ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بسم الله الرحمن الرحیم
دیشب و پریشب اشعار نسیم شمال را می خواندم و بنا داشتم که امروز راجع به او بنویسم و می خواستم شعر معروفش به اسم " صبر کن آرام جانم صبر کن " را نقل کنم. برایم عجیب است که حرفهایی در اشعار و به خصوص در این شعر او هست که هر چند در زمان انقلاب مشروطه گفته شده، اما به دلیل مضامین یکسانش با مشکلات و مسائل مبتلابه ما، انگار که همین امروز سروده شده اند! برای کامل کردن مطلب، دنبال زندگینامه ی سید اشرف الدین حسینی سراینده ی اشعار روزنامه ی نسیم شمال می گشتم، که تصادفا به اینجا هم رسیدم و در ادامه در همینجا که وبسایت ابوالفضل زرویی نصرآباد است در قسمت تذکره المقامات که طنزهایی درباره ی سید محمد خاتمی و مرحوم کیومرث صابری و تعداد دیگری از شخصیتهای سیاسی دارد، به مطلب جالبی درباره ی مرحوم حسن جبیبی برخوردم. او یکی از نویسندگان پیش نویس قانون اساسی در قبل از پیروزی انقلاب بود. و معاون اول ریاست جمهوری در دوران آقایان هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی بود و چون دکتر حسن حبیبی دو روز قبل مرحوم شد و دیروز هم مراسم تشیع و تدفینش بود، بر آن شدم، مطلب را نقل کنم. ( اما انصافا مطالب مربوط به نسیم شمال را هم بخوانید!)
روحشان شاد و قرین رحمت الاهی باد.
آن صاحب تقدم، آن غمگسار مردم، آن دارای مکاسب، آن صاحب مناصب، آن تکسوار عرصه ی بی رقیبی، مولانا دکتر «حسن حبیبی»، مردی کارکن بود و دارای دکترای جامعهشناسی از دانشگاه «سوربن» بود.
نقل است که چون به معاونت اول ریاستجمهوری رسید. مولانا «هاشمی» از برای او عصایی فرستاد راست که بر سمت چپ آن، مکتوب کرده بود که :«یا حبیبی! در این طریق، دست به عصا میباید رفت.» پس او بر پشت عصا مکتوب کرد که:«در عصا نیز، دست به عصاییم!» و آن عصا باز پس فرستاد و عصای معوج گرفته بود تا در چپ و راست طریق وی ،شبهتی نرود!
نقل است که شبی در مناجات میگفت: «خدایا، من این قانون نوشته بودم تا دیگران بکنند، حال به منش دادهاند تاعمل کنم. این چه مکافات است؟» پس منادی ندا کرد که: «یا حسن! مگر نه اینکه تو را گفته بودیم: چاه نکن بهر کسی؟»
و مولانا«هاشمی»- اعلیاللـه مقامه- روزی در کابینه گفت: «حکایت آن مرد شنیدهاید که سنگی ساخته بود که بلندش نتوانستی کرد؟» گفتند: «آری.» گفت: «آن، حکایت حسن ماست و آن پیش نویس قانون که نبشتهاست. »
مولانا «محمد خاتمی» گوید: روزی دیدمش، غمناک و سر در گریبان. گفتم: «ای آقای ما، بر تو چه رفته است؟ گفت: «هیچ. لیکن ندانم که چه کار بد کردهایم که دو هفته است تا قاریقاتور ما بر جلد«گلآقا» نمیکشند. »
نقل است که روزی با مریدی گفت که : «ای فرزند، خواهی تا به کجا رسی؟» گفت: «یا مرشد! عزم جزم کردهام تا به معاونت اولی رسم.» پس او – حفظهاللـه- بگریست و سر در پیش افکند و گفت: «ما امارت فرنگستان خواستیم، به ریاست فرهنگستان رسیدیم، تا تو بدین مایه آرزو، به کجا رسی؟!»
نقل است که قلم فرزند بشکست. علت پرسیدند. گفت: «ترسیدم که با من همان معاملت کند که فرزند مولانا نوربخش با پدر کرد در نگارش تذکرهاش بر صحیفه گلآقا! »
گویند: گِرد تجمّل گرایی نگشتی و آن را خوش نداشتی. وقتی، با بنز میبردندش و او دست بر چشم گرفته بود. گفت: «در این، چه حکمت است؟» گفتند: «نخواهم که چشمم در چشم تجملگرایی افتد.» و گویند: زمانی پشت به در کابینه کرده بود و خبرنگاران را گفتی که: «ما به تجمل گرایی، پشت کردهایم! »
و گفت: «از ته کابینه تا سر کابینه، شصت هزار منزل راه است و این راه به سر میباید رفت. چندان که سر آدمی نخ نما شود! و در باب ما همین رفت. »
سید عطاءاللـه مهاجرانی گوید: «لبهای شیخ ما، حبیبی- کرماللـه وجهه – پینه بسته بود از بسیاری وعده که فرمایش کرده بود.»
و چون از جهان برفت، بسیاری او را به خواب دیدند که در هودجی از نور بود. پس او را پرسیدند که «در آن جهان تو را چه دادند؟» گفت: «اینجا نیز به ما معاونت اولی دادند.» چون مردمان از خواب برخاستند. گریه ها کردند و گفتند: «خدایا! پس ما را از دنیا مَبَر!»
والله اعلم بالصواب!
به نقل از: تذکره المقامات/ ذکر «حسن حبیبی» - حفظهالله- !
اینجا را هم ببینید
شعری از مرحوم دکتر حسن حبیبی برای کودکان در گل آقا + دستخط
و در سایت گل آقا: مرد روی جلدهای گلآقا رفت
سردبیر عصر ایران نوشته بود :
...گاه برخی صاحب منصبان ، به خاطر یک کاریکاتور ساده ، چنان به خشم و خروش آمده اند که تا محکومیت کاریکاتوریست به شلاق از پای ننشسته اند!
مشکل عمده این قبیل دولتمردان و کرسی داران این است که بی آن که ظرفیت داشته باشند ،پست و سِمت گرفته اند.
...اگر مرحوم حبیبی هم همانند برخی مسؤولان کنونی بود، مرحوم کیومرث صابری فومنی (گل آقا) ، باید در گوشه زندان جان می سپرد و اگر دستگاه قضا می خواست به همه شکایت های مسؤولان ترتیب اثر بدهد ، هیچ روزنامه نگاری خارج از حبس نبود!
منظور سردبیر از صاحب منصبانی که به خشم و خروش آمدند ...نماینده ی اسبق شهر ما تو مجلس شورای اسلامیه !
سلام
خدا بیامرزد حبیبی و مرحوم کیومرث صابری را، که هر دو انسانهای فهیمی بودند.
نمی دانستم! صاحب منصب؟ نماینده ی اراک؟!
با سلام
جناب ستاریان مکتوب انتخابی تان را خواندم.
متاسفانه طنز سیاسی پس از گل آقا از رونق افتاد و جای آن را تهمت و افترا و بد اخلاقی گرفت.
خداوند هر دو بزرگوار را قرین رحمت خود کند.
سلام
قبلا تحمل وجود داشت که الان کالایی نایاب است،
سلام
آقا این نواها این روزها از رسانه ملی به اندازه کافی پخش می شود ها
سلام
راستش من سیمای میلی را چند سالیست که نمی بینم پس دلتنگ این نواها در این روزها می شوم.
شما می توانی اگر این نوا را نخواستی مثل سیمای میلی خاموش کنی
سلام
هنر آن است که با وجود آبی و قرمز یک رنگی به وجود بیاید در ضمن ما در چه چیز در مملکت یک رنگ به معنای واقعی کلمه هستیم زمانی که یک رنگی مثل سفید باشد همه سفید هستند و این هنر نیست بلکه هنر جمع کردن آرای مختلف در یک رای است.
سلام
من گمان کردم بحث فوتبالی می کنیم.
اما اینطور که شما از این بحث استفاده کردی، کاملا با آن موافقم
درود برشما
و ممنون . مطلب و طنز جالبی بود .
والبته فهمیدیم این فرهنگستانی ها کیانند بازهم سپاس
حالا برویم خدمت سید اشرف الدین گیلانی رحمت الله .
سلام بر شنگ و شنگ نویس
بله بیشتر این فرهنگستانی ها واقعا معدن فرهنگند. بگذریم از آن یکنفری که فرهنگی است و با قاطی شدن توی سیاست بکلی از چشمم افتاد!
آقا رفتید خدمت ایشان زود برگردید و یک خبری هم برای ما بیاورید.
سلام دلاور 50درصدراه را رفتی 50 درصد بقیه بیوگرافی او است که اونهم می تونی
سلام فرمانده
اطاعت امر شد و بیوگرافی را هم نقل کردم. حالا دیگه ماکسیما رو برنده شدم دیگه نه؟!
سلام
روحش شاد.
سلام به روی ماهت
آمرزیده باد
سلام
روحش شاد
آبی و قرمز نباشند یک رنگی معنایی ندارد.
نسیم شمال هم درست است که اشعارش عامیانه و ساده است ولی مثل بعضی از شاعران امروزی... بگذریم.
سلام
خدا بیامرزدش
الان هم که قرمز و آبی هست یکی رنگی بی معنا نشده؟!
به قول یکی از دوستان بیایید اینبار را نگذریم!
عجالتا 2 تا از لینکها رو خوندم !
آقای ستاریان خدا وکیلی شما باید یک جیره و مواجب واسه کاربرانی که وجدانی پستهای لینک دارتون رو می خونند در نظر بگیرید ( آقای سامع شما هم همین طور ! )
شما فکر می کنید 5 نفر کاربر عزیزی که قبل از من کامنت گذاشتند یکیشون لینکهای شما رو خونده ؟
اگه راست می گن و خوندند بگن ببینم :
اسم واقعی نسیم شمال چی بود ؟ کجا به دنیا آمد ؟ در چند سالگی فوت کرد ؟
مدیونند اگه تقلب کنند !
تقلب ، دزدی انصاف است (قالت مریم )
مممممممنون که دو تا از لینکها را خواندید
خوب شد گفتم ممممممنون؟
من بیچاره چی بگم که از شونصد لینک که پیدا کردم مجبور شدم همه را بخوانم و آنها که از همه بهتر هست را بگذارم برای شما
بعضی تقلب ها واقعا که دزدی است!
سلام
لینکهای پست تون رو بعدا می خونم ( پست با اعمال شاقه ست والله ! ظاهرا یک پست کوچولوست اما با احتساب لینکهایی که دادید شونصد تا پسته !
امروز چند تا نقد در باره ی حسن حبیبی خوندم این یکی برام خیلی جالب بود :
"حسن حبیبی قطعاً قهرمان نبود و کار عظیمی را انجام نداد ولی در ایران همین که یک سیاستمدار خرابکاری نکرده باشد، کار مهمی انجام داده است !"
من کاری ندارم که مرحوم حبیبی کار عظیم انجام داده یا نه ، ولی در کشوری که همیشه خدا ، فضاش ملتهبه و هر انسانی ( عوامل اجرایی و سیاستمدارها جای خود دارند ) ممکنه ناخواسته واکنشهای تند و احساسی از خودش نشون بده یا کارهایی بکنه که بعدها دور از جون شما به غلط کردن بیفته و روزی صد بار بگه چرا جوگیر شدم ...همین که یک نفر بتونه تو همچین کشوری کار کنه و خرابکاری نکنه خیلیه !
روحش شاد
سلام
بله پستی است مثل اجیلی پر از پسته های دهن بسته
"حسن حبیبی قطعاً قهرمان نبود و کار عظیمی را انجام نداد ولی در ایران همین که یک سیاستمدار خرابکاری نکرده باشد، کار مهمی انجام داده است !"
بله عجب آدمهای قانعی هستیم ما!
اما ظاهرا این حرف کوچکی نیست توی کشور ما
سلام
روحش شاد یادش گرامی
الحق والنصاف مرد نازنینی بود وشما هم در صفش خوب نگاشتی
کاش همه سیاستمداران ما مثل ایشان بودند وبه راحتی دروغ نمی گفتند
سلام
خدا بیامرزدش
مرد خوبی بود اما من این مطلب را به قول مریم خانم کشششششش رفته ام.
امروز دروغ گفتن کمترین کاریست که می کنند!
سلام
انصافا نرد خوب و بی ازاری بود. خدایش رحمت کند.
الحق که در وصفش عالی نوشته است. هر بار عمس او را بر جلد گل آقا می دیدم یادم میاید که او نیز جور عمامه بسرها را که مسون از قاریقاتور بودند می کشید.
خدا رحمتش کند ان شاالله
سلام
خدایی امروز کی حاضر می شود که دربان یک اداره باشد و یک مجله ی فکاهی هر روز دستش بیتدازد و کاریکاتورش را روی جلد مجله اش چاپ کند؟!
نیک اهنگ کوثر را برای کشیدن کاریکاتور مصباح به زندان انداختند و اگر اشتباه نکنم شلاق هم خورد!
سلام
خوب راست می گوید: صبر کن دردت به جانم صبر کن.
واقعا شعرهای وی دور از روح شاعری که مملو از چاپلوسی و تملق است بوده است.
جالب بود.
سلام
معلوم نیست که تا کی باید صبر کنیم!
سرگذشتش را من چند جا دنبال کردم. سرگذشت عجیبی داشته این مرد!
سلام. یک بار هم در جلسه ای که رئیسش بود، با کسی 30 سال کوچکتر از خودش تند شد. بعد فهمید که اشتباه کرده. در همان جلسه و در حالی که بغضش گرفته بود، از او معذرت خواست.
خواهرزادة آقای حق شناس یا مجتهد تهرانی بود انگار. درست نمیدانم کدام. خدا هر سه شان را بیامرزد.
سلام
خب احتمالا همین خصوصیت نیکش بوده که من ندیدم کسی طی این چند روز و چه قبلا از او بدگویی کند!
خدا رحمتش کند
سلام. خدابیامرز نمیدانم چرا ریاست فرهنگستان را دوست نداشت. چنذ بار در جمع فرهنگستانیها بر زبان آورده بود. انگار این سمت را برای خودش کم میدانست. با این حال از صبح زود، معمولا 7، سر کار بود. توی راه هم کارتابلهایش را میدید. و نگاه کلانش باعث تحولی در فرایندهای فرهنگستان شد: یک حساب ساده کرد، دید از اول عمر فرهنگستان تا زمان ریاست او کلهم اجمعین 1000 واپه تصویب شده!!! گفت این طوری که نمیشود به جنگ واژه های فرنگی رفت. فرایندها را کم کرد (دو شورا برای تصویب را یکی کرد)، و تعداد شوراها را هم از یکی به سه تا رساند. دقیقا یک سال بعد 1000 واژة دیگر تصویب شد و اکنون تعداد مصوبات به 7 یا 8 هزار رسیده.
خدا رحمتش کند.
سلام
خب راستش من خودم فرهنگستان زبان را زیاد جدی نگرفته ام. اما الان که به سایتش مراجعه کردم دیدم ریاست به این تعداد آدم، که همه هم در کار خود سرآمد هستند کار کوچکی نبوده است:
عبدالمحمّد آیتی (1305 ـ بروجرد)
حسن انوری (1312 ـ تکاب)
نصراللّه پورجوادی (1322ـ تهران)
یداللّه ثمره (1311 ـ کرمان)
غلامعلی حدّادعادل (1324 ـ تهران)
بهاءالدّین خرّمشاهی (1324 ـ قزوین)
محمد دبیرمقدم (1332 ـ کاشان)
حسن رضائی باغبیدی (1345 ـ تهران)
علی رواقی (1320ـ مشهد)
اسماعیل سعادت (1304 ـ خوانسار)
احمد سمیعی گیلانی (1298 ـ رشت)
علیاشرف صادقی (1320 ـ قم)
محمود عابدی (1323 ـ چادگان)
کامران فانی (1322 ـ قزوین)
بدرالزّمان قریب (1308 ـ تهران)
سیّدفتحاللّه مجتبائی (1306 ـ تهران)
مهدی محقّق (1308ـ مشهد)
هوشنگ مرادی کرمانی (1323 ـ کرمان)
حسین معصومی همدانی (1327ـ همدان)
محمّدعلی موحّد (1303 ـ تبریز)
ابوالحسن نجفی (1308 ـ اصفهان
سلیم نیساری (1299ـ تبریز)
محمدجعفر یاحقی (1326 ـ فردوس)
دادخدا سِیمالدّین (1949م/ 1305ش ـ نورآباد، تاجیکستان)
محمّدحسین یمین (1315 ـ چاریکار، استان پروان، افغانستان)
با وجود پر ثمر بودنش، اما شاید با طبع او این نوع فعالیت سازگار نبوده و بیشتر علاقه مند به کارهای اجرایی بوده است. خدا روحش را شاد کند. عجب سایتی دارد این فرهنگستان زبان!
http://www.persianacademy.ir/
عجالتا مطلب شما و تذکره را خواندیم تا سر فرصت به سراغ نسیم شمال برویم. اما در مورد دکتر حبیبی همین بس که پیش نویس قانون اساسی را نوشت بدون ولایت فقیه و وقتی آن نکته اضافه شد پذیرفت بی هیچ بحثی .من نمیدانستم که ایشان یار غار بنی صدر بوده سالها رفاقت داشته اند و فرنگ هم با هم رفتند و ایران هم باهم (در معیت امام راحل)برگشتند. و هردو هم شاگرد احسان نراقی بوده اند.اینها را دیروز در اینترنت خواندم.
سلام
از اینها که گفتید من اینکه شاگرد احسان نراقی بوده را نمی دانستم. دیروز از سوسن شریعتی خواندم که پنج شش کتاب شریعتی سال ۵۶ با نظارت حبیبی چاپ شده.