خونه باغی 2

 بسم الله الرحمن الرحیم

کار خونه باغی رو، با وجود کمبود مصالح و مشکلات و مصائب زیاد، سعی کردیم به فوریت تمام کنیم تا قبل از رسیدن فصل بهار با آماده سازی زمین و کاشت نهال به سرانجام برسونیمش. ادامه ی کار ساخت خونه با تکمیل لوله کشی و سیم کشی و سنگ کاری و سرامیک کاری و گچ خاک، سفید کاری به خاطر سرمای زیاد و خشک نشدن گچ خاک موکول شد به بعد از عید و گرمتر شدن هوا، اما با خودم قرار گذاشته بودم که قبل از عید برم و از درختهای انار و به و تبریزی و...قدری قلمه بزنم و توی زمین بکارم. اما دوبار مریض شدنم پیش از عید و دو روز بعد از عید و ضعف جسمانی مفرطم باعث شد این کار تا به الان، عقب بیفته و با این بیماری ها، تمام برنامه ریزی ها به هم بریزه! خب به قول حضرت علی علیه السلام که گفته: "من خداوند سبحان را به درهم شکستن عزمها و فرو ریختن تصمیمها و برهم خوردن اراده ها و خواستها شناختم"، منم سالهاست که فهمیده ام، خیلی تصمیمات هست که از سوی خدای قادر مطلق وتو می شه و اصلا به مرحله ی اجرا نمی رسه و حتما هم حکمتی در این کار نهفته است.

کارهای ریز و درشت زیادی مونده برای اینکه این خونه قابل سکونت و زندگی بشه. که مهمترینش آب مصرفیه. باید منبعی بخریم و بالای پشت بام نصب کنیم و با ساخت حوض بزرگی نزدیک خونه، آب رو انبار کنیم تا گل و لای اون ته نشین بشه تا با پمپاژ آب به تانکر و اتصالش به لوله کشی خونه، آب رو ببریم توی ساختمون، که بشه بعدا آبگرمکن بخریم و...آب آشامیدنی هم که از چشمه های دهات اطراف و به سختی و دبه دبه تهیه می شه.( قدر آب تصفیه شده رو بدونید) در و پنجره ها باید رنگ بخوره و شیشه بندازیم و درهای چوبی که خام تهیه شده و قفل و لولا ندارند، درست بشند و نصب کنیم و شیرآلات تهیه شده نصب بشند و لوله ی فاضلاب به چاه حفر شده متصل بشه و کابینتها توی آشپزخونه قرار بگیرند و ...تا بریم سراغ تمیزکاری و فرش و موکت و تهیه ی لوازم زندگی و چیدمان و این حرفها.

آقای امیری که از زمان تصمیم برای ساخت خونه، همیشه با مشورتها و راهنمایی هاشون کمک خوبی بودند و لطفشون مدام شامل حالمون بوده. قبل از عید یک در بزرگ حیاط رو به قیمت آهن قراضه دادند و بردیم سر ِ زمین، بناست دور خونه دیواری بکشیم و این در رو هم نصب کنیم. وعده کرده بودند، توی سفر عید به شهرضا مقداری نهال خواهند آورد. این بار هم تعدادی نهال انار، از شهرضا و البته با سفارش و از طریق حمل بار اتوبوس آوردند که ضمن ایجاد خجالت و شرمندگی برای من، زمینه رو اینطور مهیا کرد که پریروز بریم و اولین نهال هایی که توی زمین کاشتیم، همین نهال ها بود. همین جا ازشون خیلی خیلی تشکر می کنم و واقعا از محبت هایی که تا به حال کرده اند، واقعا ممنونم. قرار بود خودشون هم بیاند و با هم بریم و بکاریم و در ضمن جوجه و یا جگری کباب کرده و بخوریم و چای آتیشی و صفا و...اما به خاطر کاری که براشون پیشامد کرد، نتونستند بیاند. ناگزیر من و پسرم صبح پنجشنبه رفتیم و نهال ها رو به نیابت از ایشون کاشتیم و عصر جمعه برگشتیم. طول و تفصیلش ندم. چندتایی عکس گرفتم که گویاتر از این حرف هاست و در ادامه ی مطلب می بینید:


قرار بود بین مرز زمین ما با زمین برادر خانمم درخت تبریزی بکاریم و دیواری بکشیم. من نتونستم برم اما برادر خانمم همین ایده رو عملی کرد و البته نهال های درخت تبریزی رو توی زمین خودشون کاشت که در اصل موضوع تفاوتی نداره و در آینده، با رشد این درخت ها منظره ای عالی به دور زمین خواهیم داشت. جوبی که کندیم و نهالهای کوچکی که کنار سنگ چین مرز دو زمین کاشتیم رو هم می بینید

جوی کنار نهالکاری

نمونه ی نهال های اناری که از شهرضا رسید و کاشتیم:

 قلمه و نهال انار

اگه یادتون باشه قبلا از کاشت بذرهایی توی گلدون و زدن قلمه هایی براتون نوشته بودم. اینها ثمره ی هموناست که توی بالکن خونه نگهداری می کردم و حالا بردم و توی زمین کاشتم (کاج چهار تاست(

کاج که از تخم کاج سبز کردم

و اینم نهال انجیر

نهال انجیر

و نهال درخت سپیدار

نهال سپیدار

اینجا رو که می بینید روزهای اول به قدری از علفها و نی ها و درختان هرز پر بود که رد شدن ازش اصلا ممکن نبود. بعد از تمیز کردن و سنگ چین کردنش یک پل هم روی جوب ساختیم که می بینیم. توی کرت سنگ چین شده کلی تخم گل پاشیدم و امیدوارم که همگی سبز بشند و دفعه ی بعد عکسی از اون براتون بگذارم

نهر اصلی آب برای آبیاری باغ و باغات

کنار همین جوب توی سرمای شدید زمستون از شاخه های درخت تبریزی که برای آتش زدن کنار گذاشته بودند قلمه هایی زدم و توی تاریکی شب کاشتم که خوشبختانه همگی گرفته و جوانه زده اند و سبز شده اند.

کاشت قلمه های درخت تبریزی کنار نهر آب

موتوی که یازده سال توی تهران وسیله ی زیر پام بود و الان توی باغ ازش استفاده می کنم و گاهی که تهران هستم دلم براش تنگ میشه :)

موتور 125

دفعه ی قبل زیر بارش بارون این سنگ فرش رو کار کردیم من بنا شده بودم و پسرم ملات و سنگ می آورد:) معلوم نیست کی بختش باز خواهد شد و تمومش خواهیم کرد!

سنگفرش کردن دور خونه باغی

تا یادم نرفته بگم که اینبار شاهد این بودیم که با کارگران و ادوات زیادی داشتند لوله کشی گاز می کردند و هربار که چنین صحنه هایی می بینم نمی دونید که چقدر به وجد میام و خدا رو شکر می کنم.
لولی کشی گاز

کوه های توی مسیر ما هست که همگی بی نهایت زیبا هستند و من گاهی ساعاتی رو به تماشای اونا مشغول میشم. چندین عکس دارم مثل این که دفعه ی قبل و توی زمستون گرفتم

کوههای رسوبی و شن و ماسه ای

هر چند چون ضعیف شدم، الان بدنم خسته و کوفته است. اما هوا به قدری خوب و عالی بود و همه جا سر سبز و پر از گل و شکوفه، که اصلا دلم نمی خواست برگردم و دوست داشتم بمونم و مدام و پشت سر هم کارها رو تموم کنیم اما چاره ای نبود و باید بر می گشتیم.

شکوفه های درخت های باغی کنار جاده

خیلی زیاد شد و بازم نشد همه ی عکس هایی رو که گرفتم، بگذارم. گاهی با خودم فکر می کنم کاش یک فتو وبلاگ داشتم :)

نظرات 15 + ارسال نظر
H.K سه‌شنبه 1 اردیبهشت 1394 ساعت 16:23 http://pangovan.blogsky.com/

درورد بر آقای ستاریان بزرگ...
شما که به علوم باغ و در خت واقف هستی بیا وین نکته رمز را بر ما هویدا کن ...
من اینجا یک درخت دارم درخت گوجه سبز ، اما هنوز هیچی نداده...!
تو ایران من شنیدم گوجه سبز ها آمده...!
نظر شما چیست؟

سلام آقا حمید
راستش من از علوم باغی کاملا بی اطلاعم و دانسته های من تجربیه و بنا دارم از کتابها و کارشناسان کشاورزی توی کارهام کمک بگیرم. تجربه ای هم در مورد درخت گوجه سبز ندارم. اما جستجویی توی اینترنت کردم و به مطالب خوبی هم رسیدم. همینکار برای شما هم می تونه کمک خوبی باشه
امیدوارم داداش بزرگ کامنت شما رو دیده باشند و با توجه به اینکه کارشناس کشاورزی هستند جوابی ساده و کاربردی بدهند

صبا قلم سه‌شنبه 1 اردیبهشت 1394 ساعت 01:44

با سلام
خدا قوت...
عطر خوب زندگی
وشکوفه ی بهاری
در پی زحمت وتلاش...
تصاویر بسیار زیبا
وزیباتر ،تلاش وکوششی
که در کاشت هر نهال
وگذاردن هرسنگ چین نهفته...
سلامت وپایدار باشید

سلام
عشق اول نمود آسان ولی افتاد مشکلها. بله دیدن همین صحنهای زیباست که کشش ایجاد می کنه. عشق و علاقه به کار روی زمین به وفور هست و مشکلات و سختی ها رو هم قابل تحمل می کنه و میشه بهش فائق شد

مریم دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 23:25

سلام
دلم می خواد واسه چایدران و چایی آتیشی یک کم سر به سرتون بذارم اما می ترسم چایدران 3 راه بیفته
ببم جان شما و آقای فاطمی نمی ترسید که یاد و خاطره ی چایدران رو در حضور جمعیت نسوان زنده کنید ؟!!! یهو دیدید من چادرمو بستم دور کمرم و .....

سلام
چه فایده که جنگ شروع نشده شروع به گریه و زاری می کنید این رجزخونی های شما رو قبلا هم چندین بار شاهد بودیم که بعدا به الفرار گفتن چرخش کرده

رجعت صدر دوشنبه 31 فروردین 1394 ساعت 22:17 http://Raj3at-esadr.blogfa.com

سلام
دستانتان سبز
درخت نارنج و سیب و گیلاس هم بکارید بی زحمت
من اگر بودم میوه های گران می کاشتم که بچه ها و نوه ها در سال های آتی حسرت به دل نمانند:گوجه سبز، آلوچه، بادام(جهت چاغاله بادام)، توت فرنگی،
پسته، حتی شاید آووکادو
شما که البته یک مهندس در خانه دارید
ولی استاد ما همیشه سفارش می کردند که درختان رونده مثل انگور و اقاقیا را دور دیوارها و در دورترین فاصله از ساختمان بکارید چون ریشه هایشان هم رونده هستند و ممکن است به شالوده بنا آسیب بزنند
اگر در منطقه ای که هستید بادهای مزاحم دارید( در تهران این باد مزاحم معمولاً از جنوب است و گرد و غبار با خودش می آورد) در مسیر این باد سرو و کاج بکارید
از نظر نور هم (با این فرض که خانه در وسط زمین باشد) درختان همیشه سبز را در شمال و درختان برگریز را در جنوب می کارند
راستی درخت زیتون هم گزینۀ خوبی است
به نظرم اگر به جای دیوارهای معمول، سنگچین یا پرچین یا چینۀ گلی یا ترکیبی از اینها دور خانه باغتان بکشید هم رؤیایی تر می شود و هم هزینه زیادی نمی خواهد
آب و خاک و سنگ و چوب که در دسترستان هست؟
در ضمن لازم به گفتن نیست که هنگام معماری تراز و شاغول حتماً داشته باشید که شامل آن ضرب المثل خشت اول نشوید

سلام
با وجود کوچیک بودن زمین کاشت درختهای مختلف رو توی دستور کار دارم حتا اگر شده از هر کدوم یکی دوتا بکارم. اما با توجه به شرایط محیطی و آب و خاک نمیشه هر چیزی رو کاشت و بعضی تاثیرات رو هم نمیشه از نظر دور داشت. مثلا درخت پسته آفت زیادی داره که مهار و کنترلش هم سخته و با انار به خصوص از نظر آفت اصلا سازگار نیست. توی زمین ما مثلا نمیشه گردو کاشت هر چند من درخت گردو رو خیلی دوست دارم. اما سعی دارم گیلاس و آلبالو و سیب و گلابی و هلو و زردآلو و ... رو دور خونه بکارم
بادها توی منطقه ی ما روزها جنوبی شمالی و شبها شمالی جنوبی هستند و کاشت درختان تبریزی می تونه تا حدودی کمک باشه و البته من کاج هم خواهم کاشت چون درختش رو خیلی دوست دارم
زیتون پیشنهاد خیلی خوبیه و ممنونم از اقلیم مورد نیاز اووکادو بی خبرم ولی می دونم که مرکبات مثل نارنج اینجا جواب نمیده چون محیط تابستونا گرم و خشکه و زمستونا خیلی سرد میشه و احتمالا درختان مرکبات توی این سرما یخ می زنند. حتا انار توی سرمای غیر معمول دچار یخزدگی میشه البته توی منطقه ی ما به ندرت دیده شده
خیلی دوست داشتم از مصالح بومی مثل خاک و سنگ خونه رو بسازم اما هم هزینه هاش بالاست و هم مقاومتش پائینه و هم این که بچه ها اینجور خونه های قدیمی رو نمی پسندند حمل سنگ با وجود وفورش توی این منطقه کاری شاق و طاقت فرساست و کارگران محلی هم اجرت زیادی طلب مب کنند که ساخت دیوارهای سنگی رو مقرون به صرفه نمی کنه. ناچار باید تن به بلوک بدیم هر چند ازش متنفرم دیواری پنجاه شصت سانتی و فنس کشی رو مد نظر داریم که بعدا میشه با کاشت گیاهان رونده فضا رو روی این دیوارها زیباتر کرد
تراز و شاقول از وسایلیه که از دستم نمی افته و بارها مچ بنا رو باهاش گرفتم
ممنونم از راهنمایی های خوب شما و کامنت مهندسانه ی شما خانم مهندس

عبدالحسین فاطمی یکشنبه 30 فروردین 1394 ساعت 09:05

سلام
طوبی لکم
به همت تان آفرین
واقعا دارید با این کارتون قبل اینکه اون زمین رو احیا کنید خودتان و عمرتان را احیا می کنید .
هیچ چیزی به اندازه ور رفتن با نهال و بوته و باغ و .. نمی تونه آرامش روحی بیاره و فرار از این همه استرس و دغدغه تنها چاره اش همینه که شما انجام میدین .

از عکساتون هم که تا دلتون بخواد استفاده کردیم و همینطوری مفتکی یه چرخی تو باغتون زدیم .
به امید روزی که چای لب آتش فاتحان چایدران2 را انجا سر بکشیم !!

سلام
بله جای شما و دوستان خالی واقعا من اینطور فکر می کنمکه هیچ لذت روحی مانند این نیست که آباد کنید به خصوص آباد کردن زمین جز احیا زمبن خود آدم رو هم احیا می کنه
ان شاءالله روزی برسه که همگی با هم بریم سر همین زمین تا دلتون می خواد چرخ بزنید و میوه بخورید و دور همی چای آتیشی بزنیم توی رگ و یاد و خاطره فتح چالدران رو زنده کنیم در حضور خود جمعیت نسوان

ناهید یکشنبه 30 فروردین 1394 ساعت 06:34

سلام مجدد
داشتم این دمِ صبحی این عکسهارو دوباره نگاه می کردم که متوجه اون پل که روی جوی آب زدین شدم ، از بالا عکس ششمی ...
واقعا دستتون درد نکنه داداش شهرداری باید بیاد به خاطر مناسب سازی از شما الگو برداره ، پلهای پله دار رو دیدین تو پیاده روها ؟ یعنی پلها با پیاده رو اختلاف سطح داره .
اصلا متوجه نیستن که ممکنه خانمی با کالسکه ی بچه از روی پل رد بشه ، اینا دیگه نابغه اند !

سلام
اتفاقا اینجا لب جو حدود هفتاد هشتاد سانت بالاتر بود و ما همه ی خاک و سنگهاش رو خیلی به سختی برداشتیم تا با جاده همه سطح بشه و لزومی نداشته باشه پله بزنیم. خب بناست با موتور و چرخ دستی هم بشه رفت و آمد کرد. سازندگان اون پلهای شهرداری هم اگر به ویلچر و کالسکه فکر می کردند اینطوری نمی ساختنش

مصطفی جهانمردی شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 21:36 http://yadedoust.blogfa.com/

سلام خسته نباشی همراه همکار منم مثل شما دستم به بنایی در باغ بند بود زمستان سال قبل همش مشغول بودم چون یک تنه همه کار میکردم چون عشق این کارو داشتم البته از شما را نمیدونم کجاست ولی من در شهرضاست با درختهای انارقدیمی موفق باشی

سلام آقای جهانمردی عزیز
چون قبلا نوشته بودم اینجا دیگه تکرارش نکردم. این زمین توی دهات اطراف فیروزکوه واقع شده سمت سیمین دشت و زرین دشت و بعد از محمودآباد.
خدا قوت می گم بهتون و خسته نباشید. حقیقتا که کار بنایی اونم دست تنها کار خیلی بزرگیه

امیری-عبدالرسول شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 20:29 http://abamiri.blogfa.com

ه دست خود درختی می نشانم
به پایش جوی آبی می کشانم

کمی تخم چمن بر روی خاکش
برای یادگاری می فشانم

درختم کم کم آرَد برگ و باری
بسازد بر سر خود شاخساری

چمن روید در آنجا سبز و خرم
شود زیر درختم سبزه زاری

به تابستان که گرما رو نماید
درختم چتر خود را می گشاید

خنک می سازد آنجا را ز سایه
دل هر رهگذر را می رباید

به پایش خسته ای بی حال و بی تاب
میان روز گرمی می رود خواب

شود بیدار و گوید : ای که اینجا
درختی کاشتی، روح تو شاداب!

عباس یمینی شریف

این از اون شعرهاییه که اون زمان منو با خودش می برد توی زمینهای کشاورزی و باغبانی. چقدر دلنشین بود خوندن و حفظ کردنش و الان هم مرور کردنش. خیلی ممنونم از شما برای نقل به موقع این شعر نوستالوژیک.
یادم هست حکایتی هم توی کتاب های درسی بود که آخرش به خاطرم مونده. اینطوری تمام می شد که می گفت: دیگران کاشتند و ما خوردیم. ما هم بکاریم تا دیگران بخورند

امیری-عبدالرسول شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 20:16 http://abamiri.blogfa.com

سلام
با این تفاصیل امسال ما دیگه نیاز به انار نداریم از شهرضا بیاریم میایم باغ شما انار می چینیم

سلام
نه دیگه. حتا اگر کود اتمی هم بدم نهال انار یکساله به بار نمیشینه پس دو سه سالی باید صبر کنید و بعد با کامیون تشریف بیارید

ناهید شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 20:07

سلام داداش عزیز
درود بر همت والا و تلاش بی وقفه و خستگی ناپذیر شما برای آبادی این باغ
بنظرم این کار وسیع ، فقط عشق و انگیزه می خواد که خدا رو شکر شما به قدر کافی از آن برخوردار هستید
دست شازده پسرتان هم واقعا درد نکنه که دوشادوش شما در ساخت خونه باغ و کاشت نهال و گل باهاتون همکاری می کنه .
و از آقای امیری هم تشکر می کنیم
چه عکسهای جالبی ! ممنون که با توضیحات مبسوط و با گذاشتن عکسها ما رو در جریان کارهاتون قرار می دید ...
می شه مثل فیلم " مستند ایرانگرد " یه زمونی از داستان آباد شدن این زمین و زحمات شما فیلم ساخت ، راستی اسم فیلم رو می ذاریم مستند کویر سبز، چطوره ؟
مطمئنم که با استنشاق هوای بهاری و پاک کوهستان و نوشیدن آب چشمه حالتون روز به روز بهتر می شه ...
داداش عزیز ! گرامی مادر هم با دیدن عکسها خیلی خوشحال شد و کلی ذوق کرد ، به صبر و همتتان درود می فرستن و به شما خسته نباشید می گن

سلام خواهر گلم
خب راستش داشتن باغ از آرزوهای طول و دراز من بوده که به لطف خدا این روزها به حقیقت پیوسته و هر چند از نظر وضع جسمانی مشکلاتی دارم اما خدا این مشکل رو هم با همراه کردن پسرم برام برطرف کرده
بله ابر و باد و مه و خورشید و فلک و پسرم و آقای امیری و یدالله و ...درکارند تا من به آرزوم برسم
خدا رو شکر که عکسها مورد توجه قرار گرفت. بعضی از عکسها رو توی موقعیت بدی گرفتم مثلا عکس از لوله کشی گاز رو توی حرکت ماشین انداختم و انتظار نداشتم واضح بیفته. اما انگار گوشی زاغارت و قدیمی هم داره همراهی می کنه
از مشتریان پر و پا قرص مستند ایرانگرد شدم و همراه با من خانواده هم تماشا می کنند و چقدر جالب به گوشه گوشه ی کشورمون سفر می کنه و تصاویری به یاد موندنی در اختیارمون می گذاره در مقایسه با کار اون، این عکسها چی میتونه بگه؟
آب و هوا و نور خورشید حقیقتا که برام شفا بخش بوده
به مادر عزیزتون سلام منو برسونید و بگید که از محبت همیشگی شما شرمنده ام و الانم که لطف و محبت ایشون منو خجالت زده کرد

بزرگ شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 19:00

سلام
امروز که نشسته بودم و به دریای مشکلات و کارهای انجام نشده و هزینه های لازم و تنظیم زمان و....فکر می کردم و بالطبع حسابی پکر و دمغ بودم صفحه شما را باز کردم و از دیدن عکس ها و خواندن مطالب حظی فراوان بردم.دست شما درد مکند وسلامت و برفرار باشید

سلام
قصد منم همین بود که بگم با کارهای کوچکی مثل کردن یک چوب توی خاک و پاشیدن چند بذر و ... می توان لذتی فراوان برد و چون شما عاشق و شیفته ی بذر و خاک و کشت و کشاورزی و ... هستید با خواندن نوشته و دیدن عکس ها، همراهی و همدلی کردید. از عمق وجودم دعا می کنم مشکلاتتون هر چه زودتر تماوم بشه و بتونید به آرزوتون که کار روی زمین هست برسید

یاد خاطرات شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 17:18

سلام

ان شاالله که خونه باغی مبارکتون باشه.اول سلامتی بعد با دلخوش.
در بخش کشاورزی مشکل اساسی کمبود اب است. با سیستمهای نوین ابیاری می توان از اب به صورت بهینه استفاده کرد.

کشاورزی حوصله وصبرو علاقه میخواهد. که از تصاویر چنین بر میاید که شما علاقمند به اینکار هستید .

هم فال است وهم تماشا.

دست پسر گلتان درد نکند که شما را همراهی میکنند. انار شهرضا حرف نداره.بسکه خوشمزه س. البته بستگی به اب و هوا وزمین دارد واگر ابیاری ان کمی شور باشد. محصول بهتری تولید میکند.

از اقای امیری هم تشکر میکنیم که الوعده وفا کردند.

عکسها زیباست منهم عاشق درخت کاج هستم.

سلام و عرض ارادت
بازم چند روز نبودید ان شاءالله که خیر بوده
از سیستمهای نوین آبیاری به خاطر هزینه های زیاد اولیه اش، از طرف کشاورزها و باغدارها زیاد استقبال نمیشه. برای گرفتن وام هم که به قدری سنگ اندازی میشه که معمولا عطایش را به لقایش می بخشند.
علاقه که در حد افراط دارم و حوصله و صبر هم که چون وجودش لازم و ضروریه، پیدا کردم
ممنونم که تشریف آوردید اما قرار بود وبلاگ بزنید! خبری نشد؟!

مریم شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 16:26

آنچه یک دیدن کند ادراک آن
سالها نتوان نمودن با بیان
عکسها عالی بودند ...دستتون درد نکنه

چقدر خوبه که ادبیات غنی با اشعار خوب حتا در یک بیت می تونه گویاتر از چندین سطر نوشته باشه به مثابه عکس های گویاتر از هر توصیفی. دست شما درد نکنه برای همراهی و ذکر این بیت شعر

مریم شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 16:22

- ماشاءالله چه همتی ! یعنی وقتی من سنگ چین های رودخونه و قلمه های درخت تبریزی رو دیدم دهنم از تعجب وا موند ! خب ببم جان همین کارا رو می کنید که چشمتون می زنند ! تو رو خدا برای خودتون اسپند دود کنید
- این پروژه ی آبرسانی چه کار سختیه ! عجیبه که اون طرفها لوله کشی آب نداره .
آقای ستاریان اگه من بودم دو پا داشتم دو پا هم قرض می کردم و در می رفتم ! چه خوبه که شما مثل من نیستید !
ببم جان کاررررررررررررررر کنید و زمین تون رو آباد کنید ان شاءالله وقتی کاجها حسابی بلند شدند ...درخت انجیرتون به بار نشست ...نهالهای انار بزرگ شدند و میوه دادند ...نهال های تبریزی کنار رودخونه قد کشیدند ...آب و برق و گاز و تلفن دار شدید ...ما میایم بهتون سر می زنیم و کباب جوجه می زنیم تو رگ و صندوق صندوق میوه بار می زنیم و می بریم شهرمون !

خب علاقه و انگیزه که فراوون وجود داره و اگر دست و بالم بسته نبود معلوم نبود چی می شد
البته همت اصلی رو پسرم کرد که وارد کار ساخت و ساز شد و کار اصلی به دوش او بود و هنوزم که هنوزه با عشق و علاقه پیگیر رفع و رجوع کارهای باقیمانده است و همچنان با انرژی و البته با عجله و شتاب دوست داره سریعتر کارها به انجام برسه و من گاهی ناچارم سوت ترمز رو براش به صدا دربیارم
باور کنید وقتی اونجا هستم هیچ فکر و خیالی ندارم الا فکر و خیال خوب که نشات گرفته از ساختن و کاشتن و آباد کردن و البته مشکلات و سختی ها هم به قدر کافی هست اما در مقابل عشق به آباد کردن ضعیفه و قادر به این نیست که باعث فرارم بشه
اگر اینطوری فکر کنید باید برای جوجه خوردن و میوه چینی، چندین سال صبر کنید الانش هم کارها لطف و صفای خودش رو داره و می تونید از این همه لذت برای آباد کردن به طور مضاعف بهره مند باشید ها

مریم شنبه 29 فروردین 1394 ساعت 16:13

سلام
من ط.ن.ب این پست رو تقدیم می کنم به
- خودتون به خاطر همت بالایی که دارید
- و به گل پسرتون به خاطر همراهی های همیشگیش
- به آقای امیری عزیز به خاطر اینکه دوستی شون رو در عمل ثابت کردند
- و به برادر خانم عزیزتون به خاطر کاشت نهال های تبریزی
به من هیچ ربطی نداره که یک مدال کم آوردید ! تازه می خواستم به کسانی که دارند برای گازکشی زحمات می کشند هم مدال بدم

سلام
ط ن ب مبارک خودتون باشه که بطور دائم در حال پخش انرژی مثبت هستید و با همین روحیه، انگیزه ایجاد می کنید
شکر خدا از جواهرات سلطنتی هم چیزی کسر نمیشه پس اینبار پنج صندوق از این جواهرات رو در غیاب ناهید خانم، خواهر گلم به شما خواهر دلسوزم تقدیم می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد