کتک زدن به دیگران معادل بداند. ام . اف . اشلی مونتاگو احساس می کند که ساده کردن بی اندازه و سوء تفسیر نظریه داروین در مردم عامی این عقیده را بوجود آورده است که کشمکش لازمه قانون حیات است. اشلی مونتاگو می گفت در اثنای انقلاب صنعتی برای کارفرمایان طراز اول که به بهره گیری از کارگران می پرداختند آسان بود که استثمار خود را درباره ی این که زندگی مبتنی بر تنازع بقاست و این که "فقط" بقای مناسبترین افراد، طبیعی است توجیه کند!

حاکمیت یگانه - حاکمیت دوگانه - توزیع اقتدار

بسم الله الرحمن الرحیم

گی روشهتغییرات اجتماعی – ترجمه دکتر منصور وثوقی – نشرنی – 324 صفحه – نقل از صص 124- 126

دارندف ، می گوید « اقتدار » هم مانند ثروت به طور نامساوی توزیع گردیده است . ولی باوجود این بین ایندو تفاوت مهمی وجود دارد ، بدین ترتیب که در توزیع نامساوی ثروت بعضی بیشتر از دیگران سهم می برند ولی به هر حال آنهایی هم که فقیرند اموالی ولو ناچیز را دارا می باشند ، در صورتی که در مورد « اقتدار » توزیع آن (ص 125) به صورتی است که عده ای از آن بهره ور می گردند و بقیه کاملا فاقد آنند و این همان وضعی است که تحت اصطلاح « توزیع دوگانه ی اقتدار » از آن نام می برد.

توزیع دوگانه ی اقتدار نتیجه ی بسیار مهمی دربردارد، به این ترتیب که لزوما تضاد منافعی بین کسانی که دارای اقتدار هستند و از آن استفاده می نمایند و کسانی که از آنها اطاعت می نمایند به وجود می آید. کسانی که این سمتها را به خود اختصاص می دهند در جمع دارای منافعی هستند که نمی توانند آنها را با کسانی که تحت فرمان و انقیاد هستند تقسیم نمایند و بر عکس کسانی که در موقعیتی از انقیاد به سر می برند . به دلیل وضعیت مشابه ای که دارند دارای منافع مشترکی می باشند و به سخن دیگر نوعی همدردی بین آنها وجود دارد.  

          توجه به اعتراض ضرورتی اجتماعی  

خلاصه آنکه منافع کسانی که فرمان می دهند و کسانی که اطاعت می کنند ، منافعی است در جهت عکس یکدیگر و بنابراین تضاد منافع نیز همیشه نوعی مغایرت بین منافع است و همچنانکه قبلا گفته شد مارکس کاملا متوجه این نکته گردیده بود که نفع اساسی مشترک کسانی که دستور می دهند ، حفظ « وضعیت موجود » است ولی منافع (ص 126) اصلی کسانی که تحت تسلط و انقیاد هستند در واژگونی « وضعیت موجود » است و بدین لحاظ منافع این دو گروه طبیعتا غیر قابل انطباق است . نتیجه آنکه دوگانگی « اقتدار » منطقا موجب دوگانگی دو دسته مخالف می گردد . از طرف دیگر نظر به اینکه « اقتدار » عنصری اساسی از سازمان اجتماعی محسوب می گردد ، می توان نتیجه گیری نمود که همیشه در جامعه تضاد وجود دارد. بنابراین تداوم تضاد در زندگی اجتماعی را می توان با منشاء ساختی آن توجیه نمود . « اقتدار » و توزیع اقتدار پدیده های ضروری برای ساخت و کارکردهای نظام اجتماعی محسوب می شوند که خود در عین حال دایما موجب به وجود آمدن تضادهایی می گردند که بر سیستم اثر نموده و باعث دگرگونی در آن می شوند. 

.... 

پ ن ۷/۵/۹۱ - این مقاله را از سید حسین امامی که به نام دو رویکرد به مفهوم اقتدار در سایت مردمسالاری منتشر شده است را هم بخوانید به آدرس: 

http://www.mardomsalari.com/template1/News.aspx?NID=56718 

که به بررسی مفهوم اقتدار در آرا و اندیشه های ماکس وبر و هانا آرنت ، پرداخته است.

لیبرالیسم میلیتاریستی

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

" کتاب روند سلطه گری " - تاریخ سیاست خارجی امریکا 1938-1983 - نوشته ی استفن آمبروز - ترجمه ی احمد تابنده  

تیتر فصل اول کتاب این است: مسیر گردش به جنگ « من از جنگ متنفرم » (فرانکلین دلانوروزولت)

در طی این کتاب 416 صفحه ای آمبروز بدلیل عدم تجزیه و تحلیل روشن از دلایل ورود امریکا به جنگ از روزولت شخصیتی عملگرا و گریزان از جنگ و آدمی صلح طلب می سازد که بنا به شرایط ناگزیر از ورود به جنگ بوده است.  

اما دکتر رضا رئیس طوسی * طی مقدمه ای می نویسد " روزولت در شرایط بحرانی اقتصادی ایالات متحده امریکا در سال 1933 قدرت را بدست گرفته است" و در طی همین مقدمه ی کوتاه چهارده صفحه ای با آمار و ارقام و ارجاعات گوناگون ثابت می سازد که روزولت نه تنها صلح طلب نبوده است ،بلکه او به همراه تیم مشاورانش،ایالات متحده امریکا را در بزنگاهی حساب شده و با اندیشیدن تمهیدات از قبل طراحی شده وارد جنگ کرده اند،نه بطور ناخواسته ،بطوریکه ، ورود در جنگ به این منظور طراحی شده که در هنگامه ی جنگ و قتل و ویرانی جهانی و از میان رفتن همه چیز ، امریکا بتواند ضمن به دست آوردن سود سرشار اقتصادی به قدرت اول جهانی نیز بدل شود .در طی کتاب با این روشهای عملگرایانه ی روزولت و تیم لیبرال او با جزئیات بیشتر آشنا می شویم!  

 در صفحه  17 از کتاب و صفحه هشتم از مقدمه ، دکتر طوسی چنین می نویسد:

...کاهش تولید در آسیا مانند اروپا معنایی جز انتقال تولید به ایالات متحده امریکا نداشت . با جذب حساب شده ی بازارهای وسیع جهان ، قدرت تولید و در نتیجه درآمد ایالات متحده امریکا بشدت افزایش یافت . 

درآمد ملی ایالات متحده امریکا که در سال 1937 ، 74،000،000،000 دلار بود در سال 1944 به 184،000،000،000 دلار رسید. علی رغم 12 میلیون نفر زن و مردی که ایالات متحده به نیروهای مسلح انتقال داده بود ، معذالک سطح تولید صنعتی آن کشور در طول این مدت 80 درصد افزایش یافته بود.تولیدات بخش کشاورزی  از افزایش 36 درصدی برخوردار بود. موج افزایش قیمت کالاهای کشاورزی در طول جنگ ، درآمد کشاورزی ایالات متحده امریکا را از 6،400،000،000 دلار به 18،200،000،000 دلار رساند. این ها همه نتیجه تدابیر و مطالعات دقیق و حساب شده و پیچیده ی گروه های مطالعاتی متعددی بود که مشاورین روزولت بدور خود گرد آورده بود.

و در ادامه و در صفحه ی 19 می نویسد:

...صلح طلبی ،برخلاف نظر پروفسور آمبروز ، چهار چوب طرح های روزولت مرافقتی نداشت. شاید آنچه سبب شده است نویسنده روزولت را صلح طلب بخواند، مماشات، احتیاط و تدابیری بوده که روزولت در اقدامات حساب شده خود نه برای صلح بلکه برای آماده کردن افکار عمومی ضد جنگ امریکا برای ورود به جنگ انجام می داده است.  

 

                                     عمو سام نماد میلیتاریسم 

دولت روزولت در حالیکه بسمت جنگ حرکت می کرد ، در عین حال می کوشید تا روزولت را در هاله ای از " انگاره ی بیطرفی " نگهدارد. این کار برای این بود که انتخابات سال 1940در پیش بود و آنها در نظر داشتند که روزولت برای دور سوم در انتخابات به ریاست جمهوری برگزیده شود. زیرا 12،000،000 نفر بیکار و گرسنه امریکایی همراه با خانواده هاشان که جمعیتی بیش از دوبرابر این تعداد را تشکیل می دادند ، هنوز اقدامات پرزیدنت روزولت را بیاد داشتند که با طرح محافظه کارانه ی نبودیل خود بدست آنها کاسه های آش داغ داده ، برای امرار معاش بخور و [ ص 20] نمیرشان برای تعدادی از آنها کاری دست و پا کرده و بدیگران چنین وعده ای داده بود. کمتر شخصیت دیگری ، جز روزولت که تبلیغات وسیعی او را بصورت رئیس جمهور محبوبی درآورده بود ، می توانست جامعه ی مخالف جنگ امریکا را با چنان سرعتی به سود هیأت حاکمه آن به جنگ بکشاند.

.... 

* از فعالین ملی و مذهبی و استاد سابق علوم سیاسی دانشگاه تهران