روزهای سخت بیخوابی!

بسم الله الرحمن الرحیم

از بعد از ظهر روز یکشنبه سوم خرداد که رفتم سر زمین تا نیمه شب دیشب نهم خرداد که ساعت دو و نیم برگشتم، شش روز طول کشید، اما همین شش روز مرا یاد روزهای سخت جنگ انداخت. روزهایی که در شرهانی هفت شبانه روز نخوابیدم!

راستش فضای دور و اطراف ما در سر زمین، از کوه و تپه چاله ها گرفته تا غبارهای پراکنده در اطراف که با رفت و آمد ماشین های راهسازی و موتور و تراکتور و وسایل نقلیه ی عبوری بر سطح جاده ی خاکی را با وزش باد گرد و خاک در فضا پخش می کند و دود و بوی باروت و گرد و خاک ناشی از انفجار توپ و خمپاره را در صبح های وهم انگیز و غروب های دلگیر در دره های میان کوه ها در حد حائل دو جبهه در مناطق عملیاتی را به ذهن متبادر می کند و تاریکی مطلق سیطره یافته بر شب که به خاطر نبود برق ما را احاطه کرده است و انبوه بیکران ستاره های آسمان که از فرط نزدیکی به زمین سر به آستان زمین می سایند تا گرمای شدید ناشی از تابش بی وقفه ی آفتاب داغ روزانه و نسیم عصرگاهی و باد شدید شبانگاهی که هر چه به صبح نزدیکتر می شود به سوز سرمای بیشتری مبدل می شود بطوریکه سراسر بدن را از سرما به رعشه در می آورد و مگس های سمج، روزها که بر سطح عرق کرده و شور دستها و پیشانی و گردن می نشینند و یا مدام دور لاله ی گوشها می چرخند و وزوز می کنند و پشه خاکی های آزار رسان شبها، که بی سر و صدا بر روی قسمتی از بدن که بی روپوش مانده می نشینند و نیش گزنده ی خود را در قسمتی از اندام فرو می کنند و خارش سوزناک و عجیبی به وجود می آورند و کلافه و خسته و بی خواب، تلاش مضاعفی را برای پوشاندن آن قسمت را باعث می شوند و خواب و آسایش را بالکل از فردی که تلاش دارد ساعتی بخوابد، می گیرند و به این ترتیب نمی گذارند که لااقل شبها خواب راحتی داشته باشد و خستگی کار سخت روزانه را از تن بیرون کند و خلاصه بی آبی و کمبود خورد و خوراک و تحلیل رفتن قوای جسمی و روحی، همه و همه مزید بر علت شده که هر بار از سر زمین بر می گردم خاکی و غبارآلود مثل زمانی باشم که از جنگ بر می گشتم؛ خسته و کوفته و بی خواب با بدنی آش و لاش از سوز آفتاب و گزش حشرات و ...

بله دیشب که رسیدم تا ساعت شش غروب یکسره خوابیدم و وقتی بیدار شدم که داشتم از سرمای کولر به خود می لرزیدم! هر چند بعد از مدتی خواب راحتی کردم و آسوده و بی دغدغه ی نداشتن آب و نان و سنگ و گچ و سیمان ِسنگ کار و گچکار، حتا فارغ از خورد و خوراک خودم، خیلی خوب خوابیدم، بعد از بیدار شدنم، خستگی و پا درد کهنه ام و کوفتگی بدنم، دارد خودی نشان می دهد. زخم های ناشی از خارش محل گزش حشرات را هم با مالیدن کرمهای مخصوص التیام می دهم تا بتوانم با بازیابی قوا، دوباره فردا یا پس فردا برگردم. گاهی به هنگام کار و بی توجه به خود، خراشها و زخمهایی به خود وارد کرده ام که اصلا نمی دانم کجا و چگونه این زخم ها پیدا شده است! به هر حال این یک هفته ی گذشته بر خلاف همیشه، سخت تر بود و با خستگی و بی خوابی بیشتری گذشت. بله خسته ام اما همانطور که گفتم آن یک هفته ی سخت، جنگ در منطقه ی شرهانی را به یاد من انداخت. یک هفته ای که پوتین از پایم درنیاوردم و ناخن یک انگشت پایم برای همه ی عمرم سیاه شد، یک هفته ی که حمام نگرفتیم وتمام مدت از نعمت آب جز بزای خوردن محروم بودیم و گرمای طاقت سوز روز و مگس هایش و سرمای جانسوز شب و پشه هایش و نداشتن ملزومات و پتو و سرپناه، بسیار آزارمان داد. البته که نباید ناگفته بماند که با وجود همه ی این حرف ها، خاطراتش تا آخر عمر با شیرینی خاصی در ذهنم ماندگار شده و حتم دارم خاطرات این روزها نیز چنین خواهد بود.

نظرات 12 + ارسال نظر
صبا قلم جمعه 15 خرداد 1394 ساعت 11:34

با سلام
واقعا مشکله
کاروبنایی کشاورزی وووو
وصف قشنگی از زمان جبهه داشتین
آسمان وستاره هایش..
خدا وند با صابران است
خدا امام ره را رحمت کند
مرد بزرگی بود...

شنگین کلک پنج‌شنبه 14 خرداد 1394 ساعت 12:35

سلام و خداقوت و خسته نباشید
بالاخره بعداز هر سختی و مشقتی آرامش و خوشی
هست . اما من توصیه می کنم درانجام این کارها عجله
نکنید و خودتون را خیلی خسته نکنید . کم کم هم میشه
این کارها را انجام داد شماکه نه با کسی مسابقه می دهید
نه در زمان مشخصی باید کاررا به اتمام برسانید . حالا امسال
شد .شد نشد سال دیگه بجای مقایسه با جبهه و جنگ بعنوان
یک تفریح بهش نگاه کنید . و اجازه بدید جوانترهاهم کمکتون کنند . ولادت امام زمان(ع) هم برشما مبارک باد.

فریبا پنج‌شنبه 14 خرداد 1394 ساعت 12:26 http://faribae.blogfa.com

سلام جناب ستاریان گرامی
خسته نباشین ..
من هم با مریم جان موافقم و خواستم بگم تجهیزات لازم با خودتون ببرید و یه آرامش نسبی برا خودتون فراهم کنید.
ان شاالله با آینده خوب اونجا، این روزای سخت از یادتون میره و لذت آتی رو در پیش خواهید داشت
با اجازه شما یه سوآل از مریم جان ! : ممکنه آدرس وبلاگ جدید اسکای خودتون رو برام بدین ، آخه قبلآ من با تبلت سر زدم و الآن آدرستون رو ندارم !! هر چی هم گشتم تو کامنتا، پیداش نکردم

روز خوش

یادخاطرات سه‌شنبه 12 خرداد 1394 ساعت 07:32

سلام

یک روز می آیی و انسانها می خوانند

اَلْحَمْـــدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّـــــا الْحَــــــزَنَ



سپاس خدایـــــــى را که اندوه را از ما بــــــــزدود ...

ولادت امام زمان(ع) مبارک باد.

بزرگ دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 08:31

سلام
درود بر برادر عزیز ستاریان
آرزوی ما موفقیت شما در جبه های فیروزکوه و خانه باغی است
اما خداوکیلی لذتی که این کار دارد به همه نیش پشه وگرمای وسختی اش می ارزد.خصوصا آسمان شب که وصف کردید

سهیلا یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 16:30 http://rooz-2020.blogsky.com/

نخسته و خدا قوت آقای ستاریان مبارز....ایولا
خونه ی دلت آباد و الهی که همیشه نون سفره ت داغ و آبت خنک باشه رفیق

باران یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 14:04 http://shaparakebahari.blogsky.com

سلام خسته نباشید وخداقوت
شما هم مثل جناب فرمانده آروم وقرار ندارید ! انگار همش باید مشغولیات داشته باشید اونم ازنوع سختش اما باید بدونید که اول ازهمه باید به سلامتی خودتون اهمیت بدید ،یادمه چند سال پیش دومین جابه جایی منزلمون بود ویه خونه ی دربست دوطبقه گرفتیم که هم طبقه پایین محل کارفرمانده باشه هم خودمون ساکن طبقه دومش باشیم ولی چشمتون روز بد نبینه اوضاع خونه به قدری نافرم وبه درد نخوربود که من فقط با دیدنش گریه میکردم ،البته فرمانده رو میشناختم ومیدونستم اینجا رو به بهترین نحو روبه راه میکنه وکرد اما به این قیمت که روزی که جابه جا شدیم دیسک ایشون هم سرناسازگاری گذاشت و همون روز مجبورشدیم با اورژانس ببریمش بیمارستان و...
خلاصه که شما هم مراقب سلامتیتون باشید گرچه شما مرد دلاور جنگید
براتون ارزوی سلامتی ودل خوش دارم
راستی نمیدونم عروسی دختر گلتون رو تبریک گفتم یا نه !؟با این حال تبریک میگم و جاشون خالی نباشه انشالله خوشبخت وعاقبت بخیرباشن

یاد خاطرات یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 08:11

سلام

ساعتـی از خـاطـراتـم در مـچـی جا مانده است

درب دل با هـر دو تا ، از بهر او وا مانده است

در شـب مـهـتـاب و کـنـج بـاغ و لالای نـسـیـم

شانـه ی دسـت مـن و زلـف چـلیـپـا مانده است

در چنان غوغا که دل غـرق است در دریای آن

مانده ام حیران چرا بی دست و بی پا مانده است

شـمـع دل مـی سوزد ار دلـبـر ز آن آگاه نیست

جان در این شـوریـدگـی پـروانه آسا مانده است

تـا کـه آیـد مـوج ِ آرام از نـگـاه مـسـت او

مـن اسیـر ساحـل و زورق بـه دریا مـانده است

سـاکـن کـنعـانم و هـمـسایه ی یـعـقـوب ، لـیک

کـیـل ِ گـنـدم هـمچـنـان نـزد زلـیـخـا مانده است

هـدهـد از یار مـن اکـنـون صـد سخـن دارد ولی

فکر مـن بــهـر صبا در شهـر صنعا مانده است

یادخاطرات یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 07:22

سلام

خسته نباشید

در این دنیا گلها هم خار دارند.کوه زیباست اما رفتن به کوه توان و چابکی میخواهد.

دریا زیباست اما طوفانش ترسناک است.

بله هر نوشی نیشی دارد.

ان شاا لله سختیها فراموش شود.وشروعی دوباره باتلاش وپشتکار داشته باشید.

ناهید یکشنبه 10 خرداد 1394 ساعت 04:54

سلام داداش عزیز
رسیدن بخیر و سلامتی ! خسته نباشید ، خدا قوت
یه زمونی ما تو ساری ویلا داشتیم و به خاطر کوتاهی مسافت ، بیشتر از جاده ی فیروز کوه میرفتیم ، تابستونا وقتی در منطقه ی فیروزکوه برای صرف ناهار اتراق می کردیم ، از دست مگسهای مزاحم در امان نبودیم حتی نمی تونستیم ناهار رو به راحتی بخوریم ، یادمه یه شب هم دماوند موندیم که اونجا هم پشه ها خیلی اذیتمون کردن ...الان حال و روز شما رو کاملا می فهمم ، البته بعد از ساخت خونه و نصب توری روی پنجره ها و استفاده از پشه بند حتما این مشکل حل می شه ، هر چند پشه های اونجا انقدر سمجن که از پشه بند هم عبور می کنن، وقتی داخل پشه بند رفتین دیگه تا صبح به هیچوجه درشو باز نکنید و داخل هم یه اسپری بزنید تا حسابی حال پشه ها جا بیاد
ولی از جهت درد پا ، باور کنید همش بهتون فکر می کنم ، با اینکه سخته ولی آفرین به همتتان فقط خواهش می کنم خودتونو به فشار نندازید ، این روزها کارگر و بناها خیلی ناز دارن، می دونم که شما بیشتر از اونا کار می کنید ، تازه صبحونه و چای و ناهارشون هم باید به راه باشه ، یعنی یه نفر همش باید در خدمتشون باشه ...
داداش عزیز به امید روزی که زمین به باغ سبز و پر گل تبدیل بشه و شما تو بالکن با خونواده ی عزیزتون عصرونه ی خوشمزه بخورید و از ما هم یاد کنید
همیشه از خدا براتون سلامتی و برکت روز افزون آرزو دارم

دوست عزیزم سلام..

این گل زیبا هم تقدیم شما

_______@@@________@@_____@@@@@@@
________@@___________@@__@@@______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@___وبلاگت خیلی قشنگه______@@
__@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@
__@@____________منتظر حضور گرمت_______@@
_@@____________@@@@@@@@@@_____@@
_@@____________ هستــــــــم ___@@@
_@@@___________@@@@@@@______@@
__@@@@__________@@@@__________@@
____@@@@@@_______________________@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@___________@@
________@@@________@@@@@@@@@@@
_________@@@_____@@@_@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________@@@@@_@
____________________@
____________________@
_____________________@
______________________@
______________________@____@@@
______________@@@@__@__@_____@
_____________@_______@@@___@@
________________@@@____@__@@
_______________________@
______________________@

سامانه مکتب زندگی آماده خدمات به شما عزیزان است.
کافی ست در انجمن مکتب زندگی عضو شوید و از خدمات آن استفاده کنید.

مشاوره ازدواج، خانواده، شکست عاطفی، استرس، وسواس، افسردگی، مشکلات عصبی، لکنت زبان، اختلالات رفتاری، تیک و...

مریم شنبه 9 خرداد 1394 ساعت 22:40

سلام
رسیدن بخیر
شاید بشه برای بعضی از موارد ناراحت کننده ای که نوشتید فکری کرد مثلا یک پشه بند توری باعث می شه لااقل شبها از نیش پشه ها در امان باشید و راحت بخوابید .
... آقای ستاریان من و شما باید این واقعیت رو بپذیریم که دیگه انرژی و توان گذشته رو نداریم
مدتیه به خاطر آرتروز خیلی پا درد دارم هر وقت درد خیلی اذیتم می کنه یاد شما می افتم که دردهای سخت تر و وحشتناک تر رو تحمل می کنید اما صداتون در نمیاد انگار با درد انس گرفتید .
ببم جان چه اصراریه که کارها رو اینطور فشرده و باعجله انجام بدید ؟ یک کم به خودتون استراحت بدید اصلا شاید بهتر باشه از یک نیروی تازه نفس کمک بگیرید .
شما قبل از عید مدتها مریض بودید طوری که نمی تونستید از جاتون بلند بشید . درست نیست که اینقدر به خودتون فشار می آرید
کاش زودتر کار بنایی خونه تموم بشه شاید حجم کار کمی سبک تر بشه .
دعا می کنم روزای بعد براتون روزای بهتری باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد