ترجمه ای نامربوط از مقصود نویسنده!

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

از دکتر محمود هومن قبلا در ضمن معرفی تاریخ فلسفه کتاب دوم از دفتر دوم ،مطلبی نقل کردم. در جلد اول کتابش مطالبی در مورد ترجمه هست. درباره ی دلیل سختی فهم متون فلسفی ترجمه شده به فارسی که مسئله ی مبتلابه ترجمه ی ماست و از دلیل عدم توفیق کار ترجمه و لزوم واژه سازی و ...مطلبی گفته است .پس عینا قسمتی را نقل می کنم:  

 تاریخ‌ فلسفه‌ (کتاب‌ اول‌: از آغاز تا نخستین‌ آکادمی‌)

* نوشته‌: دکتر محمود هومن‌
* چاپ‌: چهارم‌ شهریور 1382
  

.... 

....

در زبان‌ یونانی‌ و فارسی‌، مانند همه‌ی‌ زبانهای‌ هند و اروپایی‌، بعضی‌ از فعل‌ها به‌ صورت‌ مصدر و یا اسم‌ مصدر، برای‌ بیان‌ بعضی‌ مفهوم‌ها به‌ کار می‌روند: مثلاً «بودن‌»، «شدن‌»، «دیدن‌»، «دانستن‌»، و مانند این‌ها. اهل‌ اصطلاح‌، این‌ واژه‌ها را به‌ «وجود»، «کون‌»، «رؤیت‌»، «علم‌» و مانند این‌ها ترجمه‌ می‌کنند؛ ولی‌ از آن‌ جا که‌ این‌ واژه‌ها در فلسفه‌ی‌ باستانی‌ هند و یونان‌، با دقت‌ شگفت‌ انگیزی‌ بکار رفته‌اند و از هر یک‌ از آنها چندین‌ مفهوم‌ ساخته‌ شده‌ است‌، این‌ است‌ که‌ ترجمه‌ آنها به‌ «اصطلاحات‌ مأنوس‌» خیانتی‌ است‌ به‌ اندیشه‌ی‌ پیشینیان‌؛ و به‌ همین‌ دلیل‌ هیچ‌ یک‌ از این‌ فعل‌ها به‌ اصطلاحات‌ مشهور ترجمه‌ نشده‌، بلکه‌ فارسی‌ آنها به‌ کار رفته‌ است‌. چنانکه‌ اگر می‌خواستیم‌، در ترجمه‌ی‌ گفتارهای‌ کتاب‌ سوفیست‌ افلاطون‌ که‌ در آن‌ درباره‌ی‌ مفهوم‌ «بودن‌» گفتگو شده‌ است‌ واژه‌ی‌ وجود را به‌ کار ببریم‌، فهماندن‌ مقصود افلاطون‌ نا ممکن‌ می‌شد: در این‌ کتاب‌ گفته‌ شده‌ که‌، از بعضی‌ نظر، «بودن‌، نیست‌ و نبودن‌، هست‌»، مثلاً «بودن‌، شدن‌ نیست‌» و یا «بودن‌ دگر است‌ و نبودن‌ دگر». حال‌ اگر بخواهیم‌ این‌ سخنان‌ را با اصطلاحات‌ وجود، کون‌ و عدم‌، ترجمه‌ کنیم‌، به‌ طوری‌ که‌ فارسی‌ زبانان‌ آنها را بفهمند، از آنجا که‌ واژه‌ی‌ وجود هم‌ به‌ معنای‌ بودن‌ و هم‌ به‌ معنای‌ هستی‌ است‌، و همچنین‌ واژه‌ی‌ کون‌ هم‌ به‌ معنای‌ شدن‌ و هم‌ به‌ معنای‌ وجود است‌، و عدم‌ هم‌ به‌ معنای‌ نبودن‌ و هم‌ به‌ معنای‌ نیستی‌ است‌ و از آنجا که‌ همه‌ی‌ این‌ مفاهیم‌ با یکدیگر متفاوت‌اند پس‌، چنان‌ که‌ گفته‌ شد، فهماندن‌ مقصود افلاطون‌ نا ممکن‌ خواهد بود، مگر این‌ که‌ برای‌ هر یک‌ از این‌ سخنان‌ چند صفحه‌ توضیحات‌ بنویسیم‌. از ترجمه‌ی‌ دو مفهوم‌ اصلی‌ فلسفه‌ی‌ افلاطون‌، یعنی‌ جهان‌ دیده‌ شدنی‌ و جهان‌ معنوی‌، به‌ جهان‌ محسوس‌ و جهان‌ معقول‌ نیز به‌ همین‌ دلیل‌ خودداری‌ شد زیرا این‌ دو اصطلاح‌ از نظر لفظ‌ و معنا با دو مفهوم‌ افلاطونی‌ تفاوت‌ دارند. 
...   

ترجمه راهی به شناخت اندیشه ها 

زمانی‌ که‌ چیز تازه‌ای‌ از یک‌ ملت‌ به‌ ملت‌ دیگر می‌رسد و لازم‌ می‌شود که‌ واژه‌ی‌ تازه‌ای‌ برای‌ این‌ چیز ساخته‌ شود، تفاوت‌ زبانها آشکار می‌شود. یکی‌ از ساده‌ترین‌ نمونه‌هایی‌ که‌ می‌توان‌ برای‌ این‌ چگونگی‌ آورد، نامگذاری‌ اسباب‌های‌ صنعتی‌ است‌ که‌ اروپایی‌ها از قرن‌ نوزدهم‌ به‌ بعد اختراع‌ کرده‌ و کم‌ کم‌ به‌ همه‌ کشورها فرستاده‌اند. برای‌ نمونه‌ هنگامی‌ که‌ در پایان‌ قرن‌ نوزدهم‌ «دوچرخه‌» ساخته‌ شد و کم‌کم‌ به‌ همه‌ی‌ کشورها رفت‌، عرب‌ زبانها آن‌ را «الدراجه‌» نامیدند و فارسی‌ زبانها «دوچرخه‌». 

عرب‌ زبان‌ با شنیدن‌ این‌ اصطلاح‌ تازه‌، اگر این‌ اسباب‌ را به‌ او نشان‌ دهند، به‌ قیاس‌ واژه‌ درج‌، که‌ یکی‌ از معناهای‌ گوناگون‌ آن‌، «راه‌رفتن‌» و معنای‌ دیگر آن‌ بالا رفتن‌ از نردبان‌ است‌، می‌پذیرد که‌ این‌ اسباب‌ را می‌توان‌ دراجه‌ نامید؛ و اگر آن‌ را به‌ او نشان‌ ندهند، آن‌ را چیزی‌ همانند به‌ «نردبان‌ راه‌ رونده‌» تصور می‌کند. فارسی‌ زبان‌، با شنیدن‌ واژه‌ دوچرخه‌، اگر آن‌ را به‌ او نشان‌ دهند، می‌گوید خوب‌ نامی‌به‌ آن‌ داده‌اند؛ و اگر نشان‌ ندهند؛ آن‌ را اسبابی‌ تصور می‌کند که‌ دوچرخ‌ دارد. 

تا این‌ جا جای‌ هیچ‌گونه‌ گفتگو نیست‌؛ و هیچ‌ کس‌ نمی‌تواند بگوید که‌ واژه‌ی‌ «دوچرخه‌»، برای‌ همه‌ مردم‌، بهتر از «الدراجه‌» است‌. اما اگر فارسی‌ زبان‌ را وادار کنند که‌ واژه‌ «الدراجه‌» را به‌ کار ببرد و آن‌ را بنویسد و بفهمد؛ و یا عرب‌ زبان‌ را وا دارند که‌ واژه‌ «دوچرخه‌» را به‌ کار ببرد، آن‌ گاه‌ است‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ هر دوی‌ آنان‌ را گرفتار کرده‌اند: فارسی‌ زبان‌ نمی‌تواند، بداند که‌ دراجه‌ مؤنث‌ یا مذکر است‌ و صفت‌ آن‌ چگونه‌ باید ساخته‌ شود و جمع‌ آن‌ چیست‌؛ و عرب‌ زبان‌ نمی‌داند که‌ «دوچرخه‌» به‌ دوچرخه‌ها و یا دو چرخگان‌ جمع‌ بسته‌ می‌شود و اینان‌ هر دو باید این‌ واژه‌ و همه‌ حالتها و صورت‌های‌ آن‌ را بیاموزند. 

واژه‌ «دوچرخه‌» یکی‌ از آسان‌ترین‌ واژه‌ها است‌ که‌ برای‌ نمونه‌ برگزیده‌ شد. اما اگر عرب‌ زبان‌ را وا دارند که‌ همدردی‌، همکاری‌، همزبانی‌، و یا کارمند، دردمند، و دانشمند را بفهمد و میان‌ کاردان‌ و کارشناس‌ و یا دانا و دانشمند تفاوت‌ بگذارد؛ و همچنین‌ اگر فارسی‌ زبان‌ را وادار کنند که‌ میان‌ رقت‌، شفقت‌، یا رحمت‌، معاونت‌ یا معاضدت‌، عضو و یا مأمور مؤلم‌ یا الیم‌ ویاموجع‌، عالم‌ وعلیم‌، علام‌ و یا عُلام‌ و علامه‌ فرق‌ بگذارد و از آنها یکی‌ را انتخاب‌ کند و عالم‌ را به‌ علاّم‌ یا عالمون‌ جمع‌ ببندد و علیم‌ را به‌ علماء، آن‌ گاه‌ است‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ هر دوی‌ آنان‌ را از زندگانی‌ نیکبخت‌ دور کرده‌اند و به‌ آنان‌ گفته‌اند: نیاندیشید و نفهمید، بلکه‌ بیاموزید و به‌ یاد بسپارید. 

اما فهمیدن‌ توانایی‌ است‌ که‌ خداوند جان‌ و خرد به‌ همه‌ انسانها داده‌ است‌؛ و هر انسانی‌ حق‌ دارد، اگر بخواهد، افزون‌ بر کارهایی‌ که‌ می‌آموزد و علم‌ یا فنی‌ که‌ می‌داند، از علم‌ و ادب‌ نیز، تا آن‌ جا که‌ برای‌ او ممکن‌ است‌، بهره‌ ببرد؛ و در هر جامعه‌ انسانی‌ به‌ حسب‌ این‌که‌ به‌ چه‌ پایه‌ از تکامل‌ رسیده‌ باشد، بعضی‌ از مردم‌، به‌ خواندن‌ و فهمیدن‌ فلسفه‌ نیز نیاز دارند و می‌خواهند بدانند که‌ افلاطون‌ یا کانت‌ یا برگسن‌ یا وایت‌هد چه‌ گفته‌ است‌ و راسل‌ یا هیدگر یا یاسپرس‌ چه‌ می‌گوید. 

 حال‌ اگر برای‌ نمونه‌ یک‌ فارسی‌ زبان‌، که‌ آموزش‌ دبیرستان‌ را تمام‌ کرده‌ و یا حتی‌ پزشک‌ یا مهندس‌ و یا استاد تاریخ‌ و یا جغرافی‌ و یا ریاضی‌ و یا فیزیک‌ است‌، و زبان‌ آلمانی‌ را نمی‌داند، بخواهد فلسفه‌ی‌ کانت‌ یانیچه‌ را به‌ زبان‌ خود بخواند و بفهمد، وادار کردن‌ او به‌ خواندن‌ ترجمه‌ی‌ نوشته‌های‌ این‌ فیلسوفان‌ به‌ زبان‌ بوعلی‌ سینا و ملاصدرا بی‌انصافی‌ و ظلم‌ و بیداد است‌. و این‌ مرد، که‌ در فن‌ خود استاد است‌ و دانشمند است‌، از این‌ روکردن‌ به‌ فلسفه‌ پشیمان‌ می‌شود و حق‌ دارد تصور کند که‌ فلسفه‌ی‌ امروز نیز هنوز همان‌ فلسفه‌ی‌ بوعلی‌ سیناست‌ و فلسفه‌ از زمان‌ بوعلی‌ تا امروز هیچ‌ گونه‌ دگرگونی‌ نیافته‌ است‌. درست‌ است‌ که‌ بوعلی‌، مردی‌ بس‌ بزرگ‌ است‌ و در فلسفه‌ و عرفان‌ و علم‌ صاحب‌ نظر بوده‌ است‌ و در همه‌ی‌ جهان‌ معروف‌ و محترم‌ است‌، ولی‌ کانت‌ یا نیچه‌، بوعلی‌ نیستند و به‌ زبان‌ او سخن‌ نگفته‌اند؛ و حتی‌ یک‌ واژه‌ از واژه‌های‌ نیچه‌ نیز با واژه‌ها و اصطلاح‌های‌ بوعلی‌ یا ارسطو، هم‌ معنا نیست‌.
بنابراینها و به‌ دلیل‌ این‌که‌ همه‌ی‌ جوانان‌ و همه‌ی‌ دانشمندان‌ ما به‌ همه‌ی‌ زبانهای‌ اروپایی‌ آشنا نیستند، اگر خواسته‌ شود که‌ اینان‌ نیز مانند همه‌ی‌ مردم‌ جهان‌ آزاد از نیک‌بختی‌ بررسی‌ کتاب‌های‌ فلسفی‌ برخوردار شوند و نوشته‌های‌ فیلسوفان‌ گذشته‌ و همزمان‌ را بخوانند و بفهمند، باید این‌ نوشته‌ها را از زبان‌ خود این‌ نویسندگان‌ به‌ زبان‌ خوانندگان‌، یعنی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ برگرداند. 

کدام‌ زبان‌ فارسی‌؟ 

زبانی‌ که‌ بیشتر ایرانیان‌ به‌ آن‌ سخن‌ می‌گویند. زبانی‌ که‌ فردوسی‌، مولوی‌، سعدی‌ و حافظ‌ به‌ آن‌ شعر گفته‌اند. زبانی‌ که‌ سهروردی‌ به‌ آن‌ زبان‌ فلسفه‌ نوشته‌ است‌. زبانی‌ که‌ نرشخی‌ و بیهقی‌ و نویسنده‌ی‌ نامعلوم‌ تاریخ‌ سیستان‌ به‌ آن‌ زبان‌ تاریخ‌ نوشته‌اند؛ زبان‌ سیاست‌ نامه‌ خواجه‌ نظام‌الملک‌ و قابوس‌نامه‌ و زبان‌ هزاران‌ نویسنده‌ی‌ نامی‌ ایرانی‌؛ زبان‌ کشاورزان‌ و پیشه‌ وران‌ ایران‌؛ زبانی‌ که‌ هر فرد ایرانی‌ با آن‌ آشناست‌ و می‌تواند مقصود خود را با آن‌ به‌ دیگران‌ بفهماند.. ...
 

 مطلب را بطور کاملتر در اینجا بخوانید یا به ادامه مطلب بروید: 

http://www.iptra.ir/vdcfddct6w.html 

 

در ارتباط با ترجمه اینجا را هم ببینید:  

همه چیز درباره ترجمه؛ مترجم در بیست سالگی 

http://www.mehre8000.blogfa.com/post-388.aspx 

ادامه مطلب ...

مجهولات علم

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 شاید گفتن این نکته در همین ابتدا ضروری باشد که این مطلب در مخالفت با ارزشهای علم نوشته نشده است . در واقع این متن را در مخالفت با نگاه پوزیتویستی به علم باید خواند و در مخالفت با قرار دادن علم (به عنوان تنها منبع شناخت ) مقابل فلسفه یا مقابل متافیزیک و ماوراءالطبیعه باید دید(البته نگاه پوزیتیویستی به علم مدتهاست منسوخ شده است اما عده ای از پیروان این مکتب در ایران هنوز نمی دانند) 

مجهولات علم


چه بسیار اتفاق افتاده است و اتفاق می افتد، که کشفِ تازه ای , در علوم تجربی گوناگون، قوانین و فورمولها و نظریّه هایی را که درست می دانستند، بر هم می زند و مطالبی که کسی را زهره ی مخالفت با آنها

ص 103

نبود، بر باد هوا می دهد. و این کار باید پیوسته اتفاق بیفتد وگرنه علم، علم نیست. دانشمندان ژرفبین بخوبی دانسته اند که محدود انگاریِ حقایق و دانشزدگیِ بیرون از اندازه، علم را به جهل مبدل می سازد. و اینجاست که می گویند: فیزیکدان فیلسوف، باید در ورای فیزیک، به حد فاصل جهان مادی و روحی، ناظر باشد.(۱)
و در مقام تدبّر در عظمت عالم و ژرف نگری در هزاران قانون و راز است که خردپیشگان این قوم (صاحبان علوم آزمایشی ) با شهامت و صراحت می گویند:
تحقیقات علمی منجر به معرفت بر ماهیت باطنی اشیاء نمی شود. در هر موقع که خواص یک جسم را به زبان کمیّاتِ فیزیکی بیان می کنیم، ما فقط عکس العمل وسایل مختلف اندازه گیری را در برابر وجود جسم مزبور عرضه می داریم ولاغیر (2) (دقت کنید! دقت کنید ! و عقل و فهم و وجدان ادراکی خویش به دست این بی اطلاع , یا آن داعیه دار , یا فلان باورسوز ندهید.)

ص 104
همچنین می گویند:
باید در نظر داشت که فیزیک و فلسفه، حداکثر بیش از چند هزار سال از عمرشان نمی گذرد، ولی شاید هزاران میلیون سال دیگر در پیش داشته باشند. این دو رشته دارند تازه به راه می افتند. و ما هنوز به قول «نیوتن»، چون کودکانی هستیم که در ساحل دریای پهناوری به ریگبازی مشغولند، و حال آنکه اقیانوس عظیم حقیقت، با امواج کوه پیکرش، در برابرمان همچنان نامکشوف مانده و در عین نزدیکی از دسترس ما خارج است». (3)
همچنین می گویند:
فیزیک در قرن نوزدهم معتقد بود که همه ی مسائل حیات را حتی شعر را می تواند توجیه کند. و امروز فیزیک معتقد است که حتّی مادّه را هرگز نخواهد توانست، شناخت. (4)
آری، درست گفت قرآن کریم:
(... وَما أُوتیتُم مِنَ العِلمِ إلاّ قلیلا).

شما (بشرها! از جهانهای هستی بی پایان و قوانین حاکم بر آنها حتی از جهان خودتان ) بسیار کم می دانید.

..................

پاورقی ها

1- فلسفه علمی ج 2 ص 117 چاپ جیبی

2- کتاب پیشین ج 2 ص 115

3- کتاب پیشین ج 2 ص 264 , در اینباره , در کتابهای تواریخ علوم , در زیستنامه های دانشمندان علوم تجربی , و در اقوال آنان در کتابهای فیزیک و فلسفه , و فلسفه ی علمی , مطالبی بسیار می توان دید.

4- سخن یکی از ریاضیدانان بزرگ فرانسوی . « نگاهی به تاریخ فردا » - دکتر علی شریعتی . مجموعه آثار . ج 31 . ص 277 

 

عینا از کتاب خورشید مغرب ( خلاصه ) محمدرضا حکیمی چاپ سوم 1385 انتشارات دلیل ما صص102- 104

..............

پایان عین نقل قسمتی از کتاب 

با تاکیداتی که در پاورقی مطلب سوم آمده بود من بر آن شدم این جمله ی نیوتن را در اینترنت جستجو کنم تا از صحت و سقمش مطمئن شوم :

به قول «نیوتن»، چون کودکانی هستیم که در ساحل دریای پهناوری به ریگبازی مشغولند، و حال آنکه اقیانوس عظیم حقیقت، با امواج کوه پیکرش، در برابرمان همچنان نامکشوف مانده و در عین نزدیکی از دسترس ما خارج است»

دیدم این جمله را فقط درچهار جا می توان یافت و همگی هم از آقای حکیمی نقل کرده اند. می خواستم ببینم آیا این جمله درست است ؟ و عین جمله ی نیوتن چه بوده است؟ ترجمه ی جمله ی انگلیسی را در گوگل بسیار حستجو کردم، اما عین این جمله را در هیچ کجا پیدا نکردم . کلمات کلیدی جمله ی او را به انگلیسی جستجو کردم در این آدرس :

http://newtoninternationalschool.edu.qa/notetwos/message/3

جمله ای به نقل از نیوتن گفته شده با اندک تفاوتی از جمله نقل شده در کتاب و البته با همان مضمون است و بصورت اولین جملات به عنوان پیام بنیانگذاران در سایت مدرسه بین المللی نیوتن قطر ثبت شده است :

Standing before the vast ocean of knowledge and truth, Isaac Newton thought of himself as a little boy picking smooth pebbles and pretty shells.

This sense of wonder and curiosity to discover and learn about our universe, not just that of atoms, stars and galaxies but also that of the living, of the mind and of the complex social, economic and political structures we have created unwittingly...

 

 احتمالا برای شما هم دانستنش جالب باشد که در ادامه ، جمله ی عجیب دیگری هم از نیوتن نقل شده است با این عبارت:

Newton also said, "If I have seen further than others, it is by standing upon the shoulders of giants." 

ترجمه: 

نیوتن همچنین گفته است : " اگر مرا بالاتر از دیگران دیده اند ؛ مثل کسی را بر شانه غول ایستاده دیدن است."

اگر ترجمه درست باشد، به نظرتان این جملات ، در عین نشان دادن فروتنی نیوتن ، جالب و در همان حال عجیب نیست؟ آیا این گفته ها بویی از بت شدن علم و همه چیز دانی علم ، میدهد؟ 

 

تکلمه در تاریخ ۱۱/۳/۹۱ 

برای این جمله از نیوتن: 

 Newton also said, "If I have seen further than others, it is by standing upon the shoulders of giants."  

دوستان این ترجمه ها را درست دانسته اند 

ترجمه آقا سلمان: 

اگر جلوتر از دیگران را دیده ام، از آن روست که بر شانة غولها ایستاده ام. 

ترجمه آقای سید محمدی: 

اگر من دورتر از دیگران را دیده ام، به دلیل آن است که بر دوش غولها ایستاده ام. 

 

از هر دو دوست محترم تشکر می کنم.  

اقتصاد سیاسی لیبرالی

بسم الله الرحمن الرحیم

اغلب وقتی از رنسانس و انقلاب صنعتی در غرب سخن گفته می شود , نقش عقل و بریدن از دین در آن بسیار برجسته می شود. درواقع تکیه به عقل و کنار گذاشتن دین را منشاء اصلی پیشرفت تکنولوژیک غرب معرفی می کنند و همان نسخه را برای ما هم می پیچند. به چند جمله ی بعد و مسائل گفته شده در پی آن نگاهی بکنیم و ببینیم در واقع انقلاب صنعتی برچه پایه ای استوار یوده است؟

 

 توجه کنید:

  

" یکی از پیامدهای طبیعی آزادی آن است که کسانی که رها شده اند تا به هر ترتیب که می توانند معاش خود را تامین کنند گاهی اوقات به ناگزیر نیازمند خواهند شد...صنعت و تجارت والدین حقیقی فقر ملی ما هستند."

"همانطور که کار منشاء ثروت است , فقر منشاء کار است. فقر را ریشه کن کنید , ثروت از میان می رود"

" هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی در مقابل این اندیشه مردانه مقاومت کنید که حکومت یا حتا ثروتمندان قادرند احتیاجات تهیدستان را برآورده سازند , احتیاجاتی که بنا به مشیت الاهی از آنها دریغ شده است."

" هر چه مراقبت از فقرا به نحو بهتری صورت بگیرد , تعداد بیشتری خواهان استفاده از آن خواهند بود. "

بله تعجب نکنید اینها زمانی آموزه های اقتصاد لیبرالی در بریتانیا بوده است.  

 

در سال 1834 با این گونه گفته ها و تبلیغات که با " ترکیبی از خواست خداوند و حکم علم , بیهودگی کمک به تهیدستان را فرمان می داد " قانون جدید گدایان در انگلستان وضع می شود. اقتصاد سیاسی لیبرال , فقر و بیکاری را ناشی از علل ساختاری نمی دانست بلکه علت آن بدشانسی هایی بود که رهایی از آن در چارچوب قدرت فرد قرار داشت.

پیامدهای خوفناک ناشی از تدوین قانون جدید گدایان را همه به خوبی می دانند. این قانون به فوریت به یکی از نفرت انگیزترین قوانینی بدل شد که تا آن زمان در بریتانیا وضع شده بود. الیورتویست , در دومین رمان دیکنز , فقط سه سال بعد از تصویب این قانون در قالب طنزی خشن بر نوانخانه های جدید و" فیلسوفانی " که الهام دهنده و مدافع آن بودند حمله کرد. غذای بخور و نمیری که الیور از روی سادگی علیه آن به اعتراض بر می خیزد به هیچ وجه اغراق نبود و جدا کردن زنان و شوهران از یکدیگر اقدامی مالتوسی بود که به منظور کنترل جمعیت در نظر گرفته شده بود.  

        اقتصاد سیاسی لیبرالی - قانون جدید گدایان - الیور تویست   

رسوایی مشهور نوانخانه ی آندوور که در دهه ی 1840 مستمندان اسکان یافته در آن از شدت گرسنگی استخوانهایی را که قرار بود خرد کنند تا به عنوان کود از آن استفاده شود جویدند, نه حادثه ای منحصر به فرد بود و نه افشای آن به بدبختی ها و جباریت های حاکم بر زندگی نوانخانه ای پایان بخشید.

پرداختن به مهربانی یا این قبیل صفات دیگر نرد اعضای کمیسیون قانون گدایان کاملا بیهوده بود. الهام بخش این افراد اصول بود نه خباثت شخصی ." آنها ببر نبودند بلکه مردانی بودند سرشار از اندیشه های یک نظریه" 

لیبرالهای " روشنگر " عموما از قانون چدید حمایت می کردند و در حقیقت مدتها برای از میان بردن مراقبت های بالنسبه مناسب قانون گدایان قدیم مبارزه کردند. خشونت نسبت به فقر و مستمندان بخشی از تاریخ پنهان و اعلام نشده ی لیبرالیسم بوده است . اما برای افشای آن نیاز به کاوش بسیار نیست.  

   الیورتویست 

در سالهای 1845 تا 1848 محصول سیب زمینی ایرلند که غذای اصلی مردم بود بر اثر آفت شته به طور کلی نابود شد .در این سالها قحطی بزرگ ایرلند را فرا گرفت که شاید وحشتناکترین ویرانی ها را در تاریخ بدبختی های ایرلند زیر سیطره ی حکومت بریتانیا ببار آورد.

خیال می کنید دولت بریتانیا راه حلش چه بود؟

راه حل دولت بریتانیا این بوده که ایرلندی ها باید خود به تامین معاش خویش بپردازند و زمینداران هم باید سهم خویش را از این بابت به دوش بکشند! حتا دولت تشویق می شود که برنامه ی فروش ذرت را هم خاتمه دهد : " تنها راه جلوگیری از وابستگی طبیعی مردم به دولت آن است که این عملیات متوقف شود. " 

نقل بخشهایی از کتاب ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب – آنتونی آربلاستر – ترجمه عباس مخبر – نشر مرکز بخش 14 تحت عنوان " اقتصاد سیاسی لیبرالی , عمل " صص 391- 396  

 

Dictator ریشه ی پیدایش اسم دیکتاتور و رسم دیکتاتوری

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

یکی دو روزی است که به ذهنم رسیده است راجع به ریشه ی پیدایش اسم دیکتاتور و رسم دیکتاتوری , تحقیقی تاریخی بکنم اما بهتر دیدم بحث را به مشارکت بگذارم شاید به نظرات و منابع مفیدتری در این باره برسیم. اما دلیل علاقمند شدنم به این موضوع این است که دیدم آقای محمود هومن در کتاب تاریخ فلسفه اش نوشته است دیکتاتور به معنای فرمان دهنده ارتش عنوانی از عناوین نظامی در روم باستان بوده است و به علت در اختیار گرفتن قدرت سیاسی , از طریق نظامی, توسط سوللا [Sulla ] حکومت برآمده از این نوع دست یابی به قدرت را , دیکتاتوری به معنای فرمان دهنده ی خودکامه نامیدند او در ادامه عینا اینطور می نویسد:  

..و سوللا که " دیکتاتور برای همه عمر" نامیده شد, فرمان دهنده سنا , کارداران و ارتش و مردم بود. سوللا بسی انسانها و بسی چیزها را از میان برد تا دولت خود را برپا دارد اما هر آنچه برپا کرد , توانایی زنده ماندن را نداشت... و کوشش او به برگرداندن چرخ تاریخ کوششی بی نتیجه بود. " رگ زدن روم " با از میان برداشتن " مردمی "ها رگ زدنی وحشت انگیز بود.  

            Sulla - Dictator - سوللا - دیکتاتور

 به نقل از تاریخ فلسفه از دکتر محمود هومن - کتاب دوم , دفتر دوم - زمان و زمینه ی فلسفه پلوتینوس - چاپ اول 1352 - ناشر کتابخانه طهوری - ص 280  

  

                  دیکتاتور - جولیوس سزار - Julius Caesar - Dictator

               

پس اینکه چگونه انقلاب عدالت طلبانه و آزادیخواهانه ی مشروطه ثمره اش می شود دیکتاتوری رضاخانی, علتش را باید در دخالت نظامیان در سیاست جستجو کرد و البته در این مورد بخصوص نقش خارجی را نباید از نظر دور داشت. 

 

پی نوشت :  

داشتم دنبال کلمه ای در گوگل جستجو می کردم اولین یافته گوگل, لغت نامه ی دهخدا بود .کلیک کردم , با چشمانی گرد شده از تعجب دیدم که لغت نامه ی دهخدا فیلتر است! آخر یک لغت نامه چه خطر امنیتی و سیاسی می تواند داشته باشد. البته بر من معلوم نشد! 

عیدی که عزا بود *

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

پس از پایان حکومت رضا شاه و تبعید او به دست متفقین، محمدرضا، پسر جوان و خام او بر این مسند تکیه زد. محمدرضا شاه نیز چونان پدر در ابتدا خود را فردی مذهبی نشان داد، به قم رفت و با آیت الله بروجردی ملاقات کرد و خاضعانه از او به خاطر اعمال پدرش عذرخواهی کرد و سعی داشت از ایشان دلجویی نماید.   

   اصلاحات ارضی- توزیع اسناد مالکیت املاک پهلوی توسط محمدرضا پهلوی در کاخ مرمر (1329ش)  

از طرفی فضای نسبتا باز و آزادی پس از سقوط رضا شاه به وجود آمد که معلول ضعف محمدرضا شاه در کشور داری و سرگرمی ابرقدرت های جهانی به مسائل و مصائب پس از جنگ جهانی بود. همین باعث شد تا شرایط برای جامعه ای آزاد آماده شود و احزاب در این فضای جدید هوایی تازه را تنفس کنند. در حقیقت روی کار آمدن دکتر مصدق خود سرانجامی بود بر این دوران آزاد هرچند که فرجامی تلخ یافت ولی شاخصه چشمگیر این دوره بر دوران پیشین به جز ملی شدن صنعت نفت همکاری و همراهی روحانیت با مصدق بود.

حدود دوازده سال پس از شکست نهضت ملی و کودتای ٢٨ مرداد با درگذشت آیت الله بروجردی، قلع و قمع هواداران نواب صفوی و خانه نشینی آیت الله کاشانی، برای محمدرضا که اکنون تبدیل به دیکتاتوری تمام عیار شده، زمانی فوق العاده بود تا به رویای پدر حقیقت بخشد و در صدد حذف کامل روحانیت و شروع نوسازی با قوانین جدید و ضد سنتی خود شود.

در این زمان نیز مخالفان روحانی شاه سه دسته شدند. مهمترین دلیل برای این جدایی ها نبود جانشین مناسب و یکتا برای آیت الله بروجردی بود.   

 

    اصلاحات ارضی - توزیع اسناد مالکیت املاک ورامین توسط محمدرضا پهلوی (24/2/1340) حسن ارسنجانی (وزیر کشاورزی)

    

چند روز پس از رفراندم غیر قانونی انقلاب سفید ، ماه مبارک رمضان آغاز شد و بنا به پیشنهاد امام خمینی در بسیاری از مساجد سطح کشور مردم با تعطیلی مساجد و مراسم مذهبی به عنوان اعتراض، اعتصاب کردند. با فرا رسیدن عید سعید فطر (1382 قمری) جمعیت انبوهی از مردم تهران و شهرستانها ضمن مسافرت به قم به دیدار علما شتافتند. در جریان دیدارهای مردمی، امام سخنرانی کردند. این اولین اظهار نظر ایشان پس از انجام رفراندم بود که علیرغم تبلیغات رژیم، با بیانی محکم و قاطع، موضع تزلزل خویش را مشخص کردند. و وظیفه روحانیت و ملت را گوشزد نمودند. در این سخنان امام لبة حملات خود را متوجه شاه کردند. به دنبال آن به منظور تداوم نهضت مردمی، حضرت امام مجدداً مقامات روحانی قم را به جلسات مشورتی دعوت کردند و در سایه پیگیری های شبانه روزی خود توانستند آنها را برای مقابله با رژیم و رفرم استعماری «انقلاب سفید» بسیج نمایند. نتیجه این مرحله از مذاکرات، صدور اعلامیه ای به امضای 9 تن از علما بود که در ضمن آن ماهیت غیرقانونی و ضد ملی و دینی رفرم رژیم افشا گردید.

نوروز 1342

عید نوروز 1342، فرصتی برای روشنگری مردم و افشاگری توطئه های آمریکایی رژیم علیه اسلام و ایران بود. از این رو امام در نشست با مقامات روحانی قم، پیشنهاد کرد که عید نوروز از سوی همه علما عزای عمومی اعلام شود و از این طریق افکار ملت متوجه خطرات مذکور گردد. این پیشنهاد مورد موافقت سایر علما قرار گرفت. به همین مناسبت علاوه بر ارسال نامه ها و پیامهای خصوصی برای روحانیون تهران و شهرستانها، حضرت امام اعلامیه مهمی صادر کردند و در ضمن آن چند نکته اساسی را مطرح نمودند:  

1  – هدف رژیم نابودی اسلام و روحانیت است.

2 – گوشزد نمودن خطر آمریکا و اسرائیل.

3 – نقشه های ارتجاعی جهت به فحشا کشیدن دختران مسلمانان به اسم «نظام وظیفه».

علیرغم تلاش های رژیم برای بی اثر کردن اعلامیه امام، ملت ایران به ندای ایشان پاسخ مثبت دادند و از برگزاری مراسم عید خودداری ورزیدند.

قسمتی از متن بالا از سایت مرکز اسناد نقل شد به آدرس: 

 http://www.irdc.ir/fa/content/17422/default.aspx  

و در اینجا عینا طبق کتاب صفحاتی از تاریخ معاصر ایران – اسناد نهضت آزادی ایران – جلد اول جریان تاسیس و بیانیه ها (1340-1344) گردآورنده نهضت آزادی ایران چاپ 1361قسمتهایی را ازصص167 -168 نقل می کنم: 

اخبار 

عیدی که عزا بود 

بدنبال اعلامیه مراجع تقلید مبنی بر عزای عمومی در عید نوروز مردم مسلمان ایران بجای مراسم شادباش مجالس اعتراض و مخالفت با اعمال غیرقانونی دولت و علی الرغم [ "علیرغم "] برنامه مضحک دستگاه استعماری که از رادیو پخش میشد مردم بدون اعتنا از دستور علمای اعلام پیروی کردند و بر بدبختیها و مصیباتی که بر مملکت مستولی شده فریاد اعتراض بلند کردند و هیات حاکمه فاسد برای جواب باین بی اعتنائی مردم دوباره با وحشیانه ترین وجهی مردم بی سلاح را مورد تاخت و تاز قرار دادند. 

در تبریز: فروردین در یکی از مساجد در حالیکه واعظ از اعمال غیرقانونی و خلاف شرع و انسانیت دستگاه شاه انتقاد می نمود افسری از شهربانی ایشان را امر بپایین آمدن میدهد و چون با اعتراض مردم روبرو میشود بهمراهی پلیس و نیروهای انتظامی بجان مردم میفتند افسر مزبور بسختی مضروب میشود و در تظاهرات و اعتراضاتی که مردم در خیابان و بازار انجام میدهند دهها نفر کشته و زخمی میشوند و اکثر مجروحین را با وضع فجیعی در کامیونهای ارتشی ریخته و بجاهای نامعلوم میبرند . موج اعتراض در سراسر آذربایجان جاری است و مردم دمبدم از فجایع و فریبکار های دستگاه حاکمه فعلی متنفرتر و خشمناک تر میشوند. 

قم: روز دوم فروردین چندین اتوبوس شرکت واحد عده زیادی از گروهبانان و کماندوها را با لباس شخصی بقم میبرد این افراد قبلا مقدار زیادی مشروب الکلی مینوشند و بحال مست وارد مدرسه فیضیه میشوند و در میان 20 هزار نفر از مردمی که جهت روضه جمع شده بودند پخش می شوند- درپایان بدون اینکه از طرف گوینده انتقاد مخصوصی بعمل آمده باشد عده ای از همان مامورین با صلوات و درود بروح " رضاشاه کبیر" بلوایی ایجاد میکنند و بلافاصله چوبها و چاقوها را از آستین بدر آورده و با کمک مامورین انتظامی بجان مردم و طلاب بی پناه میافتند و آنقدر از طلاب میزنند و دست و پا و سر می شکنند و عمامه های خونین و نیم سوخته انبار میکنند و سرانجام بکتابخانه ها و کتابهای دینی حمله کرده آنها را پاره و لگد مال کرده و میسوزانند. پس از آن چندین کودک دهقان ده تا پانزده ساله را از طبقه دوم بزمین پرتاب میکنند که حال آنها بسیار وخیم است.   

 

                      نقاشی از ماجرای حمله به فیضیه    

 

در این حادثه که سرهنگ مولوی رئیس سازمان امنیت تهران فرماندهی میکرده است طلاب نیز با دست خالی از جان و حیثیت خود دفاع می کنند. در این فاجعه که شبیه و بلکه شدیدتر از فاجعه اول بهمن 40 میباشد سه نفر کشته و صدها نفر بسختی مجروح میشوند و چون مجروحین را به بیمارستان قم میبرند پس از یکروز قوای انتظامی و شهربانی قم دستور میدهد برخلاف تمام شئون انسانیت مجروحین را که هر یک باید ماهها تحت معالجه و درمان بمانند از بیمارستان اخراج می نمایند.

...در ادامه از   تلگرافها و از کاشان و مشهد و سایر شهرها و درگیریها و حمله های وحشیانه به مردم می نویسد و از جنگ عشایری علیه قلدری در فارس ذکر مینماید و از بازار تهران و....لغو امتیاز بیش از هفتاد روزنامه و مجله و ...اجتماع خانواده های زندانیان سیاسی و  ...  

صص 184-185:  

در قم 

پس از ایلغار وحشیانه دوم فروردین بمدرسه فیضیه قم و ضرب و اهانت بروحانیون مجاهد و قیام کنندگان علیه ظلم و خودسری دولت اعلیحضرت همایونی خفقان شدیدی برپا و بساط جاسوسی و پلیسی وحشتناکی گسترده است.

اطراف منزل  مراجع بزرگ شیعه آیة الله خمینی و آیة الله شریعتمداری با ماموران خفیه و جاسوسان دولت احاطه شده است مرتبا اخبار و شایعاتی از قبیل اعزام چتربازان و کماندوها و زنان هرجائی برای ایجاد بلوا در شهر شایع میکنند تا بدینوسیله بخیال خود علمای مجاهد اسلام را از راه خود بازدارند..    

 

   

                                      

پس از رسیدن تلگراف آیةالله حکیم [در باره ی حمله به فیضیه ] بمضمون زیر:

خبر تاسف آور حادثه مولمه مدرسه فیضیه قلوب عموم مومنین را جریحه دار ساخته وسیعلم الذین ظلموا

اینجانب مصلحت میبینم عموم آقایان دسته جمعی بعتبات مهاجرت فرمایند تا در اینجا رای خود را نسبت بدولت ایران صادر نمایم. حکیم

...

تلگرافی از طرف آیةالله خمینی [ در جواب به آقای حکیم ] بتلگراف خانه داده شده است ولی چون تلگراف خانه آنرا مخابره نکرده است بصورت چاپی منتشر گردید.

ایشان در این تلگراف اظهار داشته اند:
...ما میدانیم با این هجرت تغییرات و تحولات عظیمی روی خواهد داد که ما از آن بیمناکیم- ما عجالتا در این آتش سوزان بسر برده و با خطرهای جانی صبر نموده و از حقوق مسلمین و از حریم قران و استقلال مملکت دفاع می کنیم... اینجانب دست اخلاص خود را بسوی جمیع مسلمین خصوصا علمای اعلام دراز میکنم... با وحدت کلمه مسلمین سیما علمای اعلام صفوف اجانب و مخالفین درهم شکسته می شود ما تکلیف الهی خود را انشاءالله [ ان شاءالله ] اداءخواهیم کرد و باحدی الحسنین نائل خواهیم شد و یا قطع دست خائنین از حریم اسلام و قرآن کریم یا جوار رحمت حق جل و علاء " انی لا اری الموت الا سعاده و لاالحیوة مع الظالمین الا برما " 

 

  

* عنوان مطلب برگرفته از کتاب صفحاتی از تاریخ معاصر ایران – اسناد نهضت آزادی ایران است.  

والسلام

اگر تمایل داشتید اینجا را هم بخوانید:  

قیام خونین پانزده خرداد

 http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=6887