مجهولات علم

بسم الله الرحمن الرحیم  

 

 شاید گفتن این نکته در همین ابتدا ضروری باشد که این مطلب در مخالفت با ارزشهای علم نوشته نشده است . در واقع این متن را در مخالفت با نگاه پوزیتویستی به علم باید خواند و در مخالفت با قرار دادن علم (به عنوان تنها منبع شناخت ) مقابل فلسفه یا مقابل متافیزیک و ماوراءالطبیعه باید دید(البته نگاه پوزیتیویستی به علم مدتهاست منسوخ شده است اما عده ای از پیروان این مکتب در ایران هنوز نمی دانند) 

مجهولات علم


چه بسیار اتفاق افتاده است و اتفاق می افتد، که کشفِ تازه ای , در علوم تجربی گوناگون، قوانین و فورمولها و نظریّه هایی را که درست می دانستند، بر هم می زند و مطالبی که کسی را زهره ی مخالفت با آنها

ص 103

نبود، بر باد هوا می دهد. و این کار باید پیوسته اتفاق بیفتد وگرنه علم، علم نیست. دانشمندان ژرفبین بخوبی دانسته اند که محدود انگاریِ حقایق و دانشزدگیِ بیرون از اندازه، علم را به جهل مبدل می سازد. و اینجاست که می گویند: فیزیکدان فیلسوف، باید در ورای فیزیک، به حد فاصل جهان مادی و روحی، ناظر باشد.(۱)
و در مقام تدبّر در عظمت عالم و ژرف نگری در هزاران قانون و راز است که خردپیشگان این قوم (صاحبان علوم آزمایشی ) با شهامت و صراحت می گویند:
تحقیقات علمی منجر به معرفت بر ماهیت باطنی اشیاء نمی شود. در هر موقع که خواص یک جسم را به زبان کمیّاتِ فیزیکی بیان می کنیم، ما فقط عکس العمل وسایل مختلف اندازه گیری را در برابر وجود جسم مزبور عرضه می داریم ولاغیر (2) (دقت کنید! دقت کنید ! و عقل و فهم و وجدان ادراکی خویش به دست این بی اطلاع , یا آن داعیه دار , یا فلان باورسوز ندهید.)

ص 104
همچنین می گویند:
باید در نظر داشت که فیزیک و فلسفه، حداکثر بیش از چند هزار سال از عمرشان نمی گذرد، ولی شاید هزاران میلیون سال دیگر در پیش داشته باشند. این دو رشته دارند تازه به راه می افتند. و ما هنوز به قول «نیوتن»، چون کودکانی هستیم که در ساحل دریای پهناوری به ریگبازی مشغولند، و حال آنکه اقیانوس عظیم حقیقت، با امواج کوه پیکرش، در برابرمان همچنان نامکشوف مانده و در عین نزدیکی از دسترس ما خارج است». (3)
همچنین می گویند:
فیزیک در قرن نوزدهم معتقد بود که همه ی مسائل حیات را حتی شعر را می تواند توجیه کند. و امروز فیزیک معتقد است که حتّی مادّه را هرگز نخواهد توانست، شناخت. (4)
آری، درست گفت قرآن کریم:
(... وَما أُوتیتُم مِنَ العِلمِ إلاّ قلیلا).

شما (بشرها! از جهانهای هستی بی پایان و قوانین حاکم بر آنها حتی از جهان خودتان ) بسیار کم می دانید.

..................

پاورقی ها

1- فلسفه علمی ج 2 ص 117 چاپ جیبی

2- کتاب پیشین ج 2 ص 115

3- کتاب پیشین ج 2 ص 264 , در اینباره , در کتابهای تواریخ علوم , در زیستنامه های دانشمندان علوم تجربی , و در اقوال آنان در کتابهای فیزیک و فلسفه , و فلسفه ی علمی , مطالبی بسیار می توان دید.

4- سخن یکی از ریاضیدانان بزرگ فرانسوی . « نگاهی به تاریخ فردا » - دکتر علی شریعتی . مجموعه آثار . ج 31 . ص 277 

 

عینا از کتاب خورشید مغرب ( خلاصه ) محمدرضا حکیمی چاپ سوم 1385 انتشارات دلیل ما صص102- 104

..............

پایان عین نقل قسمتی از کتاب 

با تاکیداتی که در پاورقی مطلب سوم آمده بود من بر آن شدم این جمله ی نیوتن را در اینترنت جستجو کنم تا از صحت و سقمش مطمئن شوم :

به قول «نیوتن»، چون کودکانی هستیم که در ساحل دریای پهناوری به ریگبازی مشغولند، و حال آنکه اقیانوس عظیم حقیقت، با امواج کوه پیکرش، در برابرمان همچنان نامکشوف مانده و در عین نزدیکی از دسترس ما خارج است»

دیدم این جمله را فقط درچهار جا می توان یافت و همگی هم از آقای حکیمی نقل کرده اند. می خواستم ببینم آیا این جمله درست است ؟ و عین جمله ی نیوتن چه بوده است؟ ترجمه ی جمله ی انگلیسی را در گوگل بسیار حستجو کردم، اما عین این جمله را در هیچ کجا پیدا نکردم . کلمات کلیدی جمله ی او را به انگلیسی جستجو کردم در این آدرس :

http://newtoninternationalschool.edu.qa/notetwos/message/3

جمله ای به نقل از نیوتن گفته شده با اندک تفاوتی از جمله نقل شده در کتاب و البته با همان مضمون است و بصورت اولین جملات به عنوان پیام بنیانگذاران در سایت مدرسه بین المللی نیوتن قطر ثبت شده است :

Standing before the vast ocean of knowledge and truth, Isaac Newton thought of himself as a little boy picking smooth pebbles and pretty shells.

This sense of wonder and curiosity to discover and learn about our universe, not just that of atoms, stars and galaxies but also that of the living, of the mind and of the complex social, economic and political structures we have created unwittingly...

 

 احتمالا برای شما هم دانستنش جالب باشد که در ادامه ، جمله ی عجیب دیگری هم از نیوتن نقل شده است با این عبارت:

Newton also said, "If I have seen further than others, it is by standing upon the shoulders of giants." 

ترجمه: 

نیوتن همچنین گفته است : " اگر مرا بالاتر از دیگران دیده اند ؛ مثل کسی را بر شانه غول ایستاده دیدن است."

اگر ترجمه درست باشد، به نظرتان این جملات ، در عین نشان دادن فروتنی نیوتن ، جالب و در همان حال عجیب نیست؟ آیا این گفته ها بویی از بت شدن علم و همه چیز دانی علم ، میدهد؟ 

 

تکلمه در تاریخ ۱۱/۳/۹۱ 

برای این جمله از نیوتن: 

 Newton also said, "If I have seen further than others, it is by standing upon the shoulders of giants."  

دوستان این ترجمه ها را درست دانسته اند 

ترجمه آقا سلمان: 

اگر جلوتر از دیگران را دیده ام، از آن روست که بر شانة غولها ایستاده ام. 

ترجمه آقای سید محمدی: 

اگر من دورتر از دیگران را دیده ام، به دلیل آن است که بر دوش غولها ایستاده ام. 

 

از هر دو دوست محترم تشکر می کنم.  

اقتصاد سیاسی لیبرالی

بسم الله الرحمن الرحیم

اغلب وقتی از رنسانس و انقلاب صنعتی در غرب سخن گفته می شود , نقش عقل و بریدن از دین در آن بسیار برجسته می شود. درواقع تکیه به عقل و کنار گذاشتن دین را منشاء اصلی پیشرفت تکنولوژیک غرب معرفی می کنند و همان نسخه را برای ما هم می پیچند. به چند جمله ی بعد و مسائل گفته شده در پی آن نگاهی بکنیم و ببینیم در واقع انقلاب صنعتی برچه پایه ای استوار یوده است؟

 

 توجه کنید:

  

" یکی از پیامدهای طبیعی آزادی آن است که کسانی که رها شده اند تا به هر ترتیب که می توانند معاش خود را تامین کنند گاهی اوقات به ناگزیر نیازمند خواهند شد...صنعت و تجارت والدین حقیقی فقر ملی ما هستند."

"همانطور که کار منشاء ثروت است , فقر منشاء کار است. فقر را ریشه کن کنید , ثروت از میان می رود"

" هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی در مقابل این اندیشه مردانه مقاومت کنید که حکومت یا حتا ثروتمندان قادرند احتیاجات تهیدستان را برآورده سازند , احتیاجاتی که بنا به مشیت الاهی از آنها دریغ شده است."

" هر چه مراقبت از فقرا به نحو بهتری صورت بگیرد , تعداد بیشتری خواهان استفاده از آن خواهند بود. "

بله تعجب نکنید اینها زمانی آموزه های اقتصاد لیبرالی در بریتانیا بوده است.  

 

در سال 1834 با این گونه گفته ها و تبلیغات که با " ترکیبی از خواست خداوند و حکم علم , بیهودگی کمک به تهیدستان را فرمان می داد " قانون جدید گدایان در انگلستان وضع می شود. اقتصاد سیاسی لیبرال , فقر و بیکاری را ناشی از علل ساختاری نمی دانست بلکه علت آن بدشانسی هایی بود که رهایی از آن در چارچوب قدرت فرد قرار داشت.

پیامدهای خوفناک ناشی از تدوین قانون جدید گدایان را همه به خوبی می دانند. این قانون به فوریت به یکی از نفرت انگیزترین قوانینی بدل شد که تا آن زمان در بریتانیا وضع شده بود. الیورتویست , در دومین رمان دیکنز , فقط سه سال بعد از تصویب این قانون در قالب طنزی خشن بر نوانخانه های جدید و" فیلسوفانی " که الهام دهنده و مدافع آن بودند حمله کرد. غذای بخور و نمیری که الیور از روی سادگی علیه آن به اعتراض بر می خیزد به هیچ وجه اغراق نبود و جدا کردن زنان و شوهران از یکدیگر اقدامی مالتوسی بود که به منظور کنترل جمعیت در نظر گرفته شده بود.  

        اقتصاد سیاسی لیبرالی - قانون جدید گدایان - الیور تویست   

رسوایی مشهور نوانخانه ی آندوور که در دهه ی 1840 مستمندان اسکان یافته در آن از شدت گرسنگی استخوانهایی را که قرار بود خرد کنند تا به عنوان کود از آن استفاده شود جویدند, نه حادثه ای منحصر به فرد بود و نه افشای آن به بدبختی ها و جباریت های حاکم بر زندگی نوانخانه ای پایان بخشید.

پرداختن به مهربانی یا این قبیل صفات دیگر نرد اعضای کمیسیون قانون گدایان کاملا بیهوده بود. الهام بخش این افراد اصول بود نه خباثت شخصی ." آنها ببر نبودند بلکه مردانی بودند سرشار از اندیشه های یک نظریه" 

لیبرالهای " روشنگر " عموما از قانون چدید حمایت می کردند و در حقیقت مدتها برای از میان بردن مراقبت های بالنسبه مناسب قانون گدایان قدیم مبارزه کردند. خشونت نسبت به فقر و مستمندان بخشی از تاریخ پنهان و اعلام نشده ی لیبرالیسم بوده است . اما برای افشای آن نیاز به کاوش بسیار نیست.  

   الیورتویست 

در سالهای 1845 تا 1848 محصول سیب زمینی ایرلند که غذای اصلی مردم بود بر اثر آفت شته به طور کلی نابود شد .در این سالها قحطی بزرگ ایرلند را فرا گرفت که شاید وحشتناکترین ویرانی ها را در تاریخ بدبختی های ایرلند زیر سیطره ی حکومت بریتانیا ببار آورد.

خیال می کنید دولت بریتانیا راه حلش چه بود؟

راه حل دولت بریتانیا این بوده که ایرلندی ها باید خود به تامین معاش خویش بپردازند و زمینداران هم باید سهم خویش را از این بابت به دوش بکشند! حتا دولت تشویق می شود که برنامه ی فروش ذرت را هم خاتمه دهد : " تنها راه جلوگیری از وابستگی طبیعی مردم به دولت آن است که این عملیات متوقف شود. " 

نقل بخشهایی از کتاب ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب – آنتونی آربلاستر – ترجمه عباس مخبر – نشر مرکز بخش 14 تحت عنوان " اقتصاد سیاسی لیبرالی , عمل " صص 391- 396  

 

Dictator ریشه ی پیدایش اسم دیکتاتور و رسم دیکتاتوری

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

یکی دو روزی است که به ذهنم رسیده است راجع به ریشه ی پیدایش اسم دیکتاتور و رسم دیکتاتوری , تحقیقی تاریخی بکنم اما بهتر دیدم بحث را به مشارکت بگذارم شاید به نظرات و منابع مفیدتری در این باره برسیم. اما دلیل علاقمند شدنم به این موضوع این است که دیدم آقای محمود هومن در کتاب تاریخ فلسفه اش نوشته است دیکتاتور به معنای فرمان دهنده ارتش عنوانی از عناوین نظامی در روم باستان بوده است و به علت در اختیار گرفتن قدرت سیاسی , از طریق نظامی, توسط سوللا [Sulla ] حکومت برآمده از این نوع دست یابی به قدرت را , دیکتاتوری به معنای فرمان دهنده ی خودکامه نامیدند او در ادامه عینا اینطور می نویسد:  

..و سوللا که " دیکتاتور برای همه عمر" نامیده شد, فرمان دهنده سنا , کارداران و ارتش و مردم بود. سوللا بسی انسانها و بسی چیزها را از میان برد تا دولت خود را برپا دارد اما هر آنچه برپا کرد , توانایی زنده ماندن را نداشت... و کوشش او به برگرداندن چرخ تاریخ کوششی بی نتیجه بود. " رگ زدن روم " با از میان برداشتن " مردمی "ها رگ زدنی وحشت انگیز بود.  

            Sulla - Dictator - سوللا - دیکتاتور

 به نقل از تاریخ فلسفه از دکتر محمود هومن - کتاب دوم , دفتر دوم - زمان و زمینه ی فلسفه پلوتینوس - چاپ اول 1352 - ناشر کتابخانه طهوری - ص 280  

  

                  دیکتاتور - جولیوس سزار - Julius Caesar - Dictator

               

پس اینکه چگونه انقلاب عدالت طلبانه و آزادیخواهانه ی مشروطه ثمره اش می شود دیکتاتوری رضاخانی, علتش را باید در دخالت نظامیان در سیاست جستجو کرد و البته در این مورد بخصوص نقش خارجی را نباید از نظر دور داشت. 

 

پی نوشت :  

داشتم دنبال کلمه ای در گوگل جستجو می کردم اولین یافته گوگل, لغت نامه ی دهخدا بود .کلیک کردم , با چشمانی گرد شده از تعجب دیدم که لغت نامه ی دهخدا فیلتر است! آخر یک لغت نامه چه خطر امنیتی و سیاسی می تواند داشته باشد. البته بر من معلوم نشد! 

عیدی که عزا بود *

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

پس از پایان حکومت رضا شاه و تبعید او به دست متفقین، محمدرضا، پسر جوان و خام او بر این مسند تکیه زد. محمدرضا شاه نیز چونان پدر در ابتدا خود را فردی مذهبی نشان داد، به قم رفت و با آیت الله بروجردی ملاقات کرد و خاضعانه از او به خاطر اعمال پدرش عذرخواهی کرد و سعی داشت از ایشان دلجویی نماید.   

   اصلاحات ارضی- توزیع اسناد مالکیت املاک پهلوی توسط محمدرضا پهلوی در کاخ مرمر (1329ش)  

از طرفی فضای نسبتا باز و آزادی پس از سقوط رضا شاه به وجود آمد که معلول ضعف محمدرضا شاه در کشور داری و سرگرمی ابرقدرت های جهانی به مسائل و مصائب پس از جنگ جهانی بود. همین باعث شد تا شرایط برای جامعه ای آزاد آماده شود و احزاب در این فضای جدید هوایی تازه را تنفس کنند. در حقیقت روی کار آمدن دکتر مصدق خود سرانجامی بود بر این دوران آزاد هرچند که فرجامی تلخ یافت ولی شاخصه چشمگیر این دوره بر دوران پیشین به جز ملی شدن صنعت نفت همکاری و همراهی روحانیت با مصدق بود.

حدود دوازده سال پس از شکست نهضت ملی و کودتای ٢٨ مرداد با درگذشت آیت الله بروجردی، قلع و قمع هواداران نواب صفوی و خانه نشینی آیت الله کاشانی، برای محمدرضا که اکنون تبدیل به دیکتاتوری تمام عیار شده، زمانی فوق العاده بود تا به رویای پدر حقیقت بخشد و در صدد حذف کامل روحانیت و شروع نوسازی با قوانین جدید و ضد سنتی خود شود.

در این زمان نیز مخالفان روحانی شاه سه دسته شدند. مهمترین دلیل برای این جدایی ها نبود جانشین مناسب و یکتا برای آیت الله بروجردی بود.   

 

    اصلاحات ارضی - توزیع اسناد مالکیت املاک ورامین توسط محمدرضا پهلوی (24/2/1340) حسن ارسنجانی (وزیر کشاورزی)

    

چند روز پس از رفراندم غیر قانونی انقلاب سفید ، ماه مبارک رمضان آغاز شد و بنا به پیشنهاد امام خمینی در بسیاری از مساجد سطح کشور مردم با تعطیلی مساجد و مراسم مذهبی به عنوان اعتراض، اعتصاب کردند. با فرا رسیدن عید سعید فطر (1382 قمری) جمعیت انبوهی از مردم تهران و شهرستانها ضمن مسافرت به قم به دیدار علما شتافتند. در جریان دیدارهای مردمی، امام سخنرانی کردند. این اولین اظهار نظر ایشان پس از انجام رفراندم بود که علیرغم تبلیغات رژیم، با بیانی محکم و قاطع، موضع تزلزل خویش را مشخص کردند. و وظیفه روحانیت و ملت را گوشزد نمودند. در این سخنان امام لبة حملات خود را متوجه شاه کردند. به دنبال آن به منظور تداوم نهضت مردمی، حضرت امام مجدداً مقامات روحانی قم را به جلسات مشورتی دعوت کردند و در سایه پیگیری های شبانه روزی خود توانستند آنها را برای مقابله با رژیم و رفرم استعماری «انقلاب سفید» بسیج نمایند. نتیجه این مرحله از مذاکرات، صدور اعلامیه ای به امضای 9 تن از علما بود که در ضمن آن ماهیت غیرقانونی و ضد ملی و دینی رفرم رژیم افشا گردید.

نوروز 1342

عید نوروز 1342، فرصتی برای روشنگری مردم و افشاگری توطئه های آمریکایی رژیم علیه اسلام و ایران بود. از این رو امام در نشست با مقامات روحانی قم، پیشنهاد کرد که عید نوروز از سوی همه علما عزای عمومی اعلام شود و از این طریق افکار ملت متوجه خطرات مذکور گردد. این پیشنهاد مورد موافقت سایر علما قرار گرفت. به همین مناسبت علاوه بر ارسال نامه ها و پیامهای خصوصی برای روحانیون تهران و شهرستانها، حضرت امام اعلامیه مهمی صادر کردند و در ضمن آن چند نکته اساسی را مطرح نمودند:  

1  – هدف رژیم نابودی اسلام و روحانیت است.

2 – گوشزد نمودن خطر آمریکا و اسرائیل.

3 – نقشه های ارتجاعی جهت به فحشا کشیدن دختران مسلمانان به اسم «نظام وظیفه».

علیرغم تلاش های رژیم برای بی اثر کردن اعلامیه امام، ملت ایران به ندای ایشان پاسخ مثبت دادند و از برگزاری مراسم عید خودداری ورزیدند.

قسمتی از متن بالا از سایت مرکز اسناد نقل شد به آدرس: 

 http://www.irdc.ir/fa/content/17422/default.aspx  

و در اینجا عینا طبق کتاب صفحاتی از تاریخ معاصر ایران – اسناد نهضت آزادی ایران – جلد اول جریان تاسیس و بیانیه ها (1340-1344) گردآورنده نهضت آزادی ایران چاپ 1361قسمتهایی را ازصص167 -168 نقل می کنم: 

اخبار 

عیدی که عزا بود 

بدنبال اعلامیه مراجع تقلید مبنی بر عزای عمومی در عید نوروز مردم مسلمان ایران بجای مراسم شادباش مجالس اعتراض و مخالفت با اعمال غیرقانونی دولت و علی الرغم [ "علیرغم "] برنامه مضحک دستگاه استعماری که از رادیو پخش میشد مردم بدون اعتنا از دستور علمای اعلام پیروی کردند و بر بدبختیها و مصیباتی که بر مملکت مستولی شده فریاد اعتراض بلند کردند و هیات حاکمه فاسد برای جواب باین بی اعتنائی مردم دوباره با وحشیانه ترین وجهی مردم بی سلاح را مورد تاخت و تاز قرار دادند. 

در تبریز: فروردین در یکی از مساجد در حالیکه واعظ از اعمال غیرقانونی و خلاف شرع و انسانیت دستگاه شاه انتقاد می نمود افسری از شهربانی ایشان را امر بپایین آمدن میدهد و چون با اعتراض مردم روبرو میشود بهمراهی پلیس و نیروهای انتظامی بجان مردم میفتند افسر مزبور بسختی مضروب میشود و در تظاهرات و اعتراضاتی که مردم در خیابان و بازار انجام میدهند دهها نفر کشته و زخمی میشوند و اکثر مجروحین را با وضع فجیعی در کامیونهای ارتشی ریخته و بجاهای نامعلوم میبرند . موج اعتراض در سراسر آذربایجان جاری است و مردم دمبدم از فجایع و فریبکار های دستگاه حاکمه فعلی متنفرتر و خشمناک تر میشوند. 

قم: روز دوم فروردین چندین اتوبوس شرکت واحد عده زیادی از گروهبانان و کماندوها را با لباس شخصی بقم میبرد این افراد قبلا مقدار زیادی مشروب الکلی مینوشند و بحال مست وارد مدرسه فیضیه میشوند و در میان 20 هزار نفر از مردمی که جهت روضه جمع شده بودند پخش می شوند- درپایان بدون اینکه از طرف گوینده انتقاد مخصوصی بعمل آمده باشد عده ای از همان مامورین با صلوات و درود بروح " رضاشاه کبیر" بلوایی ایجاد میکنند و بلافاصله چوبها و چاقوها را از آستین بدر آورده و با کمک مامورین انتظامی بجان مردم و طلاب بی پناه میافتند و آنقدر از طلاب میزنند و دست و پا و سر می شکنند و عمامه های خونین و نیم سوخته انبار میکنند و سرانجام بکتابخانه ها و کتابهای دینی حمله کرده آنها را پاره و لگد مال کرده و میسوزانند. پس از آن چندین کودک دهقان ده تا پانزده ساله را از طبقه دوم بزمین پرتاب میکنند که حال آنها بسیار وخیم است.   

 

                      نقاشی از ماجرای حمله به فیضیه    

 

در این حادثه که سرهنگ مولوی رئیس سازمان امنیت تهران فرماندهی میکرده است طلاب نیز با دست خالی از جان و حیثیت خود دفاع می کنند. در این فاجعه که شبیه و بلکه شدیدتر از فاجعه اول بهمن 40 میباشد سه نفر کشته و صدها نفر بسختی مجروح میشوند و چون مجروحین را به بیمارستان قم میبرند پس از یکروز قوای انتظامی و شهربانی قم دستور میدهد برخلاف تمام شئون انسانیت مجروحین را که هر یک باید ماهها تحت معالجه و درمان بمانند از بیمارستان اخراج می نمایند.

...در ادامه از   تلگرافها و از کاشان و مشهد و سایر شهرها و درگیریها و حمله های وحشیانه به مردم می نویسد و از جنگ عشایری علیه قلدری در فارس ذکر مینماید و از بازار تهران و....لغو امتیاز بیش از هفتاد روزنامه و مجله و ...اجتماع خانواده های زندانیان سیاسی و  ...  

صص 184-185:  

در قم 

پس از ایلغار وحشیانه دوم فروردین بمدرسه فیضیه قم و ضرب و اهانت بروحانیون مجاهد و قیام کنندگان علیه ظلم و خودسری دولت اعلیحضرت همایونی خفقان شدیدی برپا و بساط جاسوسی و پلیسی وحشتناکی گسترده است.

اطراف منزل  مراجع بزرگ شیعه آیة الله خمینی و آیة الله شریعتمداری با ماموران خفیه و جاسوسان دولت احاطه شده است مرتبا اخبار و شایعاتی از قبیل اعزام چتربازان و کماندوها و زنان هرجائی برای ایجاد بلوا در شهر شایع میکنند تا بدینوسیله بخیال خود علمای مجاهد اسلام را از راه خود بازدارند..    

 

   

                                      

پس از رسیدن تلگراف آیةالله حکیم [در باره ی حمله به فیضیه ] بمضمون زیر:

خبر تاسف آور حادثه مولمه مدرسه فیضیه قلوب عموم مومنین را جریحه دار ساخته وسیعلم الذین ظلموا

اینجانب مصلحت میبینم عموم آقایان دسته جمعی بعتبات مهاجرت فرمایند تا در اینجا رای خود را نسبت بدولت ایران صادر نمایم. حکیم

...

تلگرافی از طرف آیةالله خمینی [ در جواب به آقای حکیم ] بتلگراف خانه داده شده است ولی چون تلگراف خانه آنرا مخابره نکرده است بصورت چاپی منتشر گردید.

ایشان در این تلگراف اظهار داشته اند:
...ما میدانیم با این هجرت تغییرات و تحولات عظیمی روی خواهد داد که ما از آن بیمناکیم- ما عجالتا در این آتش سوزان بسر برده و با خطرهای جانی صبر نموده و از حقوق مسلمین و از حریم قران و استقلال مملکت دفاع می کنیم... اینجانب دست اخلاص خود را بسوی جمیع مسلمین خصوصا علمای اعلام دراز میکنم... با وحدت کلمه مسلمین سیما علمای اعلام صفوف اجانب و مخالفین درهم شکسته می شود ما تکلیف الهی خود را انشاءالله [ ان شاءالله ] اداءخواهیم کرد و باحدی الحسنین نائل خواهیم شد و یا قطع دست خائنین از حریم اسلام و قرآن کریم یا جوار رحمت حق جل و علاء " انی لا اری الموت الا سعاده و لاالحیوة مع الظالمین الا برما " 

 

  

* عنوان مطلب برگرفته از کتاب صفحاتی از تاریخ معاصر ایران – اسناد نهضت آزادی ایران است.  

والسلام

اگر تمایل داشتید اینجا را هم بخوانید:  

قیام خونین پانزده خرداد

 http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=6887 

                               
 

نقش امام خمینی در مرجعیت آیت الله بروجردی

بسم الله الرحمن الرحیم

احتمالا آن روزی که آیت‌الله بهجت-ره- فرمود: «ارتحال آیت‌الله اراکی در این زمان و این شرایط مانند این است که پنجاه مرجع تقلید یک زمان از دنیا رفته باشند.» کم‌تر کسی متوجه عظمت این سخن آن‌چنان که باید شد.

بعد از وفات آقا سید روح‌الله خمینی و وفات آقا سیدمحمدرضا گلپایگانی، خیل بسیاری از مقلدین این دو مرجع به آیت‌الله اراکی-ره- مراجعه کردند. پیام تسلیت رهبر انقلاب بعد از وفات آقای گلپایگانی به آقای اراکی نیز خود نوعی توجه دادن به آقای اراکی شمرده شده است. آیت‌الله اراکی همراه آقاسید روح‌الله خمینی و آیت‌الله گلپایگانی از شاگردان آقا شیخ عبدالکریم حائری بودند. با فوت آقای اراکی، «مرجعیت واحد شیعی» به یکی از کم‌رنگ‌ترین نقاط خود رسید.

اندیشه زعامت و مرجعیت واحده شیعی، در بین مصلحان و دل‌سوزان حوزوی ایده جدیدی نیست. در طول تاریخ هم‌واره زعمای شیعه کم و بیش دغدغه این مطلب را داشتند. با همین دغدغه بود که امام خمینی تلاش خود را برای آوردن آیت‌الله بروجردی به قم و تلاش برای مرجعیت واحده ایشان انجام داد. آن‌طور که معروف است گفته می‌شود که بعد از وفات آقای حائری، «آقاسیدروح‌الله» تلاش زیادی برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی می‌کرد. آیت‌الله سید رضا بهاءالدینی در این مورد چنین می‌فرمود:

«این‌که زعامت و مرجعیت عامه، به دست آیت‌الله بروجردی باشد، تا حدود زیادی مرهون زحمات امام بود. ایشان صلاح می‌دیدند که باید مرجعیت در دست یک نفر متمرکز باشد. روی همین اصل در این جهت زیاد کوشیدند.» (اقتباس از مجله حوزه شماره 16 - آیت بصیرت / صص 136-137 / سید حسن شفیعی)

آیت‌الله سید رضا بهاءالدینی

در واقع در زمان تجدید حیات حوزه علمیه قم به دست آقا شیخ عبدالکریم، مرجعیت شیعی در نجف و با آقا سیدابوالحسن اصفهانی بود. حوزه قم شخصیت مبرز قابل رقابت با مکتب نجف نداشت. بعد از وفات آیت‌الله حائری، مرجعیت و مسؤولیت حوزه قم با آیات ثلاث (آیت‌الله حجت، آیت‌الله صدر و آیت‌الله خوانساری) بود. با وفات آقا سید ابوالحسن اصفهانی و بعد از سه ماه وفات آقا حسین قمی و با هجرت آیت‌الله بروجردی به قم، عملا زعامت و مرجعیت کل در اختیار ایشان قرار گرفت. آیت‌الله محمد فاضل لنکرانی-ره- که پدر خود ایشان نیز در این مسائل دخیل بوده است این حکایت را چنین وصف کرده است:

بعد از مرحوم آیت‌الله حائری، آیت‌الله حجت و آیت‌الله صدر و آیت‌الله خوانساری، که آن زمان از آنان به آیات ثلاث تعبیر می کردند، مسوولیت حوزه را بر عهده گرفتند و حوزه در زمان این بزرگان هم شرائط بهتری از زمان مرحوم حائری نداشت. بااین که به خاطر زحمات بسیار وارزنده این بزرگان، حوزه از انحلال نجات یافت، ولی رشد و ترقی پیدا نکرد زیرا نکته مهم این بود که: مرجعیت در نجف مستقر بود و در قم، فردی که حتی هم عرض باشد وجود نداشت....

آیات ثلاث: به ترتیب آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری، آیت‌الله سید صدرالدین صدر، آیت‌الله سید محمد حجت کوه‌کمره‌‌ای

... لذا بزرگان حوزه قم به این فکر افتادند تا آیت‌الله بروجردی را که آن زمان در بروجرد سکونت داشتند، به قم دعوت کنند. ایشان گر چه تا زمان مرحوم آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی مرجعیت نداشت، لکن از نظر مراتب علمی اگر نگوییم بالاتراز آیت‌الله آقا سیدابوالحسن بود، حتم، کمتر نبود. ولی به خاطر این که ایشان در بروجرد -که یک شهر غیرعلمی و غیرحوزوی بود- اقامت کرده بودند شهرت زیادی نداشتند... در هر صورت، آشنائی به سوابق علمی و تقوایی ایشان، عده ای از فضلای قم را واداشت که به ایشان بنویسند و از آن بزرگوار بخواهند که در قم اقامت کنند. دراین خلال، جریان مریضی ایشان پیش می آید و برای معالجه به تهران تشریف می آورند. در مدتی که در بیمارستان فیروزآبادی، تحت معالجه بودند، بزرگان و فضلای قم، به عیادت ایشان می روند. دراین دیدارها، بازمساله اقامت ایشان در قم مطرح می شود. تا این که ایشان تصمیم می گیرند پس از بهبودی، به قم بیایند. بالاخره، آن بزرگوار، با استقابل باشکوهی از طرف علماء و مردم وارد قم شدند. امام -رحمة الله علیه- از کسانی بودند که تلاش بسیار نمودند تا آیت‌الله بروجردی به قم بیایند. مرحوم پدر نقل کردند: پس ازاین که آیت‌الله بروجردی وارد قم شدند، حاج آقا روح الله خمینی به من فرمود: «بالاخره ما آقا را به قم آوردیم، اکنون نگهداشتن ایشان با شماست.» حضرت امام، به خاطراحساس وظیفه ای که نسبت به حوزه می نمود، از هیچ کار و تلاشی، به عنوان کمک به آیت‌الله بروجردی، کوتاهی نمی کردند. حتی کارهایی که -به ظاهر- در شأن ایشان نبود انجام می دادند؛ مثلا تلاش می‌کردند برای ایشان پشه بند تهیه و آن را نصب کنند و امثال این‌ها. ایشان پس از استقرار در قم، دو تا درس شروع کردند: فقه و اصول. غیراز آیات ثلاث، تقریبا همه بزرگان قم، به درس ایشان حاضر می شدند از جمله: حضرت امام. آن بزرگوار، سال‌ها در درس آیت‌الله بروجردی شرکت می کردند و یادداشت هم می نمودند که گاهی اوقات، در درس خارج ، مطالبی رااز آیت‌الله بروجردی ، نقل می کردند که ما، در جای دیگر، نمی دیدیم و معلوم می شد از نوشته های خود ایشان است. از نظر کیفی هم ، درس ایشان ، به ویژه فقه، به خاطر ابتکاراتی که داشتند، خیلی جاذبه داشت، فوق العاده بود... در هر صورت ، حوزه قم به جنب و جوش افتاد. و از طرف دیگر، حدود یک سال و نیم از ورودایشان به قم می گذشت که مرحوم آیت‌الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی رحلت کردند. من آن زمان، یکی دو سال بود که طلبه شده بودم . طلبه ها پس ازانتشار خبر فوت آیت‌الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی، به صورت هیات عزا به سمت منزل آیت‌الله بروجردی راه افتادند، تا هم به ایشان تسلیت بگویند و هم جانشینی ایشان را به طور طبیعی اعلان کنند. یادم هست : وقتی وارد منزل آیت‌الله بروجردی شدیم، دیدم امام -رحمة الله علیه- ازاندرونی بیرون آمدند و مانند کسی که بهترین عزیزش را از دست داده باشد، گریه می کردند. هیچ گاه آن منظره از ذهن من بیرون نمی رود. بزرگان قم، نوعا برای مرجعیت حضرت آیت‌الله بروجردی، تلاش می کردند از جلمه: حضرت امام و پدر من. البته عده ای هم به مرحوم آیت‌الله آقای حاج آقا حسین قمی، نظر داشتند. در هر صورت، دیری نپایید که با رحلت آیت‌الله قمی، زمینه اختلاف جزئی هم از بین رفت و مرجعیت مطلقه در آیت‌الله بروجردی تعین پیدا کرد. چیزی که تا قبل از ایشان و حتی بعد از ایشان، کم سابقه بوده است. (+)

 

آیت‌الله منتظری نیز در مصاحبه با مجله حوزه در پاسخ به سؤالی در این رابطه چنین می‌گوید:

حضرت امام خمینی -رحمة الله علیه- برای آوردن آیت‌الله بروجردی به قم بسیار تلاش کرد؛ زیرا آن بزرگوار از آشفتگی حوزه رنج می بردند بر آن بودند که با آمدن آیت‌الله بروجردی به حوزه نظمی داده شود و حوزه علمیه قم در مقابل توطئه های آن روز، نیرومند گردد. ایشان در زمینه تاثیر آمدن آیت‌الله بروجردی به قم می فرمودند: «آیت‌الله بروجردی ، بیست سال دیر به قم آمده است». پس از آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، حضرت امام در درس ایشان مرتب شرکت می کردند درس‌های اصول را مرتب می‌نوشتند. نمی‌دانم تقریرات ایشان چه شده است. در زمینه درس آیت‌الله بروجردی می فرمودند: «درس ایشان، چنان سازنده استت که طلبه ها بدون این که خودشان متوجه شوند، ملا می شوند.»

همین‌طور آیت‌الله جعفر سبحانی نیز به نقش پررنگ حضرت امام در مهاجرت آقای بروجردی به قم تأکید می‌کنند:

«برای آمدن آیت‌الله بروجردی و ماندن ایشان در قم کسی که از همه بیشتر تلاش می کرد، حضرت امام -رحمة الله علیه- بود. اصرار امام هم، ناشی از شناختی بود که ایشان از شخصیت آقای بروجردی داشتند، ایشان نقل می‌کردند:

«سال 23 که نجف بودم و هنوز آقای سیدابوالحسن اصفهانی هم زنده بود، در جلسه ای که عده ای از فضلای نجف شرکت داشتند به آنان گفتم: ایرانیان شما آقایان را نمی شناسند. شما باید برای بعداز آقا سیدابوالحسن ، کسی را دعوت کنید که ایرانیان او را بشناسند، تا حوزه نجف را حفظ کند و گرنه از هم می پاشد. گفتند: مثلا چه کسی؟ گفتم : آیت‌الله بروجردی. این حرف من، آن وقت، برای آنان تلخ آمد، لکن پس از مرحوم سید، معلوم شد در نجف کسی که ایرانیان او را بشناسند، نیست، تا نجف و حوزه آن حفظ کند.»

بنابراین، حضرت امام -رحمة الله علیه- نسبت به آقای بروجردی، از قبل شناخت داشت. روی همین حساب، زیاد فعالیت می کرد که ایشان به قم بیایند و ماندگار شوند. حتی نامه با امضاء، جمع می‌کرد و وقتی آقای بروجردی در بیمارستان فیروزآبادی بستری بود، برای ایشان می فرستاد. بعد هم که ایشان به قم آمدند، امام با ایشان رابطه داشتند و درس ایشان می رفتند هم فقه و هم اصول. امام، درس آیت‌الله بروجردی را مرتب می‌نوشتند. یک وقت تقریرات درس اصول ایشان را دیدم و خواستم آن نوشته‌ها را برای ایشان جلد کنم که نپذیرفت.»

گزارش‌های تاریخی حکایت از رابطه گرم آیت‌الله بروجردی با آقا سید روح‌الله داشت؛ رابطه‌ای که بعدتر به دلایلی به خاطر برخی اختلافات سیاسی (مثلا در مورد فدائیان اسلام) کم‌رنگ‌تر شد و به سردی گرائید.

آیت‌الله بروجردی در کنار آیت‌الله کاشانی

نکته بسیار درس‌آموز و واقعا مهمی که جا دارد ما در این حکایت تاریخی به آن توجه کنیم، این است که با وجود بروز اختلاف در مسائل سیاسی و سرد شدن روابط آن دو بزرگ‌وار، حضرت امام هیچ‌گاه حرکتی که منجر به تضعیف آیت‌الله بروجردی بشود نکردند.

آقای مبرقعی فقیه در این باره می‌گویند:

«حضرت امام، خیلی هوشیار بود. آن بزرگوار، عزت و شکوه حوزه ها و مسلمین را دنبال می‌کرد و هر آن‌چه دراین عزت موثر بود، تعقیب می‌کرد. امام خمینی، پس از فوت آیت‌الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی - قدس سره- که نوبت زعامت به آیات: حسین بروجردی و حسین قمی رسیده بود، از آیت‌الله العظمی بروجردی، تبلیغ می‌کرد. مردم را به ایشان ارجاع می داد، حتی برای این مهم به شهرها هم، مسافرت می‌کرد. من از امام پرسیدم: چرا شما مردم را به آیت‌الله قمی ارجاع نمی دهید؟

فرمودند: آیت‌الله حاج آقا حسین قمی، درایران نیستند، بلکه در عراقند لذا باید آقای بروجردی را تقویت کرد، تا حوزه قم و علمای ایران قوت پیدا کنند.

علاوه براین، امام خمینی -قدس سره - آیت‌الله آقا حسین بروجردی را مردی روشن می‌دانست و گمان می کرد که: از طریق آیت‌الله بروجردی، اهداف انقلابی را می‌تواند دنبال کند. بعدها من به ایشان گفتم: شما تبلیغات زیادی برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی کردید، ولی آن را که می خواستید نشد. فرمود: بله.

آیت‌الله بروجردی، در ذهنش القا شده بود که: مردم بر عهد و ایمانشان محکم نیستند و کاری از پیش نمی رود. البته در زمان پهلوی بزرگ، چنین هم بود. مردم نه تنها جرات نفس کشیدن نداشتند، بلکه بعضی از آنان به اهل علم توهین می‌کردند. طلاب را برای خوشایند عمال رضاخان، اذیت می‌کردند. خیلی وضع بدی بود.

امام و آیت‌الله بروجردی، به یکدیگر احترام می‌گذاشتند، منتهی امام انتظار اقدامات بیشتری از آیت‌الله بروجردی داشت. می‌خواست که ایشان از قدرت خود، در جهت سامان دادن به حوزه ها و اصلاح امور مسلمین و مبارزه با بدعت فساد و ظلمهای پهلوی، بیشتر بهره ببرد. به برخی از کسانی که اطراف آیت‌الله بروجردی بودند، انتقاد داشت و معتقد بود که آنان، نباید دراطراف آقا باشند، ولی در عین حال نسبت به آیت‌الله بروجردی بسیار احترام می گذاشت و تضعیف زعامت ایشان را جایز نمی‌دانست.»


و باز، در سخنان مرحوم فاضل لنکرانی مطلب دقیق‌تر می‌شود که:

«به نظر من رابطه بین آیت‌الله بروجردی و حضرت امام، به جز مدت اندکی، آن هم به خاطر سوءتفاهمی که پیش آمده بود و بعد هم رفع شد، همیشه در حد بسیار خوبی بوده است. من برای این امر دلیل دارم که اینک عرض می‌کنم:

همان‌طور که اشاره کردیم امام در دعوت از آیت‌الله بروجردی به قم، بیش از همه بزرگان نقش داشت. برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی، به‌ویژه بعد از فوت مرحوم آیت‌الله آقاسیدابوالحسن اصفهانی، تلاش بسیار کرد و در نامه به علمای شهرستان‌ها، ایشان را به عنوان مرجع معرفی می‌کرد. امام، جزء کسانی بود که به طور فعال، در درس آیت‌الله بروجردی شرکت می‌کردند. رابطه‌شان با آیت‌الله بروجردی بسیار نزدیک بود. و آیت‌الله بروجردی هم، به ایشان ، فوق العاده احترام می‌گذاشت.

به عنوان نمونه: آیت‌الله بروجردی دستور داده بودند: یک منشی معمم و خوش خط برایشان پیدا کنند. پس از گشتن بسیار فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند. فرموده بودند: بیایید تا من از نزدیک او را ببینم. وقتی این شخص، خدمت آیت‌الله بروجردی می‌رسد، امام هم آن جا حضور داشته‌اند. این آقا، دراین جلسه، بالادست امام می‌نشیند. بعد که آن شخص رفته بود، حضرت آیت‌الله بروجردی، فرموده بودند.من این منشی را نمی خواهم. علت آن را پرسیده بودند، فرموده بودند: «کسی که بالادست حاج آقا روح الله بنشیند، به درد من نمی خورد.» این بیانگر شدت احترام ایشان به حضرت امام بود.

شخصی در بیت آیت‌الله بروجردی ، بروجردی رفت و آمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیک بود، حضرت امام نظرشان این بود که وجود او، برای مرجعیت آیت‌الله بروجردی، نه تنها مفید نیست که مضراست و صلاح می‌دیدند که این فرد نباشد. این شخص، به لحاظ نزدیکی که با آیت‌الله بروجردی داشت، افرادی را تحریک کرده بود (که هم آن افراد را می‌شناسم و هم نحوه تحریک آنان را می‌دانم، ولی ذکر آن را صلاح نمی دانم) تا خدمت آیت‌الله بروجردی از امام سعایت کنند و چنین بنمایانند که امام، با مرجعیت و موقعیت آیت‌الله بروجردی موافق نیست. طبعا این سعایت‌ها بی‌تاثیر نبود واحترام‌ها از جانب آیت‌الله بروجردی کم شد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ایشان، خیلی کم کردند و کم کم درس ایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. حضرت امام عقیده‌اش نسبت به شخص آیت‌الله بروجردی و موقعیت ایشان هیچ تغییری نکرده بود. امام حفظ موقعیت آیت‌الله بروجردی را، شرعا لازم می دانست.

شاهد براین قضیه ای است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کرد. ایشان، که از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، سه نفری مباحثه می کردیم ، گفتند:

تازه با امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و حضرت امام برای ییلاق به همدان رفته بودند. همان وقتی بود که به حسب ظاهر، روابطشان با آیت‌الله بروجردی خوب نبود. من برای دیدن ایشان به همدان رفتم. با خودم فکر کردم: حالا که امام، قدری از آیت‌الله بروجردی، رنجش خاطر دارد بد نیست انتقادی از آیت‌الله بروجردی بکنم. تا شروع کردم درباره ایشان به صحبت کردن، امام قیافه اش را درهم کشید، سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد و گفت: «آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمی دهم به زعیم مسلمین اهانت کند. هر کس و در هر مقامی که باشد.»

معلوم شد مبنای امام در حب و بغض‌ها، با آن‌چه ما داریم، فرق می کند. نسبت به دامادش ، آن هم تازه داماد و بزرگ‌ترین، این گونه برخورد کند، برخوردش با دیگران معلوم است.»

http://hoseinkamkar.blogfa.com/8912.aspx