گوته: تو را لسان الغیب می نامند

بسم الله الرحمن الرحیم  

دیوان غربی - شرقی / حافظ نامه / یوهان ولفگانگ فن گوته ترجمه کورش صفوی

لقبJohann Wolfgang von Goethe یوهان ولفگانگ فن گوته

شاعر. محمد شمس الدین مرا پاسخ ده.

که چرا ملتت، آن قوم برجسته و والا

تو را حافظ نامد؟

حافظ. پرسش ات را محترم می دارم،

و بدان پاسخ می دهم

مرا حافظ گفته اند، زیرا به لطف حافظه ام،

قران ز بر دارم،

بی هیچ خطا؛

و آن چنان پرهیزگارم،

که زشتیهای زمانه،

نه در من و نه در آنانی چون من

که جسم و جان کلام پیامبر را دریافته اند،

اثر نکرد 

شاعر ای حافظ..... 

...چند صفحه بعد  

راز آشکار

ای حافظ قدسی

تو را لسان الغیب نامیده اند.

و سخندانان

ارزش کلامت نشناخته اند.

تو را لسان الغیب می نامند

زیرا چون ابلهان درباره ات می اندیشند

تا شراب آلوده ی خود

به نام تو سرکشند

تو اما لسان الغیب نابی

زیرا تو را در نمی یابند

زیرا بی آنکه زهد پیشه کنی

مشمول رحمتی ،

و آنان نمی خواهند چنین باور کنند.

ایما

ولی آنان را باید محق دانست،

هرچند کاری جز سرزنش آنان ندارم،

زیرا کلامت به یک معنی نیست و زخود قابل درک است.

واژه چون بادبزنی است، میان دو چوب

که دو چشم زیبا در پس خود دارد،

این بادبزن تنها ز ابریشمی زیباست،

تا که رخ پنهان بسازد،

لیک زیبا رویان را نهان ندارد،

که آنچه زیباترین است در آنان،

همان چشمی است که به سویم می درخشد. 

خطاب به حافظ

آنچه دیگران خواهند، تو خود دانی

آن همه را تو دریافته ای؛

زیرا اشتیاق از خضیض ذلت تا اوج لذت

ما را به بند سخت خود می کشد. 

چه پر درد است

و زان پس چه مطلوب،

چه کسی را تاب ایستادن بود؟

اندرین راهی که هر بار شکست،

جرئت رفتن دوصد چندان کند. 

عذر تقصیرم پذیرا باش ای استاد

گرخطا کردم، به بیراهه برفتم بارها،

آن زمان کز چشم آن سرو چمان

مات ماندم غافل از کردارها، 

او که چون تار روان از سر بن

می خرامد،

ناز می ریزد بر این پهنه ی دشت؛

او که آوای سلامش همچو ابری آسمانی

همچو شعری بر فراز باد شرقی،

می نشیند در وجودم، ذوب می سازد دلم.

واین همه ما را کند آکنده ز هر انتقام،

آنجا که حلقه های زلف یار

در انبوه قهوه ای رنگش

گشوده می گردد،

تا به دست باد سپرده شود 

واکنون...  

 (شعر ادامه دارد)  

 

دیوان غربی - شرقی / حافظ نامه / یوهان ولفگانگ فن گوته ترجمه کورش صفوی / نشر هرمس

نظرات 20 + ارسال نظر
محمد مهدی سه‌شنبه 10 بهمن 1391 ساعت 14:37 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام و عرض احترام
بسیار جالب بود ان هم به قلم دانشمند خارجی!
اما در وصف حافظ بسیار گفته اند. یکی دیگر از موارد مهم و تقریبا فراگیر حافظ تفال به لسان الغیب است که همه به نوعی سرگرم و حتی ایمان دارند. ر وبلاگ خدا بیامرز قبلی ام که بدست این کارگزاران نظام به اصطلاح اسلامی و عادل و .... سقط شد. مطلبی و حکایتی از حافظ نوشام. امروز صبح وقتی این مطلب شما را دیدم کانت را موکول به ظهر و پیدا کردن مطلبم کردم. و به نظرم جالبه با این پست ما همخوانی داره.
گویند روزی امیری در لباس صدارت با سپاهیان خود از سرزمین فارس می گذشت. نزدیک مزار حافظ جمعیتی به دور فردی گرد آمده بودند. به قصد کنجکاوی نزدیک رفت. از کار آنان سوال نمود. گفتند: فالگیر است و فال افراد می گیرد!. مشتاق شد تا به قصد تفنن فالی بگیرد. امر به تفألی نمود. فالگیر دیوان گشود و گفت:
سر مست در قبای زرافشان چو بگذری/ یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن.
خندید و از سر مزاح گفت: حال به قصد کارزار و نبرد می روم. بعد از پیروزی و غلبه بر دشمنان یک بوسه که سهل است، آن وقت سرمست دو بوسه می دهم. خود و اطرافیان خندیدند و فرمان حرکت داد. چندین ماه گذشت. بعد از پیروزی در جنگ در حال برگشت، با دیدن فالگیر و جماعت اطرافش فال قبلی خود را به یاد اورد. به هوس فالی دیگر نزدیک رفت و امر به تفألی نمود. فالگیر دیوان گشود و گفت:
گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم/ وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک.
باز از سر مزاح و خنده ی اطرافیان به وعده ای دیگر پسنده کرد و گفت: دو بوسه چیست! سه بوس می دهیم. همگان بخدیدند و به راه خود ادامه دادند. سال های سال گذشت. همه چیز به فراموشی رفت. تا اینکه روزی باز از دیار فارس گذری داشت. بدون یادی از گذشته به قصد فالی از حافظ بر آمد. امر به تفألی برای خویش نمود. فالگیر دیوان گشود و گفت:
سه بوسه کز دو لبت کرده ای حوالت من/ اگر ادا نکنی وام دار من باشی.
به یاد آورد، سه بوسه ای که در گذشته حواله کرده است. از رو برفت و مبهوت بر مزارش بر آمد و ادای دین نمود.

محمد مهدی سه‌شنبه 10 بهمن 1391 ساعت 14:19 http://1sobhe14.persianblog.ir/

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده مارا انیس و مونس شد
میلاد پیامبر گرامی اسلام ، حضرت ختمی مرتبت ، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و امام جعفر صادق علیه السلام بر شما دوست عزیز مبارک باد.

مریم سه‌شنبه 10 بهمن 1391 ساعت 00:32


دارد غزل به عشق تو آغاز می شود
مثل گلی که با نفست باز می شود
نامت محمد است و در اعماق میم تو
باران و عشق و قافیه آغاز می شود

سلام
میلاد پیامبر نور و رحمت(ص) و امام راستی ها (ع) مبارک

کاوسی دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 23:43 http://mighat61.blogfa.com

[گل]
سلام
نگار من که مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
میلاد سراسر نور پیامبر رحمت و صادق آل محمد بر شما مبارکباد
شاد باشید.

شنگین کلک دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 22:00 http://shang.blogsky.com

درود بسیار و عید ولادت رسول اکرم (ص) و امام صادق (ع)
بر شما و خانواده گرامی نیز مبارک باد.
امید وارم که هرروزتان عید باشد و رخت سیاه از تن به در آرید و
لباس شادی بپوشید .

سلام علیکم.
بعید می دانم اگر حافظ زنده بود در زمان گوته، با توجه به بسیار دشوار بودن زبان آلمانی، حافظ و گوته می توانستند چهار کلمه با هم صحبت کنند

مریم دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 19:35

آهان پس شما از اون وامانده های بلاگفایی هستید ! (دیدید می گن وامانده ی سیاسی )
راستی پس کوشید ؟ از الکی نوشته بودید ما منتظر پست بعدی هستیم
هیچ جا نمیریم همین جا هستیم

کاش اینقدر پز اسکای رو با این شکلکهای درب و داغون و سکته ای نمی دادید ! یک ساعته می خوام این کامنت رو ارسال کنم هر بار می گه کد رو اشتباه وارد کردید ! خودش باباقوریه !

بزرگ دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 18:53

حافظا می خور ورندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران(قرآن) را

مریم دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 15:03

فقط ما بلاگفایی ها حق داریم پشت سر بلاگفا حرف بزنیم دیگه نبینم و نشنوم که علیه بلاگفا سمپاشی کنید !

آراس دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 14:08 http://kakaras.blogfa.com/

سلام
واقعا ممنون که این شعر را قرار دادی
کلی ذوق کردم سپاس بی کران
مرگ بر بلگفا

پاینده باد ایران دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 14:03 http://rezanouhi.persianblog.ir

جناب ستاریان عزیز

ممنون،بسی فیض بردیم


پیروز باشید

مریم دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 12:10

راستی می دونستید ( آره پس نمی دونستید ! ) که وقتی حافظ ار دنیا می ره عده ای می گن چون حافظ کافره کسی حق نداره بر جنازه ش نماز بخونه !
سرانجام برای حل مناقشه به اشعار حافظ مراجعه می کنند و این غزل میاد :
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
اگر چه غرق گناه است، می رود به بهشت
و اینطوری می شه که اجازه می دن حافظ تشییع جنازه بشه !!!

مریم دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 11:58

سلام
ما که می دونیم حافظ مون چه اعجوبه ایه ولی شنیدن این سخنان از یک خارجی خیلی بسیار زیاد لذت بخشه
من قبلا از گوته جملات زیر رو خونده بودم ...یعنی شعری که شما نوشتید برام کاملا جدید بود . تنکس

اگر دنیا به سر آید ، ای حافظ آسمانی آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم و چون برادری ، هم در شادی و هم در غمت شرکت جویم . همراه تو باده نوشم و چون تو عشق ورزم , زیرا این افتخار زندگی من و مایه حیات من است ای طبع سخن گوی من ، اکنون که از حافظ ملکوتی الهام گرفته ای به نیروی خود نغمه سرایی کن و آهنگی ناگفته پیش آر ، زیرا امروز پیرتر و جوانتر از همیشه ای ...

فریبا دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 02:20 http://faribae.blogfa.com/

با سلام مجدد ..
خوب زود به زود آپ میکنین !
خسته نباشین ..

در سفرهایی که به آلمان داشتیم ،سفری هم به وایمار داشتیم
و اونجا خانه گوته به عنوان یک موزه مورد بازدید بازدید کنندگان قرار گرفته بود ..
2 تا خونه داشت ، که یکی در مرکز شهر واقع شده بود و گوته با همسرش اونجا زندگی میکرد !
و دیگری در یه پارک بسیار زیبا و بزرگ واقع شده بود که محل کار او بود ..
اطاق کار - میز و صندلی کارش - و وسایل منزل به همان صورت در جای خود قرار داشت ..
یه مطلب جالب این بود که از پنجره اطاق کارش می تونست معشوقه خودش رو که شارلوت نام داشت رو ببینه !!
البته منزل شارلوت در بیرون پارک قرار داشت، ولی از اون پنجره قابل دیدن بود ..
در بخش دیگر پارک، بنای یادبود حافظ بنا شده بود که در بخشی از اون یکی از غزل های حافظ به زبان فارسی و آلمانی نوشته شده بود ..
گوته دیوان حافظ را به زبان آلمانی ترجمه کرده ..

سوفیا دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 01:07

http://veyq.ir/book/authors/583/%DB%8C%D9%88%D9%87%D8%A7%D9%86-%D9%88%D9%84%D9%81%D8%A7%D9%86%DA%AF-%DA%AF%D9%88%D8%AA%D9%87

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است!

سلمان محمدی یکشنبه 8 بهمن 1391 ساعت 23:46 http://salmanmohammadi2.blogsky.com/

سلام. عرفانی شده ای برادر! چه شده؟ از سیاست خیری ندیده ای؟ ... یعنی شما هم بریده ای؟

سینا برادران یکشنبه 8 بهمن 1391 ساعت 23:44 http://zehnenaghes.blogfa.com

با درود فراوان
حاجی ماشاءالله چه بروزی . خواندم و لذت بردم. اما خواندن دیوان حافظ خودش چیز دیگری است.

شنگین کلک یکشنبه 8 بهمن 1391 ساعت 23:28 http://shang.blogsky.com

داشتم فکر می کردم که جناب گوته باید حتماً عاشق حافظ بوده باشد یا به هرحال چیزی در اشعار حافظ اورا بشدت جذب کرده باشد . همانطور که میدانید هر زبان اصطلاحات و لغاتی خاصی دارد که در استفاده های مختلف معانی مختلف و یاشاید حتی متضاد بدهد و این مطلب در شعر بسیار بیشتر نمایان است حال در شعر حافظ که دیگر جای خود دارد و درک آن را بعضا حتی برای فارسی زبانان نیز سخت می کند حال شما تصور کنید که یک آلمانی زبان باید چقدر زحمت بکشد تا بتواند این اشعار را بفهمند و ترجمه کند و جقدر وقت صر آن بکند که این اثرش را (برآیندزندگی خود) معرفی کند . در مورد روابط گوته و حافظ نمی توانم حرف بزنم اما آنچه مسلم است اینکه او با این اثرش نقشی بزرگ در معرفی زبان فارسی و ایرانیان به جهانیان داشته است .

شنگین کلک یکشنبه 8 بهمن 1391 ساعت 23:12 http://shang.blogsky.com

با خود می اندیشم که چطور بوده است که در قرون قدیم
اکثرا حافظ قرآن بودند اما این روزها با اینکه این کار حفظ قرآن
بسیار هم آسان و با روشهای مختلف اکادمیک و تجربی برای
همگان قابل دسترسی است اما تعداد حافظین کم است
البته در زمان حکومت اسلامی این تعداد افزاریش چشمگیری
داشته است اما وقتی با زمان حافظ و البته منظورم قبل تر ازاو
هست . مقایسه می شود نسبت حافظان در بین باسوادان زیاد
بوده است یعنی حفظه نسل های قبلی خیلی بهتر بوده و سریع
حفظ می شده اند یا علاقه به حفظ کردن قرآن در ایشان زیاد بوده
البه چون آمار دقیقی در دست ندارم نمی توانم نتیجه گیری صحیحی هم داشته باشم .

شنگین کلک یکشنبه 8 بهمن 1391 ساعت 23:07 http://shang.blogsky.com

درود بسیار
و سپاس که ما را به ترجمه
نگارش گوته از حافظ مهمان نمودید
بسیار جالب بود .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد