ابوذر زبان تلخ حق

بسم الله الرحمن الرحیم 

 امروز نامه ی سیدمصطفی تاج زاده به آسیه دختر شهید والامقام، باکری را خواندم. وقتی نامه ی شیوا، روشن، و واضح او را خواندم و سپس خواندم تاجزاده در اعتراض به انفرادی بودن خود، به جای اعتصاب غذا، مدت مدیدی است، اقدام به روزه داری دائم کرده و به همین خاطر در بیمارستان بستری شده، با خودم فکر کردم که او با این حال نزار چون ابوذر دست از گفتن حرف حق برنداشته است و گرچه تلخ، اما به گفتن آن همچنان مشغول است و من ...  

از دوستانم می خواهم برای بهبودی حال او دعا کنند. از دست و زبان ما لابد فقط همین بر می آید، پس دریغ نکنیم.  

 

                          تاجزاده در بیمارستان

زبانم الکن شده است. راستش یکی دو روز است راجع به هر مطلبی می خواهم بنویسم، عاقبت مردد می شوم و از خیرش می گذرم و الان هم می خواستم نامه ی او به دختر شهید باکری را هرچند طولانی است را برای کسانی که احیانا با تضیقات موجود نمی توانند دسترسی به این نامه داشته باشند، را عینا نقل کنم. اما فکر کردم شاید اینکار به مذاق فیلترچی ها و مسببین ماجرای ستار، خوش نیاید، با این حالم یاد ماجرای مدرس افتادم: 

فرمان فرما از طریق یکی از دوستان مدرس که به او نزدیک بود، به مدرس پیغام می دهد: 

« خواهش می کنم حضرت ایت الله این قدر پا روی دم ما نگذارند!» 

مدرس جواب می دهد: به فرمان فرما بگویید: 

« حدود دم حضرت والا باید معلوم باشد؛ زیرا من هر جا پا می گذارم دم حضرت والاست!»

نظرات 18 + ارسال نظر
گمنام یکشنبه 10 دی 1391 ساعت 01:26 http://shahidtaheri.blogfa.com/

عجب روزگاریست این روزگار وارونه !!!دختر شهید از خود شهید از ارمان شهید از حقیقت شهید مهمتر میشه !!!
بگذار عمال بی جیره و مواجب کفار و منافقین را ابوذر بنامند اما اهل ولایت می دانند که ابوذر را ولایت ابوذر کرد نه شعار و نه روزه داری 2 ساله!!!
خواندن خاطره زیر از ابوذرهای واقعی این دیار خالی از لطف نیست
{آنروزها صحبت از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و بررسی سلب صلاحیت وی در مجلس شورای اسلامی بود. از مسجد اعظم ارومیه به همراه دو نفر از دوستان، بیرون آمدیم و در ماشین فولکس آقا مهدی [ باکری] نشستیم. هنوز مسجد از جمعیت پر بود و ما منتظر یکی دیگر از دوستان داخل مسجد بودیم. من به آقا مهدی گفتم: به نظر می رسد که مجلس در مورد رئیس جمهور خیلی تند می رود. مگر به این راحتی ها می شود از رئیس جمهور سلب صلاحیت کرد. ایشان فرمودند: دَدَه! (پدر) این حداقل کاری هست که مجلس می کند، اگر کسی در مقابل ولی فقیه بایستد، باید اعدام شود.

حسین علایی، مهدی باکری در اندیشه و عمل، چاپ اول، ص 36}

بله روزگار وارونه ای است! روزگاری که، کسانیکه نه شهید دیدند و نه شهید می شناسند، شدند سخن گوی شهید!
من امثال تو را زیاد دیدم بعضی از امثال تو حتا باکری را شهید نمی دانند!! من لااقل باکری را توی جبهه دیدم و حداقل نیم ساعت با او حرف زدم، اما تو اصلا میدانی باکری چه شکلی بود؟! اگر میدانستی که نیاز نداشتی به کتاب و حسین علایی استناد کنی!
اما چه جالب که از حسین علایی نام بردی. این حسین علایی همان نیست که ریختید در خانه اش و با پیستوله روی دیوار خانه اش نوشتید "مرگ بر منافق" !!
از نظر شما فقط امثال رسایی و نقویان و پناهیان مسلمانند که دست پرورده ی موسسه ی امام خمینی هستند و تحت سرپرستی مصباح، همان کسی که حتا یکبار اسمش توی کل صحیفه ی نور امام نیامده!! زمان انقلاب و جنگ کجا بودند این انقلابی های بعد انقلاب که حالا شدند انقلابی تر از انقلابی ها؟!
بله حضرت علی هم که توی مسجد و در حین نماز شهید شد یک عده تحت تاثیر تبلیغات گفتند مگر علی اصلا نماز می خوانده؟ امام حسین را هم خارجی معرفی کردند که کشتند!
چقدر دین شما با دین پیامبر متفاوت است که او ابوسفیان را به صرف شهادتین مسلمان دانست و شما اهل نماز و روزه را هم کافر و منافق می خوانید!

سلمان محمدی با این که سنش بالا است نمی رود لینک آقای ستاریان را بخواند، و هی عبارت مهمل «قتل عام سال ...» را تکرار می کند.

باید اضافه کنم از خودم و آقای سلمان و این نسل، برای شما متاسفم که یک کامنت چند خطی را نخواندی تا بفهمی که من چی نوشتم تا این مهمل بی ربط را ننویسی! اینجا از من اصلا لینکی در کار نیست!

فرزانه دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 07:46 http://www.elhrad.blogsky.com

بیشتر روی سخن من با آقای سید محمدی بود که در کامنت خودشان کلمات بنده را به سخره گرفته بودندکه از ایشان بعید بود چون معمولاً انتظار صراحت از ایشان دارم .
عین همین کامنت را برای خودشان در وبلاگشان هم نوشتم .

اما در باب مثالهایی که شما زده اید . سوال می کنم عجیب نیست که شما این همه مقاله جدی در حوزه حقوق زنان و مجاهدت ها و زندان ها برای حقوق زنان را نمی بینید و بسراغ نمونه های مبتذلی می روید که از فمینیسم فقط لاقیدی و بی تعهدی جنسی را گرفته اند .
اگر چنین افرادی هستند و خود را فمینیست می نامند غیر طبیعی نیست . همیشه و برای هر مکتب فکری همین کج فهمی ها هست . مثلاً جنایتکاران و کژ خویانی هست که خودشان را متعهد به شریعت و مسلمان می دانند .
بپذیرید که فمینیست نه آن است که آنان می گویند نه این است که شما می گویید و می بینید و اصرار دارید حتی لفظ آن هم استفاده نشود.

من که در همان ابتدا گفتم « پیش از بحث در خصوص فیمینیسم باید از مفهومش گفت و تاریخچه ی آن را در موطن اصلی اش شناخت و بررسی کرد و شعارهایشان را امروز دید!» اما شما همچنان بدون آن، از یک لفظی حرف می زنید که بسیار به ابتذال کشیده شده و می شود و من فقط یک توصیه به شما کردم که شما هم خود را فعال حقوق زنان بنامید تا همزبان با این ابتذالی که به اسم فیمینیسم راه افتاده نشوید. شما مخیرید به آنچه اختیار می کنید

سلام. اصلاحطلبها عموماً آدمهای بسیار خوبی اند و مشعل آزادی هم امروز به دست آنهاست. اینها همه قبول. خدا به همه شان اجر دهد، همه شان را آزاد کند و .........
اما خطاهایی هم داشته اند که با روزه برطرف نمیشود. باید به /انها اعتراف کنند و از آنها درس بگیرند. در رأس همه این خطاها تن دادن به اصل ولایت فقیه و سکوت در برابر قتل عام 67 است.

سلام
من واقعا از شما تعجب می کنم. شما که سن بالایی دارید چرا این حرف را می زنید؟ زمانی که اصل ولایت فقیه در قانون اساسی تصویب شد اصلا چیزی به اسم اصلاحطلب وجود داشت؟ یا همه ی گروههای سیاسی، اعم از حزب توده و نهضت آزادی و دیگران آن را فبول کردند؟
از کی تا حالا امثال نیری و رئیسی و اشراقی و پورمحمدی و .. جزء اصلاحطلبان محسوب می شوند؟ چرا همنوا با امثال خسرو حسینیان و کسانی که می گویند: "به اصلاح طلبان احتیاجی نداریم، حضورشان موجب وهن است" اصلاحطلبان را مقصر معرفی می کنید؟!
تازه بالفرض که مقصرند مگر همین تاجزاده در خرداد 89 مقاله ای به اسم " پدر مادر ما بازهم متهمیم؛ ننوشت؟ اصلا شما ذیل مطلبی این کامنت را گذاشته اید که با وجود اشاره، انگار اصلا متنش را پی نگرفته و نخوانده اید!
او به دختر شهید باکری نوشته اینطور نوشته است:
بارها به بازجویان گفته ام که خودم را به هیچ وجه متهم آنها و مجرم جرم های ناکرده نمی دانم، بلکه تنها نسلی که حق دارد ما را به پرسش کشد و متهم کند همین نسل سبز است و اضافه کرده ام که برای من پاسخ دادن به پرسش های این نسل در خارج از زندان بسیار دشوارتر از فضای زندان است چرا که شدت انفرادی زندان، وجدان مرا در پیشگاه نسل صاحب حق آسوده تر می سازد و...
شما آن لینکی که برای من و شما همزمان گذاشتند را خواندی؟ مربوط بود به مرکز اسناد حقوق بشر ایران. من با وجود اینکه 137 صفحه بود، پرینت گرفتم و خواندم و ماجرا در آنجا هم آنطوری نیست که شما تصور می کنی و مدام تکرار می کنی! کاش لینکی میداد تا بخوانم و ببینم این نوع نگاه به ۶۷ که می گویید مبنایش کجاست؟ آقا سلمان کسی جز انبیا، نخوانده، مطلبی بر او نازل نمی شود! واقعا متاسفم برای خودم و شما و این نسلی که چشم می بندد و دهان می گشاید!

مهرگان دوشنبه 4 دی 1391 ساعت 00:06 http://mehraeen.blogsky.com

سلام
پست با نام بزرگمردی مانند تاجزاده آغاز میشود و به نام مدرس ختم میگردد! چقدر اولی را مستایم و از دومی دل خوش ندارم که این تخم لق بهم پیوستگی سیاست و دیانت را کاشت درزمین اینان.
.....
اما مطلب آقای برزین در خصوص فیلم "ماجرای خصوصی ...." را نیافتم. لطفا هر کجا که چنین مطلبی از ایشان خوانده اید زحمت بکشید و لینک را کپی پیست نمایید در کامنت دانی اینجانب!
با سپاس فراوان.

سلام
همانطور که می بینید اتفاقا آنچه تاجزاده کرده و می کند در راستایی منطبق با گفته ی مدرس است و همین عکس در حال نماز و روزه بودن او و با این لباس گواه آن است!

مطلب را برای شما با توضیح بعدی کپی پیست کردم. من هم ممنونم

فرزانه یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 22:39 http://www.elhrad.blogsky.com

با خودم فکر می کنم چه چیزی مانع صراحت و صداقتمان می شود ؟
با خودم می گویم چه چیزی باعث می شود درباره کلمات یکدیگر چنین پیش داوریهایی کنیم ؟ چقدر هم را می شناسیم و این گونه قضاوت می کنیم ؟ چقدر در این قضاوتها دنبال حقیقتیم ؟

نمی دانم روی سخن شما با من است یا خیر؟
اما من به سهم خودم راجع به شما قضاوتی نکردم الا اینکه شما را فردی محترم دانستم! اتفاقا من همیشه از قضاوت گریزانم. من بر اساس آنچه می بینم درک می کنم.
اما اگر از دلیل عدم صراحت می پرسید من چگونه از کسانی بنویسم که یکروز از چادر زدن در جنگل می نویسند و معاشقه و کلی لایک می گیرند و روز بعد از قال گذاشته شدن کلی شکلک گریه دریافت می کنند! چگونه از کسانی بنویسم که دلشان برای پارتنرهایشان تنگ می شود و فیمینیست هم هستند؟! راستش شما به سوابق این بحث در وبلاگتان مراجعه کنید خواهید دید که از معدود مواردی است که من در باره اش وارد بحث نمی شوم و یا از ان گریزانم. زیرا مسئله ی جنسیت علیرغم شعاری که می دهند برای فیمینستها بسیار پررنگ است! انها از جنسیت می نویسند اما تا از آن و اشتباه بودن این نوع نگاه بگویید می گویند چرا از جنسیت می گویید؟!! به نظرم استفاده از فعال حقوق زنان به جای فیمینیسم واژی ی بهتری لااقل برای شماست.

کوثر یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 19:57



سلام عموجان فداکاررررررررر
این دوازدهمیه هااااا
لطفا خودتون بعدیش وبنویسین

سلام
نخیر انگار باید حواسم را ششدانگ جمع کنم که جایی توی چاله ی سیزده نیفتم

شنگین کلک یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 19:28 http://shang.blogsky.com

درود بر شاگرداول های عرصه های آزادگی و انسانیت که همواره دعای ما بدرقه راهشان است و ممنون که مرا هم خبرکردید . اینقدر دم این حضرات پت و پهن شده که غیراز زنده ها
به مرده ها هم گیر میکنه حالا دمشان اون زیر زمین چه غلطی میکنه نمیدونم !
به هرحال آفتاب زیر ابر نخواهد ماند و صدای مظلوم به گوش جهانیان خواهد رسید همانطور که تا حال چنین بوده است . ای کاش کار ما بدین جا نمی رسید . چقدر افسوس می خورم وقتی می بینم کسانی که تصمیم گیرنده بودند و هستند وقتی که میتوانستند بهترین تصمیمات را بگیرند چطور بدترین تصمیمات را گرفتند و خود خواهی هاشان اجازه نداد خیلی چیزها را ببینند .و چطور ایمان و اعتقادات انسان های مخلص را به بازی گرفتند .

همین تاجزاده سال ۸۹ چنین نوشت:
از جمهوری اسلامی ایران یک موجود زشت سیرت و زشت صورت به نام «فرانکشتاین» می‌سازند و من هرگز نتوانستم در این آینه مخدوش، سیمای رهبر فقید انقلاب و یاران واقعی‌اش و سیمای درخشان شهیدان و آرمان آنان را ببینم. می‌خواهند بگویند امام هم کسی بود مثل آقایان جنتی و مصباح، غافل از آن که این شبیه‌سازی مخدوش، روش‌های استبدادی و سرکوبگر را توجیه و آقایان را تطهیر نخواهد کرد. به عکس، دامنه بدبینی به رهبر فقید انقلاب محدود نمی‌شود و با تعمیم یافتن به ائمه اطهار (ع)، می‌تواند بی‌دینی و بی‌ایمانی را در نسل جوان دامن بزند که با کمال تأسف در برخی موارد زده است. این همان خطری است که به ویژه استاد مطهری، ما را از آن بر حذر می‌داشت.

آخه تعدادی از حقوق، مانند ازدواج با همجنس خود، اینها «حقوق از یاد رفته» نیست. اینها حقوقی است که فمینیستها خودشان برای خودشان اختراع می کنند.
و شاید، محدود کردن روابطی خاص، به داخل خانه و به دو همسر، این یعنی
«بستن پَر ِ دو پرنده».
که قرار بوده بپرند و به مکانی متعالی پر بکشند، اما چون روابطی خاص قرار شده فقط بین دو پرنده ی همسر هم باشد، حالا دیگر این دو پرنده، طناب پیچ شده اند و از رسیدن به نقطه ی متعالی (احتمالاً نقطه ی متعالی ی دوران روشنگری ی اروپا، و نقطه ی متعالی ی اهداف جنبش فمینیسم، و نقطه ی متعالی ی مدرنیسم و پست مدرنیسم، ...) وامانده اند.

سلام علیکم.
دمش گرم. من که روزه های واجبم را هم سختم است بگیرم.

آراس یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 09:39 http://kakaras.blogfa.com/

سلام .برای سلامتیش دعا می کنم
این حدود دم فکر کنم تا قیام قیامت مشخص نشود

سلام
چرا بالاخره روزی این دم ها کوناه و عدالت جهانی می شود

فرزانه یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 09:24 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
بالاخره عمل سیاسی هزینه دارد هر کسی وارد این عرصه می شود باید توانایی پرداخت هزینه اش را داشته باشد .

در مورد این لینک کناری که گفته اید قابل توجه فمینیست ها !
صریح و شفاف بفرمایید چرا فکر می کنید فمینیسم یعنی نداشتن عشق ؟
چرا فکر می کنید کسی که درباره حقوق از یاد رفته زنان حرف می زند نمی تواند عشق را تجربه کند ؟
از نظر شما عشق یعنی اینکه دو پرنده را با طناب به هم ببندیم و بگوییم بپرید ؟ کدام پرنده پربسته ای قادر به پرواز است ؟

سلام
باید؟!
به نظرم پیش از بحث در خصوص فیمینیسم باید از مفهومش گفت و تاریخچه ی آن را در موطن اصلی اش شناخت و بررسی کرد و شعارهایشان را امروز دید!
تصور می کردم خود عکس صراحت لازم را دارد! راستش من در وجنات کسانی که داعیه ی فیمینیست و حقوق زنان دارند نمی بینم که در عشق چنین پایداری داشته باشند و به این مرحله برسند و چنین عکسی هم بگیرند! من البته مقصودم عام است و روی سخنم با شما نیست که برای من محترمید.
همین امروز و پیش از کامنت شما وبلاگی را به مرمر خانم معرفی کردم که مربوط به دانشجوی ساکن کبک کاناداست و بعد که ماههای آخر وبلاگش را خواندم دیدم در همین ماه جاریُ یعنی ماه دسامبر 2012 نوشته است:
هنوز چند ماهی‌ نیست که به عشق چشم، نگاه، آغوش و ... همسرش مینوشته، چند وقتی‌ نیست از ناسازگاریِ روزگار می‌گفته و غم و هجران و بیوفائی، دو روزی نیست که امضایِ جدایی رو کرده و هنوز مهرش خشک نشده که در وصفِ دیگری می‌نویسه طوری که معلومه خیلی‌ هم تازه نیومده تو زندگیش، نمیدودنم اینها رو قبلا تو صندوق‌خونه جایی‌ قایم کرده بودند که سریع رو میشه؟!!
جالب اینکه، آدمِ جدید همیشه مدعیِ حمایت از حقوقِ زنانه وفعالِ اجتماعی و... چطور میشه این همه ایده داد، این همه ادعا کرد وقتی‌ حقوقِ یه زنِ دیگه رو راحت زیرِ پا می‌-گذاریم، یا حتی توانِ مدیریتِ یه رابطه دونفره رو نداریم؟!!
...
و من این طور رفتار را در همانها که به فیمینیسم مشغولند زیاد دیده ام و می بینم!

کوثر یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 08:44

سلام عموجان.وقت بخیر
منم فکر میکنم تا جای اونها نباشیم نمیتونیم بفهمیم چی میکشن ودر قبال این سکوت وصبر چه تاوان بزرگی میدن
برای بهبودی ایشان دعا میکنم

سلام
سکوت را ما کرده ایم و انها چون سکوت نکرده اند دارند تاوان می دهند
قطعا بهترین بهبودی او در آزادی و خلاصی اوست. برای آزادی اش دعا کنیم

بزرگ یکشنبه 3 دی 1391 ساعت 07:54

من شهامت و آزاد منشی امثال تاج زاده را تحسین می کنم وبرایش بهترین آرزوهای نیک را دارم. نوشته مریم خانم درست بود همه ماها از کنار گود فریاد می زنیم لنگش کن اما شاید تحمل یک سیلی ویا یک روز حبس را نداشته باشیم.من در کمال شرمندگی اعلام می کنم شهامت او را ندارم اما این دلیل نمی شود که با صدای بلند فریاد نزنم امثال او ونسرین ستوده ها&جاودانه های تاریخ خواهند ماند

بله متاسفانه یا خوشبختانه تاریخ همه چیز را ثبت می کند!

مریم شنبه 2 دی 1391 ساعت 23:06

نامه رو پیدا می کنیم . ممنون که اطلاع دادید
نمی دونم چی بگم جز اینکه ...خیلی احساس شرمندگی می کنم

امیدوارم همه این امکان را مثل شما داشته باشند

مریم شنبه 2 دی 1391 ساعت 23:04 http://raze-nahan.blogfa.com/

سلام آقای ستاریان عزیز
چند وقت پیش مطلبی رو خوندم که فکر می کنم زبان حال خودمه ( شما و دوستان عزیزمون که به رسالتتون عمل می کنید )

قهرمان :

لااقل یک نفر باید باشد ،
او بایستد و ما بنشینیم و زندگیمان را بکنیم ،
او شکنجه شود و قهرمان باشد و ما آرامش داشته باشیم و شاید برای شکنجه هایش غصه بخوریم.
او دم بر نیاورد و ما اینجا توی محیط های مجازی و با اسم های دروغین فریاد بزنیم و فحش بدهیم.
او حضور داشته باشد و حتی اگر فراموشمان شد که هست او باید بماند .
لا اقل یک نفر باید باشد که ما اسمش را بزرگ کنیم ،
پر و بالش دهیم و بعد خودمان بتوانیم بپریم و برویم .
یک نفر باید باشد که اگر ما دور بودیم او نزدیک باشد و دودش را بخورد و زخمش را بچشد .
یک نفر باید باشد که ما طاقتش را و صبرش را توی سر بقیه بکوبیم و بگوییم :
هه مرد یعنی این!
یک نفر که درد ما را بکشد و ما اسم او را یدک بکشیم ...

سلام
من هم خواندم:
نفس خود را هفت بار نکوهش کردم:
اولین بار:هنگامی که از ترس سر به زیر بودم وآن وقت ادعا میکردم که بردبار وصبورم.
دومین بار:هنگامی که مرتکب اشتباهی شدم وخود را با اشتباهات دیگران تسلی دادم.
سومین بار:هنگامی که انتخاب را به عهده من گذاشتند به جای امور مشکل امور سهل وآسان را برگزیدم.
چهارمین بار:هنگامی که می خواستم باپایمال کردن ضعیفان، خودم را بالا ببرم.
پنجمین بار:هنگامی که در مقابل کسانی که ناتوان بودند خود را به ناخوشی زدم.
ششمین بار:هنگامی که جامه خود را بالا میگرفتم تا با سختی ها وناملایمات زندگی تماس پیدا نکنم.
هفتمین بار:هنگامی که در مقابل خدا ایستادم و آنگاه سروده های خویش را فضیلت دانستم.

((جبران خلیل جبران))

محمد مهدی شنبه 2 دی 1391 ساعت 22:20 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
من نیز دیشب نامه تاجزاده ی عزیز را خواندم. باور کنید بارها در مورد او و باکری و حاکمیت و خانواده باکری و دوستان مدعی دین و دینداری و اصول گرایی فکر کردم.چگ.نه خود را توجیه می کنند. چگونه راضی می شوند اینگونه بر عده ظبم و جفا رود و راحت از کنارش بگذرند. درد و دغدغه مو و سوت و کف دارند و جان و حقوق اولیه انسان هایی را نادیده می گیرند.
بارها به این فکر کردم که بستم و توقیف و فیل تر و پارازیت و گرفتن و زندانی و قتل و شکنجه و... فقط برای نرسیدن صدای مظلومیت و ظلم ظالمیت به عموم است.

کاش جان انسانها به قدر خلخال آن زن یهودی برایمان مهم بود!

شرجی شرم شنبه 2 دی 1391 ساعت 22:13


ط
ن
ب

در بلا هم می کشم لذات او
مات اویم مات اویم مات او

سلام
به رقابت خوش آمدید و مبارکه
عجب شعر با مسمایی بود! نشنیده بودم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد