جرعه ای زندگی، جرعه ای تامل

 بسم الله الرحمن الرحیم   

۱- دو روزه که بدجور فکرم مشغول این شده که برای رسیدن به سال جدید واقعا باید خوشحال بود و روزشماری کرد؟ یا برای یکسالی که گذشت و تمام شد باید افسوس خورد و ناراحت بود؟!  

 

۲- چند روز قبل روز جهانی زن بود و بنظرم زن و مرد یک فرقهایی دارند که زیاد بهش توجه نمشه. اگر بدونید که من، چون کوزه پیدا نکردم با یونولیتی با اون ابعاد که با تیرچه و بلوک ساختمان استفاده میشه، جایگزینی برای کوزه درست کردم، فرق ها رو کمی بهتر درک می کنید! حالا چند روز بعد که عکسها از سفره های هفت سین و سبزه ها رسید، این بیشتر و بهتر ملموس میشه که الان چی گفتم! هم برای مثال این گفته و هم برای کسانی که حال سبزه های منو می پرسند، این عکس رو برای نمونه ای از فعالیتهای زراعتی و فلاحتی اخیرم می گذارم اینجا. گذاشتم تا دفعه بعد که خواستم فراخوان بدم اول کوزه اش رو بخرم! و اگر یادم رفت و کوزه نخریدم و فراخوان هم دادم لااقل اندازه ی یونولیت رو یک چهارم کنم! و اگر اندازه را هم یک چهارم نکردم! الزایمر نگیرم و چهار پنج روز دیرتر خاکشیر و منداب و خورفه سبز کنم لااقل!!

زودتر از موعد گذاشتمش چون فکر نمی کنم که عمر این سبزه تا اومدن عمو نوروز کفاف کنه و یا بتونه حاجی فیروز رو ببینه اصلا! 

سبزه عید نوروز با شاهی و خورفه و منداب  جوجه های یاکریم یا قمری  

عکس دوم عکس سبزه نیست!

۳- دیروز که به مغازه رفتم، دیدم قمری های لانه کرده روی کانال کولر، نیستند! هی سر زدم. اما هیچ اثری از اون ها نبود و نیست که نیست! طاقت نیاوردم، از کنجکاوی زیادی، رفتم بالای چهار پایه و چون با چهارپایه هم قدم نمی رسید که ببینم چه خبر شده! دستم را بلند کردم و با موبایلم چند تا عکس مثل دفعه ی قبل گرفتم تا بالاخره یکی گویاتر و واضحتر از آب دراومد که بغل سبزه گذاشتمش و شما هم دیدینش.

نمیدونم والدینشان کجا رفتند و یا چی شدند؟ تا همین پریشب بودند و هر شب وقت بستن مغازه می دیدمشون و مشتی ارزن پای لانه شون توی پیاده رو می ریختم و بعد میرفتم خونه. 

درست مثل بچه های خودمون که زود قد کشیدند و بزرگ شدند با دیدن عکس باورم نمی شد که توی عرض هشت، نه روز، جوجه ها اینقدر بزرگ شده باشند، سرعت رشدشون خیلی برام عجیب بود. شاید اصلا به همین خاطر، والدینشون توی لانه نبودند! انگار جوجه ها به قدری رشد کردند که جا رو تو لانه برای والدینشون تنگ کرده باشند و شاید اون ها هم رفتند و رو شاخه ی درختی نشستد و از دور دارند جوجه هاشونو نگاه می کنند و نگران دست اندازی امثال من هستند! چکار کنم نگرانم. اگر اتفاقی برای اون ها افتاده باشه بچه ها هم زنده نمی مونند! 

  

۴- یادم افتاد یک روز تابستان، اعلامیه ی رنگی چاپ و لای در مغازه و خانه های اطراف، گذاشته بودند. برای پیدا کردن پرنده ای مژدگانی هم تعیین کرده بودند. آن موقع، اینکار به نظرم عجیب و حتا مسخره آمد! اما حالا می فهمم که چرا؟!  

 

۵- راستی فکر نکنم که بذرهایی که قراره سبزه شوند، خبر داشته باشند که قبل از سر برآوردن از غلافشون من با یک ذره بین بزرگ، تمام حرکاتشون رو زیر نظر گرفتم و همچنان زیر نظر می گیرم! همه ی بذرها با قطراتی آب به فعلیت خودشان می رسند و من با یک دریا اب هم نرسیده ام هنوز!  

خب فکر می کنم کسانیکه خودشان را برای مسابقه دارند آماده می کنند اگر وارد اینجا بشوند، برای بیرون آوردنشان باید به قوه ی فهریه و یا پلیس 110 متوسل شد!  

هفت سین تخم مرغ رنگی هم میخواد! نه؟!  

پس ... بقیه توی پست موقتا ثابت.

پ ن: عکس طوطی عروس هلندی که گمشده و اعلامیه و تعیین مژدگانی:  

طوطی عروس هلندی گمشده و تعیین مژدگانی برای یابنده

نظرات 8 + ارسال نظر
مریم یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 15:41

کششششششششششش رفتن شکلکها ؟!!!
آقای ستاریان انگشتهای منو نگاه کنید : این چند تا ؟!!!
ببم جان شما سر جمع 42 تا شکلک ناقص الخلقه دارید که 2 تاشونم گندم نمای جوفروشند !
منم 42 شکلک گذاشتم چرا می گید شکلکها رو کششششششششششش رفتم ؟
شما برای یک بار هم شده سرتونو از مدیریت وبلاگتون بیارید بیرون، تا ببینید دنیا چه خبره ؟
از اون نوشته ها هم اصلا سر در نیاوردم !
کجای ویرایش قالب بذارمشون ؟
پلیز هلپ می !
راستی الان کارررررررررررر دارم ها ! می مونه برای بعد از عید !

بله کی به کیه توی این شلوغیه شب عید من صد تا شکلک داشتم اینجا و الان شده ۴۲ تا خب من عید نیومده پیش پیش به استقبال دروغ سیزده رفتم الان!!

نمی تونم ببم جان!! وقت نننننننننندارم از صبح هی رفتم بیرون و هی برگشتم و فقط میرسم که به اینجا سر بزنم!!
الانم آقا عیسی نظافتچی ساختمون اومده و باید برم پیشش

مریم یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 08:00

خب ! آزمایش با موفقیت به پایان رسید !
در ردیف اول از سمت چپ ، شکلک شماره ی 3 و 4 خرابند !!!
حیف ...حیف که تو این مجازستان هیچ کس قدر محقق پرکار و فعال و مبتکر و خلاقی چون منو نمی دونه !!!

و همینطور کشششش رفتن شکلکها
خراب نبودند شماها خرابش کردید
بابا! خلاقیت! ابتکار! محقق! پرکار! دارم قدردانی میکنم

مریم یکشنبه 27 اسفند 1391 ساعت 07:56

سلام
ببخشید می خوام شکلکهاتونو آزمایش کنم تا بفهمم چند تاشون درست کار نمی کنند !



سلام
انگار توی این آزمایش چند تا شکلک رو هم کشششش رفتید که!

مریم جمعه 25 اسفند 1391 ساعت 23:39

سلام
شما هم خسته نباشید از تر و خشک کردن سبزیها
غلط نکنم شما به سبزه ی پارسال من آب می دید تا بگنده !
سبزه ی امسالم تازه داره جوونه می زنه ! شیطونه می گه کود حیوانی بریزم پاش ! فکر ن

سلام
ممنونم
یعنی فهمیدید؟!مگه برای وبلاگتون دوربین امنیتی ضد آب دادن گذاشتید؟!
کود شیمیایی بدید بهتر تره ها

باران پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 11:25

سلام جناب ستاریان

حق دارید جواب سوالتون سخته ولی من فقط اینو میدونم که نباید ناشکری کرد ! پس خدارو شکر که بهمون فرصت داد یک سال دیگه هم اگر قبول داشته باشه بندگیش رو کنیمو در کنار عزیزان ودوستان باشیم

سبزتون هم قشنگ شده به نظرم اگه درجای خنک تروتاریک تر نگهداری کنید تا روز عید می مونه

اتفاقا به قول همجواری های عزیزم موسی کو تقی های خونه ی مامانم هم به همین سرعت بزرگ شدن که والدین، یکی از جوجه هارو حالا به چه دلیل نمیدونم ! از لونه بیرون کرده ومامانم نگرانش بود وهمش خطاب به پدرومادر میگفت خب چی میشه مگه بذارید اینم یه گوشه ی لونه بشینه !!
- اعلامه ایی که فرمودید هم همون قصه ی عادته و وابستگی ...

یه سرکوچیک به ادرس هازدم طرحا خیلی خوشگل بودن ولی راستش دیگه این جینگولک بازی ها از من گذشته سفره ی هفت سین من زیپ و ام پی تریه !


سلام
شما درست گفتید. و باید از فرصتهایی که بما میده استفاده ببریم. اما بشرط اینکه ببریم!

فعلا که کارم شده خریدن ناز سبزه ها

خدا مادرتونو حفظ کنه، چقدر دوست داشتنی حرف میزده با موسی کو تقی ها

حالا بعدا معلوم میشه که این حرفها برای رد گم کردن بوده یا چی؟!

مریم پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 10:54

سلام
- من البته عالم بی عملم ولی می دونم که حضرت علی (ع) فرمودند :
مافات مضی و ما سیاتیک فاین ... قم فاغتنم الفرصه بین العدمین ...
آنچه از دست دادى، گذشته است و آینده هنوز نرسیده (بی‌جا غصه آن را مخور) هم اکنون برخیز و این لحظه را که از هر دو طرف به نیستی می‌رسد، غنیمت بشمار.

- آفــــــــرین به این همه خلاقیت ...این سبزه تون که خیلی قشنگ شده ...پس زمینه و گلدونی که توش گندم گذاشتید هم خیلی قشنگه

- خدا کنه جوجه ها زنده بمونند

- فکر می کنم اون اطلاعیه مال قاصدک بوده ! آخه چند سال پیش کاسکوی نازنینش تو سفر شمال پر زد و رفت ... طفلی قاصدک تا مدتها دپرس بود یک بار هم تا شمال رفت ولی پیداش نکرد .

- شما اگه این حرف رو بزنید من چی بگم ؟!

- عمرا الان وارد اینجا بشم ...کلی کاررررررررررررررررر دارم ناهارم نداریم
تا بعد

سلام
چه حدیث پر مغزی انتخاب و نقل کردید. مثل همیشه چاره ساز کارم شد
ممــــــــنونم. مرا که یاد کوههای سر سبز شمال می اندازد. نقاشی کار دوستم ناصر سیفی است. دلتنگش بودم و اینطوری یادش کرد.

ببخشید نگرانتون کردم. امروز دوباره عکس گرفتم از اونا و جوجه ها رو دیدمشون و شکر خدا زنده اند: http://s1.picofile.com/file/7691501826/Photo0267.jpg


اسکنرم کار نکرد می خواستم اعلامیه را اسکن کنم بگذارم تا ببینید. قاصدک اگر بداند که دوستانش مدام یادش می کنند اینطور بی وفایی نمی کرد

پس شما را باید به زور 110 فرستاد تو

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 09:29 http://fazeinali.blogfa.com/

جایزه هنرنمایی عیدانه رو که نمی دونم چیه
پس این ط رو بهم بدین لااقل دست خالی نرم ن و ب هم برای نفرات دوم و سوم نوش جونشون
.
برقرار بمانید و سرفراز

هزینه ی اس ام اس های عیدانه ی برندگان را تقبل کرده ایم. البته اگر به همه ی ملت ایران نخواهند تبریک بگویند

نقدا مدال طلا مبارک شما

ممنونم

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 24 اسفند 1391 ساعت 09:26 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام
قبل از ظهر آخرین پنجشنبه سال 91 بخیر
.
نخست متشکرم بابت شرح عکس ها
وگرنه من یکی گمان می کردم دومی هم سبزه است از نوع ابتکارستاریانی
و آقا ! من هنوزم متوجه نشدم جایزه ام چیه؟
.
و
خوشحالی من در تحویل سال بابت اینه که یک سال دیگه هم گذشت و نمردم و البته ناراحتی هم دارم که ای بابا یک سال دیگه هم گذشت و من هنوز زنده ام

سلام
انگار با ارزوی خیر شما بود که به خیر گذشت
حدس میزدم که عکس توضیح بخواد

شما تا جایزه را نگیری، متوجه نمی شوی

گرفتار چه پارادوکسی هستی شما مثل من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد