شهید بهشتی: من بساط این‌گونه دادگاه‌ها را جمع خواهم کرد

بسم الله الرحمن الرحیم  

در سالگرد هفتم تیر سال ۶۰ و به یاد شهادت شهید مظلوم بهشتی به همراه یارانش که در بمبگذاری منافقین در دقتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. ترورها و بمبگذاریها آسیب جدی به آزادی وارد کرد . کشور را به سوی امنیتی شدن پیش برد و صاحبنظرانی را از ما گرفت که فقدانشان هرگز پر نشد بدین ترتیب لطمه ای بزرگ به کشور و نظام تازه تاسیس وارد نمود.  

 

                               شهید بهشتی 

سرحدی‌زاده، وزیر کار دولت دوم میرحسین موسوی بود. بسیاری از نیروهای سیاسی کشور، از مخالف و موافق و چپ و راست، او را به صداقت و سلامت می شناسند. او که از ۱۹ سالگی زندانی سیاسی رژیم پهلوی بوده است، پس از انقلاب به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد.

این خاطرات را او پنج سال پیش در یک سخنرانی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد به مناسبت بیست و ششمین سالگرد شهادت آیت الله دکتر بهشتی بیان کرده است:

کمتر کسی است که عصبانیت شهید بهشتی را به یاد داشته باشد و یا اینکه دیده باشد که ایشان از اعتدال خودشان خارج شوند. من واقعه‌ای را نقل می‌کنم که بدانید چنین شخصیتی را چه حوادث تلخ و ناگواری برافروخته می‌کرد.

ایشان رئیس دیوان عالی کشور بودند و طبیعی بود که حوادثی که در دستگاه قضائی و جامعه رخ می‌داد به ایشان منتقل می‌شد. روزی بنده را به دفتر خودشان احضار کردند و من دیدم که این شهید بزرگوار که هیچگاه دیده نمی‌شد از متانت خودشان خارج شوند. با همه محبتی که به من داشتند با عصبانیت و صدای لرزان نامه‌ای را که در دست داشتند به طرف من پرتاب کردند و گفتند این نامه را بخوان. من واقعاً تعجب کردم که چه اتفاقی می‌تواند ایشان را آنقدر عصبانی کند.

ماجرای نامه به این ترتیب بود که یکی از نگهبان‌های پزشکی قانونی برای شهید بهشتی نامه نوشته بود که در یک شب که من در اینجا نگهبان بودم از دادگاهی که مسئولیت آن با مرحوم آقای خلخالی بود چهار نفر اعدامی را برای ما فرستادند که آنجا بماند تا صبح ببرند و دفن کنند. این چهار جنازه را در سردخانه گذاشتیم نیمه‌های شب از محل نگهداری جنازه‌ها سر و صدایی آمد دیدم یکی از این اعدامی‌ها هنوز نیمه‌جان است و من به سرعت با آقای خلخالی تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم و آنها هم شبانه دو سه نفر را فرستادند، فرد نیمه‌جان را با تیر زدند و رفتند ما هم که در ترس و واهمه از آن مأمورین بودیم هیچ‌ عکس‌العملی نشان ندادیم. من بهت زده به آن نامه نگاه کردم و فهمیدم که حتی یک اعدام غیراسلامی چگونه ایشان را خشمگین ساخته است.

بعد از مدتی که از عصبانیت ایشان کاسته شد و من دیدم که می‌توانند آرام‌تر صحبت کنند به من گفتند فلانی من باید به این اوضاع خاتمه دهم من بساط این‌گونه دادگاه‌ها را جمع خواهم کرد و تو هم به سهم خود مسئولی و هرگز نباید اجازه رخداد چنین اتفاقاتی را بدهی. البته اختیارات من در آن زمان طوری نبود که بتوانم نفوذی در دستگاه آقای خلخالی داشته باشم. نکته بسیار جالبی که باید در تاریخ کشورمان بماند این است که حکمی هم که به ایشان داده شده بود از ناحیه بنی‌صدر داده شده بود و به هر حال شهید بهشتی به کرات نسبت به وضع این دادگاه و نحوه عملکرد آن اظهار ناراحتی می‌کردند و این بار که چنین اتفاقی افتاده بود با ناراحتی و عصبانیت گفتند من بساط این دادگاه را برخواهم چید. کافی است که خداوند شاهد اصل نیت و دلیل حساسیت من باشد و دیگران هر فکری می‌خواهند بکنند.

غرض از بیان این ماجرا این بود که بدانید این شهید عزیز ما چقدر از این مسئله که حتی چنین برخوردی با آدمی که مجرم بوده انجام شود حساسیت نشان می‌دادند و ببینید در آن دوران چنین موجود لطیفی با چه مسائلی مواجه بوده و چه اتفاقاتی که در دستگاه‌های موجود می‌افتاد و غالباً طوری بود که من بسیار تحت تأثیر قرار می‌گرفتم. ایشان یک لحظاتی را برای فکر کردن جستجو می‌کردند و در جمیع این مسئولیت‌ها لحظاتی را که فکر می‌کردند به این مسئله توجه معطوف می‌داشتند که اگر هر اشتباهی توسط ایشان صورت گیرد. چون از شخصیت‌های حساس انقلاب بودند و ملت روی همه برخوردها و رفتارهای ایشان حساسیت نشان می‌دهند و تمام تلاششان متوجه این مسئله بود که کوچک‌ترین بی‌تقوایی حتی در برخورد با مخالفانشان نداشته باشند و اتفاقاً انصاف و اخلاق را در این می‌دانستند که نسبت به حقوق مخالفان بیشتر توجه کنند.

حتی وقتی بنی‌صدر با ایشان برخورد می‌کرد، ایشان بنی‌صدر را دعوت به آرامش می‌کردند و فضایی ایجاد کرده بودند که حتی طرفداران و علاقمندان ایشان اجازه بی‌احترامی به بنی‌صدر نداشتند هرچند بنی‌صدر درست برعکس عمل می‌کرد.

رای اصلاح طلبانه به اصولگراها

بسم الله الرحمن الرحیم 

دکتر زیبا کلام در سایتش به این ادرس : 

http://www.zibakalam.com/news/859 

طی مقدماتی ،در انتهای مقاله به این نتیجه گیری رسیده است: 

...سطح سوم بحث آنست که اصلاح طلبان چگونه می توانند به این اهداف با شرکت در انتخابات نزدیکتر شوند؟ پاسخ اولیه آن است که آنان نامزدی را معرفی خواهند کرد و بعد هم همه امکانات خود را برای موفقیت آن نامزد در جریان انتخابات 92 به کار خواهند گرفت. از میان نامزدهایی که می توانند به نمایندگی از جانب اصلاح طلبان در این انتخابات شرکت کرده و رد صلاحیت نشوند دکتر محمد رضا عارف از شانس بسیار بیشتری برخوردار است. فرض بگیریم که ایشان پس از رایزنی هایی که صورت خواهد گرفت در انتخابات ثبت نام نماید و شورای نگهبان هم صلاحیت وی را تایید نماید. در خرداد 92 عارف اصلاح طلب در برابر نامزدهای اصول گرایان (فی المثل دکتر علی لاریجانی، دکتر سعید جلیلی یا دکتر علی اکبر ولایتی) قرار خواهد گرفت. حاصل این رویارویی با توجه به عملکرد نامطلوب اصولگرایان از سال 84 به این سو کاملا مشخص بوده و یک بار دیگر داستان دوم خرداد 76 تکرار خواهد شد. نهایتا در مرداد یا شهریور ماه 92 دکتر عارف کابینه خود را تشکیل داده و به عنوان دولت 11 اُم شروع به کار خواهد نمود.

اگرچه این سناریو برای اصلاح طلبان یک بازگشت موفقیت آمیز و یک پیروزی جذاب و شیرین خواهد بود، اما سوال سخت آنست که دکتر عارف، به عنوان یک رئیس جمهور اصلاح طلب چقدر خواهد توانست آن اهداف کوتاه مدت و بلند مدت اصلاح طلبان را که پیشتر به آنها اشاره داشتیم تحقق ببخشد؟ واقعیت تلخ آنست که خیلی خیلی کم و تقریبا در حد صفر. عارف از همان روز نخست آغاز ریاست جمهوری اش با یک خط آتش گسترده و سنگین از جانب اصولگرایان روبرو خواهد شد. اصولگرایانی که مدت ها می شد که حول محور احمدی نژاد به صورت مخالف و موافق در برابر یکدیگر صف آرایی کرده و از وسط به دو نیم شده بودند، یک بار دیگر به فضای قبل از اردیبهشت 90 باز خواهند گشت و جملگی در یک جبهه واحد در برابر عارف قد علم خواهند کرد. مجلس نهم، قوه قضائیه، شورای نگهبان، روحانیت مبارز، ائمه جمعه و جماعات، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، رادیو و تلویزیون، روزنامه های دولتی، برخی نهاد های نظامی و غیر نظامی و ... جملگی در برابر عارف خواهند ایستاد. حکایت ریاست جمهوری عارف و پیروزی چشمگیر اصلاح طلبان در خرداد 92، تکرار پیروزی چشمگیر و شیرین دوم خرداد 76 و ریاست جمهوری خاتمی خواهد بود. در عین حال همان وضعیت خاتمی و اصلاح طلبان مجددا تکرار خواهد شد. چراکه هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم شانس عارف برای پیش برد اصلاحات بیشتر از شانس خاتمی در سال 76 باشد. به همان دلایلی که اصلاح طلبان نتوانستند در دوران خاتمی اصلاحات یاسی و اجتماعی را به پیش ببرند، به همان دلایل در دوران عارف هم نخواهند توانست که گام جدی در جهت تحقق اصلاحات بردارند. جامعه دچار تنش خواهد شد، درگیری ها یک بار دیگر به راه می افتد و یک سر مملکت را جناح راست خواهد گرفت و سر دیگر را چپ و اصلاح طلبان.

این سناریو تازه در بهترین حالت است، یعنی در حالتیکه اصولگرایان اجازه بدهند تا نامزد اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نماید و او را از طریق نظارت استصوابی کنار نگذارند و انتخابات هم درست انجام گیرد. با فرض عملی شدن این دو شرط، ما تازه می رسیم به شرایط دوم خرداد 76. با این تفاوت که زمان خرداد 92 است و خاتمی هم تبدیل شده به محمد رضا عارف. لذت می رسیم به همان پرسش اولیه: که پس راه حصول اهداف اصلاح طلبان چگونه ممکن است؟ اگر قرار شود اصلاح طلبان همه تلاش خود را به کار گیرند و نهایتا تنها حاصل آن تکرار تجربه تلخ دوران اصلاحات و ریاست جمهوری دوره خاتمی باشد، چرا اساسا اصلاح طلبان آن تجربه ناموفق را یک بار دیگر تکرار کنند؟

راه برون رفت از این بن بست و از این دور باطل آنست که اصلاح طلبان غرور و تشخص سیاسی شان را قدری زیر پا بگذارند و به جای حمایت از یک نامزد اصلاح طلب در انتخابات 92 از یک نامزد غیر اصلاح طلب یا اصول گرا که بتواند دست کم یک حداقلی از اهداف آنان را تحقق ببخشد حمایت نمایند. محمد باقر قالیباف کمابیش چنین شخصیتی است. او نه ژان ژاک روسو است، نه نلسون ماندلا، نه مهاتما گاندی، نه دکتر محمد مصدق و نه مهندس مهدی بازرگان، نه وسلاو هاول و نه آن سان سوچی. اما رئیس جمهوری خواهد بود که اگر نتواند زندانیان سیاسی را آزاد کند، دست کم می تواند شرایط آنان را اندکی در زندان بهبود بخشد. قالیباف اگر نتواند دانشجویان محروم از تحصیل را مجددا به دانشگاه ها باز گرداند، دست کم می تواند شرایط محرومیت و اخراج از دانشگاه را برای دانشجویان جدید قدری دشوارتر نماید. همین یعنی یک گام به جلو. گرفتاری اساسی ما ظرف این یکصد سال گذشته آن بوده که همواره خواسته ایم که یک شبه ره صد ساله برویم و بدبختانه همواره هم در تلاش رفتن یک شبه به ره صد ساله نتوانسته ایم همان یک گام اولیه و ابتدائی را هم برداریم. تاریخ تراژیک جنبش یکصد ساله دموکراسی خواهی در ایران از مشروطه تا به امروز آیا گواهی غیر از این می دهد؟

ادامه مطلب ...

بوی خدا

بسم الله الرحمن الرحیم

در بالکن کوچک آپارتمانم می نشینم و به آسمان شب خیره می شوم آن وقت که ستاره ها غمزه می روند.

عاشق این وقت شبم

چشمک زدن ستاره را وقتی همه خوابند می شود دید و این عجیب ترین راز مگوست!

راز دوم اینکه اشتباه بزرگ وقتی است که برای دیدن خدا رو به آسمان کنیم .

سومین راز اینکه ،خدا در آسمان نیست.

و سرالاسرار اینکه خدا همین نزدیکی است ، نشان به آن نشان که دور و برم پر شده است از بوی خدا

آنقدر فیضی که من از بی زبانی دیده ام
ترسم آخر شُکر خاموشی کند گویا مرا

تفاوت دو مقطع و فرق دو دولت

بسم الله الرحمن الرحیم

در تایید نظر دوستان در پست قبل اینطور به نظر و خاطرم آمد که در دوران جنگ، اجناس ضروری مردم ، با دفترچه های بسیج اقتصادی و کوپن تامین می شد. از برنج ، گوشت و مرغ گرفته تا چای و قند و شکر حتا لامپ و دستمال کاغذی و ماکارونی و صابون و شامپو!

مردم از همین مایحتاج عمومی خود صرفه جویی می کردند و برای جبهه ها به عنوان کمکهای مردمی می فرستادند. مسجد محله ی ما از اعزام سپاه دوهزار نفری هادی غفاری که تا به اهواز رفتند و بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا تحهیزشان نکرد و برگشتند ، با چهل پنجاه نیروی داوطلب در ماجرا دخیل بود و در طی جنگ هم بیش از صد شهید تقدیم جنگ کرد. بعد هم با جمع کردن استشهادیه و نامه نگاری به شهرداری منطقه ، درخواست دادند که اسم خیابان منتهی به مسجد را از همایون به ثارالله تغییر دهد. حتا زمانیکه ژاپن به علت فشارهای امریکا و تحریمهای سازمان ملل از فروش تویوتا وانت هایی که کاربرد نظامی داشت و در جبهه ها مورد استفاده قرار می گرفت به دولت ایران خودداری کرد، اهالی محل که در مسجد مجتمع بودند ، پول جمع کردند و دو دستگاه تویوتا آمبولانس خریده و به جبهه اهدا کردند و این در همه ی شهرها و روستاهای ایران مرسوم بود و همه ی اینها در وضعیت جنگی و نداری مردم و فشار اقتصادی بر دوش مردم اتفاق می افتاد.   

               کمک های مردمی برای جبهه و جنگ 

مقایسه کنید با چندی پیش که موضوع درخواست دولت فعلی برای انصراف از گرفتن یارانه ها پیش آمد و بطوریکه میدانیم کسی انصراف نداد و امروز هم که در آستانه ی ماه مبارک رمضان ارزاق عمومی مثل گوشت و مرغ و برنج قیمتهای عجیب و غریبی پیدا کرده است و قیمت میوه های فصل در غیر از محله ی نارمک! در همه جا گران است و قیمتش با نوبرانه آن تفاوت زیادی ندارد! سه روز را هم ملت قرار گذاشته بودند در اعتراض به گرانی ها ، شیر و نان نخرند. بگذریم که شهرام همایون گفته بود هر چقدر می توانید نان و شیر بخرید! نمی دانم نتیجه اش در سطح کلان کشوری چه بود و مردم چکار کردند؟ اجاره ها بالا و ازدواجها مشکل و بیکاری و تورم و....مشکل که یکی دوتا نیست .خب این تفاوت دو نفر و دو دولت و دو ملت زمان جنگ و حالاست! آنزمان جوانان داوطلبانه به جبهه و جنگ می رفتند.

                  اعزام داوطلبانه به جنگ 

و ژان پل سارتر انگار زمانی درباره ی جوانان امروز ما گفته است که : " جوانان می‌خواهند که به‌ آن‌ها فرمان داده شود تا از آن سرپیچی کنند."!

اگر دوباره جنگی اتفاق بیفتد و یا بحرانی پیش بیاید وضع چطور خواهد شد؟ چه چیز فرق کرده است؟چیزی جز رفتار و عملکردها، باعث و بانی این تغییر رویکرد مردم نیست؟! باید گفت خود کرده را تدبیر نیست.

مدتی است که فکر میکنم این یکسال باقی مانده از دوران این آقا کی تمام می شود؟! تازه بعدش چه می شود؟!

" زمان نمی گذرد عمر ره نمیسپرد
صدای ساعت شماطه بانگ تکرار است "

بله امام خمینی می گفت: 

اگر ملت یکوقتى نارضایتى پیدا کرد، اگر امروز صحبت نکنند، چند روز دیگر صدایشان درمى‏آید؛ چند وقت دیگر صدایشان در مى‏آید. آن روزى که ملت صدایش در بیاید، دیگر نمى‏تواند یک قدرتى با آن مقابله بکند..  

...اگر یک کسى بیاید بخواهد به شما یک تعدى بکند، ملت به او حمله مى‏کند. به خلاف اینکه اگر مردم دیدند که اینها( حاکمان) با آنها نیستند، اینها دشمن آنها هستند، اگر یک کسى بیاید، یک دزدى بیاید بخواهد به شما حمله کند، آنها کمکش هم مى‏کنند. این یک مطلبى است که الآن ما از این تاریخ موجودى که بر ما گذشت باید عبرت بگیریم

امام حسین (ع) با مردم و درکنار فقرا بود

بسم الله الرحمن الرحیم 

نقل قسمتهایی از زندگینامه امام حسین (ع) 
 
شخصیت حسین بن علی (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتی با برادرش امام مجتبی (ع ) پیاده به کعبه می رفتند، همه بزرگان و شخصیتهای اسلامی به احترامشان از مرکب پیاده شده ، همراه آنان راه می پیمودند.
احترامی که جامعه برای  حسین (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگی  می کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و یاور مردم ساخته بود.
و گرنه ، او نه کاخهای مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند، و حرم رسول الله (ص ) را برای او خلوت نمی کردند... این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعی اوست ، بخوانیم :
روزی از محلی عبور می فرمود، عده ای از فقرا بر عباهای پهن شده شان نشسته بودند و نان پاره های خشکی  می خوردند، امام حسین (ع ) می گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : "ان الله لا یحب المتکبرین "، خداوند متکبران را دوست نمی دارد.  
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید.
آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد و بدین ترتیب پذیرایی گرمی هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند، از آنان به عمل آمد، و نیز درس تواضع و انسان دوستی را با عمل خویش به جامعه آموخت .
شعیب بن عبدالرحمن خزاعی  می گوید: "چون حسین بن علی (ع ) به شهادت رسید، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند، علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند، فرمود این پینه ها اثر کیسه های  غذایی است که پدرم شبها به دوش می کشید و به خانه زنهای  شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا می رسانید 
"ما در تاریخ انسان به مردان بزرگی برخورد می کنیم که هر کدام در جبهه و جهتی  عظمت و بزرگی خویش را جهان گیر ساخته اند، یکی در شجاعت ، دیگری در زهد، آن دیگری در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگی امام حسین (ع ) حجم عظیمی است که ابعاد بی نهایتش هر یک مشخص کننده یک عظمت فراز تاریخ است ، گویا او جامع همه والاییها و فرازمندیها است .
 آری ، مردی که وارث بی کرانگی  نبوت محمدی است ، مردی که وارث عظمت عدل و مروت پدری چون حضرت علی  (ع ) است و وارث جلال و درخشندگی فضیلت مادری چون حضرت فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والای عظمت انسان و نشانه آشکار فضیلتهای خدایی نباشد. درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم .
امام حسین (ع ) و حکایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه یک بزرگ مرد تاریخ را برای ما مجسم می سازد، بلکه او با همه خویشتن ، آیینه تمام نمای فضیلتها، بزرگ منشیها، فداکاریها، جان بازیها، خداخواهیها وخداجوییها می باشد، او به تنهایی  می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و فضیلتهای انسان را ارجمند نمود.