کشور ما در سی و سه سال خواسته است با یک بدن نیمه‌فلج جلو برود

بسم الله الرحمن الرحیم  

آقای سلمان محمدی در کامنت قبل گفت:  

از خودم میپرسم آن حال و هوا چرا پایدار نبود؟ از آن همه ایمان و رشادت چه مانده الان؟ و چرا؟
شما میدانید؟  

....

جواب دادن به این سوال کوتاه، بنظرم به راحتی و سهولت ممکن نیست چون اسباب و دلایل بسیاری دارد. اما به نظرم قسمتی از جواب همین گفته های آقای ناطق باشد. بخوانید تا بدانید که چرا ما به وضع امروزمان رسیده ایم!  

....  

قسمتی از مصاحبه آقای ناطق نوری را می خوانید به ادرس: 

http://www.khabaronline.ir/detail/235456/politics/parties  

...می‌شود هم قاطع بود و هم رئوف بود. می‌شود هم جدی برخورد کرد هم در عین حال حق کسی را پایمال نکرد و دل کسی را نشکست. واقعاً می‌شود. من تجربه کرده‌ام. بنده در همان دوره این‌گونه عمل می‌کردم. آن روزها توی خیابان ولعیصر عده‌ای بدحجاب و با آرایش بیرون می‌آمدند. یک عده هم می‌خواستند با این افراد برخورد کنند درحالی که مسوولیت برخورد با آن اشخاص بر عهده‌شان نبود اما به عنوان نیروهای انقلابی و اسلامی و خودسر می‌آمدند و می‌ریختند توی خیابان ولیعصر و مثلاً یک پسری را که موهایش بلند بود می‌گرفتند و بغل جوب می‌خواباندند که با ماشین سرش را بتراشند و گاه پوستش را هم می‌کندند. یا امثال آن. امام رحمت‌الله علیه به من فرمود این هرج و مرج‌ها چیست؟ من بدون اینکه از امام خرج کنم، با آنها برخورد کردم. من در دوران مدیریتم هرگز از امام خرج نکردم اصلاً مدیری که هرروز برود بگوید آقا اجازه هست؟ یا بگوید آقا گفته‌اند این کار را بکن، و همه مسوولیت را به گردن رهبر بیندازد، چنین مدیری به هیچ دردی نمی‌خورد. مدیری که می‌خواهد هرچیزی را به گردن مقام بالاتر بیندازد تا خودش سالم بماند به درد نمی‌خورد. من بدون اینکه از امام هزینه کنم، مقابل قوی‌ترین نیروها ایستادم؛ سخت برخورد می‌کردم، دستگیر می‌کردم. یک شبی ساعت یک نصف شب خبر دادند که بین دو گروه درگیری پیش آمده که حالا من نمی‌خواهم اسم بیاورم. نیمه‌شب بلند شدم و گفتم ماشین را راه بیندازید برویم. آمدم و خودم وارد صحنه نبرد شدم. یک طرف خیابان جمعیتی با کلاش، یک طرف دیگر جمیعیت با ژ-3 ایستاده بودند. من از ماشین پیاده شدم. بچه‌ها گفتند حاج‌آقا خطرناک است. اینها همه تیر و تفنگ دستشان است. گفتم عیبی ندارد. بروید کنار. در را چنان با شدت باز کردم که پرده شیشه ماشین کنده شد از بس که عصبانی بودم. گفتم بگذارید من را بزنند تا مسوولین کشور به فکر این قضیه بیفتند. ببینید چنین کاری یک فداکاری و دلسوزی و جرات می‌خواهد. من با این قضایا برخورد کردم، تهمت‌هایی هم شنیدم پای آن هم ایستادم. اما بالاخره نمی‌شد سکوت کرد.

·         در سیستان و بلوچستان، در زاهدان، یک انتخابات بود، یک سید معممی که با ما هم سلام و علیک داشت، صلاحیتش را شورای نگهبان رد کرده بود. در زاهدان، جمع کثیری از مردم راه افتادند و به حمایت از او دفتر امام جمعه را آتش زدند، دفترحزب جمهوری را آتش زدند و همین‌طور داشتند می‌آمدند جلو تا استانداری. من از اینجا هزار و دویست تا نیرو با دو تا جمبوجت به زاهدان فرستادم. از یک طرف معاون سیاسی آقای آخوندی را فرستادم و از آن طرف رئیس کمیته را فرستادم و گفتم بروید آنجا مستقر شوید، شب، شهر را در اختیار بگیرید. فرماندهی آن هم با خود من، نیم ساعت به نیم ساعت هم از من دستور بگیرید، هر حادثه‌ای هم رخ داد مسوولیتش با من. در آن درگیری سه نفر کشته شدند. درمجلس در این‌باره بحث شد و گفتند استاندار سیستان آدمکش است و آنجا آدم کشته. بنده به مجلس رفتم و گفتم یک جلسه غیر علنی تشکیل بدهید. جلسه گذاشتند. من به آن جلسه رفتم و گفتم استاندار آدمکش نیست. بنده آدمکشم، من دستور داده‌ام.  آن سید با من سلام وعلیک داشت. آقای آخوندی حالا شاید یادش بیاید، به من زنگ زد که این آقا آمده توی استانداری، با او چه کنیم، گفتم هیچی، به او یک چایی بدهید، عمامه‌اش را هم محترمانه از سرش بردارید و ببریدش زندان تا بعد ببینیم تکلیف چیست. به مجلسی‌ها گفتم بنده دستور داده‌ام. و این کار را برای حفظ امنیت سیستان و بلوچستان که یکی از استان‌های مرزی ماست انجام داده‌ام. یک طرف این استان افغانستان و پاکستان است و یک طرف‌اش اشرار، من شاه سلطان حسین نیستم. بنده دستور دادم. مرا به دادگاه معرفی کنید و محاکمه کنید. برای حکومت‌داری چنین چیزی لازم است؛ جایی اگر لازم بود جدی برخورد کنم، این کار را می‌کردم.
·         وقتی قرار است دموکراسی را به کار ببندیم از آنجا که دموکراسی یعنی آرای مردم، باید به آرای مردم مراجعه کنیم. ابزار مراجعه به مردم، حزب است. قاعده بازی را نه چپ‌مان بلد بود و نه راست‌مان. چپ می‌آید روی کار و همه جناح راستی‌ها حتی فراش مدرسه ابرقو را عوض می‌کند. جالب است یک وقتی آقای کروبی در زمان مجلس چهارم به من گفت که این رفقای شما آمده‌اند همه دوستان ما را کنار گذاشته‌اند. گفتم، ببین تیپ من این نیست.من با چنین کارهایی مخالفم. البته این حرف را منی می‌زنم که هم به آن معتقدم و هم به آن عمل کرده‌ام. بنده همین الان استانداران و مسوولین زمان خودم را ماهی یک‌بار دور هم جمع می‌کنم. همین پریشب به این دوستان افطار دادم. این روند از دهه60 تا الان ادامه دارد. در این جمع همه‌جور آدمی حضور دارد برای مثال آقایان حاجی، کرباسچی، حمید جلائی‌پور، کوپایی، تابش، اکبر رحمانی، امیر عابدینی، احمد پورنجاتی و مسجدجامعی حضور دارند. اگر خودم به این حرف عمل نکرده بودم اصلاً به شما نمی‌گفتم.
·         آقای کروبی گفت رفقای شما چنین و چنان کرده‌اند و من گفتم خیلی کار بدی می‌کنند. مثل کاری که دوستان شما در مجلس سوم کرد‌ه‌اند. فرضاً نماینده دماوند در مجلس سوم رای نیاورد، نماینده مجلس سوم از خط شما روی کار آمد. این بیچاره را از آموزش و پرورش رد کردند و هیچ‌جا راهش ندادند. دلش را خوش کرده بود به اینکه عضو هیئت امنای امام‌زاده هاشم باشد. این رفیق شما آنقدر برای این بنده خدا زد که از هیئت امنایی امام‌زاده هاشم، برش داشتند. وقتی این را به آقای کروبی گفتم، ایشان گفت: تو عجب آدمی هستی. این را کجا توی آستینت داشتی؟ معنای چنین چیزی می‌دانید چیست؟ معنای اینکه این گروه‌ها با روی کار آمدن به حذف طرف مخالف می‌پردازند این است که همیشه کشور ما در این سی و سه سال خواسته است با یک بدن نیمه‌فلج جلو برود. وقتی یک بخش بدن را حذف کنیم، آن بخش فلج می‌شود. و در چنین شرایطی نمی‌شود کشور را به درستی اداره کرد.

·         من در طول تصدی پست وزارت کشور، عضو مرکزی حزب جمهوری بودم اما افراد ضد حزب هم با من کار می‌کردند. منتهی من به آنها می‌گفتم تا دم در وزارت کشور، من عضو حزب جمهوری هستم و شما هم ضد این حزب. اما وارد وزارت‌خانه که می‌شویم، من وزیر حزب جمهوری نیستم، وزیر جمهوری اسلامی هستم و شما هم کارمند جمهوری اسلامی و باید با هم برادرانه کار کنیم و آنها هم مردانه با من کار کردند. اگر اینطوری عمل کنیم، کشور اداره می‌شود. الگوی ما هم باید خود امیرالمومنین باشد و انتخاب‌هایی که داشته و نیروهایی که به کار گرفته موید این حرف است؛ ایشان حتی «زیادابن ابیه» را هم سرکار می‌آورد. دیگر چه‌جوری باید بگویم؟ 

 

.... 

سید محمد خاتمی:به جای نگاه به گذشته به آینده بنگریم و به سوی رفع کدورت ها برویم

نظرات 18 + ارسال نظر
جوینده سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 23:47

سلام

گمانم گیرنده م هم مثل خودم چپرو کار می کنه !

حالا که شما میفرمایید اونطور ... بنده اومدم مثل آب خوردن !

سلام

اوضاع ساعت به ساعت مثل قیمت سکه و دلار تغییر می کنه خب

سیدعباس سیدمحمدی سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 23:20 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
من در مورد
«ارتش»
عرض کردم.
شما فکر می کنی واقعاً ارتش شاه فقط اف 14 و اف 4 می خرید می گذاشت در پایگاههای هوایی، و حساب ذخیره ی ژ-3 و فشنگ و ... را نمی کرد؟ ظاهراً تمام ارتشها برای چندین سال جنگ، فشنگ و تفنگ و گلوله ی های مختلف ذخیره می کنند. آیا ارتش شاه مستثنا بوده؟

من گفتم قاعدتاً در تمام دوران جنگ، غذای رزمندگان و لباس و نیازهای مختلف آنها، بودجه داشته در دولت، و دولت امر مهمی مانند غذای رزمندگان را، به حساب این که مردم برنج و روغن کوپنی شان را بفرستند جبهه، واگذار نمی کرده، ولی از طرفی برای حفظ همبستگی بین مردم و جبهه، همیشه برنامه ی «کمکهای مردمی به جبهه» وجود داشته. آیا شما با این سخن من مخالفی؟ آیا اصل و قاعده، در غذا و لباس و نیازهای رزمندگان، ارسال کمکهای مردمی (به قول شما: ... کوپن ...) بوده، یا اصل و قاعده، ردیف بودجه در دولت بوده؟

آیا تأمین شدن نیازهای رزمندگان، اگر قاعده اش رسیدن مایحتاج از طریق دولت و ستاد ارتش و مانند آن بوده باشد، این یعنی
«جنگ غیر مردمی بوده»،
که احیاناً جناب عالی سعی کنی کمکهای مردمی ی کوپنی را بسیار غلیظ گزارش کنی و مدیریت معمول جبهه ها توسط دولت و وزارت دفاع و ... را کمرنگ معرفی کنی؟

به نظرم شما مبنای صحبتت را، خیرخواهانه و ایران دوستانه، بر اساس اغراق گذاشتی، و راه را بر خود بسته می پنداری که از اغراقت کم کنی. اگر شما از اغراقت کم کنی، جنگ مردمی ی ما، غیر مردمی نخواهد شد. هراس نداشته باش.

سلام

در مورد اداره ی جنگ توسط مردم گفتن بیش از انچه که گفتم را لازم نمی دانم. اما به دلیل اینکه ارتش توسط مستشاران اداره می شد تسلیحات نظامی که شاه خریده بود بعد از انقلاب و با خروج مستشاران عملا به درد ما نخورد و یادم هست تا اواسط جنگ مثلا برای پدافند هوایی ما از پدافند ابتدایی استفاده می کردیم و سوال در مورد دلیل عدم از موشکها بی پاسخ می ماند.

الان گشتم دلیلش را اینحا پیدا کردم:
http://ganjejang.com/forum/showthread.php?tid=1522
با وجودیکه موشک های هاوک برای دفاع از تجهیزات و تأسیسات ثابت نظامی ایران در نظر گرفته شده بودند و ساختار نیروی نظامی این کشور بر پدافند هوایی جنگنده و بهره گیری از هواپیماهایی نظیر F-14A تاکید می ورزید ، اما ایران جنگ را با پدافند موشک های سطح به هوای هاوک آغاز کرد . ایران در جریان جنگ با عراق نتوانست از موشک های "هاوک " به نحو موثری بهره گیرد ، تا آنجا که حتی قادر نبود پدافند نقطه ای کارآمدی در محل تاسیسات نفتی مهم خود مستقر نماید . عدم توانایی ایران تا حد زیادی به دلیل بروز آشفتگی و اغتشاشات پس از سقوط شاه بود . ظاهراً پس از پیروزی انقلاب ، ایران به شدت با مشکلاتی همچون عدم سازماندهی و پاکسازی نظامی ، کمبود قطعات یدکی ، عدم پشتیبانی فنی از سوی کشورهای خارجی دست به گریبان بود . ایران پس از دستیابی به قطعات و تسلیحات آمریکایی در جریان جنگ ،آن هم بصورت پنهانی موفق شد تا از سیستم های پدافندی "هاوک " بهتر استفاده کند و این مسئله نشان می دهد که توان نظامی این کشور تا حد زیادی تحت الشعاع مشکلات ناشی از تامین و تعمیرات تجهیزات قرار داشت .

صبا سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 19:19 http://children-of-war.blogfa.com

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

دردها را دیدن...از درد گفتن و شنیدن خودش هنر است...

پافشاری شگفت دردها
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه‌ی لجوج

درد...
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟

در این دنیا کم نیستند انسان هایی که گویا چشم هایشان را بسته اند و گوش هایشان را گرفته اند...درد را نمی بینند...صدایش را نمی شنوند...
خدا را شکر کنید که همه جا را پر ز درد می بینید...خدا رحمت کند حضرت امام را: می گفتند(البته درباب تهذیب نفس) از بیماری هایی که درد ندارند بترسید...چون بیشتر بیماری های مهلک بدون دردند...
وقتی دردی نباش...چگونه در پی درمان باشیم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

سلام علیکم.
من نظرم این است ستاریان اغراق کرد و رمانتیک کرد مسائل را. نظرم را عرض کردم. من خودم دوم دبیرستان بودم. تصمیم گرفتم بروم جبهه. خانواده ام نگذاشتند بروم جبهه.
من نظرم این است جبهه بودجه داشته، و اواخر جنگ بوده که بودجه ی جبهه (هم تجهیزاتش هم غذایش هم لباسش ...) دچار مشکل شده بوده، و جبهه غذایش از طریق این که مردم مواد غذائی ی کوپنی ی خود را نخورند و آن را بفرستند جبهه، تأمین نمی شده، بلکه برای حفظ همبستگی ی مردم و رزمندگان، مسئله ی ارسال غذای از طرف مردم به جبهه ها همیشه در برنامه بوده.
من نگاه و نظر خودم به دوران جنگ را گفتم.
اگر شما معتقدی تمام مردم غذاهای کوپنی خود را می فرستادند جبهه و معتقدی تمام مردم آماده ی شهادت بودند، اتفاقاً شما "مطلق" نگریسته ای به موضوع.
ما ایرانیان هم در جنگهای ایران و روس، دفاع کردیم از وطنمان، هم در جنگ عراق علیه ایران، و هم در جنگهایی که خدای ناکرده بعداً رخ بدهد.
حرف من این است که آنهایی که می گویند در جنگ بعدی، کسی نمی رود جبهه، آنها نوستالژی به
«گذشته»
دارند، و رشادتها و ایثارهای گذشته.
همان طور که آقای خمینی می توانست اگر اراده اش بود، جنگ را تا چهل سال هم ادامه دهد، الان هم حاکمان می توانند نیروهای انسانی را برای جبهه تأمین کنند.

راستش درست نمی فهمم منظور شما از سؤالت از ستاریان چه بوده، و این ایرادهایت به من (که مثل این که تصور می کنید من زمان جنگ در لوس آنجلس بوده ام و جنگ و موشک باران و ... را نمی دیدم) را هم درست نمی فهمم یعنی چه.

سلام
چون دوباه تکرار کرده ای:
من نظرم این است ستاریان اغراق کرد و رمانتیک کرد مسائل را

ذیل نظر اول شما توضیح مفصلی دادم

صبا سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 12:59 http://children-of-war.blogfa.com

سلام
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

سلمان محمدی سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 05:38 http://salmanmohammadi.blogsky.com

جناب آقای سیدمحمدی عزیز. سلام. "رمانتیک کرده ای" یعنی چه؟ ما که خودمان شاهد بودیم که مردم از مال و جان شان گذشتند در دوران جنگ. شما بگو دیگر باید چه میکردند تا "رمانتیک" نمی بود؟ همان دولا پهنا خریدنها هم روی همه هزینه داشت و فشار می آورد. و همه با نجابت تمام تحمل میکردند. حتی - به اصطلاحِ آن زمان - "طاغوتیها" و ضدانقلاب. چون معتقد بودند باید از خاک میهن در برابر توحش صدامی دفاع کرد. خیلیها بر اساس اعتقاد دینی کمک مالی و جانی میکردند، خیلیها هم بر اساس عقاید دیگر (ملی، ضدامپریالیستی، و ...)، و خیلیها هم فقط غریزی، به غریزة حب وطن.
من نمیفهمم از این تحقیر "مطلق" همة چیزهای سی سال گذشته، شما چه طرفی میبندی؟
از این جهت فرق چندانی نداری با کسی که دوره پهلویها را "مطلقا" بد می داند.
اصلا بد مطلق در عالم واقع به هم میرسد؟

کوثر سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 04:38


سلام ووقتتون بخیر

قاسمفام سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 02:03 http://aknun.blogsky.com/

سلام

حرف‌های معقولی گفته است. بی‌جهت نیست که افراطیون در مشهد علیه‌اش شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه سر داده‌اند.

جواد خراسانی سه‌شنبه 24 مرداد 1391 ساعت 00:40 http://cheshmejoo.blogfa.com/

والله دروغ گفته اند و می گویند، کسانی که در کاخ های چند میلیاردی جا خوش کرده اند و از مردم و خدمت به خلق الله سخن می گویند، زیان این افراد برای جامعه و اسلام هزار بار بدتر از ملحدین، منافقین و غرب زده هاست.
می گوید: بدن نیمه فلج!!! خیر.کشور ما سی سال است که توسط همین افراد از سرزندگی، شادابی و جوانی بهار 58 به زندگی فلاکتبار گیاهی و مرگ مغزی افتاده است. ملت ایران حتی در دوره ایلغار مغول و یورش تاتار، توسط حکام و مزدورانش به این خفت و خواری نیفتاده بود، از چنگیز و تیمور انتظاری نبود، بیگانه بودند، اینها هموطن ما و بنام دین ما ریشه انسانیت و اسلام را سوزاندند. لعنت الله علیهم اجمعین.

سلام
این "علیهم اجمعین" دیگه خیلی سنگینه!

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 16:18 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
تیتر مقاله ی شما این است:

«کشور ما در سی و سه سال خواسته است با یک بدن نیمه‌فلج جلو برود»

و یکی از پارافهایتان این است:

«مردم از قوت لایموت کوپنی که دریافت می کردند برای جبهه می فرستادند حتا تا عزیزترین عزیزانشان را تقدیم جبهه می کردند و دولت و وزارتخانه ها اولویت اولشان حنگ و دفع متجاوز بود اما مردم با وجود کمبودها . جنگ، قطع صدور نفت و تحریمها و ...هم گرسنه نمی ماندند و به سختی نمی افتادند.»

سؤال:
ــ آیا شما همان دورانی را هم که این گونه وصف کرده ای، دوران
«نیمه فلج بودن کشور [کشور؟ ملت؟ ...؟] می دانی؟
ــ آیا شما واقعاً گمان می کنی غذای رزمنده ها از این طریق بوده که مردم برنج و روغن و ... را که با کوپن می گرفتند، آن را می فرستادند جبهه؟ شما فکر می کنی جبهه بودجه نداشته؟ با برنج و روغن کوپن ملت، غذا می رسانده اند به جبهه ها؟

ظاهراً در چند ماه آخر جنگ بوده که بودجه ی کشور به مشکلات شدید خورده بوده. وگرنه تا چند سال (؟) اول جنگ از انبارهای ارتش شاهنشاهی اسلحه برای جنگ بود و سپس هم موشک و تجهیزات و قطعات و ... را یک لا سه لا پول می داد می خرید دولت ایران.

من گمان می کنم اگر جبهه ها بهترین غذا را هم داشتند، برای حفظ حس همبستگی ملت و رزمنده ها، همیشه برنامه ی ارسال کمکهای مردمی به جبهه ها در دستور کار حکومت قرار می گرفت.

فکر نمی کنی خیلی رمانتیک کرده ای مسئله را؟


و به هر حال، من هنوز ربطی بین تعریف و تمجید ناطق نوری از خودش، و سؤال سلمان محمدی نمی فهمم.

***
به نظر من، اصلاً این طور نبوده در دوران جنگ، تمام ملت آماده ی شهادت باشند. شاید 5 درصد 10 درصد بوده اند. من سرباز نیروی هوائی بودم و یک سرهنگ اداره ی ما گفت وقتی در جنگ دستور آمد هر اداره 5 درصد پرسنلش را بفرستد جبهه، اکثر سرهنگها و سرگردها و ... با نامه صف کشیدند که گردنم این طوری است و دستم آن طوری است و قلبم اون جوری است، و دیدند نخیر، به رضایت نخواهد شد، و آن 5 درصد را با زور تعیین کردند برای رفتن به جبهه.

ما ایرانیها یک نوستالژی داریم به دوران ایران باستان، و به قبل از انقلاب، و به دوران جنگ، و به دوران نخست وزیری میرحسین، و به دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی. منظورم این است:
ما خوبیها و رشادتها و فداکاریها و قدرقدرتیها و این چیزها را غالباً در «گذشته» می جوئیم. حالا این گذشته، هم دوران جنگ است هم دوران خاتمی است هم دوران هویدا است هم دروان مصدق است هم دوران انوسیروان عادل است هم دوران کوروش کبیر است.

مواجهه ی مردم با پدیده ی جنگ، طبعاً با مواجهه با پدیده ی تحریم تفاوت دارد. اگر خدای ناکرده فردا جنگ شود، اگر فقط یک درصد ملت داوطلبانه بروند جبهه، می شود هفتصد هزار نفر. و چند صد هزار نفر هم پرسنل ارتش و سپاه و بسیج هم هستند.

***
ببخشید. متوجه شدم «... نیمه فلج ...» قسمتی از سخنان ناطق نوری است و سخن شما نیست. لذا سؤال اول کامنتم، منتفی است.
***
خدایا کمکمان کن.

سلام
فرموده ای
ظاهراً در چند ماه آخر جنگ بوده که بودجه ی کشور به مشکلات شدید خورده بوده. وگرنه تا چند سال (؟) اول جنگ از انبارهای ارتش شاهنشاهی اسلحه برای جنگ بود

بر خلاف تصور شما ما در ابتدای جنگ بود که مشکلات زیادی داشتیم.جنگ که فقط اسلحه نیست! در مورد همان اسلحه هم تا زمانی که بنی صدر فرمانده کل قوا بود اسلحه بدست نیروهای مردمی نمی دادند.
جنگ علاوه بر اسلحه به ملزومات انفرادی مثل لباس و غذا و ملزومات شخصی مثل پتو و امثال ان احتیاج داشت و لباس خاکی رزمندگان توسط زنان خانه دار دوخته و ارسال می شد و البته کارگاههای دوخت لباس شخصی هم قرار داد بسته لباس می دوختند و می فرستادند. اواخر سال ۶۱ من خودم بچه های لشگر ثارالله را دیدم که پوتین نداشتند . ان سالهای ابتدایی جنگ ما حتا سیم خاردار نداشتیم. اواخر جنگ بسیاری از نیازهای جبهه را به خاطر تحریم به ناچار در داخل تولید کردیم. توپ های جنگی داشتیم اما مهمات نه. نارنجک نداشتیم و فشنگ با شمارش تحویل می شد. ما اوایل دست مردمی که دفاع می کردند برنو و ام یک داده بودیم . بله این ارتش شاهنشاهی برای ما ثمرش این بود! کلاشینکوف را در دو سه سال بعد از شروع جنگ از کره شمالی خریدیم و با ژ-۳ اکثرا دچار مشکلاتی مثل گیر کردن اسلحه مواجه بودیم. ارتش البته امکاناتش کامل بود اما تا این امکانات در اختیار تمام دفاع کنند گان از کشور قرار گیرد مدتی طول کشید.

حتا اواخر جنگ هر گردان برای خودش کسی را داشت که کمک های مردمی را برای گردان از محلات جمع می کرد. سال ۶۷ یک ادم مسنی که مستاجر بود و هزار بدبختی داشت به اسم چاربر توی گردان ما بود که چند وقت چند وقت می رفت و یکی دوتا تویوتا پر از چای و شکر و آبلیمو و لباس زیر و صابون و شامپو و پتو و نایلون سنگر و ..... اینطور چیزها پر می کرد و برمی گشت و اواخر جنگ شهید شد و معاونش شهرام نامی این وظیفه را به عهده گرفت که او هم تا جاییکه شنیدم بعد از مجروحیت من ) شهید شدو البته تدارکات لشگرها و تیپها هم بیشتر از منابع مردمی احتیاجات خودشان را برطرف می کردند. اصلا لشگرها و تیپها چون مال شهرهای مختلف بود هر شهری مسئول تدارک لشگر و تیپ خودش هم بود و بودجه دولتی بیشتر صرف آن نیازهایی می شد که مردم نمی تواسنتند تهیه کنند و یا کمبودی وجود داشت. خلاصه جنگ به تمام معنا مردمی بود حتا این وضعیت برای بازسازی هم ادامه داشت و شهرهای معین برای بازسازی شهرها و روستاها تعیین شده بودند و این نوستالوژیک هم اگر هست خب هست!

محمد مهدی دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 15:19 http://1sobhe14.persianblog.ir/

اقای ستاریان نکته دیگه ای که میشه بهش توجه کرد. اینه که جناب ناطق با این همه نوشابه ای که به قول یکی از دوستان برای خود باز کرده است. کاش از داماد خویش اقای جهرمی و بانک صادرات و اختلاس 3000 میلیاردی و... حرفی می زد. کاش از مجوز پرورش ماهی در ونک سمیرم اصفهان و دریافت وام های کلان ان در ده سال گذشته توسط فرزند ایشان هم نوشابه ای باز میکرد. وام هایی که اثاری از اجرا در ان نبود و....
راستی یه سوال اگه اصلاح طلبان در زندان یا خود خاتمی مشکل مالی و مادی یا جنسی داشتند این حکومت از انها میگزشت؟ اگر بود فقط به فعالیت علیه امنیت ملی فقط غلم نمیشد.

محمد مهدی دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 15:07 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
صاعات و عباداتتان قبول
دوست عزیز معمولا همه ی مردان این نظام هنگام سخن پراکنی و مصاحبه فرزند خدا و پاک و مدیر و مدبرند و دیگران برعکسبهتر است به افراد و گذشته انان اعمال و گفتارشان رجوع کرد و بیشتر به شخصیت انان پی برد. شبیه رجایی بود. افکارش از هاشمی نزدیکتر بود. عدالت محور بود. با بصیرت انتخاب شد و دیدیم چه از اب در امد. بنظر شما الان و دو سال دیگر انکه افکارش به ا نزدیک بود و بصیرت را علم کرد از نو گفتار جدیدی دارد. و..
اما از انصاف نباید ذشت ناطق نوری نسبت به بسیاری از مردان سیاسی همفکر خویش و حاکمان ففعلی و حتی برخی اصلاح طلبان به مراتب بهتر بود.

کوثر دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 12:47

سلام بزرگوار...
مطلبتان را خواندم ولی خب...
شاید بخاطر اینکه از... دل خوشی ندارم حرفی هم برای گفتن ندارم
شرمنده سکوت بهتر است

ذره بین دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 12:23 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/author/775784

سلام
مصاحبه زیبایی بود و واقعا هم اینگونه است که اگر در پی رشد و تعالی هستیم باید سلیقه های مختلف را هم در کنار خود داشته باشیم تا رشد کنیم اگر توانستیم با ایشان مدارا کنیم و حرفشان را بشنویم کاری کرده ایم و الا اگر در جمعی باشیم که هیچگونه مخالفتی وجود ندارد و همه موافق باشیم و فقط تعریف و تمجید باشد نه شاهکاری خواهد بودو نه رشدی.

شهید خرد دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 01:19 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/167

سلام
مصاحبه ی جالبی بود که سخنان قابل تاملی هم گفته شده بود

حالا واقعا نمیدانم تاریخ و واقعیت تا چه حد سخنان اقای ناطق را تایید میکنند ولی در هر حال مطمینا برای موفقیت و تعالی چاره ای جز همین استفاده از تمام ظرفیتها نداریم
قطعا نمیشود کشور را با یک سلیقه اداره کرد

گزینش این مصاحبه به عنوان جواب از طرف شما هم زیبا بود

کشوری که میخواهد پیشرفت کند ناگزیر و باید در خود روحیه ی ایثار و استقامت و عقلانیت را همواره حفظ کند.

سلمان محمدی دوشنبه 23 مرداد 1391 ساعت 00:43 http://salmanmohammadi.blogsky.com/

سلام.
1. ناطق خیلی حرفهای معقولی زده. بی خود نیست زیباکلام میگوید اصلاحطلبها باید به همچه آدمی رأی بدهند.
2. من پرسیده بودم "از آن همه ایمان و رشادت چه مانده الان؟" ازخودگذشتگی را هم باید می افزودم. حالا نمیفهمم به نظر آقای سیدمحمدی در دوران صلح، ایمان بد است یا رشادت؟! یا نکند فکر میکند ازخودگذشتگی لازم نیست؟!

جوینده یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 23:23

شنیدید دیشب توی حرم امام رضا سخنرانی ایشون رو بهم زدن و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه و مرگ بر خواص بی بصیرت دادن ؟ خوبه که ایشون هنوز پست و مقامشون وابسته به نهاد رهبری هست وگرنه ... !!!

نه نشنیدم اما نشنیده هم می شود تصور کرد و امکانش را داد. تا این گروههای فشار و این کفن پوشان نفس می کشند و قدرت عمل دارند امید به هیچ گونه بهبود اوضاعی را نباید داشت. مملکت اگر قانون در ان حاکم باشد آنوقت معلوم می شود که ریشه ی این آدمها از کجا آب می خورد!

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 22 مرداد 1391 ساعت 22:37 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
یک) مگر ممکن است کشور، همیشه حال و هوای جبهه و رشادت و شجاعت و شهید شدن و اسیر شدن و مفقود شدن داشته باشد؟

فرض کنیم شد. مگر هنر است؟ مگر هنر است کشور همیشه در حال و هوای جنگ و کشته شدن و این مسائل باشد؟
دو) بنده نمی فهمم سخنان ناطق نوری چه ربطی به سؤال سلمان محمدی دارد.
این طور که ناطق نوری برای خودش نوشابه بازکرده، تقریباً تمام رجال سیاسی نظام جمهوری اسلامی استاد این هستند که این طوری از خودشان و از درایتشان تعریف کنند و از مورد تأیید بودن امام سابق (آقای خمینی) و امام کنونی (آقای خامنه ای) نمونه و شاهد بیاورند.

سلام
من از سوال آقای سلمان محمدی اینطور استنباط کردم که ملتی که از خود گذشته بود به طوری که برای شهادت هم حی و حاضر بود چرا کارش به اینجا رسیده است؟
مردم از قوت لایموت کوپنی که دریافت می کردند برای جبهه می فرستادند حتا تا عزیزترین عزیزانشان را تقدیم جبهه می کردند و دولت و وزارتخانه ها اولویت اولشان حنگ و دفع متجاوز بود اما مردم با وجود کمبودها . جنگ، قطع صدور نفت و تحریمها و ...هم گرسنه نمی ماندند و به سختی نمی افتادند.

الان که جنگ هم نیست تا می گویی این چه وضعی است می گویند تحریم است. می گوییم تحریم ملت را بیچاره کرد! می گویند تحریها هیچ اثری نداشته است. ماجرای شترمرغ شده، برای لاپوشانی بی کفایتی عده ای و به تاراج بردن منابع ملت از طرف عده ای دیگر!

خب دلیلش چیست؟ الان آن عقرب کشنده ای که به گریبان ما افتاده است و ما را به اینجا رسانده یکی همین ریاست طلبی است . کسانی بدون داشتن توانایی یا شایستگی پستها را به هر وسیله ای که بشود اشغال می کنند. کما اینکه ناطق به درستی می گوید که هر کس به قدرت رسیده دیگری را حتا اگر شایستگی داشته است از میدان بدر کرده و این یکی از بزرگترین مشکلات و مصائب ماست. دامن ناطق هم از این ماحرا مبرا نیست و به نوشابه باز کردنهایش برای خودش هم نباید توجه کرد! اصلا همین همنوایی او با احمدی نژاد در گفتن سی و سه سال نشانه ی عدم صداقت اوست و او به عنوان یکی از راست ترین ادمها خود مسبب از گردونه خارج کردن آدمهای زیادی بوده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد