بسنجید خود را قبل از اینکه سنجیده شوید

بسم الله الرحمن الرحیم  

حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا 

موتوا قبل أن تموتوا

وقتی می توان تمام عمر را در چند عکس و چند خاطره خلاصه کرد و آنرا به نظاره نشست .پس این زندگی ارزشش چیست؟ جز داشتن عقیده ای نیک و عملی نیکو و یاد و خاطری خوش که به یادگار بماند؟ بسنجیم از ما چه می ماند؟! 

  

گذر عمر

نظرات 14 + ارسال نظر
نِد نیک سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 23:37 http://blue-sky.persianblog.ir

دیگه خیلی مینیمال میشه که تمام زندگی را در عکس خلاصه کرد. خیلی از تجربه ها در این خلاصه حذف میشه

صبا سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 18:58 http://children-of-war.blogfa.com

سلام
إن شاءالله که مقصودشان سفره پربرکت امیرالمؤمنین بوده در این ماه مبارک...
والّا تنعم از سفره دیگر ولایات که روزه مان را باطل می کند

کوثر سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 10:26

سلام بزرگوار
وقت بخیر
خب جناب من سالهاست باشگاه میرم شاید همین روحیه ترکوندن کامنتا و سحرخیزی وهزاران حسن دیگرررررررربراهمینه
ممنون که مطالب وبم وخوندین.راستش اگه مطالب این صفحه یا حتی آرشیو بخونین میبینین که بیشتر دلنوشته ست!گاهی متنی یا جمله ای هم مینویسم که مورد پسند دوستان قرار بگیرد
ولی خب از جملات بزرگان هم غافل نیستم وبرای یادآوری نکاتی به دردبخور که شاید تحت تاثیرروزمرگی ذهنمون شده باشه هم خالی از لطف نیست
بهرحال ممنون قربان
والله من الان این شکلی ام
عصر که میشه این شکلی میشم
دم دمای غروب این شکلی
وموقع افطار
خب چیکارکنم نمیتونم سحری بخورم


اون شعرهم خیلی قشنگ بود براهمین گذاشتم
بله فهمیدم که اون عکس برا یک نفره واون آقا از دوره های مختلف سنش یادگاری گرفته .منظورم یادگاری برای فرزندانمون بود که مسلما مسئولیت سنگینی داره

قاسفمام سه‌شنبه 3 مرداد 1391 ساعت 02:46 http://aknun.blogsky.com/

سلام
عجب عکسی! واقعیت تلخ زندگی را بی‌تعارف و صریح پیش چشم می‌گذارد. بله دنیا هر چه می‌دهد می‌ستاند. جوانانی و قوت جسم و ذهن امانتی برای ایامی معدود است به امیداینکه در پایان اگر دیر بپاید حداقل مانند این پیر بتوانیم بر جویبار رفته عمر لبخند بزنیم.

کوثر دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 20:12

سلام مجدد
عموسامع من ونیگا:الان واقعا از تشنگی همین شکلی اماااااا دلتون میاد من واذیت کنین؟؟!!!

سلام
تشنگی و گشنگی که داره حسابی توی گوشمون می زنه
اما راست میگه خب
خدا بیامرز شوهر خاله ی من توی دعواهای خانوادگی یک چنین جمله ای می گفت و هیچ کس هم نمی فهمید که بالاخره منظور شوهر خاله کیه و کی راست می گه؟!

جواد خراسانی دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 20:04 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
در هر صورت، در دریای خسران غرقه ایم.

سلام
بله ان الانسان لفی خسر

صبا دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 19:35 http://children-of-war.blogfa.com

سلام
دشمنتان شرمنده...اتفاقا ما هم به همین نتیجه رسیده بودیم...ما روی چنین پروژه هایی در دانشگاه حداقل یک ترم کامل کار می کنیم...اگر پایان نامه باشد تقریبا یک سال...
همین قدر که با ما همراهی کردید کلی امیدوار شدیم...چنین پروژه هایی خیلی بیشتر از این فرصت می خواهد...اما ما که تابستان بیکاریم تلاشمان را می کنیم شاید به مسابقه رسیدیم...
تازه دختر شما هنوز عکس های داخل ساختمان را ندیده اند...امروز که عکس ها را دیدم به این نتیجه رسیدم باید ساختمان را بکوبیم از نو بسازیم...که البته اجازه چنین کاری را نداریم...
این شب ها اگر به قول وصال دستتان به آسمان رسید ما را فراموش نکنید
یک جمله جدید از تلویزیون یاد گرفته ایم...خوشمان آمد...مجری به جای موفق باشید می گوید: "متنعم سفره ولایت باشید"
التماس دعا

سلام به هر حال شرمنده ی شما شدم که امیدی دادم که عملی نشد.
قدیما می گفتیم دست من کوتاه و خرما بر نخیل!
دست من به اسمان که نمی رسد مگر خدا لطفی کند و آسمان به دست من برسد!
البته باید دید که منظورش از اینکه می گفته : "متنعم سفره ولایت باشید"
کدام ولایت بوده؟! گاهی بی بصیرتی بهتره از تنعم از سفره ی بعضی ولایت ها هستش

علایی دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 17:45


سلام

جوانی شمع ره کردم که یابم زندگانی را /نیافتم زندگانی را تبه کردم جوانی را

سلام
یادم هست اوایل انقلاب شعری را برای جشن بزرگی دکلمه کردم الان گشتم طولانی است و قسمتی از آن شعر ،این بود:

که چه سان می گذرد عمر گران...
کودکی رفت به بازی، به فراغت، به نشاط
فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات
همه گفتند: کنون تا بچه است!
بگذارید بخندد شادان
که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست
بایدش نالیدن
کاملش اینجا هست:
http://www.hormozgannews.com/Pages/News-388.html

محمد مهدی دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 16:32 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
وووووووووووووووووووووی سر و کله این برادرزاده اینجا پیدا شد و داره کامنتدونی می ترکونهقرار شد تو یه چمدون که چه می دونم بود مدال ها را جمع کنیم
اما اقای ستاری ادمی چطور پیرث میشه چین و چروک پیدا میکنه بی حواس میشه بی عزت میشه و.. همه چی را راحت و اسون از دست میده
به مال و جمالث غره مشو/ که این را به سبی برند و ان را به تبی
پس انگار انچه می مونه و باید روش حساب کرد اعمال و رفتار نیک و خوبیه که ازادمیث نسبت به دیگران انجام داده.

سلام
من وقتی پیری و بیماری و مرگ ببینم بی اختیار یاد بودا می افتم! چه مرد بزرگی بود و گاهی از یادآوری آنچه بر او گذشت و آنچه او بر خود هموار کرد تا راز چیرگی بر این سه درد بشر را بیابد رسما برایش گریه می کنم. سه رنجی که درمان ندارد و باید با آن کنار امد و چه سخت است کنار آمدن با این سه رنج! بله باید همیشه آماده ی رفتن باشیم با کوله باری که معلوم نیست از چی پرش کرده ایم!

فرزانه دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 13:12 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
و چه بهتر که این محاسبه را در هر لحظه و ساعت انجام دهیم و به تاخیر نیندازیمش ...مرگ تنها حقیقتی است که می تواند در لحظه غافلگیرمان کند.
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک / از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک

سلام
بله محاسبه و مراقبه مال هر لحظه است و مال آخر شب پیش از خواب. زیرا که ممکن است آخرین شبی باشد که می خوابیم و شاید صبحش بیدار نشویم!

کوثر دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 07:57

خب بدنبود اول صبحی سه مدال گرفتن
من برم باشگاه
بااجازه تون.روز خوش

خب بد که نبود کلی هم خوب بود خب
شما باشگاه نرفته وضع اینه وای به روزی که باشگاه بری
شب عالی خوش

کوثر دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 07:55

بس بگردید و بگردد روزگار


دل به دنیا درنبندد هوشیار


ای که دستت می‌رسد کاری بکن


پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار


اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند


رستم و رویینه‌تن اسفندیار


تا بدانند این خداوندان ملک


کز بسی خلقست دنیا یادگار


اینهمه رفتند و ما ای شوخ چشم


هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار


ای که وقتی نطفه بودی بی‌خبر


وقت دیگر طفل بودی شیرخوار


مدتی بالا گرفتی تا بلوغ


سرو بالایی شدی سیمین عذار


همچنین تا مرد نام‌آور شدی


فارس میدان و صید و کارزار


آنچه دیدی بر قرار خود نماند


وینچه بینی هم نماند برقرار


دیر و زود این شکل و شخص نازنین


خاک خواهد بودن و خاکش غبار


گل بخواهد چید بی‌شک باغبان


ور نچیند خود فرو ریزد ز بار


اینهمه هیچست چون می‌بگذرد


تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار


نام نیکو گر بماند ز آدمی


به کزو ماند سرای زرنگار


سال دیگر را که می‌داند حساب


یا کجا رفت آنکه با ما بود پار


خفتگان بیچاره در خاک لحد


خفته اندر کله‌ی سر سوسمار


صورت زیبای ظاهر هیچ نیست


ای برادر سیرت زیبا بیار


هیچ دانی تا خرد به یا روان


من بگویم گر بداری استوار


آدمی را عقل باید در بدن


ورنه جان در کالبد دارد حمار


پیش از آن کز دست بیرونت برد


گردش گیتی زمام اختیار


گنج خواهی، در طلب رنجی ببر


خرمنی می‌بایدت، تخمی بکار


چون خداوندت بزرگی داد و حکم


خرده از خردان مسکین درگذار


چون زبردستیت بخشید آسمان


زیردستان را همیشه نیک دار


عذرخواهان را خطاکاری ببخش


زینهاری را به جان ده زینهار


شکر نعمت را نکویی کن که حق


دوست دارد بندگان حقگزار


لطف او لطفیست بیرون از عدد


فضل او فضلیست بیرون از شمار


گر به هر مویی زبانی باشدت


شکر یک نعمت نگویی از هزار


نام نیک رفتگان ضایع مکن


تا بماند نام نیکت پایدار


ملک بانان را نشاید روز و شب


گاهی اندر خمر و گاهی در خمار


کام درویشان و مسکینان بده


تا همه کارت برآرد کردگار


با غریبان لطف بی‌اندازه کن


تا رود نامت به نیکی در دیار


زور بازو داری و شمشیر تیز


گر جهان لشکر بگیرد غم مدار


از درون خستگان اندیشه کن


وز دعای مردم پرهیزگار


منجنیق آه مظلومان به صبح


سخت گیرد ظالمان را در حصار


با بدان بد باش و با نیکان نکو


جای گل گل باش و جای خار خار


دیو با مردم نیامیزد مترس


بل بترس از مردمان دیوسار


هر که دد یا مردم بد پرورد


دیر و زود از جان برآرندش دمار


با بدان چندانکه نیکویی کنی


قتل مار افسا نباشد جز به مار


ای که داری چشم و عقل و گوش و هوش


پند من در گوش کن چون گوشوار


نشکند عهد من الا سنگدل


نشنود قول من الا بختیار



سعدیا چندانکه می‌دانی بگوی


حق نباید گفتن الا آشکار





سلام
امروزم صرف خواندن این کامنت شد مغزم کار نمی کرد اما بالاخره تا نخواندم و نفهمیدم ولش نکردم بس که قشنگ بود. خدا سعدی شیرازی را بیامرزد

تا دو چشم خود را به هم زدم من ، عمر من چه طی شد

ابر نو بهاری ندیده باران ، وقت برف دِی شد

تا که سرنوشتم نوشته شد ، ذات من به غم ها سرشته شد

شوق امروز و هر روز من چرا ؟ رنج دیروز و روز گذشته شد

عمر شیرین چرا فرصتی غیر آه و دمی نیست

جز محبت قبایی برازنده ی آدم نیست


اما این مصرع " حق نباید گفتن الا آشکار " را نتوانستم در مورد " موتوا قبل أن تموتوا" و " حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا " عملی کنم. دوستان اهل تحقیق خودشان بروند و ببینند که چه مفاهیم عمیقی در همین دو حدیث است

کوثر دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 07:48

چه خوبه که تنها یادگارمون برای آینده گان اخلاق نیکو ومرام نیکوتر باشه!اگه کسی دنیا دنیا برای بچه هاش ثروت باقی بگذاره ولی راه ورسم درست زندگی کردن وبهشون یاد نداده باشه ٬همین ثروت طنابی میشه برای بالا کشیدن اون فرد پای چوبه ی دار قیامت...
نام نیکو گر بماند زآدمی به کز او ماند سرای زرنگار

چه عالی گفتید.
البته این عکس ظاهرا کار خود عکاس هست و دوره های مختلف زندگی اش را کنار هم نشان داده

کوثر دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 07:44

سلام وصبح عالی متعالی
اوهوم اوهوم

سلام و حال عالی متعالی
بله بفرمایید کامنت دربست در اختیار شماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد