آداب روزه - درجات روزه

بسم الله الرحمن الرحیم 

شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآن 

عالم ربّانی احمد بن محمد مهدی بن ابی ذر ملقب به ملا احمد نراقی که دارای صفای باطن و تهذیب نفس و کرامات است در کتاب شریف معراج السّعاده پس از آنکه تمام کتابش را که 701 صفحه است صرف تشریح راههای کسب صفات ممدوح و طرد رذائل نفسانی کرده است، تقریبا در صفحات انتهایی کتاب ( صص 692 – 694 انتشارات علمیه اسلامیه - 1348) پس از بیان طهارت و نماز و ذکر و دعا و تلاوت قرآن از روزه و به این ترتیب نوشته است: 

 

     سوره قدر . إِنَّآ أَنزَلنَـاهُ فِى لَیْلَةِ الْقَدْرِ

بدانکه ثواب روزه بسیار و اجر آن بیشمار است و آیات و اخبار وارده در فضیلت آن خارج از حد احصا و بیرون از حیز اظهار و تذکار است و همه آنها در کتب احادیث مذکور و در السنه و افواه مشهور است و احتیاج بذکر آنها در این مقام نیست بلکه در اینجا اشاره ببعضی از آداب باطنیه و ظاهریه روزه می شود و بدانکه سزاوار روزه دار آنست که چشم خود بپوشاند از هر چه نظر کردن بر آن حرام است یا مکروه است یا دل را از یاد خدا مشغول می سازد و محافظت نماید زبان خود را از جمیع آفات و معاصی متعلقه بزبان [ ص 693 ] و گوش خود را نگهدارد از هر چه شنیدن آن حرام یا مکروه است و شکم خود را بازدارد از غذاهای حرام و شبه ناک و همچنین سزاوار آنست که در هنگام افطار از حلال اینقدر چیز بخورد که کل بر معدۀ او نباشد چه سّر امر روزه داشتن آنستکه قوۀ شهویه مقهور و ضعیف شود و تسلط شیطان کمتر گردد تا نفس قدسی از درجۀ بهیمیت ترقی نموده متشبّه بملائکه گردد و در او آثار تجرّد و روحانیّت حاصل شود و هرگاه کسی آنچه چاشت نخورده و مقابل آنرا در شام بخورد چگونه این مطلب دست میدهد خصوص هرگاه هم همچنانکه عادت اکثر اهل این عصر است الوان اطعمه که در ماه مبارک صرف می کنند در ماههای دیگر صرف نمینمایند و شکی نیست که چون معده از غذای چاشت خالی باشد تا وقت شام رغبت آن بیشتر و اشتهای آن افزونتر می گردد پس چون در آنوقت برغبت تمام الوان طعام را بقدر چاشت و شام بلکه زیادتر بخورد لذّت آن بیشتر و قوّت آن فزونتر میگردد و قوۀ شهویۀ او بهیجان می آید و آنچه مقصود از روزه بود نتیجه بر عکس میبخشد پس روزه دار باید لااقل همان غذایی که در شبهای غیر روزه می خورد بخورد و خوراک روز خود را به آن ضم نسازد تا سودی از روزه ببیند. و از جمله آداب روزه دار آنستکه در هنگام افطار دل او مضطرب باشد و در میان  خوف و رجا معلق باشد چه نمیداند که روزۀ او مقبول شده یا نه و این حالیست که باید در آخر هر عبادتی باشد....

ادامه مطلب ...

بازرگان در بیدادگاه نظامی و فریاد درد مشترک

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه می خوانید نوشته ای از مرحوم مهندس مهدی بازرگان است که در بخش اول مدافعاتش در دادگاه نظامی ایراد داشته است و طی آن سعی کرده ، تاریخ زنده و ملموسی از آنچه در نیم قرن بر دو نسل ایران رفته است را بازگوید او سیر تکاملی عقاید و نظرات خود را در این نوشتار به روشنی بیان میدارد . این مدافعات که در سال 1350 توسط انتشارات مدرس در یک کتاب و در دو بخش تحت عناوین دفاع از نهضت آزادی و محاکمه استبداد منتشر شده ، گزارشگر حوادثی است که خصوصا در بین سالهای 1320 – 1340 اتفاق افتاده است. مطلبی که نقل می شود شمه ای از این کتاب و از صفحات 165 – 168 است که بازرگان سعی دارد تحلیل خود از طرز فکر جوانان و شرایط آن روز را به دادگاه ارائه کند ، شرایطی که بدلیل بی توجهی حاکمیت ، روز به روز به وخامت گرایید و درست چند سال بعد از این محاکمات ، سرکوب ها ، زندانها و تبعیدها ،منجر به انقلاب 1357 ملت ایران شد[ تاکیدها از کتاب است] :  

                                            

... جوانها از جهات ذیل با ما اختلاف داشتند:

اولا همانطور که نسل ما و نسلهای قبل از ما که مشروطیت را بوجود آوردند، تحت تاثیر افکار دوره های رنسانس و تجدد و ناسیونالیسم و لیبرالیسم اروپا بودیم، نسل بعد از ما تحت تاثیر افکار اجتماعی و فلسفی جدید وسیعتر و عامتر سوسیالیسم ( نقش طبقات – مبارزات حزبی – عوامل اقتصادی و این که آزادی و استقلال ،  علاوه بر آزادی در رای و عقیده باید توام با رهایی از قیود اقتصادی و نظامات اداری هم باشد) و کمونیسم و غیره بودند ، و مستقیم و غیر مستقیم تعلیمات حزبی و تا حدودی مبارزات سیاسی را دیده بودند.

ثانیا به قدر یک آزمایش از ما جلوتر بودند. مزه تجدد خواهی و اصلاحات را چشیده و دیده بودند که دردی دوا نشده است. بعلاوه همه آن اصلاحات و خیالات در شهریور 20 باد هوا شد. قضایا را آنها از دریچه دیگری میدیدند.

ثالثا چشم و گوشها در دنیا بیشتر باز شده و تجزیه و تحلیلهای سیاسی را دیده بودند. سیاست برای آنها از محافل سری دیپلماسی و اشرافی به میدانهای آشکار توده ای آمده بود.

رابعا به اقتضای جوانی حرارت و آتش دیگری داشتند . بیش از نسل ما به حرکت و هیجان علاقه و عادت پیدا کرده بودند. ما سنین بلوغ خود را یا در سالهای آخر قاجاریه در خفت و ضعف و ترس گذرانده بودیم یا در سالهای اول قدرت پهلوی که بی سر و صدایی و سکوت اجباری بود. ما بچه های ترسو و معقول از آب درآمده بودیم. اما اینها بچه های دوره جنجال و هیاهوهای بعد از شهریور 20 بودند.

خامسا نارضایتی بوجه شدیدتری در اینها وجود داشت . هم از جهت خرابی اوضاع مال و اختلافات طبقاتی و هم از جهت بالا رفتن استاندارد یا سطح زندگی و افزایش فوق العاده توقعات و حساسیتها ، روح عناد و بدبینی و کینه خیلی بیش از سابق شده بود.

سادسا این جوانان مستقیما در معرض ضربات و صدمات شدید هیات حاکمه قرار گرفته بودند. ضربات و صدماتی که در ایام جوانی ما سابقه نداشت  آن وقتها ما مثلا گاهگاه چوب و فلک میدیدیم اما حالا گلوله و خون را دیده بودند. 16 آذر شوخی نیست. باطوم پاسبانان در تظاهرات خیابانی به سر و رویشان خورده و شکنجه های زندانها را چشیده بودند . حتی دخترها نیز در این دوران مصونیت نداشتند من خودم در لشکر زرهی خرسی را که در حمام تاریک به سراغ دخترها می فرستادند دیده بودم. بعدا که قضیه اول بهمن 1340 پیش آمد دیگر قضیه از حدود و تنبیه و تهدید تجاوز کرده ، کماندوها با عناد و کینه توزی مخصوص به قصد کشت همه را میزدند و به هیچکس و هیچ چیز ابقا نمی نمودند. حتی به بیماران و مجروحان پانسمان شده ، حتی به کتابها و میکروسکوپها ...

وحشیگری و جرح عام آن روز را روزنامه فکاهی توفیق به وضع پر معنایی روی جلد کاریکاتور نشان داده ، سالن درسی را کشیده بود که استاد سر و دست پیچیده و پا شکسته مشغول تدریس است و با اشاره به تنها جوان سالمی که بالای آمفی تأتر نشسته است ، میگوید: " تو که دانشجو نیستی اینجا چرا آمده ای؟ "

فکر می کنم بهترین شاهد و مدرک زنده فجایع آن روز و رفتار خصمانه عجیب مامورین دستگاه اعلامیه ای باشد که رئیس دانشگاه وقت ( رئیس دانشگاه منصوب اعلیحضرت ) صادر کرده است:

" امروز یکشنبه اول بهمن ماه ساعت 11 و ربع عده ای نظامی بدون این که اتفاقی ورود آنان را ایجاب نماید به محوطه دانشگاه وارد شده عده ای از دانشجویان را مجروح و مضروب نمودند.

دانشگاه نسبت به این روش اعتراض داشته و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتکبین را از دولت دارد. مادامیکه نتیجه رسیدگی به دانشگاه اعلام نشود اینجانب و روسای دانشکده ها از ادامه خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود"

خلاصه آن که دستگاه دولت برای جوانان این دوره قیافه ای غیر از قیافه پاسبانان زمان مراجعت ما از اروپا داشت.

سابعا هم چشم و گوش اینها به جریانات مملکت و شغل و سرنوشت آینده بازتر شده بود و هم دزدیها و خیانتها به وضع چشم و گوش بازکن تری در مملکت رواج پیدا کرده بود . اینها با نگرانی خیلی بیشتری ( از جهت مالی و معاشی و از جهت اخلاقی و ملی ) آینده را می نگریستند. بنابراین بر خلاف دوره های تحصیلی ما دست و دل آنها خیلی به درس نمی رفت و مبارزه را وظیفه خود می دیدند و دوست داشتند. 

بازرگان به همراه یارانش

[ بازرگان خطاب به کمیته ی تحقیق پیش از دادگاه که متشکل از دو قاضی و یک سرلشگر بوده و از نهضت آزادی می خواسته که بدلیل مقبولیتش پیش دانشجوها آنان را به درس خواندن و دوری از سیاست دعوت کنند چنین جواب داده است: ]

  امروز هر بچه دبستانی به قدر کافی هوشیار و چشم و گوش باز شده است و به طریق اولی یک جوان بیست و چند ساله دانشگاهی بخوبی خبر دارد عوامل موفقیت در جامعه چیست و چه تبعیضها و پارتی ها و فسادها در مملکت جریان دارد. دانشجویان دانشکده ما تعطیلات تابستان به کارآموزی میروند . در کارگاهها و نزد مقاطعه کاران بچشم خود میبینند و در مدرسه و خارج از مدرسه از رفقای ارشد میشنوند که چگونه یک میتواسیون ( صورت وضعیت ماهیانه ) تنظیم می شود و مهندس کارگاه در صورت زد و بند با مهندس ناظر دولت به عوض 400 کیلو سیمان ، 250 کیلو سیمان در بتن زده و صورت کارکرد 600،000 تومان را یک میلیون و نیم تومان به حساب می آورد چنین مهندسین مورد علاقه و تشویق شرکت مربوطه خواهند بود و ابدا در موقع استخدام و برای تعیین حقوق او کار ندارند به این که در درس مقاومت مصالح یا در درس ماشینهای حرارتی بنده چه نمره ای گرفته و در خروج از دانشکده رتبه چندم شده است . آن شرکت مقاطعه کار هم اگر برنده مناقصه و صاحب درآمد سرشار و سرمایه هنگفت می شود از جهت آن نیست که تجهیزات و تجربیات فراوان دارد یا مهندسین و مدیرانی را استخدام کرده است که با نبوغ و هنر و ابتکار خود بهترین طرح را با کمترین خرج تهیه نموده اند ، بلکه چون سهامی به مقامات داده و ساخت و پاخت با بالایی ها دارد یا خوب کمین می کند کارهای کلان گیرش می آید.

این جریان ها و این عوامل و علتهای موفقیت در مملکت چیزهایی نیست که یک دانشجوی ایرانی نداند . بنابراین از نظر مادی و منافع شخصی و معاشی خود هیچ موجبی برای قبول زحمت و رنج تحصیل نمی بیند. برای او همین قدر که فورمالیته ای به عمل آید و بتواند با حداقل نمره دیپلم بگیرد کافی است . نصایح امثال ما در جنب پندها و تعلیماتی که جامعه به یک دانشجو می دهد مثل پر کاه در مقابل کوه است. خرابی مملکت و نیروهای فساد آنها را به جانب دیگر می کشد و می برد. 

در روز ۱۶ دی‌ ۱۳۴۲ دادگاه نظامی تهران حکم خود را درباره بنیانگذاران و اعضای ارشد نهضت آزادی ایران صادر کرد.

دیشب خواب آقاجونو دیدم!

بسم الله الرحمن الرحیم  

ظاهرا حجت الاسلام علیرضا پناهیان از دکتر شریعتی خوشش نمی آید یا با عقاید او مخالف است یا ..  او که از منبری‌های مشهور پایتخت است روز گذشته در هیات شهدای گمنام تهران این خاطره را روی منبر نقل کرده است:

یکی از علما خواب یکی از شهدای روحانی را می بینند. از او پرسیده بودند فلانی آن دو دوست دیگه ات که همیشه با هم بودید و شهید شدند کجا هستند؟ شهید روحانی می گوید یکی شان پیش من است اما دیگری، پیش ما نیست خیلی مرتبه اش بالاست، ما به آن نمی رسیم!

وقتی دلیل این تفاوت مرتبه را  می پرسد، آن شهید می گوید نمی توانم بگویم...

با اصرار زیاد آن عالم، شهید به او می گوید پس ابتدا باید این نمازی را که به تو می گویم بخوانی بعد...عالم از خواب بیدار می شود و آن نماز را می خواند و سپس می خوابد. آن شهید دوباره به خواب عالم می آید و می گوید: ما سه نفر قبل از انقلاب هم حجره بودیم. دوتایمان مدتی طرفدار افکار دکتر شریعتی بودیم، فقط حدود 2-3 ماه؛ بیشتر نه زود برگشتیم. اما آن دوستم که اکنون در مرتبه ای بسیار بالاتر است، طرفدار دکتر نبود... وقتی وارد این عالم شدیم... به ما گفتند فقط به خاطر همان چندماه  بین عوالم تان فاصله ای به این زیادی افتاده است! وقتی هر چیزی را می ریزید تو ذهن تان، پس فردا این ها اذیت تان کرد، فقط خودت تان را شماتت کنید

علم الحادی یا دگماتیسم نقابدار

بسم الله الرحمن الرحیم

برخلاف آنچه الحادگرایان ادعا می کنند علم در بعد از رنسانس و در عصر روشنگری بر ضد دین نبوده است و دانشمندان هم در پی دین زدایی نبوده اند و اساسا برخلاف آنچه ملحدین به دروغ اشاعه داده اند در ابتدا مقابله ای میان علم و دین اساسا وجود خارجی نداشته است. بلکه حتا دانشمندان آن دوره خود را پیکار جوی از جانب مسیحیت می دانسته اند و تا زمانیکه متافیزیک و باور مذهبی و حتا نگاه اساطیری دانشمندان به عالم وجود داشته توانسته اند علم را به پیش ببرند وبا یافته های خود روابطی در عالم را شرح داده و تبیین کنند بطوریکه انقلاب کپرنیکی را رقم بزنند. کاری که به علت غلیه یافتن مکانیک گرایان در عصر نیوتن با همه ی بزرگی یافته های علمی مانع از فهم روابط آن شد و به تبع اش انقلاب نیوتنی پدیدارنگشت واین کشفیات و یافته های علمی امروز هم مانند یک دفتر تلفن اطلاعات عظیمی دارد بی آنکه این اطلاعات به درد کسی بخورد و یا قادر به توضیح روابط حاکم بر عالم باشد چیزی که امثال ریچارد داوکینز ملحد مدام ادعای آن را دارند.

 به قسمتهایی از کتاب افسانه نجات بخشی علم نوشته ماری میچلی با ترجمه دکتر عبدالکریم گواهی و با ویراستاری دکتر علوی تبار صص 123 – 127 توجه کنید:

دانشمندان در حال نبرد

پس باید دید این همه تخریب و انهدام متوجه چه چیزی است؟.. نبردی که توسط انجمن سلطنتی و بلکه عموم معتقدین به تفکر مکانیستی در قرن هفدهم ، آغاز شد ، آن گونه که جانشینان الحادگرای آنان غالبا می پندارند ، نبردی بر ضد اصل دین نبود. بلکه ، در [ص 124] وهلۀ اول ، نبرد و پیکاری بر ضد دین غلط بود؛ بر ضد دینی که بر زمین متمرکز بود [ نه بر آسمان] و آشکارا یک الهۀ اسرار آمیز و کافر کیش ، و نه یک خدای عقلانی را مورد تصدیق قرار می داد. همۀ پیشگامان بزرگ علمی آن عصر مدعی بودند از جانب مسیحیت پیکار می کنند و نزد اکثر ایشان این فقط یک حرکت سیاسی نبود- آن طور که باز بعضی از مردم امروز مایلند چنین فکر کنند – بلکه مربوط به اعتقاد واقعی آنان بود.

همچنین این پیکار منحصرا بر ضد تفکر ارسطویی نبود. در حقیقت تفکر ارسطویی یک تفکر رسمی سنتی بود که همه ی مصلحین فکری می خواستند آن را تغییر دهند. اما این منازعه و جدال سه وجه داشت و تلخ ترین خصومتهای آن بین دو دسته از مصلحین بود- بین طرفداران نظریه مکانیستی یا ماشین باوری که نماینده آنها دکارت بود و نمایندگان تفکری که به نام « سحر و افسون طبیعی » [ natural magic ] خوانده می شد. این باور و اعتقادی به یک نظام فراگیر از نیروهای غیبی بود، از گرایشها ( سمپاتیها ) و تنفرهای اسرار آمیز ؛ از نوع چیزهایی که ما امروزه مایلیم آنها را خرافی بدانیم.

اما ، به هیچ وجه صرفا موضوعی پشت پرده که جادوگران آن را بکار می بردند نبود. بلکه سیستم و نظام پیچیده ای بود که توسط دانشمندانی عرضه و بیان شده بود که بعضی از آنها به هیچ معنا و مفهوم رایج و متعارفی اصلا ساحر و جادوگر نبودند. بلکه درست به اندازه علمای طرفدار نظریه مکانیستی ، عالم و تحصیلکرده ، صاحب تجربه ، و غالبا به همان اندازه موفق بودند این منازعه ، نزاع ساده ای بین نور و تاریکی نبود.

برای مثال ، گالیله در اثر خویش به نام « دیالوگ ( گفتگو)» با احترام فراوان از کتاب ویلیام گیلبرت تحت عنوان « آهن ربا یا مغناطیس » ( سال 1600 میلادی ) یاد کرد و کشفیات گیلبرت را در زمینه ی مغناطیس مورد پذیرش قرار داد، هر چند با نامبرده در مورد چگونگی تفسیر آن کشفیات اختلاف نظر داشت. گیلبرت به ارسطو ، به این خاطر که عالم ( آفاق ) رابه یک قلمرو الهی در آسمانها و قلمرو پست دیگری در زمین تقسیم کرده بود انتقاد کرد. زیرا این دیدگاه موجب تحقیر و [ص 125] بی احترامی به زمین می شد. نامبرده نوشت: زمین نباید « محکوم و در کنج تبعید قرار داده شود و به طور کلی از نظم کامل و شکوهمند عالم خلقت ، به عنوان موجودی بیروح و خشن کنار گذاشته شود» . وی ادامه می دهد که اما در رابطه با خود ما : « ما کل جهان ، همه ی کرات ، همه ی ستارگان ، و نیز این زمین شکوهمند را جان دار می پنداریم و معتقدیم که از آغاز تحت سلطه نفوس مقدر آنها قرار داشته ایم.»

بدین ترتیب ، گیلبرت و گالیله هر دو می خواستند بار دیگر شیوه ی برخورد رویکرد نسبت به زمین و آسمانها را یکسان کنند. اما گالیله بهترین راه دستیابی به این مقصود را کنار گذاشتن احترام و تکریم خرافی نسبت به آسمانها ، و در عین حال تمجید و تعالی بخشیدن به زمین می دانست . « ما باید نشان دهیم که زمین جسم سرگردانی است که از لحاظ شکوه و عظمت ماه را پشت سر می گذارد ، نه اینکه محل فرو ریختن و دفن همه پس مانده ها و فضولات تیره و کدر کاینات باشد.» گیلبرت ، بر عکس می خواست این کار را از طریق حرمت گذاشتن به زمین و آسمان ، هر دو انجام دهد ؛ و نیز از مجرای جستجوی توضیح و تبیین رفتار زمین از دل ویژگیهای خلاقه و سازندۀ آن ، و نیز بوسیلۀ استعارۀ بسیار معنادار  یک مادر. گلبرت نوشت که «همه اشیا و اعیان مادی نوعی میل و گرایش ... به سمت یک سرمنشاء مشترک دارند، به سمت مادری که از آنجا متولد شده اند.»

این افکار و عقاید ، در بعضی از مواقع برای علم و دانش بسیار سودمند افتاد. به عنوان مثال ، گیلبرت احتجاج می کرد که امواج دریا به واسطه ی جاذبۀ ماه ، که از مجرای دلبستگی ( سمپاتی ) عمل می کند ایجاد می شوند. یوهانس کپلر با قبول این ایده اضافه کرد که این فقط بخشی از یک نظام عمومی جاذبه است که همه سنگینی یا جاذبۀ مواد را توجیه می کند. بنا به گفته کپلر ، سنگینی صرفا یک گرایش جسمانی متقابل بین اجسام مرتبط یه یکدیگر در جهت اتصال و اتحاد آنها می باشد... و لذا بیشتر زمین است که یک قطعه سنگ را به سوی خود جذب می کند تا اینکه آن قطعه سنگ در جستجوی زمین باشد. کپلر می گفت که جاذبه ماه است که امواج را به وجود می آورد و اضافه می کرد « اگر زمین از جذب اقیانوسهای خویش دست بردارد ، همۀ آبهای دریاها به پرواز درخواهند آمد [ص 126] و دور کرۀ ماه جریان پیدا خواهند کرد. » کپلر از این اندیشه در پالایش خویش نسبت به نظام کپرنیکی بهره گرفت و از آن طریق جداولی راجع به حرکتهای سیاره ای به دست داد که بین پنجاه تا صد برابر از جداول موجود دقیق تر بودند.

از نظر ما ، که به افکار و عقاید نیوتن خو کرده ایم همه این مباحث به اندازه کافی منطقی و معقول به نظر می رسند و کپلر ممکن است مانند یکی از پیشگامان علم نوین به نظر آید. اما این همان حایی است که اساطیر بنیادین ما چنین گمراه کننده اند. در آن زمان ، علما و دانشمندان مکانیستی که باقیمانده آرامگاه مشاهیر علمی ما را پر می کنند این نظر و عقیده کپلر را به عنوان یک مطلب خرافی بشدت رد کردند. بخصوص شخص گالیله که ممکن است از او انتظار داشته باشیم تا [با] حمایت کپلر از نظام کپرنیکی استقبال کند ،بسادگی آن را نادیده گرفت. مشکل این بود که از نظر مکانیک گرایان « جاذبه » اصلا یک توضیح و تبیین واقعی به حساب نمی آمد. بلکه فقط یک نام نامعقول و توخالی برای « نیروی نامرئی » بود.

.از نظر پیروان نظریه مکانیکی هیچ توضیح و توجیهی ، جز آن که بر پایه الگوی آشنای فشارکشش کار می کرد ، معقول به حساب نمی آمد. درست مثل قطعات ماشینهایی که با فشار چرخ دنده کار می کردند و ایشان با آن آشنا بودند. اما با تمسک به چنین شیوه ای ، به نحو نومید کننده ای نمی توان که این حقیقت شناخته شده را که اشیا سقوط می کنند شرح داد یا در واقع اینکه چگونه اشیا در وهله اول به یکدیگر می چسبند . وچگونه ذرات سخت ، که حرکت آنها فقط موجب می شود تا با یکدیگر برخورد کنند، گاهی از مواقع به جای توده ای از گرد و غبار را به وجود آورند سنگهای سخت و محکم را می سازند. در این مباحث نیز موضوع جاذبه مطرح شده بود. اما هنوز آن را یک خرافه تو خالی می دانستند.

نظامهای مکانیکی که به نحو بسیار گسترده ای مورد قبول بودند، از قبیل تئوری گردبادهای « دکارت » هیچ بیان و توضیحی که حتی کمی موجه به نظر برسد برای هیچیک از امور نداشتند. علیرغم این مطلب ، نه تنها کپلر با تمسخر تمام به بیرون انداخته شد. بلکه به عنوان نظریه ای تو خالی و غیر معقول در قرن هجدهم مورد مخالفت واقع شد. به نحوی که حتی در سال 1747 میلادی سه نفر از[ص 127] دانشمندان برجسته فرانسه به نامهای اوله [ euler ] کلیرو [ clairaut ] و دالامبر [ d Alembert ] مدعی شدند که نظریه جاذبه نیوتن را رد کرده اند. از آن تاریخ ، مدتی گذشت تا مجادله حاصله بالاخره به نفع نیوتن خاتمه یافت.

.......

بله به مجرد اینکه هر گونه نگاه با چهارچوب فلسفی و متافیزیکی به عالم از آن جهت که علمی نیست و قابل مشاهده و تجربه و آزمایش نیست به کناری نهاده شد ، تحقیق و بررسی هر آنچه که بوی متافیزیک میدهد را از همان ابتدا به کناری نهاده و می نهند. در نتیجه به عنوان مثال [ص 91] نظریه رانش قاره ای مدتهای مدیدی به عنوان یک نظریه ی غیر علمی کنار گذاشته شده بود. دانشمندانی که اندیشه ی رانش قاره ای را طرد می کردند، قطعا افراد احمقی نبودند . آنها از نقشه و الگویی تبعیت می کردند که جایی برای ممکن الوقوع بودن قاره های ناپایدار در آن وجود نداشت. درست همانطور که نقشه های قرون وسطایی امکان وجود یک زمین غیر ثابت را مجاز نمی دانست [ص 92]همچنین نظریات جیمز لاولاک راجع به لطمه به لایه ازن نیز مدتی به همین سرنوشت دچار شده بود. وقتی افرادی چون لاولاک اظهار نظر درباره اینکه فعالیتهای بشری ممکن است به سطوح بسیار بالای اتمسفر لطمه وارد سازد را شروع کردند، این مطلب به عنوان یک امکان به نظر نمی رسید. مردم به این قبیل حرفها اعتقاد نداشتند. چرا که اصولی که به آنها اعتقاد داشتند وجود این چیزها را غبر ممکن می نمود. لاولاک توجه می داد:

« این یک فاجعه است که مبالغ هنگفتی که روی علم مهم اندازه گیری قمر مصنوعی ، بالنها و هواپیماها خرج می شود در پیش بینی و یا پیداکردن حفره لایه ازن ناکام بوده است. بدتر اینکه برنامه نویسهای کامپیوتر بسیار مطمئن بودند همه آنچه را که در مورد استراتوسفر مهم بود می دانستند. لذا ابزار و وسایلی را که روی اقمار مصنوعی نصب شده بود و لایه ازن اتمسفر زمین را اندازه گیری می کرد طوری برنامه ریزی کردند که اطلاعاتی را که اساسا با مدلی که ایشان پیش بینی کرده بودند متفاوت بود کنار بگذارد. ابزار و وسایل به کار گرفته شده حفره را می دیدند، اما آنهایی که مسئول این آزمایش بودند از آن چشم پوشی می کردند و عملا می گفتند :« ما را با این حقایق و داده ها دردسر ندهید. مدل طراحی شده ما بهتر می داند» ، جنگ ازن پر از این نوع داستانهای عدم کفایت نظامی است.»

نقد در بوته ی نقد از پنج نگاه

بسم الله الرحمن الرحیم 

پروفسور نوام چامسکی بنیانگذار زبان شناسی مدرن با اشاره به اینکه انتقاد باید سازنده باشد، گفت: ضوابط جهانشمولی برای نقد وجود دارد که فارغ از فرهنگ جوامع مختلف است. پروفسور نوام چامسکی زبانشناس معاصر و استاد بازنشسته دانشگاه ام.آی.تی آمریکا در مورد فرهنگ نقد و اصول و ضوابط آن به خبرنگار مهر گفت: برای نقد نیز ضوابطی وجود دارد که این ضوابط می‌توانند جهانشمول نیز باشند.وی افزود: در واقع این ضوابط و اصول فارغ از فرهنگهای بومی است و مورد تأیید همه فرهنگها و جوامع انسانی است. باید توجه داشت که انتقاد باید سازنده باشد. نباید دیگران را از انتقاد محروم کرد. باید به دیگران اجازه داده شود تا آرای ما را نقد کنند و نقاط مثبت و منفی آنرا ذکر کنند. نقد دیگران بر آرای ما بسیار حائز اهمیت است و می‌توانیم از رهگذر انتقاد آنها به صیقل اندیشه خود بپردازیم. باید نکات منفی طرح شده توسط دیگران را مورد مطالعه جدی قرار دهیم و به انتقادات آنها با دقت پاسخ گوئیم. استاد بازنشسته دانشگاه MIT تأکید کرد: همواره از انتقاداتی که بر آثار و آرایم صورت می‌گیرد استقبال می کنم و آنها را مورد مطالعه جدی قرار می دهم و به آنها پاسخ نیز می دهم.  

پروفسور متیو کرامر استاد فلسفه سیاسی و فلسفه حقوق دانشگاه کمبریج : پیش داوری و پیش فرض باعث می‌شوند تا اصالت تفکر و قدرت استدلال به حاشیه رانده شوند و آنچه جای آنرا بگیرد فرضهای اشتباه باشد . وی تصریح کرد: در نقد اولین نکته‌ای که باید به آن توجه داشت این است که ذهن را از پیش داوری باید خالی کرد. فرض و نیت بد نسبت به دیگران باعث می‌شود تا در نقد آرای آنها انصاف کنار رود. در واقع پیش فرض، حجاب نقد منصفانه است. پیش داوری و پیش فرض باعث می‌شوند تا اصالت تفکر و قدرت استدلال به حاشیه رانده شوند و آنچه جای آنرا بگیرد فرضهای اشتباه باشد. پیشرفت در تاریخ اندیشه در نتیجه نقد سازنده بوده است. تا نقادی صورت نگیرد انباشت فکری صورت نمی‌گیرد. نقادی این حسن را دارد پیش از آنکه تفکری وارد محیط عملیاتی خود شود صیقل پیدا می کند. اگر تفکری بتواند در عرصه نظر به نقدهای صورت گرفته پاسخ متقن و قابل قبول ارائه کند در این صورت می‌توان به آن امیدوار بود. این موفقیت می تواند در محیط نظری باشد یا عملی.  

پروفسور الیزابت اندرسون استاد فلسفه دانشگاه میشیگان و مطالعات زنان در دانشکده جان رالز دانشگاه میشیگان و فیلسوف اخلاق معاصر با اشاره به اینکه معمولاً انسانها علاقه دارند تا فرضهای ذهنیشان مورد تأیید قرار گیرد، اگر تضارب آراء صورت گیرد فرضهای مسلم و تثبیت شده به چالش کشیده می‌شوند و نهایتاً غنای فکر و اندیشه صورت می‌گیرد. باید توجه داشت که هیچ کسی عقل کامل نیست و بشر توانایی محدودی دارد. هیچ کسی نمی تواند بگوید که آرای او عاری از خطا و اشتباه است. بر این اساس آرای هر شخصی می‌تواند مورد نقادی قرار گیرد و به چالش کشیده شود. مؤلف "ضرورت یکپارچگی": از رهگذر نقادی است که یک اندیشه تقویت می‌شود و عمق می‌یابد. فضای نقادی باید فضایی باشد که بدون پیش داوری، افراد به نقد اندیشه بپردازند. همچنین نقادی دارای ضوابط و اصولی است. اصل مهم این است که آرای دیگران را به دقت مطالعه کرده باشیم و برای آن وقت گذاشته باشیم. بدون آگاهی کامل از آرای دیگران نباید نقادی صورت گیرد. پرداختن به بخشی از اندیشه یک فرد و بررسی ناقص آن با نقد منصفانه منافات دارد. استاد پیشین دانشگاه هاروارد، معمولاً انسانها علاقه دارند تا فرضهای ذهنیشان مورد تأیید قرار گیرد. اگر تضارب آراء صورت گیرد فرضهای مسلم و تثبیت شده به چالش کشیده می‌شوند و نهایتاً غنای فکر و اندیشه صورت می‌گیرد.  

پروفسور پیتر آلبرت دیوید سینگر فیلسوف برجسته اخلاق و استاد فلسفه دانشگاه پرینستون در مورد فرهنگ نقد و اصول و ضوابط آن به خبرنگار مهر گفت: نقادی نیز مانند خود تفکر دارای ضوابط و اصول خاص خود است. این ضوابط ما را به نقد منصفانه هدایت می کنند. البته این اصول و ضوابط باید در یک فرهنگ نهادینه شوند و افراد آن جامعه باید آن اصول را در خود درونی سازند. مؤلف "اخلاق کاربردی" در ادامه تصریح کرد: در نقد افراد اولین چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد فضای نقد است. در فضای نقد باید قدرت استدلال صرفاً حاکم باشد. یعنی در فضای نقد طرفین باید آزاد باشند و آنچه ملاک سنجش قرار گیرد قدرت استدلال برتر است. یعنی افراد فارغ از زور و تسلیم و فشار باید بتوانند آزادانه به نقد آرای دیگران بپردازند. مسلماً در این فضا احترام به آرای دیگران وجود دارد ولی این قدرت استدلال است که نشان می‌دهد کدام تفکر دارای برتری است. فردی که مورد نقد قرار می‌گیرد باید مسائل و موضوعات مورد طرح را با گشاده‌رویی پذیرا باشد و آنها را به دقت بررسی و مطالعه کند. وی در پایان تأکید کرد: وقتی فرد با مطالعه به انتقادات پاسخ داد و جواب دریافت کرد و این داد و ستد ادامه پیدا کرد می توان انتظار داشت که غنای فکری در یک جامعه و فرهنگ صورت گیرد.  

پروفسور استوارت سیم استاد دانشگاه نورث آمبریا در نیوکاسل انگلستان در مورد فرهنگ نقد و اصول و ضوابط آن استاد دانشگاه نورث آمبریای انگلستان با اشاره به اینکه علاوه بر ضوابط محلی، ضوابط جهانشمول برای نقد آرای دیگران وجود دارد گفت: ایده باید مورد نقد قرار گیرد و نه صاحب ایده. در ابتدا باید توجه داشت که نقد باید بر اساس شواهد متقن و قابل قبول همراه باشد. همچنین باید توجه داشت که برخی ایده‌ها ابدی و ازلی نیستند. اینکه یک ایده تا چه میزان بتواند اهمیت خود را حفظ کند به دلایل و عوامل مختلفی بستگی دارد. یکی از این عوامل متقن بودن و مستند بودن آن است او که مؤلف "دیکشنری لیوتار"است گفته اگر یک ایده دارای انسجام منطقی باشد در این صورت ماندگاری آن زیاد خواهد بود. ممکن است یک ایده توسط ایده دیگری که توان پاسخگویی با مسائل جدید را دارد کنار گذاشته شود. در نقد آنچه باید مورد توجه باشد نقد ایده است و نه نقد ایده‌پرداز. در واقع در نقد با مسأله هویتی و شخصی نباید مواجه باشیم و فقط باید ایده بدون پیش داوری مورد نقادی قرار گیرد. صاحب یک ایده نیز باید بداند که ایده می تواند توسط ایده محکمتر دیگری به چالش کشیده شود و ایده او تنها ایده ممکن نیست. علاوه بر اینکه ضوابط محلی برای نقد وجود دارد می توانیم ادعا کنیم که ضوابط جهانشمول نیز برای نقد دیگران وجود دارد. برای نمونه اینکه به طرف مورد نقادی احترام بگذاریم در همه فرهنگها مورد پذیرش است.