مفّری از دام تکرار!

بسم الله الرحمن الرحیم

فیلمی هست به اسم " groundhog-day " که به نام " افسانه ی روز دوم فوریه" یا " روز گراندهاگ " ترجمه شده و همینقدر راجع به آن بگویم که گفته می شود که هفتمین اثر بزرگ طنز در تاریخ سینماست . چند روز گرفتارم و احتمالا نمی رسم که مطلب جدیدی بگذارم، پس این فیلم را هرطور شده تهیه کنید و ببینید. من آن را حدود چهار پنجسال قبل دیده ام. می خواستم برای رساندن مقصودم از این فیلم بهره بگیرم و از آن بنویسم. اما دیدم اینکار فبلا به بهترین وجه در اینجا انجام شده است:

این فیلم داستان هواشناسی به نام" فیل کانرز" است که برای چهارمین سال متوالی باید روز دوم فوریه بهgroundhog-day - افسانه ی روز دوم ژانویه یا روز گراندهاگ  پانکستاونی برود و گزارش مراسم آن روز را تهیه کند . در این مراسم که هر سال 2 فوریه برگزار می شود ، عده ی زیادی منتظر می مانند تا موش خرمایی به نام "فیل" از لانه اش بیرون بیاید و اعلام کند که آیا زمستان تمام می شود یا 6 هفته دیگر ادامه خواهد داشت . فیل گزارشگر نیز با بی میلی این کار را انجام می دهد . ولی داستان فیلم از جایی شروع می شود که به خاطر کولاک مجبور می شوند شب در پانکستاونی بمانند . فردا صبح که فیل از خواب بیدار می شود، همه چیز به نظرش تکراری می­آید و پس از مدت کوتاهی متوجه می­شود که آن روز نیز دوم فوریه است. این اتفاق در بقیه­ی فیلم نیز تکرار می­شود و بقیه­ی فیلم نشان دادن رفتار اوست در برابر این تکرار. او قانون­شکنی می­کند، خودکشی می­کند، اما هر روز با همان برنامه­ی رادیویی از خواب بیدار می­شود.اگر مطلب رو توی لینک داده شده ببینید آخرش اینطور نوشته:

این فیلم می خواهد بگوید که زندگی به هر حال یکنواخت است و تکراری است از حوادث مشابه. این ما هستیم که با فعل نیک خود به قصد زیبا ساختن آن، به زندگی معنا می­بخشیم. فعل نیک را نه فقط برای خود، بلکه برای دیگران نیز باید انجام داد، حتی اگر هیچ کس قدر آن را نداند. تنها این است که به زندگی تازگی می­بخشد. خیر باید به خاطر ارزش ذاتی­اش انجام شود، وگرنه شاید اعمال ما چندان تاثیری هم در آینده نداشته باشد. فیلم تا حدودی این دیدگاه قدری را تایید می­کند که آنچه باید پیش آید می­آید، روز جشن می­آید و می­رود، پیرمرد مفلوک به هر حال روزی خواهد مرد، تنها مهم این است که بدانیم فعل نیک باید انجام شود، بی آنکه در این فکر باشیم که دیگران حتی معنی آن را دریابند. تنها این گونه است که می­توان در انتظار فردایی متفاوت با امروز و بهتر از آن بود. فیلم گویای این دیدگاه به نوعی عرفانی-مذهبی است که آینده را تنها با نیکی می­توان ساخت، و اگر قرار است فردایی باشد، لاجرم باید بهتر از امروز باشد. وگرنه برای آنان که در بهتر شدن امور نمی­کوشند هرگز فردایی وجود نخواهد داشت.

قسمتهایی از مستند این فیلم را می توانید در اینجا ببینید.

 

چون احیانا دسترسی به فیلم " افسانه ی روز دوم ژانویه" یا " روز گراندهاگ " به این دلیل که دوبله نشده، ممکن است برای همه ممکن و آسان نباشد، توصیه می کنم نسخه ی ایرانی آن که به اسم " آخرین روز ماه " به کارگردانی منوچهر هادی و با بازی امیر جعفری ساخته شده است و به نظر من یک کپی وطنی از روز گراندهاگ هست، را ببینید.

داستان این فیلم در وصف زندگی جوانی به اسم بهروز ( امیر جعفری ) است که برای رسیدن به مال و منال دختری در صدد ازدواج با او برمی اید که ناگهان همسرش به طور اتفاقی متوجه کار او می شود. بهروز از خدا فرصتی دیگر برای جبران اشتباه می خواهد و از همین جا داستان اصلی فیلم شروع می شود که خدا برای 5 بار به خاطر اشتباههای وی به او فرصت می دهد که در اخر بهروز به انسانی خوب تبدیل می شود. در «آخرین روز ماه» هم با داستان مردی کلاش به نام بهروز روبروییم که ناگهان بر اثر یک حادثه‌ی عجیب در "امروز" حبس می‌شود و هر کار می کند"فردا" نمی‌آید!

خب اگر جستجو کردید و به هر دوی این فیلمها نتوانستید دسترسی پیدا کنید که واقعا عجیب خواهد بود اما نگران نباشید یک فیلم دیگر را هم اگر پیدا کنید و ببینید به مقصود من خواهید رسید. این فیلم هم نامش" پنجاه قرار اول " است.

در این فیلم هنری راث ( آدام سندلر)، مسئول مراقبت از حیوانات در یک پارک تفریحی آبی در هاوایی است. یک روز صبح هنری، لوسی ویتمور( درو باریمور) را هنگام صرف صبحانه در یک کافه محلی ملاقات می کند.آنها در پی این 50 قرار اول 50fist_lead ملاقات به هم نزدیک می شوند و تصمیم می گیرند روز بعد هم یکدیگر را ملاقات کنند، اما در قرار بعدی هنری متوجه می شود که لوسی او را بخاطر نمی آورد چون دچار بیماری از دست دادن حافظه ی موقت است! آدام سندلر به خاطر علاقه ی وافرش در طی این فیلم هر روز مجبور است به خاطر بیماری فراموشی درو باریمور مجددا و مجددا و بارها و بارها به او اظهار عشق کند و هربار هم از روش جدیدی استفاده می کند تا فردا در ذهنش بماند و قرار امروز منجر به ازدواج فردا شود اما هربار فردا که می شود، موضوع از طرف دختر فراموش شده است.

این فیلم کمدی رمانتیک، محصول 2004 آمریکاست و کارگردان فیلم پیتر سیگال است

فیلمهای دیگری هم هست اما به نظرم کافی است، بالاخره بگردید و یکی را پیدا کنید خب! در این سه فیلم فردا از راه نمی رسد و در دو فیلم اول برای شخصیت اصلی داستان، زندگی به تکرار ملال آوری مبتلاست و در سومی هر چند برای شخصیت اول، گذر روزها تکراری نیست، اما از آنجا که منتهی به ازدواج نمی شود، نوعی سرخوردگی و ملال را تداعی می کند. اما سرسختی و مداومت او برای عبور از این مخمصه سرانجام نتیجه بخش می شود.

...

این ها وسیله بود و حرف من هم، همین تکرار و تکرار و تکراری است که هر یک از ما به نوعی در زندگی روزمره ی خود در آن گرفتاریم و این فیلمها می تواند در مقابل هر یک از ما مانند یک آینه عمل کند. نتیجه ای که می خواهم بگیرم در اینجاست که باید راهی برای عبور از این گرفتاری پیدا کنیم. ما برای رشد خود راهی جز شکستن این تسلسل زنجیرواری که ما را بطور مداوم بدور دایره ای می چرخاند نداریم. روزی باید نقطه ای روی این دایره بشکند تا ما از این حرکت تیهی خلاصی پیدا کنیم. فکر من متمرکز به روی چگونگی این خلاصی است.

نظرات 22 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 14 آبان 1396 ساعت 22:13

سلام
سرانجام موفق شدم بعد از 5 سال از تاریخی که این پست رو زدید فیلم " groundhog-day " رو ببینم اونم با دوبله ی فارسی
وااااااااااای 5 سال! باورم نمی شه که به این سرعت 5 سال گذشته

مریم سه‌شنبه 8 اسفند 1391 ساعت 07:44

سلام
آقای ستاریان من فهمیدم شما چطور می تونید از این روزمرگی و تکرار و گشتن دور چرخ عصار نجات پیدا کنید !
شمس می گه :
«آبی بودم بر خود می جوشیدم، و می پیچیدم و بوی می گرفتم، تا وجود مولانا بر من زد، روان شد، اکنون می رود خوش و تازه و خرم...»
و باز می گه :
«کسی می خواستم از جنس خود، که او را قبله سازم، و روی بدو آورم که از خود ملول شده بودم تا تو چه فهم کنی از این سخن که می گویم که از خود ملول شده بودم؟»
ببم جان شما هم باید مثل شمس کسی رو از جنس خودتون پیدا کنید تا بر شما زند ...تا روان شوید ...خوش و خرم و تازه !

سلام
بابت مطلب شمس و مولانا از شما تشکر میکنم .واقعا ممنونم.
اگر بدانید که چه کمک بزرگی به من کردید. گشتم مطلب کاملش رو هم پیدا کردم و خواندم. باز هم ممنون

کوثر چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 08:14


بیستتتتتت
الفراررررررر


وایسسسسسا مدالت رو بگیر

کوثر چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 08:13

کوثر چهارشنبه 2 اسفند 1391 ساعت 08:13

سلام عموجان.صبحتون بخیر وشادکامی

سلام
وقت عالی متعالی

فریبا سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 12:20 http://faribae.blogfa.com/

با سلام مجدد خدمت شما دوست گرامی،
و با تشکر از حضور شما حتی در کمترین فرصت ..

حقیقتآ فیلمهایی که معرفی کردین رو تا به حال ندیدم!
ولی فیلم زیاد دیدم و میبینم !!
سعی میکنم به طریقی پیداشون کنم ، باید جالب باشن!
هر چند از فیلم و سریال ایرانی اصلآ خوشم نمیاد !!
مخصوصآ دوبله فارسی که رو فیلمهای غیر ایرانی میذارن !
چون واقعآ افتضاح میکنند و به خیال خودشون هنر میکنن

از مقدمات کارهای عید و اینجور برنامه های رو تین این ماه خسته نباشین میگم ..
با اجازه آدرس وبلاگتون رو لینک میکنم ..
موفق باشین.
تا بعد ..

سلام
امیدوارم توی پیدا کردن فیلمها به خصوص اولی و آخری موفق باشید. البته من هم شنیده ام که به خاطر اینکه توی لب خوانی به مشکلی برنخورند جملات را عوض می کنند حتا به خاطر سانسور و لاپوشانی جملاتی به جای هنرپیشه می گویند که اصلا توی فیلمنامه نیست!!
از لطف شما ممنونم و محبت شما را جبران کردم و لینک وبلاگ شما را کنار دوستانم قرار دادم[

کوثر سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 08:03

کوکترین= کوچکترین

کوچکترین = کوکترین

کوثر سه‌شنبه 1 اسفند 1391 ساعت 08:02

سلام عموجان
چقدر از بودن دوباره ی خودم اینجا ودر کنار دوستان خرسندم
روحیه ی شاد شما وبقیه عزیزان به آدم انرژی مثبت دو چندان میده
برج وفات!!!
من فیلم دیدن ودوست دارم اونم تنها وبدون هیچ مزاحمی وکوکترین سر وصدایی
فیلمهای آخر شب پنجشنبه رو میبینم در سکوت وتاریکی
اینجوری فیلم بیشتر بهم میچسبه
این فیلمهایی که اسم بردین وندیدم ولی کنجکاو شدم حتما ببینمشون
ممنون بابت معرفی
راستی چرا میخواین از نت فاصله بگیرین؟؟
نمیگین ما غصه میخوریم؟؟

سلام
بله جای شما خیلی خالی بود خب توی این اوضاع چاره ای هم نداریم جز همین انرژی دادن و انرژی گرفتن
شما کوکترین هستی بین ما ننه بزرگ ها و بابا بزرگهای وبلاگستان

راستش خیلی از کارهام عقب می افته اما غصه نخورید فعلا که تا بتوانم در خدمت ملت همیشه در صحنه هستم

مریم دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 19:47

سلام
دیروز که متن پست تون رو خوندم اول از همه تو دلم یک جوری که شما متوجه نشید به خاطر این نوشته ی خوب تحسین تون کردم و بعد در ارتباط با ارزش ذاتی نیکی یک حدیث و یک شعر به ذهنم رسید اما چون حال نَوَداشتم از هر دوشون فاکتور گرفتم

حضرت علی (ع) :
من در حق کسی نه بدی کرده ام و نه خوبی . اگر خوبی کرده ام در حق خودم کرده ام و اگر بدی کرده ام در حق خودم بدی کرده ام .

گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
خلاف طریقت بود کاولیاء
تمنا کنند از خدا جز خدا
"سعدی"

سلام
حالا خوبه شما هستی و منو تشویق می کنی، والا می رفتم از بالای برج میلاد خودم رو می انداختم پایین تا مجبور بشوند اسمش رو عوض کنند به برج وفات
روحیه و ذوق و شوق برای آدم نمی گذارند که
حدیث جالبی بود و من نشنیده بودم. البته توی قران هست فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره و این دقیقا معنای حدیثی است که نقل کردید که کسی کوچکترین خوبی بکند نتیجه اش را می بیند و ذره ای بدی هم بکند نتیجه اش به خودش میرسد!

محمد مهدی دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 19:38 http://1sobhe14.persianblog.ir/

اقای ستاریان
منتظر میمونم تا پست بعدی شما
بی خیال فیلم

منم منتظر می مونم تا شما بگی لااقل یکی رو دیدی
بی خیال هم نَوَِشَم

محمد مهدی دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 19:36 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
دروغ چرا؟ خییییییییییییییییلی علاقه به فیلم ندارم. نه که اصلا نبینم. نه. اگه پاش بیفتهاما اینکه برم تهیه کنم و مخصوصی بیبینم. نه! البته بعضا برخی فیلمهای جنجالی و پر سر و صدا را که سیاسی بشه و از این حرفا می بینم.
اما این توصیه شما را شرمندم. بخدا
خوب دیگه بی ذوقم

سلام
ممنون که راستش را گفتید. اما دنیا برای من، بدون داستان و رمان و فیلم و شعر و این حرفها اصلا قابل تصور نیست.
تصویرهایی من در ذهنم دارم که بدون فیلم نداشتم. تجاربی دارم که بدون فیلم نداشتم.
شرمنده دشمنت. اما یک چند وقت امتحان کن. اگر بد بود بگذار کنار

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 12:56 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

در
http://h1984.blogfa.com/post-95.aspx
نوشته بود


«دکتر مجتهد شبستری استاد برکنارشده الهیات دانشگاه تهران با رویکرد زبان شناسانه به دین اسلام نشان داده است که ((متن قرآن خود وحی نیست بلکه محصول وحی است)) »


و من کامنت گذاشتم (البته نمی دانم چرا کامنتم منتشر نشد):

سلام.
اخیراً رویکردهای کمسوادانه ای مشاهده شد که می گفتند قرآن کلام خدا نیست. و این رویکردها، مورد استقبال اسلام ستیزان و مخالفان اسلام قرار گرفت. اسم این رویکرهای کمسوادانه را هم می گذاشتند "رویکرد زبان شناسانه" و "رویکرد هرمنوتیکی" و از این چیزها.
کی به کی یه؟

رفتم و خواندم.
به تازگی به این نتیجه رسیده ام که هر کس نگاهش به دنیا، دین، زندگی، آخرت و هر چیز دیگری همانطوری است که خودش می خواهد ببیند.
بنظرم میان آنچه مجتهد شبستری گفته با آنچه از حرف او برداشت می کنند فرق هست!
آنطور که من از وحی و نزول قران می فهمم این است که قران نازله ی هفتم لوح محفوظ و کتاب مبین است و معانی مقید در قالب الفاظ و کلمات شده است و این کاری است که توسط پیامبر انجام شده و از طریق وحی. کیفیت این وحی چگونه است من برایم قابل درک نیست.
مرحوم معرفت و آقای قائمی نیا بحثی دارند درباره ی وحی:
http://marefat.info/home/index.php?option=com_content&view=article&id=17:1388-06-26-07-40-16&catid=6&Itemid=12
اما این مطلب بازگو کننده ی اعجاز بیانى قرآن نیست که مرحوم معرفت درباره اش اینجا گفته است:
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=122343
دیشب داشتم رساله ی لقاءالله آقا میرزا جواد ملکی تبریزی را می خواندم. نظرات متفاوت متکلمین در مسئله ی لقاءالله، وجه رب ، اسما و صفات و امثال اینها را نقل کرده است. و در خلال خواندن همین نوشته ها متوجه شدم در جایی که عده ای به انکار امکان لقاء مشغولند ( الانسان عدو ما جهله) هستند عده ای که در همان حال با تمام وجود به آن معانی رسیده اند و اصلا هیچ نمی بینند جز او و لقاء او که عالم همه در احاطه اوست

آنتونی فلو هم بالکل منکر وجود خدا بود و عمرش را صرف نوشتن در راه انکار خدا کرد. اما عاقبت مجبور به اعتراف به وجود او شد.

او وجودی است که تنها موجود است و جز وجود او وجودی نیست

مریم دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 12:55

سلام
ظاهرا نصف خط برای شما نوشتم اما ...این 3 فیلم رو برای سه نفر جمعیت اخوان خونه ،جدا حدا تعریف کردم البته به همراه نتیجه گیریهای این پست و اون یکی پست ...

سلام
ببم جان این سه تا فیلم رو من معرفی کردم که برید ببینید! شما از روی همین نوشته رفتید فیلمها رو تعریف کردید با نتیجه گیری های اون

کوثر دوشنبه 30 بهمن 1391 ساعت 07:49

سلام وصبح زیباتون بخیر وشادکامی

سلام
راستش الان که شبه
شب و روزتون بخیر

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 22:41 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
والا مملکت ما خودش شده فیلم. نزاعهای سیاسی. اختراعات و فرمانهای کمپینی:
کمپین آجیل نخرید؛
کمپین فلان؛
کمپین بهمان؛
....

تا بری و برگردی، هفت هشت تا فیلم سیاسی تولید شده و ما دیده ایم!

سلام
فیلم اونم چه فیلمهایی! انگار این فیلم ها را هم دارند با دور تند نمایش می دهند!
این کمپین ها را خود کسانیکه براه می اندازند هم، جدی نمی گیرند!

کوثر یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 18:00

سلام عموجان مصطفی
خوبین؟؟
از امروز در خدمت دوستان هستم اگه خدا بخواد...
ممنون که در نبودم بهم سر میزدین وخانه کوچیک من وخالی نگذاشتین
راستی تع تغاری خواهرمه وچهارمین
ما که داداش نداریم چهار تا خواهریم وهی قربون صدقه ی هم میریم

به به! سلام کوثر خانم
شکر خدا. شما چطورید؟ رفع گرفتاری شد؟
خب خدا رو شکر
انجام وظیفه بود. ببخشید اگر گاهی دیر به دیر سر زدم. اما همیشه یاد شما بین دوستان بود.
خدا ته تغاری رو برای شما و شما رو برای او حفظ کنه و همگی زیر سایه ی والدین در پناه خدا باشید

ما پنج تا برادر بودیم اما اوه اوه چهار تا خواهر؟!

مریم یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 17:15

سلام
خیلی خوب منظورتونو توضیح دادید،بهتر از این نمی شد ...ممنون

سلام
کاش می شد و من هم می توانستم مثل شما با استفاده از کمترین کلمات و جملات حرف بزنم.
دیدید اطاعت امر کردم؟ اینم معرفی فیلم مریم خانم

محمد ح یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 16:38 http://dustevatan.blogfa.com

سلام
این طور که گفتید فیلهای جالبی هستند و دیدنشان لذت بخش است. با این که من بیشتر فیلم و کتابهای وطنی می خونم. از آنچه گفتید نکته شیرینش برای من همین احساسس تکراری بودن زندگی است. این بیماری صرع من در مواقع دیر خوردن قرصهام چنین حالتی برای من داره تا جایی که گاه فکر می کنم صحنه های تکراری دیدم و یک دفعه می ترسم و برای فرار از این ترس چشمهام رو می بندم. قبلا که هنوز با آن کنار نیومده بودم حتی فکر خودکشی هم به سرم می زد ولی الان چنین نیست.
یا همین فیلم بوده یا شبیه به این که فردی توش صحنه های تکراری زندگیش رو می دید و نمی دونست چکار کنه. وقتی اون رو دیدم خندم گرفت که "لابد افراد مثل من زیادن که از زندگیشون فیلم می سازند؟!"

سلام
حالا برعکس شما من فیلم ایرانی به ندرت می بینم. این فیلمها چون کمدی هستند دیدنشان واقعا عالی است.
نمی دانستم صرع باعث بروز این حالت می شود. اصولا وقتی داستان و رمان می خوانیم و فیلم می بینیم، با تجارب آدمها شریک می شویم و زندگی هایی را از نزدیک شاهد هستیم و با آن وارد دنیای کسانی می شویم که در شرایط عادی، امکانش برایمان نیست. من فیلمهای مستند هم زیاد می بینم. استفاده از تجارب آنها و دیدن نوع زندگی آنها به من فهمانده که انسانها در همه جای دنیا دغدغه های یکسانی دارند.

شنگین کلک یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 12:32 http://shang.blogsky.com

درود بسیار بر داداش مصطفی عزیز
آقا بد جور دلمان یک تکه از این کیک تولد فاطمه خانم را خواست
قرار نبود اینطور دل ما را آب کنید . خداوند حفظشان کند
ان شاالله . خدارا شکر می کنم که سومین فیلم را دیده ام و بازهم
شکری دیگر که حالا هنوز ماجرای آن یادم هست و با خواندن توضیح
شما کاملا یادم آمد . حیلی هم جالب بود . ممنون از یاد آوری .
و این نقطه شکست یا گریز از گردش گرد مرکز و رهایی از تکرار همیشه هست اما خیلی وقتها بدون توجه به آن از کنارش یا از رویش به راحتی رد می شویم و بازهم به تکرار خویش ادامه میدهیم . البته همیشه هم این تکرار به سبب بی توجهی نیست خیلی وقتها هم به سبب ترس و وحشتی است که از حرکات جدید و ناشناخته و تجربه نشده داریم .

سلام بر داداش عمران
مقصود من هم از گذاشتن این عکس دقیقا همین بود!
بله وارد شدن تو راههای ناشناخته فقط از راه چیرگی بر ترس از این راههای ناآزموده است. من خودم دچار این ترسم!

بزرگ یکشنبه 29 بهمن 1391 ساعت 10:21

هیچ چیز بدتر از روزمرگی نیست .همیشه فیلم ها و داستان های اینچنینی مرا یاد افسانه سیزیف می اندازد. من کپی وطنی فیلم سوم را دیده ام

سلام
اگر سیزیف به یادم می آمد حتما نام می بردم از او. که او اسطوره شده در تکرار!
کپی وطنی فیلم سوم را هم دیدم اما هر چی به مغزم فشار آورم اسمش یادم نیفتاد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد