بهرام گور اولین شاعر

بسم الله الرحمن الرحیم

گویند بهرام گور نخستین کس بود که شعر موزون سرود. زیرا راز شوریدگی دل را جز زبان شوریدگی نمی توانست گفت. "دلارام" نیز که آرام دل او بود از وی آیین شعر گفتن بیاموخت و با زبان عاشقان راز و نیاز او پاسخ داد.

دلدار من، از آن زمان که تو نیز با عشق خود مرا شاعری آموختی، دیگر به بهرام ساسانی حسد نمی برنم. زیرا هم اکنون خود طبعی چون طبع او و یاری چون یار او دارم.

تو مرا آن شور بخشیدی که در این همه غزل وصف شوریدگی دل کنم. همچنان که نگاه به نگاه و شعر به شعر پاسخ می گوید. سخن من نیز انعکاس لطف تو بود. کاش ترانه های من از این پس همچنان به گوش تو رسد زیرا سخن عشق اگر هم بر زبان نیاید بر دل می نشیند.

****

مگر باد شرقی پیامی خوش دارد که با شتاب می وزد و سوز درونم را فرو می نشاند؟ نوازش کنان از روی شن های بیابان می گذرد و خیل زنبورها را به سوی تاک های سرسبز می کشاند؟

مگر باد شرق قاصد رحمت است که اثر گرمی آفتاب را چنین از گونه های سوزانم می زداید و خوشه های زر (مو) را که زینت بخش تاکستان هایند بر گهواره های شاخ تکان می دهد؟

هر دم از زمزمه نسیم پیام یار می شنوم و هر لحظه در انتظار آنم که پیش از آنکه شب بر کوهساران دامن بگستراند؛ همراه این پیام، هزاران بوسه آتشین از جانبش دریافت دارم.

ای باد خوش خبر، به راه خویش رو و آرامش بخش دل دیگران شو، زیرا به زودی دلدار، خود در کنارم خواهد آمد و با زبان خویش راز دل شیدایی به من خواهد گفت.

****

 

دیوان شرقی قسمتی از فصل زلیخا نامه نوشته ی یوهان ولفگانگ گوته با ترجمه شجاع الدین شفا – برایتان آپلود کردم تا اگر شما هم خوشتان آمده، دانلود کرده و بخوانید. دانلود پی دی اف (حجم464 کیلو بایت)

دیوان شرقی

اعتراف
چه چیز را دشوار می توان پنهان داشت؟ آتش را که در روز دودش از راز نهان خبر می دهد و در شب شعله ای پرده می درد. عشق نیز چون آتش است که پنهان نمی ماند زیرا هرچه عاشق در راز پوشی بکوشد باز نگاه دو دیده اش از سر ضمیر خبر می دهد.
ولی آنچه از این دو دشوار تر پوشیده است شعر شاعر است: زیرا شاعر که خود دل در بند سخن خویش دارد. ناچار جهانی را شیفته ی آن می خواهد. لاجرم آن قدر برای کسانش می خواند و تکرار می کند که خواه سخنش بردل نشیند و خواه جان بفرساید همه ی آن را بشنوند در خاطر نگاه دارند.

****

تقلید
حافظا دلم می خواهد از شیوه ی غزل سرایی تو تقلید کنم چون تو قافیه پردازم و غزل خویش را به ریزه کاری های گفته ی تو بیارایم به معنی اندیشم و آنگاه بدان لباس الفاظ زیبا پوشانم.هیچ کلامی را دو بار در قافیه نیاورم مگر آنکه با ظاهری یکسان معنایی جدا داشته باشم.دلم می خواهد همه ی این دستور ها را به کار بندم تا شعری چون تو. ای شاعر شاعران جهان سروده باشم.
ای حافظ هم چنان که جرقه ای برای آتش زدن و سوختن شهر امپراطوران کافی است از گفته ی شور انگیز تو چنان آتشی بر دلم نشسته که سراپای مرا در تب و تاب افکنده است.

حافظا خویش را با تو برابر نهادن جز نشان دیوانگی نیست.

تو آن کشتی که مغرورانه بادبان در افکنده است تا سینه ی دریا شکافته و پای بر سر امواج نهد و من آن تخته پاره ام که بی خودانه سیلی خور اقیانوسم. در دل سخن شور انگیز تو گاه موجی از پس موج دگر می زاید گاه دریایی ز آتش تلاطم می کند اما این موج آهنین مرا در کام فرو می برد و غرقه می کند.

با این همه جرئت آن است که خویش را مریدی از مریدان تو شمارم:زیرا که من نیز همچون تو در سرزمینی غرق نور زیستم و عشق ورزیدم.

****

قبلا از دیوان غربی - شرقی / حافظ نامه / یوهان ولفگانگ فن گوته ترجمه کورش صفوی قدری نوشته بودم و امروز دیوان شرقی گوته را توی هاردم کشف کردم و با علاقه و ولع و شیفتگی خاصی مشغول خواندنش شدم، هر چند این دلدادگی امثال گوته به شرق، امروز جای خود را به جریانی برعکس داده و عده ای نگاه خود را هاج و واج و متحیر به غرب دوخته اند!

نظرات 5 + ارسال نظر
علی امین زاده دوشنبه 20 مهر 1394 ساعت 12:23 http://www.pocket-encyclopedia.com

اوه!
زمانی بود که در به در دنبال دیوان شرقی می گشتم و گیرم نیامد. دیگه یادم رفته بود. خوب شد الان یاد آوری شد!

ممنون از این تذکر که آرزوی سالهای دور را در دلم دوباره شعله ور کرد!

مریم سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 12:05

سلام
پایان مناقشه اتمی 12 ساله ایران و 1+5/ ....توافق شد
کجایید ببم جان ؟!

سلام
مبارک باشه و ان شاءالله که همیشه خوش خبر باشید

بزرگ سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 08:10 http://abiaramesh.blogsky.com

آلمانی ها مغرورترین انسان های روی زمین هستند چنانکه میگویند اگر دهی دورافتاده در آلمان پیدا کنی که مردمش از تمدن امروزی چند قرن عقب باشند،باز هم فکر میکنند برترین مردم جهان هستند.وقتی یک شاعر آلمانی اینگونه یک شاعر ایرانی را مدح وستایش می کند بهتر می شود عظمت حافظ را درک کرد.یادم است سالها پیش در سالگرد حافظ ادبای بسیاری از سراسر جهان به شیراز آمدند و در بین انها یک آلمانی بود که بسیار سلیس اشعار حافظ را میخواند و با خواندن هر بیت بغض می کرد آن موقع یادم به پیشبینی حضرت حافظ افتاد:
برسرتربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

بله گوته در جای جای کتاب دیوان شرقی پیروی و شیفتگی خود از حافظ رو مکرر در مکرر گوشزد می کنه مثلا در جایی از همین کتاب اینطور نوشته:
ای حافظ، سخن تو همچون ابدیت بزرگ است. زیرا آن را آغاز و انجام نیست. کلام تو همچون گنبد آسمان، تنها به خود وابسته است و میان نیمه غزل تو با مطلع و مقطعش فرقی نمی توان گذاشت، زیرا همه آن در حد جمال و کمال است.
تو آن سر چشمه فیاض شعر و نشاطی، که از آن، هر لحظه موجی از پس موج دیگری بیرون می تراود. دهان تو همواره برای بوسه زدن و طبعت برای نغمه سرودن و گلویت برای باده نوشیدن و دلت برای مهر ورزیدن آماده است.
اگر هم دنیا به سر آید، ای حافظ آسمانی، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم و چون برادری، هم در شادی و هم در غمت شرکت کنم، همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم، زیرا این افتخار زندگی من و مایه حیات من است.
ای طبع سخنگوی من، اکنون که از حافظ ملکوتی الهام گرفته ای، به نیروی خود نغمه سرایی کن و آهنگی ناگفته پیش آر، زیرا امروز پیرتر و جوانتر از همیشه ای.

یادخاطرات سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 05:06

سلام

حضرت حافظ

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست

راه هزار چاره‏گر از چار سو ببست

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان

بگشود نافه‏ای و درِ آرزو ببست

شیدا از آن شدم که نگارم چو ماه نو

ابرو نمود و جلوه‏‏گری کرد و رو ببست

ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت

این نقش‏ها نگر که چه خوش در کدو ببست

یارب چه غمزه کرد صراحی که خون خم

با نعره‏های قلقلش اندر گلو ببست

مطرب چه پرده ساخت که در پرده‌ی سماع

بر اهل وجد و حال دَرِ های و هو ببست

حافظ هر آن که عشق نورزید و وصل خواست

احرام طوف کعبه‌ی دل بی‏وضو ببست

سلام خیلی ممنونم از شعرهایی که به دقت انتخاب کرده و می گذارید
گوته ذیل بندی به اسم " راز آشکار" می گوید:
ای حافظ مقدس، تو را لسان الغیب نامیدند. ولی سخنت را آن چنان که باید وصف نکردند؛ عالمان خشک علم لغت نیز کلام تو را به میل خود تاویل کنند. زیرا از سخن نغز تو جز آن مهملات که خود می پندارند در نیافته اند، لاجرم دست به تفسیر سخنت می گشایند تا شراب آلوده را به نام تو بر سر کشند.
ولی تو، بی آنکه راه و رسم زاهدان ریایی را پیشه کنی، راز نیکبختی آموخته و صوفیانه ره به سر چشمه سعادت برده ای؛ این است آنچه فقیه و محتسب در حق تو اقرار نمی خواهند کرد

مریم سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 02:09

سلام
- نتیجه می گیریم که دل من شوریده نیست که نمی تونم با زبان شوریدگی راز دل بگم
- اسم دلارام آمد یاد این بیت افتادم :
دلارامی که داری دل در او بند ...دگر چشم از همه عالم فرو بند
- چقدر زیبا و لطیف بود .گوته رو کمی می شناسم جملاتی که گوته در وصف حافظ گفته رو قبلا خوندم .
- ممنون دانلود می کنم و در یک فرصت مناسب که حالم مثل حال گوته خوش باشه می خونم
- با خوندن این جملات زیبا موندم گوته رو تحسین کنم یا شجاع الدین شفا رو و یا حافظ رو ؟!
من بارها گفتم که همیشه به شاعران و نویسنده ها حسادت می کنم (بهتره بگم غبطه می خورم) شما ببینید گوته با این کلمات معمولی و به قول آقای قطبی ، با این کلمات و واژه های دستمالی شده چه کرده !
- آقای ستاریان دیوان شرقی گوته از کجا آمده تو هارد شما ؟! به نظر میاد خودتون از وجود این دیوان بی خبر بودید
- دستتون درد نکنه . پستهاتون خیلی متنوعه و این خیلی خوبه .
ما یک دبیر ادبیات داشتیم که نویسنده بود و نوشته هاشو سر کلاس می خوند همه ی ما انشاهامون شده بود عین نوشته های دبیرمون .با اینکه همه مون خوب می نوشتیم اما ساعتهای انشا ملال آور و خسته کننده شده بود .باید یک نفر طرحی نو در می انداخت و به سبک و سیاقی نو می نوشت تا زنگهای انشامون سبز و تر و تازه بشه اما هیچ کس این کار رو نکرد !
چی شد که رسیدم به زنگهای انشامون ؟! اسم اون پستی که تو همساده ها زدید چی بود ؟ جیک و بوک - سیر تا پیاز ؟!

سلام
نثر شما نثر ساده و اما پر مغز است. دکتر باستانی پاریزی هم نثری ساده داشت اما کتابهایش پر است از اتفاقات روزمره که در عین سادگی و وفور، کسی قادر به دیدن و درک زیبایی هاش نبوده و نیست
باید هر سه نفر رو تحسین کرد و به خصوص ترجمه و برگردان آلمانی به فارسی یه قدری سخته که هنوز که هنوزه کسی نتونسته اونطور که حق مطلب ادا بشه نوشته های کانت و هایدگر رو ترجمه کنه و مناقشه بر سر ترجمه ی آثار این دو فیلسوف و ثقیل بودن کتابهای ایندو به همین بر می گرده و شجاع الدین شفا کاری بزرگ کرده و در خور تحسینه
دیوان گوته نمی دونم از کجا سر از هارد من درآورده. من فلش 16 گیگ دارم که اغلب همراهم بود و گاهی دوستانم می گرفتند و فایلهایی رو برام می ریختند و وقتی پر می شد توی هاردم خالی می کردم و الان که فرصت میشه گاهی به اون فایلها سر می زنم و به کشفیات تازه نائل می شم
ممنون. سعی می کنم دچار یکنواختی نشم و البته امیدوارم دست و پا زدنم بی نتیجه نباشه که شکر خدا نیست و بیشتر مراجعه کننده های به وبلاگ از گوگل می رسند و امیدوارم نوشته ها به یک دردی از دردهاشون بخوره
خب تاثیر معلم شما زیاد بوده که همه رو تونسته متاثر از خودش بکنه. اما تکرار همیشه ملال آوره و از جیک و پوک - سیر تا پیاز رو هم باید به تازگی آمیخت و گفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد