نسبت میان آزادی و عدالت

بسم الله الرحمن الرحیم  

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ  

 

ما پیامبرانمان را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو، رانیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند و آهن را که در آن نیرویی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستادیم ، تا خدا بداند چه کسی به نادیده ، او و پیامبرانش را یاری می کند زیرا خدا توانا و پیروزمند است . سوره حدید آیه ۲۵  

مدتی است در پی فرصت برای طرح بحث آزادی و عدالت بودم و چون به ایام شهادت اولین امام شیعیان حضرت علی (ع) چند روزی باقی است که شهید عدالت نام گرفته است فکر می کنم که فرصت مناسبی است که این مسئله را با مشارکت عمومی شما دوستان به بحث بگذارم .  این بحث در صورت لزوم می تواند تا یک هفته ادامه یابد. همانطور که در ذیل آمده این بحث از مهمترین و اساسی ترین موضوعات مبتلابه همه ی ما و بلکه جامعه ی ما و حتا به طور کلی بحث جوامع انسانی است و می تواند گفت و گو در این زمینه ما را در تقریب نظرات و رسیدن به شناخت تفاوتهای مبنایی یاری کند . شاید شما دوستان از قبل مقاله ای در اینباره داشته باشید ، یا بخواهید بطور مستقل بحث را در وبلاگ خود طرح کنید. در اینصورت لطفا قسمتی از آن را به این بحث هم انتقال دهید و یا فقط لینکش را گزارش بدهید تا همه با هم بخوانیم و از نظرات هم آشنا شویم و یا در صورت لزوم می توانید همینجا به بحث نشسته و نظرتان را طرح کنید در هر صورت از همه ی شما دوستان خوبم دعوت می کنم تا نظرتان را بفرمایید . این دعوت، دعوتی عام است و فقط به مرتبطین و دوستان وبلاگی هم اختصاص ندارد. 

از آن زمان که انسان به زندگی اجتماعی خو گرفت و شهر نشین شد ،کدامیک از دو مقوله ی عدالت و آزادی که از خواستها و نیازهای اساسی اوست ،برایش ارجح بوده است؟ و امروز در عصر جدید کدامیک از این دو ارجحیت دارد؟ 

نسل ما یعنی نسل بعد از انقلاب، اعم از دهه ی پنجاهی ها و دهه ی شصتی ها و دهه ی هفتادی ها که همگی خود را بنوعی نسل سوخته می نامند و نسل پیش از ما ،در قبل از انقلاب و حتا نسلهای قبل از آنها ، تا برسیم به مشروطه و پیش از آن آیا خواهان عدالت بوده اند و یا آزادی؟ اصولا میان این دو تباین وجود دارد و یا تفاهم؟

مسلما در عصر جدید اصول دیگری متفاوت از اصولی که نسلهای پیشین در پی استقرارش بوده اند پیدا شده و یا برجستگی خاصی پیدا کرده است. از جمله ی این اصول می توان خوشبختی ، برابری ، عدالت اجتماعی ، دموکراسی ، و حفظ پیوستگی با نظم و ثبات اجتماعی را نام برد اما آیا همه ی اینها با تعهد نسبت به آزادی برابری می کند؟ اگر آزادی وسیله ی رسیدن به یک هدف سیاسی متعالی تر نیست بلکه فی نفسه عالی ترین هدف سیاسی است و گسترش " آزادی برابر " افراد در انتخاب شیوه ی زندگی خویش و حراست از آن ، هدف عمل سیاسی را تشکیل میدهد پس جای عدالت در این میان کجاست؟ باید توجه داشت که آزادی را نه هدفی در میان سایر اهداف ، بلکه تمامی هدف تعریف می کنند.

اصولا آنچه بطور معمول در این بحث مورد غفلت وافع می شود این است که آزادی بی نیاز از توصیف نیست پس هر گاه بحث آزادی پیش آمد بسته به بینش و جهان بینی ابتدا در تبیین پاسخ این سوال که آزادی چیست ؟ سه سوال را باید پاسخ گفت: 

1- آزادی از چه ؟ 2- آزادی برای چه ؟ 3 – آزادی برای که ؟

تفاوت پاسخ ها به این سوالها تفاوت و فرق فارق بینش ها را رقم می زند و بدون روشن شدن این سوالات و جوابهای به آن است که هر کسی را می تواند بالقوه مدعی " آزادی " سازد و بالفعل نیز می بینیم که چنین است! و از همین روست که معمولا انسانها در همه جا دو جبهه و یا صفوف متعددی در مقابل هم تشکیل می دهند که همگی هم مدعی آزادی خواهی هستند!

به نظر شما مهمتر از نظر رهبران و نخبگان اجتماعی با نظرگاههای مختلف ، آنچه برای مردم کوچه و بازار اولویت اول را دارد و می تواند آنان را جذب کنش اجتماعی فعال کند طرح بحث آزادی است و یا عدالت؟ یعنی در بادی امر بدانیم که مردم خواهان چیستند؟ و آیا راه رسیدن به آن اصول پیش گفته فقط از مسیر گسترش آزادی است؟ اگر چنین است چرا مردم از گفتمان آزادی به اندازه ی گفتمان عدالت استقبال نمی کنند؟ مثالهای زیادی می توان زد اما گمان می کنم این از چندان بداهت و روشنی برخوردار است که بی نیاز از مثال باشیم.

بنا به آیه ای که در ابتدا آوردم اسلام ارسال انبیا را برای برپایی قسط ( مرتبه ای از عدالت ) معرفی کرده است و در آیات دیگر رسیدن به آن را از راه آزادی تبیین و تشریح کرده و به این ترتیب بنظرم اسلام آزادی را مقدمه ی بسط عدالت معرفی می کند و مکاتب گوناگون برساخته ی ذهن و فکر انسان هریک بسته به نگرش خود به جهان ، رسیدن به عدالت و یا آزادی را هدف نهایی مکتب خود معرفی می کنند و بطور مثال لیبرالیسم به طور اخص از بدو پیدایشش آزادی را بنیان و اساس همه چیز می دانست و در بعد اجتماعی و اقتصادی ، اجرای عدالت را ناممکن تلقی کرده و حتا اقدام به اجرای عدالت را از بنیان به لحاظ تئوری و نظام فکری خود کاری غلط می دانست گرچه به مرور در این طرز فکر تعدیلهایی صورت گرفت اما آزادی همچنان هدف اصلی است . باید امیدوار بود برآیند و نتیجه ی این گفت و گوها به ما کمک کند تا بدانیم ، که در صورت فائق آمدن بر شرایط فعلی و رفع انسداد سیاسی موجود ، چشم انداز و افق روشن پیش روی خود را باید در آزادی جستجو کنیم یا در عدالت؟   

..... 

در باره ی همین بحث مقاله ای از آقای دکتر سلمان محمدی بخوانید: عدالت و آزادی 

و همینطور از دکتر سید حمیدرضا طالقانی مقاله ای درباره ی عدالت و آزادی بخوانید 

این مقاله هم در همین ارتباط است اسلام، آزادی و عدالت مولف: نووری آنتونی مترجم: مهدی حجت

نظرات 28 + ارسال نظر
کوثر یکشنبه 15 مرداد 1391 ساعت 07:30

سلام وصبح عالی متعالیطاعات وعباداتتون قبول...
قربان اون طرف بیست شده بودینا

سینا برادران شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 15:35 http://zehnenaghes.blogfa.com

با درود فراوان و سپاس از حضورتان در خانه مجازی ما.
در علوم اجتماعی تقلیل یک پدیده به یک عامل درست نیست. مجموعه عاملی در هر رویدادی وجود دارند که در کنار هم نظمی حاکم بر بر آن رویداد را خلق می کنند و به بازتولید اجتماعی آن کمک می کنند. در مورد مقاله ای که نگاشته ام نیز بنده به یکی از عوامل اشاره کرده ام که همان پدرسالاری باشد.
و اما در مورد عدالت و آزادی بنده انشاءالله پای کار هستم تا با شما هم اندیشی کرده و مطلبی بنویسم. ممنون از توجهتان. پیروز و موفق باشید

سلام
ممنونم از قولی که برای مشارکت در بحث داده اید و امیدوارم نوشته ی شما و دوستان دیگر ما را در رسیدن به یک نتیجه معقول کمک کند

صبا شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 14:37 http://children-of-war.blogfa.com

مقیـم وادی غـربت، امـام غــم ها بود
غریب شـهر خودش نه! غریب دنیا بود


رهـا نمود کنیـزی به برگ ریحــانی
فدای جود و سخایش، چقدر آقا بود!


نمی گذاشت کسی نـاامیـد بـرگردد
کریم بود و گره ها به دست او وا بود


چقدر طعنه شنید و چقدر سختی دید
مـیــان مـردم نامـرد بی حیـا، تـا بود


تمام عمر شریفش رفیق غم بود و
انیس ناله و فریاد و گریه، زیرا بود...


هماره یاد نماز نشستــه ی مـادر
و در دعای قنوتش به یاد زهرا بود

شاعر: مجید لشکری

سلام
عیدتان مبارک...برای ما هم دعا کنید

سلام
شرمنده ام که فرصت نشده خدمت برسم.
میلاد کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام بر شما و دوستان مبارک باشد و خدا ما را هم از کرم ان حضرت ذره ای عطا بفرماید ان شاءالله

قاسمفام شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 10:10

منظورم جناب آقای زمانیان بود./ اشتباه تایپی

قاسمفام شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 10:03 http://aknun.blogsky.com/

سلام

از اینکه از ارزش‌های اخلاقی سواستفاده شود یعنی مثلا کسانی ادعای برپایی عدالت کنند اما به اسم آن بساط ظلم برقرار کنند، از چنین رویدادهایی نمی‌توان نتیجه‌ بگیریم که عدالت آرمانی برای فریب مردم است.

من جمله خانم پارسایی را تکرار می‌کنم که عدالت یک آمان است. اما آن را اینگونه درک می‌کنم که یعنی عدالت یک مطلوب و خواست انسانی است و انسان اخلاقی در جستجوی آن در تعاملات خود با دیگران است.

مردم وقتی مشاهده می‌کنند که مدعی عدالت روی به ظلم آورده است، متوجه می‌شوند. یعنی متوجه می‌شوند این آدم از عدالت عدول کرده و شیاد و فریب‌کار بوده است. این طور نیست که متوجه ظلم او نشوند و کار ظالمانه‌اش را عدل بنامند.

در ارتباط با اشاره آقای زمیان، درست است که مضمون عدالت مشخص نیست و از عصری به عصری دیگر تغییر می‌کند. مثلا درک مااز نظام سیاسی عادلانه از گذشته تا به امروز در حال تغییر و تکامل بوده است. اما همواره این نظام‌ها به خاطر عادلانه بودنشان پذیرفته‌ شده‌اند. یعنی زمانی گفته‌اند پادشاهی عادلانه است و مطابق با نظم هستی است و امروز می‌گویند دموکراسی عادلانه است. گویا عدالت به عنوان یک ظرف همواره مورد احترام و خواست آدمی بوده است ولو محتوای آن تغییر یافته است.

ما دوست داریم با ما چنان رفتار شود که دیگران خوش دارند با آن‌ها به آن گونه رفتار شود. / «با دیگران فقط آن گونه رفتار کن که رضایت می دهی در همان موقعیت با تو رفتار شود.» : قاعده زرین اخلاق
به نظر می‌آید این چنین رفتاری عادلانه است.

سلام و ممنونم
شاید به ترتیبی که شما نوشته اید بتوانیم به نتیجه ای برسیم تا نظر دوستان چه باشد

کوثر شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 07:28


سلام وصبحتون بخیر...
ممنون از لطفتون

سلام و وقت عالی متعالی
التماس دعای خیر دارم

زمانیان شنبه 14 مرداد 1391 ساعت 02:27

سلام بر دوست

موضوع عدالت یکی از غامض ترین مفاهیمی است که گویا هیچ گاهاز ابرهای ابهام بیرون نمی آید.

راستی عدالت، آیا مفهومی تاریخی - فرهنگی است و یا معیار و شاخص ثابت و همه مکانی دارد؟ از عدالت چه چیزی را اراده می کنیم؟ تا معلوم نشود مرادمان از عدالت چیست چگونه می توان در آن باب سخنی گفت؟ بعد از آن است که نسبت اش با آزادی قابل طرح است

سلام
بله کاملا درست می فرمایید که بحث در خصوص آزادی و عدالت باید ابتدا روشن کننده ی معانی ان باشد. و همانطور که من نیز در متن فعلی گفته ام ادعاها دارای اشتراک لفظی است و اختلافات بر سر تعیین معانی همین مفاهیم است . دعوتم هم بر سر روشن کردن همین مفاهیم از منظر دوستان بود و امیدوار بودم یا با هم اندیشی و یا با گذاشتن لینک مقالاتی که دوستان قبلا در همین زمینه نوشته اند بتوانیم از اشتراک لفظی به اشتراک معنایی برسیم.
اما ظاهرا همه عدالت طلبانی هستیم آزادیخواه که تصویر روشنی نه از عدالت داریم و نه از آزادی! فعلا که جز یک مقاله چیزی ارائه نشد. انگار کسی به آن نپرداخته است. هر چند در کامنت بحثهای می شود اما من شک دارم این بحث را در ظرفیت کامنت بتوان پی گرفت و البته این موضوع را در هزاران کتاب هم نمی توان از پسش برامد چنانکه بر نیامده اند!
من در جواب به اقای سلمان محمدی یک تعریفی ارائه دادم:
فراهم کردن شرایط از طریق وضع قانون برای برخورداری از مواهب یکسان برای همه ی انسانهایی که در یک احتماع زندگی می کنند را من عدالت اجتماعی می دانم
نظر شما چیست؟

کوثر جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 22:34

سلام بزرگوار
خوشحال میشم سری به ادامه مطلب بزنین

کوثر جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 14:48

سلام بزرگوار
فرصتی برای اومدن وسر زدن به دوستان فراهم شد
خدمت رسیدم تا سلامی کنم وعرض ادبی
شاد وسلامت باشین


بیست شدمااااااااا

سلام
بزرگی و بزرگواری از شماست
خب شکر خدا و الحمدلله

خب انگار از جمع کردن مدال استعفا داده و سراغ بیست گرفتن رفته اید

هویت جمعه 13 مرداد 1391 ساعت 12:30 http://mankiistam.blogfa.com

سلام
مطلبتون رو خوندم...امیدوارم بعدا؛ بتونم در موردش بنویسم!!
...
در مورد فیلم هایی که معرفی کردید چشم...به محض اینکه به دستمان رسید میبینیم!!

......
به امید روزهای خوب!

سلام
و به امید خدا

نِد نیک پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 23:00 http://blue-sky.persianblog.ir

اونجا که میگه "اساساً عدالت و آزادی از یک جنس و سنخ نیستند که با هم مقایسه شوند و یا اولویت بندی شوند ."

سلمان محمدی پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 20:30 http://salmanmohammadi.blogsky.com/

سلام. من فکر میکنم آنچه هدف غایی تکامل است، عدالت، آنهم فقط عدالت اجتماعی نیست. چنان که گفته ام "رهایی بشر از جبر شرایط" است. اعم از جبرهای طبیعی (مثل معلولیتهای مادرزاد) یا اجتماعی (مثل فقر و نابرابری). و سپس "برگزیدن (= اختیار کردنِ) کمالات". اعم از فردی (= درونی) یا اجتماعی (= بیرونی).
به این ترتیب آنچه عدالت اجتماعی خوانده میشود، تنها یکی از مصادیق آزادی است.
روزه های تان قبول. التماس دعا برای آزادی همة ابنای بشر از همة جبرهای مانع از اختیار کمالات. بحق محمد و آل محمد صلی الله علیهم اجمعین.

نِد نیک پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 19:51 http://blue-sky.persianblog.ir

با کامنت فرزانه موافقم. هرچی می خواستم بگم گفته

چطوری موافقید؟ کامنت فرزانه خانم که دقیقا برخلاف نظر شماست!!

نِد نیک پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 19:50 http://blue-sky.persianblog.ir

من فکر می کنم نه ازادی داریم نه عدالت. اما وجود این دو موضوع در کنار هم چه ایرادی داره و چه مشکلی ایجاد می کنه؟ ایا عدالت نفی ازادیه و برعکس؟
چرا مردم ازادی نخواهند در حالی که گفتار امام حسین هست که اگر دین ندارید ازاده باشید

سلام
به نظر من هم هیچ مشکلی ایجاد نمی کند و اصلا این نوشته درصدد این است که بگوید آزادی مقدمه ی لازم رسیدن به عدالت است
کی گفته که مردم آزادی نخواهند؟

قاسم‌فام پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 14:55 http://aknun.blogsky.com/

سلام

* همه ما ارزش و مطلوبیت عدالت را بی‌واسطه درمی‌یابیم و آن را یک ارزش اخلاقی برتر می‌دانیم. کسی پیدا نشده است که خود را مخالف اجرای عدالت بنامد و همگان سعی می‌کنند در توجیه درستی رفتار خود، آن را عادلانه بنامند. عدالت ارزشی فراگیر و مقبول همه‌ی انسان‌هاست.

آزادی / آزادی فرد در اجتماع، ارزشی مقید است و چارچوب‌هایی اخلاقی برای آن قابل ترسیم است.

با تاکید بر ارزش عدالت به نحو موثرتری می‌توان از آزادی دفاع و حراست نمود.

احترام و رعایت و اجازه آزادی به دیگری بخشی از اجرای عدالت است. کسی که جلوی آزادی‌های مشروع دیگران را می‌گیرد عملا در حال ارتکاب ظلم است و در حال عدول از عدالت‌ورزی.

" آزادی" ارزشی ابزاری دارد و "عدالت" ارزشی غایی. ما آزادی را برای خود ازادی نمی‌خواهیم بلکه برای انجام عملی / بیان سخنی می‌خواهیم که آن عمل برای ما مطلوبیت دارد، اعم از مطلوبیت ذاتی یا لغیره.

سلام
اما احرای عدالت ارزشی فراگیر و مقبول طبع همه ی انسانها نیست. و بعضی آن را اصلا نه تنها ممکن نمی دانند و بلکه حتا آرمانی می دانند که ساخته شده تا عده ای با آن فریفته شوند. واقعا در جمع میان مثلا کاپیتالیسم و لیبرالیسم و در طی چنین نظام فکری چگونه می توان به اجرای عدالت حتا اندیشید؟ باز گلی به جمال سوسیالیستها که لااقل داعیه داشتن عدالت را نفی نمی کنند

با بقیه ی نوشته ی شما موافقم اما گمان نمی کنم آن نوع نگاه پیش گفته با فرمایشات شما موافقتی داشته باشد
این مطلب را هم اگر فرصت کردید بخوانید که در ارتباط با بحث فعلی است و از جهت تاریخی به همین مسئله پرداخته است:
http://mostafasatarean.blogsky.com/1391/03/08/post-7/
اقتصاد سیاسی لیبرالی

جواد خراسانی پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 13:50 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
آزادی را باید عادلانه و عدالت را آزادانه خواست.

به عبارت دیگر، اگر آزادی از راه عدالت خواهی بدست نیایید، آزادی حقیقی نخواهد بود و عدالت هم اگر بر اساس خواست و انتخاب آزاد انسان( لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ) نباشد، عدالت حقیقی نخواهد بود.

سلام
بله اما این خیلی کلی است
چطوری؟ یعنی راهکار تئوری و یا عملی برای آزادیخواهی از طریق عدالت طلبی و یا بالعکس چیست؟

فرزانه پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 09:58 http://www.elhrad.blogsky.com

یادداشت آقای سلمان محمدی صرف نظر از تقسیم بندی ها و تفاسیری که کرده اند
تنها آنجا که داشتن آزادی برابر را عدالت می دانند جالب است .
یعنی آزادی متقدم بر عدالت است

فرزانه پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 09:52 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
در ابتدا بگویم که طرح پرسش شما بی طرفانه نیست چون بلافاصله نظر و عقیده خودتان را که تقدم عدالت بر آزادی است از قول اکثریت مردم در متن آورده اید .

بعد از آن اینکه اساساً عدالت و آزادی از یک جنس و سنخ نیستند که با هم مقایسه شوند و یا اولویت بندی شوند .

یکی ذاتی و یکی غیر ذاتی و شاید اکتسابی است .

انسان وقتی به دنیا می آید آزاد است . آزادی او رفته رفته در اجتماع و به دست فرصت طلبان سلب می شود و در بهترین حالت بواسطه زندگی در اجتماع با قوانین قرار دادی محدود می گردد
اما عدالت در بدو بدنیا آمدن انسان وجود ندارد یعنی انسان عادل و عدالت مند بدنیا نمی آید .

عدالت یک آرمان است .
شاید آرمانی که ساخته شده تا عده ای با آن فریفته شوند . چون علیرغم وعده هایی که عدالت خواهان داده اند هیچ گاه به آن دست نیافته اند.
در بهترین حالت می توان سطوحی از آن را تصور کرد و آن حقوق برابر برای همه انسانها ست . آن حقوق برابر را زمانی می شود متصور بود که انسان آزادی خود را تسلیم دیگری نکرده باشد .

سلام
من گفته ام:
و آیا راه رسیدن به آن اصول پیش گفته فقط از مسیر گسترش آزادی است؟ اگر چنین است چرا مردم از گفتمان آزادی به اندازه ی گفتمان عدالت استقبال نمی کنند؟

این یعنی رعایت نکردن بیطرفی؟
به نظر شما برای آحاد مردم بسته شدن روزنامه ها و تعطیل شدن احزاب و زندانی شدن سیاسیون مهم است یا اختلاس سه هزار میلیاردی و ناتوانی در تهیه ی مایحتاج عمومی خود مثل گران شدن مرغ؟!
جدا این مطلب بدیعی بود که از شما شنیدم ذاتی و اکتسابی برای آزادی و عدالت

اگر انچه نوشتید دلیل شما باشد این استدلال شما را می شود به این صورت نیز بکار برد:
انسان از بدو تولدش به دنبال عدالت است . از اولین حقوق او حق برحورداری از تغذیه برابر با کودکان دیگر است حق برخرداری از غذا - حق داشتن سرپناه - شغل - رفاه اجتماعی - داشتن امید به زندگی - برخورداری از دارو و درمان و ... این حقوق از او، یا در همان ابتدا سلب می شود بطوریکه دچار سوءتغذیه و عوارض دردناک و مادام العمر بعدی می گردد و یا رفته رفته در اجتماع و به دست فرصت طلبان این حق از او سلب شده و در بهترین حالت بواسطه زندگی در اجتماع با وضع قوانین قرار دادی اجرای عدالت ناممکن و حتا آرزوی تحققش نابود می گردد.

اصلا وجود شکاف بسیار عمیق طبقاتی و شکل گیری کشورهای غنی و فقیر و پیدا شدن وازگان و اصطلاحاتی چون شمال و جنوب در سپهر سیاست بین الملل نتیجه ی طبیعی ناممکن خواندن اجرای عدالت نیست؟

عدالت اگر آرمان است آن هم آرمانی که عده ای با آن فریفته شوند پس به زغم شما اصلا یا نباید و یا نمی شود که به سوی عدالت گام برداشت ؟ اگر آزادی را بتوان از حقوق انسان بر شمرد و برابری حقوق را برایش خواست چرا نمی توان عدالت را هم جزء همان حقوق دانست و خواهان استیفاد ان شد؟

سلمان محمدی پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 02:01 http://salmanmohammadi.blogsky.com/

(ادامه)
... بگذار باقی این غزل را از همان یادداشت مظلومم پی بگیرم (با تلخیص):
"تکامل، عبور از تنگنای جبر به فراخنای اختیار است.
کدام جبر؟ همان شرّها و نقصها و ظلمها و جهلها و مشکلات و نیازها و .... . و این یعنی آزادی سلبی (آزادی از).

اختیارِ چه چیز؟ اختیارِ هر گونه کمال. و این یعنی آزادی ایجابی (آزادی برای).

پس عدالت اجتماعی نحوه­ ای از سازمانبندی جامعه است که فرایند رها شدن از این بندها را «برای همة انسانها» فراهم کند. پس «عدالت یعنی آزادیِ برابر و جامع»".

هستة آنچه آزادی را عدالت میکند، صفت "برابر" است که یعنی "قابل دستیابی برای همة انسانها بدون هیچ استثنا و تبعیضی ناشی از خصال غیرارادی آنها (مثل جنس، نژاد، ناتوانی، و ....)".

در ادامة آن یادداشت، ضمن تشریح این تعریف، تقسیم آزادی به بیرونی و درونی را هم وارد مفهوم عدالت اجتماعی کرده ام:
"اقسام آزادی سلبی: آزادی از شرور بیرونی و آزادی از شرّ نفس. و اقسام آزادی ایجابی: آزادی برای آنکه جامعه هر چه بیشتر تکامل یابد و آزادی برای آنکه افراد بتوانند فضایل اخلاقی را هر چه بیشتر کسب کنند".

باز هم زیاده گویی کردم شاید. امیدوارم ارزش خواندن داشته باشند لااقل! و اگر نقد هم بکنی که دیگر کلاهم را هوا می اندازم .

سلام
فرصت نداشته ام مقاله شما را بخوانم . به محض اینکه خواندم هم ذیل ان و هم در اینجا نظرم را عرض می کنم و امیدوارم دوستان دیگر هم نظرشان را در مورد متن شما بگویند.
برای هوا انداختن کلاه باید قدری صبر کنید
...
مقاله ی شما را امروز جمعه سیزدهم خواندم و بنظرم بسیار خواندنی بود چون از دریچه ی تازه ای به مسئله ی عدالت و آرادی نگاه کرده بودید ممنونم بابت نوشتن آن مقاله و نظرم را هم نوشتم
حالا می توانید هر چقدر که خواستید کلاه تان را بالاتر بیندازید

سلمان محمدی پنج‌شنبه 12 مرداد 1391 ساعت 02:00

سلام. بحث «آزادی یا عدالت؟» از مهمترین و نیز از پرکلنجارترین (چالش برانگیزترین) بحثهای سیاسی است. چنان که میدانی من هم در این زمینه تأملاتی داشته ام:
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1390/07/26/post-22/
که دوستان هم هیچ تحویلش نگرفته اند لابد بد نوشته بودم! باری، همانها را در اینجا به زبان دیگری میگویم:

من پاسخ این سوال را موکول به پاسخ به سؤال دیگری میدانم: هدف از عدالت و آزادی چیست؟
پاسخ من «تکامل» است. و تکامل سمت است و حدِّ یَقِف ندارد. این سمت عبارت است از «رهایی از جبر به اختیار» = «رهایی انسان از جبر شرایط به اختیارِ کمالات».
عبارت "جبر شرایط" را بگذار کمی بیشتر وابکاویم: همة ما در شرایطی خارج از اختیارمان زاده میشویم. به این شرایط پرتاب میشویم. این شرایط، هم بیرونی است (در چه مملکتی، در چه تاریخی، در چه محله ای، در چه خانواده ای، ... به دنیا آمده باشیم؟) و هم درونی (با چه بنیة عقلی و عاطفی ای، با چه آسیب پذیریها و/ یا استعدادهایی، ... خلاصه با چه وراثتی زاده شده باشیم؟) مثلا یکی ایران به دنیا می آید، یکی افغانستان، و یکی پاریس! در همین ایران، یکی دختر زاده میشود و یکی پسر! یکی خوش قدوبالا و دیگری معلول! یکی در دامان والدینی مهربان و باهوش پرورده میشود و یکی در خانواده ای که پدر معتاد است و مادر افسرده! اینها همه "شرایط"ی است که بر ما تحمیل میشود. برخی از این شرایط، نقص (= شرّ = رنج = درد = مشکل = نیاز = ...) است. تکامل = کاسته شدنِ این نقصها. که البته خودبخودی نیست و محتاج عمل ماست. لذا تکامل = کاستن این نقصها به دست ما. مثلا یافتن درمانی برای فلان بیماری یا روشی برای بازتوانی یک فرد دچار معلولیت ناشی از تصادف یا پیشگیری از تولد نوزادی دچار فلج مغزی، همه مثالهایی است از تکامل ( = کاستن از نقصهای طبیعت). همچنین است یافتن راهی برای کاهش فقر و نابرابری ( = کاستن از شرّهای اجتماعی).
چنان که میبینی، عدالت اجتماعی به این ترتیب یکی از مصادیق «رهایی از جبر به اختیار» خواهد بود.
ادامه دارد ...

سلام
برای شما اینطور کامنت گذاشتم
فرصتی دست داد و مقاله ی شما را که متاسفانه تا بحال ندیده بودم را خواندم و این کامنت را ذیل این مقاله و همینطور مفاله ای که آدرسش را خود شما زحمت کشیده و در همین کامنت گذاشته اید عینا بدون خلاصه کردن نقل می کنم . چون در ارتباط کامل بحث فعلی است و می تواند برای دوستان خواندنش مفید باشد:

برایم بسیار جالب بود که شما هم به نقطه ی اصلی بحث آزادی و سه سوال " ازادی از چه " " برای چه؟ " " برای که " پرداخته ای

شما در مقاله ات از قانون و حقوق و احتمال و امکان تنافر این دو نوشته اید. اگر اسلام دارای شریعت است و احکامی شخصی و اجتماعی دارد اولا این احکام را باید تکلیف نگر دانست یا قانون محور؟ و سوال دوم اینکه درستی نسبت بین حقوق و قانون با حق را در جوامع مختلف چگونه می توان تشخیص داد؟
در مورد استناد به آیه ی جاء الحق و زهق الباطل، انَّ الباطل کان زهوقا و استنباط و استفاده ی که برای ارائه بحث خود کرده اید باید عرض کنم که به عقیده ی من باطل فقط در زمان ظهور دولت حقه رفتنی است و مادامیکه حق نیامده باطل هم نخواهد رفت.
در مورد این جمله ی شما که گفته اید" اسم اعظم خدا انسان است " از عطار مطلبی خوانده ام که چون مرتبط با همین بحث عدالت است نقل می کنم عطار گفته است: سوال کننده ای از عارفی می پرسد اسم اعظم خدواند چیست و عارف جواب می دهد نام مهیمن ذوالجلال " نان " است! گرچه نمی توان آن را اظهار کرد و دلیلش این بوده که در قحطی نیشابور از هیچ کجا بانگ نماز نشنیده و همه مساجد بسته بوده و تنها فریاد و استغاثه ای که می شنیده فریاد طلب نان بوده است!و عارف نتیجه گرفته که نام مهیمن و نقطه ی حجیت و بنیادین " نان " است.

در خلال خواندن مقاله ی شما سوالی به نظرم رسید که آیا آنطور که شما نوشته ای سمت و سوی تکامل از ساده به بسیط است؟ پس مثلا انقراض دایناسورها و باقی ماندن موجودات ساده تر را چگونه با این نگاه شرح می دهید؟
از اندیشمندان اسلامی این تعریف از آزادی ارائه شده است:
آزادی عبارت است از اینکه محیط زندگی به گونه ای باشد که مانع نمو و تکامل و تجلی شخصیت افراد نباشد و هر فردی بتواند بدون برخورد با کوچکترین مانعی استعداد خود را شکوفا سازد ، پس آزادی نبودن موانع در راه نمو و تکامل و تجلی شخصیت آدمی است.

شما نیز با وارد کردن مسئله ی تکامل به این بحث و پرداختن به نقائص و کاستی هایی که بیشتر نوعی شرور است و همینطور با گنجاندن فقر و مصائب اجتماعی در کنار این کاستی های طبیعی، تعریفی از تکامل به دست داده اید که زدودن نابرابری اجتماعی را هم می توان نتیجه ی قهری این تکامل دانست . اما با وجود اینکه در سیر تاریخی بشر نشانه هایی دال بر صحت آن می توان ارائه کرد مثل غلبه بر نیروی زلزله با ساخت اماکن محکمتر و یا چیرگی بر بعضی از امراض و بیماری های لاعلاج مثل فلج اطفال و طاعون و دسترسی یافتن به فضا و امکان تهیه ی آسانتر غذا برای انسانها... اما مصائب دیگری مثل تراکم جمعیت و ایجاد شکاف طبقاتی بسیارعمیق میان شمال و جنوب و گرسنگی روز افزون بخش بزرگی از نسل بشر که نزدیک به نهصد میلیون نفر را شامل می شود و جنگهای هر روزه و کشتار غیر نظامیان و تکثیر و انباشت سلاحهای کشتار جمعی و .. و بیماریهای لاعلاج دیگری مثل ایدز و سرطان و انواع بیماریهای نوظهور و ناشناخته که به یکباره پیدا می شود و گریبان بشر را گرفته است و می گیرد نشان نقص تئوری شما نیست . یعنی بشر بر مشکلاتی فائق آمده و در حیطه های گوناگون علمی ، دستاوردهای بزرگی داشته است و اما در زندگی اجتماعی از شرور زندگی اش کاسته نشده بلکه بیشتر هم شده است.و متاسفانه این رهایی از جبر به اختیار ماحصلش برای بشر نه برابری اجتماعی بوده و نه رهایی از شرور

فراهم کردن شرایط از طریق وضع قانون برای برخورداری از مواهب یکسان برای همه ی انسانهایی که در یک احتماع زندگی می کنند من عدالت اجتماعی می دانم و همانطور که قبلا در مورد جاءالحق گفتم این امکان ندارد مگر با استقرار دولت حقه و رفتن دولت باطل . درست مثل آنچه در قران خصوص سلیمان نبی و ذوالقرنین و حضرت داود می خوانیم.
نوشته اید:
در مورد آزادی نوشته اید: انسان تحت تحمیلِ هیچ شرّ و نقص و ظلم و جهل و مشکل و نیاز و ... نباشد، بلکه بر آنها سوار باشد، یعنی از تأثیر آنها هر چه رهاتر باشد و ای بسا آنها را از بین برده باشد
مونتسکیو گفته است:
آزادی عبارت است از اینکه انسان حق داشته باشد هر کاری راکه قانون اجازه داده و می دهد بکند و آنچه که قانون منع کرده و صلاح او نیست مجبور به انجام آن نگردد، در این صورت اگر مرتکب اعمالی شود که قانون منع کرده دیگر آزادی نخواهد داشت.
ببینید این چقدر فرق دارد با ادعاهای آزادی گروههایی که مدعی آزادی هستند مثل نودیست های انگلستان که طرفدار لخت شدن انسانها هستند و بنام آزادی هر سال کنگره و گردهمایی در لندن تشکیل می دهند و قطعنامه صادر می کنند که بشریت باید از قید لباس آزاد شود
این هم نوعی از آزادی خواهی است البته از نوع حیوانی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد