دزد محترم!

بسم الله الرحمن الرحیم

چند سال قبل توی یک خانه ی سازمانی، در یک شهرک، متشکل از صد و بیست سی خانه در یکی از جنوبی ترین نقاط تهران که محصور به حصارهای آهنی بود تا خانه هایمان از هجوم بیابان و جنگل اطراف در امان بماند، زندگی که نه، مردگی می کردیم.  

خانه های تو سری خورده ی کوتاه، هم قد، و با دیوارهایی به قد یک آدم.

زمستانی نزدیک به ماه مبارک رمضان، به یکباره از تمام بند رخت های حیاط تمام خانه هایی که رخت شسته و آویزان کرده بودند تا خشک شود، همه ی رخت و لباسهای شسته و تمیز به سرقت رفت. این موضوع نَقل محافل مردان شهرک و نُقل مجالس زنانه ی عصرگاهی، توی کوچه و محله و شهرک ما شد. نتیجتا همگی عزم را جزم کردیم که دزد نابکار را در نوبت بعد به دام بیندازیم و بگیریم. اما چند روز بعد که همه خسته از کشیک دادن های شبانه شدیم، دوباره دزد آمد و دوباره به انبان لباس های شسته و رفته ی آویزان در بند رخت ِحیاط هایمان زد! اینبار دیگر مضحکه نبود. خون ها به جوش آمد. رگ گردن ها متورم شد که، این چه جور دزد نابکاری است که به لباس رو و زیر خلق الله هم رحم نمی کند و اصلا بردن مال و اموال به درک ِ اسفل سافلین! برای خحالت ناشی از شکستن حریم خانه مان چه کنیم؟!

قرار بر این شد که این دو را، سه ای نباشد. اما انگار دزد لجباز هم قرار بر این داشت که تا سه نشود بازی تمام نشود!  

ماه رمضان شد و من به نقشه های اهالی برای به دام انداختن دزد، اعتماد نکردم وبا خود چنین قرار گذاشتم که با او در خانه بجنگم!  به همسرم گفتم شما بشوی، من کشیک می کشم و این چند تکه رخت و لباس باقیمانده را با جانم حفاظت می کنم. او همین کرد و پهن کردیم و شب به نیمه رسید و همه رفتند خوابیدند و من هم توی سرما، نشستم توی ایوان خانه و مشغول کشیک دادن و چشم انداختن به دیوارها، که دزد حرامی را، از دیوار بالا نیامده و به پایین پا نگذاشته، ببینمش، و غافلگیرم نکند.  

مدام از ایوان می رفتم توی حیاط و  دست می کشیدم به رخت و لباسها تا اگر خشک شده بردارم و، خود و رخت و لباسها را، از سوز سرما، به درون خانه ی گرم و نرم ببرم. شاید دوباره چرک شدند، بس که به آنها دست کشیدم!  

نزدیک سحر شد و رختها خشک نشد! با خودم فکر کردم، بروم سماور را روشن کنم که سحر بی چای نمانیم. به اندازه ی باز کردن شیر گاز و یک کبریت زدن و یک پارچ آب ریختن توی سماور، غفلت، باعث شد که دزد نابکار، آن خبیث خیره سر آمد و چند تکه لباس باقی مانده مان را هم برد!  

داشتم از غیظ سکته می زدم و از سرما می لرزیدم و از خجالت آب می شدم.  

القصه که ما جمیع جماعت مردان شهرک، حریف این یک نفر دزد نشدیم و او هم وقتی دید، ما را دیگر لباسی نمانده و از ما آدمهایی ساخته است با لباسهایی پاره و رنگی و خاکی، دست از سر مان برداشته و لابد برای کاسبی فکری دیگر کرد و یا سراغ محله ای دیگر رفت!

دیشب هم انگار، همان دزد، آدرس مرا در آپارتمانی که به تازگی مدیریتش را به من سپرده اند، پیدا کرده، برای منقص کردن عیش مان، دوباره آمد و همه ی کفشهای ما را از طبقه ی اول تا به آخر برد! اما عجیب اینکه به کفشهای خانمها کاری نداشت! خوشبختانه ما مردان می توانیم برویم سراغ کفش کهنه و پاره و با واکسی به آن، آبروداری کنیم. اما توی این وضعیت نابهنجار اقتصادی اگر کفش خانمها را هم می برد، نمی دانم چه خاکی باید بر سر می کردیم.  

خب خدا را شکر که دزد نابکار سابقا خبیث و اینبار محترم، مردانگی کرده و فقط مردانه ها را برد!

نظرات 16 + ارسال نظر
سورابلالی سه‌شنبه 28 اردیبهشت 1395 ساعت 14:06

قالیباف گفتدیشب بمن بگین خسته نباشین ای تهرانیها خانها باقهاتونو خراب کردیم باق باباشون خرابشه الهی بچهاموتو دربدر کردین طلیفتون در بدرشن الهی زنان ودختران تهران را تجاوزکردین زنان ودختراتون تجاوز شن الهی بهشتزهرا را پر کردین بمیرین الهی دروازه تمدن بزرگ شاه را مجری شدین ملحق بشاه شین الهی

سورابلالی شنبه 1 اسفند 1394 ساعت 19:24

400مترخانه داشتم پاسداران دشتستان2پ5کبعدشهرداری دزد پلاک انراکرد1روبنجهودشده حاج علیرصاملامد باکمک رفسنجان و اچمدنزادسندخانه امراگرفتند یشوهرم گفتند بتو کارمیدهیم کارشان این بود روی شرکت مابنام درمان افزا ملمت و نیکنژاد ونیکزاد تجارت کردند بدهی را بگردن شرکت نا انداختند وسودها خودشان بردند وخانه امرا باکلاهبرداری بنام تیکتژاد ید ملامت و اکبر خشکیاری ید برادرشوهرم ک دزد است ستد زدند بقازی قدرت الله احمدی شعبه414دادگاه خیابان بهشتی باج دادن خانه را بسم نسکنزاد وخشکباری سند زدن احند نزادنفری30ملیون ب اندو داد ک30ملیون قیمت 1متر ان خانه است ک تراکم مجانی داشت بخاطر عقب نشینی ک خود شهردازی انجامداد مخروبهای 150متری جاده لشکرک بلوار اوشان البرزکو3پ48نزدیک پ46فامیل احمد نزاد بمادادند که دیوار هایش همه پر نم وسوسک وموشه وفقططبقه3قابل استفاده است وط1راشهرداری با کمک فاطمه فصلی صاحبخانه قبلی ریختند در خانه ط1را خراب کردندوپسرش چمیدرصا رحمتی گفت بعد تخریب جواز ساخت گرفته ایم وسند اینجا را هم سرقت کردند و ودر خیابان افسریه خاوران خ فناوران خ مروارید بلوک120پ1هستند.وید رون ملامد پاسداران دشتستان 2پ40کلاهبردار جهود ک نام خودرا کرده علیرصا ملامد ند.و 30سال روبن دزد ک بهمسر خود مهناز خیانت کرده وبا حقشناس رفیقه شد وبعد لزدواج کرد ومیخواست لشرف رصایی راهم و رفیق حمید کرده بود بحمیدبیندازد و پدر اشرف میامده در شر کت تورنتو جلوشوهرم حمید را میگرفته اقا بالاخره چکار میخواهی بکنی اشرف را میخواهی یاشوهرش بدهم؟ومن3بچه از حمید داشتم اونموقع.واینرا نطافتچیهای ک مال باز رسی کشور بودند و تورنتو میرفتند وبنظافت خانه ما نی امدند بم گفتند.بهر حال ملامد هزار کلک زد تا زندگی مارابهم بریزد نتواتست وحتا وقتی حمید سال60تورنتو بود ملامت حمید را مدیر تصفیه کرده بود ومن چون حقوقدانم فهمیدم روبن درستکار نیست ک حمید مارا مدیر تصفیهکرده وبخاطر کلاهبرداریهایی ک روبن نیکرد وحمید مدیر تصفیه اش بود حمید را ممنوع اخروج کشوری کرده بود زیرا بمباران بود ومامیخواستیم ار کشور برویم ولی ملامد خودش راحت میرفت خارجه نیامد وماراممنوع الخروج کرده بود ومن باحال مریصم وصعف بدنی ک بر اثر کار زیاد وحقوق کم ملامد بحمید میداد با ان حالم رفتم دادگاه از روبن ملامت شکایت کردم وروبن را کلانتری با تلفن احصار کرد روبن در کلانتری حاصر تشد وبا وقاحت گفت سورلبلالی کارمن اخراجی من است درحالیکه من در خانه خودم مشقول اشپزی و ترشی سازی وبچه داری بودم و کارمتد اونبودم وخرج مارا بیشتر مادرم زهرا پدرم ناصر خان خواهرم سودابه خانم وخودم با حقاتدریس تانین میکردم.حالا لین دزد خرامی با دارودسته عنکبوتی که دارد دسته اش قدرت رنجبر رافرستاده جلو حمید جوهری شوهرم ک سند خانه تان را بده صامن رنجبر شو بخاطر بدهی واهی ک رنجب ب دسته دیگر روبن علیرصاملامت دارد ک همه دروقه وشگرد روبن مجرمه ک یکی را صامن واهی دیگری میکند وواقاعا سرنخ قصیه دشت خود روبن جهود شده حاجی علیرصا ملامت است ک خانه پاسدارانمو هم لینجنین کلاهبرداری کرد کک بحمید گفت تو صامن ناصر خرسه قربانوتد شو از المان دیستر لکازم مزشکی وارد کرد حمیدحوهری و لوازم مزشکی را ید دیگر ملمت بنام تصرت ابادی برواشت وکلی سود پول وبدهی گردن حمید انداخت .و ید دیگر ملامد نیک تژاد بود 2ملیون داده بود بحمید باسود بدهد حمید ب ید روبن بنام خانم ال مذکور همین لسپاکلومها را حمید وارد کرد از ریستر الملن. وسود پولهارا خانم ال مذکود میگرفت واقای نیک نژاد چون تزوبش عقب افتاد رفت از دشتستات 2پ1سند زد اکبر رشتی خشکباری فوتبالیست دزد همدشت تصرالله جوهری کلاهبردار هم بهمان نحوه ملامت 1دانگ دیگر خانه ک با مس انداز من وبچه هام وفروش طلاهای مت وسگه های سر عروسی ما خریدیم را ملامت و نصرالله 3دنگ خوردن3دنگ هم اچمر نزاد خورد و150متر خانه کلنگی شهرک البرز بما سند سازی کردن دادن ک سند را باز دزدیده اند همان مذکورین همدست.و 170ملیون تومن فاطمه ف1لی از ما گرفت وبی در ستد سلیمی نوشت مثلا 10ملیون ماداده ایم گفتم چرا جوابی نداد بهر خال اگر شهرواری رییس دزدا تیست چرا تمام فک وفامیل ملامد درشهر داری تیاوران خیابان سباری هستند بنام علی رصا مشمول کلیمی ودر تجریش شهرواری هم هستند وافاقنه سوپور شهرداری مرا با بیل زدند تا خانه پاسداران را گرفتند انوقت قالیباف میگه شهرداری دزد تیست؟پس اینکارها اگر اشمش دزدی تیستچیه؟همان موقع ک من تحصیلکرده را شهرداری دزد خرامی توسط سوپورهای حرامی افقاتی میزد داشتند برج خراب شوه نیلد را میساختند ک یک مشت فهشه ودلقوب وند انجا خوشبگرزانن دهاتی های پدر سوخته هی برحج نیلا هملیش میءدارند با پول نردم مفتخوری نیکنن خوب مدر صلواتی ها بدهی شهرداری بمردم رابدهید خانه مردم را بالل میکشید میروید برج میلا میخورید قیافه هاتون ک داد میزنه ک هستیم شما را چ ب برج میلاو
58385

سینا برادران یکشنبه 24 دی 1391 ساعت 00:04 http://zehnenaghes.blogfa.com

با درود فراوان
راستش از دزد و دزدی متنفرم. چرا باید کسی به خودش حق بدهد که امول دیگران را بردارد؟ راستی چطور ممکن است که شخصی بیاید داخل محتمع ساختمانی و کفش‌ها را ببرد. مگر در بسته نبوده؟ یعنی ممکن است کار یکی از ساکنان ساختمان باشد؟

سلام
اصلا گمان هم نبردم که کسی از اهالی ساختمان چنین کاری کرده باشد. احتمالا دزد باید از بالای در پارکینگ آمده باشد و بعد هم در نیمه های شب از در ورودی براحتی خارج شده

کوثر چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 14:06

سلام عموجان
کجایین
غیبتتون رد شدااااااااا

شرجی شرم چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 08:12 http://sharjee.blogfa.com

سلام
۱- آیا رقیب انتخاباتی تون که نتونسته مدیر بشه کفشا رو برده ؟
۲- آیا مدیر قبلی برده و می خواد بهتون بگه که سراغ دفتر و دستک و حساب و کتاب دوره مدیریتش نرین ؟
۳- آیا کار یکی از نسوان ساختمان یا گروهی از این جمعیت هست که میخوان با مردان ساختمان در بیافتن ؟
۴- آیا کار نون خشکی محله اس ؟
و...

هر چی هست وقتی یه چیزی رو دزد بی نشونی می بره آدم به همه جا و همه چی و همه نوع احتمالات فکر میکنه
حالا فکرشو بکنید جناب دزد کفشا رو برده یه جای شهر حراجی زده
برید دنبال اون جاهایی که کفش دست دوم می فروشن

سلام
اینطور که شما شرایط مختلف را ردیف کردی ظاهرا کار پیچیده تر از این حرفهاست که حتا هرکول پوارو از عهده ی حلش بیرن بیاد
اما مطمئنا اگر به سید اسماعیل سری بزنیم می توانیم کفشهایمان را توی دست دستفروشها پیدا کنیم

شنگین کلک چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 01:06 http://shang.blogsky.com

درود بسیار
داداش پیلیر نو مبارک باشه حالا راه به راه CD عوض کن !
و همینطور ممنون از آهنگ زمینه زیبا .
چه ماجراهای جالبی اگه من جای شما بودم اصلا اون شب بیرون نمی رفتم لباسها راهم پهن می کردم روی صندلی های داخل منزل تا سحر نشده هم همه شان خشک شده بودند . سحری پنجره ها را باز می کردیم بوی دماغ سوخته آقا دزده بره بیرون .
داشتم باخود حساب می کردم تا به حال چند بار کفش هایم را برده اند البته دلمان نمی آید بگوییم دزدیده اند . اما خوب هر دو یک معنی می دهد. حالا کفشهای شما را از جلوی خانه خودتان می برند مال ما را بارها از جلوی خانه خدا برده اند . هربارهم باخودمان
شرط کردیم دفعه بعدی بی خیال کلاس اسلام و مسلمین! میگذاریم توی نایلون یا توی صندوق اما بازهم یادمان رفت یا جلوی مسلمین جوگیرشدیم و سپردیم به اوسا کریم اونهم داد دست
مستحقش رفت . آخرین بار توی همین میدان فاطمی کفشها یم را بردند . جالب این بود که یک دمپایی هم آنجا نبود و پابرهنه آمدیم تا رسیدیم به یک واکسی که خدا خیرش بدهد یک جفت دمپایی
بهمان داد . ما هم گفتیم اوستاکریم خوب نمی خواهی ما بیاییم خونت چرا کفشهایمان را بر میداری خوب بگو نیا ماهم میریم به خیر و شما را به سلامت .
داداش دست مریزاد پستی می گذاری دل مردم باز می شود ما که
هرچه آپ می کنیم داغ دل مردم تازه می شود . التماس دعا

سلام
ممنون از راهنمایی های خوب شما که حالا می تونم CD عوض کنم
راستش همین کار را کرده بودیم و مقداری از رخت و لباسها توی خانه آویزان بود
من دوستی داشتم شیرازی بود و سالها توی تهران زندگی کرده بود. وقتی از او می پرسیدند اهل کجایی؟ محله ای از تهران را نام می برد که توی ان زندگی می کرد. من به او می گفتم تا وقتی کفشت را ندزدیده اند اهل تهران محسوب نمی شوی! یکروز با خوشحالی امد و گفت دیگه یچه تهرون شدم چون کفشم را دزدیدند
اینطور بلایای نازل شده در خانه ی خدا برای من هم کم پیش نیامده

کوثر سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 21:54

لعنت به هر چی دزدهاز هر نوعش
وا عمو مریم جون راست میگن خب کفشهاتون باید بذارین داخل
خب میان میبرن دیگه
ملت بیکارن دست به سورپرایز کردن بقیه میزنن.مگه بده؟؟
فکر میکنم یکی میخواسته سمت م س شمارو به خطر بندازه وبگه بخاطر شما بوده که کفشهارو دزدیدند ووادارتون کنند یا شبها نگهبانی بدین یا برای کفشهاشون دزدگیر نصب کنین
ازمن گفتن بود

بله خب احتمالا کار کار انگلیسی هاست

کوثر سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 21:47

سلام عموجان.شب خوش
با افتخار
ط
ن
ب
بخونم وبرگردم

سلام
قرار و مدار از این به بعد اینطوری است که شما بیا و مدال طلایت را بردار و ببر و کاری نداشته باش که شونصدم شدی یا اول
بله بفرما . اینجا متعلق به شماست و هر کس که بخواند

مریم سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 21:47

سلام
ببم جان ساکنان تمام مجتمع های آپارتمانی که دور و بر ما هستند کفشهاشونو می ذارند داخل خونه . شما چطوری اعتبارتون می شه کفشهاتونو بیرون بذارید ؟!!!
آقای ستاریان منم مثل آقای سامع معتقدم که این مورد دزدی ، خیلی مشکوکه ! مگه می شه دزدی بیاد و فقط کفش مردونه رو بدزده ؟
ببم جان بد جوری بوی توطئه به مشام می رسه .
سال اولی که ما آمده بودیم تو این خونه ، من رفتم آبغوره گرفتم و جوشوندم و ریختمش داخل شیشه و گذاشتمش سر پشت بوم تا آفتاب بهش بخوره و خوشرنگ بشه ( درسته که تمام فعل ها رو برای اول شخص به کار بردم ولی نصف کارها رو همسرم انجام داد ! من و همسرم نداریم ! )
چند وقت بعد به همسرم گفتم برو یک شیشه آبغوره برام بیار . رفت و با شیشه های خالی آبغوره برگشت !!! نمی دونم این چه دزدی بود که مثل زن حامله برای خوردن ترشیجات ویار داشت !
حرومش باشه ! کوفت بخوره الهی !
بعد از اونم هر چی سر پیج لامپ و لامپ تو پشت بوم داشتیم دزدیدند ...به شیشه ی نورگیر هم رحم نکردند ...الان نورگیرمون شیشه نداره !

راستی آقای رئیس ! ننوشتید حالا می خواید چه کار کنید ؟ یک نامه برای دزد نابکار بنویسید و عمل زشتش رو تقبیح کنید ! یک نامه ی دیگه به ساکنان مجتمع بنویسید و بهشون بگید مالتون رو سفت نگه دارید و همسایه رو دزد نکنید
... و اینجوری از خودتون سلب مسئولیت کنید !

خانمم بعد از بردن کفشها می گفت: دزد خوبه و گاهی برای مال باخته اومد داره و عجیب اینکه همه هم تایید می کردند و انگار فقط من از فضا و کره ی مریخ آمدم که قبول نداشتم!!

دزد آبغوره دیگه نوبره
فکرش رو بکنید آن بدبختی که آمده و یک لامپ و یا یک سرپیچ و یا یک شیشه ی نورگیر را برده، چقدر مستاصل بوده که فکر می کرده با بردن اینها قدری از بدبختی هاش تسکین پیدا می کنه!

ترجیح دادم اینکارش را نادیده بگیرم تا از ابهت ریاستم کسر نشود

محمد مهدی سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 20:37 http://1sobhe14.persianblog.ir/

اما این بار دزدیدن کفش ها عجیبه
رئیس فکر کنم این اعلان قدرت و ازمایشی در راستای ریاست حضرتعالی باشه
یه ساخت داشتیم حدود دو ماهی استا بنا با چند تا کارگر توش کار میکرد. یک هفته یک روز نه یک روز قند و چای نبود. یه روز به من میگفت. دو روز بعد به دادشمون! یه روز دیدم قند و چایی اورده گفتم من دیروز خریدم و اوردم. گفت اون کارگر گفت نداریم. گفتم ا همون هم پریروز به من گفت. سر یه فرصت تو گونی اسبابش را دیدیم. قندها را برده بود.هیچی نگفتیم و دو روز بعد باز هم . بازم خریدم و اوردیم. روز اخر مزد هفته را باهاش حساب کرد و پول 5 نوبت قند را هم ازش کم.گفت چرا؟ گفت پول قندهاست که برات خریدیم. گفت تو رو خدا به اوسا نگید تا کارم را از دست ندم. گفت باشه اما دیگه اینجا نیا

سلام
خدا بگم این دزد رو چکار کنه که این چند روز توی رفت و آمدها بیشترین فکرم این بود که کفش مهمانها را نبرند!
ببین بدبختی ملت را که چقدر حاد شده که به این دله دزدی ها افتاده اند!

شهید خرد سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 20:32 http://dinpajoohan.ir/post/author/778353

عجب دزدی بوده

حرفه ای و عاشق کارش
و چه پشتکاری و اعتماد بنفسی

من جدا میخواهم بخاطر عرضه اش در تسلیم سازی یک محله تقدیر کنم

حالا گذشته ها که گذشته مراقب باشید این یکی براتون دومی نشه
میتونید از تجربه ی ارزشمندتون که خیلی هم گران به دستتون اومده کمال استفاده رو بکنید

سلام اقای ستاریان عزیز
از جویاشدن حال و غیبت حقیر از شما متشکرم
متاسفانه طی این چند هفته مشکلات نسبتا سختی پیش اومده بود که با عنایت و اعجاز حضرت الله به خیر و خوشی گذشت
الانم که امتحانات دانشگاه شروع شده
و ما دوباره داریم خرخونی رو عمیقا تجربه میکنیم.

راستی من احتمال میدم دزد اپارتمانتون یه مرد ستیز بوده!!
این روزا وجود و ظهور انواع جریانات کاملا عادی و روزمره شده

با این حرف شما یاد جنید و دزد افتادم:
در بغداد دزدى را آویخته بودند، جنید برفت و پاى او بوسه داد، از او سؤال کردند، گفت: هزار رحمت بر وى باد که در کار خود مرد بوده است، و چنان این کار را به کمال رسانیده است که سر در سر آن کار کرده است.

معلوم شد اینجا همه هرکول پوارو و شرلوک هولمز و خانم مارپل هستند

محمد مهدی سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 20:26 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
چه دزدی جالبی
لابد از حمام های زیادی اهالی شهرک حسادت داشتهلباس ها را میبرده که دست به عصا شوند و حمام هایش به نمایش نیاید.
حکاین لامپ های روشن خانه های اطراف ایستگاه های راه اهن را شنیده اید. با بوق قطاری تمام لامپ ها روشن و .... و جمعیت خانوارها نیز زیاد
چرت و پرت بسه

سلام
همانطور که برای آقای بزرگ توضیح دادم کار اکیپ حمل زباله ی شهرداری بود.
خانواده ی دایی من دیوار به دیوار راه آهن و مسیر ریل راه آهن، زندگی می کردند و می کنند. ما هر وقت به خانه ی انها می رفتیم از صدای قطار بیدار می شدیم اما آنها می گفتند که دیگه اصلا صدای رفت و آمد قطار را نمی شنوند. همین وضع برای اون یکی دایی من بود که توی مسیر فرود هواپیما بودند و نعره ی فرود هواپیما را اصلا نمی شنیدند و این برای ما واقعا حیرت آور و تعجب انگیز بود!

سلام علیکم.
من دانشگاه زاهدان که بودم، در خوابگاه چند بار چنین اطلاعیه ای دیدم که روی شیشه ی در ورودی یا در قسمتهای دیگر خوابگاه می چسباندند:
از دوست عزیزی که اشتباهاً لباس مرا از روی بند برداشته خواهش می کنم آن را سر جایش بگذارد.

ریحانه سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 18:27 http://chadormeshki.blogfa.com

دزد لباس تا حالا نشنیده بودم!!
من ترجیح می دم کفش دم در خونمون رو ببرند تا موبایل روی میز توی دانشگاه !!

بله کسی انتظار نداره دزدی توی دانشگاه مشغول تدریس یا تحصیل شده باشه!

بزرگ سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 18:05

عجب دزدی بوده باید به او گفت آقای خاص!
در مورد سوال شما در کامنت قبل عرض کنم باقر لاریجانی از چهره های ماندگار! ورئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران بود و ضمنا قائم مقام وزیر بهداشت. اتکای زیاد وزیر به این قائم مقام به مذاق رئیس خوش نیامد و اور را از ریاست دانشگاه برداشت. وزیر هم شدیدا انتفاد کرد و گفت این جا بجایی به صلاح نیست.وقتی دید کسی تره برایش خورد نمی کند بحث ارز دارو را پیش کشید و...

راستش بعدها فهمیدیم که کار یک اکیپ حمل زباله ی شهرداری بوده. با خاور حمل زباله می آمدند و از آن بالا به خانه ها اشراف داشتند و هر خانه ای رختی داشت یکنفر فورا می پرید توس حیاط و رختها را به عنوان زباله می اندخت به آنکه ان بالا نشسته بود!

از وجود این آقا باقر کاملا بی اطلاع بودم ممنون

محمد ح سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 17:02 http://dustevatan.blogfa.com

سلام
پس باید گفت باز هم خدا خیرش بده

سلام
بله خب قدر نیازش دزدیده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد