کشور ما در سی و سه سال خواسته است با یک بدن نیمه‌فلج جلو برود

بسم الله الرحمن الرحیم  

آقای سلمان محمدی در کامنت قبل گفت:  

از خودم میپرسم آن حال و هوا چرا پایدار نبود؟ از آن همه ایمان و رشادت چه مانده الان؟ و چرا؟
شما میدانید؟  

....

جواب دادن به این سوال کوتاه، بنظرم به راحتی و سهولت ممکن نیست چون اسباب و دلایل بسیاری دارد. اما به نظرم قسمتی از جواب همین گفته های آقای ناطق باشد. بخوانید تا بدانید که چرا ما به وضع امروزمان رسیده ایم!  

....  

قسمتی از مصاحبه آقای ناطق نوری را می خوانید به ادرس: 

http://www.khabaronline.ir/detail/235456/politics/parties  

...می‌شود هم قاطع بود و هم رئوف بود. می‌شود هم جدی برخورد کرد هم در عین حال حق کسی را پایمال نکرد و دل کسی را نشکست. واقعاً می‌شود. من تجربه کرده‌ام. بنده در همان دوره این‌گونه عمل می‌کردم. آن روزها توی خیابان ولعیصر عده‌ای بدحجاب و با آرایش بیرون می‌آمدند. یک عده هم می‌خواستند با این افراد برخورد کنند درحالی که مسوولیت برخورد با آن اشخاص بر عهده‌شان نبود اما به عنوان نیروهای انقلابی و اسلامی و خودسر می‌آمدند و می‌ریختند توی خیابان ولیعصر و مثلاً یک پسری را که موهایش بلند بود می‌گرفتند و بغل جوب می‌خواباندند که با ماشین سرش را بتراشند و گاه پوستش را هم می‌کندند. یا امثال آن. امام رحمت‌الله علیه به من فرمود این هرج و مرج‌ها چیست؟ من بدون اینکه از امام خرج کنم، با آنها برخورد کردم. من در دوران مدیریتم هرگز از امام خرج نکردم اصلاً مدیری که هرروز برود بگوید آقا اجازه هست؟ یا بگوید آقا گفته‌اند این کار را بکن، و همه مسوولیت را به گردن رهبر بیندازد، چنین مدیری به هیچ دردی نمی‌خورد. مدیری که می‌خواهد هرچیزی را به گردن مقام بالاتر بیندازد تا خودش سالم بماند به درد نمی‌خورد. من بدون اینکه از امام هزینه کنم، مقابل قوی‌ترین نیروها ایستادم؛ سخت برخورد می‌کردم، دستگیر می‌کردم. یک شبی ساعت یک نصف شب خبر دادند که بین دو گروه درگیری پیش آمده که حالا من نمی‌خواهم اسم بیاورم. نیمه‌شب بلند شدم و گفتم ماشین را راه بیندازید برویم. آمدم و خودم وارد صحنه نبرد شدم. یک طرف خیابان جمعیتی با کلاش، یک طرف دیگر جمیعیت با ژ-3 ایستاده بودند. من از ماشین پیاده شدم. بچه‌ها گفتند حاج‌آقا خطرناک است. اینها همه تیر و تفنگ دستشان است. گفتم عیبی ندارد. بروید کنار. در را چنان با شدت باز کردم که پرده شیشه ماشین کنده شد از بس که عصبانی بودم. گفتم بگذارید من را بزنند تا مسوولین کشور به فکر این قضیه بیفتند. ببینید چنین کاری یک فداکاری و دلسوزی و جرات می‌خواهد. من با این قضایا برخورد کردم، تهمت‌هایی هم شنیدم پای آن هم ایستادم. اما بالاخره نمی‌شد سکوت کرد.

·         در سیستان و بلوچستان، در زاهدان، یک انتخابات بود، یک سید معممی که با ما هم سلام و علیک داشت، صلاحیتش را شورای نگهبان رد کرده بود. در زاهدان، جمع کثیری از مردم راه افتادند و به حمایت از او دفتر امام جمعه را آتش زدند، دفترحزب جمهوری را آتش زدند و همین‌طور داشتند می‌آمدند جلو تا استانداری. من از اینجا هزار و دویست تا نیرو با دو تا جمبوجت به زاهدان فرستادم. از یک طرف معاون سیاسی آقای آخوندی را فرستادم و از آن طرف رئیس کمیته را فرستادم و گفتم بروید آنجا مستقر شوید، شب، شهر را در اختیار بگیرید. فرماندهی آن هم با خود من، نیم ساعت به نیم ساعت هم از من دستور بگیرید، هر حادثه‌ای هم رخ داد مسوولیتش با من. در آن درگیری سه نفر کشته شدند. درمجلس در این‌باره بحث شد و گفتند استاندار سیستان آدمکش است و آنجا آدم کشته. بنده به مجلس رفتم و گفتم یک جلسه غیر علنی تشکیل بدهید. جلسه گذاشتند. من به آن جلسه رفتم و گفتم استاندار آدمکش نیست. بنده آدمکشم، من دستور داده‌ام.  آن سید با من سلام وعلیک داشت. آقای آخوندی حالا شاید یادش بیاید، به من زنگ زد که این آقا آمده توی استانداری، با او چه کنیم، گفتم هیچی، به او یک چایی بدهید، عمامه‌اش را هم محترمانه از سرش بردارید و ببریدش زندان تا بعد ببینیم تکلیف چیست. به مجلسی‌ها گفتم بنده دستور داده‌ام. و این کار را برای حفظ امنیت سیستان و بلوچستان که یکی از استان‌های مرزی ماست انجام داده‌ام. یک طرف این استان افغانستان و پاکستان است و یک طرف‌اش اشرار، من شاه سلطان حسین نیستم. بنده دستور دادم. مرا به دادگاه معرفی کنید و محاکمه کنید. برای حکومت‌داری چنین چیزی لازم است؛ جایی اگر لازم بود جدی برخورد کنم، این کار را می‌کردم.
·         وقتی قرار است دموکراسی را به کار ببندیم از آنجا که دموکراسی یعنی آرای مردم، باید به آرای مردم مراجعه کنیم. ابزار مراجعه به مردم، حزب است. قاعده بازی را نه چپ‌مان بلد بود و نه راست‌مان. چپ می‌آید روی کار و همه جناح راستی‌ها حتی فراش مدرسه ابرقو را عوض می‌کند. جالب است یک وقتی آقای کروبی در زمان مجلس چهارم به من گفت که این رفقای شما آمده‌اند همه دوستان ما را کنار گذاشته‌اند. گفتم، ببین تیپ من این نیست.من با چنین کارهایی مخالفم. البته این حرف را منی می‌زنم که هم به آن معتقدم و هم به آن عمل کرده‌ام. بنده همین الان استانداران و مسوولین زمان خودم را ماهی یک‌بار دور هم جمع می‌کنم. همین پریشب به این دوستان افطار دادم. این روند از دهه60 تا الان ادامه دارد. در این جمع همه‌جور آدمی حضور دارد برای مثال آقایان حاجی، کرباسچی، حمید جلائی‌پور، کوپایی، تابش، اکبر رحمانی، امیر عابدینی، احمد پورنجاتی و مسجدجامعی حضور دارند. اگر خودم به این حرف عمل نکرده بودم اصلاً به شما نمی‌گفتم.
·         آقای کروبی گفت رفقای شما چنین و چنان کرده‌اند و من گفتم خیلی کار بدی می‌کنند. مثل کاری که دوستان شما در مجلس سوم کرد‌ه‌اند. فرضاً نماینده دماوند در مجلس سوم رای نیاورد، نماینده مجلس سوم از خط شما روی کار آمد. این بیچاره را از آموزش و پرورش رد کردند و هیچ‌جا راهش ندادند. دلش را خوش کرده بود به اینکه عضو هیئت امنای امام‌زاده هاشم باشد. این رفیق شما آنقدر برای این بنده خدا زد که از هیئت امنایی امام‌زاده هاشم، برش داشتند. وقتی این را به آقای کروبی گفتم، ایشان گفت: تو عجب آدمی هستی. این را کجا توی آستینت داشتی؟ معنای چنین چیزی می‌دانید چیست؟ معنای اینکه این گروه‌ها با روی کار آمدن به حذف طرف مخالف می‌پردازند این است که همیشه کشور ما در این سی و سه سال خواسته است با یک بدن نیمه‌فلج جلو برود. وقتی یک بخش بدن را حذف کنیم، آن بخش فلج می‌شود. و در چنین شرایطی نمی‌شود کشور را به درستی اداره کرد.

·         من در طول تصدی پست وزارت کشور، عضو مرکزی حزب جمهوری بودم اما افراد ضد حزب هم با من کار می‌کردند. منتهی من به آنها می‌گفتم تا دم در وزارت کشور، من عضو حزب جمهوری هستم و شما هم ضد این حزب. اما وارد وزارت‌خانه که می‌شویم، من وزیر حزب جمهوری نیستم، وزیر جمهوری اسلامی هستم و شما هم کارمند جمهوری اسلامی و باید با هم برادرانه کار کنیم و آنها هم مردانه با من کار کردند. اگر اینطوری عمل کنیم، کشور اداره می‌شود. الگوی ما هم باید خود امیرالمومنین باشد و انتخاب‌هایی که داشته و نیروهایی که به کار گرفته موید این حرف است؛ ایشان حتی «زیادابن ابیه» را هم سرکار می‌آورد. دیگر چه‌جوری باید بگویم؟ 

 

.... 

سید محمد خاتمی:به جای نگاه به گذشته به آینده بنگریم و به سوی رفع کدورت ها برویم

نامه یک دانش آموز برسد به دست یک رزمنده!

بسم الله الرحمن الرحیم

از مدتی قبل بنا داشتم از خاطرات جبهه هم بنویسم .اما راستش هیچ وقت در عرض پنجسال وبلاگ نویسی ام نتوانستم خودم را راضی به نوشتن در این مورد بکنم . اما یکبار شد که اینکار را کردم و آن زمانی بود که مسعود دهنمکی برای ساختن فیلم اخراجی ها و وعده ی پخش این فیلم از تلویزیون در همان اوایل فیلمسازی اش تحت فشار قرار گرفته بود .  

یکی از وبلاگ نویسها در وبلاگش تهدید کرده بود که اگر این فیلم از تلویزیون پخش شود خودش را درمقابل صدا و سیما آتش می زند ،به صدا و سیما هم اعلام کرده بود. تعدادی از علاقه مندان او از رزمنده ها و بچه مذهبی ها و عده ای از مخالفان مشی دهنمکی در حمایت از او حلقه ی وبلاگی درست کرده بودند. خلاصه موضوع داغ و حاد شده بود در سطح جامعه هم بحثهای زیادی راجع به این فیلم در رسانه ها راه افتاده بود. یک عده از این طرف به دفاع سفت و سخت از او برخاسته بودند و یک عده هم همانطور که گفتم به دفاع از آن بنده ی خدا ،  

خلاصه مقابل هم صف آرایی کرده بودند که چرا ، او شخصیت رزمنده ها را مثل مجید سوزوکی نشان داده؟ و یا حاجی گرینوف و یک مشت جاهل را به عنوان بچه های جبهه ای به خورد خلق الله داده است؟ آنزمان رزمنده ها همگی بدون استثنا یک شکل بودند و اهل نماز شب و دعا و انابه معرفی می شدند. من با وجود اینکه با دهنمکی اختلاف فکری بسیاری داشتم و دارم. لازم دانستم در دفاع از حضور قشرهای مختلف مردم از جمله چنین اشخاصی که او در فیلمش معرفی کرده بود از خودم نوشته و فرماندهی گروهانی متشکل از تعدادی از همین آدمها که اخراجی ها خوانده میشدند، بنویسم . مقاله را نوشتم و در طی آن از رشادت و شهادت تعدادی از همین عده گفتم و در ضمنش از روی مین رفتن خودم هم مطالبی نوشتم . دهنمکی مطلع شد و مطلب مرا عینا با لینک وبلاگم در وبلاگش نقل کرد و من شدم سیبل طرف مقابل! خلاصه طول و تفصیلش ندهم برای اولین بار آمار وبلاگم از سی چهل نفر در آن زمان به دویست سیصد نفر رسید. بگذریم .بحثها کردیم و نهایتا با احترام هم موضوع تمام شد. بله همان یکبار بود که من در همان یک مقاله از خودم نوشتم. 

مرداد ماه برای من ماه پرخاطره ای است. خاطره هایی از جنس غم و از جنس شادی. که همگی در همین ماه اتفاق افتاده است. در سه سال پی در پی در چنین ماهی ، برادرم به شهادت رسید و من روی مین رفتم و ازدواج کردم

اینکه الان دوباره به این موضوع برگشتم برای این است که دیروز بچه ها در خانه رفتند سراغ انباری تا وسایلی را که لازم داشتند دربیاورند و در خلال اینکار، چشمشان به تعدادی کتاب و دفتر و نامه در یک کارتن خورده و آنها را هم بیرون آوردند. نامه های من بود که در جبهه دریافت کرده و تعدادی هم نامه هایی بود که از جبهه فرستاده بودم. امروزم به خواندن این نامه ها گذشت. حدود صد نامه بیشتر یا کمتر می شود. با خواندنشان خندیدم. گریه کردم . وبه فکر فرو رفتم. نامها و نامه هایی را دیدم که صاحبانش شهید شده اند. معلول و مجروح و بعضی مرحوم شده اند و یا از آنها بکلی دور افتاده و بی خبر مانده ام . دیدم که بعضی از ما اخراجی هایی هستیم و همدیگر را هم گم کرده ایم! از بسیاری از آنها هیچ خبری ندارم. از کسانی که حاضر بودیم برای هم بمیریم و حتا بعضی از ما هم ،چنین کردیم. با خودم اندیشیدم حتا دوستی های میثاق بسته با خون هم پایدار نیست.

بله در میان نامه ها ، نامه هایی هست که بچه های هفت هشت ده دوازده ساله از مدارس شهرهای مختلف برای رزمندگان جبهه ها همراه با هدایا و کمکهای خود می فرستادند. هدایایی مثل آجیل ، شکلات ، کمپوت و کنسرو و اینطور چیزها که با پول توجیبی و یا پولی که از پدرها و مادرهایشان می گرفتند هر کدام چیزی تهیه کرده و همراه با یک نامه در داخل یک چعبه و یا مشمی به جبهه می فرستادند . چند تایی از این نامه ها را هم ،من دریافت کردم و برای همه جواب فرستادم و فقط از جوابهایی که فرستادم ، مجددا یک نامه بدستم رسید. نامه ی اول از پسری بود به نام بشیر طلایی و نامه ی بعدی هم از او که در جواب نامه ام ،عکسی از جبهه و من خواسته بود و من نداشتم که برایش بفرستم!

از میان نامه ها و تمام نام ها دیدم دلم برای بشیر طلایی ( در آدرس نامه طلائیان از بهاباد یزد ) و محمدرضا رضایی آن پسران کوچکی که از یزد نامه نوشته بودند تنگ است. وبرای محمدرضا بور آباد که از تربت جیدریه و برای علی خلج که از مبارک آباد نامه داده بودند. همینطور برای محمد مهدی آهنگری از دبستان دولتی فلسطین قریه لالا و محمد بلوچی یا بلوجی و نامه هایی که پاکتشان گم شده و اسم و آدرسشان را نمی دانم. خیلی دلم می خواست بدانم که بودند؟ و الان چه می کنند؟ با خودم فکر کردم از انها که نامشان را می دانم یادی بکنم .نام بچه های کوچکی که برای رزمنده ها نامه می نوشتند و حالا مطمئنا مردی شده اند.

چون نمونه ای از این نامه ها را من در اینترنت پیدا نکردم چند تایی را اسکن می کنم می گذارم تا شما هم ببینید. شاید اصلا این نامه ها ما را با حال هوای آن روزها آشنا و شناختمان از ملتمان را بیشتر کرد.

آهای کسانی که آن بالاها نشسته اید ، بدانید که ، این ملت از همه چیزش گذشت و همه ی بار انقلاب و جنگ و تحریمهای اقتصادی و ندانم کاریهای مسئولین و ...را بردوش کشید ،دیگر شایسته ی آنچه امروز بر سرش میآید نیست!

نامه های اسکن شده را در صورت تمایل در ادامه مطلب ببینید

ادامه مطلب ...

وصیت‎نامه حضرت علی(علیه‎السلام) در آخرین لحظات عمر

بسم الله الرحمن الرحیم 

از وصایاى حضرت علی(علیه‎السلام) در واپسین دم حیات مى‎توان به وصیت گهربار ذیل اشاره نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم 

این آن چیزى است که على پسر ابوطالب وصیت مى‎کند: به وحدانیت و یگانگى خدا گواهى مى‎دهد و اقرار مى‎کند که محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانى من از آن خداست. شریکى براى او نیست، من به این امر شده‎ام و از تسلیم شدگان اویم .

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مى‎کنم :

1- تقوای الهى را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.

2- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى که دین را محو مى‎کند، فساد و اختلاف است .

3- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎کند.

4- خدا را! خدا را!  درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

5- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم مى‎خواهند آنها را در ارث شریک کند.

6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشى گیرند.

7- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست .

8- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد.

9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید.

10- خدا را! خدا را! درباره زکات؛ زکات آتش خشم الهى را خاموش مى‎کند.

11- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند.

12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است .

13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگى شریک خود سازید.

14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود.

15- در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.

16- با مردم به خوشى و نیکى رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است .

17- امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

18- بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکى کنید، از کناره‎گیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.

19- کارهاى خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکارى در مورد گناهان و چیزهایى که موجب کدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهیزید.

20- از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است .

خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مى‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... .(1)   

   در شب بیست و یکم امیرالمؤمنین علیه السلام چندین بار بیهوش شد و به هوش آمد 

از علامه امینی پرسیدم: آخرین ذکرى که على(علیه‎السلام) بر زبان مبارک جارى فرمود چه بود؟

مى‎فرماید: بعضى مى‎گویند پس از وصیتى که ذکر آن رفت امام علی(علیه‎السلام) لحظه‎اى بیهوش شد و چون به هوش آمد دیگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنیده نشد تا جان به جان آفرین تسلیم فرمود.  

چنانکه بعضى دیگر گفته‎اند:(2) آخرین فرمایش ایشان این آیه شریفه بود: و من یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.(3)

البته گروهى دیگر ذکر کرده‎اند(4) که حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس این آیات را زمزمه فرمود که المثل هذا للیعمل العاملون،(5) یعنى براى چنین لحظاتى باید عمل کرده و بکوشند و ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (6) یعنى خدا با مردمى است که عمر خود را به تقوا و پرهیزکارى گذراندند و مردمى که همواره کار نیک مى‎کنند. آنگاه در واپسین دم حیات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله .

 

پی‎نوشت‎ها:

1- مقاتل الطالبین، صص 44 – 28، ابن اثیر، ج 3، صص 197 – 194، مروج الذهب، ج 2، صص ‍ 44 –40 .

2- انساب الاشراف، ص 499.

3- زلزال /8 – 7 .

4- بعثت، غدیر، عاشورا/ مهدى، محمدرضا حکیمى، ص 84 .

5- صافات / 60 .

6- نحل/ 129 .

 

برگرفته از کتاب شبى در پایتخت بهشت، بیژن شهرامى . 

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

نقل شده از : 

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=101761

علی (ع) اسوه عدالت - عدالت اجتماعی و آزادی

بسم الله الرحمن الرحیم

این شبها وارد در شبهای قدر شده ایم و شب گذشته، شب ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام به هنگام اقامه نماز بود که به همین ضربت نیز به شهادت رسید شهادت او را پیشاپیش به همه رهروانش تسلیت می گویم. امامی که عدالت را در جامعه فارغ از قرابتهای سببی و نسبی و بدون نگاه به رنگ پوست آدمها و برای همه یکسان جاری می ساخت بی آنکه حتا نگاهش به دین آنها باشد.گفتن از علی علیه السلام بی گفتن از عدالت ممکن نیست به همین جهت از عدالت می نویسیم و از آن امام می گوییم .از کسی که وقتی یارانش مشاهده کردند که معاویه با بذل و بخشش های خود چشم مردم دنیا طلب را پر کرده و آنان را به خود جلب نموده است به آن حضرت پیشنهاد کردند تا در سیاست خود تجدید نظر کرده و با تطمیع ذی نفوذها پایه های حکومت خود را مستحکم تر نماید ، می فرماید : « از من می خواهید که با ستم پیروزی به دست آورم؟ بخدا سوگند چنین نخواهم کرد تا شب و روز هست و تا جهان باقی است و تا ستارگان بدنبال هم روانند ، هر گاه این اموال ، اموال شخصی من بود، بین آنها به تساوی تقسیم می کردم تا چه رسد به اینکه این اموال ، اموال خودشان است.»

بله نوع رفتار حضرت علی علیه السلام با برادرش، عقیل نابینا که فرزندان کوچک و ژنده پوش خود را با خود همراه ساخت تا شاید بتواند از نسبت برادری خود استفاده کرده و با نشان دادن فقر خانواده اش دل امام را نرم کرده، و بهره و ثمره ی بیشتری از بیت المال را نصیب خود کند ، را چگونه می توان با رفتار دولتمردانی که اقوام و بستگان و دوستان خود را به اریکه ی قدرت می رسانند ، مقایسه کرد؟ و یا رفتار او با مخالفینش را با رفتار حاکمان دیگر چگونه می توان سنجید؟ حاکمانی که همه نوع اتهامی را به مخالفین خود می زنند بی آنکه امکان دفاع را در اختیار ایشان بگذارند!

اما یک سوال بسیار مهم است و آن اینکه اگر عدالت خواست ابنای بشر است پس چه عواملی مانع از استقرارعدالت بوده و هست؟ استقرار عدالت را همواره دو خطرعمده تهدید مى‏کند. از آن دو مى‏توان به عنوان حب و بغض‏ها نام برد. حب و گرایشات باعث مى‏شود که فرد از محور حق خارج شود. علاقه سبب مى‏شود انسان در داورى‏یا تسهیم سهام یا شهادت و یا هر شاخص دیگر در اثر گرایش و محبت به فرزند یا پدر و مادر یا برادر و نیز دوستان و آشنایان یا هواداران حزب و گروه از محور عدل بیرون رود. و نیز دشمنى و بیزارى باعث مى‏شود که انسان در مورد طرف مقابل به ناحق شهادت یا داورى یا توصیف نماید و عدل را در شاخص‏هاى یاد شده زیر پا نهد. قرآن نسبت به هر دو خطر هشدار مى‏دهد که نه محبت و گرایش به نزدیکان شما را از مسیر عدالت خارج کند، و نه عداوت و دشمنى نسبت به فرد باعث شود که از شاخص‏هاى عدالت عدول کنید. قران فرموده است :« یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین الله شهداء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى ای کسانى که به خدا ایمان آوردید باید نسبت به خدا پایدار باشید و شما باید گواهان بر پایى عدل نسبت به دیگران بوده و هرگز دشمنى با قومى موجب نشود که عدالت را نادیده بگیرید . همواره عدالت را که به تقوى نزدیک‏تر است رعایت کنید» و على(ع) در تمام شاخص‏ها در مسیر عدالت قرار دارد. در داورى، در شهادت، در توزیع امکانات عمومى، در مدیریت‏ها و... در هیچ موردى از محور عدالت خارج نمى‏شود. به خصوص در حکومت دارى، شاخص عدالت است.

او اسوه است و به ما می آموزد که آن چه براى رهبران دینى، ارزش اجتماعى است ،حفظ معیارهاست نه به دست آوردن حکومت دارى یا حراست از حکومت. نباید هیچگاه ارزشى را زیر پا نهاد تا یک ساعت بیشتر حکومت‏دارى کرد و اصولا حکومت دارى براى استقرار ارزشهاست و الا سیاسیت مدارى خود ارزش به حساب نمى‏آید. دو خطر اصلى که استقرار عدالت را تهدید مى‏کند هیچ کدام در مورد على (ع) زمینه ندارند. زیرا نه محبت به اقربا و دوستان سبب عدول وى از عدالت مى‏شود نه دشمنى وى نسبت به دشمنان خدا، وى را وادار مى‏کند که حقوق انسانى آنان را نادیده گرفته در حق آنان ستم روا دارد.

از امام باقر (ع) می پرسند: حق حاکم بر مردم چیست؟ می فرماید : گوش به فرمان او داشته و مطیع اوامر او باشند. سوال کننده می پرسد : حق مردم بر حاکم کدامست؟ می فرماید تقسیم بیت المال بطور مساوی بین همه و اجرای عدالت در بین آنها. 

تبیین عدالت اجتماعی و شیوه های عینی وعملی آن منوط به اصلاح ساختار قدرت در جامعه است.  بدون شک افرادی که در اجتماع قدرت های بدون حد و مرزی دارند در زمانی نه چندان طولانی زمینه فساد اجتماعی را فراهم می سازند. اگر در جامعه شبکه روابط اجتماعی به طور عادلانه شکل گیرد و بر اساس آن خیرات و مواهب اجتماعی توزیع گردد شاهد تحقق عدالت اجتماعی خواهیم بود.

امام خمینی می گفت: « پیامبر اسلام تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی»

و در مورد عدالت اجتماعی شهید مطهری در مبانی اقتصاد اسلامی می گوید :« عدالت اجتماعی عبارت است از ایجاد شرایط برای همه به طور یکسان و رفع موانع برای همه به طور یکسان.»

آیت الله منتظری نیز در کتاب حکومت دینی و حقوق انسان سه شرط را برای دینی نامیدن یک حکومت نام می برد و در آن از عدالت و عدالت اجتماعی نام می برد:

« وظیفه نظام سیاسی دینی این است که در شکل کلان ،به گونه ای عمل کند که زمینه شکوفا شدن استعداد عقلانی جامعه فراهم شود. و این مهم انجام نمی گیرد مگر این که به فکر از بین بردن فقر ، فاصله ی طبقاتی ، ایجاد امنیت و برقراری عدالت باشد و آزادی اندیشه ، امکان تبادل افکار و توانمند کردن ذهنیت جامعه و مصونیت سازی آنان را در برابر گرایش های گوناگون تضمین کند.

ویژگی دوم پاسداری از اخلاق و ارزشهای انسانی است. هر چند ممکن است حکومتهای عرفی غیر دینی نیز در برخی موارد به اخلاق اهمیت دهند و خود را برای راستی ، امانتداری ، صداقت و برخی اخلاقیات جنبی ملزم سازند؛ اما قطع نظر از اینکه مبانی اخلاق در مکاتب مختلف متفاوت است و همانگونه که در فلسفه ی اخلاف مطرح گردیده اخلاقیات با دیدگاه دینی استوارتر و دقیقترند، در حکومت دینی این مسئولیت شناسی نیز جلوه بارزتری دارد انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق .آموزه های دینی در زمینه پیاده کردن ارزش های اخلاقی حتا می تواند در کنار برنامه های اقتصادی ، اجتماعی و تامینی تحقق پذیر باشد و این اخلاقیات نیز زمینه خویشتن داری جامعه نسبت به جرم می باشد. بدون شک افراد فقیر ، مضطرب و درگیر با مشکلات روحی و روانی ، اگر دارای نوعی معنویت و آراستگی به اخلاق باشند، از گرایش به فساد و جرم و ناشکیبایی خودداری می کنند.

معیار دیگر دینی بودن یک نظام سیاسی این است که احکام فرعی و عملی دین که بخش سوم از مجموعه دین است در سه مرحله قانون گذاری ، اجرا و قضاوت ، محور و مدنظر باشد. البته این سه ویژگی که از وظایف اساسی یک نظام سیاسی دینی است بر اساس میثاق مردم با حاکمیت دینی ، معقول و مشروع و عملی است.»

و افلاطون نیز گفته است که : « کاملترین نوع بی عدالتی آن است که عادل به نظر برسیم در حالی که عادل نیستیم.»

و کانت گفته است « اگر عدالت نابود شود ، دیگر زندگی انسان روی زمین به رنج و زحمتش نخواهد ارزید.»

مردم از ارکان اساسی هر حکومتی بشمار می روند ، بویژه که حکومتی با خواست و حمایت آنان روی کار آمده باشد .و دوام و بقاء هر حکومتی بستگی تام به اراده و همکاری و حمایت مردم دارد واین نقش در اسلام به توجه به دیدی است که نسبت به انسانها داشته و آنها را امانت دار و جانشین و حامل روح الهی می شمرد و همگی را « عیال الله » می داند. رضایت آنها رضایت خدا و ظلم و تعدی بحقوق آنان را غیر قابل اغماض می شمرد و خدمت به مردم را وظیفه حاکمان و مشورت و نظر خواهی و شریک قرار دادن آنان را تکلیف حکومتگران قلمداد می کند و مشروعیت کار آنان را انتخاب و قبول مردم معرفی میکند. بنابراین حاکم اسلامی نمی تواند از نقش مردم در اداره جامعه غفلت بورزد

پس هر حکومتی از آنجا که سعی در پایداری و استحکام و دوام خود داشته و شدیدا خواهان آن است که سالیان دراز بر مسند حکومت قدرتمندانه حکم براند . اگر این قدرت و صلابت ،همراه با حمایت و رضایت توده ی مردم نباشد ، پایدار نخواهد بود. بدون تردید یکی از راههای به چنگ آوردن چنین حکومتی اجرای عدالت در تمام شئون جامعه است و گر نه هر حکومتی که پایه های آن بر ظلم و بی عدالتی بنا نهاده شود ، استثمار و بهره کشی و ظلم اقتصادی رواج پیدا کند، حقوق مردم پایمال گشته ، بجای امنیت های سیاسی ، شغلی ، جانی و ... ، ناامنی حاکم گردد. مردم بجای حمایت از آن حکومت دست به شورش برداشته و یا با بی تفاوتی خود زمینه ی سقوط او را فراهم می کنند . چرا که « الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم» حکومت با کفر امکان تداوم دارد ولی با ظلم دوام نخواهد آورد پس پایداری هر حکومتی به عدل است. مولا علی علیه السلام فرمود « دادگر باش قدرتت پایدار می ماند» . زیرا « هیچ چیز همانند عدل باعث استحکام دولتها نشده»و ثبات آن را تضمین نمی کند.

به همین دلیل حکومت باید امور مالی و اقتصادی مردم را بگونه ای سامان دهد که با بالا بردن تولید و سر و سامان بخشیدن به توزیع و عادلانه نمودن آن و در نتیجه دریافت مالیات به نسبت بهره مندی و بهره وری از امکانات عمومی ، عدالت اقتصادی حاکم گردد  ایجاد فضای امن و خاطر آسوده و زندگی بدون اضطراب برای همه مردم وظیفه حکومت است و همچنین حکومت موظف است وضع معیشتی مردم را قابل قبول کند و به توسعه و ترقی و عمران و آبادی بپردازد.

شاید گفتن این نیز ضروری باشد که در ارزش و اهمیت عدالت می توان گفت که حتا عدالت برای گسترش آزادی نیز امری لازم است بطوری که اگر مسئله اصلی جامعه را در آزادی سیاسی می‌جوییم باید نخست عدالت اجتماعی را پدید آوریم، و تعادل و توازن اقتصادی برقرار سازیم زیرا اگر عدالت باشد و اگر هر کس بدون مزاحمت طبقات قدرتمند به حق خود برسد و انسانها در جایگاه مناسب خویش قرار گیرند و تبعیضها و تفاوتهای ویرانگر و فاصله‌های طبقاتیِ کشنده از میان برود، آنگاه آزادی مفهوم می‌یابد. اگرعدالت اجتماعی نباشد، آزادی به‌صورت ابزاری در دست قدرت طلبان و زورمندان و سلطه‌ گران قرار می‌گیرد، و با شیوه‌های تبلیغی، و نفوذ در مراکز فکری و فرهنگی و منابع اطلاع‌رسانی، رأی و اندیشه مردمان را نیز می‌خرند، و توده‌های مردم را که از شدت گرفتاری، فرصت اندیشیدن ندارند؛ را به آن سمتی که خود می‌خواهند، سوق می‌دهند. و بدینگونه، آزادی اندیشه و انتخاب و عمل مردمان را از دستشان می ربایند.  

از مقاله ی على(ع) و استقرار عدالت و همچنین مقاله : امام علی (ع)، عدل و تعادل که هر دو مقاله ای خواندنی هستند علاوه بر کتاب مبانی سیاست در اسلام و منابع یاد شده در متن ،بهره برده ام و خواندن هر دو را توصیه می کنم. 

جناب قاسم فام با نقل مطلبی از آقای ملکیان تحت عنوان نظری کلی به عدالت، معانی و مسائل آن در بحث عدالت مشارکت کرده است ضمن تشکر از ایشان دوستان را به خواندن مقاله دعوت می کنم.

عدالت چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در بررسی نسبت میان آزادی و عدالت ، از لزوم تبیین هر یک از این دو مقوله به عنوان پیش نیاز بحث ،در اثنای گفت و گو سخن به میان آمد. به همین دلیل لازم دانستم، آنچه در ذیل می خوانید را که گزیده هایی از بخش دهم کتاب مبانی سیاست در اسلام تالیف عیسی ولایی تحت عنوان عدالت و جایگاه آن در اسلام است، نقل کنم و در ادامه و در اولین فرصت از " ضرورت تامین عدالت همه جانبه " و " آثار و نتایج آن " نیز از همین کتاب به طور خلاصه ،مطالبی نقل خواهم کرد که به تبیین بیشتر موضوع کمک شایانی خواهد بود. این متن ادامه و در تکمیل بحث قبلی است که گفت و گو در آن همچنان باز هست و اگر هر یک از دوستان نظر ابتدایی و یا تکمیلی داشت ،می تواند در آنجا بفرماید. 

عدالت چیست؟

عدل از نظر لغت به معنای « داد » و « انصاف » و « برابری » است.عدالت به معنای « دادگری » ضد « ستمگری » است. و در اصطلاح عدل را قرار دادن هر چیزی در جای خود معنی کرده اند. چنانکه امام علی علیه السلام می فرماید « العدل یضع الامور مواضعها » (1)

عدل چبود؟ وضع اندر موضعش          ظلم چبود ؟ وضع در ناموقعش

عدل چبود ؟ آب ده اشجار را               ظلم چبود ؟ آب دادن خار را

موضع رخ ، شه نهی ، ویرانی است     موضع شه ، پیل هم نادانی است

در مواردی « قسط » را نیز مترادف با « عدالت » دانسته اند. صاحب المیزان می نویسد : عدالت و قسط به معنای میانه روی و تعادل در امور و به دور از افراط و تفریط بودن است» (2)

و شهید مطهری می گوید :« عدل مقیاس همه چیز است » در قرآن  از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی ، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن ، هم دوش توحید ، رکن معاد ، هدف تشریع نبوت ، فلسفۀ زعامت و امامت ، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن ، آنجا که به توحید یا معاد مربوط می شود به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاص می دهد و به عبارت دیگر نوعی « جهان بینی » است. آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط می شود یک « مقیاس » و « معیار» قانون شناسی است و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار می گیرد و جز منابع فقه و استنباط بشمار می آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط می شود یک « شایستگی » است. آنجا که پای اخلاق به میان آید « آرمان انسانی » است و آنجا که به اجتماع کشیده می شود یک « مسئولیت » است. (3) در اهمیت عدل همین بس که خداوند انگیزۀ بعثت انبیا را اقامۀ عدل می شمرد.« لیقوم الناس بالقسط» (4) به همین دلیل خداوند از زبان پیامبر می فرماید « دستور یافتم که در میان شما عدالت را اجرا کنم ».(5) چرا که عدالت جان شریعت (6)  و نگهدارنده ملت است . (7) و جامعه فاقد عدالت جامعه ای مرده است که حیات آن به اجرای عدالت است، بهمین دلیل پیامبر ( ص ) می فرماید : « ساعتی عدالت از هفتاد سال عبادتی که شبهایش به نماز و روزهایش به روزه بگذرد برتر است (8)

چون قیام و استواری همه امور به عدل است (9) لذا فرمان الهی نیز به عدل است (10) پس باید ایمان آورندگان چنین مکتبی برپا دارندگان پیوستۀ عدالت باشند (11) چه زیبا گفته است شهید مطهری که « اصل عدالت از مقیاس های اسلام که باید دید چه چیز بر او منطبق می شود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات، نه این است که آنچه دین گفت عدل است ، بلکه آنچه عدل است دین می گوید. این معنای مقیاس بودن عدالت است برای دین. پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین؟ مقدسی اقتضا می کند که بگوییم دین مقیاس عدالت است ، اما حقیقت این طور نیست، این نظیر آن چیزی است که در باب حسن و قبح عقلی میان متکلمین رایج شد و شیعه و معتزله عدلیه شدند، یعنی عدل را مقیاس دین شمردند نه دین را مقیاس عدل » (12)

عدالت در تمام شئون اجتماعی ، اعم از اقتصادی ، مدیریتی ، تبلیغی ، برخورداری از امکانات عمومی و دولتی ، آزادی بیان و قلم ، مساوات در برابر قوانین ، عزل و نصب ها ، گزینش ها ، امتیاز دهی ها و ... ضروری است . زیرا در اسلام « حکومت » و « عدالت » تفکیک ناپذیرند ، و حکومتی مورد قبول است که در خدمت عدالت باشد ، والا آن حکومت به رسمیت شناخته نمی شود  

1- حکمت 437 نهج البلاغه

2-  تفسیر المیزان ج 8 ص 73

3- عدل الهی ص 42

4- سوره حدید آیه 25

5- و امرت لاعدل بینکم سوره شوری آیه 15

6- غررالحکم ، ج 1 ، ص 26 ، العدل حیاة الاحکام.

7- غررالحکم ، ج 1، ص 17 ، العدل قوام الرعیه.

8- بحارالانوار، ج 72، ص 352

9- قال النبی (ص) بالعدل قامت السموات و الارض تفسیر صافی ذیل آیۀ و السماء رفعها و وضع المیزان

10- ان الله یامر بالعدل سوره نحل آیه 90

11- یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط  سوره نساء آیه 12

12- بررسی اجمالی اقتصاد اسلامی ص 14