سفرنامه ی تصویری مشهد

بسم الله الرحمن الرحیم

به لطف خدا سفر مشهد به انجام رسید و رفتیم و برگشتیم و سالها چشم انتظاری و حسرت دیدار، منتهی به وصل و زیارت حضرتش شد. جای شما خالی سفر بسیار خوبی بود. قصد داشتم سفرنامه ی کاملی بنویسم اما دیدم نوشتن آن با وجود عکسها و فیلمهای زیادی که گرفته ام این نوشته را تبدیل به متنی بلند و طولانی می کند که شاید از حوصله ی شما و گنجایش مقاله ی یک وبلاگ خارج باشد، ضمن اینکه دیدم عکسهای خوبی هم در اینترنت موجود هست مثل اینجا. پس تصمیمم را عوض کردم و به گذاشتن چند تا از عکسهایی که گرفته ام و درج یکی دو توضیح ضروری در باره ی عکسها که از نت جستجو و پیدا کردم، بسنده می کنم.  

ایوان طلا و یا ایوان جنوبی (ایوان طلا)

حرم امام رضا علیه السلام مشهد   

درباره سیستم آبرسانی در حرم مطهر

درباره ی سقاخانه ی اسماعیل طلایی یا زرریزخان نوشته اند که نادرشاه افشار در جنگ هرات،سنگی به طرفیت سه کر آب که یک پارچه بود را به غنیمت می گیرد و اعلام می کند هرکس این سنگ را بدون این که اسیبی ببینید،به مدت 12 روز به مشهدالرضا(ع) برساند جایزه ویژه ای نزد من دارد.

فردی اقدام به این کار می نماید و بعد از نه روز سنگ را به مشهد می اورد.

این سنگ در کنار جوی آبی که آن زمان از وسط صحن انقلاب اسلامی عبور می کرده،نصب می شود و مردم برای رفع تشنگی از آب درون آن استفاده می کردند.

چند سال بعد هدیه ای به دربار نادرشاه افشار می رسد. نادرشاه می خواهد این هدیه را باز کند ولی یکی از سرداران سپاهش به نام "اسماعیل خان"از او می خواهد چون این بسته مشکوک است آن را در خارج از شهر باز کنند و نادر موافقت می کند. بسته در خارج شهر باز می شود و چون درونش مواد منفجره بوده به محض گشودن منفجر می شود

نادرشاه به جهت ذکاوت اسماعیل خان و به شکرانه این که از این بلا جان سالم به در برده،دستور می دهد هم وزن اسماعیل خان به او طلا اهدا کنند.

اسماعیل خان هم طلاها را صرف ساختن جایگاه آن سنگاب کرده و گنبد و پایه های سقاخانه را طلا می نماید. بدین جهت از آن زمان سقاخانه را "سقاخانه اسماعیل طلایی"نام گذاری کرده اند روایت دیگری هم دارد که اگر خواستید در اینجا بخوانید

مشهد حرم امام رضا علیه السلام سقاخانه اسماعیل طلایی 

 نقاره خانه حرم 

یکی از مراسمی که خیلی دوست داشتم شاهدش باشم نفاره زنی بود. وقتی چندبار به حرم رفتم متوجه شدم که هر روز قبل از غروب آفتاب و قبل از طلوع آفتاب مراسم نقاره در نفاره خانه ی حرم امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام برقرار است. پس با دوربین کوچک جیبی که همراه داشتم، رفتم و پای نقاره خانه منتظر ماندم و به محض اینکه مراسم شروع شد، شروع به ضبط فیلم کردم...

اما چون دوربین، دوربین مجهزی نبود نمیشد با جزئیات و به طور دقیق فیلم گرفت یکی دو دقیقه ی انتهایی فیلم را که فایل ASF بود و ده مگ حجمش بود را اول به mp4 تغییر فرمت دادم که حجمش تغییری نکرد به ناجار به 3gp کانورت کردم تا حجمش به 1.6 کم شد و آپلودش کردم که اگر دوست داشتید نقاره زنی را از اینجا دانلود کرده و ببینید. خود پیدا کردن نرم افزار Alive 3GP Video Converter داستان مفصلی دارد که از گفتنش صرف نظر می کنم همینقدر بگویم که اکثر جاهایی که این نرم افزار را برای دانلود گذاشته اند یا آلوده به ویروس و تروجان هستند و یا فایلشان خراب است و اگر شما هم به آن احتیاج دارید و یا خواستید از اینجا دانلودش کنید فایل صوتی آن را هم در اینترنت جستجو کردم و برای دانلود شما می گذارم 

مراسم معروف دیگری که در حرم امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام توسط خدام برگزار میشود. مراسم جاروکشی است که به طور کاملا تصادفی دیدم و قورا دوربین را روشن کردم و توانستم از قسمتی از آن فیلم بگیرم. 

مدتی قبل از اینکه سفر مشهد پیش بیاید، از طریق گوگل ارت رفتم بالای حرم امام رضا علیه السلام و از آن بالا قسمتهای مختلف حرم را دقیق نگاه کردم و در قسمتی از حاشیه ی حرم به مقبره ی پیر پالان دوز برخوردم و این مطلب را درباره اش خواندم وقتی سفرم به مشهد محرز شد، از همان تهران تصمیم گرفتم حتما به دیدارش بروم و وقت مناسبی در یک غروب پیش آمد، پرسان پرسان رفتم و پیدایش کردم. حرم باصفایی دارد. هر چند وقتی بالای سر مقبره اش رسیدم با توجه به آنچه از او در جای دیگری خوانده بودم، که چطور کسانی را که بدورش جمع میشدند را از خود می راند؛ حس کردم که مرا هم توبیخ کرد که، چرا امام رضا علیه السلام را ترک کرده و به دیدار او رفته ام؟! از کار خودم خجل شدم. عکسهایی گرفته بودم اما دیگر عکاسی را ادامه ندادم و به همین خاطر از داخل مقبره عکسی نگرفتم و اما الان با خودم گفتم عکسهایی که گرفته ام را بگذارم تا شما هم ببینید:  

مقبره شیخ محمد عارف ملقب به پیر پالان دوز 

حیاط مقبره ی پیر پالان دوز 

این پسر بچه ای که آب به دست دارد، از زوار بود و سقا شده بود و به محض رسیدنم به صحن حیاط این مقبره، یک لیوان آب خنک و گوارا به دستم داد! و مدام در حال رفت و آمد بود تا کسی تشنه و آب نخورده باقی نماند!  

این هم یک فروند مصطفی در کنار مقبره پیرپالان دوز :) 

   

چهار تا دوربین عکاسی و فیلمبرداری کوچک با خودم برده بودم و با عکاسی توی نقاط ممنوعه اگر گیر می افتادم بعید نبود به اتهام جاسوسی حتا اعدام بشوم :) 

مثلا دور از چشم تیم امنیت پرواز فرودگاه هم از داخل و هم از بیرون هواپیما عکس گرفتم البته اینکار همیشگی من است اما اینبار قصدم انتشار آن بود و این لابد جرم سبکی نیست! :)

 

  

توی مشهد و در داخل حرم و ضریح هم عکسبرداری ممنوع است اما تا موفعیت مناسب برای عملیات عکاسی و جاسوسی فراهم میشد، فورا دست بکار می شدم :)

 

حتا از ضریح امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام عکس گرفتم

 

که البته مچم را اینطوری گرفتند و فورا وارد مرحله ی دوم عملیات که عبارت از فرار بود شدم :)

 

با تاخیر هواپیما چاره ای جز انتظار نداشتیم و قسمتی از عکسهایی که گرفته ام این انتظار را نشان میدهد برای نمونه انتظار توی فرودگاه مهرآباد تهران:

 

و انتظار توی فرودگاه شهید هاشمی نژاد مشهد

 

داخل حرم ماشینهای برقی برای سالخوردگان و ناتوانان گذاشته بودند و اغلب صفی طولانی داشت و به ناچار تمام مسیر طولانی هتل تا حرم را چند بار در روز پیاده می رفتیم و برمی گشتیم 

  

محل اسکان ما درطبقه هفتم این امکان را به ما داده بود که اگر در حال استراحت هم بودیم چشممان به حرم می افتاد و دوباره هوایی میشدیم برای رفتن به حرم! این باعث شد روزی 5 یا 6 ساعت راه برویم یا به سمت حرم و یا داخل بازار

 

این چشم انداز روبروی ما بود: 

 

والبته این ساختمان بدقواره جلوی دید کامل ما از حرم را گرفته بود   

حرم امام رضا علیه السلام 

چیزی که در نگاه اول برای هر تازه واردی جلب توجه میکرد وجود آدمهایی با ملیتهای مختلف بود که از نظر نوع پوشش و شکل چهره کاملا از هم متمایز بودند. ظاهرا با افت بسیار شدید ارزش پول ملی، جریان توریسم برعکس شده و خیل کثیری از مردم کشورهای مختلف با توجه به پایین آمدن ارزش ریال، قدرت خرید بالایی در ایران پیدا کرده اند و همین آنها را به سوی ایران و به خصوص مشهد کشانده است. از تاجیک و ازبک و افغان گرفته تا اقوام و ملیتهای گوناگونی از اعراب که در شکل و فرم دشداشه ای که می پوشیدند با هم فرق داشتند. برای من عجیب بود که کسبه و راننده های تاکسی عربی را به خوبی حرف میزدند. حتا گفته میشد که مدیر هتل ما کویتی است و عکسی از او روی دیوار لابی هتل نصب بود و همینطور در و دیوار هتل پر از راهنمایی ها و نوشته های عربی و اعلانهای عربی بود. مثل این:

 

طولانی شد، با وجود این تعداد زیادی از عکسها و گفتنی ها هم باقی ماند! 

پ ن: 

تا ساعت دوازده ظهر بیش از سه ساعت تلاش کردم اما هیچ وبلاگی از بلاگفا باز نشد نه پست و نه کامنت! من نمیدانم مشکل از کامپیوتر من و یا اینترنت من است یا مشکلی است که عمومیت دارد؟ اگر عمومیت دارد کاش دوستان تغییر مکان بدهند واقعا حیف عمری نیست که اینطوری هدر می شود؟! 

پ ن 2: 

الان ساعت 24:30 است وقتی وارد پنل مدیریت شدم دیدم اینطوری پیغام گذاشته ! خب این هم از بلاگ اسکای. لااقل دستشون درد نکنه که قبلا، اطلاع رسانی کردند و می کنند 

نظرات 37 + ارسال نظر
اعظم شنبه 18 خرداد 1392 ساعت 18:28 http://pinkflower73.blogfa.com

زیارت قبول.این همونه که عروستون تدارکشو دیده بودن؟
عکسها همه بجا بود و کافی.کاش همه از سفرهاشون اندازه شما عکس بذارن.
بما هم دعا کردین؟

سلام. بله همون قضیه است. همه ی شما رو تک به تک یاد کردم و از طرف همگی نایب الزیاره بودم

داداش هادی شنبه 18 خرداد 1392 ساعت 15:54

سلام اخوی
زیارت قبول
انشاالله سفر مکه و کربلا قسمتتون بشه
خداوند به آقا مهدی و خانمش عشق خدایی عطا کنه و بسیار نصرتشون کنه
راستی یادمه یه بنده خدایی حقوقشو که گرفت رفت بلیط رفت و برگشت هواپیما برای خودشو مادرش گرفت و مادرشو برد مشهد
تو نیکی کن و در دجله انداز ....

به به! سلام آقا هادی. ممنون و ان شاءالله همه با هم سفر کربلا و مکه بریم ای بابا! شما ماشاءالله چه حافظه ی خوبی داری ها! ممنون که منو فراموش نکردی و سر میزنی

واحه شنبه 18 خرداد 1392 ساعت 14:48

سلام عموووووو
بیایید به وبلاگم دیگه.

سلام عمو
راستش نه آدرس داشتم نه بلاگفا کار میکرد! چطوری بیام؟!
اون بالای وبلاگم از قسمت تماس با من آدرس وبلاگ رو برام بگذارید

گل بیتا شنبه 18 خرداد 1392 ساعت 08:56

سلام عموو جان
روزتون خوش
من ازین پس با نام واحه در خدمتتونم.یه وبلاگ دست و پا شکسته راه انداختم با نام پنجره سبز صنوبر.منو لینک نکنید .
تشریف بیارید[گل][گل][گل]
البته وبلاگ قبلی را فراموش نکنید هااااااااااا[نیشخند]

سلام عمو
شب شما هم به خیر
وقتی این پیام رو دیدیم خیلی خیلی خوشحال شدم. اما این بلاگفای نامرد باز نشد تا بگردم شما رو پیدا کنم. ادرس هم نداشتم که!

ناهید دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 20:24

کسی که بخواهد شوق زندگی در دیگران ایجاد کند ، هرگز پیر نمی شود و داداش مصطفی از این نوع انسانهاست .

شما لطف داری

ناهید دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 20:15

سلام داداش جان
با اجازه شما حرفی داشتم با آقای نادری نژاد، میخواستم بگم که آقای نادری نژاد این چه موج منفی است که از خود ساطع می کنید؟
پیر شدید یعنی چه ؟ آیا زمان فقط برای داداش مصطفی میگذره و برای دیگران متوقف شده ؟ همه پیر میشوند و همه در این کوران زندگی شکسته میشوند . بازگو کردنش هنر نیست که ...
هنر آن زمانی است که به قول مولانا وقتی دیدید که در سکنجبین زندگیتون سرکه زیاد شده شما به آن عسل اضافه کنید تا بتونید از لحظه های زندگی لذت ببرید...
پس با عذر خواهی از حضورتون این جمله پیر شدید و شکسته بنظر میرسید رو برای همیشه از حرفاتون حذف کنید و به جای آن از جملات امیدوارکننده و روحیه دار استفاده کنید ، تا معجزه آن را در زندگیتون ببینید ان شاالله ...

سلام آبجی
فکر نمی کنم قصد ایشان ساطع کردن موج منفی باشه. ما طبق عادت وقتی با کسی روبرو میشیم از اینطور اظهار نظرها می کنیم و البته دیدمون رو باید اصلاح کنیم.
خوندن این مطلب رو به همه توصیه می کنم:
http://pinkflower73.blogfa.com/post/49

ند نیک دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 17:42 http://blue-sky.persianblog.ir

سفر نامه زیبایی بود. خیلی به دل نشست.

ممنون

رویا دوشنبه 13 خرداد 1392 ساعت 15:15 http://delneveshtehayeman4u.blogfa.com/

من عاشق این حرمم ..دیدن عکساش منقلبم کرد و یادم آورد که دیشب تا صبح توی خواب توی حرم امام رضا بودم ..

حرم ائمه یک جاذبه ای برای همه ما داره که بی نظیره.
خدا قسمتتون کنه که به همین زودی و از نزدیک برید زیارتش

سلام آقا مصطفی
ممنون از لطفت
زیارت قبوله ایشالله
وبلاگ آقا بنیامین را خوندم
ممنون که بفکرم هستید
با آرزوی سلامتی برای شما
با داشته‌های مثبت و نداشته‌های منفی باید شاد بود

سلام آقا مهرداد
ممنون و ان شاءالله که زیارت نصیب شما هم بشه
قربانت و کاش نگاه ما به زندگی همینطوری باشه که شما مبلغ دائم آن هستی

کوثر یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 08:29

سلام عموجان مشهدی
صبحتون بخیر
ان شا الله رفع خستگی وکسالت شده دیگه

سلام
عموجان مشهدی
صبح شما هم به خیر و پر از برکت
بله با کمی خواب، همه چی روبراه شد

بزرگ یکشنبه 12 خرداد 1392 ساعت 06:40

زیارت قبول و امید که بسیار خوش گذشته باشد

سلام
خیلی ممنون و البته خیلی خوش گذشت و حظ وافری هم بردیم

کوثر شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 23:05

سلام مجدد
راستش منم عکسهاتونو که دیدم روم نشد بگم که چهره تون خیلی از اون عکسی که در منزلتون برامون گذاشته بودین وخونه روبرای مراسم آماده کرده بودین خسته تره
آقای نادری نژاد هم به این نکته اشاره کردند
عموجان مواظب خودتون هستین؟
لطفا کمی با خودتون که نه ٬زیاد مهربون باشین
با گلهاتون سر گرم باشین
همیشه لبخند بزنین
به پارک وفضای سبز بروین

دوست نداریم عموجانمان چهره شون خسته باشه

سلام
درسته که یکبار عمر می کنیم و کار چندانی هم از دستمون برنمیاد که برای کسی بکنیم. اما غصه خوردن برای وضع مردم حداقل کاری است که میشود کرد و من فقط این از دستم برمیاید و خب اثرش رو هم میگذاره اما مهم چهره و جوانی و پیری نیست. مهم اینه که دلمون جوان باشه که من جوانِ جوانم

شرف الدین شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 23:01 http://aldin.blogfa.com

سلام
زیارت قبول
چه سفرنامه مبسوطی!

سلام
ممنون. تازه این خلاصه شده بود

سمانه شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 22:48

سلام زیارت قبول باشه..
ما محتاجین رو که دعا کردید جناب ستاریان
ممنون هم عکسها هم مطالبتون راجع به سقا خونه تازه بود...و یه چیزی بر معلوماتمون افزود...
منم مراسم نقاره زنی رو خیلی دوست دارم مخصوصا وقتی قبل از اذان صبح بود وای تو هوای نم نم بارونی اون لحظه ها فقط دوست داشتم گریه کنم

سلام ممنون
راستش فقط تونستم بارها به لیستی که نوشته بودم و همیشه همراهم بود، نگاه کنم و اسامی رو بخونم و هربار از عمق وجودم بسوزم که چطور جرات کرده ام که این بار امانت رو بدوش بکشم و خجالت بکشم از خدا برای این جسارتی که نشان داده بودم!
خب شکر خدا که مورد پسند و استفاده ی شما هم بوده

ناهید شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 22:13

سلام داداش عزیز
زیارتتان قبول مجددا ...
عکسهای بسیار زیبایی گرفتید ، دست همسرجان درد نکنه هنرمندانه عکس گرفتن ، یه حس و حال عجیبی این عکسها بهمون منتقل میکنه شاید به این دلیل که عکسها سوغاتی بوده به هرحال تشکر میکنیم و امیدواریم خداوند برکتش را در زندگیتان جاری سازد .

راستی داداش جان این پست شما کمی شبیه کتاب خسی در میقات جلال آل احمد هست . آدمهایی که دقیق می بینن دقیق هم مینویسن.
همشا به مسافرت و گردش

سلام به آبجی ناهید
ممنون و خدا رو شکر که حس خوبی رو به شما منتقل کرده. من هم امیدوارم حس و حال معنوی این سفر همراه همیشگی ما توی زندگی مون باشه.
معجزه ی کتاب خسی در میقات جلال آل احمد در این هستش که خود نوشته هاش تصویریه و حس و حال روایتگرش رو بخوبی منتقل می کنه. من شاید بیست، بیست و پنج سال، سی سال قبل، خونده باشمش. اما با نوشته ی شما خیلی دلم خواست که دوباره بخونمش
ممنون

الهام شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 21:29

سلام
زیارت قبول
عکس هاتون رو که دیدم روحم پرکشید به حرم امام رضا...

سلام
ممنون و ان شاءالله به همین زودی خودتون هم بروید مشهد

محمد ح شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 19:07 http://dustievatan.blogsky.com

آقای ستاریان سلام
در این چند مدت دوری اجباری من از نت پش شما به شهر من آمدید و رفتید اما ای کاش می شد مثل آقا محمدمهدی "دیار قریب غریب" دیداری هم با هم میداشتیم. ولی ماشاالله اطلاعات زیادی درباره حرم دارید که نه برای مذهبی بودن بلکه به دلیل تاریخی دوست داشتم از آنها با خبر باشم و این پست شاید مرا به این خواسته بیشتر جذب کند.
اما
جاهای دیدنی زیاد دیگه ای هم هست توی این شهر من که امیدوارم از دست نداده باشید.

سلام محمد آقای عزیز
خوشحالم از اینکه دوباره برگشتید و اصلا یادم نبود که شما هم مشهدی هستید. این اطلاعات رو منم نداشتم و با نوشتن این پست گشتم و پیدا کردم و خوشحالم که مورد توجه شما قرار گرفته.
راستش توی مشهد برای من هیچ کجا جذابیت خود حرم امام رضا علیه السلام رو نداره. قبلا به طرقبه و شاندیز و باغ وحش و خواجه مراد و خواجه اباصلت و طوس و جاهای دیگر بارها رفته ام اما اینبار با فرصت کمی که داشتیم ترجیح دادم فقط به حرم رضوی بروم

گل بیتا شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 18:49

سلام عموووووو
من بیسسسسسسست
دیدم کوثرجون ط.ن.ب را درو کرد و یه شخمی ام به کامنت دونی زد منم یه بیست ناقابل برداشت کردم با روش کوثری

سلاممممممم
مبارکهههههههه
اما به قول آقای سامع گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. برادرزاده ها دوتا شدند و درست مثل هم و شبیه به هم شدند

گل بیتا شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 18:47

گل بیتا شنبه 11 خرداد 1392 ساعت 18:46

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد