وقایع تهرانیه و اوردُز

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روز قبل پیامکی آمد و ما را دعوت به رفتن به تئاتر کرد.

خب کور از خدا چه می خواهد دو چشم بینا. اما این خواستن دو سه روزی طول کشید توانستن شود چون تا خانم و بچه ها را راضی و هماهنگ به رفتن کنم، مدتی طول کشید.

قبلا گفته بودم که کارت تخفیف کارینو را دریافت کرده ام. ظاهرا اینبار بنا به دلایلی که بر ما روشن نشد، این دعوت تخفیف 50% نداشت و برای سه نفر کاملا رایگان بود! البته دخترم و دامادم هم با ما همراه شدند که نفری ده تومان برایشان پرداخت کردم. واقعا می ارزید. قبل از رفتن این شکلی بودم و بعد از برگشتن این شکلی شدم.

اسم تئاتر اوردُز بود. تئاتری پر از مسخره بازی و شکلک و خنده و بشکن و بالا بنداز و البته همراه با حرکات و حرفهای منشوری! خب چه میشود کرد؟ به قول حضرت حافظ فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست؟ اما زمانی بقدری سفت و سخت گرفتند که از آنطرف می افتادیم پایین و حالا هم که داریم از اینطرف می افتیم. انگار افتادن، جزء دائمی و لاینفک زندگی ماست! به هر حال با همه ی حواشی که داشت، دو سه ساعتی متفاوت با هر روز گذشت. ساعت شروع ده شب اعلام شده بود که به خاطر تداخل با افطار با تاخیر یکربع شروع شد. با چای و بیسکویت هم استقبال کردند. با استراحت ده دقیقه میان دو پرده تا دوازده و نیم ادامه پیدا کرد. خلاصه که شب خوبی بود. اصلا گاهی بد نیست کوبیدن بر طبل بیعاری که آن هم عالمی دارد.

توی متروی تهران، میان همهمه و شلوغی و رفت و آمد چشمم به میزی افتاد که انگار روزنامه هایی بر رویش انباشته شده و کسی هم سراغش نمی رود! رفتم نزدیکتر و دیدم بله. وقایع تهرانیه عنوان این روزنامه است که ظاهرا هر روز منتشر می شود. راستش تا به حال من ندیده بودم با وجود اینکه زیاد سوار مترو می شوم و اصلا این روزها، رفت و آمد توی تهران، بدون مترو و بی آرتی ممکن نیست. مدرنیته و مظاهرش هم بد نیست ها! هر چند تلفیق این مدرنیته با روزنامه ای به شکل وقایع اتفاقیه خوشتر است. به هر حال توی ایستگاههای مرکزی مترو دنبال وقایع تهرانیه بگردید که زیاد هم گران نیست و فقط دوزار است!

روزنامه وقایع تهرانیه

اینم لینکش اگر خواستید باز کرده و قسمتی را بخوانید:

http://s3.picofile.com/file/8195307100/tehran.jpg

پ ن: لینک دانلود شماره های مختلف وقایع تهرانیه

نظرات 10 + ارسال نظر
مریم پنج‌شنبه 4 تیر 1394 ساعت 18:05

سلام
آقای ستاریان وقتشه دوباره پاشید برید تئاتر ! آخه قیافه تون دوباره شد مثل اون عکس اولی

سلام
بله اما شما از کجا فهمیدید؟ یعنی اینقدر قیافه ام تابلو شده؟

همطاف یلنیز سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 22:33 http://lezzatekharid.blog.ir/

سلام سلام
.
پارگی را به صراحت نتوان فاش نمود
به کنایت سخن از طرز رفو باید گفت
ابوالقاسم حالت

سلام و دو صد سلااام
سخن از گوجه و انجیر و هلو باید گفت
ز بلال و ز خیار و ز کدو باید گفت
چون هوا گرم شود، از مزه ماست و خیار
چون هوا سرد شد، از کشک و لبو باید گفت
چون نباید سخن از جنگ دو کشور گفتن
لاجرم قصه جنگ زن و شو باید گفت
چون ر ِجالند در این‌جا همه در زیر لحاف
نکته‌هایی ز لحاف و ز پتو باید گفت
آن‌چه برخورد به جایی نکند پرت و پلاست
«رَپتو های رَپتو های رَپتو» باید گفت
حرف خونخواری خونخوار نمی‌باید زد
حرف پر خوردن مرد شکمو باید گفت
پارگی را به صراحت نتوان فاش نمود
به کفایت سخن از طرز رفو باید گفت
از رقیبان سیاسی نتوان گفت سخن
سخن از جنگ و نزاع دو هوو باید گفت

ناهید سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 20:52

سلام داداش عزیز
چه جالب ! پس تئاتر رفتید ، اتفاقا منم تئاتر رو خیلی دوست دارم
اصلا بودن در کنار خانواده به هر بهانه ای بسیار لذتبخشه ، چه برسه که این بهانه تماشای تئاتر هم باشه ...
راستی از کامنتهایی که می خونم بوی جنگ به مشام می رسه ، اما جماعت نسوان در این ماه مبارک جنگ را حرام می دانند
می توانید بدون ترس از شبیخون زدنمان در کمال آرامش کنار هم چای آتیشی رو نوش جان کنید

سلام خواهر گلم
جای شما بسیار خالی
بله دورهمی رفتیم دور دور کردیم و تئاتر هم دور همی دیدیم و با دور دور کردن برگشتیم
جــــــــنـــــــگ؟!! نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
خب خدا رو شکر که مریم خانم عزم جزم کرده توی چایی ما هل و دارچین بریزه تا کیف کنیم و شما هم امان نامه دادید از شبیخون زدن

یادخاطرات سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 19:48

سلام

خوبه که برای شما این پیامک ها میاید..

اتفاقا خوب بوده که رفته اید.

همسر من هم برای جشن اعیاد پیامک دارد از طرف کانون

....من موافقت نمی کنم اما بعضی وقتها که قبول میکنم می بینم بد هم نیست....تنوعه.....

سلام
راستش من که دارم معتقد میشم بر اساس اجتهاد شخصی و می خوام فتوا بدم که رفتن به اینطور مراکز برای همه واجب کفاییه و به قدر کفایت باید رفت

سهیلا سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 19:16 http://rooz-2020.blogsky.com

همیشه به تفریح مخصوصا حتا قبل از رفتنتون به اون شکل اولی با این شکل دومی برید و برگردید جناب ستاریان عزیز

سلام خواهر آبودانی
ممنون. بله تصمیم گرفتم که هر وقت آمپر چسبوندم خودم رو بسپارم دست دکترهای حاذق که توی این تئاترها طبابت می کنند و روح و روان شفا میدند

مریم سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 18:24

الان نگاه کردم دیدم اوردز رو غلط نوشتم

عیب نداره ببم جان من خودمم اول همینجوری که شما نوشتید نوشته بودم

مریم سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 18:23

انگار جدی جدی منم باید برم سراغ یه چیزایی برای اینکه بریزمش تو چای آتیشی بعضیها و غائله ی چایدران رو برای همیشه ختم بخیر کنم !

دست شما درد نکنه هل و دارچین خیلی خوبه. واقعا زحمت می کشید

مریم سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 18:20

سلام
- ببم جان یک آهنگ بشکن و بالا بنداز هم می ذاشتید تا عیش تون تکمیل بشه
- واقعا که ! مفتکی رفتید تئاتر ، با چای و بیسکویت هم ازتون استقبال کردند ؟!!! خدا شانس بده
- من امسال سریالهای ماه مبارک رو نگاه نکردم ...قدیما که تو این سریالها یک نفر می مُرد و می رفت تو عالم برزخ و یک ماه تمام از بیننده اشک می گرفتند ... برای 11 ماه بعد هم سریال ستایش 1 و 2 رو برای خلق الله می ساختند تا مبادا کسی ناغافل لبخند به لبش بیاد و آتیش جهنم بهش واجب بشه
آقای ستاریان می دونید چند سال ملت رو گریوندند ؟ حالا حالاها باید خندوانه و اوردوز بسازند تا ملت به تعادل برسند و نرمال بشن .
-روزنامه هم مجانی بود ؟! جل الخالق ! راستشو بگید دیگه چه چیزایی مجانی نصیب تون شد ؟

سلام
اون دفعه گذاشتم کلی دعوام کردید
بله خب دروغم چیه؟ مفتکی هم نبود! بیست تومن دادم و کلی هم بنزین لیتری هزار تومن سوزوندم تا از این سر تهران گازیدم رفتم اون سر تهران. یه دنیا راه بود. تازه شم، کارت بلیط متروی مجانی برای مدام العمر و اینترنتی ثبت نام کردم و پریروز رفتم و تحویل گرفتم. فقط پنج تومن پول ثبت نام گرفتند
امسال سریال پایتخت پخش میشه که خیلی خیلی باحاله. از دست ندید و حتما ببینید
بله فکر می کردند که سریالهای مناسبتی به خصوص توی ماه رمضان باید فلسفی باشه و یا عرفانی از آب دربیاد
اوه اوه! بله روزنامه هم مجانی بود حالا فردا چارقد چاقچول نکنید راه بیفتید بیایید تهران ها نفرات که زیاد بشه تهران مثلا بلاگفا می ترکه

بزرگ سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 17:24 http://abiaramesh.blogsky.com

دست شما درد نکند
چه چای آتشی بخوریم با هم به افتخار بودن با شما یک نخ سیگار هم دود می کنیم
مغلوبان چایدران هم میتوانند با هم جمع شده سبزی پا کنند یا کاموا ببافند

قابلی نداشت
به امید خدا اگر فرصت داشتید میریم سر زمین و اصلا غاز کباب می کنیم و میزنیم توی رگ با چای آتیشی و با قلیان و چپق و پیپ، عیشمون رو کامل می کنیم
بانوان محترمه توجه کنند که سبزی پاک کردن و کاموا بافتن به همراه غیبت می چسبه، تا می تونید از جمعیت اخوان غیبت بکنید

بزرگ سه‌شنبه 2 تیر 1394 ساعت 17:04 http://abiaramesh.blogsky.com

سلام
من تنها تاتر هایی که رفتم تاتر کودکان بود که کیارش را می بردم نزدیک های میدان ونک بود وداستان به 10-12 سال قبل بر میگردد و در همان زمان وبرای همان سن هم حرکات موزون و حرف های آنچنانی داشت(شاید آنها برای ما والدین بود که حوصله امان سر نرود) این باغ فیض نزدیک خانه ما بود که در پونک می نشستیم یادش بخیر
راستی آدرسی تلفنی از خودتان بدهید خدارا چه دیدی شاید یکی دوماه دگر سراز ایران درآوردیم

سلام داداش
خب پس انگار این منشوری بودن تئاتر سابقه ای طولانی داشته و ما خبر نداشتیم. من تنها تئاتری که دیده بودم مربوط به اوایل انقلاب می شد سال 58 - 59 تئاتر از محسن مخملباف بود و داستان ایاز رو نقل می کرد و زندانی های سیاسی هم بند اونو
داداش ما آرزو کردیم کنار هم بنشینیم و چای آتیشی بخوریم اون قشقرق راه افتاد و اون جنگ چایدران توسط مریم خانم در دو نسخه به پا شد حالا چه ها کنند؟ خدا به فریادمون برسه
اما خیالی نیست ما که سربلند و پیروز و ظفرمند از هر دو جنگ چایدران بیرون اومدیم. خدمت می رسم برای دادن ابزار و لوازم شروع یک جنگ دیگه. هر چه باداباد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد