جامعه شناسی نخبه کشی

بسم الله الرحمن الرحیم 

قسمتهایی از کتاب جامعه شناسی نخبه کشی نوشته ی آقای علی رضا قلی به نقل از : 

http://nakhnamaa.blogfa.com/post-66.aspx  

نوشته پشت جلدآیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جوامع به دست نخبگان و از بالا انجام می شود یا بر اثر تحول در زمینه و بستر اجتماع و از پایین؟

در دو سده اخیر برخی از نخبگان سیاسی ایران می خواسته اند در ساخت و بافت جامعه ای که بر صدر آن قرار می گرفته اند اصلاحاتی بکنند و تغییراتی دهند. گرچه اینان در وجدان تاریخی توفیقاتی به دست آوردند و نامشان به نیکی بر صفحه روزگار برجا ماند اما خود قربانی خواست ها و بستر نامساعد اجتماعی شدند. نمونه بارز آن میرزا تقی خان امیر کبیر است و پیش از او میرزا ابوالقاسم قائم مقام و پس از او دکتر محمد مصدق. این سه تن نه در خواست و اراده تنها بودند و نه در نتیجه ای که عایدشان شد.

در این کتاب عوامل و عوارض درونی و بیرونی و روش های بیرون رانده شده اینان از گود بررسی و سعی شده است عوامل و موانع توسعه ی سیاسی و اجتماعی شناخته شود 

http://nakhnamaa.blogfa.com/post-67.aspx

 قائم مقام برای تنظیم امور مالیِ دولت، دست مفت خوران را از خزانه دولت کوتاه کرد و برای خود دشمن بی اندازه تراشید. این ویژگی ایرانیان است. همیشه نظام های سیاسی آن ها به شدت به فسادهای مالی آلوده است و هر کسی نیز اقدام به سر و سامان دادن آن کند، مثل آن می ماند که دست در لانه عقرب کرده باشد. (ص ۹۸ و ۹۹)

هنوز به صورت جدی و علمی این سؤال در ایران مطرح نشده که چرا ۸۴ دوره نخست وزیری ایران در این دوره ۲۰۰ ساله همه همراه با فساد و تباهی بوده اند و [نخست وزیران] کم و بیش عامل بیگانه و تسلیم آن ها بوده اند. (ص ۱۰۴)

تلقی نوع اول، با تفکری عوامانه، «حاکمیت سیاسی» را با «حاکمیت قضایی» و «حاکمیت اجتماعی» خلط می کند. و همیشه در بند سرنگون کردن «حاکمیت سیاسی» بوده است. درست است که «اجبار» و یا «قدرت سازمان یافته» که قدرت تحمیل دارد در اختیار «حاکمیت سیاسی» است، لیکن ضامن یا ناقض حقوق افراد، تنها حاکمیت سیاسی نیست، بلکه این امر از «حاکمیت قضایی» و «حاکمیت اجتماعی» برمی خیزد. این نیز برآمده از «اندیشه ای جمعی» و از رشد یافتگان حوزه روابط اجتماعی و روح جامعه است. (ص ۱۲۵)

به راستی در ایران تلقی از کار دولتی مساویِ تعویض زمان با پول است و این که ساعاتی چرخی در اداره بخورند و پولی بگیرند، در حالی که در یک جامعه صنعتی، تلقی کارمند تعویض کار با پول است که چنین چیزی هیچ وقت در ایران نبوده است. (ص ۱۳۱)

کار مفید اداری امروز بیش از یک ساعت نیست، یعنی  به ازای یک نفر، هشت نفر وقت تلف می کنند و وبال بودجه عمومی هستند. و معلوم نیست در چه زمانی و چه کسی قادر خواهد بود این مسئله را حل کند. (ص ۱۳۳)

اشکال کار در این است که اهل ایران می پندارند «پیدایش صنعت موجب تحولات غرب» شده است. این تفکر ساده لوحانه اگر به همین صورت خام جایگزین شود، که شده است، نتایج مخربی برای ما به وجود می آورد، که آورده است.  و نتیجه آن این می شود که همیشه از صنعتی شدن باز می مانیم، که مانده ایم. در واقع پیدایش صنعت خود بُعدی از تحول روابط متقابل اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی غرب است. علل اجتماعی به معنی وسیع کلمه موجب پیدایش ماشین و ابزار شده که ماشین و ابزار نیز به نوبه خود موجب تحولاتی در زندگی اجتماعی این جوامع گردیده است. (ص ۱۴۵)

ایرانیان در صحنه بین المللی زمانی خواهند توانست با تمام ابعاد عقب ماندگی مبارزه کنند که با یکی از چهره های مهم عقب ماندگی که همین نوع «مبارزه سیاسی» است مبارزه کنند. یعنی باید با «مبارزه سیاسی» که تا به حال می کردند مبارزه کنند. (ص ۱۵۴)

نظرات 20 + ارسال نظر
ستاریان چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 18:26 http://mostafasatarean.blogsky.com/

اخلاق ( آداب ) مناظره نویسنده : علی غفاریان

یکی از اصحاب امام صادق(ع) می گوید: عازم مدینه بودم. برای خداحافظی خدمت امام رسیدم. آن حضرت فرمود: به پیروان ما سلام برسان و آنان را به تقوی و عمل صالح سفارش کن. بگو: تندرستان به عیادت بیماران بروند. توانگران به ناتوانان برسند. زنده ها در تشیع جنازه مرده ها حاضر شوند. برای دیدار به خانه های یکدیگر بروند و اطلاعات دینی و اعتقادی ر، با هم، در میان بگذارند و درباره آن بحث و گفتگو کنند. زیرا این کار سبب زنده ماندن امر ماست. خدا بیامرزد کسی که امر ما را زنده نگه دارد.

1- واژه حوار یعنی گفتگوی دوستانه

2- واژه جدال به معنی پیچاندن

3- واژه مراع: یعنی گفتگوهایی که نه برای روشن شدن حق است بلکه برای نشان دادن خود است.

4- واژه خصومت: در بحث هایی که در امور دنیا به کار می رود و به معنای مباحثه است.

5 - واژه مناظره.

از این پنج واژه، واژه حوار خوب است و ممدوح و مراع مذموم است و باید این گفتگو را فوراً ترک کرد.

بپرهیزید از مراع و خصومت که سبب کدورت میشود و باعث می شود که دوستان نسبت به هم باصفا نباشند. (اصول کافى، ج 2)


دوستان بقیه را اینجا بخوانند:
http://mojandisheh57.blogfa.com/post-29.aspx

و در اینجا :
http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=32989&MagazineNumberID=4563&SubjectID=78544
چنین گفته و این درست است و در این مورد حق با امیر مهدی است:

کشمکش های بیهوده در بحث ، نابخردانه است ، هر چند در مسائل اعتقادی باشد.

امام صادق ( ع ) در حدیثی ، ضمن بر شمردن اقسام طالبان علم ، یکدسته را هم کسانی می داند که علم را برای جهل و جدال فکر می گیرند. و می فرماید:


[فصاحب الجهل والمراء، موذ ممار متعرض للمقال فی انددیه الرجال
بتذاکرالعلم وصفه الحلم ، قد تسریل بالخسوع و تخلی من الورع ، فدق الله الله من هذا خیشومه و قطع منه حیزومه]... 4 .

صاحبان نادانی و جدل ، آزادار دهنده اند و جدالگر، در مجامع مردان ، گفتگواز علم واوصاف حلم می کنند، لباس خشوع به بر می کنند ولی از پرهیزکاری خالی اند، خداوند دماغشان را خورد کند و کمر بندشان را پاره سازد.

بد نیست به تعبیراتی که در مورداینگونه بحث ها و کشمکش های لفظی و جدال های مناقشه آمیز بیان شده اشاره ای کنیم . گر چه بیشتراینها بار منفی دارد واز شیوه های ناصحیح است و بر چسب[ بیراهه] دارد،اما بعضی هم حالت عادی در بحث است .

عباراتی ازاین دست :

مباحثه : کاوش برای یافتن چیزی در خاک .

منازعه : کشمکش .

مشاجره : جر و بحث و منازعه .

مشاده : گفتگوی شدید.

مشاره : مخاصمه .

مخاصمه : کشمکش و مجادله خصومت آمیز.

مناظره : بحث و نظر در آراء.

مجادله : گفتگو بر سبیل غلبه بر خصم .

محاجه : مباحث و حجت آوردن در بحث .

مفاوضه : گفتگو.

مبارزه : برآمدن ، جهت غلبه (در میدان جنگ ).

مباهله : یکدیگر را لعن کردن و وانهادن (در منازعات مذهبی ).

معادات : دشمن و مخاصمه .

ممارات : پیچیدن با خصم ، برای زمینه زد او. بحث در موضوع مورد شک .

ملاحات : منازعه شدید، به نحوی که هر کدام بخواهد دست طرف را بکند. (دراصل ، لحی : کندن پوست درخت ).

مراء: نشان دادن ، وانمود کردن چیزی بر خلاف عقیده خود.

مراء: مخاصمه درامور مشکوک ،اصلش ، دست کشیدن به پستان شتر برای دوشیدن شیر. و مراءاخص از شک است .

و ... تعبیرات دیگری مشابه اینها.

بحث از[ جدل] و[ مراء] در همین راستا قابل دقت است .

جدل ، گفتگو بر سبیل و روش منازعه و مطالبه است ( هدف : چیرگی بر طرف ) واصلش به معنای تاب دادن نخو ریسمان است . در مجادله هم هر کدام ، دیگری رااز رایش باز می تاباند 5 .

[مراء]، بدتراز آن است ، در توضیح آن به بیان علامه مجلسی اشاره کنیم :

مراء، به معنای جدال واعتراض به سخن دیگران است ، بدون داشتن هدف و غرض دینی .

امتراء و ممارات : محاجه در آنچه در آن[ مریه] و تردد در کاراست (مفردات راغب ). مراء: جدال (نهایه ).

تماری و ممارات : مجادله بر روش شک و ریبه ، مناظره هم ممارات گفته می شود، چون هر یک ، آنچه را پیش رقیبش است ، بیرون می کشد، آنگونه که شیردوش ، شیر رااز پستان بیرون می کشد.

مراداز نیه در حدیث ، جدال بر باطل و غلبه طلبی بر دیگران است . ولی مجادله برای اظهار حق ، پسندیده است ، چون خداوند فرموده است : و جادلهم بالتی هی احسن (نحل ، آیه 125).

آنگاه می افزاید:

[مراء و جدال ، بیشتر در مسائل علمی به کار می رود و مخاصمه درامور دنیوی ، گاهی هم مراء آنجاست که هدف ،اظهار فضل و کمال باشد، جدال ، آنجا که هدف ، ناتوان و زبون ساختن طرف دشمن است]... 6 .

امیرمهدی چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 17:35

گفتم گوسفند شما سریع به خودت گرفتی ؟من گفتم مثل گوسفند راه بیفتیم و همه را مثل خودمان ببینیم و توهین کنیم ؟ من گفتم اسلام دین خشونت است و باید سر همه را برید؟شمائی که جرات نداری عمل امیرالمومنین را هم برای خودت توجیه عقلانی کنی و مزخرف تحویل می دهی چه حرفی با شما می شود زد؟برای چهارتا مثل خودت بنویس و خوش باش که دیندار هستی و تحلیل می کنی. گفتم یک موضوع را بنام ساب النبی برایم تشریح کن که همانجا که امام معصوم وارد عمل شده چرا خشونت بخرج داده و نرمش بکار نبرده؟سوال کردم که خشونتهای گفتاری و رفتاری معصومین را چطور توجیه می کنید؟ چرا بجای خشونت از نرمش استفاده نکرده اند ؟سید عباس شروع کرد به چرت و پرت گفتن و فرار کرد شما هم زدی به صحرای کربلا و مسائل بی ربط و مزخرفاتی تحویل دادی .اینها را که گفتی من نمی دانستم ؟آن جوانی که حضرت امیر به صورت او هنگام طواف سیلی محکم زد جزء سران منافقین و کفار بود ؟ ابو لهب بود ؟ خوب اگر دین را نمی شناسیم و نمی توانیم از آن چیزی که خودمان باور داریم و درست می دانیم دفاع منطقی کنیم چرا زبان در کام نمی گیریم وبه همان اندازه ای که هستیم صحبت نمی کنیم ؟ما را چه به این حرفها ؟
من هم بیش از این بحث را با کسی که دینش آنقدر آبکی و غیر منطقی است که حتی عمل امام معصومش را هم توجیهات بی ربط می کند و حتی جرات و شعور و دانش فاع از عمل او را ندارد جائز نمی دانم.
من مبلّغ دین نیستم.شما فهمیده باشعور که دین فهمیت تا این اندازه بالاست که فرق "مراء" و "مراع " را نمی دانی و با چهارتا مثل خودت تمام مسائل جهان ومملکت را تحلیل می کنی وبه نتیجه می رسانی مبلغ دین باش.برادر من چهارتا کتاب حدیث بخوان که اگر می خواهی حدیث بر سر این و آن بکوبی افتضاح بالا نیاوری .ان شاء الله که شما گمراه کننده نباشی مثل من .

امیرمهدی چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 09:27

ارتباط مستمر با هپلی هپوهایی مثل سید عباس (خداشاهد است که من بی تقصیرم.خودش اصرار دارد با این اسم صدایش کنیم !) اگر هیچ فایده ای نداشته باشد یک فایده دارد و آنهم این است که یک بحث شسته رفته واضح را چنان بمالانی و به لجن بکشی که دیگر هیچ بنی بشری نتواند بفهمد که دعوا سر چه بود.الان اینها که شما گفتید پاسخ سوال من بود؟ من گفتم حکم ساب النبی نیاز امروز ماست ؟منطق بی منطقی هم منطقی است.چون یک عده ای با سوء استفاده از حکم ارتداد قتلهای زنجیره ای کرده اند پس باید حکم را تعطیل کنیم !لابد بخاطر سوء استفاده ای که علمای دین از دین کرده اند بهتر است که دین را هم تعطیل کنیم .بله؟ الان چرا شما زنده ای و نفس می کشی ؟ مگر نمی بینی که این همه آدم از زندگی سوء ستفاده می کنند؟!!!
بسیار خوب شما صلاح نمی دانید بحث ساب النبی را مطرح کنید.من از موضعم کوتاه می آیم . ای مرجع تقلید همه شیعیان!ای رئیس مملکت .ای کسی که همه نگاهها به سمت توست واگر لب تر کنی به طرفه العینی مومنین حمله می کنند و کفار را به سزای عملشان می رسانند.می شود یواشکی ودر گوشی مثل دو انسان مسلمان بدون هیچ عنوانی باهم صحبت کنیم؟!قول شرف می دهم که این صحبت بین خودمان می ماند. آن رفیقمان که به رحمت خدا رفت و سقط شد.من هستم وشما . امیر مهدی بد اخلاق بی تربیت قبول؟
سوال : اگر کسی به پیامبر اعظم اهانت کند مسلمان باشد یا غیر مسلمان ،زن باشد یا مرد مستحق کشتن است وبر شنونده هم تکلیفاً جایز است که اقدام نماید.
آیا در اسلام حکمی بنام حکم ساب النبی داریم یا نه؟ آیا این حکم و امثال آن مظهر خشونت هست یا نه؟ آنجایی که حضرات معصومین از خشونت گفتاری و رفتاری استفاده کرده اند نمی توانسته اند با آرامش و متانت و مدارا وگفتمان ومهربانی مسئله را حل کنند ؟ و اگر می توانسته اند و نکرده اند این بزرگترن دلیل و برهان نیست بر اینکه آنها معصوم نبوده اند واشتباه کرده اند ومی توانسته اند بهتر عمل کنند و این را نعوذ بالله نفهمیده اند که می توانند بهتر عمل کنند ؟ آنجایی که امیرالمومنین ( صلوات الله علیه ) در طواف خانه خدا چنان کشیده ای به صورت آن جوان می زند که جای انگشتانش روی صورت او می ماند نمی توانست همچون یک مربی الهی ویک پدر مهربان این جوان را کنار بکشد وبا محبت ونرمی گفتمان راه بیندازد؟ اگر اساتید اخلاق وبلاگستان بودند و اعتراض می کردند که ای بد اخلاق ای بی اخلاق که بوئی از انسانیت نبرده ای و این قدر خشن برخورد می کنی چرا گفتگو نمی کنی ونرمش ومدارا بخرج نمی دهی آیا روا نبود ایشان بفرماید که ای گوسفندهای نفهم که از دین خدا جز شعار وکلیشه چیزی نمی دانید خفه شوید وبکار خود مشغول باشید؟! آیا مشابه این تعبیر در کلمات معصومین نیست ؟ امیرالمومنین معصوم هست یا نه ؟ خشونتهائی که بخرج داده است عین اخلاق هست یا نه ؟ آنجایی که مظهر رحمت واسعه حق تعالی خشونت بخرج می دهد برای شمائی که ادعای تشیع ودیانت داری قابل توجیه هست یا نه ؟ لطفاً دقت کنید.من نمی گویم چون حضرت امیر سیلی زده من هم مجازم سیلی بزنم .من می گویم همان عمل حضرت امیر را می توانید با منطق سراسر رافت و رحمت و مدارا و نرمش توجیه کنید؟ عمل ایشان را برای خودتان توجیه اخلاقی کنید. آنجائی که امام مجتبی (صلوات الله علیه ) در حضور همه اسرار ته صندوقخانه مغیره را بیرون می ریزد وآبرویش را می برد و می گوید ای پست پسر پست که جدت هم پست فطرت بود نه اصل و ریشه ات معلوم است نه میوه هایت ! اگر دوستان دین شناس ما این تعبیر را می شنیدند اعتراض نمی کردند که چقدر ادبیات زشت ومشمئز کننده ای بکار برده حضرت و می توانست مودب تر صحبت کند؟ چرا این مقدار خشونت گفتاری بخرج داد و آبروی او را برد ؟ ما نمی خواهیم شعور پیدا کنیم ؟ همینطور مثل گوسفند زندگی کنیم وشعار اخلاق بدهیم ؟ نمی خواهیم فکر کنیم روی این گفتارها ورفتارها ؟خوب اگر این تعبیرات و رفتارها قبیح است و ضد اخلاقی است پس چرا از امام معصوم سر زده ؟ آیا دعوت به نرمش و مدارا و گذشت و سعه صدر در چنین موقعیتی نشانه کج فهمی وکم شعوری ما در شناخت دین خدا نیست ؟ آنجایی که خدای متعال که حکیم علی الاطلاق است ونقصان و خطا درعلم او راه ندارد دستور داده که اینجا جای مدارا نیست و باید با خشونت برخورد شود ما می خواهیم از خود خدا هم عالمتر و حکیمتر باشیم ؟ این نشانه نفهمی وبی شعوری نیست ؟ اگر جایی خشونتی از مومنی دیدیم بدون اینکه اطلاع از دین و زوایای آن داشته باشیم و بدون تشخیص موقعیت و اقتضائات امر همینطور هر چه دیگران گفتند تکرار کنیم و انگ بد اخلاقی بزنیم ؟ اگر عملی ولو خشونت گفتاری یا رفتاری باشد از امام معصوم سر زده و مورد تایید خدای متعال هم هست در زمان ما درهیچ موردی مصداق و امکان تحقق پیدا نمی کند؟
چقدر خوب است دینداری آگاهانه و عاقلانه باشد. خدا کند روزی به این اندازه از درک برسیم که بفهمیم در مسئله ای که آگاهی و تسلط کافی نداریم وارد نشویم و قضاوت نکنیم و حکم صادر نکنیم.خدا کند.

سلام
انسان انسان است با تمام صفات انسانی و غضب هم یکی از این صفات است. اما همه ی صفات او نیست. در دین هم غضب ، صفتی است که یک مومن باید داشته باشد و در جای خود ستوده ، توصیه و حتا امر شده است بطوریکه جنگ و جهاد هم یکی از اوامر الاهی است. اما این باعث نمی شود که مثل گوسفند راه بیفتیم و هر جا و هر که را دلمان خواست را گوسفند و بی شعور و احمق بنامیم چون مثلا امام حسن مجتبی به مغیره فلان گفته است! مغیره! همه مغیره هستند؟!
من به عنوان رئیس قوم آیه می آورم -آیه ی قران: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ
ارسال انبیا با بینه است و همراهش کتاب و میزان و قیام برای قسط و آنگاه و در آخر آهن !
ما پیرو انبیاییم وقتی انبیا چنین وظیفه دارند وضع من و شم معلوم است.فهم چپکی از دین هم حد و اندازه ای دارد! یک مبلغ اینطوری دین ، برای نسلهای نسل گمراهی مردم کافی است!

بله خدا را صفات و اسامی بسیار است مثلا اگر رحمان و رحیم است قاسم الجبارین هم هست اما تمام سوره های قران با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می شود و نه با بسم الله القاسم الجبارین. خب این نباید کمی شعور را بکار بیندازد برای فهم اینکه دین رحمانی است و نه جباری؟

بزرگان دین در مواجهه با سران دشمنان دین شدید العمل بوده اند. سرکردگان دشمنی با دین از روی تهور و بیباکی به احکام و آیات الاهی و ائمه ی دین جسارت می کرده اند و ائمه که جبون و ترسو نبوده اند بنابراین با جسارت و شجاعت پاسخ می داده اند اما نه با هر الفاظی.
خود قران گفته است و قاتلوا ائمه الکفر . این یعنی ، رهبرانی را که حق را می پوشانند را بکشید .مثل ابوجهل را ، مثل ابو لهب را ، نه مثل مردم عادی و عامی را ، اگر کسی حق را نپوشاند و حق عیان باشد مردم آن را می بیینند و بنا به فطرتشان که به حق گرایش دارند ، می پذیرند.پس می بینیم که حتا این دستور به ظاهر خشن در باطنش رحمانی است. با حذف یک جانی جامعه ای آسوده زندگی می کند. چون سد کننده ی راه حقیقت را از میان برمی دارد تا مردم مسیر درست را خودشان تشخیص بدهند. حالا ما تا این آیه را دیدیم شمشیر برداریم و بیفتیم به جان هر چه کافر است و چون شاه اسماعیل صفوی و یا مثل آغا محمد خان قاجار از مسلمان و غیر مسلمان بکشیم و از کشته پشته بسازیم و کله مناره درست کنیم و چشمها از حدفه ها درآوریم که خواسته ایم آیه ی جهاد قران را عمل کنیم؟ این احمقانه نیست؟ این بی شعوری نیست؟فردای قیامت خدا چوب توی آستین شاه اسماعیل صفوی و آغا محمدخان قاجار نمی کند؟ یا در صدر بهشت می نشاند این جانیان را؟!
خدا موسا را فرستاد تا فرعون را به سوی خدا دعوت کند. موسا وقتی وارد کاخ فرعون شد گفت: ای گوسفند، ای بی شعور ،پسر بی شعور، ای نابکار یا به آنچه می گویم ایمان بیاور یا گوسفندی هستی که اگر ایمان نیاوری من سرت را از تنت جدا می کنم؟!
واگر او کوچکترین جوابی میداد سرش را از تنش حدا می کرد!
بله؟!
موسا با دلیل و برهان و حتا معجزه ، به دین خدا دعوت کرد . نه با فحاشی و توهین.
حتا در احادیث داریم که خدا موسا را عتاب می کند که چرا به ندای کمک خواهی فرعون ، هنگام غرق شدن جوابی نگفته است! من خواندم که خدا گفته است که اگر فرعون بجای موسا از من کمک می خواست نجاتش می دادم. خب این خدای من است. خدایی که حتا به فرعون رحم می آورد پس این خدا دینش دین رحمانی است. البته آیات جنگ و قتال هم دارد اما آیات جنگ و قتال خدا رویه نیست و در صورت ضرورت است.آیات جنگ و قتال را وارد زندگی اجتماعی مردم کردن همان کاری است که امروز می شود و ما با آن مخالفیم و اشتباه می دانیم. تو هم درست نمی دانی پس تئوریزه اش نکن!
ارتداد و ساب النبی هم حکم دارد اما اجرای حکم هم شرایط دارد و در هر شرایطی و در هر خروج از دین و هر ناسزا گویی نمی توان به این حکم عمل کرد .مردم باید ظهور و بروز تمام دین را شاهد باشند و دین را شقه شقه و ابتر و تکه تکه و اجرا شده بنا به مصالح شخصی حکام نبینند خواهند دید که دین جز خیر و برکت و خوبی برایشان به همراه نداشته است . پس چرا سب و چرا ارتداد؟ آنکه در آن شرایط هم سب کند و مرتد شود حکمش همان است که بود پس من در اهم و فی الاهم کردن احکام ،حکم ساب النبی را فقط وقتی فابل اجرا می دانم که از سوی یک نفر اجرا شود که عامل به تمام احکام الاهی باشد و تمام شرایط هم مهیا باشد . والا فلا! بحث بیش از این را جدال و مراع می دانم و ادامه نمی دهم والسلام

سلمان محمدی چهارشنبه 24 خرداد 1391 ساعت 07:15 http://salmanmohammadi.blogsky.com

سلام. آقای امیرمهدی از اسلام "قرائت شکلی و اخباری" دفاع میکند. چون در فلان زمان علی (ع) فلان کار را کرد، ما هم باید بکنیم. من اصلا با این روش برداشت از دین مخالف ام. در مورد روش نظری دارم که پیشتر با تفصیل بیشتر آورده ام و نقد و نظر شما را انتظار دارم:
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/11/29/post-8/
http://salmanmohammadi.blogsky.com/1389/12/13/post-9/
در هر حال الان هم فکر میکنم که اولا حکم قتل ساب النبی (ص)، ذاتیِ دین نیست (حتما باید ببینیم در چه ظرف زمانی - مکانی صادر شده و چه دلیلی پشت آن بوده؟ آن دلیل باید راهنمای رفتار امروز ما باشد نه آن حکم به طور شکلی) و ثانیا آن خواننده سبّ نبی (ص) نکرده.

امیرمهدی - ستاریان سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 19:09

کامنتی که برای آقای زمانیان گذاشتم خطابش به شما و سید عباس هم هست.ادعایی می کنیم و نسبتی به دین می دهیم وقتی دلیل خواسته می شود و شاهد آورده می شود بی مسولیتی نشان می دهیم و از ادامه بحث فرار می کنیم. از احکام دین و حکم ساب النبی و توهینهائی که ائمه طاهرین به دیگران کرده اند و امثالهم که جز خشونت توجیه دیگری ندارد اطلاع نداریم بخودمان اجازه قضاوت و صدور حکم می دهیم و به دیگران اتهام بداخلاقی می زنیم.من در اینجا جز بی مسولیتی چیز دیگری نمی بینم . اصراری ندارم آنچه را که حق و درست می دانم به شما و دیگران تحمیل کنم اما اگر حقیقتاً در دینداری خود صداقت دارید و در برابر حقیقت و کشف حقیقت احساس مسولیت می کنید و نسبت به ادعایی که کرده اید تعهد و پای بندی دارید همین سوال آخری را که بدون پاسخ گذاشتید موضوع پستتان قرار دهید تا دوستانی که مدعی هستند باید همیشه نرمش ومدارا نشان داد و اسلام همه اش همین است دلایلشان را ارائه کنند.بالاخره مطلوب نیست که با توهم و نسبتهای غیر واقعی دادن به دین خدا زندگی کنیم .

سلام
من وقتی اثر قتلهای زنجیره ای را در جامعه می بینم که بر اساس صدور فتاوای مهدور الدم بودن ساب النبی و ارتداد و این قبیل اتهامها ، تعدادی از افراد دگر اندیش را با ان قساوت روانه ی قبرستان می کند. ساده ترین اعتراض را با باطوم و زندان پاسخ می گوید وقتی می بینم خشونت از سر و کول جامعه بالا می رود و مسلمان و غیر مسلمان را آماج حملات خود می گیرد و غیر خود را همه را از دم خارج از دین می شناسد و وقتی می بینم بازتولید خشونت چیزی جز خشونت نیست و وقتی به عینه می بینم بسیاری از احکام خدا تعطیل شده است و فقط به جنبه های قهری احکام اهمیت داده می شود و وقتی می بینم عده ی بسیاری از مردم در فقر و گرسنگی و دزدی و فحشا غرق شده اند و کسی به فکرشان نیست معلوم است که با احرای حد و شلاق و تعزیر مخالفت می کنم.
آیا وقتی در قران از دستورات امر به معروف ونهی منکر می خوانیم هیچ شرط و شزوطی نمی بینیم؟

پیامبر می گفت برادران ظالم و مظلوم خود را یاری کنید. گفتند مظلوم را دانستیم اما چرا ظالم؟! گفت اگر دست ظالم را بگیرید دستش به ظلم بلند نخواهد شد.ما کجا رفتیم دست ظالم را هم گرفتیم در حالیکه اصلا یقه ی مظلوم را رها نمی کنیم؟!
ما امروز می رویم سراغ دزدان کوچکی که با اسلحه نان دزدیده اند ! اما وقتی نوبت رسیدگی به سه هزار میلیارد تومان بیت المال و نمونه های بسیار مانند ان که از مال ملت خورده شده می رسیم دعوت به سکوت می کنیم! یا عملا امکان حرف زدن درباره اش را نداریم! می رویم با عملیات کماندویی دیش های ماهواره را از پشت بامها محو می کنیم اما نمی رویم سراغ کسانی که کشتی کشتی ال ان بی و رسیور در اسکله ها و بندرهای اختصاصی غیر قانونی وارد می کنند بی گمرکی. سیگار و چای قاچاق را در مغازه می گیریم اما ...
ما هر وقت توانستیم دین خدا را بالکل جاری و ساری کنیم اصلا سب کننده ای وجود خواهد داشت؟!
آنکه دهانش باز می کند و فحش نثار دین و رهبران آن دینی می کند که دعوتش دعوت رحمانی است دین را نشناخته و رهبران ان دین را نمی شناسد و چون از آن دین اثری ندیده است و سبش نثار دینی جعلی و با رهبرانی جعلی است که ما معرفی کرده ایم و جای دین اصلی نشانده و ادعا می کنیم این همان است! دین وقتی مسخ شد اول باید آن را از مسخ درآورد.
کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم جاری نیست که نیاز به شمشیر و گردن زدن پیدا می کنیم.
من بهتر ان می دانم که وبلاگی باز کنی و از ساب النبی هم بنویسی. ببین نیاز فوری ما امروز گفتن از ساب النبی و کشتن و گردن زدن و طرد و لعن و این حرفهاست یا بقدری مشکل داریم که اصلا وقت گفتن از این مسائل نیست! ما بقدر کافی و حتا بیشتر از کافی ، خشونت کلامی و عملی در جامعه داریم
قران دستور کشتن ائمه الکفر را داده است. خب ائمه ی کفر را که نمی توان به هرکسی اطلاق کرد و گردنش را زد! خود پیامبر در فتح بی خونریزی مکه مگر همه را امان نداد؟ چرا خودش که پیامبر این دین است به سوی قتل و خونریزی و انتقام جویی از سب کنندگان نرفت؟ و سب کنندگانش را گردن نزد و نکشت؟!
طبق فهم من وبه نظر من اساسا دین برای خون ریختن نازل نشده است. آنکه چنین پنداری دارد باید برود و دوباره دین را باز شناسد. توهین و تحقیر دیگرانی که دعوت به دین رحمانی می کنند راه چاره نیست. وقتش رسیده کمی در اینگونه آرا و عقاید تجدید نظر کنیم.

سروش مقاله نوشته در مقابله با توهینها ی کلامی به دین و مقدسات و اشخاص. خب اولین عکس العملها خودش را نشانه گرفته که خودت اهل توهین و تمسخر بوده ای و هستی!
اما رفته رفته باید جا بیفتد که در شرایط امروز ما ،خشونت کلامی و توهین و باطوم و زندان و گردن زدن ،هیچ یک راه چاره ی ما و درمان هیچ دردی از دردهای ما نیست . نیاز فوری ما امروز فقط گفت و گو و تامین امکان گفت و گو است

امیرمهدی - ستاریان سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 07:09

سلام

یعنی ظرفیت و سعه صدر شما تا این اندازه بالاست که برای ختم این دعوا به طنز هم نمی توانیم متوسل شویم؟! :_) خدایا ما را بکش که دوستان از شر ما در امان باشند.
بحث مهمی که سید عباس شروع کرده و فی الحال که اوضاع خطری شده و منطقش ته کشیده با متلک پرانی و کافه بهم ریختن می خواهد از زیرش در برود و باذن خدا موفق نخواهد شد همین است که آیا اسلام دینی سراسر رحمت و عفو مهربانی و مدارا و نرمش است ؟ و هیچ خشونت گفتاری و رفتاری از جانب حضرات معصومین دیده نشده است ؟ می دانیم که حقاً این گونه نیست . سوال این است که آیا فعل آن بزرگوران آنجا که از روی ناچاری و بعنوان آخرین راه دست به خشونت برده اند برای ما حجت هست یا نه ؟ می پذیریم که عمل بظاهر خشونت آمیز ایشان عین اخلاق است یا نه ؟ اگر نمی پذیریم که خشونت ایشان اخلاقی و الهی بوده است پس به حکم منطق لازم می آید که قبول نمائیم فعل آنان اخلاقی نبوده و ضد اخلاقی است.نمی شود که در آن واحد عملی هم اخلاقی باشد و هم نباشد.بحث من و مشکل من با شما و دوستان دیگر همین است.برای اینکه به نتیجه مشخصی برسیم من بحث ساب النبی را مطرح کردم . در همین بحث غور کنیم تا به نتیجه درستی برسیم.سوالی را که از سید عباس پرسیدم از شما و همه دوستان می پرسم.اگر پاسخی منطقی و مستدل دارید بفرمائید.
1- در مسئله "ساب النبی " چرا خدای مهربان و حکیم که مدارا و رحمتش و عفو و گذشتش از همه بیشتر است بجای اینکه ما را دعوت به مهربانی و مدارا و گذشت و گفتگو کند حکم کرده که توهین کننده به پیامبر باید کشته شود ؟

سلام

پدر خدابیامرزم در اینطور موارد می گفت : خدا "مارو" بکشه و بجاش مور خلق کنه! :)
بله بحث مهمی است . و به نظرم همینقدر که غضب کردن در همه جا روادار نشود و فعلا تخصیص پیدا کند به ساب النبی قدمی رو به جلو است تا ببینیم خود موضوع ساب النبی و حکم آن از حتمیات هست یا نه؟ و اگر هست مطابق اعتقاد کسی مثل مصباح یزدی شنونده باید راسا اقدام به کشتن کند یا این وظیفه هم به عهده ی قانون است؟

امیرمهدی - سید عباس سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 05:11

سلام علیکم
موضوع بحث ما بطور مشخص این است که خشونتهای گفتاری و رفتاری حضرات معصومین را چگونه توجیه می کنی؟ برای اینکه از کلی گویی و خلط مبحث جلوگیری شود موضوعات را بصورت جزئی و دقیق مطرح می کنم .
1- در مسئله "ساب النبی " چرا خدای مهربان و حکیم که مدارا و رحمتش و عفو و گذشتش از همه بیشتر است بجای اینکه ما را دعوت به مهربانی و مدارا و گذشت و گفتگو کند حکم کرده که توهین کننده به پیامبر باید کشته شود ؟

سلام علیکم.
***
گفتی:
«اما همان علی ای که تو از او دم می زنی که مظهر گذشت وصبر و مهربانی است حکم کرده که اگر کسی به رسول خدا اهانت کرد بدون دادگاه وبدون قاضی می توانی سر او را ببری وبلکه وظیفه است.»

می گویم:
جدی؟

می گویی:
«اگر علی را قبول داری وصداقت در ادعایت داری پس علی را به تمامیته قبول کن.اگر می خواهی کلام علی وفعل علی را تکه تکه کنی وهر تکه ای را که به نفع تو و موید باورهای توست برداری ومابقی را زمین بگذاری باهم اشتراک فکری نداریم وراهمان جداست.اما اگر علی را قبول داری پس مرد باش وخشونتهایش را هم بپذیر وبرایش توجیه عقلانی پیدا کن.»

می گویم:
جدی؟
حالا شما، امیرمهدی، شدی شناسنده ی علی، به تمامیت؟
و اگر من «مرد نباشم» و خشونتهای علی را (که مورد ادعای شما است)، نپذیرم و برایش توجیه عقلانی نیابم، آنگاه، راه من و شما جدا می شود؟ نگو تو رو خدا. حیف می شود نتوانم در راهی باشم که تو در آن راه گام برمی داری.
نمی دانم تو را باید قانع کنم، یا علم الهدی را که افرادی را بزغاله و گوساله می نامید.
یک نفر که طلبه ی درس خارج بود، اصرار می کرد تشکیک بنده (سیدمحمدی) در روایت تفسیر عیاشی، که گفته بود حضرت علی پایش را گذاشت روی گردن نماز
زاری که قسمتی از نمازش را اشتباه خوانده بود، از کمسوادی من (سیدمحمدی) است. حالا شما هم مثل این که با ردیف کردن رحمت الله علیه و قدس سره و ... اینها، گمان خوب برده ای به معارف اسلامی ناب و پاکیزه ی خود، و مرا هپلی هپو می دانی.


امیرمهدی - سید عباس سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 01:11

سلام علیکم
1-قبلاً به اندازه کافی توضیح داده ام.منطقاً ما حق نداریم از انگیزه آدمها در مباحث سوال کنیم و تفحص کنیم . ما به عمل اشخاص و به برهان و منطقشان کار داریم.این که کسی با انگیزه الهی و انسانی عملی انجام می دهد یا از روی شهوت وغضب و... این نه در صلاحیت ماست و نه در توان ما.عینکی نداریم که واقعاً بتوانیم ذهن آدمها و نیت آنها را بخوانیم و اگر هم داشته باشیم موظف به افشاء درونیات آدمها نیستیم.بگذریم.
2-مشکلی اینجا هست. شما و دوستان دیگر مرتب از حضرات معصومین و بزرگان شاهد و دلیل می آورید بر نرم خویی و مدارا و گذشت وصبر و غیره و دعوت به این امور می کنید. من منطق شماها و ذهنیت شماها را از اسلام قبول ندارم. می گویم بیائیم اسلام را به تمامیته و کامل بفهمیم و بعد تمام و کمال قبولش کنیم.مرتب از علی و حسین ( صلوات الله علیهما) دم زدن و رافت و مهربانی آن بزرگواران را بر سر من کوبیدن منطق بحث نیست.آیا اسلام حق است یا نه ؟ گمان می کنم که با من همنظرید که اسلام به تمامیته حق است و کلام خدا و گفتار و فعل اولیاء خدا که همانا ائمه طاهرین(صلوات الله علیهم اجمعین ) هستند عین حق است . پس اگر به کلام وفعل خدا و جانشینان بر حقش استناد می کنیم منطقاً حق نداریم یکی را بپذیریم ودیگری را رد نمائیم.دعوای من با شما ودوستان دیگر همینجاست .می گوئید مثل علی باش و مثل او سعی کن رفتار نمائی. می گویم من هم می دانم که اسلام دین رحمت وگذشت ومهربانی ومدارا است . اما همان علی ای که تو از او دم می زنی که مظهر گذشت وصبر و مهربانی است حکم کرده که اگر کسی به رسول خدا اهانت کرد بدون دادگاه وبدون قاضی می توانی سر او را ببری وبلکه وظیفه است .این را همان علی ای حکم کرده که با دیدن یتیم زانوانش می لرزد و شبها کوله نان وخرما برای جذامیان می برد.می گوئی خشونت طلب هستی.می گویم دیگر باهم رفیق نیستیم وراهمان در بحث جدا شد.اگر علی را قبول داری وصداقت در ادعایت داری پس علی را به تمامیته قبول کن.اگر می خواهی کلام علی وفعل علی را تکه تکه کنی وهر تکه ای را که به نفع تو و موید باورهای توست برداری ومابقی را زمین بگذاری باهم اشتراک فکری نداریم وراهمان جداست.اما اگر علی را قبول داری پس مرد باش وخشونتهایش را هم بپذیر وبرایش توجیه عقلانی پیدا کن.معاذ الله که علی حرفی را بزند وبعد بگوید برای شما گفتم و خودم حرف خودم را قبول ندارم.پس اول کسی که مجری این حکم بوده خود مولاست.سوال می کنم آیا معاذالله خدای علی که حکم ساب النبی را وضع کرده است نمی دانست یا نمی فهمید که باید اخلاق حسنه داشته باشیم واهل گفتگو و مدارا و نرمش و محبت و گذشت باشیم؟خوب چرا خدای حکیم ما را دعوت به تعقل و منطق و گفتگو و آرامش و متانت و گذشت در این موقعیت نکرده است و فرموده است توهین کننده به رسول من را موظف هستی بکشی؟ آیا آیات و روایات مربوط به ساب النبی و کلام و فعل ائمه طاهرین همه دروغ است؟ خدایی که خودش بالاترین مظهر رحمت و عفو و گذشت است دستور اکید می دهد که در این موقعیت موظف هستی اینگونه عمل کنی و حکم به قتل طرف مقابل می دهد.همین یک مورد را شما برای من توجیه کن تا به بقیه اش برسیم.

امیرمهدی سه‌شنبه 23 خرداد 1391 ساعت 00:16

سلام

سلام
راویان اخبار و ناقلان گفتار و طوطیان شکّر شکّن شیرین گفتار نقل کرده اند که موذن بانگ همی داد که ای خفتگان برخیزید و دو گانه ای بگذارید.کسی در شبستان مسجد زنا می کرد.ده تن آمدند و دیدند و گذشت نمودند!یازدهمین دید وفریاد برآورد که ای بی خبر از خدا! زشت کاری ؟ آنهم در خانه خدا؟ تف بر تو و بر این فعل قبیح تو . آن از خدا بی خبر بانگ برآورد که ای مومنین !چه نشسته اید که این بی اخلاق بی تربیت در شبستان مسجد تف کرد.مومنین به اندک زمانی اجتماع نمودند و آن مومن بداخلاق را ببستند و کتک مفصلی حوالت نمودند و الی الدوام چوب در آستین همی نمودند تا با خود به عدالتخانه بردند.قاضی عادل حکم کرد که جرم اهانت به خانه خدا کم گناهی نیست.پس بخواباندند و تازیانه بر او همی زدند تا نوبت به آن دیگر رسید! و در حال گردنش را از تن جدا نمودند تا درس عبرتی باشد برای سایرین .
کسی گفت قرآن خدا و کلام معصومین معاذالله توهم وخرافه است ، کرامات اولیاء خدا ومقربین افسانه و خیالی است ، احمق ها هستند که به این نوع مسائل باور دارند.یکی گفت از شعور و فهم بهره ای نداری که اگر داشتی به مقدسات ومحترمات دیگران اهانت نمی کردی.اولی با بی مسولیتی ودروغ ونیرنگ ومظلوم نمایی شد استاد اخلاق وبلاگستان واول مظلوم عالم ! پس باید به یاریش بشتابیم و حمایتش کنیم دومی شد بی تربیت بد اخلاق بی دین .

سلام
من گفتم:
درست است که تولا و تبرا از وظایف مسلمانی ماست . توهین به عقاید کسی درست نیست و در صورت توهین ما وظیفه ی تبرا داریم. اما چطوری؟ بحث اینجاست.

حالا شما باید از طوطیان شکر شکن حرف بزنی؟ این آداب بحث است؟!

پیامبر دشمنان را یکسان نمى‌دانست. این از نکات مهم زندگى پیامبر است. بعضى از دشمنان، دشمنانى بودند که دشمنیشان عمیق بود؛ اما پیامبر اگر مى‌دید خطر عمده‌اى ندارند، کارى به کارشان نداشت و نسبت به آنها آسانگیر بود. بعضى دشمنان هم بودند که خطر داشتند، اما پیامبر آنها را مراقبت مى‌کرد و زیر نظر داشت؛ مثل عبداللَّه‌بن‌اُبى. عبداللَّه‌بن‌اُبى - منافق درجه‌ى یک - علیه پیامبر توطئه هم مى‌کرد؛ لیکن پیامبر فقط او را زیر نظر داشت، کارى به کار او نداشت و تا اواخر عمر پیامبر هم بود. اندکى قبل از وفات پیامبر، عبداللَّه اُبى از دنیا رفت؛ اما پیامبر او را تحمّل مى‌کرد. اینها دشمنانى بودند که از ناحیه‌ى آنها حکومت و نظام اسلامى و جامعه‌ى اسلامى مورد تهدید جدّى واقع نمى‌شد. اما پیامبر با دشمنانى که از ناحیه‌ى آنها خطر وجود داشت، به‌شدّت سختگیر بود. همان آدم مهربان، همان آدم دلرحم، همان آدم پرگذشت و با اغماض، دستور داد که خائنان بنى‌قریظه را - که چند صد نفر مى‌شدند - در یک روز به قتل رساندند و بنى‌نضیر و بنى‌قینقاع را بیرون راندند. و خیبر را فتح کردند؛ چون اینها دشمنان خطرناکى بودند. پیامبر با آنها اوّلِ ورود به مکه کمال مهربانى را به‌خرج داده بود؛ اما اینها در مقابل خیانت کردند و از پشت خنجر زدند و توطئه و تهدید کردند. پیامبر عبداللَّه‌بن‌اُبى را تحمّل مى‌کرد؛ یهودى داخل مدینه را تحمّل مى‌کرد؛ قرشى پناه‌آورنده‌ى به او یا بى‌آزار را تحمل مى‌کرد. وقتى مکه را فتح کرد، چون دیگر خطرى از ناحیه‌ى آنها نبود، حتى امثال ابى‌سفیان و بعضى از بزرگان دیگر را نوازش هم کرد؛ اما این دشمن غدّار خطرناک غیرقابل اطمینان را به‌شدّت سرکوب کرد. اینها اخلاق حکومتى آن بزرگوار است. در مقابل وسوسه‌هاى دشمن، هوشیار؛ در مقابل مؤمنین، خاکسار؛ در مقابل دستور خدا، مطیع محض و عبد به معناى واقعى؛ در مقابل مصالح مسلمانان، بى‌تاب براى اقدام و انجام. این، خلاصه‌اى از شخصیت آن بزرگوار است.

بردبارى او به این اندازه بود که چیزهایى که دیگران از شنیدنش بى‌تاب مى‌شدند، در آن بزرگوار بى‌تابى به‌وجود نمى‌آورد. گاهى دشمنان آن بزرگوار در مکه رفتارهایى با او مى‌کردند که وقتى جناب ابى‌طالب در یک مورد شنید، به قدرى خشمگین شد که شمشیرش را کشید و با خدمتکار خود به آن‌جا رفت و همان جسارتى را که آنها با پیامبر کرده بودند، با یکایکشان انجام داد و گفت هرکدام اعتراض کنید، گردنتان را مى‌زنم؛ اما پیامبر همین منظره را با بردبارى تحمّل کرده بود. در یک مورد دیگر با ابى‌جهل گفتگو شد و ابى‌جهل اهانت سختى به پیامبر کرد؛ اما آن حضرت سکوت پیشه نمود و بردبارى نشان داد. یک نفر رفت به حمزه خبر داد که ابى‌جهل این‌طور با برادرزاده‌ى تو رفتار کرد؛ حمزه بى‌تاب شد و رفت با کمان بر سر ابى‌جهل زد و سر او را خونین کرد. بعد هم آمد و تحت تأثیر این حادثه، اسلام آورد. بعد از اسلام، گاهى مسلمانان سر قضیه‌اى، از روى غفلت و یا جهالت، جمله‌ى اهانت‌آمیزى به پیامبر مى‌گفتند؛ حتى یک وقت یک نفر از همسران پیامبر - جناب زینب بنت جحش که یکى از امّهات مؤمنین است - به پیامبر عرض کرد که تو پیامبرى، اما عدالت نمى‌کنى! پیامبر لبخندى زد و سکوت کرد. او توقّع زنانه‌اى داشت که پیامبر آن را برآورده نکرده بود؛ که بعداً ممکن است به آن اشاره کنم. گاهى بعضى افراد به مسجد مى‌آمدند، پاهاى خودشان را دراز مى‌کردند و به پیامبر مى‌گفتند ناخنهاى ما را بگیر! - چون ناخن گرفتن وارد شده بود - پیامبر هم با بردبارىِ تمام، این جسارت و بى‌ادبى را تحمل مى‌کرد.

سلام علیکم.
من جایی خواندم وقتی حضرت محمد (ص) کلامی می شنید، که می دانست دروغ است، می فرمود «این هم حرفی است». چنین چیزی.
آن حضرت مثل ماها، و بزرگان ماها که بعضاً از خود ماها هم کوچکترند، نبود، که مثلاً بگوید «این جای بابای آدم دروغگو».
یکی از نزدیکان من، مدتی بعد از انتخابات خرداد 1388 از چپ مذهبی رفته به سمت راست مذهبی. و گفت بزغاله و گوساله را که آقای علم الهدی ــ مجتهد عادل خبرگان ــ به تعدادی افراد نسبت داد، طبق روایات، ظاهراً قابل قبول است. یعنی بزغاله و گوساله نامیدن، ظاهراً بلااشکال بوده.
امیرمهدی قبلاً گفته بود فقیه می تواند تشخیص دهد می توان فحاشی کرد یا نه. خب من تشخیص مجاز بودن یا نبودن فحاشی و توهین را، مطلقاً از اختیارات و صلاحیتهای فقیه نمی دانم. تمام ماها می توانیم بگوییم فلان فحاشی و فلان توهین کردن، صحیح است یا نه، و البته:
من معیار 100 درصد سراغ ندارم که تشخیص فقها و تشخیص عامه، درست باشد.

امیرمهدی از میرزا مهدی نقل کرد. ببینم آیا از آقای بهجت هم نقل می کند؟ من شخصاً در کتاب سه جلدی مربوط به آقای بهجت خواندم که ایشان فرموده بود امام زمان را در رؤیا یا خواب یا ... دیده بوده که نماز می خوانده، و امام زمان لباسش مثل لباس علمای شیعه بوده. خب:
اولاً از کجا معلوم است آن فرد امام زمان بوده؟
ثانیاً امام زمان لباس جدش رسول الله و جدش مولا علی را نمی پوشد و لباس آقای بهجت و آقای خمینی را می پوشد؟
ثالثاً قبل از ثانیاً، آیا لباس حضرت رسول و مولا علی در حجاز، این لباسی بوده که طلبه ها و علمای شیعه در ایران و عراق و لبنان و ... می پوشند، یا لباسشان شبیه لباس ساکنان فعلی عربستان بوده؟

من گمان می کنم نیازی نیست غضب کنیم. غضبمان اگر قرار باشد فحاشی باشد، چه ارزش دارد؟ غضبمان اگر قیام (قیام در هر حد) برای احقاق حق (حق در هر حد، حق کوچک، حق بزرگ، ...) باشد، این غضب، ارزش دارد. این غضب غضب علوی است. الان علمای ما اگر همسایه ی شان آهنگ هایده بگذارد، غضب می کنند و می گویند خاموش کن، اما آیا غضب کردند به کهریزک واکنش نشان دهند؟

من این سخنان امیرمهدی را، احتمال می دهم توجیه کننده ی خشونتهای لفظی اش قرار است باشد. امام باقر را خطاب قرار می دادند بقر (= گاو). حضرت چه می گفت؟ ماها صد هزار برابر امامانمان هستیم در خشونتهای لفظی. هم من هم امیرمهدی هم ستاریان. البته به درجات مختلف.

بالله التوفیق.

امیرمهدی دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 06:15

من در کلام شما تناقض می بینم آنجا که می گوئید حق نداریم به دیگران توهین کنیم ولی بعد اشاره می کنید که خودم گاهی توهین وتمسخر را مقابله به مثل می کنم و با توهین و تمسخر جواب می دهم.خوب اگر مقابله مثل معیار و ضابطه مشخصی ندارد و شما خودت مساوی قانون هستی که حرفی ندارم.اما اگر ضابطه و چارچوب دارد و می توانیم در مواردی به طرف مقابل توهین کنیم خوب من هم از همین ضابطه استفاده کردم و پاسخ توهین او را دادم.پس انتقاد واشکال برای چیست؟ تناقض را می بینید ؟
ضمناً در همان کامنتی که در وبلاگ فرزانه گذاشتم توضیح دادم که تا وقتی که ثابت نشده که عقیده ای و تفکری احمقانه است ابداً حق نداریم صاحب آن عقیده را احمق بنامیم.اما وقتی با دلایل متقن و غیر قابل خدشه این امر اثبات شد دیگر معنا ندارد که بخواهیم چشم پوشی کنیم و به اسم دیانت واخلاق حماقت را رواج دهیم.همین روازاده مثال خوبی است.آیا کاری که او با مردم می کند ترویج حماقت وجهالت نیست؟ خوب او خودش احمق ترین ونادان ترین انسانهاست . برای اینکه اگر شعور ودرک درستی داشت می فهمید که دین به دنیا فروختن ودین را وسیله کسب معیشت و لذت دنیوی قرار دادن عین حماقت است.حرفی که بیهقی زده بود گرچه به دلیل انکارجن و امثالهم شاهد بر نادانی وبی اطلاعی او از حقایق عالم است اما در کلیت مطلب کاملاً صحیح است و فراوان مصداق دارد.احمقی بانگ بر می آورد و مردم بدون فکر وبدون سوال وتحقیق دورش جمع می شوند.همان کاری که فرزانه قصد داشت انجام دهد وبه ضد خودش تبدیل شد.روازاده در مقابل دوست قدیمی وصمیمی من که برای خودش صاحب تشکیلات است عددی نیست.از همه جای دنیا برای درمان نزدش می آیند ودر سخت ترین بیماریها که همه پزشکان از درمان آن عاجزند جواب می گیرند.رئیس جمهور و وزراء وبسیاری از حکومتی ها مشتری ثابت او هستند.بارها در استخر و تفریح و غیره با محبت ونرمی ضوابط و چارچوب انسانیت ودین را برایش شرح دادم و گفتم که داری از مسیر الهی وانسانی خارج می شوی.گوش نکرد.دست آخر بهترین وصمیمی ترین دوستم را که می توانست سکوی پرتاب به خیلی جاها باشد رها کردم ونامه ای مفصل نوشتم وصراحتاً به او گفتم که از مسیر انسانیت خارج شده ای.حفظ دوستی و دوستان به هر قیمتی حتی به قیمت تایید اشتباهات دوستمان و هدایت او به سمت نادانی بیشترو فرورفتن در پلشتی های دنیای مادی نشانه بی اعتقادی به خدا و آخرت است.
اگر بینی که نابینا وچاه است.....اگر خاموش بنشینی وبدتر از آن تایید وهمراهی و حمایت کنی گناهی است نابخشودنی.
در وبلاگ سید عباس هم به مناسبت بحث اشاره کردم که میرزا مهدی اصفهانی رئیس وبنیانگذار مکتب تفکیک در شرح حال خودش می گوید امام زمان را در مکاشفه دیدم که به من فرمود فلان مطلب را.جمه ای را که به حضرت نسبت می دهد ده دوازده غلط املایی و صرف ونحوی دارد!خوب میرزا مهدی مجتهد بوده فقیه بوده آیت الله بوده.از علم دینی بی اطلاع نبوده.درست مثل این است که استاد دانشکده ریاضی بگوید امام زمان در مکاشفه به من فرمود دو ضربدر دو می شود هشت !وقتی او چنین حرفی را می زند آیا دلیلی جز نادانی وحماقت می توان برایش متصور شد؟ اساتید بزرگش هم تصریح کرده اند که مغزش معیوب شده بود وقاطی کرده بود.خوب وقتی ما حقیقت را می فهمیم و می فهمیم که با دروغ ونیرنگ اغلاط جمله منسوب به امام زمان را آنهم ناقص نه کامل تصحیح کرده اند تا دکان درست کنند و ازخلق الله سواری بگیرند وظیفه ما چیست؟باید سکوت کنیم ومخفی کاری کنیم وتایید کنیم این همه نادانی وحماقت را؟ اگر کسی بانگ برآورد که ای ملت احمق نباشید و عقلتان را بکار بیندازید باید او را متهم به بی اخلاقی و توهین به دیگران کنیم ؟بر فرض که میرزا مهدی اصفهانی آدمی خوش باطن بوده وهدفش رضایت حق تعالی بوده و متوجه پریشانی روح وروان خودش و اشتباهاتش نبوده.آن کسانی که دور او بودند چرا ابزار تحمیق ملت را فراهم آوردند واو را تایید کردند؟آیا جز دین فروشی ورذالت نام دیگر می توانی بر این امر گذاشت؟
به هر حال من در اینجا و آنجا فراوان مثال و شاهدآوردم که اگر کسی آنهم تحصیلکرده و خیر سرش روشنفکرتا این اندازه بی بهره از نعمت شعورو عقل است که ابتدائیات انسانیت واخلاق را رعایت نمی کند و نمی فهمد که باید به عقاید همه احترام گذاشت وحق نداریم کسی را به صرف داشتن عقیده ای خاص وآنهم بدون اقامه دلیل وبرهان مورد توهین و تمسخر قرار دهیم این انسان از حقیقت انسانیت تهی است ولایق هیچ احترام و شایسته هیچ ارتباطی نیست.شما می فرمایید هست؟و با برخورد نرم ومدارا اصلاح می شود؟خودش که گفته من اصلاح پذیر نیستم.شما می فرمایید هست ؟ بسیار خوب.عقیده شما برای من محترم است.هر کس به اجتهاد خودش عمل کند تا ببینیم نتیجه چیست.
گفتند یا عیسی!از چه فرار می کنی؟گفت از احمق!گفتند یا نبی الله ! تو مرده را زنده کردی کور مادرزاد را شفا دادی اما از درمان او عاجر مانده ای ؟ فرمود اگر می دانستید آنچه را من می دانستم شما هم فرار می کردید.احمق را هیچ درمانی نیست الا فرار. از میان همه حقایق هستی سنگ لحد تنها حقیقتی است که استاد اخلاق ما وجودش را تایید فرموده اند.
ما که بخیل نیستیم.خدا کند همیشه خوش وخرم باشند!

سلام
«لاکلام قبل السلام»
قبل از سلام کلام نگویید
جواب سلام واجب است مومن!
من ادعای کامل بودن کی کرده ام؟!
من تناقض دارم؟ بله. اعوجاج فکری دارم؟ بله دارم.
خدا در سوره ی عصر با قسم فرموده است همه ی انسانها دچار خسران هستند مگر کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام دادند و توصیه به حق می کنند و توصیه به صبر
خب ایمان و عمل صالح من کو؟ شما که ایمان و عمل صالح داری باید توصیه به حق بکنی یا به ناحق؟
من وقتی از امام و از کتاب چهل حدیثش می خوانم "عبادات ما خود گناهان کبیره است" . چگونه عُجب داشته باشم به ایمان و عمل صالحی که اصلا ندارم؟!
خب انسان باید در زندگی یک رویه داشته باشد.در همان ماجرای میرزا مهدی اصفهانی چون از اصالت و صحت مطلب بیخبرم بر فرض صحت و خشکی دماغ و این حرفها ، گفتم توهین خوب نیست حالا هم می گویم خوب نیست.خب این را می دانم اما کار به عمل که می رسد خودم نمی توانم اما دلیل نمی شود که نگویم! ما باید همدیگر را کمک کنیم با توصیه به حق و عمل به حق. همان جا گفتم در مواقع عصبانیت ،خود من گاهی احتیاج به یک لیوان آب خنک پیدا می کنم که دوستان به دستم بدهند. نگفتم؟ به خاطر همین تناقضهاست که می گویم ما نه خداییم و نه معصوم از جانب همان خدا.
درست است که تولا و تبرا از وظایف مسلمانی ماست . توهین به عقاید کسی درست نیست و در صورت توهین ما وظیفه ی تبرا داریم. اما چطوری؟ بحث اینجاست.
خب ما از توهین به عقایدو مقدساتمان عصبانی می شویم و عکس العمل نشان می دهیم یکی تندتر و یکی کندتر! اما آیا کسی آمد تبریک گفت من مثلا باید فحش بدهم؟! از مطلبی که بر سرش دعواست عبور کرده است و مطلب جدیدی گذاشته ، همچنان باید بروم به مطلب قبلی بپردازم و جدال را ادامه بدهم؟ من چطور به خودم حق می دهم بروم وبه مطلب او اعتراض کنم .حالا به او نباید حق بدهم بیاید و مثلا نظر بدهد و بالفرض همراهی کند و برای رفع کدورت یا هرچی.. به بهانه ی باز کردن وبلاگ تبریک بگوید؟ این درآغوش کشیدن است؟
آیا باید کینه توز باشیم؟ یا اهل گذشت و رابطه با مردم؟

شما بی آنکه بدانی موضوع چیست آمدی و نوشتی: "شعور وقتی می آید که یاد بگیریم خودمان فکر کنیم و از روی دست دیگران ننویسیم وشجاعت اخلاقی داشته باشیم حتی اگر به قیمت از دست دادن دوستان یا موقعیتها باشد"
این به طور آشکار معنی "شعور نداری " نمی دهد؟!
من خرافات را به روازاده نسبت دادم و تو خیال کردی خواسته ام دلی به دست آورم! ظن بد از سوی قرآن نهی نشده؟ حالا که فهمیدی ماجرا چه بوده و بیخودی جوش آورده بوده ای وظیفه ات پیدا کردن تناقض من است؟!

بارها گفته ام قصد اصلاح کسی را ندارم و عقایدم را می گویم. دارم مراوده می کنم با مردم. جایی ناراحت می شوم و گاهی همراهی می کنم. فرزانه از مقابله و مواجهه با خرافه گویی روازاده خوشحال شده است خب بگویم او از عنادش با دین است که خوشحال شده!!!! من وظیفه دارم از دینداران ولو دینفروش باشد دفاع کنم؟
مطمئنا اینطور فکر نمی کنی کما اینکه روازاده را احمق خواندی. فرزانه هم احمق می خواند .حالا من بگویم هم پیمان شده اید؟!

خب او اینطور می اندیشد. چکار باید کرد؟ نباید توهین کند و نباید هم توهین بشنود.بیاییم دست برداریم از اینطور برخوردها و به هم توهین نکنیم احمق و بی شعور نخوانیم و همدیگر را به حسن خلق دعوت کنیم.
پیامبر مطابق با قران خلق عظیم داشت «انک لعلی خلق عظیم » او دارای مکارم اخلاق بود و بعثتش برای تکمیل اخلاق.
او می گفت حسن خلق از ایمان و سوء خلق مخرب ایمان است
سعد این ابی وقاص که پیامبر از جلو و عقب تابوتش رفت و بدست خود در قبرش گذاشت برای او نگران از فشار قبر نبود؟ نگفت او دچار فشار قبر است چون در خانه حسن خلق نداشت؟

برادر من! داستانهای مربوط به جنگ و گردن زدنها را ،قاطی مسائل مراوده با مردم نکن. پیامبر شکمبه گوسفند بر سرش خالی میکردند و می رفت عیادت طرف وفتی مریض می شد.
علی ناسزا می شنید. می گفت اگر گرسنه ای غذا دهم . اگر تشنه ای آب دهم اگر بی مکانی جا دهم. ما شیعه ی این علی هستیم؟ عهدنامه مالک اشتر در باره ی رفتار با مردم چه گفته؟

شما را نمی دانم اما من همیشه به نصیحت نیاز دارم اما نصیحت به حق و توصیه ی به حق.
جاذبه و دافعه را بخوان حتما. ببخش اگر نصیحتت کردم.
خلاصه اینکه ما اگر بتوانیم یکدیگر را تحمل کنیم و به هم توهین نکنیم و به فکر حذف هم نباشیم کار دنیا و آخرتمان درست می شود والا در بر همان پاشنه خواهد چرخید که تاحالا چرخیده و دویست سال دیگر هم بگذرد و پانصد بار کتابهایی مثل جامعه شناسی نخبه کشی تجدید چاپ شود فایده ندارد!

شهید خرد دوشنبه 22 خرداد 1391 ساعت 01:27 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/104

سلام
مطالب ارزنده ای بودند

در مورد تغییر و اصلاح ساخت اجتماعی به نظرم هر دو میتواند صادق باشد مثلا در انقلابهای اقتصادی و کارگری از همان قشر پایین جامعه این تغییرات اغاز میشود
و در مورد تغییر توسط حاکمیت هم میتوانیم از روایت الناس علی دین ملوکهم استفاده کنیم

دقیقا من هم احساس میکنم دشمنی ما با غرب قره قاطی شده همواره احساس میکنیم غرب در همه ی عرصه ها با ما دشمن است و همه جا به دید منفی با انها برخورد میکنیم البته شاید انها هم بعضا همینطور باشند
ولی در هر حال ما باید یک بار برای همیشه مواضع خود را با غرب بررسی و به یک نتیجه برسیم که مثلا در چه حوزه هایی تعامل و در چه حوزه هایی عدم تعامل باید داشته باشیم

در مورد تغییر شیوه ی مبارزه هم باز همعقیده ام
متاسفانه در بستر جامعه ی ایرانی همواره شاهد عوامفربیهای سیاسی از طرف اکثر احزاب بوده ایم که این نشان از شعور پایین جامعه ی ما دارد که بی ارتباط با بحث شیوه ی مبارزه هم میتواند باشد

سلام
بله واقعا آقای علی رضا قلی خوب نوشته است و تامل برانگیز. گیر کار ما همین جاهاست.

سیدعباس سیدمحمدی یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 22:50 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
والا تاریخ معاصر این سرزمین، این ایران عزیز را می خوانم، نمی دانم دل و دماغ برایم می ماند بین نخبه و غیر نخبه تفاوت مهم قائل شوم، یا نه. وقتی سیستم و دستگاه سیاسی اجتماعی، نسبتاً خوب و سالم باشد، شاید کارگر ساختمانی و استاد دانشگاه و نابغه ی ریاضی و نابغه ی فلسفه و ...، هر کدام، نخبه وار و شایسته سالار، به کار خود می پردازند و نقش خود را در "سیستم" اجرا می کنند. و وقتی سیستم استبدادی باشد، استبدادی دینی یا غیر دینی، متأسفانه هر طرف که می روی و هر طرف را که نگاه می کنی، می بینی مشکلات است و معضلات است.
شاه سال 1354 رفته بوده دانشگاه، و شنیده بوده تعدادی دانشجویان گفته بودند 15 خرداد ادامه دارد. شاه خشمگین شده بود و اصطلاح ارتجاع سیاه و چی چی سرخ را حواله کرده بود. شاه به شدت از مرداد 1332 و خرداد 1342 متنفر بود. آقای خمینی هم به شدت از حکومت قبل از خود متنفر بود و آن را خبیث و طاغوت و مردک و ... می نامید. الان هم به شدت از 25 خرداد 1388 متنفر است حاکمیت و آن را فتنه و بی بصیرتی و بی ولایتی و ... می نامد.
هر تلقی ای شما داشته باشی از نخبه، و هر تلقی ای من داشته باشم از نخبه، گمان کنم به هر حال تا سیستم نسبتاً آزاد و سالم نباشد، نخبه نقش مورد انتظارش را نمی تواند ایفا کند در جامعه.

سلام
جدا وجود این تعریف متفاوت از نخبه هم برای خودش معمایی است که باید حلش کنیم.

صبا یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 12:16 http://children-of-war.blogfa.com

این داستان نیست
قصه عاشقانه های زمینی نیست داستان شیدایی آسمان است
حقیقت محض لحظه لحظه جان دادن است فریادهای مان بر نیامده خاموش شد
نفس هایمان برید
هر جا که فریاد کردیم به جایی نرسید:
شما و دوستانتان فریاد کنید این مظلومانه های بیست و چهار ساله را بلکه به جایی برسد:
http://www.chemicalmazlom.blogfa.com
با بازدید و لینک وبلاگ مظلومین شیمیایی ایران به نیت "قربةً الی الله" ما را در فریاد کردن این مظلومانه ها یاری کنید...
صدر اخبار:
"خودکشی جانباز اعتدالی چرا؟"

سلام
بله درد این عزیزان که با تمام جسم و جانشان با ان درگیر هستند داستان نیست!
احقاق حق اینها وقتی ممکن است که دولتی ها فراموششان نکرده باشند و از آنها و خانواده ی شهدا قصد استفاده ی ابزاری نداشته باشند و هر جا مخالفتی از سوی اینها دیدند زندانشان نکنند و کتکشان نزنند!
من در روزانه هایم گذاشتم اما با لینک دادن من و امثال من راه به جایی باز نمی شود!

امیرمهدی یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 11:43


در جایی که خود خدای متعال که هرگز فعل قبیح از او سر نمی زند بعضی از انسانها را احمق ، نفهم ، بی شعور ، حیوان ،الاغ ،پست تر از حیوان و ...نامیده و در حالی که حضرات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین ) که کاملترین وبالاترین الگوی اخلاق بوده اند مکرر در مکرر این عبارات را برای کسانی که لایقش بوده اند بکار می بردند و در حالی که امام مجتبی ( صوات الله علیه ) به مغیره در حضور جمع می گوید ای پست پسر پست که جدت هم پست فطرت بود و در حالی که زینب کبری سلام الله علیها که مظهر ادب ووقار ومتانت ومهربانی است بجای ساکت باشید به مردم کوفه می گوید"خفه شوید ای اهل کوفه " ما حق نداریم هیچگاه و برای هیچ کس این القاب را بکار ببریم حتی اگر بارها وبارها با رفتار وگفتارش ثابت کرده باشد که احمق وبی شعور است .چون گفتن این کلمات سخیف ضد اخلاقی و توهین است ! اسلام سراسر مهربانی و رافت و گذشت که بعضی از احمقهای به اصطلاح متدین مدافع آن هستند آنقدر بامزه است که حتی پیامبر رحمت وامیرالمومنین وحضرات معصومین را هم در بر نمی گیرد!پیامبر رحمت که همه وجودش مهربانی وعطوفت و بزرگواری است پس از جنگ بدر عقبة‌بن ابی‌محیط و نضر‌بن حارث و در جنگ احد ابی‌عزة شاعر و معاویة‌بن نضررا کشت و در جنگ احزاب به کشتن مردان بنی‌قریظه به‌سبب خیانت آنان به مسلمانان وپشتیبانی از احزاب، دستور داد. البته این داستانها را باید از تاریخ اسلام حذف کرد تا خدای نکرده به اسلام دوستان متدین ما خللی وارد نشود!

خوب خدارا شکر که به برکت خرافه و توهم بودن کلام خدا پای فرزانه که تاکنون جرات یا رغبت به آمدن نداشت به وبلاگ شما باز شد و به لطف جایگزینی "اولیاء خدا " بجای " دیو و جن و پری وغول بیابانی " صلح وصفا و دوستی برقرار شده است.یعنی شعور ودرک بالای ما ملت همیشه در بزنگاهها به دادمان رسیده ودرست ترین انتخاب را داشته ایم.برای اینکه ثابت کنیم که اهل رفق ومدارا ونرمش هستیم (که عمراً نیستیم وسابقه بحثهایمان وتوهینهایمان به محمدرضا و همین فرزانه و غیره نشان می دهد که نیستیم!) و ما مثل دیگری فکر نمی کنیم و بجای اینکه شجاعت انتقاد صریح از عملکرد به اصطلاح دوستمان را داشته باشیم که تازه معلوم هم نیست حق با ما باشد ، طرف مقابل را در آغوش می گیریم!حالا طرف مقابل کیست؟همان کسی است که با وجود این همه شاهد ودلیل قرآنی رسماً اعلام کرده که داستانهای قرآن و معصومین که مشتمل بر جن است خرافه وتوهم است .همان که ما آرزو کردیم امثال او هرگز پایش را به وبلاگ ما نگذارد!اما چون قرآن و کلمات معصومین وداستانهای انبیاء وکرامات اولیاء الله را خرافه وتوهم نامیده ومعتقدان به این خرافات را احمق ،و دوست ما هم از روی غلیان شهوت وغضب ودنیا پرستی و اظهار فضل برخورد تندی با او کرده احساس وظیفه کرده ایم که جنبه رحمانی ومهربانانه دین را به او نشان دهیم!
ملت بامزه ای هستیم ما.تشخیصمان در قوطی هیچ عطاری پیدا نمی شود حتی آیت الله طالقانی (رضوان الله علیه ) که مظهر عطوفت و سعه صدر وبزرگواری بود و در فضای تنگ و انحصاری زندان هم توهین به مقدسات را بر نمی تافت .خوش باشید ای متدینین صاحب تشخیص.شعور وقتی می آید که یاد بگیریم خودمان فکر کنیم و از روی دست دیگران ننویسیم وشجاعت اخلاقی داشته باشیم حتی اگر به قیمت از دست دادن دوستان یا موقعیتها باشد .و الا همین می شود که یک بی اعتقاد به همه چیز همه را ملیجک خودش می کند وهر زمان هر گونه بخواهد با به اصطلاح متدینین بازی می کند و به ریش همه می خندد وما هم که الحمدلله قصد کرده ایم همیشه مهره باشیم.چقدر خوب می شد اگر ضعف های شخصیتیمان را به حساب دیانت و اخلاق نمی گذاشتیم.
محمد بسته نگار داماد آیت الله طالقانی :
" این یک‌ روی سکه بود، طرف دیگر برخورد با کسانی بود که اهل لجاجت و مسخره کردن عقاید دینی و ملی مردم هستند.. طالقانی با آنها گفت‌وگو می‌کردند. اگر به مسخره کردن ادامه می‌دادند راهشان را جدا می‌کردند. در این مورد خود شاهد موضع‌گیری مرحوم طالقانی بخصوص در زندان بودم.
دوستان دگراندیش با این که افکار خود را داشتند، ولی حرمت عقاید و باورهای دیگران را پاس می‌داشتند و اغلب آنها در جلسات عمومی که به مناسبت مبعث حضرت رسول اکرم(ص)، میلاد حضرت علی(ع)، میلاد حضرت قائم(عج) و … برگزار می‌شد، شرکت می‌نمودند و در روز عاشورا که دسته عزاداری راه می‌افتاد، آنها هم به احترام سیدالشهدا(ع) و احترام به جمع، شرکت می‌نمودند. به همین جهت ضمن آنکه عقاید و باورهای خود را داشتند، با دیگران رابطه‌ای احترام‌آمیز و حسنه داشتند. اما چند تنی هم بودند که برخلاف دوستان دیگرشان به تمسخر و تکه‌پرانی خود ادامه دادند و برخی از آنان نیز با ما همسفره بودند. برخورد بد آنها به جایی رسید که مرحوم طالقانی مجبور شد در اعتراض به عمل آنان بر سر سفره غذا حاضر نشود. بعد از دو روز مرحوم بازرگان، دکتر سحابی، مهندس سحابی، دکتر شیبانی، دکتر محمدمهدی جعفری، ابوالفضل حکیمی، مصطفی مفیدی،علی‌بابایی، من و… به این نتیجه رسیدیم که برای رفع نگرانی از مرحوم طالقانی باید میثاق‌نامه‌ای نوشته شود که براساس آن افراد جمع بایستی حرمت عقاید دینی را پاس بدارند. البته چند نفری هم امضا نکردند و سفره خود را از ما جدا کردند. این میثاق‌نامه تا سال‌ها بعد وجود داشت و هر کسی که به زندان می‌آمد، اگر می‌خواست داخل این جمع شود، باید آن را امضا می‌کرد. "



سلام

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اورع الناس من ترک المراء و ان کان محقاً»
پارساترین مردم، کسی است که مجادله را رها کند هر چند حق با او باشد.
ما ماموریم به این که هر جا دیدیم عنصر حق پذیری نیست چه از طرف ما و چه از طرف مقابل، بحث را رها کنیم تا حالت مِراع پیش نیاید.
ما نه خداییم و نه معصومین همان خدا. ما با مطلب غیر حق دعوا داریم نه با اشخاص. با اشخاص در جایی که مطلبی غیر حق گفتند برخورد فکری می کنیم و با استدلال مخالفت می کنیم نه با دعوا. البته که من هم اعلام کرده ام و هم هر گاه مسخره کرده و توهین نموده اند با همان تمسخر و توهین جواب گفته ام ونه بیشتر. اما ما در نزاع فکری و عقیدتی ،مامور به خفه کردن صداها و توهین کردن به عقاید اشخاص نیستیم ما مامور به جنگ و نزاع و ستیزه جویی نیستیم بلکه مامور به جدال احسن هستیم. آیا امام صادق علیه السلام با زندقه کارش در مناظره به توهین و فحاشی می کشید؟
بله ما مامور به احمق نامیدن دیگران نیستیم.

توصیه می کنم کتاب جاذبه و دافعه علی از شهید مطهری را بخوانی

توصیه می کنم دو مقاله ی در نقد دکتر روازاده را بخوانی و ببینی که اینجناب کره مارگارین را برگرفته از فاضلاب می داند! و ببینی که چطور برای فروش نمک دریایی تولیدی خود به جعل حدیث مشغول است و ببینی که در رسانه های خارجی چطور گزیده های درفشان او را محل وهن دین قرار داده اند که وقتی از رفتن به حمام پرهیز می دهد و هزار اراجیف به اسم دین تحویل ملت می دهد! ما مدافع دین هستیم نه مدافع کسانی که خرافات به دین می بندند.«‌ إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ»{بقره/174}
توصیه می کنم به این دو حدیث توجه کنی:
اِنّا اُمِرنا مَعاشِرَ الاَنبیاءِ بِمُداراةِ النّاسِ، کما اُمِرنا بِاقامَةِ الفَرائِضِ
ما پیامبران، همان‏گونه که به برپا داشتن واجبات مأمور شده‏ایم، به مدارا کردن با مردم نیز مأمور شده ‏ایم.
و
اِنَّ مِمّا یزَینُ الاِسلامَ الاَخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاس
خوش اخلاقى در بین مردم، زینت اسلام است.

مهدی نادری نژاد یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 07:42 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
نکته ای نظرم را جلب کرد وآن اینستکه
"اشکال کار در این است که اهل ایران می پندارند «پیدایش صنعت موجب تحولات غرب» شده است. این تفکر ساده لوحانه اگر به همین صورت خام جایگزین شود، که شده است، نتایج مخربی برای ما به وجود می آورد، که آورده است. و نتیجه آن این می شود که همیشه از صنعتی شدن باز می مانیم، که مانده ایم. در واقع پیدایش صنعت خود بُعدی از تحول روابط متقابل اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی غرب است. علل اجتماعی به معنی وسیع کلمه موجب پیدایش ماشین و ابزار شده که ماشین و ابزار نیز به نوبه خود موجب تحولاتی در زندگی اجتماعی این جوامع گردیده است. (ص ۱۴۵)"
*********************
جناب ستاریان
آیا در ایران امروز که بسیار سیاست زده است و هیچ کنش اجتماعی را تاب نمی آورد آیا میتوان انتظار تحول را داشت؟
ببینید با جریان موسوم به سبز که به نظر اینجانب یک کنش اجتماعی بود چه کردند!!!

سلام
تا مراکزی مستقل از دولت و جاکمیت وجود نداشته باشد که بی غرض از خواستهای درونی اجنماع (که بالقوه است و می تواند بالفعل منجر به حرکتهای وسیع اجتماعی شود) را گزارش کند راهی برای برخورد مناسب با این خواست عمومی هم پیدا نخواهد کرد و چنانچه دیدیم موجب فاصله افتادن میان ملت و حاکمیت خواهد شد. همانگونه که در برخورد با جنبشی مثل جنبش اصلاحات و جنبش سبز شد!برخورد قهری با اصلاحات موجب تقویت تفکر براندازی است و این خطر بزرگی است که نادیده گرفته می شود!

امروز دیدم سارکوزی نامه های تبریک به اولاند را پیش از ورود او به کاخ تماما از روی لجبازی کودکانه از بین برده است!. ظاهرا در آنجا هم از این کینه توزی های بر سر قدرت دیده می شود که البته در خفا می ماند و زیاد علنی نشده و در بوق نمی شود!

فرزانه یکشنبه 21 خرداد 1391 ساعت 02:02 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
دو تا مطلب اینجا نظرم را جلب کرد
یکی تحلیلی که آقای خراسانی از علت چاپ کتاب جامعه شناسی نخبه کشی کردند که برایم تازگی داشت و قبلاً نشنیده بودم که البته اگر هم تحلیل درست باشد چیزی از ارزش کتاب کم نمی کند . آن کتاب علاوه بر نشر نی به دانشجوهایی که تشنه بیشتر فهمیدن بودند حال اساسی داد . کتاب به زبانی ساده و همه فهم نوشته شده بود و حرف تازه های می زد .
زمان دانشجویی ام چند بار کتاب را خوانده بودم با بچه ها دور خوانی اش می کردیم و درباره اش بحث می کردیم شعر بی نظیری هم از زبان مصدق در پایان کتاب بود
جلد بعدیش هم جامعه شناسی خودکامگی بود که اقبالش این قدر نبود . ما چگونه ما شدیم ؟ زیبا کلام و کتابهای حسن نراقی هم از همین جنس بودند و همگی مفید

اما مطلب بعدی لینک هایی است که نظریات روا زاده در آنها نقد شده ...خواندن آنها هم برایم جالب بود با توسعه ای که این آدم به کارش داده من در تعجب بودم که چرا کسی چیزی نمی گوید به این جناب دکتر !

باز گشایی وبلاگ تان هم مبارک .

سلام
راستش من از وجود این کتاب بی خبر بودم و بتازگی و در کامنت اینجا :
http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1391/03/18/post-352/
باخبر شدم و در اولین فرصتی که بدست بیاورم برای خریدش اقدام می کنم. جامعه شناسی خودکامگی اش که بسیار خواندنی است .
ما چگونه ما شدیم را داشتم و نمی دانم به چه کسی امانت دادم و برنگرداند.
در مورد روا زاده واقعا جای خالی نقدی تند بر حرفهایش بخوبی نمود داشت . او عرصه را خالی دیده بود و به تاخت می رفت!

ممنونم از شما

جواد خراسانی جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 23:09 http://cheshmejoo.blogfa.com/

سلام،
کتاب را همان وقت که درآمد، دیدم. محتوای کتاب باارزش و قابل استفاده است.
کمی حاشیه: کتاب، بعد از قضایای شهرداری تهران و دستگیری و محاکمه کرباسچی توی بوق شد و حسابی هم فروش کرد. پروپاگاندای سیاسی وقت، می خواست جا بیاندازد که کرباسچی یکی از همان نخبگان است که به مسلخ برده شده است، که موفق شد و نشر نی کلی حال کرد.
البته، قضایای شهرداری تهران و کرباسچی، رشوه و دزدی و فساد مالی و چیزی از این دست نبود، چون وضعیت فساد در شهرداری تهران چیز ویژه ای نبود، آلودگی آنجا، مثل همه جاهای دیگر بود. اصل قضیه، از بین بردن قدرتی سیاسی بود که بدست کرباسچی و با امکانات شهرداری تهران در حال رشد و فضولی و زیاده خواهی بود( نمونه اش،اعلامیه ها و لیست های انتخاباتی با امضاء غلامحسین کرباسچی بود که توسط رفتگران و ماموران جمع آوری زباله در خانه ها انداخته می شد.) بعد 2 خرداد،جناح مقابل، قدرت این جریان را درک کرد و با بازی محاکمه و دادگاه، به راحتی آن را نابود و از صحنه سیاسی حذف کرد.

سلام
در مورد حاشیه : همان زمان محاکمه ی کرباسچی که از تلویزیون بطور کامل پخش می شد در پایان همان جلسه ی اول محاکمه من زنگ زدم روابط عمومی سیما و با دادن اسم و مشخصاتم گفتم به آقایان برسانید که من به عنوان یکی از این مردم کاملا می فهمم که این دادگاه فقط سیاسی است و در فسادهای بالاتری که وجود دارد، کرباسچی کاری نکرده و جرمی مرتکب نشده است!
من کاری به مواضع سیاسی اش ندارم اما انصافا کرباسچی اگر نبود می خواستند پایتخت را جابجا کنند و او بود که تهران را از آن وضع اسفبار نجات داد و بعنوان یک پایتخت قابل سکونتش کرد و البته پاداشش را هم گرفت!

قاسم‌فام جمعه 19 خرداد 1391 ساعت 17:49 http://aknun.blogsky.com/

سلام

مبارزه با «مبارزه سیاسی»! به راستی که یک ضرورت است.

سبک مبارزه سیاسی یعنی شیوه پیگیری دستیابی به قدرت سیاسی در ایران بسیار غیراخلاقی، مخرب و تاسف‌بار است.

این شیوه ظاهرا متاثر از شیوه مواجههه و برخورد ما ایرانیان با یکدیگر است که در عرصه سیاست شدت می‌گیرد و جنبه منفی آن پررنگ‌تر و خسارت‌بارتر می‌شود.

زبانی که در مواجهات سیاسی با دیگران به کار برده می‌شود زبان سازنده‌ و مستدلی نیست.زبان سیاسی در کشور غالبا ستیزه‌جو و پرخاشگرانه است.

سلام
بله ما در رفتار روزمره ی خودمان با هم ، تمام این حرکات دولتمردان و سیاسیون را به نمایش می گذاریم. در واقع آنها از میان همین متن اجتماع به قدرت می رسند و البته بسیار غلیظ تر از آنچه که ما عمل می کنیم به نمایش می گذارند چون ماجرای قدرت و ثروت در میان است!

در سالگرد حملات یازده سپتامبر امریکا روسای سه دوره ریاست جمهوری کنار هم در برابر مردمی که برای مراسم آمده بودند حضور داشتند. اینجا رئیس جمهور هنوز دوره اش تمام نشده و کنار نرفته ترور شخصیت شده و برای تمام عمر باقیمانده اش یک دزد و فاسد معرفی می شود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد