بنی صدر در قبل از شروع جنگ ایران و عراق

بسم الله الرحمن الرحیم   

      طالقانی بهشتی بنی صدر 

عینا به نقل از : 

http://siavash-irani.blogspot.com/2011/07/blog-post.html 

بنی صدر, در راهپیمایی موسوم به «وحدت» در روز ۲۲فروردین ۵۹, خطاب به رئیس جمهور عراق گفت: «ما انقلاب کردیم و یک آدم فاسد و خائن را بیرون کردیم, تو در این میان چه میگویی؟ ... ما مردم عراق را به رژیم فاسد تو بفروشیم؟ غیرممکن است. نمی فروشیم». سپس, به درخواستهای مکرّر رژیم عراق به رفع اختلافات اشاره کرد و گفت: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زمانی که در مسئولیّت بودم و چه زمانی که مسئولیّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ایم تا امور خودمان را با شما حل کنیم. من گفتم: با شما امری نداریم که حل کنیم. دفعه آخر یاسر عرفات آمد و من همین جواب را دادم» (اطّلاعات, ۲۳ فروردین۵۹).
«بیانیه» بنی صدر با عنوان «بیت المقدّس را باید آزادکنیم»: «ما باید دولت بعث عراق و رژیمهایی مانند اورا ... سرنگون کنیم... ما برای پیروزی قطعی باید بپذیریم که با ابرقدرتها در جنگ هستیم و باید شرایط جنگ و سختیها و محرومیتهای آن را بپذیریم. در آن صورت است که قدس عزیز نیز نجات خواهد یافت». (روزنامه اطلاعات, ۱۴مرداد۱۳۵۹). این بیانیه یک ماه و نیم قبل از آغاز رسمی جنگ ایران و عراق منتشر شد.
«من خود از نویسندگان اصل ۱۱۰ ولایت‌ فقیه بودم، از ۷نفری که این اصل را نوشته‌اند یکی خود من بودم» («انقلاب اسلامی», شماره ۲۶دی۵۸).
--------------
«...تبلیغ می کنند که نخستین رئیس جمهوری "جمهوری اسلامی ایران" با بنیانگذار این جمهوری مخالف است... آنها که این تبلیغات را می کنند راه معاویه را می روند و من به آنها می گویم ... در دل من که خود را فرزند امام می دانم, جز عشق و صمیمیت به امام نیست و در فکر من هیچ نمی گذرد جز این که خواست او به اجرا درآید...» (از سخنان بنی صدر در روز ۱۷شهریور ۱۳۵۹ در میدان شهدا ـ ژاله ـ به نقل از روزنامه بامداد, ۱۸شهریور۱۳۵۹)
-------------------
«خط امام در همان خط است که ما طی ۲۰سال در آن قلم و قدم زده ایم... همین قدر می گویم که پیشنهاد طرح حکومت اسلامی از من بود و نخستین کسی هستم که به این مهم پرداختم و عمر را صرف تدارک چهار رکن سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حکومت اسلامی کردم» («صد مقاله بنی صدر», صفحه ۱۱۹, سرمقاله «انقلاب اسلامی», شماره پنجشنبه ۱۳دیماه ۱۳۵۸
----------------------------
در بازگشت خمینی به ایران در ۱۲بهمن۵۷، بنی صدر کرایه هواپیمای دربست «ارفرانس» را که خمینی را به ایران برد, با چک خودش پرداخت («شکست شاهانه», ماروین زونیس, ترجمه عباس مخبر, انتشارات طرح نو. تهران. ۱۳۷۰)

نظرات 11 + ارسال نظر
غریبه دوشنبه 13 شهریور 1391 ساعت 00:11 http://tashkan.blogsky.com

پست ِمتفاوتی بود

نکته دان یکشنبه 5 شهریور 1391 ساعت 08:09 http://noktedan.blogfa.com

چقدر تاریخ شفاف تکرار میشود و چقدر عبرت گیرندگان کم اند ..!

قاسم‌فام شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 22:47

سلام
آن واکنش‌ها قابل درک بود، اما اینکه چقدر فکورانه و از سر تدبیر و ارزیابی صحیح شرایط بوده باشد، جای بحث دارد.

سلام
بله و به نظرم برای اینکار باید که شرایط را بدانیم و مطابق با آن نقد کنیم.

قاسم فام شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 11:54

سلام
ممنون از توضیح شما.
اگر این سخنان از باب مقابله‌ به مثل با سخنانی مشابه از سوی مقامات عراقی باشد، قابل درک است.
صدام از روی کار آمدن یک دولت شیعی در ایران احساس خطر می‌کرد و واکنش‌هایش برای دفع این خطر بود.

سلام
خواهش می کنم
بله به طور معمول با بر هم خوردن تعادل در حاکمیت سیاسی یک کشور، دشمنان خارجی هم از اطراف و اکناف برای ضربه زدن اماده اند!

قاسمفام شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 01:19

نوشتم دولت رفاه هاشمی، شاید در این مثال مناقشه شود که کدام دولت رفاه؟، هاشمی جز شکاف طبقاتی را باعث نشد. به هر حال چنین مدلی ظاهرا از آرمان‌های دولت وی بود.

قاسمفام شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 01:12 http://aknun.blogsky.com/


سلام

من از این زاویه به موضوع نگاه می‌کنم که در حالی که کشور به دلیل مشکلات بعد از انقلاب نیازمند صلح بود، این نوع ادبیات که نوعی استقبال از جنگ و بی‌اعتنایی به عواقب آن بود، چگونه ابراز می‌شد. آیا راه دیگری به روی انقلابیون گشوده نبود.

حرف‌هایی با این مضامین که "ارتش عراق باید برخیزد" یا "رژیم‌ عراق باید سرنگون شود"، بعد از پیروزی انقلاب و در شرایطی که کشور نیاز به صلح داشت و طرف عراقی هم مترصد بهانه بود چگونه از زبان مقامات ارشد کشور خارج می‌شد و چه نوع عقلانیت و درکی از زمانه پس پشت آن جملات بود.


شاید گفته‌ شود که انقلابیان برای خود رسالت جهانی قائل بودند و سقوط شاه را مقدمه‌ای برای فتوحاتی دیگر می‌دانستند. و این باور یک باور سراسری بود و همه در آن شریک بودند و به نوعی نیازمند جنگ برای ادامه انقلاب بودند که آن را صدام به انقلابیان هدیه داد.


در مقدمه قانون اساسی اعتقاد به رسالت جهانی اینگونه بازتاب یافته است:

«قانون اساسی باتوجه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتی‌برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین بود، زمینه تداوم این‌انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم می‌کند بویژه در گسترش‌روابط بین‌المللی‌، با دیگر جنبشهای اسلامی و مردمی می‌کوشد تاراه تشکیل امت واحد جهانی را هموار کند (ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون) و استمرار به مبارزه در نجات ملل محروم وتحت ستم در تمامی جهان قوام یابد.»


شاید برای انقلابیان که در کار شکستن بناهای مستکبران خود را دارای تجربه‌ می‌دانستند و یک طاغوت را برانداخته بودند، اما در مقابل هیچ تجربه‌ای از ساختن نظام الگو و اسوه نداشتند،، جنگ راهی آسان برای امتداد انقلاب و آرزوهایشان می‌بود. شاید. شاید تقدیس جنگ ، تقدیس مرگ و شهادت به نوعی نشان دهنده بخشی از این نگرش باشد که در سال‌ها بعد ادامه یافت و دشمنی که با جریان سازندگی و دولت رفاه هاشمی ابراز همه تظاهرات این نگرشی بود که عاشق جنگ و تفنگ و گلوله بود.


در این که تب انقلاب بسیار فراگیر و گسترده بود و مسئولیان انقلابی و اکثریت مردم مست باده انقلاب بودند شکی نیست، آنها غالبا در پیش‌بردن مرز آرمان‌ها به پیش از هم سبقت می‌گرفتند.

خود من که در آن زمان نوجوانی 12-13 ساله بودم کاملا در این فضا نفس می‌کشیدم و همه شعارهای آن زمان را حقیقت مطلق می‌دانستم. (جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم و ...)

اما آیا از این‌ها می‌توان به این نتیجه رسید که راه نقد گذشته به روی ما به کلی بسته است. اگر اشتباه و خطایی فراگیر شد از اشتباه بودن خود می‌افتد. اگر همه شهر مست گردند، مستی از حرمت می‌افتد.

البته قصد داوری ندارم و اطلاعات من از زوایای جنگ به اندازه‌ای نیست که بتوانم در این باره داوری کنم. اما این پیش فرض را منطقی نمی‌دانم که اشتباه اکثریت هیچ وقت اشتباه نیست.


من امروز نگران این هستم که کسانی با رجزخوانی‌هایی از جنس بنی‌صدر خواسته و ناخواسته شعله‌ی آتش جنگ دیگری را بر خرمن ملت ایران بیافکنند.

قدرتمندی ایران در سایه صلح محقق خواهد شد و هیچ وقت نباید از جنگ استقبال کرد، جنگ آخرین حربه در مسیر اهدافی مشروع است و نه اولین.

سلام
من الان و با لینکی که آقای نادری نژاد در انتهای مطلب اخیر در وبلاگش گذاشته متنی را خواندم و پیشنهاد می کنم که شما هم صحبتهای آقای سردار حسین علایی را که اصلاح طلب و منتقد بعضی از اقدامات و عملکرد جریان حاکم نیز هست را تمام و کمال بخوانید:

http://tarikhirani.ir/fa/files/35/bodyView/327/سردار.حسین.علایی.در.گفت‌وگو.با.تاریخ.ایرانی:.احتمال.جنگ.را.می‌دادیم.اما.غافلگیر.شدیم.html

او تحلیل نسبتا جامعی از شرایط آنروز کرده است و ممکن است تحلیلش و اطلاعاتی که در اختیار قرار میدهد را نپسندیم اما برای رد کردنش به تحلیل و اطلاعاتی مخالف با آن نیاز داریم و قبول دارید که بدون دانستن شرایط و اطلاعات درست نمی توان تحلیل درستی هم ارائه کرد.و به حدس و گمان هم نمی توان متوسل شد .بله او به هرحال عنوان یکی از فرماندهان و دست اندرکاران آنروز جبهه و جنگ اینطور گفته است :

رژیم بعثی عراق قبل از پیروزی انقلاب، مخالفت و مقابله با امام خمینی و انقلاب اسلامی را آغاز کرد. اولین اقدام حکومت عراق در همکاری با رژیم شاهنشاهی ایران، ممانعت از فعالیت‌های سیاسی امام خمینی در نجف اشرف و سپس اخراج ایشان از عراق در ۱۳ مهرماه سال ۱۳۵۷ و در زمان اوج‌گیری نهضت اسلامی در ایران بود.
طبق اطلاعاتی که مربوط به قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است رژیم بعث عراق به محض اینکه آثار فروپاشی نظام شاهنشاهی در ایران را مشاهده می‌کند یک قرارگاه اطلاعاتی عملیاتی در بصره ایجاد می‌کند که اوضاع ایران را تحت کنترل بگیرد. بنابراین من معتقدم که رژیم عراق قبل از پیروزی نهضت اسلامی مردم ایران، جنگ با انقلاب اسلامی را شروع کرده و این جنگ فرآیندهایی را در طی حدود دو سال طی کرد تا به جنگ سراسری و تمام‌عیار انجامید.
اقدامات عراق علیه مردم ایران از ایجاد محدودیت شدید برای رهبری نهضت اسلامی در خاک عراق پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شروع شد تا انجام فعالیت‌های اطلاعاتی و عملیاتی علیه انقلاب اسلامی ادامه یافت.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم تسلیح و تجهیز گروه‌های قومی در کردستان ایران و خوزستان توسط دولت عراق آغاز شد.
از طرفی ارتش عراق درگیری‌های مرزی با ایران را از ابتدای سال ۵۸ آغاز کرد که این درگیری‌های مسلحانه مرزی تا زمانی که جنگ در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ رسما شروع شد ادامه یافت. رژیم بعث عراق از زمانی که برنامه‌ریزی برای جنگ را شروع کرد، ایرانی‌تبارهای درون عراق را به مرور اخراج کرد. به این صورت چندین هزار نفر از ایرانی‌تبار‌ها قبل از آغاز و پس از شروع جنگ از شهرهای مختلف عراق اخراج شدند و تعداد زیادی از آنها هم در عراق کشته شدند. به هر حال اقدامات رژیم بعثی عراق علیه ایران مراحلی را طی کرد تا به جنگ گسترده در روز آخر تابستان ۵۹ انجامید. در این مدت رژیم عراق علاوه بر درگیری‌های مرزی در پشت سر اکثر فعالیت‌هایی که علیه انقلاب در داخل ایران انجام می‌شد قرار داشت. از جمله دولت عراق پشت کودتای نقاب موسوم به نوژه هم قرار داشت. بنابراین عراق به دنبال این بود که در جهت ضدیت با انقلاب اسلامی مردم ایران که حکومت شاهنشاهی را از بین برده و جمهوری اسلامی را به وجود آورده بودند عمل کند.

در مورد اینکه چرا مسئولان ایرانی مواضع تندی بر علیه عراق گرفتند هم چنین اضافه کرده و گفته است:

اگر صحبت‌های صدام و طارق عزیز و طه‌یاسین رمضان و سایر مقامات عراقی در آن زمان را بخوانید می‌بینید که می‌گویند ما هدفمان از شروع جنگ این است که انقلاب و جمهوری اسلامی را ساقط کنیم. هدفمان تجزیه کشور ایران است و هدفمان این است که جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک را به اعراب برگردانیم. هدفمان این است که خوزستان را عربستان بخوانیم و در آنجا دولت عرب وابسته به عراق را تشکیل بدهیم و آن را از ایران جدا کنیم. وقتی که مقامات عراق این حرف‌ها را می‌زنند مقامات ایرانی هم در پاسخ ناچار می‌شوند که این‌گونه اظهارنظر کنند.
......
اصافه کنم که:
قانون اساسی هم محصول نخبگان جامعه ی آن روز ماست که به رفراندوم گذاشته شده و رای اکثریت ملت را آورده است و اگر بر آن نقدی وارد است البته که می توان نقد کرد. اما در هیچ کجای دنیا یک ملت را به دلیل آنچه معتقد بوده و عمل کرده است محاکمه و محکوم نمی کنند . نهایتش برای آینده ی حرکت همان ملت می توان از آن درس آموخت

امروز همه نگران حمله به ایران هستیم اما آیا اگر مثلا اسرائیل به ایران حمله کند باید گفتمان ضد اسرائیلی را مقصر دانست؟ در اینصورت راه نقد آن چیست؟ آیا راه نقد این گفتمان این است که از این گفتمان ضد اسرائیلی دست برداریم و مثلا حتا نهایتا اگر نیاز بود با اسرائیل از در دوستی درآییم؟ امروز چه کسی در ایران از این راه حل دفاع می کند؟ باید واقع بین بود و در عین آرزوی عدم حمله به ایران از سوی امریکا یا اسرائیل قبول کنیم که راه حل دوستی با اسرائیل در ایران پذیرفته نیست و آنها به کمتر از این رضایت نخواهند داد . بگذریم از اینکه به نحوه ی عمل ما در خصوص اسرائیل در سالهای اخیر نقدهای جدی وارد است و راه ترکیه را نیز می شد طی کرد، اما دشمنی اسرائیل با نظام جمهوری اسلامی از بدو تاسیسش نیز بر کسی پوشیده نیست.

جواد خراسانی شنبه 4 شهریور 1391 ساعت 00:40 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
بنی صدر خودش به آخوندهای قدرت طلب کمک کرد تا سرنگونش کنند، و این به علت عدم سیاست ورزی یا سادگی نبود. وی اولا" بیشتر مقهور غرور خود شد و در ثانی با توجه به آخوند زاده بودن و شناخت پسله آخوندی می خواست خیلی سریع بسط حضور ایشان را در عرصه قدرت محدود کند که به واسطه سیطره عام و اثرگذار حضرت خمینی و حمایت ایشان از روحانیون سیاسی، در این زمینه ناکام ماند و مجبور به فرار از کشور شد.
اگر او قدری تامل به خرج می داد و عجله نمی کرد، و در یارگیری سیاسی اش مرتکب خطای فاحش جدایی از حضرت خمینی نمی شد، خیلی بعید بود که حزب جمهوری به سادگی بتواند وی را از اریکه قدرت به زیر بکشد.

" سیستمی بوده که همه باید از رأس حکومت، یعنی آقای خمینی، پیروی می کردند در گفتار سیاسی ی داخلی و خارجیشان."
آخر این چه تعبیری استکه نه با واقعیت تاریخی مطابقت دارد و نه با تحلیل تاریخی می خواند؟ هیچ سیستمی و بایدی در کار نبود آقاجان. آن دوران، بنی صدر که هیچ، مسعود رجوی و حزب توده هم خودشان را با افتخار پیرو منویات رهبر انقلاب معرفی می کردند و بایدی هم در کار نبود.

مهدی نادری نژاد جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 22:32 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
جناب ستاریان
مکتوب را خواندم.
فکر میکنم اگر بخواهیم نظر کسی را که در وسط گود بوده را بدانیم این خبر را هم بخوانید:
"بنی‌صدر در جنگ خیانت نکرد .
http://tarikhirani.ir/fa/files/35/bodyView/331/%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1.%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86.%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D8%AF.%D8%AF%D8%B1.%DA%AF%D9%81%D8%AA%E2%80%8C%D9%88%DA%AF%D9%88.%D8%A8%D8%A7.%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE.%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C:.%D8%A8%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D8%B5%D8%AF%D8%B1.%D8%AF%D8%B1.%D8%AC%D9%86%DA%AF.%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%AA.%D9%86%DA%A9%D8%B1%D8%AF.html

سلام
نظر محسن رشید را که مفصل هم هست را سر فرصت می خوانم و ممنونم از گزارش لینک
اما بحث فعلی بحث خیانت کردن و یا خیانت نکردن بنی صدر نیست. بحث فعلی در مورد همنوایی بنی صدر با گفتمان انقلاب است. چیزی که امروز هم او و هم دیگران می خواهند به فراموشی سپزده شود و یا نادیده انگاشته شود!

سلام علیکم.
بنده گمان می کنم سخنان بنی صدر، در سیستمی بوده که همه باید از رأس حکومت، یعنی آقای خمینی، پیروی می کردند در گفتار سیاسی ی داخلی و خارجیشان.
آن طور که آقای ستاریان نقل کرده است، بنی صدر در 14 مرداد 1359 گفته است

«ما باید دولت بعث عراق و رژیمهایی مانند اورا ... سرنگون کنیم... ما برای پیروزی قطعی باید بپذیریم که با ابرقدرتها در جنگ هستیم و باید شرایط جنگ و سختیها و محرومیتهای آن را بپذیریم. در آن صورت است که قدس عزیز نیز نجات خواهد یافت»

و در 22 فروردین 1359 گفته است


«ما انقلاب کردیم و یک آدم فاسد و خائن را بیرون کردیم, تو در این میان چه میگویی؟ ... ما مردم عراق را به رژیم فاسد تو بفروشیم؟ غیرممکن است. نمی فروشیم». سپس, به درخواستهای مکرّر رژیم عراق به رفع اختلافات اشاره کرد و گفت: «اتّفاقاً, چند نوبت, چه زمانی که در مسئولیّت بودم و چه زمانی که مسئولیّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آماده ایم تا امور خودمان را با شما حل کنیم. من گفتم: با شما امری نداریم که حل کنیم. دفعه آخر یاسر عرفات آمد و من همین جواب را دادم»


خب. لطفاً توجه کنید:
چند ماه قبل از دوین سخن نقل شده ی بنی صدر، و دو روز قبل سخن 22 فروردین 1359 بنی صدر، آقای خمینی گفته است:

«به امید آنکه رژیم بعث چون رژیم شاهنشاهى به زباله دان تاریخ افکنده شود»

و سه روز قبل از سخنان 22 فروردین 1359 بنی صدر، آقای خمینی گفته است:

«ما امیدواریم که نابودى سرسپردگانى مثل سادات و صدام حسین بزودى انجام گیرد»

بنده این طور می فهمم، و دلایل و مدارکی عرض کردم، که بنی صدر و تقریباً تمام دیگر مقامات جمهوری اسلامی، در سخن گفتنشان چشمشان به رأس حکومت یعنی آقای خمینی رحمت الله علیه بوده.
***
آیا در تابستان 1359 اگر به آقای خمینی اطلاع داده می شد خطر جنگ وجود دارد، آیا ایشان، طبق توجیه و تحلیل خودساخته ی آقای ستاریان، به دلیل

«مسائل بزرگتری مثل ایجاد امنیت و استقرار نهادهای بعد از انقلاب»

عادی بوده اگر اطلاعات واصله را اعتنا نکند؟

آقای ستاریان در سناریوی خود، فرموده است:

«اصولا دولتمردان آن روز را متهم می کردند که هشدارهای حمله ی عراق را جدی نگرفته است!
آنها درگیر مسائل بزرگتری مثل ایجاد امنیت و استقرار نهادهای بعد از انقلاب بودند آنزمان دنبال انتخابات خبرگان و تدوین قانون اساسی و تشکیل مجلس و انتخابات ریاست جمهوری و این مسائل بودند»

آقای ستاریان! حدود شش ماه قبل از جنگ، مجلس و قانون اساسی و رئیس جمهور، همه اش مشخص و تثبیت و قطعی شده بود. شما مثل کیهان و صدا و سیما هستی، و می پنداری اصلاح طلب و دموکرات هستی. آقای خمینی چه طور پس از مشخص شدن و تثبیت مجلس و قانون اساسی و رئیس جمهور، وقت داشت و سرش شلوغ نبود که بفرماید

««به امید آنکه رژیم بعث چون رژیم شاهنشاهى به زباله دان تاریخ افکنده شود» (20 فروردین 1359)»

و بفرماید

«ما امیدواریم که نابودى سرسپردگانى مثل سادات و صدام حسین بزودى انجام گیرد (19 فروردین 1359)»؟

آقای ستاریان. طبق اطلاعات جناب عالی از سیاست، سخن گفتن درباره ی این که به امید این که رژیم کشور همسایه به زباله دان تاریخ افکنده شود، نوعی تحریک کردن کشور همسایه هست یا نه؟

سلام
حدس و گمان شما در بحثهای تاریخی محلی از اعراب ندارد. در بحثهای تاریخی انچه سند است مکتوبات تاریخی است. آقای بنی صدر مطابق با نوشته های متن که به ماخذی ارجاع داده می شود مطالبی گفته است. نمی شود که گفته های او را نادیده گرفت! اینکه شما تنها بر اساس ظن و گمان و اینکه بفرمایی :

بنده گمان می کنم سخنان بنی صدر، در سیستمی بوده که همه باید از رأس حکومت، یعنی آقای خمینی، پیروی می کردند

دو بدی دارد
۱- بر اساس ظن و گمان شماست و ارزش و اعتباری ندارد
۲- تمام سیاسیون آن زمان را از انسانهایی دارای درک و شعور خارج کرده و به ادمهایی ماشینی بدل می سازد و این توهین بزرگی به همه ی سیایتمداران ان روزگار است.

من کتاب اصول و ضابطه حکومت اسلامی بنی صدر را دارم و ان هنگام که گفته است:
خط امام در همان خط است که ما طی ۲۰سال در آن قلم و قدم زده ایم

حرفی به گزافه نگفته است .

اینجا حرفی از سی دی صحیفه نور نیست اینجا نقل قولی از امام نیست اینجا همه حرفها از بنی صدر نقل شده است. شما می فرمایی همه ی حرفها و گفته ها و نوشته های بنی صدر را بریزیم دور و به حدس و گمان شما بجسبیم ؟
بهتر است قبول کنیم که انچه به اسم جمهوری اسلامی با رای مستقیم مردم مستقر شد از پشتیبانی اکثریت ملت و سیاستمداران آن روزگار برخوردار بوده است و تعجب می کنم قبول این چرا برای شما سخت است ؟

شما خودت از بازرگان نقل قول کرده ای:

مهدی بازرگان، 24 اسفند 1356، به نقل از کتاب شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1390، صفحه ی 474:

«در شرایط فعلی باید از نقش جامعه روحانیت ایران علیه دستگاه استفاده کرد، چون اکثر مردم ایران را عوام و متعصبین مذهبی تشکیل می دهند و از روحانیت پیروی می کنند. در حالی که جبهه ملی در برابر روحانیت از نفوذ ناچیزی در بین طبقات مختلف مردم برخوردار است.»

آیا این را هم باید نادیده گرفت ؟
اشکال کار شما این است که مطابق به وضع و اوضاع امروز و نظرات امروز می خواهی زمان انقلاب را تحلیل و تفسیر کنی. کاری که نه شدنی است و نه چنین کاری درست است.

قاسم فام جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 11:45

سلام مجدد

آن اموری که عراق به دنبال حل آن بود چه بود؟

به نظر شما رجز‌خوانی‌های بنی‌صدر و امثال او در آغاز جنگ میان دو ملت مسلمان ایران و عراق چه قدر نقش داشت؟


سلام
رجز خوانی نبود اینها در حد حرف بود و عملا کاری برای جنگ نشد اصولا دولتمردان آن روز را متهم می کردند که هشدارهای حمله ی عراق را جدی نگرفته است!
آنها درگیر مسائل بزرگتری مثل ایجاد امنیت و استقرار نهادهای بعد از انقلاب بودند آنزمان دنبال انتخابات خبرگان و تدوین قانون اساسی و تشکیل مجلس و انتخابات ریاست جمهوری و این مسائل بودند و اصلا به دنبال درگیری نظامی با عراق نبودند.یک دلیل دیگر هم اینکه بر سر قراردادهای خرید تسلیحاتی نظامی دوران شاه بحث بود و می گفتند ما که بنای جنگ نداریم هواپیمای اف 14 می خواهیم چکار؟
پس از پیروزی انقلاب وقتی تجزیه طلبی در نقاط مختلف توسط قشقایی ها و پالیزبان ها و قاسملو ها و ... به نتیجه نرسید و ترورها نتیجه ای نداد و حمله ی نظامی امریکا در طبس عقیم ماند و کودتا نوژه شکست خورد آخرین راه حل برای به شکست کشاندن انقلاب حمله ی نظامی گسترده ی عراف بود

عراق قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر :
http://www.tabnak.ir/pages/?cid=3923
را در موضع ضعف امضا کرد و با چراغ سبز امریکا و انگلیس به ایران در اول مهرماه ۵۹ حمله ای گسترده کرد و در غافلگیری کامل ما بخشهای وسیعی از جنوب و غرب ایران را اشغال کرد. البته قبلا هم در ماههایی مثل تیرماه همانسال هم بمباران لوله های نفتی توسط هواپیماهای عراقی در دستور کار بود و گروههایی که از غراق اسلحه می گرفتند در داخل خوزستان برای تشکیل دولتی مستقل از ایران به نام عربستان ایران تلاش می کردند.

نمی دانم این مطلب را خوانده اید یا نه:
http://mostafasatarean.blogsky.com/1391/05/25/post-58/
تشویق صدام به حمله به ایران توسط جرج براون، شاپور بختیار و ژنرال اویسی به روایت اسناد

قاسمفام جمعه 3 شهریور 1391 ساعت 01:27 http://aknun.blogsky.com/


سلام

متن تأمل برانگیزی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد