حاکمیت یگانه - حاکمیت دوگانه - توزیع اقتدار

بسم الله الرحمن الرحیم

گی روشهتغییرات اجتماعی – ترجمه دکتر منصور وثوقی – نشرنی – 324 صفحه – نقل از صص 124- 126

دارندف ، می گوید « اقتدار » هم مانند ثروت به طور نامساوی توزیع گردیده است . ولی باوجود این بین ایندو تفاوت مهمی وجود دارد ، بدین ترتیب که در توزیع نامساوی ثروت بعضی بیشتر از دیگران سهم می برند ولی به هر حال آنهایی هم که فقیرند اموالی ولو ناچیز را دارا می باشند ، در صورتی که در مورد « اقتدار » توزیع آن (ص 125) به صورتی است که عده ای از آن بهره ور می گردند و بقیه کاملا فاقد آنند و این همان وضعی است که تحت اصطلاح « توزیع دوگانه ی اقتدار » از آن نام می برد.

توزیع دوگانه ی اقتدار نتیجه ی بسیار مهمی دربردارد، به این ترتیب که لزوما تضاد منافعی بین کسانی که دارای اقتدار هستند و از آن استفاده می نمایند و کسانی که از آنها اطاعت می نمایند به وجود می آید. کسانی که این سمتها را به خود اختصاص می دهند در جمع دارای منافعی هستند که نمی توانند آنها را با کسانی که تحت فرمان و انقیاد هستند تقسیم نمایند و بر عکس کسانی که در موقعیتی از انقیاد به سر می برند . به دلیل وضعیت مشابه ای که دارند دارای منافع مشترکی می باشند و به سخن دیگر نوعی همدردی بین آنها وجود دارد.  

          توجه به اعتراض ضرورتی اجتماعی  

خلاصه آنکه منافع کسانی که فرمان می دهند و کسانی که اطاعت می کنند ، منافعی است در جهت عکس یکدیگر و بنابراین تضاد منافع نیز همیشه نوعی مغایرت بین منافع است و همچنانکه قبلا گفته شد مارکس کاملا متوجه این نکته گردیده بود که نفع اساسی مشترک کسانی که دستور می دهند ، حفظ « وضعیت موجود » است ولی منافع (ص 126) اصلی کسانی که تحت تسلط و انقیاد هستند در واژگونی « وضعیت موجود » است و بدین لحاظ منافع این دو گروه طبیعتا غیر قابل انطباق است . نتیجه آنکه دوگانگی « اقتدار » منطقا موجب دوگانگی دو دسته مخالف می گردد . از طرف دیگر نظر به اینکه « اقتدار » عنصری اساسی از سازمان اجتماعی محسوب می گردد ، می توان نتیجه گیری نمود که همیشه در جامعه تضاد وجود دارد. بنابراین تداوم تضاد در زندگی اجتماعی را می توان با منشاء ساختی آن توجیه نمود . « اقتدار » و توزیع اقتدار پدیده های ضروری برای ساخت و کارکردهای نظام اجتماعی محسوب می شوند که خود در عین حال دایما موجب به وجود آمدن تضادهایی می گردند که بر سیستم اثر نموده و باعث دگرگونی در آن می شوند. 

.... 

پ ن ۷/۵/۹۱ - این مقاله را از سید حسین امامی که به نام دو رویکرد به مفهوم اقتدار در سایت مردمسالاری منتشر شده است را هم بخوانید به آدرس: 

http://www.mardomsalari.com/template1/News.aspx?NID=56718 

که به بررسی مفهوم اقتدار در آرا و اندیشه های ماکس وبر و هانا آرنت ، پرداخته است.

نظرات 4 + ارسال نظر
جواد خراسانی شنبه 3 تیر 1391 ساعت 19:14 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
آنچه که اسباب دموکراسی گفته می شود، همان عاملی است که تا حدودی این وضعیت تقابل و تخاصم را بین صاحبان اقتدار و دیگر مردم برقرار می کند؛ ابزاری مثل احزاب واقعی و مردمی ، رسانه های آزاد و...که حداکثر و حداقل های دخالت آحاد مردم در امور سیاسی را تنظیم می کند.( چیزی مثل منطق فازی که وضعیت صفر و یک منطق بول را تعدیل می کند.) که این امور در کشور ما اصلا" وجود خارجی ندارد و عملا" ما چیزی از دموکراسی واقعی نداریم، و نتیجه می شود آنچه که هست!

آنالوتیکا شنبه 3 تیر 1391 ساعت 17:08 http://mahebekhonneshasteh.blogfa.com/

سلام
الان در وبلاگم علم قیاس و منطق را به نقد کشیدم ولی می خواهم در جوابتان بگویم از نگاه علم منطق اجماع آرا به خطا می انجامد و برای کسی حجت نیست.
از رزونانس فکری با شما احساس خوبی دارم
منتظرتم...

سلام
مطلب شما را هنوز نخواندم که چگونه منطق را به نقد کشیده اید!
بحث فلسفه ی سیاسی و جامعه شناسی و قوانین حاکم بر جامعه است. قانون زندگی اجتماعی بر اساس منطقی است مطابق با همین قوانین با همه ی مشکلات و خطا رفتنهای آرا ،همین منطق حکم می کند که راهی جز رجوع به اجماع ارا نیست.
تبادل فکری همیشه مایه ی رشد عقلانی است و من هم از شما متشکرم

آنالوتیکا شنبه 3 تیر 1391 ساعت 11:42 http://mahebekhonneshasteh.blogfa.com/

سلام
اقتدار یا از ثروت ناشی می شود یا از نیروی فیزیکی و این یعنی اقتدار هم مانند ثروت کمی هست و این یعنی طبقات جا به جا می شوند و هر کس بهره ای از آن دارد و این یعنی فرقی میان اقتدار و ثروت از این جهت نیست.

سلام
بله اقتدار کمی است و مولفه های زیادی دارد .به همین دلیل قدرت به خودی خود و به آسانی جابجا نمیشود.بحث بر سر جابجا شدن قدرت است نه طبقات . مشارکت مردم در ساحت سیاسی از راه رای مسالمت آمیز بدست می آید و الا از طریق دگرگونی های اساسی مثل انقلاب ممکن است. از این رو باید برای جلوگیری از راههای خشونت آمیز انقلابی ،مردم را در اعمال قدرت در حاکمیت ،مشارکت داد.

سلام علیکم.
من چیزی دستگیرم نشد از این نوشته.

سلام
می گوید وجود حاکم ضروری است ولی حاکمان و مردمان منافع یکسانی ندارند بلکه تضاد منافع دارند. چون حاکمیت آمر و دستور دهنده است پس بطور طبیعی خواهان حفظ وضع موجود است و مردم همگی فرمانبردار و اطاعت کن هستند! بهمین دلیل نسبت به وضع موجود ناخشنودند و این تضاد بطور طبیعی آنها را مقابل هم قرار می دهد و اگر قرار باشد این شرط برقرار باشد که یک طرف امر کند و طرف دیگر هم اطاعت کند، باید به مقداری از اعتراض و نظر مخالف از سوی مردم بها داده و تعامل داشته باشد و قدری از اقتدارش را به مردم بدهد وگرنه همه چیز به هم می ریزد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد