نیکوکار - امریکا - اسرائیل پیوندتان مبارک

بسم الله الرحمن الرحیم 

جعفر آقا حسن خانی در مقاله ی بسیار مهمی به اسم هشدار به اصولگرایان درباره‌ی خطر « نو‌پراگماتیسم ایرانی» فرموده اند:

اگر در انتخابات آینده‌ی ریاست‌جمهوری پراگماتیست‌ها بتوانند پیروز انتخابات شده و بر مسند مدیریت اجرایی کشور تکیه زنند؛ جریان انقلاب اسلامی را با چالشی جدّی مواجه خواهند کرد. در دوران حاکمیت پراگماتیست‌ها بر خلاف دوران تکنوکرات‌ها، نه دموکراسی‌خواهی نخبه‌گرایانه بلکه دموکراسی‌خواهی پراگماتیستی و پوپولیستی ظهور خواهد کرد. 

و

این جملات «سعید حجاریان» که به تازگی گفته است: «تشکیلات که فقط حزب نیست. مگر کار تشکیلاتی فقط کار حزبی است؟ در کنار کار حزبی فعالیت «ان.جی.او»ها کارهای عام المنفعه و نظایر آن نیز می‌تواند بستری برای ایجاد سازمان و تشکیلات باشد... اصلاً نمی‌خواهیم در انتخابات کاندیدا بشویم؛ مجلس هم نخواستیم برویم، ولی کار خیریه که می‌توانیم بکنیم.»9 را می‌توان به منزله‌ی حرکت اصلاح‌طلبان در همین مسیر دانست.

....

خب با توجه به این هشدار من پیشنهاد می کنم که توصیه های ایمنی را اینبار خیلی خیلی جدی بگیرید و یادتان باشد اگر بالفرض حتا " نمی‌خواهیم در انتخابات کاندیدا بشویم؛ مجلس هم نخواستیم برویم، ولی کار خیریه که می‌توانیم بکنیم " را هم از فکرتان بیرون کنید. در برهه ی حساس کنونی کارهای عام المنفعه و مجامع خیریه و انجمن نیکوکاری و هر کاری که بخواهد به نفع ملت باشد " جریان انقلاب اسلامی را با چالشی جدّی مواجه خواهد کرد. " و هر کس هم که چنین کاری کند می دانید که ...[بوققققق] 

نتیجه گرفتیم که اصلا نه در انتخابات شرکت کنید (انقلاب مخملی) و نه در انتخابات شرکت نکنید. (تحریم)

خب بابا خودتان بسنجید و هر کاری را که دیدید نفعش به عامه ی مردم میرسد را به زبان خوش نکنید.  

پیشنهاد می کنم که اصلا هیچ کاری نکنید. چون هرکاری که بخواهید بکنید بالاخره یک عده ای از مردم ممکن است سود ببرند و دراینصورت احیانا مصداق توطئه گر می شوید!  

دوستان، سری را که درد نمی کند، را بیخودی دستمال نبندیم و برای پیشگیری که همیشه بهتر از درمان است کلا آب را بریزیم توی دریاچه ی ارومیه ی خودمان و چرا بریزیم به آسیاب دشمن؟  

لااقل اینبار بصیرت داشته باشیم و برای اینکه تکلیفمان، مشخص باشد و برای اینکه زبانم لال، کاری نکنیم که احیانا " جریان انقلاب اسلامی را با چالشی جدّی مواجه کند. " بیایید از همین امروز تنها شعارمان فقط و فقط این سه شعار باشد .

انجمن خیریه مرکز هر فساد است.

نیکوکار، امریکا، اسرائیل، پیوندتان مبارک

نیکوکار خائن، اعدام باید گردد.

 

بدون شرح!

بسم الله الرحمن الرحیم 

بدون شرح و فقط برای نشر البته اگر ریا نشود!  

جنتی

نامه به پراید از ابراهیم رها

بسم الله الرحمن الرحیم

ابراهیم رهابا ابراهیم رها [اسم اصلی او ظاهرا علی میرمیرانی است] که طنز نویس بسیار توانای روزنامه ی اعتماد است، به تازگی و در کامنت یکی از دوستانم آشنا شدم، هرچند که او چند سالی هست که می نویسد و جای خالی ابراهیم نبوی را هم طی این سالها به خوبی پر کرده است.  

دو سه شب قبل تعدادی از طنزهای بسیار خواندنی او را که معمولا " نامه به ... " نام دارد را خواندم و تصمیم گرفتم در این ایام که خنده از لبهایمان گم شده، یکی از طنزهای او را برای شما هم نقل کنم تا شاید کمی به اوضاع شیر تو شیر خود بخندیم، شاید درست باشد که خنده بر هر درد بی درمانی دواست!  

 

    

روزگار، ما را به جایی رسانده که به « پراید »  نامه بنویسیم. (فکر کن!)  

پراید عزیزم، شنیده‌ام مرز هجده میلیون تومان را رد کرده‌ای.‌ای قشنگ‌تر از پریا از این به بعد، انصافا، تنها تو کوچه نریا. چون با این وضعیت زورگیری، اختلاس و… کلا بچه‌های محل دزدن و خدای نکرده زبانم لال یکجا تو رو می دزدند.

پراید خوبم، انژکتورت را قربان، ‌ای لاستیکت تو حلقم، ‌ای فدای برجستگی صندوق عقب تو، ‌ای دور رینگت بگردم، فکر می‌کردی یک زمان به مدد تلاش شبانه روزی مسئولان هجده میلیون تومان بشوی؟!

ای پراید، ‌ای نازنین، ‌ای ماکسیما مخفی، ‌ای طرح ژنریک بنز، ‌ای پرادو مینیمال تو الان در شرایطی هستی که می‌توان لنت‌هایت را طوطیای چشم کرد. تو الان در موقعیتی هستی که دود اگزوزت صد مرتبه از هوای فرحزاد مصفی‌تر است! تو چنان مقام و منزلتی داری که مردم عاشق جیب چاک تو هستند. یعنی قیمتت جیب جر می‌دهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت که سایپا سر در کارخانه‌اش بیلبورد بزند «این ور پراید اوفینا/ اون ور پراید اوفینا.»

ای تراول چک متحرک، ‌ای هر دور لاستیک تو شیش ماه کار کردن من، ‌ای که دیروز در حد غضنفر بودی و امروز اما یک پا« آرزو» شدی. همینطور که در خیابان‌ها حرکت می‌کنی و از مردم دل می‌بری به جان مسئولان با بالا گرفتن برف پاک‌کن‌هایت دعا کن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد کیمیاگری بلد بودند، که توانستند نه مس، که لگنی مانند تو را طلا کنند؛ طلای هجده عیار! باز من نمی‌دانم چرا این مردم ناسپاس از مسئولان انتقاد می‌کنند. قیمت پراید امروز، قیمت زانتیای یک سال پیش است. آیا این امر به راحتی به دست می‌آید؟ این دوستان ناممکن‌ها را برای ما ممکن کرده‌اند. ‌ای الهی آخ و همینطور بچه‌ها متشکریم از بیخ

.....

راستی می دانستید که قیمت خودرو در ایران هم مثل تخمه کدو  و پسته و سیب زمینی و پیاز، کیلویی شده است؟!

ایناهاش این هم سندش که موجوده:

قیمت تخمه کدو و پراید یکسان شد! 

 http://www.javanonline.ir/vdcjhxeixuqevhz.fsfu.txt  

واقعا « خودرو » کیلویی چند؟ قیمت کیلویی خودروهای مختلف + جدول 

http://qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=107053  

ایشالا مبارک بادا!

بسم الله الرحمن الرحیم  

برای دخترم چند ماه قبل جشن نامزدی گرفته بودیم و بنا بود اردیبهشت ماه سال بعد جشن عقد بگیریم، اما برای طی کردن مراحل اداری ثبت نام مسکن و جلو انداختن نوبتشان، نیاز به عقد نامه بود پس ناچار شدیم، با عجله مراسم مختصری اینور سال برگزار کنیم و این شد که دیروز جمعه، عقدکنون دخترم بود! 

خدود پنجاه شصت نفر از نزدیکان و بزرگان فامیل که شامل مادربزرگها و تعدادی از خاله ها و دایی ها و عموها و عمه ها از دو طرف فامیل عروس و داماد می شد، توی دفتر ازدواج جمع شدیم و با ایراد خطبه ی عقد دائم، شروع پیوند مشترک این دو را تبریک گفتیم و برای صرف شام به سفره خانه ای در نزدیک محضر، که ظرف همین یکی دو روز و بهمین منظور رززو شده بود رفتیم.  

                    سفره خانه سنتی 

جای شما خالی که مجلس گرم و بسیار شادی شد. دو گروه نوازنده مشغول نوازندگی شدند که جشن کوچک ما را بسیار طربناک کردند. شکل معماری سنتی سفره خانه که با وسایل سنتی آذین شده بود و لباسهای سنتی کارکنان، ما را فارغ از دود و دم و ترافیک و شلوعی این روزهای تهران، به فضاها و مکانهای تاریخی خودمان میبرد. همه از پیر و جوان از این فضا خوششان آمد و من مدام به یاد شما بودم و با گوشی ام و فقط مخصوص شما، تعدادی فیلم گرفتم که از میان انها آهنگ « بادا بادا مبارک بادا، ایشالا مبارک بادا » که از سنتی ترین ملودی ها و آهنگهای فولکلوریک مخصوص جشن عروسی است را که حدود سه دقیقه هم است، آپلود کردم، که می توانید در صورت تمایل از این آدرس ببینید و یا دانلود کنید و خلاصه حالشو ببرید  

به این ترتیب دوست دارم که شما هم با دیدن این فیلم و خواندن این مطلب در شادی ما شریک شوید. امیدوارم که برای دخترم و دامادم آرزوی خوشبختی و سعادت کنید. 

سقوط صفویه

بسم الله الرحمن الرحیم عبدالله شهبازی

مطلب جالب و تازه ای از  آقای عبدالله شهبازی توی فیسبوکش خواندم که راجع به دوران صفویه و اصلاح فکر ما درباره ی آن دوره از تاریخ است. به نظرم واجد آن ارزش هست که وقت بگذارید و کامل بخوانید . البته من قسمتهای ابتدایی و انتهایی آن را که راجع به آقای علی ابوالحسنی و تمجید از او در مراسم سالگرد و بزرگداشتش بوده را به خاطر اختصار حذف کردم: 

... معروف است که "تاریخ را قدرتمندان مینویسند." یعنی در نهایت، آن کسان که قدرت و ثروت را به دست دارند دلبخواه خود از روایت تاریخ را بعنوان تاریخنگاری رسمی غالب و رایج میکنند. این سخن در مورد تاریخنگاری جدید، که از سده نوزدهم میلادی در اروپای غربی تکوین یافت، مصداق دارد. در تاریخنگاری جدید غرب، از سده نوزدهم، انگارهها و قالبهایی شکل گرفت که تا به امروز بر تاریخنگاری جهان مسلط است. ارائه تصویری از یونان و روم باستان بعنوان پیشنمونههای تاریخی جامعه جدید غرب، آرمانی کردن یونان باستان بعنوان مهد تفکر و تعقل، ارائه تصویری از غرب جدید بعنوان وارث مستقیم تمدنهای یونان و روم باستان، ارائه تصویری آرمانی از "رنسانس" بعنوان مبداء طلوع تمدن جدید غرب و غیره غیره، کلیشه هایی است که تاریخنگاری جدید بر بنیاد آن تکوین یافت. این صاحبان قدرت، که "تاریخ را مینویسند"، مانند سده هیجدهم پادشاهان مستبد اروپای غربی نیستند و "مورخ درباری" مانند لایبنیتس، مورخ رسمی خاندان آلمانی هانوور، خاندان سلطنتی بریتانیا از سده هیجدهم، نیست که تاریخ جهان را از خلقت آغاز کند و با سرگذشت خاندان سلطنتی هانوور- برونسویک به پایان برد. در تمدن جدید، که از سده نوزدهم شکل غایی یافت، نهادها و کانونهای خصوصی همپیوند با قدرتهای سیاسی حاکم بر غرب مُهر خود را بر تاریخنگاری میزنند. اینک محقق و مورخ به جای دریافت صله از دربار "پروژه" میگیرد و بسیاری برای گذران زندگی بینیاز از "پروژه" نیستند. بدینسان، شکل جدیدی از تاریخنگاری مبتنی بر قدرت سیاسی تکوین یافته است؛ باز هم تاریخ را قدرتمندان مینویسند. در این زمانه، اگر مورخ بیاعتنا به نیازهای روزمره زندگی به تفحص پرداخت، باید او را، فراتر از مورخ، "عاشق" نامید. این تعبیر، بدان معنا نیست که بر تلاش گروه قابلاعتنایی از محققان و مورخان "عاشق" در جهان غرب، از سده نوزدهم تا امروز، چشم پوشیم. تأکید میکنم که ما بسیاری از دستاوردهای خود را، در حوزه تحقیق تاریخی، مرهون تلاش این سودائیان‏ایم. فطرت انسانی "غرب" و "شرق" نمیشناسد.

تاریخنگاری جدید غرب، از دوران پس از مشروطه و بویژه در دوران حکومت پهلوی، بر تاریخنگاری ایران سایه سنگین خود را گسترد و قالبهایی متصلب پدید آورد. تلاش مورخین "سودایی" معطوف به شکستن این قالبها بوده است. یک نمونه را مثال میزنم: سقوط صفویه در اوائل سده هیجدهم میلادی.

تصویر غالب و رایج این است که حکومت صفویه با تهاجم محمود افغان، و در پی محاصره اصفهان، به سادگی سقوط کرد و عامل اصلی این سقوط بیکفایتی شاه سلطان حسین صفوی بود. این تصویر تا بدان حد رواج یافته که نام "شاه سلطان حسین" به تمثیلی از بیکفایتی بدل شده. واقعیت چیست؟

نخست، تهاجم از سوی مردم افغان نبود؛ تهاجم از سوی سپاهی بود به رهبری محمود از طایفه غِلزایی، Ghilzai یا غَلزایی، Ghalzai، از قوم پشتو، و همراهان غیرافغان او که در شهرهایی چون اصفهان و یزد کارگزاران پنهان و دسیسهگر داشتند. همین کارگزاران بودند که میخواستند نیمه شب دروازه یزد را به روی سپاه محمود بگشایند ولی توطئه ‏شان ناکام ماند و به دست مردم یزد قتلعام شدند و سپاه محمود از یزدیان شکستی سخت خورد. در پایتخت، اصفهان، نیز خیانتکاران درباری و صاحب مقام اندک نبودند. افغانها همه در سپاه محمود نبودند. دلیل این مدعا آن که ایل ابدالی، قدرتمندترین رقیب ایل غلزایی، حامی صفویه بود، هزاران تن از ابدالیان در قشون صفویه حضور داشتند و سران این ایل سرداران و امرای نادر بودند. پس از قتل نادر رئیس ایل ابدالی با نام احمد شاه دُرّانی حکومت خود را تأسیس کرد. احمد شاه ابدالی، یا دُرّانی، را "پدر افغانستان جدید" میدانند و افغانها او را "احمد شاه بابا" میخوانند.

دوّم، در فروپاشی صفویه فقط با تهاجم سپاه محمود غلزایی مواجه نیستیم؛ با تهاجم نظامی گسترده و عظیم از سوی سه سپاه مواجهیم: محمود غلزایی، پطر کبیر روسیه و قشون عثمانی. تهاجم محمود و پطر همزمان انجام گرفت. اندکی بعد، در بهار 1723، تهاجم عثمانی فروپاشی دولت صفوی را تکمیل کرد. چنین نبود که فروپاشی کامل دولت صفوی و خلاء دولت مرکزی در ایران، بطور طبیعی، روسیه و عثمانی را به طمع اشغال انداخته باشد.

سوّم، حضور فعال کانونهای غربی در تهاجم سهجانبه علیه حکومت صفوی عامل پنهانی نبود که از سوی مورخین تا بدین حد نادیده گرفته شود. در دستگاه پطر اوّل روسیه ماجراجویان انگلیسی و اسکاتلندی حضور فعال داشتند. در اوائل سده هیجدهم میلادی، کمپانی هند شرقی بریتانیا در غرب شبه قاره هند، در بمبئی امروز، قدرتمند بود. تهاجم به ایران در دوران حکومت سلطان احمد سوّم و مقارن با "دوره لاله" رخ داد که بعنوان دوران آغازین "غربگرایی" در تاریخ عثمانی شناخته میشود. صدراعظم عثمانی ابراهیم پاشا نوشهرلی است که، به دلیل رابطه نزدیک با قدرتهای غربی و انعقاد پیمان صلح پاساروویتز، غربیان او را "ابراهیم صلحطلب" میخواندند. فردی با اصل و نسب ناشناخته که چون سلطان دخترش را به همسری او درآورد به "داماد ابراهیم پاشا" ملقب شد. او اندکی پیش از تهاجم سهجانبه به ایران، در 16 نوامبر 1720، با دلالی مارکیز دوبوناک فرانسوی، پیمان صلح با روسیه را منعقد کرد و برای حکومت پطر امتیازاتی در ردیف قدرتهای غربی قائل شد. اندکی پس از انعقاد این پیمان بود که آشوب در ایران، از شماخی، آغاز شد. و اندکی پس از اشغال ایران، در ژوئن 1724، باز با دلالی مارکیز دوبوناک فرانسوی، پیمان تقسیم ایران را با روسیه منعقد کرد. دوست و همکار نزدیک مارکیز دوبوناک در بابعالی دانیل فونسکا، طبیب مقتدر یهودی سلطان، بود.

برخلاف تصوّر رایج، منابع تاریخی متفق ‏اند که قشون محمود غلزایی به تسلیحاتی پیشرفتهتر از سپاه صفوی مجهز بود. برخورداری از سلاحی بنام زنبورک، سلاحی آتشین که بر پشت شتر حمل میشد و در آن زمان برای ایرانیان "شگفت" بود، عامل بسیار مؤثر در پیشرفت سریع قشون محمود بود. این زرادخانه زنبورک از کجا به دست محمود رسید؟ آیا کمپانی هند شرقی انگلیس در این تجهیز نقش نداشت؟

و بالاخره باید به حضور جادوگری مرموز بنام میانجی در کنار محمود اشاره کرد. در دوران حکومت محمود میانجی مهمترین مقام مذهبی را داشت. او مسلمان نبود، هندو هم نبود. قسمت عمده پیروزیهای محمود را، معاصران، به جاودهای میانجی منتسب میکنند.

اعتبار صفویه در فرهنگ ایرانی تا بدان حد ژرف و نازدودنی بود که تا دههها پس از سقوط حکومت صفوی، تا سده نوزدهم میلادی، حکمرانان ایران، برغم تمایل، خود را به ایشان منتسب میکردند تا از این طریق مشروعیت یابند. کریم خان زند کودکی خردسال را، که نواده دختری شاه سلطان حسین بود، در شهر آباده فارس مستقر کرد و با نام "شاه اسماعیل سوّم" برایش خطبه خواند و بنامش سکه زد؛ و سالها بر سر تصاحب این نماد مشروعیت میان او و رقبایش جنگ بود. صاحب "گلشن مراد" مینویسد: «...اهل‏ ایران بعد از شصت و هفت سال از انقراض دولت صفویه گذشته‏ باز چشم حسرت و تمنا به دوران عدالت آن سلسله عِلیه‏ می ‏گماردآقا محمد خان و فتحعلی شاه قاجار نیز خود را به صفویه منتسب میکردند و محمدحسن خان قاجار قوانلو، پدر آقا محمد خان، را فرزند شاه سلطان حسین صفوی میخواندند از کنیزی گرجی که در خانه فتحعلی خان قاجار قوانلو در خفا به دنیا آمد. احمد خان ملک ساسانی، معلم احمد شاه قاجار، آخرین پادشاه قجر، روشن میکند که باور به انتساب به صفویه تا اواخر قاجاریه پا بر جا بوده است. خان ملک مینویسد:

«آقا محمد خان که از نسب خود کاملاً مستحضر بود، به همه سادات "اخوی" میگفت؛ چنانکه هنوز در طهران خانوادهای به این اسم و سمت باقی است. بعلاوه، مطابق نوشتجات و روایات متواتره فتحعلی شاه مکرراً میخواسته است عمامه صفوی بر سر گذارد و امراء قاجار مخالفت کردهاند... ناصرالدین شاه هم کاملاً به این وقایع آشنا بوده و میخواسته است نسب حقیقی خود را با جلال و احتشام آشکار سازد...»  

اگر صفویه در فرهنگ ایرانی بدنام بود، نیازی نبود که تا اواخر قاجاریه خاندان سلطنتی ایران خود را از تبار او بخواند و حتی حاجی زینالعابدین کرمانی، نواده محمدحسن خان قاجار و رهبر شیخیه کرمان ( کریمخانیه )، برای اثبات تبار صفوی و از این طریق سیادت خود در رساله "صواعق البرهان" داستانسرایی کند.

هجو صفویه با "رستمالتواریخ" آغاز شد؛ کتابی معروف در تاریخ صفویه و زندیه از نویسندهای ناشناخته و مجهولالهویه که به دلیل داستانها و مطالب مستهجن آن، بویژه درباره شاه سلطان حسین صفوی و حرمسرای او، شهرت فراوان یافته و به عنوان سند تاریخی مورد استناد برخی نویسندگان قرار گرفته. این کتاب سرشار از جعلیات فتنهانگیز است با الفاظ بغایت رکیک. برای مثال، درباره علت حمله محمود غلزایی به ایران، و فجایعی که در اصفهان رخ داد، چنین القاء میکند که گویا واکنش به فجایعی مشابه بود از سوی قشون قزلباش در قندهار و کابل و هرات بر اهل تسنن.

"رستمالحکما"، نویسنده مجهولالهویه کتاب فوق که خود را اینگونه خوانده، پیش از آن تأکید میکند که خسرو خان گرجی، والی تفلیس، و پسرش گرگین خان، «از مریدان علامهالزمانی حضرت فضایلمآبی صاحب کشف و کرامات و فضل و مقامات، آخوند ملا محمدباقر شیخالاسلام شهیر به مجلسی » بودند و « به استصواب علما و فضلا و فقها  «این دو را به حکومت کابل و قندهار و هرات گماردند. از این رذیلانهتر نمیتوان تهاجم محمود غلزایی به اصفهان و جنایات او را توجیه کرد و کانونهایی را استتار نمود که عامل مدهشترین و تراژیکترین حادثه تاریخ ایران در آغاز سده هیجدهم میلادی بودند؛ و سپس علت العلل این تهاجم را آموزههای علامه مجلسی و سایر علمای شیعی عصر صفوی خواند.

تأمل در رستمالتواریخ نشان میدهد که این کتاب را پس از دعوی میرزا علیمحمد شیرازی ( باب) نوشتهاند یعنی در اواخر سلطنت محمد شاه قاجار و پیش از فوت او در سال 1264/ 1848؛ و نویسنده یا نویسندگان کارکنان بابی دستگاه میرزا ابوالحسن خان ایلچی شیرازی، یعنی خاندان حاج ابراهیم خان اعتمادالدوله، بودهاند.

سقوط صفویه در اوائل سده هیجدهم میلادی رخ داد؛ در این سده بریتانیا به بزرگترین قدرت بردهدار تاریخ بدل شد، با اتکاء بر مستعمرات پهناور و انبوه بردگانش در قاره آمریکا ثروتی انبوه به چنگ آورد و این فرادستی راه توسعهطلبی و دسیسهگری او را در شرق هموار کرد. سالهای اولیه سده هیجدهم مقارن است با صعود سلطنت هانوور در بریتانیا و آغاز دورانی در تاریخ این کشور که به "عصر الیگارشی و امپراتوری" شهرت دارد.

آیا دلایل فوق، که تماماً مستند است، کافی نیست که سقوط صفویه را به کانونهای استعماری غرب نسبت دهیم؟ چرا تاریخنگاری ایران در این زمینه ساکت است؟

.... عبدالله شهبازی

2 اسفند 1391  

انتشار در وبگاه شهبازی: چهارشنبه، 9 اسفند 1391/ 27 فوریه 2013، ساعت 1 صبح 

http://www.shahbazi.org/pages/Abolhasani.htm