بازرگان در بیدادگاه نظامی و فریاد درد مشترک

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه می خوانید نوشته ای از مرحوم مهندس مهدی بازرگان است که در بخش اول مدافعاتش در دادگاه نظامی ایراد داشته است و طی آن سعی کرده ، تاریخ زنده و ملموسی از آنچه در نیم قرن بر دو نسل ایران رفته است را بازگوید او سیر تکاملی عقاید و نظرات خود را در این نوشتار به روشنی بیان میدارد . این مدافعات که در سال 1350 توسط انتشارات مدرس در یک کتاب و در دو بخش تحت عناوین دفاع از نهضت آزادی و محاکمه استبداد منتشر شده ، گزارشگر حوادثی است که خصوصا در بین سالهای 1320 – 1340 اتفاق افتاده است. مطلبی که نقل می شود شمه ای از این کتاب و از صفحات 165 – 168 است که بازرگان سعی دارد تحلیل خود از طرز فکر جوانان و شرایط آن روز را به دادگاه ارائه کند ، شرایطی که بدلیل بی توجهی حاکمیت ، روز به روز به وخامت گرایید و درست چند سال بعد از این محاکمات ، سرکوب ها ، زندانها و تبعیدها ،منجر به انقلاب 1357 ملت ایران شد[ تاکیدها از کتاب است] :  

                                            

... جوانها از جهات ذیل با ما اختلاف داشتند:

اولا همانطور که نسل ما و نسلهای قبل از ما که مشروطیت را بوجود آوردند، تحت تاثیر افکار دوره های رنسانس و تجدد و ناسیونالیسم و لیبرالیسم اروپا بودیم، نسل بعد از ما تحت تاثیر افکار اجتماعی و فلسفی جدید وسیعتر و عامتر سوسیالیسم ( نقش طبقات – مبارزات حزبی – عوامل اقتصادی و این که آزادی و استقلال ،  علاوه بر آزادی در رای و عقیده باید توام با رهایی از قیود اقتصادی و نظامات اداری هم باشد) و کمونیسم و غیره بودند ، و مستقیم و غیر مستقیم تعلیمات حزبی و تا حدودی مبارزات سیاسی را دیده بودند.

ثانیا به قدر یک آزمایش از ما جلوتر بودند. مزه تجدد خواهی و اصلاحات را چشیده و دیده بودند که دردی دوا نشده است. بعلاوه همه آن اصلاحات و خیالات در شهریور 20 باد هوا شد. قضایا را آنها از دریچه دیگری میدیدند.

ثالثا چشم و گوشها در دنیا بیشتر باز شده و تجزیه و تحلیلهای سیاسی را دیده بودند. سیاست برای آنها از محافل سری دیپلماسی و اشرافی به میدانهای آشکار توده ای آمده بود.

رابعا به اقتضای جوانی حرارت و آتش دیگری داشتند . بیش از نسل ما به حرکت و هیجان علاقه و عادت پیدا کرده بودند. ما سنین بلوغ خود را یا در سالهای آخر قاجاریه در خفت و ضعف و ترس گذرانده بودیم یا در سالهای اول قدرت پهلوی که بی سر و صدایی و سکوت اجباری بود. ما بچه های ترسو و معقول از آب درآمده بودیم. اما اینها بچه های دوره جنجال و هیاهوهای بعد از شهریور 20 بودند.

خامسا نارضایتی بوجه شدیدتری در اینها وجود داشت . هم از جهت خرابی اوضاع مال و اختلافات طبقاتی و هم از جهت بالا رفتن استاندارد یا سطح زندگی و افزایش فوق العاده توقعات و حساسیتها ، روح عناد و بدبینی و کینه خیلی بیش از سابق شده بود.

سادسا این جوانان مستقیما در معرض ضربات و صدمات شدید هیات حاکمه قرار گرفته بودند. ضربات و صدماتی که در ایام جوانی ما سابقه نداشت  آن وقتها ما مثلا گاهگاه چوب و فلک میدیدیم اما حالا گلوله و خون را دیده بودند. 16 آذر شوخی نیست. باطوم پاسبانان در تظاهرات خیابانی به سر و رویشان خورده و شکنجه های زندانها را چشیده بودند . حتی دخترها نیز در این دوران مصونیت نداشتند من خودم در لشکر زرهی خرسی را که در حمام تاریک به سراغ دخترها می فرستادند دیده بودم. بعدا که قضیه اول بهمن 1340 پیش آمد دیگر قضیه از حدود و تنبیه و تهدید تجاوز کرده ، کماندوها با عناد و کینه توزی مخصوص به قصد کشت همه را میزدند و به هیچکس و هیچ چیز ابقا نمی نمودند. حتی به بیماران و مجروحان پانسمان شده ، حتی به کتابها و میکروسکوپها ...

وحشیگری و جرح عام آن روز را روزنامه فکاهی توفیق به وضع پر معنایی روی جلد کاریکاتور نشان داده ، سالن درسی را کشیده بود که استاد سر و دست پیچیده و پا شکسته مشغول تدریس است و با اشاره به تنها جوان سالمی که بالای آمفی تأتر نشسته است ، میگوید: " تو که دانشجو نیستی اینجا چرا آمده ای؟ "

فکر می کنم بهترین شاهد و مدرک زنده فجایع آن روز و رفتار خصمانه عجیب مامورین دستگاه اعلامیه ای باشد که رئیس دانشگاه وقت ( رئیس دانشگاه منصوب اعلیحضرت ) صادر کرده است:

" امروز یکشنبه اول بهمن ماه ساعت 11 و ربع عده ای نظامی بدون این که اتفاقی ورود آنان را ایجاب نماید به محوطه دانشگاه وارد شده عده ای از دانشجویان را مجروح و مضروب نمودند.

دانشگاه نسبت به این روش اعتراض داشته و تقاضای رسیدگی و تعقیب مرتکبین را از دولت دارد. مادامیکه نتیجه رسیدگی به دانشگاه اعلام نشود اینجانب و روسای دانشکده ها از ادامه خدمت در دانشگاه معذور خواهیم بود"

خلاصه آن که دستگاه دولت برای جوانان این دوره قیافه ای غیر از قیافه پاسبانان زمان مراجعت ما از اروپا داشت.

سابعا هم چشم و گوش اینها به جریانات مملکت و شغل و سرنوشت آینده بازتر شده بود و هم دزدیها و خیانتها به وضع چشم و گوش بازکن تری در مملکت رواج پیدا کرده بود . اینها با نگرانی خیلی بیشتری ( از جهت مالی و معاشی و از جهت اخلاقی و ملی ) آینده را می نگریستند. بنابراین بر خلاف دوره های تحصیلی ما دست و دل آنها خیلی به درس نمی رفت و مبارزه را وظیفه خود می دیدند و دوست داشتند. 

بازرگان به همراه یارانش

[ بازرگان خطاب به کمیته ی تحقیق پیش از دادگاه که متشکل از دو قاضی و یک سرلشگر بوده و از نهضت آزادی می خواسته که بدلیل مقبولیتش پیش دانشجوها آنان را به درس خواندن و دوری از سیاست دعوت کنند چنین جواب داده است: ]

  امروز هر بچه دبستانی به قدر کافی هوشیار و چشم و گوش باز شده است و به طریق اولی یک جوان بیست و چند ساله دانشگاهی بخوبی خبر دارد عوامل موفقیت در جامعه چیست و چه تبعیضها و پارتی ها و فسادها در مملکت جریان دارد. دانشجویان دانشکده ما تعطیلات تابستان به کارآموزی میروند . در کارگاهها و نزد مقاطعه کاران بچشم خود میبینند و در مدرسه و خارج از مدرسه از رفقای ارشد میشنوند که چگونه یک میتواسیون ( صورت وضعیت ماهیانه ) تنظیم می شود و مهندس کارگاه در صورت زد و بند با مهندس ناظر دولت به عوض 400 کیلو سیمان ، 250 کیلو سیمان در بتن زده و صورت کارکرد 600،000 تومان را یک میلیون و نیم تومان به حساب می آورد چنین مهندسین مورد علاقه و تشویق شرکت مربوطه خواهند بود و ابدا در موقع استخدام و برای تعیین حقوق او کار ندارند به این که در درس مقاومت مصالح یا در درس ماشینهای حرارتی بنده چه نمره ای گرفته و در خروج از دانشکده رتبه چندم شده است . آن شرکت مقاطعه کار هم اگر برنده مناقصه و صاحب درآمد سرشار و سرمایه هنگفت می شود از جهت آن نیست که تجهیزات و تجربیات فراوان دارد یا مهندسین و مدیرانی را استخدام کرده است که با نبوغ و هنر و ابتکار خود بهترین طرح را با کمترین خرج تهیه نموده اند ، بلکه چون سهامی به مقامات داده و ساخت و پاخت با بالایی ها دارد یا خوب کمین می کند کارهای کلان گیرش می آید.

این جریان ها و این عوامل و علتهای موفقیت در مملکت چیزهایی نیست که یک دانشجوی ایرانی نداند . بنابراین از نظر مادی و منافع شخصی و معاشی خود هیچ موجبی برای قبول زحمت و رنج تحصیل نمی بیند. برای او همین قدر که فورمالیته ای به عمل آید و بتواند با حداقل نمره دیپلم بگیرد کافی است . نصایح امثال ما در جنب پندها و تعلیماتی که جامعه به یک دانشجو می دهد مثل پر کاه در مقابل کوه است. خرابی مملکت و نیروهای فساد آنها را به جانب دیگر می کشد و می برد. 

در روز ۱۶ دی‌ ۱۳۴۲ دادگاه نظامی تهران حکم خود را درباره بنیانگذاران و اعضای ارشد نهضت آزادی ایران صادر کرد.

نظرات 9 + ارسال نظر
صبا پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 17:07 http://children-of-war.blogfa.com

سلام
این جمله" راست می گید"!!! از روی هیجان و اضطرار و ناباوری بود
ببخشید کمی دیر شد...باید با وصال مشورت می کردم
فایلها را برایتان فرستادم البته وصال دفعه پیش که با هم آمدیم وبلاگتان یک کم مشکوک بود به شما نه ها!!! متعجب بود شما از کجا خاطرات چادر مشکی را لینک کرده اید
ببینم این دختر شما...همان ریحانۀ خاطرات چادر مشکی نیست؟ اگر هست با وصال دوستند...قبلاً گفتیم بهشان!!! رهگذر هم که رفته سفر ما کلی دست تنهاییم


خدا کند که بیاید...
با دختر شما کاری ندارم ها!!!...امام زمان را می گویم

محمد مهدی پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 15:27 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
چند نکته در این ارتباط قابل بیان است.
اول: هر گاه نام این مرد شریف و محترم را میشنوم از خود و رفتار و افکار گذشته شرمگین و خجالت زده می شوم.چگونه افکاری داشتیم که حار به شنیدن صدای حق و حق طلبی مردان مبارزی چون ایشان نبودیم. با احساسات و تحت تاثیر بزرگان نادان مان صبح نخست وزیر محبوبش دانستیم و عصر بر او هجمه راندیم. خداوند حقش را به من و امثال ما حلال کند و از تقصیر ما بگذرد و او را نیز رحمت
دوم: بدون هیچ شک و شبهه ای بازرگان و همفکرانش و نسلی از روشنفکران همراه او به اسلام و ایران خدمت کردند.
سوم: انچه را ایشان در دفاعیات خود از نسل دوران خود گفته بعسد است امروز در این جماعت و افراد بتوان دید
چهارم: دادگاه های حکومت پهلوی با ان شرایط عجیب بوده است. گلسرخی و دفاعیاتش و این هم بازرگان و دفاعیاتش چه بر سر اسلام اوردند مدعیان بی هنر و پر ادعا با حکومت دینی

سلام
با همه ی مطالبی که گفتید موافق و همراهم . اما متاسفانه روند انقلاب طوری رقم خورد که بسیاری از حوادث و مسائل اجتناب ناپذیر بود و امروز به مرور به حاشیه رانده ها چه انها که از روز اول بعد از انقلاب به کناری گذاشته شدند و چه انها که در کنار گذاشتنها سهمی داشته اند و بعدها خودشان حذف شدند و تا رسیده است به امروز که خود راست ها یکدیگر را به جریان انحرافی و چی و چی طرد می کنند همه با هم دست به دست هم داده اند تا به اینجا رسیده ایم. آقای علوی تبار مطلب خوبی نوشته که دوستم آقای سلمان محمدی نقل کرده است و خواندنش بد نیست.
اما برای من هم عجیب و غیر قابل باور است وقتی دفاعیات خسرو گلسرخی را در دادگاه نظامی دوره ی شاه دیدم و دیدم که با چه شجاعتی حرفهایش را زد و در تلویزیون زمان شاه هم پخش شدوقتی با امروز مقایسه می کنم یا مثلا انتشار مدافعات بازرگان به صورت کتاب آیا امروز اصلا ممکن است؟!

سیدعباس سیدمحمدی پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 13:24 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
انتظار دادگاههای عادلانه داشتن از حکومت استبدادی (استبدادی سکولار و استبدادی شیعی و استبدادی وهابی ...) انتظار درستی نیست. در حکومت استبدادی، تشکیلات دادگستری یک ابزار است در دست رئیس کشور.
در زمان شاه هم، چه بسا دادگاههای تعدادی از کشورها را «بیدادگاه» می نامیدند. بعد از شاه هم، مخالفان حکومت او، و مدعیان و شعاردهندگان، دادگاههای حکومت شاه را «بیدادگاه» می نامیدند و می نامند.
مشخصاً، اگر همین مهندس بازرگان را که در مقاله ی شما سخنان ایشان نقل شده است، فعلاً مبنای بحث قرار دهیم، آیا به نظر شما ایشان دادگاههای رژیم سلطنت مشروطه در دوران محمدرضا شاه پهلوی را «بیدادگاه» می دانسته و دادگاههای عدل اسلامی به ریاست خلخالی (خلخالی منصوب مستقیم آقای خمینی) را «دادگاه» می دانسته؟ نه بازرگان و نه طالقانی، موافق دادگاههای خلخالی نبودند. دادگاههای خلخالی، پس از خلخالی، از بین نرفت. ادامه یافت، تا امروز، با ریاست افرادی غیر از خلخالی.

سلام
دادگاه و بیدادگاه گرچه مسئله بسیار مهمی است اما در مطلب فعلی انچه مسئله ی اصلی است این نیست. موضوع اصلی در این قسمت از نوشته ی بازرگان که برجستگی خاصی دارد به نظرم تشابهات دو دوره و دوره های تاریخی قبل با هم است . ما هنوز درگیر همان مصائب و مشکلاتی هستیم که صد سال پیش بودیم مثل کار و دزدیدن از کار و ساخت و پاخت و پارتی و سرخوردگی نسل جوان و سرکوب و بروز حوادث مشابه و تکرار تاریخ از حمله به کوی دانشگاه و و دیگر مسائل ...و به نظرم تا اینها حل نشود مشکل ما همچنان باقی خواهد بود.

نِد نیک پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 11:36 http://blue-sky.persianblog.ir

الان شرایط بهتری داریم؟

از فریاد درد مشترک نوشته ایم!

کوثر چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 22:32

مبارکه قربان
شماهم مدال آور شدین

ممنون و به همچنین

کوثر چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 22:31

اگه این جناب بازرگان الان بودند ومیخواستند جوونهای حالا رو با وضع الان مملکت توصیف کنند چی مینوشتند؟؟!!!
من که فکر میکنم اگه اتفاقی توی ایرانمون بیفته وحکومت اسلامی در خطر باشه بازم همون نسل گذشته هستند که بداد این ملت میرسن!به جوونهای حالا امیدی نیست
بچه های حالا یا از این ور بوم افتادند یا از اون ور...من با شناختی که نسبت به جوونهای دور وبر خودم دارم که همش به حالشون افسوس میخورم.یه مشت بچه ی پر توقع ومدگرا!کاری ندارند پول از کجا وبا چه زحمت در میاد.خون پدر ومادر تو شیشه کردند.پدر ها ومادرهای ما بخاطر آرمانهاشون جنگیدند واین شکنجه هارو تحمل کردند ویه انقلاب شسته رفته آماده رو تحویل این نسل دادند.کشوری که با وجود تموم بحرانهایی که داشته وداره خداراشکر امنیت درش برقراره!تا جوونهاش از سر بی خیالی توی فضاهای عمومی به لا ابالی گری بپردازن وهمه ی ارزشها رو زیر سوال ببرن!ببخشین جناب قصد اهانت به این نسل وندارم.من خودم شاید نیم نسل از بچه های الان زودتر بدنیا اومدم ولی تفاوت نسلها رو شاهدم!همین ساده اندیشی وبی توجهی باعث میشه که کسانی بیان واز اعتماد ملت سو استفاده کنند واین فسادهای بزرگ مالی بوجود بیاد.الان هر کی پولش از پارو بالابره همیشه حق با اونه!بهترین تفریحات وبهترین زندگی فقط حق اونهاست بچه هاشون با پول مدرک میگیرن ومدیر عامل بزرگترین کارخونه ها میشن ویه عده آدم متوسط رو به پایین میشن حقوق بگیر این آدم!نمیدونم اونایی که اینقدر رشادت داشتند وتونستند حق مظلوم واز ظالم بگیرن الان کجان؟چرا ساکتن؟چرا حتی خیلیهاشون بچه هاشون تربیتی غیر از اونی که باید دارن!؟
این چیزایی که آقای بازرگان نوشتند حرف الان ماهم هست!فقط یه تفاوت بزرگ وجود داره که نسل گذشته ی ما خودشون روی پای خودشون ایستادند واز نو همه چیز وساختند ونسل الان حاضر وآماده حاصل دسترنج اونارو برداشت میکنه....وای بحال یه نسل بعدتر
یابهتره بگم بیچاره ماها که نه جز اونا بودیم ونه با اینا همراه....

مقصود من هم همین بود. امروز وقتی به اصلاحطلبان و فعالان در چارچوب قانون اساسی نه گفته شود معلوم نیست آب به آسیاب کدام براندازی ریخته خواهد شد؟!
راستش من گاهی با وضع و اوضاعی که از جوانان می بینم خوف برم می دارد که نکند به وضع و اوضاع بعد از انقلاب فرانسه برگردیم و یا حتا به فجایع بعد از فرانکو؟

صبا چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 22:24 http://children-of-war.blogfa.com

سلام
جدی!!! راست گفتید که دخترتون معماری می خونه؟
پس تو رو خدا کمک!!! من و وصال تو بد مخمصه ای گیر کردیم...البته رهگذر هم هست...اما اون تهران نیست بیشتر کارها افتاده گردن منو و وصال
مسابقه طراحی موزه بنادر و کشتیرانی خرمشهره
می خواستیم جایزه اش رو بدیم به جانباز اعتدالی...اما وقتی رفتیم جلسه توجیهی...دیدیم چه خبره نزدیک سیصد و خورده ای شرکت کردند...همه هم شرکت های معتبر خصوصی اند...نه مثل ما جوجه دانشجوفقط این قدر بگم که یکی از شرکت ها این قدر سرمایه داره که چارتر اختصاصی درخواست داده بود برای بازدید از محل موزه یکی از استادای خودمون هم شرکت کرده
یعنی داستان ما شده حکایت سنگ بزرگ و این حرف ها...
آخه یکی نیست بگه دختر!!! سرت به درس و مشقت باشه...تو رو چه به مسابقه
اگر فکر می کنید دخترتون می تونه به ما کمک کنه یه آدرس ایمیل بدید من فایل های پروژه رو بفرستم براش شاید نظراتش راه گشا بود

سلام
خب دروغم چیه؟
آدرس ایمیل دخترم الان خاطرم نیست ولی ادرس ایمیل خودم را می گذارم و البته نمی دانم با پیشنهاد شما چکار می کنه و ایا می آید یا نه؟
اما من قول می دهم که مطلب را به گوشش برسانم و خدا را چه دیدید شاید انگیزه پیدا کرد و شدید همکار

کوثر چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 22:05

خب قربان برای اینک شونصدتا کامنت ننویسم برم بخونم وبرگردم!
فعلا طلا ونقره رو گرفتیم.قسمت باشه برنز وهم کاسب میشیم
وووووووی چقدر این دوروزه افتخار آفرین بودم برای اصفهانیا
بغیر از اینجا سه دوجای دیگه هم اول شدم

خب جز تبریک گفتن به شما اصفهانی برای افتخار آفرینی در میادین کسب مدال کامنت گذاری چه می توان کرد؟
ممنونم

کوثر چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 22:03

سلام جناب ستاریان .شبتون بخیر
لطفا مدالهارو آماده کنین.یک اصفهانییییی وارد میشود

سلام
تمام مدالها و حتا نیم مدالها و ربع مدالها تقدیم به شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد