شهید بهشتی: من بساط این‌گونه دادگاه‌ها را جمع خواهم کرد

بسم الله الرحمن الرحیم  

در سالگرد هفتم تیر سال ۶۰ و به یاد شهادت شهید مظلوم بهشتی به همراه یارانش که در بمبگذاری منافقین در دقتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. ترورها و بمبگذاریها آسیب جدی به آزادی وارد کرد . کشور را به سوی امنیتی شدن پیش برد و صاحبنظرانی را از ما گرفت که فقدانشان هرگز پر نشد بدین ترتیب لطمه ای بزرگ به کشور و نظام تازه تاسیس وارد نمود.  

 

                               شهید بهشتی 

سرحدی‌زاده، وزیر کار دولت دوم میرحسین موسوی بود. بسیاری از نیروهای سیاسی کشور، از مخالف و موافق و چپ و راست، او را به صداقت و سلامت می شناسند. او که از ۱۹ سالگی زندانی سیاسی رژیم پهلوی بوده است، پس از انقلاب به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد.

این خاطرات را او پنج سال پیش در یک سخنرانی در موسسه مطالعات دین و اقتصاد به مناسبت بیست و ششمین سالگرد شهادت آیت الله دکتر بهشتی بیان کرده است:

کمتر کسی است که عصبانیت شهید بهشتی را به یاد داشته باشد و یا اینکه دیده باشد که ایشان از اعتدال خودشان خارج شوند. من واقعه‌ای را نقل می‌کنم که بدانید چنین شخصیتی را چه حوادث تلخ و ناگواری برافروخته می‌کرد.

ایشان رئیس دیوان عالی کشور بودند و طبیعی بود که حوادثی که در دستگاه قضائی و جامعه رخ می‌داد به ایشان منتقل می‌شد. روزی بنده را به دفتر خودشان احضار کردند و من دیدم که این شهید بزرگوار که هیچگاه دیده نمی‌شد از متانت خودشان خارج شوند. با همه محبتی که به من داشتند با عصبانیت و صدای لرزان نامه‌ای را که در دست داشتند به طرف من پرتاب کردند و گفتند این نامه را بخوان. من واقعاً تعجب کردم که چه اتفاقی می‌تواند ایشان را آنقدر عصبانی کند.

ماجرای نامه به این ترتیب بود که یکی از نگهبان‌های پزشکی قانونی برای شهید بهشتی نامه نوشته بود که در یک شب که من در اینجا نگهبان بودم از دادگاهی که مسئولیت آن با مرحوم آقای خلخالی بود چهار نفر اعدامی را برای ما فرستادند که آنجا بماند تا صبح ببرند و دفن کنند. این چهار جنازه را در سردخانه گذاشتیم نیمه‌های شب از محل نگهداری جنازه‌ها سر و صدایی آمد دیدم یکی از این اعدامی‌ها هنوز نیمه‌جان است و من به سرعت با آقای خلخالی تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم و آنها هم شبانه دو سه نفر را فرستادند، فرد نیمه‌جان را با تیر زدند و رفتند ما هم که در ترس و واهمه از آن مأمورین بودیم هیچ‌ عکس‌العملی نشان ندادیم. من بهت زده به آن نامه نگاه کردم و فهمیدم که حتی یک اعدام غیراسلامی چگونه ایشان را خشمگین ساخته است.

بعد از مدتی که از عصبانیت ایشان کاسته شد و من دیدم که می‌توانند آرام‌تر صحبت کنند به من گفتند فلانی من باید به این اوضاع خاتمه دهم من بساط این‌گونه دادگاه‌ها را جمع خواهم کرد و تو هم به سهم خود مسئولی و هرگز نباید اجازه رخداد چنین اتفاقاتی را بدهی. البته اختیارات من در آن زمان طوری نبود که بتوانم نفوذی در دستگاه آقای خلخالی داشته باشم. نکته بسیار جالبی که باید در تاریخ کشورمان بماند این است که حکمی هم که به ایشان داده شده بود از ناحیه بنی‌صدر داده شده بود و به هر حال شهید بهشتی به کرات نسبت به وضع این دادگاه و نحوه عملکرد آن اظهار ناراحتی می‌کردند و این بار که چنین اتفاقی افتاده بود با ناراحتی و عصبانیت گفتند من بساط این دادگاه را برخواهم چید. کافی است که خداوند شاهد اصل نیت و دلیل حساسیت من باشد و دیگران هر فکری می‌خواهند بکنند.

غرض از بیان این ماجرا این بود که بدانید این شهید عزیز ما چقدر از این مسئله که حتی چنین برخوردی با آدمی که مجرم بوده انجام شود حساسیت نشان می‌دادند و ببینید در آن دوران چنین موجود لطیفی با چه مسائلی مواجه بوده و چه اتفاقاتی که در دستگاه‌های موجود می‌افتاد و غالباً طوری بود که من بسیار تحت تأثیر قرار می‌گرفتم. ایشان یک لحظاتی را برای فکر کردن جستجو می‌کردند و در جمیع این مسئولیت‌ها لحظاتی را که فکر می‌کردند به این مسئله توجه معطوف می‌داشتند که اگر هر اشتباهی توسط ایشان صورت گیرد. چون از شخصیت‌های حساس انقلاب بودند و ملت روی همه برخوردها و رفتارهای ایشان حساسیت نشان می‌دهند و تمام تلاششان متوجه این مسئله بود که کوچک‌ترین بی‌تقوایی حتی در برخورد با مخالفانشان نداشته باشند و اتفاقاً انصاف و اخلاق را در این می‌دانستند که نسبت به حقوق مخالفان بیشتر توجه کنند.

حتی وقتی بنی‌صدر با ایشان برخورد می‌کرد، ایشان بنی‌صدر را دعوت به آرامش می‌کردند و فضایی ایجاد کرده بودند که حتی طرفداران و علاقمندان ایشان اجازه بی‌احترامی به بنی‌صدر نداشتند هرچند بنی‌صدر درست برعکس عمل می‌کرد.

نظرات 8 + ارسال نظر
جواد خراسانی شنبه 10 تیر 1391 ساعت 00:15

سلام،
کاش امثال مطهری و بهشتی می ماندند و خوب کار می کردند و خوب می ماندند، و انقلاب از اهداف اولیه اش منحرف نمی شد،البته این منتهای آرزوست. شخصا" قضیه ماندن ایشان را قضیه یک گل و بهار می دانم، کل جریان انقلاب چیز دیگری را نشان می دهد، بودن ایشان شاید زمان و شدت سوء تغییرات را کم می کرد ولی در نهایت حتی با وجود ایشان وضع جامعه با این اوضاعی که اکنون حاکم است جندان توفیری نمی داشت.

در مورد کامنت آقای سیدمحمدی،
توضیح عرض شود که جنایت هفتم تیر سال 60 را گروه منافقین رسما" و با انتشار بیانیه رسمی بر عهده گرفت و عامل آن نیز مشخص و معرفی شد. تا جایی که به خاطر دارم هیچ گروه دیگری در داخل یا خارج حاکمیت وقت مسئولیت این ترور را بر عهده نگرفته و به آن متهم نشده است.

سلام
راستش همانطور که شما گفتی فقط ماندن این دو نفر کافی نبود. همگی باید به لوازم دموکراسی تن می دادیم که ندادیم!

وصال جمعه 9 تیر 1391 ساعت 13:38 http://rej3at-e-sadr.blogfa.com

قبلا ها کلی حسودیمان می شد به نسل شما...فکر می کردیم فاصله ما با شما خیلی زیاد است...دلمان می خواست انقلابی بودیم
حالا کم کم داریم به این نتیجه می رسیم که همان بهتر نبودیم...ندیده ایم آن روزها را...
این صبا حتما این نظرات وبلاگ شما را می خواند این قدر به هم ریخته این روزها...
کلا آب و روغن قاطی کرده....دنده اش هم که درست و حسابی جا نمی رود...خلاصه تعمیر اساسی لازم دارد

راستش من خدا را شاکرم که مرا از نسلی قرار داد که انقلاب 57 را دیدم و همانطور که در پست " تفاوت دو مقطع و فرق دو دولت " خطاب به دوستی که در کامنت نوشت " با این نوشته کوتاهت چه خاطراتی را زنده کردی! یاد روزهای یک رنگی بخیر.
و من جواب دادم: " فقط برگی از کتابی قطور افتاده بر ذهنم در میان افتاد!بله هفت قلزم ، هفت اورنگ و هفت شهر عشقی بود آن روزهای بی رنگی " پس واقعا باید جای خود را خالی ببینید.
با وجود این اتفاقاتی در انقلاب افتاد که نسل فعلی نمی داند و تمام کاستی ها را از انقلاب و اسلام می بیند! کسی هم نیست که متین و متقن مسائل را شرح دهد. گمان می کنند هر سوال کننده ای را باید ضد انقلاب نامید و دهانش را بست!
قران ما را امر کرده به « فسیرو فی الارض فانظرو کیف کان عاقبت المکذبین» از این آیه دعوت بلکه لزوم بررسی اوضاع گذشتگان برداشت شده و شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ از آن استفاده کرده برای اینکه خواندن و دانستن تاریخ را لازم اعلام کند.
خب در تاریخ ما از کله مناره ها و چشم درآوردنها و بسیاری از تلخی های دیگر هم می خوانیم و واقعا آب و روغن قاطی می کنیم که این انسان دوپا تا چه حد می تواند شقی و ستمگر باشد. خواندن تاریخ برای عبرت گرفتن از آن است . امیدوارم در این بحثها فارغ از حب و بغض ها بتوانیم نقبی در قرائت رسمی بزنیم و آنچه حقیقت است را دریابیم. چون مطابق همان قران ما نهی شده ایم از پیروی کورکورانه و مقلدانه.

وصال جمعه 9 تیر 1391 ساعت 13:33 http://rej3at-e-sadr.blogfa.com

سلام
حرف از من شد...این صبا این قدر از شما گفت ما وسوسه شدیم ببینیم چه خبر است....
دیدیم حق دارد بیچاره...کودک معصوم هنگ کند...این جا فضا خیلی پیچیده و نا مانوس است برای ما...یعنی نسل ما
البته مقصر خودمانیم که اطلاعاتمان ناقص است...مشکل از وبلاگ شما نیست
به این صبا می گویم با بزرگان نپر می خوری زمین بالت می شکند باور نمی کند
این همه اطلاعات را یک دفعه وارد مغز ما بچه محصل ها نکنید...دچار از خود بیگانگی می شویم ها...کما این که من خودم الان چند سال است باید قطعات حافظه ام را بدهم تعویض
ما اصلا فکر نمی کردیم انقلاب این مدلی باشد...ما کلا یک طور دیگر فکر می کردیم درباره انقلاب و انقلابیون
باید خودمان را شیفت دلیت کنیم از نو اطلاعات بدهیم
حالمان بد جور گرفته است این روزها...تازه فهمیده ایم دل نوشته های چمران از چه سبب بود

سلام
خیر مقدم عرض می کنم
قبلا هم از شما ذکر خیر شده بود و من راستش گشتم و شما را پیدا نکردم.
بزرگان؟! من خاک پای کسی نمی شوم. کدام بزرگ؟!
قبول دارم که بعضی گفت و شنودها و بحثها برای کسی که از آن هیچ سابقه ی ذهنی ندارد صعب و دشوار است. اما برای امثال من و دوستان حاضر در بحث ، بسیاری از مسائل دشوارتر و دیر هضم تر وجود دارد که علنا گفته نمی شود و گفتنش عواقب بسیار بدی دارد و چون پیگیر این بحثها هستیم ، فکر نمی کردم این بحثهای پیش پا افتاده باعث هنگ کردن کسی شود!
انقلاب با اجماع همه ی انقلابیون برای لزوم رفتن شاه شکل گرفت و بعد از انقلاب بدلیل مخفی بودن کار مبارزه ، هر کس از انقلابیون فکر می کرد بیشترین تاثیر را در پیروزی انقلاب داشته است و به همین خاطر سهم بیشتری از اداره و رهبری انقلاب می خواست و گروههایی هم بودند یک نفره و چند نفره که بعد از پیروزی انقلاب مثل قارچ پیدایشان شد و اسم و رگ و ریشه شان هم معلوم نبود! و همگی در هر گوشه برای خودشان نشریه چاپ می کردند و میتینگ راه می انداختند و اعتصاب راه می انداختند و بعضی می شوراندند و می کشتند و .... من جایی خواندم در مدت کمی بعد از انقلاب هفتصد نشریه چاپ می شد. آزادی واقعا به طور مطلق بود . بازرگان جایی گفته است که «آزادی نه گرفتنی است و نه دادنی، بلکه یادگرفتنی است.» و ما ملت استبداد زده از آزادی چیزی نمی دانستیم و عده ای سواستفاده چی که توهم داشتند و یا سرسپرده ی بیگانگان بودند و یا ابن الوقتهایی که همیشه در چنین ایامی پیدا می شوند و بر موج سوار می شوند و اشرار و الواطی که مترصد فرصت هستند تا از آب گل آلود ماهی بگیرند و... دنبال مقاصد خود بودند اما اکثریت جامعه دنبال امام بودند و آن اقلیت وضع را مغشوش و مشوش می کردند و اخبارش در جامعه پخش می شد و اثرش نامطلوبش را می گذاشت!
بله چمران یکی از درد کشیده ها بود و من متاسفانه در همین ایام که مصادف بود با سالگرد شهادتش ،نرسیدم مطلبی درباره اش بنویسم اگر فرصت شد درباره اش برای شما کامنتی خواهم گذاشت ان شاءالله

ممنون از اینکه تشریف آوردید

صبا جمعه 9 تیر 1391 ساعت 13:20 http://children-of-war.blogfa.com

سلام
وای سرمان گیج رفت شما چقدر جدی بحث می کنید راجع به سیاست و تاریخ ما که سر از کار نسل شما در نمی آوریم این سوالاتی که ما داریم در برابر این سوالات بچه بازیه...از طرفی از چیزی که نمی دانیم که نمی توانیم اظهار نظر کنیم...
این چیزهایی که شما تعریف می کنید ما را به شگفتی وادار می کند...
حتی وصال (صاحب رجعت صدر را می گویم)هم که این همه چیز بلد است و مغز متفکرمان محسوب می شود...فکر کنم اگر بیاید وبلاگ شما شاخ در می آورد
ما تازه داریم کنکاش می کنیم بهشتی را بشناسیم
حالا با این متن شما کلی علامت سبز شده روی سرمان...

سلام
سابقه ی بعضی از بحثهای ما به چهار پنجسال پیش بر می گردد راستش ما هم سر از کار خودمان در نمی آوریم با همه ی بدبختی ها و گرفتاریهای زندگی برای خودمان گرفتاری درست کرده ایم و نشسته ایم به نبش قبر تاریخ
کاش سئوالات خود را می پرسیدید شاید جوابی داشتم ولی برای شناخت شهید بهشتی بد نیست به لینکهای روزانه که از آقای سروش محلاتی گذاشته ام و در شش شماره است مراجعه کنید.
پرسیدن سوال تنها راه برطرف شدن علامت هایی است که بر سرمان ظاهر می شود

سیدعباس سیدمحمدی پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 14:19 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

وقتی بهشتی ترور شد، حدود دو سال از تصویب قانون اساسی می گذشت. در قانون اساسی، دادگاه انقلاب وجود نداشت، که رئیسش را رهبر مملکت شخصاً تعیین کند. به نظرت بهشتی می توانست
«بساط دادگاه انقلاب را جمع کند»؟
من تقریباً محال می دانم ایشان می توانست چنین کاری کند. دادگاه انقلاب و دادگاه روحانیت و شورای انقلاب فرهنگی (همگی: خارج از قانون اساسی)، اینها لازمه ی نظامی است که قرار است تا قیامت
«انقلابی»
باشد.

دادگاه انقلاب برای شرایط انقلاب درست شد و گروهها و گروهکها وضع را با ایجاد بلوا و اغتشاش در شرایط انقلاب نگه داشتند و در اوجش و در سال ۶۰ نمایندگان مجلس و رئیس دیوان عالی کشور و رئیس جمهور و نخست وزیر و عده ی کثیری از مردم کوچه و بازار را کشتند . خب شما انتظار داشتی در چنین شرایطی دادگاه انقلاب جمع می شد؟!
اگر بهشتی می ماند این بساط را جمع می کرد. ولی با کشتن او منافقین می خواستند نظام دمکراتیک مستقر نشود. آنها نهال عداوت و کینه را کاشتند . با خود فکر می کردند حالا که ما به جایی نمی رسیم کل مملکت را هم به آتش بکشیم مهم نیست . چنانکه در زمان جنگ رفتند و دستشان را در دست صدام و دشمن ملت گذاشتند و باز هم از ملت ما کشتند. این است که هنوز در شرایط انقلاب مانده ایم. مقصر اصلی منافقین هستند ولاغیر

سیدعباس سیدمحمدی پنج‌شنبه 8 تیر 1391 ساعت 14:14 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
حدود دو سال قبل از حادثه ی کریه تروریستی ی هفت تیر 1360 (که ظاهراً گفته شده کار مجاهدین خلق بوده، سپس گفته شده کار مجاهدین انقلاب بوده، سپس گفته شده کار سیدمهدی هاشمی قهدریجانی بوده، ...) آقای خمینی گفت:

«اما اشتباهى که ما کردیم این بود که به طور انقلابى عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهاى فاسد، و دولت انقلابى و ارتش انقلابى و پاسداران انقلابى، هیچ یک از اینها عمل انقلابى نکردند و انقلابى نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این‏ سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابى عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤساى آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهاى فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤساى آنها را به سزاى خودشان رسانده بودیم، و چوبه‏هاى دار را در میدانهاى بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمى‏آمد.»


من با شما موافق نیستم که ترور شدن بهشتی و ترور شدن رجائی و باهنر، «آسیب جدی به آزادی وارد کرد». آزادی، چیزی بوده از 22 بهمن 1357 گروهای مختلف فکری و سیاسی آن را در اختیار آورده بودند، و:
جمهوری اسلامی نظامی بوده که آهسته آهسته آزادی را محدود و ممنوع می کرد.

نه ترورها، و نه اعدام شدن تروریستها، دلیل اصلی ی کم شدن آزادی نبود. سیستم جمهوری اسلامی، سیستمی نیست که بتواند با
آزادی
پابرجا بماند. این سیستم بقائش منوط به
«نبود آزادی»
است.

ایرج مصداقی درباره ی این نظریه، که اگر بهشتی و مطهری و ... می ماندند، چه می شد و چه نمی شد، مضموناً گفته بود:

«اگر آقای خامنه ای در حادثه ای که ایشان را ترور کردند، کشته و شهید می شد، ده سال و بیست سال و سی سال بعد، افرادی بودند که بگویند
«آقای خامنه ای در مقامات جمهوری اسلامی فردی روشنفکر و خوشفکر بود و اگر الان زنده بود نظام را به سمت آزادی و ... می برد»»

من گمان می کنم شما، و بنده، اگر پندار نیک داشته باشیم، که بله بهشتی اگر بود چه می شد، ماها خیالات می کنیم. شما ببین سیستم و قلب سیستم و رأس سیستم و اهداف سیستم چه بوده و چه هست. من نمی گویم بهشتی اگر بود مطلقاً اثری نداشت. نه. اثری داشت. اما نه در حد تصورات و سخنان شما.

من جاهایی خواندم که اگر اسدالله علم و احمد قوام بودند، شاه سقوط نمی کرد. من راستش شک دارم به صحت این حرفها.

سلام
انقلابی شده و در ۲۲ بهمن ۵۷ به پیروزی رسیده است اما بعد از پیروزی نیز عده ای فاقد شعور ملت را به ادامه ی اعتصاب و ایجاد اعتشاش دعوت کرده و با اسلحه در نقاط مختلف کشور ایجاد بلوا و آشوب و کشت و کشتار راه انداخته اند. به این باینات توجه کن:
او پس از پیرزوی انقلاب به منظور شروع سازندگی کشور چنین پیامی می دهد
جلد شـشم - صفحه 149 - پیام به کارکنان شرکت ملی نفت جهت پایان اعتصاب
پیام
زمان : 27 بهمن 1357 / 18 ربیع الاول 1399
مکان : تهران ، مدرسه علوی
موضوع : پایان اعتصاب در صنعت نفت
مخاطب : کارکنان شرکت ملی نفت ایران
صفحه : 149
بسم الله الرحمن الرحیم
به عموم کارمندان و کارگران شرکت نفت - پس از تشکر فراوان از آنان که سهم مهمی در پیشرفت نهضت اسلامی داشته اند و با همت شجاعانه آنان پیروزی نصیب ملت بزرگ گردید - تذکر داده می شود: اکنون که بحمدالله پیروزی حاصل است ، مقتضی است اعتصاب خود را بشکنند و به سر کار خود بروند. اکنون اعتصاب برخلاف مسیرانقلاب است و شکستن آن موافق صلاح ملت است .
روح الله الموسوی الخمینی

جلد شـشم - صفحه 146
27 بهمن 1357
حکم پایان اعتصابات
اعتصابات از روز شنبه باید شکسته بشوند. نه اجازه ، حکم است . بعضی ازشلوغ کارها می خواهند بعضی اعتصابات را حفظ کنند که نهضت را زمین بزنند. تا الان اعتصابات در خدمت نهضت بود؛ از حالا به بعد شکستن اعتصابات در خدمت ملت است . اگر کسی وسوسه کرد و گفت که اعتصاب فلان باید باقی باشد خائن است ، تودهنی باید بخورد. از روز شنبه تمام اعتصابات سرتاسر کشور باید شکسته بشود. مردم بروندمشغول کارشان بشوند ولی مواظب باشند، هوشیار باشند. در عین حالی که هرکس سر کارخودش است ، هوشیار باشد که شلوغ کارها، چپاولچیها که الان [راه ] افتاده اند و اشراری که الان در بین شهر شما و سایر شهرستانهای ایران آمده اند و چپاول می کنند، هوشیارباشید و از آنها جدا جلوگیری بکنید. من ثانیا سفارش قوای انتظامی را تکرار می کنم :قوای شهربانی باید برگردند به محل خودشان . آنها که در این انقلاب رفته اند برگردند به محل خودشان ، در امان هستند و کسی حق ندارد به آنها تعرض کند. قوای نیروی هوایی ،همافرها، همه اینها، تمام ارتش و قوای انتظامی ، ژاندارمری - همه برگردند به محل خودشان و مردم پشتیبان آنها باشند؛ چنانکه آنها هم از مردم هستند. و نظم را، هم شما وهم قوای انتظامی با هم برادرانه باید حفظ بکنید.

جلد شـشم - صفحه 151 - گفتگو با جمعی از دانشگاهیان پیرامون دولت موقت و ارتش
گفتگو
زمان : 27 بهمن 1357 / 18 ربیع الاول 1399
مکان : تهران ، مدرسه علوی
موضوع : رویارویی با توطئه گروهکها برای انحلال ارتش
مناسبت : بازگشایی دانشگاهها پس از پیروزی انقلاب اسلامی

امام : . . . غرض این بود که یک روز - به نحوی که معلوم شود - اعتصاب شکسته [شود]، روز بعد اختیار با خود شماست . اعتصاب دیگر نباشد. یک روز دانشگاه بازبشود و بچه ها هم بیایند. و بعد اگر مشکلاتی هست خوب ، دیگر اجازه ندهید بیایند تامشکلاتتان رفع بشود. مقصود من این بود که [اعتصاب ] شکسته بشود و خودتان هم اعلام بکنید، رادیو هم بگوید که ما اعتصاب را شکستیم . بعدش البته مشکلات دارد؛ آن مشکلات باید حل بشود.
[نماینده دانشگاهیان : عرض کنم که سه - چهار مسئله دیگر هم هست که یادداشت هم شده ، من بعدامی دهم خدمتتان . فقط توضیحا عرض می کنم که یکی راجع به دولت موقت است . اطاعت از دولت واجب هست ؛ و خوب ، مسلما ما اطاعت می کنیم ولی بعضی از مسائل هست که قابل دفاع نیست : آیاواجب است که ما حتما دفاع هم بکنیم ؟ یعنی هر دستوری بدهند صددرصد ما اجرا خواهیم کرد منتهاگاهی قابل دفاع نیست . ]
امام : مقصودتان را بگویید.
[نماینده دانشگاهیان : عرض می کنم خدمتتان که دوستان می گویند این دولت بیشتر جنبه ائتلاف ملی دارد تا دولت انقلاب اسلامی . ]
امام : عرض می کنم که این دولت یک دولت موقت است برای اینکه رفراندم بکند ومثلا مجلس موسسانی [تشکیل بدهد] مسئله رژیم را تحکیم بکند، بعد دست مردم است

امام در مورد اعتصاب در همان روزهای آغاز پیروزی انقلاب بازهم گفته است:

ملت شریف و شجاع ایران
اکنون که به فضل الهی و به یمن مقاومتها و پایداریهای سرسختانه شما مردم غیور،پایگاههای رژیم سلطنت استبدادی و حکومت ضد اسلامی خاندان پهلوی و پایه های استعمار نو و کهنه ، یکی پس از دیگری ، درهم ریخته شده اند، و دولت موقت انقلاب اسلامی به عنوان اولین قدم در راه تحقق اهداف انقلاب مقدس اسلامی مستقر گردیده است ، لازم می داند که از عموم مردم ایران - از کارگران ، کارمندان ، بازاریان ، پیشه وران ،دانشگاهیان و فرهنگیان - دعوت نماید که از روز شنبه 28 بهمن 57 - 19 ربیع الاول 99 -اعتصابات خود را پایان داده و فعالیتها و کارهای خود را آغاز نمایند.
وضع مملکت در اثر وسعت بی سابقه فساد گردانندگان رژیم محمدرضا پهلوی ،خیانتها و غارتگریها و همچنین به دلیل ضرورت استمرار اعتصابات همگانی ، به عنوان حربه ای در دست ملت برای درهم شکستن قدرت مقاومت رژیم سابق ، به جایی رسیده است که باید بلافاصله دست به کار سازندگیهای اساسی زد. ادامه اعتصابات و تاخیر درانجام یک سلسله اقدامات سیاسی و اقتصادی ضروری و فوری ، احتمالا شرایطی راممکن است به وجود بیاورد که دشمنان داخلی انقلاب اسلامی و اجانبی که با از بین رفتن رژیم سابق منافع خود را از دست رفته می یابند، دست به تحریکات زده و احیانابهره برداریهای ضد اسلامی و ضد ملی بنمایند. لذا مملکت باید از دوران اعتصاب وسرسختی و محرومیتهایی که به منظور سرنگونی نظام استبدادی بر خود تحمیل کرده بود

امام پیش از پیروزی انقلاب در 19 بهمن 57 چنین آرزویی داشته و گفته است:
جلد شـشم - صفحه 104 - سازندگی با اتحاد

من از خدای تبارک و تعالی مسئلت می کنم که همه ما را به وظایف ملی و اسلامی آشنا کند. و امیدوارم که دست اجانب از این مملکت کوتاه بشود که شما مملکت خودتان را خودتان اداره بکنید و خزاین مملکت شما مال خود شما باشد. مملکت ایران ازممالکی است که همه چیز دارد خودش ، لکن اینقدر خورنده دارد که به ملت نمی رسد؛آنقدر چپاولگر هست و بود که ملت دستش کوتاه بود از این ذخایر. ما همه چیز داریم ،هیچ چیز نداریم ! همه چیز داریم ، اگر آزاد باشیم ، اگر مستقل باشیم ؛ هیچ نداریم ، در این وضعی که زندگی می کردیم . و من امیدوارم که دیگر از این به بعد اینطور زندگی نکنیم . الان وقتی است که شما طبقه روشنفکر بیشتر از دیگران مواخذ هستید، بیشتر ازدیگران باید کار بکنید، بیشتر از دیگران مسئول این مملکت و ملت هستید. همه شما بایدهر چه فعالیت دارید، اولا در راه این نهضت ، این نهضت را به پیش برانید تا اینکه به آخربرسد و مملکت شما مستقل بشود و این اختناقهایی که تا حالا بوده است تکرار نشود؛ وثانیا به استقرار یک حکومت عادل ، یک حکومت عدل و مستند و مبتنی بر آرای خودملت . . . .

پیامها و سخنرانی های مکرر امام در 27 بهمن 57 را ببینید تا متوجه شوید که چه وضع بلبشویی در آن شرایط حاکم بوده است من چون بنا به اختصار دارم ذکر نمی کنم اما به دلیل در دست بودن اسلحه هایی که مردم از پادگانها برداشته بودند در همه جا موجی از نا امنی و قتل و غارت خانه های مردم و تسویه حسابهای شخصی و کشت و کشتار راه افتاده بود و هر کس می خواست دیگری را به ظن ساواکی بودن و ضد انقلاب بودن و این حرفها بکشد و یا اموالش را به غارت ببرد و یا ... گروههای هم که چون قارچ سر برآورده بودند هم هر یک ساز خود را می زد و بزور اسلحه منطقه ای را ناامن می کرد و اعتصاب راه می انداخت و ... بله یک هفته بعد از پیروزی انقلاب وضع را در اقصا نقاط کشور ، در شهرها در کردستان و نقاط دیگر کشور مثل خوزستان و ترکمن صحرا و جاهای دیگر به جایی می رسانند که امام نماینده تعیین می کند( آقای شیخ حسین نوری را که پیش از انقلاب در کردستان تبعید بوده را در 29 بهمن پنجاه و هفت )تا مثلا از نظرات مردم و مسائل منطقه کردستان مطلع شود.
حالا وقتی از همان اوان پیروزی انقلاب این وضع بوده و تا یکسال مدام گفته شده دست بردارید از این وضع و دست بردار نبودند ، اصلا امام به عنوان رهبر انقلاب نه، خود شما اگر بودید چه می کردید؟

خب صبر را طاق کردند و نهایتا امام گفت اشتباه کردیم که مماشات کردیم

اگر این بی شعورها نبودند و در شرایطی که نظام منبعث از مردم و با رای مردم مستقر می شد به رای مردم احترام می گذاشتند و به زور اسلحه سعی در بر کرسی نشاندن حرف خود نمی کردند و دست به ترور و کشت و کشتار نمی زدند و آدمهای آزاد اندیشی مثل بهشتی و مطهری زنده می ماندند وضع ما امروز این نبود!

در مورد اسدالله علم و احمد قوام هم حرف درستی است . اگر زمانی که اعتراضات مردم بالا گرفت یکی از این دو به نخست وزیری می رسید می توانست با اصلاحات فوری جلوی کسترش اعتراض و تبدیلش به انقلاب را بگبرد. کاری که امثال آموزگار و ازهاری هرگز به ذهنشان هم خطور نمی کرد چون فهم وحامت اوضاع در مخیله شان وارد نمی شد.

جواد خراسانی چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 23:46 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
به نظر شما، مرحوم شهید بهشتی، آقای خامنه ای، آقای هاشمی رفسنجانی در سال های 57 تا 60 چقدر از نظر طرز تفکر انقلابی، سیاسی، عقیدتی و... با یکدیگر همخوانی داشتند و چقدر تفاوت داشتند؟
اگر مرحوم شهید بهشتی در 7 تیر 60 به همراه عده ای دیگر از هم حزبی هایش ترور نمی شد و تاکنون زنده می ماند، اکنون از نظر سیاسی و... چه طرز تفکری داشت و کجا ایستاده بود؟ اگر او تا زمان حاضر زنده مانده بود، آیا وضعیت جمهوری اسلامی چیزی غیر از این چیزی می شد، که اکنون هست؟

سلام
مطالعه ی شرح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی اول تا حدودی تفاوتها را آشکار می کند. هر چند هاشمی در آن مجلس نبود و اساسا این سه نفر سه یار نزدیک هم بودند و اختلاف عقیده ای در آن شرایط با هم نداشتند و بیشتر اختلاف سلیقه بود.در خاطرات از بهشتی آورده اند که گفتند حالا که "مرگ بر شاه" همه گیر شده، شعار جدید بدیم: "شاه زنازاده است، خمینی آزاده است" ...
آشفته شده بود. گفت: «رضاخان شرعا ازدواج کرده بود، این شعار حرام است. از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت رسید».
بله بهشتی چنین بود.
این باور قلبی من است که اگر کسانی مانند شهید مطهری و شهید بهشتی می ماندند و اگر همه از همان ابتدای پیروزی انقلاب به قواعد حکومت داری و لوازم دموکراسی تن می دادند و مطابق با همان قواعد به زیاده خواهی نمی افتادند ،نه کشت و کشتار داخلی می شد و نه کسی ترور می شد و نه اعدامی صورت می گرفت و نه وضعیت به امروز ختم می شد. اما همه ی اینها "اگر" است و حقیقت این است که ما تمرین دموکراسی نداشتیم و هنوز هم نداریم و رسیدن به نقطه ی فعلی که قرار داریم، غلط بودن روشهای همه ی موثرین و فعالان سیاسی آن دوره را برملا کرده است.

اشک - غریبه چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 22:45 http://tashkan.blogsky.com

تحمل و آرامش واقعا از گمشده های جامعه ی ایران است...
همه مان در هر خط و صراطی، به روحیه های آرام و فرهنگی نیازمندیم
موفق باشید

سلام
بله همین طور است و امیدوارم محیط برای تندروی نامساعد شود و سیاست به دست عاقلان اهل وفق و مدارا سپرده شود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد