علم الحادی یا دگماتیسم نقابدار

بسم الله الرحمن الرحیم

برخلاف آنچه الحادگرایان ادعا می کنند علم در بعد از رنسانس و در عصر روشنگری بر ضد دین نبوده است و دانشمندان هم در پی دین زدایی نبوده اند و اساسا برخلاف آنچه ملحدین به دروغ اشاعه داده اند در ابتدا مقابله ای میان علم و دین اساسا وجود خارجی نداشته است. بلکه حتا دانشمندان آن دوره خود را پیکار جوی از جانب مسیحیت می دانسته اند و تا زمانیکه متافیزیک و باور مذهبی و حتا نگاه اساطیری دانشمندان به عالم وجود داشته توانسته اند علم را به پیش ببرند وبا یافته های خود روابطی در عالم را شرح داده و تبیین کنند بطوریکه انقلاب کپرنیکی را رقم بزنند. کاری که به علت غلیه یافتن مکانیک گرایان در عصر نیوتن با همه ی بزرگی یافته های علمی مانع از فهم روابط آن شد و به تبع اش انقلاب نیوتنی پدیدارنگشت واین کشفیات و یافته های علمی امروز هم مانند یک دفتر تلفن اطلاعات عظیمی دارد بی آنکه این اطلاعات به درد کسی بخورد و یا قادر به توضیح روابط حاکم بر عالم باشد چیزی که امثال ریچارد داوکینز ملحد مدام ادعای آن را دارند.

 به قسمتهایی از کتاب افسانه نجات بخشی علم نوشته ماری میچلی با ترجمه دکتر عبدالکریم گواهی و با ویراستاری دکتر علوی تبار صص 123 – 127 توجه کنید:

دانشمندان در حال نبرد

پس باید دید این همه تخریب و انهدام متوجه چه چیزی است؟.. نبردی که توسط انجمن سلطنتی و بلکه عموم معتقدین به تفکر مکانیستی در قرن هفدهم ، آغاز شد ، آن گونه که جانشینان الحادگرای آنان غالبا می پندارند ، نبردی بر ضد اصل دین نبود. بلکه ، در [ص 124] وهلۀ اول ، نبرد و پیکاری بر ضد دین غلط بود؛ بر ضد دینی که بر زمین متمرکز بود [ نه بر آسمان] و آشکارا یک الهۀ اسرار آمیز و کافر کیش ، و نه یک خدای عقلانی را مورد تصدیق قرار می داد. همۀ پیشگامان بزرگ علمی آن عصر مدعی بودند از جانب مسیحیت پیکار می کنند و نزد اکثر ایشان این فقط یک حرکت سیاسی نبود- آن طور که باز بعضی از مردم امروز مایلند چنین فکر کنند – بلکه مربوط به اعتقاد واقعی آنان بود.

همچنین این پیکار منحصرا بر ضد تفکر ارسطویی نبود. در حقیقت تفکر ارسطویی یک تفکر رسمی سنتی بود که همه ی مصلحین فکری می خواستند آن را تغییر دهند. اما این منازعه و جدال سه وجه داشت و تلخ ترین خصومتهای آن بین دو دسته از مصلحین بود- بین طرفداران نظریه مکانیستی یا ماشین باوری که نماینده آنها دکارت بود و نمایندگان تفکری که به نام « سحر و افسون طبیعی » [ natural magic ] خوانده می شد. این باور و اعتقادی به یک نظام فراگیر از نیروهای غیبی بود، از گرایشها ( سمپاتیها ) و تنفرهای اسرار آمیز ؛ از نوع چیزهایی که ما امروزه مایلیم آنها را خرافی بدانیم.

اما ، به هیچ وجه صرفا موضوعی پشت پرده که جادوگران آن را بکار می بردند نبود. بلکه سیستم و نظام پیچیده ای بود که توسط دانشمندانی عرضه و بیان شده بود که بعضی از آنها به هیچ معنا و مفهوم رایج و متعارفی اصلا ساحر و جادوگر نبودند. بلکه درست به اندازه علمای طرفدار نظریه مکانیستی ، عالم و تحصیلکرده ، صاحب تجربه ، و غالبا به همان اندازه موفق بودند این منازعه ، نزاع ساده ای بین نور و تاریکی نبود.

برای مثال ، گالیله در اثر خویش به نام « دیالوگ ( گفتگو)» با احترام فراوان از کتاب ویلیام گیلبرت تحت عنوان « آهن ربا یا مغناطیس » ( سال 1600 میلادی ) یاد کرد و کشفیات گیلبرت را در زمینه ی مغناطیس مورد پذیرش قرار داد، هر چند با نامبرده در مورد چگونگی تفسیر آن کشفیات اختلاف نظر داشت. گیلبرت به ارسطو ، به این خاطر که عالم ( آفاق ) رابه یک قلمرو الهی در آسمانها و قلمرو پست دیگری در زمین تقسیم کرده بود انتقاد کرد. زیرا این دیدگاه موجب تحقیر و [ص 125] بی احترامی به زمین می شد. نامبرده نوشت: زمین نباید « محکوم و در کنج تبعید قرار داده شود و به طور کلی از نظم کامل و شکوهمند عالم خلقت ، به عنوان موجودی بیروح و خشن کنار گذاشته شود» . وی ادامه می دهد که اما در رابطه با خود ما : « ما کل جهان ، همه ی کرات ، همه ی ستارگان ، و نیز این زمین شکوهمند را جان دار می پنداریم و معتقدیم که از آغاز تحت سلطه نفوس مقدر آنها قرار داشته ایم.»

بدین ترتیب ، گیلبرت و گالیله هر دو می خواستند بار دیگر شیوه ی برخورد رویکرد نسبت به زمین و آسمانها را یکسان کنند. اما گالیله بهترین راه دستیابی به این مقصود را کنار گذاشتن احترام و تکریم خرافی نسبت به آسمانها ، و در عین حال تمجید و تعالی بخشیدن به زمین می دانست . « ما باید نشان دهیم که زمین جسم سرگردانی است که از لحاظ شکوه و عظمت ماه را پشت سر می گذارد ، نه اینکه محل فرو ریختن و دفن همه پس مانده ها و فضولات تیره و کدر کاینات باشد.» گیلبرت ، بر عکس می خواست این کار را از طریق حرمت گذاشتن به زمین و آسمان ، هر دو انجام دهد ؛ و نیز از مجرای جستجوی توضیح و تبیین رفتار زمین از دل ویژگیهای خلاقه و سازندۀ آن ، و نیز بوسیلۀ استعارۀ بسیار معنادار  یک مادر. گلبرت نوشت که «همه اشیا و اعیان مادی نوعی میل و گرایش ... به سمت یک سرمنشاء مشترک دارند، به سمت مادری که از آنجا متولد شده اند.»

این افکار و عقاید ، در بعضی از مواقع برای علم و دانش بسیار سودمند افتاد. به عنوان مثال ، گیلبرت احتجاج می کرد که امواج دریا به واسطه ی جاذبۀ ماه ، که از مجرای دلبستگی ( سمپاتی ) عمل می کند ایجاد می شوند. یوهانس کپلر با قبول این ایده اضافه کرد که این فقط بخشی از یک نظام عمومی جاذبه است که همه سنگینی یا جاذبۀ مواد را توجیه می کند. بنا به گفته کپلر ، سنگینی صرفا یک گرایش جسمانی متقابل بین اجسام مرتبط یه یکدیگر در جهت اتصال و اتحاد آنها می باشد... و لذا بیشتر زمین است که یک قطعه سنگ را به سوی خود جذب می کند تا اینکه آن قطعه سنگ در جستجوی زمین باشد. کپلر می گفت که جاذبه ماه است که امواج را به وجود می آورد و اضافه می کرد « اگر زمین از جذب اقیانوسهای خویش دست بردارد ، همۀ آبهای دریاها به پرواز درخواهند آمد [ص 126] و دور کرۀ ماه جریان پیدا خواهند کرد. » کپلر از این اندیشه در پالایش خویش نسبت به نظام کپرنیکی بهره گرفت و از آن طریق جداولی راجع به حرکتهای سیاره ای به دست داد که بین پنجاه تا صد برابر از جداول موجود دقیق تر بودند.

از نظر ما ، که به افکار و عقاید نیوتن خو کرده ایم همه این مباحث به اندازه کافی منطقی و معقول به نظر می رسند و کپلر ممکن است مانند یکی از پیشگامان علم نوین به نظر آید. اما این همان حایی است که اساطیر بنیادین ما چنین گمراه کننده اند. در آن زمان ، علما و دانشمندان مکانیستی که باقیمانده آرامگاه مشاهیر علمی ما را پر می کنند این نظر و عقیده کپلر را به عنوان یک مطلب خرافی بشدت رد کردند. بخصوص شخص گالیله که ممکن است از او انتظار داشته باشیم تا [با] حمایت کپلر از نظام کپرنیکی استقبال کند ،بسادگی آن را نادیده گرفت. مشکل این بود که از نظر مکانیک گرایان « جاذبه » اصلا یک توضیح و تبیین واقعی به حساب نمی آمد. بلکه فقط یک نام نامعقول و توخالی برای « نیروی نامرئی » بود.

.از نظر پیروان نظریه مکانیکی هیچ توضیح و توجیهی ، جز آن که بر پایه الگوی آشنای فشارکشش کار می کرد ، معقول به حساب نمی آمد. درست مثل قطعات ماشینهایی که با فشار چرخ دنده کار می کردند و ایشان با آن آشنا بودند. اما با تمسک به چنین شیوه ای ، به نحو نومید کننده ای نمی توان که این حقیقت شناخته شده را که اشیا سقوط می کنند شرح داد یا در واقع اینکه چگونه اشیا در وهله اول به یکدیگر می چسبند . وچگونه ذرات سخت ، که حرکت آنها فقط موجب می شود تا با یکدیگر برخورد کنند، گاهی از مواقع به جای توده ای از گرد و غبار را به وجود آورند سنگهای سخت و محکم را می سازند. در این مباحث نیز موضوع جاذبه مطرح شده بود. اما هنوز آن را یک خرافه تو خالی می دانستند.

نظامهای مکانیکی که به نحو بسیار گسترده ای مورد قبول بودند، از قبیل تئوری گردبادهای « دکارت » هیچ بیان و توضیحی که حتی کمی موجه به نظر برسد برای هیچیک از امور نداشتند. علیرغم این مطلب ، نه تنها کپلر با تمسخر تمام به بیرون انداخته شد. بلکه به عنوان نظریه ای تو خالی و غیر معقول در قرن هجدهم مورد مخالفت واقع شد. به نحوی که حتی در سال 1747 میلادی سه نفر از[ص 127] دانشمندان برجسته فرانسه به نامهای اوله [ euler ] کلیرو [ clairaut ] و دالامبر [ d Alembert ] مدعی شدند که نظریه جاذبه نیوتن را رد کرده اند. از آن تاریخ ، مدتی گذشت تا مجادله حاصله بالاخره به نفع نیوتن خاتمه یافت.

.......

بله به مجرد اینکه هر گونه نگاه با چهارچوب فلسفی و متافیزیکی به عالم از آن جهت که علمی نیست و قابل مشاهده و تجربه و آزمایش نیست به کناری نهاده شد ، تحقیق و بررسی هر آنچه که بوی متافیزیک میدهد را از همان ابتدا به کناری نهاده و می نهند. در نتیجه به عنوان مثال [ص 91] نظریه رانش قاره ای مدتهای مدیدی به عنوان یک نظریه ی غیر علمی کنار گذاشته شده بود. دانشمندانی که اندیشه ی رانش قاره ای را طرد می کردند، قطعا افراد احمقی نبودند . آنها از نقشه و الگویی تبعیت می کردند که جایی برای ممکن الوقوع بودن قاره های ناپایدار در آن وجود نداشت. درست همانطور که نقشه های قرون وسطایی امکان وجود یک زمین غیر ثابت را مجاز نمی دانست [ص 92]همچنین نظریات جیمز لاولاک راجع به لطمه به لایه ازن نیز مدتی به همین سرنوشت دچار شده بود. وقتی افرادی چون لاولاک اظهار نظر درباره اینکه فعالیتهای بشری ممکن است به سطوح بسیار بالای اتمسفر لطمه وارد سازد را شروع کردند، این مطلب به عنوان یک امکان به نظر نمی رسید. مردم به این قبیل حرفها اعتقاد نداشتند. چرا که اصولی که به آنها اعتقاد داشتند وجود این چیزها را غبر ممکن می نمود. لاولاک توجه می داد:

« این یک فاجعه است که مبالغ هنگفتی که روی علم مهم اندازه گیری قمر مصنوعی ، بالنها و هواپیماها خرج می شود در پیش بینی و یا پیداکردن حفره لایه ازن ناکام بوده است. بدتر اینکه برنامه نویسهای کامپیوتر بسیار مطمئن بودند همه آنچه را که در مورد استراتوسفر مهم بود می دانستند. لذا ابزار و وسایلی را که روی اقمار مصنوعی نصب شده بود و لایه ازن اتمسفر زمین را اندازه گیری می کرد طوری برنامه ریزی کردند که اطلاعاتی را که اساسا با مدلی که ایشان پیش بینی کرده بودند متفاوت بود کنار بگذارد. ابزار و وسایل به کار گرفته شده حفره را می دیدند، اما آنهایی که مسئول این آزمایش بودند از آن چشم پوشی می کردند و عملا می گفتند :« ما را با این حقایق و داده ها دردسر ندهید. مدل طراحی شده ما بهتر می داند» ، جنگ ازن پر از این نوع داستانهای عدم کفایت نظامی است.»

نظرات 7 + ارسال نظر
شهید خرد چهارشنبه 28 تیر 1391 ساعت 00:15 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/140

سلام
کاری با اقای پناهیان و مرحوم شریعتی ندارم
ولی مخالفت با کسی یا موافقت نمیتواند با ملاک و شاهدی به نام خواب صورت گیرد
این خوابها را دیدن یا متضادش را دیدن کار چندان سختی نیست.
بحث اگر علمی است باید با شیوه ی علمی هم صورت بگیرد
اینها میتواند این شایبه را ایجاد کند که ایشان سخن منطقی در اختیار ندارند تا نقد مرحوم شریعتی بکنند فلذا دست به دامن خواب و رویا و .... شده اند.

کوثر دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 07:52

سلام واصلاحیه کامنت قبلی
خودندم=خوندم


وب عموجان سامع مدالها تقسیم شد رفتتتتتتت

قاسمفام دوشنبه 26 تیر 1391 ساعت 00:34 http://aknun.blogsky.com/

سلام

شاید منظور این است که علم جدید خیلی از باورهای دین سنتی کلیسا را بر باد داد. علم جدید و کتاب‌های حاصل از علم تجربی و حاملان انسانی آن(که ظاهرا خود دینداران متعهدی بودند)، خواسته و ناخواسته مرجعیت بی‌همتای کتاب مقدس و روحانیت را در پاسخگویی به مسائل و مشکلات کم‌رنگ کردند و به دلیل اینکه علم جدید توانسته بود در عرصه مکانیک و طب و نجوم و شیمی و ... کارهایی کند که در تاریخ بشر بی سابقه بود و توانسته‌ بود به برخی از وعده‌هایش وفا کند، این شرایط باعث شد که رقیب جدی جدیدی برای نهاد دین و کلیسا پیدا شود.

منظورم این است که ظاهرا روند تضعیف نهادهای دینی مسیحیت به طور ناخواسته رخ داد.

کوثر یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 23:00

سلام...مطالب این صفحه رو خودندم.گویا بیشتر مطالب تخصصی ست!بهر حال خوب ومفید بودند...من از پستهای قبلتر بیشتر استفاده کردم
موفق باشین

علایی یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 20:27

سلام

کلا مشکل از آنجا آغاز میشود که عده ای سعی میکنند علم را روبروی ادیان یا دین را روبروی علم قرار دهند در حالیکه کارکرد هرکدام متفاوت از دیگری است

✿ܓ✿ رهروان شهدا ✿ܓ✿ یکشنبه 25 تیر 1391 ساعت 10:56 http://vesalejan.lxb.ir

سلام خدا قوت
وبلاگ زیبایی دارین
موفق باشید.احسنت
التماس دعا
یاحق

سلام علیکم.
مسئله ی جهان مسیحیت در قرون وسطا شاید این طور بوده که «متولیان» دین، با نظریات علمی نزاع می کردند، و خود را هم متولی دین می دانستند و هم متولی نظریات علمی.
در جهان اسلام ظاهراً چه در سابق و چه در الان، افرادی که خود را «متولیان» دین می دانستند و می دانند، نزاعشان و چالششان بیشتر در مسائل فرهنگی و اجتماعی و حقوق بشر و آزادی و اینها است، و نه در «علم».

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد