علم و فلسفه و فلسفه علم

بسم الله الرحمن الرحیم 

در 50 سال اخیر ارتباط هزارساله منطق با فلسفه منجر به علم جدیدی به نام کامپیوتر شد، اما هر یک از این رشته‌ها مسائل و مشکلاتی را برای فلسفه باقی گذاشتند تا فیلسوفان به صورت دائم یا لااقل موقت به آنها بپردازند تا راه حلی برای آنها تبیین کنند، مثلاً ریاضیات درباره اعداد صحبت می‌کند اما نمی‌تواند بگوید که عدد چیست؟ منظور از این سؤال، سؤال درباره نماها، چه نوشتنی و چه گفتنی یعنی 2، II و دو نیست بلکه سؤال این است. آیا صحبت از چیستی یک عدد، صحبت از چیستی یک شیء است؟

افلاطون معتقد بود اعداد شیء هستند اما اشیای انتزاعی. در مقابل فیلسوفان دیگر معتقد بودند که حقایق ریاضی درباره هویت‌های انتزاعی و روابط بین آنها نیست بلکه حقایق ریاضی واقعیاتی درباره اشیای عینی است. یا قانون دوم نیوتن را در نظر آورید که بیان می‌کند: F=ma یعنی نیرو با حاصل ضرب جرم و شتاب معادل است. شتاب اینگونه نمایش داده می‌شود dv/dt یعنی مشتق سرعت بر حسب زمان، اما زمان چیست؟ منظور از زمان، ساعت، دقیقه و ثانیه نیست چون اینها واحدهای زمانند و آن چیزی را که زمان است می‌سنجند. این به مانند تعریف مکان به وسیله متر یا اینچ است. تبیین این که زمان چیست مشکلی است که علم آن را از 300 سال پیش به فلسفه واگذار کرده است. با ظهور نسبیت عام اینیشتین، علم فیزیک باز به این سؤال برگشته است و درصدد تبیین آن است. علم به استنتاجات قیاسی و استقرایی متکی است. در استنتاج استقرایی از تعداد محدودی شواهد یک نظریه کلی استنتاج می‌شود اما هیچ یک از علوم مستقیماً نشان نمی‌دهند که چرا استدلال‌های قیاسی معتبر هستند و چرا باید استنتاجات استقرایی را به خدمت بگیریم به رغم این واقعیت که آنها همیشه قابل اعتماد نیستند؟ اینها موضوعاتی هستند که به یکی از زیررشته‌های فلسفه به نام منطق مربوط می‌شوند.

فلسفه به دو نوع از سؤالات می‌پردازد:

1ـ سئوالاتی که علوم فیزیک، شیمی، زیست شناسی، اجتماعی و رفتاری نمی‌توانند درحال حاضر به آنها پاسخ دهند و شاید هیچ‌گاه قادر به پاسخگویی به آنها نباشند.

2ـ سؤالاتی درباره این که چرا علم نمی‌تواند به سؤالات نوع اول پاسخ دهد. سؤالات نوع اول مانند عدد چیست؟ زمان چیست؟ یا عدالت و زیبایی چه هستند؟ اما سؤالات نوع دوم که درباره این است که چرا علم نمی‌تواند به سؤالات بالا پاسخ دهد منجر به این می‌شود که محدودیت‌های علم چیست؟ چگونه علم کار می‌کند؟ روش‌های علمی کدامند؟ و در چه جاهایی این روشها قابل استفاده است و چه جاهایی نیست؟ این سؤالات فلسفه علم را می‌سازند. مباحث متافیزیکی (هستی‌شناسی)، معرفت شناسی و معناشناسی و منطق که به نوعی با علم مربوطند، فلسفه علم را تشکیل می‌دهد.

بسیاری از مفاهیمی که امروزه در علم به کار می‌روند، هویتهایی مشاهده ناپذیر مانند الکترون‌ها و ژن‌ها هستند. سؤالات متافیزیکی (هستی شناسی) درباره این هویات به وجود آنها بر می‌گردد؛ یعنی آیا ژن‌ها و الکترون‌ها وجود دارند یا وابسته به ذهن هستند؟ دیگر سؤالات هستی‌شناسی در علم این است؛ نگرش علمی به جهان چیست؟ چه مسائلی از این نگرش پدید می‌آید؟ اما سؤالاتی درباره شناخت این هویات، روش علمی، بینش‌های راجع به شواهد و تعاریف در علم را می‌توان سؤالات معرفت شناسانه نامید.

اما سؤالات منطق در علم ناظر به براهین یا روابط بین دلایل و نتایجی است که مبتنی بر آن دلایل‌اند. در هر حال جدا از هر جاذبه‌ای فلسفی که به علم داریم و اینهم ناشی از حالت‌ها و تأثیرات علم بر زندگی است، علم برای فلسفه مهم است چون به نظر می‌رسد پاسخ‌هایی برای سؤالات فلسفی مهم ارائه می‌دهد.

الکس روزنبرگ 

منبع :  

Philosophy of science. Alex Rosenberg.2000. Routledge 

نظرات 10 + ارسال نظر
سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 9 مرداد 1391 ساعت 13:36 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
برادر محترم.
«چیزها» و «اشیاء» و «ذرات» هستند که مشاهده پذیرند، یا به دلایل فنی (مانند این که در فیزیک گفته اند چرا الکترون هرگز مشاهده پذیر «نیست») مشاهده ناپذیرند.
«هویتها» چیستند، که مشاهده پذیر باشند یا نباشند؟
الکترون دیدنی باشد یا دیدنی نباشد، این پاسخ این نیست که نعبیر «هویتهای مشاهده ناپذیر» صحیح و فصیح و روا هست یا نه.
واژه ی انگلیسی که در اصل کتاب بوده، من حدس می زنم ترجمه ی درستش «ذرات مشاهده ناپذیر» یا «چیزهای مشاهده ناپذیر» یا تعابیری مانند اینها باید باشد، و نه «هویتهای مشاهده ناپذیر». حرف من این بود و این است. متوجه نمی شوم این حرفها که درباره ی الکترون و ژن و ... می گوئید، چه ارتباطی به موضوع دارد.

موجودات و چیزها و اشیاء و ذرات و مواد، یا مشاهده پذیرند یا مشاهده ناپذیرند. اما «هویت»، بخصوص در بحث علمی، مشاهده پذیر یا مشاهده ناپذیر گفته نمی شود.

من درباره ی «ترجمه» صحبت کردم. که به نظرم اشکالات دارد.

و یادت رفت برای توجیه آنچه در متن کتاب گفته اند «متافیزیکی (هستی شناسی)»، مطالبی بفرمایی!

ببین شاید در کتاب کوچه اثر احمد شاملو، مدرک پیدا کنی!

سلام
شما نوشته بودی:
«هویتهای مشاهده ناپذیر»؟
هویتهای مشاهده ناپذیر یعنی چی؟

خب از کجای این سوال بر می آید که ایراد شما به هویت است یا به مشاهده ناپذیر؟!
نظر شما درباره ی "هویت" نظر شماست و مترجم شاید نظر دیگری داشته و آنرا شاید برای ترجمه کلمه ای که رساننده ی حالت کوانتومی که ترکیبی از وضعیت و سرعت است واژه ای مناسبتر از اینکه " چیز " بگوید میدیده!
ما برای بسیاری از واژگان بیگانه معادل سازی فارسی نکرده ایم و ترجمه ی ما گرفتار نواقص و نابسامانیهایی هست .این برای کل جریان ترجمه ی صادق است

توجیه؟! مگر من ترجمه کرده ام که بخواهم توجیه کنم؟ من ترجمه ای را درباره ی فلسفه ی علم عینا نقل کرده ام .و مطلبی را در چواب سوال شما به ذهنم رسیده و گفته ام
شاید بد نباشد شما کلاسی برای متافیزیک و هستی شناسی دایر کنی!

کوچه ی احمد شاملو؟ چطور است که از شیخ رجبی بپرسم؟

بهتر نبود بگویی بله سوالم رسا نبود. و منطور من فلان بود.همین!

شهید خرد یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 18:42 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/147

سلام
فلسفه ی علم تا انجا که من اطلاعات دارم دنبال صدق و کذب علوم است و به عبارت دقیقتر معنای واقعی صدق و معنای واقعی کذب
تا همین امروز هم جریانات متفاوتی در این باره نظر داده اند گروهی از صدق تعبیر به مطابق با واقع کرده اند و گروهی چون عملگرایان صدق را به معنای مفید بودن ان در مقام عمل گرفته اند و همینطور جریانهای مختلفی که وجود دارند
اساس فلسفه ی علم بر همین صدق علوم و معنای صدق بودن انهاست
البته دو موردی هم که در مقاله اومده بود درسته ولی من فکر میکنم اساس فلسفه علم بر همون باشه

راستی ممنونم از ادرسی که داده بودین


معیار خطاپذیری هم

سلام
فلسفه ی علم در هر دوره ای از دوران علمی برای خود تعاریفی کرده و وظایفی را قایل شده است. اما به گمانم درستتر آن است که فلسفه ی علم باید بتواند کشفیات و یافته های متفرق علمی مجزا را که انبوهی از داده های ارزشمند علمی است اما قادر به تببین و توضیح هیچ رابطه ای از روابط آنها در عالم متکثر نیست را به خدمت گرفته و از طریق استنتاجات استقرایی تنبین روشنی از این روابط به دست دهد.

صبا یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 12:38 http://children-of-war.blogfa.com

سلام
یعنی نمی خواهید بگید که باور کردید که؟؟؟
باور کردید؟
اون ها اگر می خواستند این کار رو بکنند که بهانه لازم نبود!!!! مگه الآن تو سوریه بهانه دارند؟ مگه تو اشغال فلسطین بهانه داشتند؟ فکر می کنیم حمله اتمی هیروشیما، ناکازاکی خیلی توجیهش منطقی بود؟
این ماجرای جنگ آخرالزمان و حمله اتمی استراتژی خودشونه برای منحرف کردن افکار جهانی از کارهایی که پشت پرده داره انجام میشه مهمترین اثرش اینه که مشکلات اقتصادیشون رو پنهان می کنه...
فریب نخورید بی زحمت

سلام
چه باور کنیم و چه باور نکنیم حفظ هوشیاری لازم هست
توی ماجرای یازده سپتامبر که از همین ترفند استفاده کرده بودند و چرا دوباره این کار رو نکنند؟
زمانی مثلا برای ملت مصر که هیچ وقت قحطی را به خود ندیده با وضع کردن مالیتهای سنگین در عصر استعمار ،کاری کردند که مردم بدبخت ناچار از خوردن جنازه ی بچه های مرده از گرسنگی خود شدند در هند و چین و در جاهای دیگر در افریقا به خصوص که رسما برده شدند و... بله آنروز که به صورت عریان می توانستند ملتها را بچاپند گذشته و امروز مجبور از استفاده ی از تزویرند. اتفاقا هر دو جنگ جهانی که براه انختند برای فرار از بحران اقتصادی و بیکاری بود .
هوشیار باشید

کوثر یکشنبه 8 مرداد 1391 ساعت 10:30

سلام وصبح نزدیک به ظهرتون بخیر
قربان شماهم درسخون بودینااااااا
من جز اون بچه هایی بودم که هم ریاضیم خوب بود هم ادبیاتمخنده داره نه؟؟
ولی خب الان هیچکدومش نیستم
نه ادیبم
نه ریاضیدان
نه روانشناس...یعنی کارم مربوط به رشته م نیست!
من نقاشم

سلام و وقت عالی به خیر
به نسبت زمان خودمان و دوست و آسنا و توی فامیل چون کتاب زیاد می خواندم ،حتا شاید من پرفسور بودم اما همین سال چهارم عشق رفتن به جبهه به سرم زد و برای اولین بار توی عمرم تجدید شدمو شهریور هم توی امتحانات شرکت نکردم و رد شدم و با خیالی آسوده پنج ماه رفتم به
جبهه
به به نقاش
زمان جنگ برای تعدادی از شهدای محل با رنگ روغن پرتره کشیدم
تعدادی از اسکیس ها و طراحی های سریعم را ، دوست نقاشی که توی حوزه ی هنری داشتم به طراحی های رامبراند تشبیه کرد و بیشتر آب رنگ کار کرده ام و هیچ وقت آنقدر وقت و پول و فرصت نداشته ام که بطور جدی نقاشی رنگ روغن را که بهش علاقه دارم دنبال کنم

سلام علیکم.
بر خلاف فرمایش آقای سلمان محمدی، من ترجمه را دارای اشکالات دیدم.
ــ «هویتهای مشاهده ناپذیر»؟
هویتهای مشاهده ناپذیر یعنی چی؟
ــ «متافیزیکی (هستی شناسی)»؟
ظاهراً هستی شناسی معادل متداول در برابر اونتولوژی است و نه در برابر متافیزیک.

اگر اشتباه نکنم کتاب نامش
Philosophy of Science: Contemporary Readings
است و
Alex Rosenber
و
Yuri Balashov
ویراستاران کتاب هستند.

سلام
هویتهای مشاهده ناپذیر را مثال زده به الکترون ها و ژنها. خب مگر اینها مشاهده پذیرند؟
تا جاییکه می دانم فقط در تعریف است که می توان از وجود تعدای الکترون در مدار یا مدارهایی به دور هسته گزارش داد و اما به دلیل سرعت بسیار زیاد این الکترونها و ثابت نبودن مسیر آنها هرگز نمی توان آنها را دید و بهمین دلیل حتا با قوی ترین ابزارها مشاهده ناپذیر هستند. در مورد ژنها هم تمام مدلهایی که به صورت مثلا گوی و میله برای ژنهای مختلف ارائه می شود ،حدسی و تخیلی است و در عالم واقع به اینصورت اصلا وجود ندارد.
حتا من خوانده ام که در دانشگاههای معتبر دنیا شاغلین و دانشجویان فیزیک ، زیست شناسان و دانشجویان زیست شناسی را که برای فهم و تشریح ژنها هنوز مجبورند این مدلها را مورد استفاده قرار دهند را مسخره می کنند.

از صحت و سقم نام کتاب و یا نام نویسنده تحقیق نکرده ام و نمی دانم

کوثر شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 07:52

اونوقت من الان چی باید بنویسم؟؟؟
آخی یاد فلسفه ومنطق دوران دبیرستان افتادم.از شما چه پنهون خیلی درسهارو دوست داشتم وکل کتاب وحفظ بودم وکمترین نمره ای که از در منطق گرفتم نوزده ونیم بود.فلسفه هم خوب بود واستادمون بهترین معلم استان بود وبراثر تکرار مطالب خوب جا انداخته بود...
ولی خب اونوقدر این درسارو دوست نداشتم که دانشگاهم بخونمشونبرای همین روانشناسی وانتخاب کردم
اگر ترجمه کار خودتان است که جای احسنت دارد.چون خوب مفهوم را رسانده اید...
بهر حال ممنون.اول صبحی کلی یاد آقای شاهزمانی معلم منطق وفلسفه مون افتادم وبراش دعا کردم

خوب شد که نمی دانستید چی بنویسید
اوه اوه اووووووووه پس با یک روانشناس روبروییم!؟ وای وای وای صورت مرا شطرنجی کنید

ما منطق و فلسفه نداشتیم البته کتابهای درسی این دروس را کامل تهیه کرده و دارم و مراجعه می کنم . من سال چهارم دبیرستان شیمی را هیجده و ریاضی را شانزده و نیم و کتاب بینش دینی را نزدیک به سیصد صفحه بود را نوزده و نیم شدم. تمامش نوشته ی سروش بود سروشی که استادی درس بینش دینی تمام بچه های ایران در دوران دبیرستان به عهده اش بود و امروز به راحتی او را مرتد می خوانند!
پس بگذارید من هم یادی بکنم از منوچهر دانشمند استاد شیمی ام که هنوز که هنوز است زنگ صدای نازنینش در گوشم هست و همینطور گچهایی را که روی سر شانه ی کتش می ریخت را با دست گچی پس می زد را فراموش نمی کنم اگر هست خدا سلامتش بدارد و اگر نیست خدا رحمتش را شامل حالش کند.
همانطور که به آقای سلمان محمدی توضیح دادم ترجمه از من نیست و من اصلا مترجم نیستم!
....
الان دنبال نام منوچهر دانشمند گشتم چیزی از کسی که شیمی آن سالهای هنرستان نوشته ی او بود، پیدا نکردم! اما مطلب جالب و عجیبی پیدا کردم:
http://padedh88.blogfa.com/post-21.aspx
جدول تناوبی دایره‌ای بعد از جدول تناوبی مندلیف و توسط دانشمندان زیادی به صورت متنوع و مختلف، ابداع و ارائه گردیده است.
از جمله اینها، دو جدول تناوبی حلقوی و حلزونی است که توسط منوچهر ضیایی، ابداع شده است. این طرحهای آقای ضیاعی با الهام گرفتن از ساختمان کوچکترین واحد هر عنصر، یعنی اتم‌ها و همچنین کره زمین و سایر کرات، مانند منظومه شمسی به صورت مدور تهیه شده است و خانه‌های جدول نه به صورت مربع (که در جدول تناوبی مندلیف به چشم می‌خورد) بلکه به صورت دوایری است که آرایش الکترونی هر عنصر را – هم به صورت دوایر بسیار کوچک و هم به وسیله اعداد در هر لایه – به صورت مداری نمایش می‌دهد.

کوثر شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 07:44

سلام وصبح زیبای آغاز هفته تون بخیر
فعلا این حاضری بزنم وبخونم وبعد برگردم

سلام و صبح عالی هم بخیر
گفته بودم که مردنی هم باشم امسال روزه را تمام و کمال می گیرم اما امروز روزه ام را به دلیل سوزش شدید معده ، شکسته و افطار کردم خدا مرا ببخشد . خب درد و درمان از اوست و فعلا درد را برایم می پسندد
خب حضور و غیاب می کنیم و البته شما قطعا می دانید که غیبت از مبطلات روزه است

سلمان محمدی شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 01:15 http://salmanmohammadi.blogsky.com/

این نویسنده کتاب خوبی هم در فلسفه علوم اجتماعی دارد. من دو یا سه فصلش را ترجمه کردم و بعد لپ تاپم ربوده شد و ....
بگذریم.

خوشحالم که شما این توان را دارید و خب ناراحتم که زحمت شما را دزد برد!
خب از توان شما در ترجمه یک مفاله از ساینس در خصوص تکامل هم میشود بهره برد؟ من هر چه کردم نتوانستم ترجمه ی رسایی از آن بکنم!

سلمان محمدی شنبه 7 مرداد 1391 ساعت 01:12 http://salmanmohammadi.blogsky.com/

سلام. چه خوب ترجمه کردید! آدم تا آخرش نمیفهمد که دارد یک متن ترجمه شده را میخواند. دست مریزاد!

سلام
ترجمه از من نیست! راستش توی فلشم دنبال متنی بودم از نوشته های وبلاگ قبلی ام برای نقل به دوستی، چشمم به این مقاله افتاد . اصلا نمی دانم از کجا سیو کرده و دارم و مترجمش کیست؟!دست مریزاد شما نثار مترجمش باد که کاش نامش را میدانستم و در انتهای مطلب می آوردم

سینا برادران جمعه 6 مرداد 1391 ساعت 23:55 http://zehnenaghes.blogfa.com

با درود فراوان
در عالم انتزاعیات این شاید فلسفه ی علم است که به چزیره ای میان دریای متلاطم می ماند جزیره ای روی خط زلزله.

سلام و خیر مقدم عرض می کنم
تعبیر جالبی بود از فلسفه ی علم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد