خونه باغی 2

 بسم الله الرحمن الرحیم

کار خونه باغی رو، با وجود کمبود مصالح و مشکلات و مصائب زیاد، سعی کردیم به فوریت تمام کنیم تا قبل از رسیدن فصل بهار با آماده سازی زمین و کاشت نهال به سرانجام برسونیمش. ادامه ی کار ساخت خونه با تکمیل لوله کشی و سیم کشی و سنگ کاری و سرامیک کاری و گچ خاک، سفید کاری به خاطر سرمای زیاد و خشک نشدن گچ خاک موکول شد به بعد از عید و گرمتر شدن هوا، اما با خودم قرار گذاشته بودم که قبل از عید برم و از درختهای انار و به و تبریزی و...قدری قلمه بزنم و توی زمین بکارم. اما دوبار مریض شدنم پیش از عید و دو روز بعد از عید و ضعف جسمانی مفرطم باعث شد این کار تا به الان، عقب بیفته و با این بیماری ها، تمام برنامه ریزی ها به هم بریزه! خب به قول حضرت علی علیه السلام که گفته: "من خداوند سبحان را به درهم شکستن عزمها و فرو ریختن تصمیمها و برهم خوردن اراده ها و خواستها شناختم"، منم سالهاست که فهمیده ام، خیلی تصمیمات هست که از سوی خدای قادر مطلق وتو می شه و اصلا به مرحله ی اجرا نمی رسه و حتما هم حکمتی در این کار نهفته است.

کارهای ریز و درشت زیادی مونده برای اینکه این خونه قابل سکونت و زندگی بشه. که مهمترینش آب مصرفیه. باید منبعی بخریم و بالای پشت بام نصب کنیم و با ساخت حوض بزرگی نزدیک خونه، آب رو انبار کنیم تا گل و لای اون ته نشین بشه تا با پمپاژ آب به تانکر و اتصالش به لوله کشی خونه، آب رو ببریم توی ساختمون، که بشه بعدا آبگرمکن بخریم و...آب آشامیدنی هم که از چشمه های دهات اطراف و به سختی و دبه دبه تهیه می شه.( قدر آب تصفیه شده رو بدونید) در و پنجره ها باید رنگ بخوره و شیشه بندازیم و درهای چوبی که خام تهیه شده و قفل و لولا ندارند، درست بشند و نصب کنیم و شیرآلات تهیه شده نصب بشند و لوله ی فاضلاب به چاه حفر شده متصل بشه و کابینتها توی آشپزخونه قرار بگیرند و ...تا بریم سراغ تمیزکاری و فرش و موکت و تهیه ی لوازم زندگی و چیدمان و این حرفها.

آقای امیری که از زمان تصمیم برای ساخت خونه، همیشه با مشورتها و راهنمایی هاشون کمک خوبی بودند و لطفشون مدام شامل حالمون بوده. قبل از عید یک در بزرگ حیاط رو به قیمت آهن قراضه دادند و بردیم سر ِ زمین، بناست دور خونه دیواری بکشیم و این در رو هم نصب کنیم. وعده کرده بودند، توی سفر عید به شهرضا مقداری نهال خواهند آورد. این بار هم تعدادی نهال انار، از شهرضا و البته با سفارش و از طریق حمل بار اتوبوس آوردند که ضمن ایجاد خجالت و شرمندگی برای من، زمینه رو اینطور مهیا کرد که پریروز بریم و اولین نهال هایی که توی زمین کاشتیم، همین نهال ها بود. همین جا ازشون خیلی خیلی تشکر می کنم و واقعا از محبت هایی که تا به حال کرده اند، واقعا ممنونم. قرار بود خودشون هم بیاند و با هم بریم و بکاریم و در ضمن جوجه و یا جگری کباب کرده و بخوریم و چای آتیشی و صفا و...اما به خاطر کاری که براشون پیشامد کرد، نتونستند بیاند. ناگزیر من و پسرم صبح پنجشنبه رفتیم و نهال ها رو به نیابت از ایشون کاشتیم و عصر جمعه برگشتیم. طول و تفصیلش ندم. چندتایی عکس گرفتم که گویاتر از این حرف هاست و در ادامه ی مطلب می بینید:

ادامه مطلب ...

تاریخ ما، هویت ملی ماست

بسم الله الرحمن الرحیم

مطلبی که می خوانید مقدمه ای بود بر مطلب عیاران و طراران که چون حس کردم بیشتر از ظرفیت یک مقاله ی وبلاگی شده حذفش کردم و الان و این ساعت دیدم که مریم خانم از حذفش ابراز گله و ناراحتی کردند پس به ناچار در اینجا منتشرش می کنم! بله نوشته بودم:

بنای به اختصار دارم اما موضوع پر دامنه و پر بحثی به ذهنم خطور کرده که نمی دانم چگونه باید شروع کرده و آن را به انتها برسانم. پس همین ابتدا از طولانی شدن احتمالیش عذرخواهی می کنم.

متاسفانه به دلایل بسیار، اکثر ملت ما نسبت به تاریخ گذشته اش حساسیت و دافعه پیدا کرده است که بررسی دلایل آن فرصت و مجال بیشتری می طلبد. اما با وجود همین روحیه، زمانی که فیلمهای ضد ایرانی مثل 300 ساخته می شود که در آن خشایارشاه را در حد یک دیو تنزل داده بودند به فکر همگرایی ملی و اعتراض بین المللی می افتیم و آنگاه به سراغ شناخت کوروش رفته و از استوانه ی حقوق بشر کوروش یاد می کنیم! اما اگر در مواقع عادی، کسی بخواهد با رجوع دادن به تاریخ، شخصیتی ملی و تاریخی را برجسته و بالنده معرفی کرده و افتخار ملی را موجب شود؛ بطور عجیب و بی سابقه ای از همه طرف به او هجوم می بریم و با راست و دروغ بافی هایی سعی می کنیم که نشان دهیم این چنین هم که گفته شده و می شود نیست و حتا با استناد به منابعی می توان وجود موضوع را از اساس انکار کرد و حداقل اینکه با گفتن "تاریخ مورد وثوق نیست" شک و شبهه بوجود آورد و اثر احتمالی را خنثی کرد!

مثلا سلمان فارسی با تمام افتخاراتی که نصیب ایران و اسلام کرده و او و حکومت بی نظیر او در مدائن می تواند الگو و اسوه ی بسیار خوبی برای ارائه به دنیا باشد بسیار ناشناخته مانده است. دشمنی های بسیاری با او وجود داشته و دارد. به طوری که از طریق مستشرقینی مثل هرو ویتز و کلیمان هوار و دیگران وجود او انکار شده و حتا او را فردی افسانه ای خوانده اند! تاریخ نویسان مسلمان هم از طریق مغشوش کردن زندگی اش و نسبت دادن عمر 400 ساله و حتا 700 ساله، طوری قلمداد کرده اند که شخصیت وجودی سلمان فارسی در هاله ای از غلو و دروغ چنان به هم آمیخته شده است که نمی توان به بازشناسی حقیقی او موفق شد. عقیده ی باطلی که از طریق مهاجرانی و با نوشتن کتابی تحقیقی در خصوص سلمان فارسی که به عنوان پایان نامه ی اخذ مدرک دکترا تاریخ ارائه گردید، بسیار مستند به بطلان کشیده شد. شخصیت سازی از نوع سلمان را در حال حاضر در مورد حاج قاسم سلیمانی هم شاهد هستیم! بگذریم

این عقیده در میان ما رسوخ پیدا کرده و رسوب کرده و قویا وجود دارد که تنها ملتی بدون آینده و سرخورده از امروز، به گذشته ی تاریخی خود می بالد؟! امروز گفتن از گذشته ی تاریخی ایران که اتفاقا نسبت به تاریخ ملل دیگر بسیار هم پرافتخار بوده، منجر به اتهام زنی هایی مثل داشتن جنون شوینیستی می شود، این واقعا که حیرت انگیز است! آن هم در زمانه ای که کشورهایی فاقد هویت تاریخی مانند امریکا، از طریق در اختیار گرفتن قدرت تکنیکی رسانه و سینما، سعی در جعل تاریخ به منظور هویت سازی، برای ملت خود دارند. علاوه بر این امروز، در جای جای دنیا شاهد آن هستیم که ملتهایی به گذشته ی تاریخی خود با افتخار نگاه کرده و به آن می بالند مثال بسیاری می توان ذکر کرد، اما از شاخصترین و عجیب ترین آنها می توان مجارها را نام برد که روزی را برای بزرگداشت آتیلا به نام او نامگذاری کرده اند و در این روز به نکوداشت نام او مشغول می شوند. بله آتیلا!! در مقدونیه بر سر نصب مجسمه ی بزرگی از اسکندر که جهانگشایی خونریز بوده و ستایش او در میدان مرکزی شهر، با یونان مناقشه ی بزرگی برپا می شود. چنگیز خان این مظهر بزرگترین جنایت علیه بشریت را در مغولستان می ستایند. تیمور لنگ را که تاریخ ما یادآور قساوتهای بیشمار اوست در ازبکستان از مظاهر هویت ملی بر شمرده و به او افتخار می کنند!...

احتمالا شما حداقل قسمتهایی از سریال بسیار طولانی حریم سلطان را از طریق شبکه های ماهواره ای ترکیه دیده اید که همچنان هم در حال ادامه و نمایش است! که به پیراستن پادشاه خونریز عثمانی مشغول است. مطمئنا شما حداقل یک فیلم راجع به شوالیه ها دیده اید، از وجود وایکینگ ها باخبرید، سامورایی ها را می شناسید، از کابوی ها، فیلم های وسترن بسیاری دیده اید. همچنانکه گلادیاتورها را از طریق ساخت و نمایش فیلمهایی که فراوان به خوردمان داده اند بخوبی می شناسید که البته همگی اینها هم در صفحات تاریخ خونریز و جنایت پیشه بوده اند. شاید بتوان در ادامه ی این سلسله از اسامی دیگری مثل رابین هود و زورو و...نام برد که مقبولیت عام تری دارند اما حقیقی و تخیلی بودنش واقعا محل بررسی است.

از طریق ساخت و نمایش همین فیلم ها و سریال ها طی سالهای متمادی ما با شخصیت های افسانه ای کره ای ها، آشنایی بسیاری پیدا کرده ایم! شخصیت هایی مانند تاکدا شینگن را می شناسیم و در سریال "امپراطوری بادها" جومونگ معرفی شد و حتا با سریال "جواهری در قصر" با زنی آشنا شدیم به اسم یانگوم که در دربار امپراطور کره، پزشک بوده و طبابت می کرده!...در تمام فیلمهای ژاپنی علاوه بر کیمونو لباس رسمی ژاپنی ها و تعظیم آنان بی استثنا شما یا خود کوه فوجی یاما را می بینید یا عکسی از آن برایتان به نمایش درمی آید و یا حداقل اسمی از آن را می برند تا حسابی نام این کوه را به خاطر بسپارید در ناخوداگاهتان جا خوش کند تا آنجا که ملکه ی ذهنتان شود، به طوری که این کوه کوتوله در تمام دنیا شناخته شده است! اما کوههای پر صلابت و استواری چون بینالود و سهند و سبلان و دماوند در ایران، به ندرت در فیلمی حتا از سوی فیلمسازان ما دیده می شود و در نیتجه در دنیا یا ناشناخته مانده و یا تعداد خیلی کمی از ملتهای جهان از وجود این کوههای پر عظمت باخبر بوده و آن ها را می شناسند! معابد چین و ژاپن، بیشتر از مساجد در معرض دید و شناخت جهانیان قرار گرفته است و عشاء ربانی و ناقوس کلیسا و کشیش در تمام فیلمهای هالیوود بلا استثنا وجود دارد حتا اگر به تمسخر و انکار گرفته شده باشد!

...
احتمال کمی دارد که همه نام عیاران را شنیده باشند. اما احتمالا افراد مسن و قدیمی ترها نمایش سریال تلویزیونی سمک عیار را به خاطر دارند. عیاران که کمک به ستمدیدگان و فقیران را پیشه ی خود ساخته بودند و زمانی ذکر داستانهای آنها جزء تاریخ شفاهی ملت ما محسوب می شده و خصائص و جوانمردی آنان سینه به سینه نقل می شده تا به آنجا که در قرن ششم چند جلد کتاب درباره ی آنان منتشر شده است، امروزه آنچنان به بوته ی فراموشی سپرده شده اند که از اذهان ملت ما بکلی پاک شده اند. حتا می توان گفت که هیچ اثری از آنان و نامشان در میان ما باقی نمانده است! طراران هم گروهی بوده اند که چپاول ها و دزدی ها و غارت هایی می کرده اند و این اعمال پلید را به نام عیاران به ثبت می رسانده اند. واقعا شما از عیاران که در تاریخ ما، وجود حقیقی داشته اند و افسانه هم نیستند و به صفات برجسته و نیکی، چون فتوت و جوانمردی و مروت و ایثار و یاری مظلومان و بی پناهان، شفقت به خلق، وفای به عهد و بالاخره خود شکنی آراسته بوده اند، به طور کلی بی اطلاع نمانده اید؟ عیارانی که حتی یک نمونه دروغ گویی و سست عهدی و پیمان شکنی، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن، در میانشان دیده نمی شد و مرتکبان این اعمال در نخستین وهله از جمله عیاران و جوانمردان طرد می شدند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خویش، مجازات هولناک و عبرت انگیز، هم تحمل می کردند.

به اعتقاد من از هنرمندان و نویسندگان و سینماگران باید به جد خواست که در تاریخ ایران بگردند و موضوعات مغفول مانده ای که از قضا بیشمار هم است مقطعی و یا شخصیتی را انتخاب کرده و به آنها بپردازند. واقعا چه نیازی هست این همه ساخت فیلم و سریال که تمام موضوع آن یا ازدواج است و یا طلاق! ساخت فیلمهایی مثل ملک سلیمان و فیلم اخیر مجید مجیدی درباره ی حضرت محمد نشان داد که امکان و توانایی اش هم تا حدودی وجود دارد. اما چرا با وجود ادبیاتی بسیار بسیار غنی و با وجود پیشینیه ی  تاریخی افزون بر ده هزار سال، همچنان آثار داستانی و فیلمهای سخیف و سطحی نوشته و ساخته و پرداخته می شود. این واقعا تعجب بر انگیز نیست؟

این صفات عیاران از کتاب سمک عیار جمع آوری شده است:

بی اجازت درآمدن در خانه جوانمردان، ناجوانمردیست. ( سمک عیار ج اول ص 26 )

مردی آنست که سخن راست گویند و سخنی گویند که بتوانند. ( سمک عیار ج اول ص 27)

جوانمردان دروغ نگویند، اگر سر ایشان در آن کار برود. ( سمک عیار ج اول ص 48)

عیاری به بد دلی نتوان کرد. ( سمک عیار ج اول ص 66 )

مردی آنست که چون درکاری خواهد رفتن، بیرون آمدن را طلب کند. ( سمک عیارج اول ص 130 )

دروغ گفتن شرط جوانمردان نیست. ( سمک عیار ج اول ص 209 )

همه جوانمردی مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عیار ج اول ص 351)

مردان سخن بسیار نگویند. ( سمک عیار ج دوم ص 205 )

سر جوانمردی امانت نگهداشتن است. ( سمک عیار ج دوم ص 214 )

در طریق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عیار ج سوم ص 223 )

سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است. ( سمک عیار ج سوم ص 269 )

دعوای مردی کسی باید بکند که به جای آرد. ( سمک عیار ج چهارم ص 121 )

نام مردان در سر تیغ مردان باشد. ( سمک عیار ج چهارم ص 202 )

اصل مردی حریف شناختن است. ( سمک عیار ج چهارم ص 229 )

سر جوانمردی ها نان دادن است. ( سمک عیار ج چهارم ص 243)

پ ن: در تاریخ 8 اردیبهشت تتمه را به مقدمه ملحق کردم (از سه نقطه تا به انتها) که این نوشته کامل باشد. 

لبخند بزن بسیجی!

بسم الله الرحمن الرحیم

گاهی از پیامک های تبلیغاتی و دعوت به عضویت در گروههای خبری و...به قدر کلافه می شوم که به محض رفتن به سراغ گوشی با انتخاب فله ای پیامهای رسیده همه را از دم پاک می کنم و تا دقایق و ساعاتی خلاص می شود. اما چند روز قبل پیامکی رسید که چنین دعوت می کرد:

لبخند بزن بسیجی! شوخی ها و طنزهای جبهه ارسال عدد 285 هر پیام 100 تومان نشر الکترونیک دفاع مقدس 6080

تنها سر فصل این پیام کافی بود تا مرا جذب خود کند تابلوی چوبی "لبخند بزن بسیجی" را در زمان جنگ می شد بر ِ هر جاده ای خاکی در طول محورهای عملیاتی در جای جای جبهه ها دید. پس بی درنگ و برخلاف معمول، فورا عضو شدم و با پیامهای رسیده یک دنیا خاطره برایم زنده شده است، اصلا باور کنید که به صدای پیامک شرطی شده ام و هر صدای دلنگ دولونگی که از گوشی بلند می شود در آرزوی رسیدن پیامی از نشر الکترونیک دفاع مقدس به سراغ گوشی می روم. برای نمونه چند پیام رسیده را برای شما هم ثبت می کنم که از همه نظر هم فال است و هم تماشا. با همین پیامها شما هم می توانید با شوخی های جبهه ها آشنا شوید و در حال و هوای فضای آنروزها قرار بگیرید:

"تنبلیغات" اصطلاحی بود که به تبلیغات گردان یا گروهان نسبت داده بودند. تبلیغات گردان یا گروهان مسئول امور فرهنگی، تبلیغات، توزیع اقلام تبلیغاتی، تهیه ی خبر و گزارش های خبری، عکاسی، فیلمبرداری، جنگ روانی و دیگر امور تبلیغاتی و فرهنگی بود و این نوع فعالیتها به حسب ظاهر، جنب و جوش و تکاپوی دیگر قسمتها مثل توپخانه، تدارکات و...را نداشت. به همین دلیل تنبلیغات جایگزین تبلیغات شد ( من سال 61 مسئول تنبلیغات بودم توی دارخوین J)

"تاکسی سرویس" دمپایی بی صاحب که هر کس می خواست پایش می کرد. [این اصطلاح "تاکسی سرویس" برای خود من هم تازگی داشت چون ما آن زمان به دمپایی "نفربر" می گفتیم]

" تعقیبات بعد از غذا" به خواب بعد از غذا گفته می شد.[ یک اصطلاحی یادم افتاد که می گفت اول وجود بعد از سجود که بعدها تغییر کاربری داد به اول سجود بعد از وجود. به خواب قیلوله هم بیش از هر مستحبی خودمان را پایبند کرده بودیم]

"پاتک خوردن" کسی که در خواستگاری جواب رد می شنید به او می گفتند چی شده؟ پاتک خوردی؟

"ندارکات" اصطلاحی بود که به تدارکات گردان می گفتند، چون معروف شده بود در مقابل خواسته های بچه های بسیج عمدتا مسئول تدارکات می گفت نداریم و با تکرار نداریم ها، ندارکات جایگزین تدارکات شد.

"کارگره زنی" اصطلاحی بود که به کارگزینی گردان نسبت داده بودند. از آنجا که آیین نامه ها و دستورالعمل های پرسنلی دست و پا گیر بسیجیان بود و کار آنها را با تاخیر مواجه می کرد، به همین دلیل کارگره زنی جایگزین کارگزینی شد.

...

روز مادر و روز زن را هم از صمیم قلب به همه ی شما بانوان عزیز تبریک عرض می کنم

لیست سیاه!

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روزی هست که از حس نوشتن بکلی خالی شده ام و فعلا ذره به ذره عالم را با نگاهی عاشقانه دنبال می کنم. توصیفش ساده نیست اما همینقدر بگویم که چنان مجذوب روابط عالم شده ام که می ترسم مشغول نوشتن شده و از این روابط غافل شوم. اما گاهی ساز ناکوکی صداهای ناهنجاری تولید می کند که گوش مرا بشدت آزار می دهد. تصمیم گرفته ام هر آنکس را که از نگاه من مشغول تولید صدا و تصویر ناهنجار است نامش را در لیست سیاهی بگنجانم. از نگاه من این اسامی منفور هستند از طریق این نوشته به آنها خاطرنشان می سازم که یادشان باشد روزی هم خواهد رسید که برای گدایی رای به سراغ ما بیایند، آنروز خواهم گفت که شما دنبال منافع کشور و ملت نبودید و بروید و از باندی که دنبال حفظ منافعش بودید رای بخواهید:

1 جواد کریمی قدوسی

2 مهدی کوچک زاده

3 روح الله حسینیان

4 حمید رسایی

5 نادر قاضی پور

به مرور این لیست را تکمیل خواهم کرد.

عشق!

بسم الله الرحمن الرحیم

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است

زان رو سپرده اند به مستی زمام ما