ترجمه ای نامربوط از مقصود نویسنده!

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

از دکتر محمود هومن قبلا در ضمن معرفی تاریخ فلسفه کتاب دوم از دفتر دوم ،مطلبی نقل کردم. در جلد اول کتابش مطالبی در مورد ترجمه هست. درباره ی دلیل سختی فهم متون فلسفی ترجمه شده به فارسی که مسئله ی مبتلابه ترجمه ی ماست و از دلیل عدم توفیق کار ترجمه و لزوم واژه سازی و ...مطلبی گفته است .پس عینا قسمتی را نقل می کنم:  

 تاریخ‌ فلسفه‌ (کتاب‌ اول‌: از آغاز تا نخستین‌ آکادمی‌)

* نوشته‌: دکتر محمود هومن‌
* چاپ‌: چهارم‌ شهریور 1382
  

.... 

....

در زبان‌ یونانی‌ و فارسی‌، مانند همه‌ی‌ زبانهای‌ هند و اروپایی‌، بعضی‌ از فعل‌ها به‌ صورت‌ مصدر و یا اسم‌ مصدر، برای‌ بیان‌ بعضی‌ مفهوم‌ها به‌ کار می‌روند: مثلاً «بودن‌»، «شدن‌»، «دیدن‌»، «دانستن‌»، و مانند این‌ها. اهل‌ اصطلاح‌، این‌ واژه‌ها را به‌ «وجود»، «کون‌»، «رؤیت‌»، «علم‌» و مانند این‌ها ترجمه‌ می‌کنند؛ ولی‌ از آن‌ جا که‌ این‌ واژه‌ها در فلسفه‌ی‌ باستانی‌ هند و یونان‌، با دقت‌ شگفت‌ انگیزی‌ بکار رفته‌اند و از هر یک‌ از آنها چندین‌ مفهوم‌ ساخته‌ شده‌ است‌، این‌ است‌ که‌ ترجمه‌ آنها به‌ «اصطلاحات‌ مأنوس‌» خیانتی‌ است‌ به‌ اندیشه‌ی‌ پیشینیان‌؛ و به‌ همین‌ دلیل‌ هیچ‌ یک‌ از این‌ فعل‌ها به‌ اصطلاحات‌ مشهور ترجمه‌ نشده‌، بلکه‌ فارسی‌ آنها به‌ کار رفته‌ است‌. چنانکه‌ اگر می‌خواستیم‌، در ترجمه‌ی‌ گفتارهای‌ کتاب‌ سوفیست‌ افلاطون‌ که‌ در آن‌ درباره‌ی‌ مفهوم‌ «بودن‌» گفتگو شده‌ است‌ واژه‌ی‌ وجود را به‌ کار ببریم‌، فهماندن‌ مقصود افلاطون‌ نا ممکن‌ می‌شد: در این‌ کتاب‌ گفته‌ شده‌ که‌، از بعضی‌ نظر، «بودن‌، نیست‌ و نبودن‌، هست‌»، مثلاً «بودن‌، شدن‌ نیست‌» و یا «بودن‌ دگر است‌ و نبودن‌ دگر». حال‌ اگر بخواهیم‌ این‌ سخنان‌ را با اصطلاحات‌ وجود، کون‌ و عدم‌، ترجمه‌ کنیم‌، به‌ طوری‌ که‌ فارسی‌ زبانان‌ آنها را بفهمند، از آنجا که‌ واژه‌ی‌ وجود هم‌ به‌ معنای‌ بودن‌ و هم‌ به‌ معنای‌ هستی‌ است‌، و همچنین‌ واژه‌ی‌ کون‌ هم‌ به‌ معنای‌ شدن‌ و هم‌ به‌ معنای‌ وجود است‌، و عدم‌ هم‌ به‌ معنای‌ نبودن‌ و هم‌ به‌ معنای‌ نیستی‌ است‌ و از آنجا که‌ همه‌ی‌ این‌ مفاهیم‌ با یکدیگر متفاوت‌اند پس‌، چنان‌ که‌ گفته‌ شد، فهماندن‌ مقصود افلاطون‌ نا ممکن‌ خواهد بود، مگر این‌ که‌ برای‌ هر یک‌ از این‌ سخنان‌ چند صفحه‌ توضیحات‌ بنویسیم‌. از ترجمه‌ی‌ دو مفهوم‌ اصلی‌ فلسفه‌ی‌ افلاطون‌، یعنی‌ جهان‌ دیده‌ شدنی‌ و جهان‌ معنوی‌، به‌ جهان‌ محسوس‌ و جهان‌ معقول‌ نیز به‌ همین‌ دلیل‌ خودداری‌ شد زیرا این‌ دو اصطلاح‌ از نظر لفظ‌ و معنا با دو مفهوم‌ افلاطونی‌ تفاوت‌ دارند. 
...   

ترجمه راهی به شناخت اندیشه ها 

زمانی‌ که‌ چیز تازه‌ای‌ از یک‌ ملت‌ به‌ ملت‌ دیگر می‌رسد و لازم‌ می‌شود که‌ واژه‌ی‌ تازه‌ای‌ برای‌ این‌ چیز ساخته‌ شود، تفاوت‌ زبانها آشکار می‌شود. یکی‌ از ساده‌ترین‌ نمونه‌هایی‌ که‌ می‌توان‌ برای‌ این‌ چگونگی‌ آورد، نامگذاری‌ اسباب‌های‌ صنعتی‌ است‌ که‌ اروپایی‌ها از قرن‌ نوزدهم‌ به‌ بعد اختراع‌ کرده‌ و کم‌ کم‌ به‌ همه‌ کشورها فرستاده‌اند. برای‌ نمونه‌ هنگامی‌ که‌ در پایان‌ قرن‌ نوزدهم‌ «دوچرخه‌» ساخته‌ شد و کم‌کم‌ به‌ همه‌ی‌ کشورها رفت‌، عرب‌ زبانها آن‌ را «الدراجه‌» نامیدند و فارسی‌ زبانها «دوچرخه‌». 

عرب‌ زبان‌ با شنیدن‌ این‌ اصطلاح‌ تازه‌، اگر این‌ اسباب‌ را به‌ او نشان‌ دهند، به‌ قیاس‌ واژه‌ درج‌، که‌ یکی‌ از معناهای‌ گوناگون‌ آن‌، «راه‌رفتن‌» و معنای‌ دیگر آن‌ بالا رفتن‌ از نردبان‌ است‌، می‌پذیرد که‌ این‌ اسباب‌ را می‌توان‌ دراجه‌ نامید؛ و اگر آن‌ را به‌ او نشان‌ ندهند، آن‌ را چیزی‌ همانند به‌ «نردبان‌ راه‌ رونده‌» تصور می‌کند. فارسی‌ زبان‌، با شنیدن‌ واژه‌ دوچرخه‌، اگر آن‌ را به‌ او نشان‌ دهند، می‌گوید خوب‌ نامی‌به‌ آن‌ داده‌اند؛ و اگر نشان‌ ندهند؛ آن‌ را اسبابی‌ تصور می‌کند که‌ دوچرخ‌ دارد. 

تا این‌ جا جای‌ هیچ‌گونه‌ گفتگو نیست‌؛ و هیچ‌ کس‌ نمی‌تواند بگوید که‌ واژه‌ی‌ «دوچرخه‌»، برای‌ همه‌ مردم‌، بهتر از «الدراجه‌» است‌. اما اگر فارسی‌ زبان‌ را وادار کنند که‌ واژه‌ «الدراجه‌» را به‌ کار ببرد و آن‌ را بنویسد و بفهمد؛ و یا عرب‌ زبان‌ را وا دارند که‌ واژه‌ «دوچرخه‌» را به‌ کار ببرد، آن‌ گاه‌ است‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ هر دوی‌ آنان‌ را گرفتار کرده‌اند: فارسی‌ زبان‌ نمی‌تواند، بداند که‌ دراجه‌ مؤنث‌ یا مذکر است‌ و صفت‌ آن‌ چگونه‌ باید ساخته‌ شود و جمع‌ آن‌ چیست‌؛ و عرب‌ زبان‌ نمی‌داند که‌ «دوچرخه‌» به‌ دوچرخه‌ها و یا دو چرخگان‌ جمع‌ بسته‌ می‌شود و اینان‌ هر دو باید این‌ واژه‌ و همه‌ حالتها و صورت‌های‌ آن‌ را بیاموزند. 

واژه‌ «دوچرخه‌» یکی‌ از آسان‌ترین‌ واژه‌ها است‌ که‌ برای‌ نمونه‌ برگزیده‌ شد. اما اگر عرب‌ زبان‌ را وا دارند که‌ همدردی‌، همکاری‌، همزبانی‌، و یا کارمند، دردمند، و دانشمند را بفهمد و میان‌ کاردان‌ و کارشناس‌ و یا دانا و دانشمند تفاوت‌ بگذارد؛ و همچنین‌ اگر فارسی‌ زبان‌ را وادار کنند که‌ میان‌ رقت‌، شفقت‌، یا رحمت‌، معاونت‌ یا معاضدت‌، عضو و یا مأمور مؤلم‌ یا الیم‌ ویاموجع‌، عالم‌ وعلیم‌، علام‌ و یا عُلام‌ و علامه‌ فرق‌ بگذارد و از آنها یکی‌ را انتخاب‌ کند و عالم‌ را به‌ علاّم‌ یا عالمون‌ جمع‌ ببندد و علیم‌ را به‌ علماء، آن‌ گاه‌ است‌ که‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ هر دوی‌ آنان‌ را از زندگانی‌ نیکبخت‌ دور کرده‌اند و به‌ آنان‌ گفته‌اند: نیاندیشید و نفهمید، بلکه‌ بیاموزید و به‌ یاد بسپارید. 

اما فهمیدن‌ توانایی‌ است‌ که‌ خداوند جان‌ و خرد به‌ همه‌ انسانها داده‌ است‌؛ و هر انسانی‌ حق‌ دارد، اگر بخواهد، افزون‌ بر کارهایی‌ که‌ می‌آموزد و علم‌ یا فنی‌ که‌ می‌داند، از علم‌ و ادب‌ نیز، تا آن‌ جا که‌ برای‌ او ممکن‌ است‌، بهره‌ ببرد؛ و در هر جامعه‌ انسانی‌ به‌ حسب‌ این‌که‌ به‌ چه‌ پایه‌ از تکامل‌ رسیده‌ باشد، بعضی‌ از مردم‌، به‌ خواندن‌ و فهمیدن‌ فلسفه‌ نیز نیاز دارند و می‌خواهند بدانند که‌ افلاطون‌ یا کانت‌ یا برگسن‌ یا وایت‌هد چه‌ گفته‌ است‌ و راسل‌ یا هیدگر یا یاسپرس‌ چه‌ می‌گوید. 

 حال‌ اگر برای‌ نمونه‌ یک‌ فارسی‌ زبان‌، که‌ آموزش‌ دبیرستان‌ را تمام‌ کرده‌ و یا حتی‌ پزشک‌ یا مهندس‌ و یا استاد تاریخ‌ و یا جغرافی‌ و یا ریاضی‌ و یا فیزیک‌ است‌، و زبان‌ آلمانی‌ را نمی‌داند، بخواهد فلسفه‌ی‌ کانت‌ یانیچه‌ را به‌ زبان‌ خود بخواند و بفهمد، وادار کردن‌ او به‌ خواندن‌ ترجمه‌ی‌ نوشته‌های‌ این‌ فیلسوفان‌ به‌ زبان‌ بوعلی‌ سینا و ملاصدرا بی‌انصافی‌ و ظلم‌ و بیداد است‌. و این‌ مرد، که‌ در فن‌ خود استاد است‌ و دانشمند است‌، از این‌ روکردن‌ به‌ فلسفه‌ پشیمان‌ می‌شود و حق‌ دارد تصور کند که‌ فلسفه‌ی‌ امروز نیز هنوز همان‌ فلسفه‌ی‌ بوعلی‌ سیناست‌ و فلسفه‌ از زمان‌ بوعلی‌ تا امروز هیچ‌ گونه‌ دگرگونی‌ نیافته‌ است‌. درست‌ است‌ که‌ بوعلی‌، مردی‌ بس‌ بزرگ‌ است‌ و در فلسفه‌ و عرفان‌ و علم‌ صاحب‌ نظر بوده‌ است‌ و در همه‌ی‌ جهان‌ معروف‌ و محترم‌ است‌، ولی‌ کانت‌ یا نیچه‌، بوعلی‌ نیستند و به‌ زبان‌ او سخن‌ نگفته‌اند؛ و حتی‌ یک‌ واژه‌ از واژه‌های‌ نیچه‌ نیز با واژه‌ها و اصطلاح‌های‌ بوعلی‌ یا ارسطو، هم‌ معنا نیست‌.
بنابراینها و به‌ دلیل‌ این‌که‌ همه‌ی‌ جوانان‌ و همه‌ی‌ دانشمندان‌ ما به‌ همه‌ی‌ زبانهای‌ اروپایی‌ آشنا نیستند، اگر خواسته‌ شود که‌ اینان‌ نیز مانند همه‌ی‌ مردم‌ جهان‌ آزاد از نیک‌بختی‌ بررسی‌ کتاب‌های‌ فلسفی‌ برخوردار شوند و نوشته‌های‌ فیلسوفان‌ گذشته‌ و همزمان‌ را بخوانند و بفهمند، باید این‌ نوشته‌ها را از زبان‌ خود این‌ نویسندگان‌ به‌ زبان‌ خوانندگان‌، یعنی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ برگرداند. 

کدام‌ زبان‌ فارسی‌؟ 

زبانی‌ که‌ بیشتر ایرانیان‌ به‌ آن‌ سخن‌ می‌گویند. زبانی‌ که‌ فردوسی‌، مولوی‌، سعدی‌ و حافظ‌ به‌ آن‌ شعر گفته‌اند. زبانی‌ که‌ سهروردی‌ به‌ آن‌ زبان‌ فلسفه‌ نوشته‌ است‌. زبانی‌ که‌ نرشخی‌ و بیهقی‌ و نویسنده‌ی‌ نامعلوم‌ تاریخ‌ سیستان‌ به‌ آن‌ زبان‌ تاریخ‌ نوشته‌اند؛ زبان‌ سیاست‌ نامه‌ خواجه‌ نظام‌الملک‌ و قابوس‌نامه‌ و زبان‌ هزاران‌ نویسنده‌ی‌ نامی‌ ایرانی‌؛ زبان‌ کشاورزان‌ و پیشه‌ وران‌ ایران‌؛ زبانی‌ که‌ هر فرد ایرانی‌ با آن‌ آشناست‌ و می‌تواند مقصود خود را با آن‌ به‌ دیگران‌ بفهماند.. ...
 

 مطلب را بطور کاملتر در اینجا بخوانید یا به ادامه مطلب بروید: 

http://www.iptra.ir/vdcfddct6w.html 

 

در ارتباط با ترجمه اینجا را هم ببینید:  

همه چیز درباره ترجمه؛ مترجم در بیست سالگی 

http://www.mehre8000.blogfa.com/post-388.aspx 

ادامه مطلب ...