خاطرات به مثابه عکس

 بسم الله الرحمن الرحیم

 راجع به خود 22 بهمن خاطرات زیادی گفته و نوشته شده، 36 سال از آن روزها گذشته و من جزئیات چندانی خاطرم نیست، جز شادی و همدلی و کمک به همدیگر و حضور فعال همه ی مردم در اداره ی شهرها و .... عکسی مربوط به دوره ی انقلاب ندارم. آن وقتها کمتر کسی دوربین عکاسی داشت. قدیمی ترین عکس های من (آنچه مربوط به فعالیت های اجتماعی در انقلاب و جنگ می شود) برمی گردد به یکی دو سال بعد از پیروزی انقلاب، به روزهایی که توی مسجد و انجمن اسلامی فعالیت میکردیم. روزهای برگزاری نمایشگاه های عکس و پوستر و فروش کتاب و عزاداری های محرم و رفتن دسته جمعی به جهاد سازندگی و عکسهای دسته جمعی از داخل انجمن اسلامی و اعزام به جبهه ی گروهی بچه های مسجد و خداحافظی ها و اشک ریختن ها شهادتها و تشیع پیکر مطهر شهدا و همینطور شرکت کردن در مجالس و جشن های ملی و انقلابی و مذهبی و ازدواجها و مجالس ترحیم....

انقلاب و اجرای سرود در مساجد

ذهنم مشغول است به مرور خاطرات دوستانی که از میان ما رفته اند و یاد کردن دوستانی که هستند و دوستانی که گاهی می بینمشان و از آنها باخبرم و البته  تعدادی از آنها که بکلی از آنها دور و بی خبر مانده ام!

راستش من خیلی عکس می گیرم. شاید "خیلی" توصیف خوبی برای تعداد عکسهایی که می گیرم نباشد! مثلا پریروز رفته بودم سر زمین و هجده عکس گرفتم. بله من از وقتی گرفتن عکسهای دیجیتالی مرسوم شده بقدری عکس گرفته ام (و گرفته ایم) که قسمت عمده ی هاردم را عکسها اشغال کرده چند تا DVD و چند تا فلش مموری من (از 16 و 4 و 2 گیگ) پر شده از عکس. گاهی برای دیدن و پیدا کردن یک عکس خاص دچار مصیبت می شوم. اما با وجود این گاهی آرزو می کنم کاش می شد و می توانستیم از تمام کارها و از تمام ساعات روز و از تمام لحظه به لحظه و از تمام ریزه کاری های زندگی امروز خودمان عکس بگیریم. فقط نمیدانم که این همه عکس را کجا باید جا می دادم؟ شاید کارکرد ثبت خاطرات در ذهن ما همین باشد که هروقت خواستیم و حتا ناخواسته و ناخودآگاه بتوانیم برگردیم و لحظات گذشته و سالهای دور را به کرات مرور کنیم.

کسی چه می داند شاید روزی برسد که زندگی امروز ما را بتوان با وجود همه ی سختی ها و با داشتن همین مشکلات، جزء روزهایی پر از آرامش و پر از صفا و صمیمیت به حساب آورد! و دوست داشته باشیم با عکسها لحظه به لحظه اش را مرور کنیم. مگر نه اینکه ایام انقلاب و جنگ، سختی بسیار کشیدم و رنج بسیار بردیم و مگر نه اینکه آن روزها را به خاطر وجود همان صفا و صمیمیت و یکرنگی، در ذهن خودمان حک کرده ایم و خاطراتی خوش از آن به یاد داریم و امروز به آن ارجاع می دهیم و به خوبی از آن همدلی ها و یکرنگی ها یاد می کنیم. این نگاه برای ثبت عکس و خاطرات، شاید مرتبط با سن و سال باشد که گفته اند جوانها را می توان از روی آرزوهایی که برای آینده دارند شناخت و پیران را می توان از مرور خاطراتشان تشخیص داد.

همه ی اینها به کنار. داشتم فکر میکردم شاید اوضاع در آینده چنان شود که حتا حسرت امروزمان را بخوریم! من نسبت به آینده بدبین نیستم و آن را تاریک نمی بینم؛ اما تجربه به من ثابت کرده که باید قدر روزهایی که در آن هستیم را بیشتر بدانیم و هرگز به انتظار آینده ننشینیم. بخصوص اصلا نباید منتظر خوشبخت شدن و خوش زندگی کردن باشیم. چرا که در مقام مقایسه نسبت به جاهایی وروزهایی، خوشبخت ترین آدمهای روزگاریم، هر چند که در مقام مقایسه هم می توانیم خودمان را بدبخت ترین آدم عالم بنامیم! این بستگی تام و تمام به شناخت و تجارب و دید ما دارد. شما چی فکر می کنید؟

...

من به جبران اینکه چند وقت نبودم دارم تند تند می نویسم اما شما لازم نیست برای هر پست کامنت بگذارید

راجع به رفتن به جهاد سازندگی سه تا عکس گذاشتم توی ادامه ی مطلب. اگر دوست داشتید ببینید.


 نماز جماعت چهاد سازندگی

جهاد سازندگی - درو گندم 

جهاد سازندگی - در راه برگشت
نظرات 8 + ارسال نظر
مصطفی جهانمردی چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 22:50 http://yadedoust.blogfa.com/

سلام از حضور و نظر گرمتون بسیار ممنونم از خیلی جهات شبیه یم و این مایه خوشحالیه منم روزا دستم به رعیتیم بنده ولی شبا با خستگی بازم عشق به نوشتن دارم البته من بیشتر گرافیکیم و حوصله نوشتن و خوندنم کمه با این حال اگه برای نوشتن وقتی داشتم در همه صورت در خدمتم مرد بزرگ اهل ذوق
موفق باشید

سلام آقای جهانمردی
من نمیدونم انتشار این کامنت بطور عمومی خواست خود شما بوده یا از نحوه گذاشتن کامنت خصوصی در اسکای بی اطلاع هستید. در هر حال جواب کامنت خصوصی منو علنی جواب دادید و من از بابتش از شما ممنونم. ما هم سن و سالان خصوصیات مشترک زیادی داریم و این باعث خوشحالی من هم هست. ان شاءالله بعد از این بیشتر خدمت میرسم و استفاده می برم از محضرتون

صبا قلم چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 11:21

با سلام وتبریک روز بیست ودو بهمن
یاد وخاطرات همیشه زیبا هستند
چه تصاویر گویایی
وهمدلی ویک رنگی
واینکه همینها مانده است
جالبه در میان اونهمه سختی
چقدر آرامش وجود داشت

سلام صبا خانم
سالگرد پیروزی انقلاب بر شما هم مبارک
بله واژه ی آرامش بهترین توصیف برای اون روزهاست

همطاف یلنیز چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 08:09 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
.
این عکس درو، چشمم رو گرفت ها
گویا تابلو نقاشی است رنگها زنده و واضح و تنوع حرکات زیبا

سلام
بله خود درو کردن گندم و خود این عکس به من هم حس و حال خیلی خوبی می ده

سلام
ما که نرفته بودیم
فقط به خاطر مسائلی که نمی خواستیم ازشون صحبت کنیم کمی در کار وبلاگ نویسی وقفه انداخته بودیم
هرچند جمعمون کم شده ولی دیگه چاره ای نیست به هر قیمتی شده باید سرپا نگهش داریم
حتی به مدد رایانه و نت این و آن
می بینم که کویرتون سبز شده به برکت باران های این روزها سبز بمونه ان شاء الله

سلام
البته که من خودمم غیبت زیاد داشتم ولی باید قبول کنید که غیبت اینبار شما کم کم داشت به غیبت طولانی تبدیل می شد.
شما هنوزم مشکل کامپیوتر و اینترنت دارید؟!!!
بله شخم زدیم و دانه پاشیدیم و هوا هم ابری شده منتظر ایستادیم تا از جوانه زدن و سبز شدن دانه ها فی الفور عکس بگیریم

مریم سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 21:51

می گم به نظر شما اگه مسئولین بد نشده بودند مردم همونطور خوب باقی می موندند ؟
بعید می دونم ! من که فکر می کنم اون دوران ، دوران خاصی بود و مردم جوگیر شده بودند .
آقای ستاریان پستِ فروشی دارید ؟
ماشاءالله به ذهن فعال شما

خود تغییر اوضاع و احوال همیشه یک اتفاق قطعیه. اما من فکر می کنم اگر مسئولین درست عمل می کردند و به فکر منافع و جیب خودشون نمی افتادند مردم هم تا این حد تغییر نمی کردند
حدیث داریم که مردم بیشتر از پدر و مادراشون به امراء خودشون شباهت پیدا می کنند
آخه کی حاضره برای این پرت و پلا نوشته ها پول پرداخت کنه؟

مریم سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 21:37

سلام
چه پست قشنگی
کار خوبی می کنید که تند تند پست می زنید چون روزهایی که شما نیستید دلخوشی ما پستهای قبلی شماست
کلا من با این پست خیلی رابطه برقرار کردم
من برعکس شما دوست ندارم تو عکسها باشم برای همین بیشتر وقتا تو عکسهای خانوادگی غایبم.
اما شما کار خوبی می کنید که خییییییییییییلی عکس می گیرید (می دونم که منظورتون فقط عکسهای شخصی نیست)
توجیه تون هم کاملا درسته
و اما سوالی که پرسیدید : من هیچ وقت و حتی در شرایط خیلی سخت ، خودمو بدبخت ترین عالم آدم نمی دونم (کلا به زندگی خوشبینم)
از کسانی هم که دائما می نالند و غر می زنند خوشم نمیاد
راستی جریان عکس اول چیه ؟ همون گروه سرود ؟(انگار آقای علایی جریان این عکس رو می دونند ! باشه ! ما غریبه ایم دیگه ! )
تو سه تا عکس بعدی ، فقط تو عکس وسط شما رو تشخیص دادم . (تو عکس پایینی شک دارم )
چه دورانی بود ! حیف که مسئولین قدر این مردم رو ندونستند
راستی خیلی دوست دارم پای صحبت کشاورزهایی بشینم که تو اون سالها جوونها رفتند سر زمین هاشون و در جمع آوری محصول کمکشون کردند .چرا هیچ کس با این کشاورزها مصاحبه نکرده ؟
ممنون این پست رو چند مرتبه دیگه می خونم .

سلام
شما لطف دارید و مقصود من از تند تند آپ کردن گرم نگه داشتن تنور جمع دوستانه است و الا میدونم که بودن و نبودنم و خوندن و نخوندن نوشته هام روی کسی تاثیری نداره
از هجده عکسی که گرفتم بیشترش عکس از کوه و دشت بود. من از دیدن مناظر طبیعی هیچ وقت سیر نمیشم
اون عکس گروه سرود رو که فقط بخاطر شما گذاشتم راستش منم نفهمیدم منظور آقای علایی از عکس اول و چهره ی آشنا و این حرفا چی بود فکر کنم تیری در تاریکی انداخت بلکه جایزه ای تصاحب کنه
بازم سعی خودتون رو بکنید جایزه نمی خواید مگه

خیلی اتفاقات مهمتری توی انقلاب افتاد که کسی برای آیندگان ثبتش نکرد و کار به اینجا رسید که همه چیز از اساس زیر سوال رفت
شما لطف دارید اما چندبار گفتم و بازم تکرار می کنم که نوشته های من ارزش این همه لطف و محبت شما رو نداره

علایی سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 21:19

سلام
فکر کنم رکورد سریعترین آپ پیاپی به شما تعلق گرفته و در کتاب گینس ثبت شود
اینکه امروز همیشه بهتر از فردا ها است سنتی دیرینه در این آب و خاک است
توی اون عکس اول نمیدونم چرا یکی از چهره ها آشنا بنظر میرسه!

سلام
بله مثل شما که تنبل نیستم که حتا یک وبلاگ درپیت مثل این درست نکنم
عکسها موضوع اصلی این پستهاست و کلی گویی هایی مثل این باعث نمیشه جایزه بگیرید

ناهید سه‌شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 20:30

سلام داداش عزیز
چه کنم که از خیر ط ن ب نمی توانم بگذرم ، حتی اگر نظری هم ننویسم
چه عکسهای خاطره انگیزی !!! دستتون درد نکنه از این که ما رو برای دیدن عکسها و خواندن نوشته های خوبتان میهمان می کنید
از خدا می خوام همیشه شاد و سلامت باشید و همواره بنگارید

سلام خواهر گلم
ط ن ب مبارکتون باشه و صندوق صندوق اصلا بیست صندوق از جواهرات سلطنتی تقدیم به شما





قابلی نداشت. برگ سبزیست تحفه درویش بیچاره چه کند ندارد بیش.
چند خطی سیاه می کنم که دور هم باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد