ما موج اولی ها

بسم الله الرحمن الرحیم

پستی راجع به 22 بهمن گذاشته بودم که به دلایلی حذفش کردم.

یک وقتی کامنتی نوشته بودم برای بحثی و نمی دانم چرا حالا هم فکر می کنم لازم شده که دوباره برگشته و از نو نوشته و بخوانمش. شما هم اگر دوست داشتید با من بخوانید و اگر دوست نداشتید هم هیچ!:


حقیقت این است که ما نمی دانیم کجا هستیم و چرا هستیم و چه می خواهیم؟

 آیا دوربین به دست به تماشای کرات نشسته ایم یا در حال تخیل چگونگی قرار گرفتن زمین مسطح بر دوش چهار فیلی هستیم  که بر روی دوش لاکپشتی شناور بر آبی بی کران است!
گفتن از معضلات و مشکلات و فساد مردم و مسئولین تابوست و خطرناک محسوب می شود. اما واقعا مسئولین کی هستند و مردم کیانند؟ این مردم از مریخ و با سفینه ی فضانورد و بشقاب پرنده که نمی آیند! این مردمی که خواهان حکومت آنها بر خودشان هستیم، جز امثال ما هستند؟ ما، همین مردم کوچه و بازار، اعم از نقدعلی بقال و حسنعلی چغال آن دانشجو و آن بازاری و آن دکتر و آن پیشه ور ... تا کسانی مثل نوری همدانی و صانعی و سروش و ملکیان و فنایی و  نیکفر و دوستدار و طباطبایی و رحیم پور ازغدی و حسن عباسی و حسین شریعتمداری و...همگی جزء همین مردم محسوب می شویم و از امثال ما مردم هم می شوند همان آدمهایی که بر ما حاکمند و دوره ای هم در مناظره های انتخاباتی نشستند به دریدن و پاره کردن هم و بعد هم ما ریختیم توی خیابان به اعتراض و دعوا و بکش بکش از همدیگر!
چرا؟! واقعا نباید بپرسیم که چرا؟
از توهین به پیامبر یا آشفته می شویم یا دفاع نمی کنیم و یا اشاره به نقدهای تند و تیز ژیژک به نطام سرمایه داری غرب می کنیم و می گذریم. از تابو شدن بحث تکامل سخنی به میان نمی آوریم و از خط قرمزی به اسم هولوکاست اسمی به میان نمی آوریم و البته از جان لاک هم نمی گوییم که در زمانه ای چون زمان ما حتا اظهار نظر درباره ی قانون اساسی را جرم تعریف کرده بود چه برسد به مخالفت! در مقام ترجمه ی دردها، نظام های دموکراسی دویست سیصد ساله را با نظام دموکراسی سی ساله باید به مقایسه بگذاریم؟! که یا با تاراج طلای مایاها و اینکاها و پوست کندن سر سرخپوستان به نان و نوا رسید یا با معتاد کردن میلیون میلیون چینی بدبخت با برپا کردن جنگ تریاک و به بردگی بردن کشتی کشتی سیاهان افریقا. آیا اگر مثلا از فرانسه گفتیم نباید از سی سال حاکمیت مردم بر مردم بر پایه ی گیوتینش هم بگوییم و نباید بگوییم آنچه امروز جمهوری فرانسه نامیده می شود، جمهوری پنجم آن است؟  
با خیلی از انتقادها به غرب موافقیم اما نشسته ایم به نقد ذهن گرایی و سوبژکتیو و آبژکتیو میکنیم و درعین حال از آزادی 100 درصدی غرب و 0 درصدی ایران حرف می زنیم درست به همان سادگی که احمدی نژاد هم از آزادی 100 درصدی ایران و 0 درصدی غرب، داد سخن می داد! چقدر همگی شبیه به هم حرف می زنیم!

بله یکی اینجایی را که هستیم را همان سوئد و نروژ وسوئیس می خواهد و آن دیگری خواهان عربستانی است که شیعی باشد و یکی خواهان احیای ایران باستان با امپراطوری کوروش کبیر است یکی خیال می کند در افغانستان یا بنگلادش زندگی می کند و درست در همان حالی که  کسی هم خود را در اردوگاه آشویتس و اسیر دست فاشیستها و گشتاپو می داند و یکی هم توی بار درست کرده در گوشه ی خانه اش نشسته و اینجا را لاس وگاس می بیند و یکی هم کنار خمره ای سفالی نشسته و در آرزوی خم، هپروت را می بیند! یکی از حکومت مردم بر مردم که واقعا وجود دارد داد سخن می دهد و از نداشتن درک و شعور آنها که این را نمی توانند ببینند جملات قصار می سازد و یکی از نفهمی و آن دیگری از نوفهمی مخالفان میگوید ....
بله یکی خود را در بهشت می بیند و آن دیگری در جهنم! یکی هم اصلا بهشت و جهنم را از اساس مزخرف می خواند . بله دوباره همان صفر و صد کسانی که مدام از خمینی می نویسند و در ضدیت او هر رطب و یابسی را به هم می بافند  و گریزی می زنند به خمینی، برای نوشتن برای هر مطلبی، حالا آش دوغ اردبیل باشد و یا کیک زرد نوادا!
ما تا ندانیم کجاییم و بطور ریشه ای آزادی را تبیین نکنیم و تا لااقل روی خود کاربرد واژه ی دموکراسی یا مردم سالاری یا حکومت مردم بر مردم به توافق نرسیم و تا به تفاهم نرسیم که این نوع حکومت اصلا چطور حکومتی است و چه ویژگی هایی دارد و آیا میتوان نظام پادشاهی سوئد را جمهوری و حکومت مردم بر مردم دانست یا نظامی مائوئیستی چین نظام بهتری است یا بهتر است یکی مثل ملکه انگلیس داشته باشیم تا وضعمان روبراه شود! و آیا واقعا جمهوری اسلامی از آسمان افتاده و حرف نویی دارد و یا نه جمهوری اسلامی نظامی است منحط، باقی مانده از فرهنگ و سنتی منحط تر! وباید ان را دوباره شخم زد  .... و تا قبول نکنیم که فساد لازمه ی ممزوج در حکومتهاست و انتظار مدینه ی فاضله تا تشکیل دولت حقه، انتظار بیهوده ای است و ...

بله اینطور که پیداست باید از شاه وشیخ قبل مشروطه فرار کنیم به دامان رضاخان لائیک و از دست او در نرفته اسیر پسر سکولارش شویم و او را با تیپ پا بیرون نینداخته دوباره بیفتیم به جان هم و مشغول جنگ شویم و توی بازسازی سردار سازندگی نشده بشویم سردار چاپندگی و به اصلاحات نرسیده، اصلاحاتمان براندازی نرم لقب بگیرد و با براندازی نرم آن را باید براندازی کنیم و بشود اینکه برای بیرون راندن دست دزدان، دست به یک جیب ببریم و اسامی دزدان را در طی هشت سال جابجا کنیم و لیست بلند بالاتری از دزدان جدید را در جیب دیگری پنهان کنیم و به جای اوردن نفت سر سفره ی مردم، سفره ی انها را از اساس با جادو و ورد و خرافات دود هوا کنیم  و آخرالامر پاکترین دولت در طول تاریخ مان، رکورد دزدی و چپاول را در طول تاریخ مان بزند و چپاولهای نور چشمی ها و آقا زاده ها و نوکیسه های دولتی را شدت بخشد.

بله ما مدام دچار تناقضیم که یکی از جنگ تمدنها می گوید و در همان حالی که دیگری به گفت و گوی تمدنها فرا می خواند یکی دعوت به پوپر می کند و آن دیگری پوپر را قدیمی و منسوخ اعلام می کند یکی چکامه ی سرود وطن می خواند در حالیکه آن دیگری در همان زمان با نگاه به موجی سومی ها در فضیلت جهان بدون مرز شعر می سراید. یکی از کسادی کاسبی مغازه اش می گوید و آن دیگری از نپیوستن به سازمان تجارت جهانی ناله ای شعرگون سر می دهد!

چقدر حرفهای امروز ما شبیه به حرفهای  لااقل150 سال پیش ماست. ملت به تنگ آمده از جور حکام قیام کرد و عدالتخانه خواست. این مردم بی خبر از همه جا، اسم مشروطه به گوششان خورد و وعده و وعید که اگر مشروطه بیاید از در خانه ی شما چلوکباب تحویل خواهد داد و بیچاره ملت منتظر مشروطه خانم( ۀ تانیث) که این مشروطه خانم کی با ظرف چلوکباب درخانه شان را خواهد زد! آنزمان مردم رهیده از ستم شاه و شیخ، سفارت انگلیس را ملجا و منجی خود می شمردند و در باغش به بسط می نشستند. همان انگلیسی که مدتی بعد به کمک روسیه ایران را به دو قسمت شمالی و جنوبی قسمت کرد و نشستند به خوردن کیکی به شکل ایران!

تقی زاده می گفت از فرق سر تا نوک پا باید فرنگی شد و از طرف دیگر مدرس می گفت دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست. در این میان، ملت بیچاره دچار ناامنی و راهزنی و قتل، از خیر همه چیز گذشت و فقط امنیت خواست ..... آنچه از درون این نزاع بیرون آمد رضا خان بود و افسوسی که چرا مدرس به جمهوری رضاخانی تن نداد؟ و آنطور مظلومانه خود را به کشتن داد! رضاخان میر پنج شد شاه و چاپلوسی و تملق از او شاه قدر قدرت و شوکت مکان ساخت و با ارتش فکسنی که درست کرد، روی اسب مرده ی هیتلر شرط بست و عاقبت با یک دستخط فروغی و بفرموده ی انگلیس سوار بر کشتی باری رفت به جزیره ی موریس و انگلیسها پسرش را بر سر ما حاکم کردند. به ترتیب این داستان، استبداد لائیکی که با کلاه پهلوی آمده بود ملت را از دست تاج و استبداد شاه و عمامه ی شیخ نجات دهد رفت و جای استبداد لائیک  را استبداد سکولار گرفت. بطوریکه به گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر در سالهای منتهی به انقلاب 57 حکومت ایران رتبه ی اول نقض حقوق بشر را در جهان از آن خود داشت. نیروهای خودجوش آن زمان امثال حسنعلی منضور را به درک می فرستاد و توسط قانون یک روز نجات دهنده ی ملت از دست یک آدم خائن خوانده می شد و فردای آن روز توسط همان قانون به جوخه ی اعدام سپرده می شد.

انقلاب شد. ملت به تنگ آمده از دست شاه سکولار و بی دین، جمهوری اسلامی خواست و همه گفتند شاه سلطنت کند نه حکومت و ولی اینبار مدرس زمان اشتباه قبلی را نکرد و خواهان برچیده شدن نظام سلطنت و استقرار جمهوری شد!

بله جمهوری اسلامی در اولین روزهایش خرابی ها را بیشمار اعلام کرد و وعده و وعید آب و برق مجانی را به او بستند.خب اینبار ملت منتظر چلوکباب تقدیمی مشروطه خانم نبودند. مواظب باشیم وعده ی سوار شدن بر سفینه چون فضانورد و رسیدن به مریخ و ملاقات با زن نشسته بر تخته سنگ مریخ به ملت ندهیم
بهتر است  بدانیم که مکان ما، مکان موج اولی های تافلر است، ما هنوز وارد موج دوم هم نشده ایم و خیال می کنیم در جایگاه موج سومی ها نشسته ایم و قدر قدرت و صاحب شوکت شده ایم و کشورها باید مدیریت جهان را از ما یاد بگیرند... اصلا خیال می کنیم ساختار جهان به گونه ای است که اجازه خواهند داد که موج دومی شویم چه رسد به اینکه به گرد پای موج سومی ها برسیم!
نگاه کنید به درگیری های سیاسیون و انقلابیون و مردم از صدر تا ذیل، از هر قشر و صنفی که خواستید خواهید دید که  آبشان به یک جوی نمیرود. بله تا وقتی چنین متفرقیم و تا وقتی در چنین اوهامی بسر  می بریم که حرف ما وحی منزل است و  دیگری نفهم و بی شعور و تا وقتی از آزادی بیان توهم ببافیم و تا کسی حرفی زد از کوچک و بزرگمان نفهم و بی شعور و نادانش بخوانیم به زبان مانند این نوشتار و یا با باطوم بر سرش بزنیم وضع همین است و همچنان در بر همین پاشنه می چرخد و خواهد چرخید. لااقل 150 سال است چرخیده است و همچنان هم می چرخد، چکارش دارید، بگذارید باز هم بچرخد.

نظرات 15 + ارسال نظر
بهنام طبیبیان جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 23:02 http://behnamtabibian.blogfa.com

سلام
هر وقت شمارگان روزنامه های ایران از بیست میلیون نسخه در روز گذشت
هروقت شمارگان کتابهای ایرانی از میلیون گذشت
هر وقت وسایل ارتباطی وسیله ای برای ارتباط و نه مبارزه تبدیل شد
هر وقت یک شهروند ارزش خود را از سیاستمداران بالاتر دید
هر وقت برای انجام هر کاری منتظر کمک و مساعدت دولت نماندیم
هر وقت فرهنگ بر اقتصاد و سیاست ارجح شد
هر وقت به جای بالیدن به گذشته پر افتخار به تاسیس آینده اندیشیدیم
هر وقت به اندازه شکم به روح و فکرمان بها دادیم
آنوقت شاید بتوانیم اندکی از این مصیبت بکاهیم

سلام
با این فرمایشات شما دوباره یاد بهمن بیگی افتادم. کاش می شد از آموخته ها و تجربه ی نیاکانمان به بهترین وجه ممکن استفاده کنیم و هر روز قدمی به پیش برداریم

مریم مقدس جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 19:15 http://biseda1364.blogfa.com/

سلام
راستش الان دو روزه که با این چشمان ضعیف دارم مطالب وبتون رو میخونم و سخت فکر میکنم...
به نظر من در جایی گیر کردیم که میانه روی رو در صندوقچه ای گذاشتیم و درش را بستیم و در قعر دریایی غرقش کردیم...یا اینوریم یا اونور...حالا اصلا هم نمیدانیم اینور و ان ور هم کجاست...فقط میخواهیم یک طرفی باشیم...
امروز با خودم فکر میکردم که چرا باید اینگونه بار بیاییم که نتوانیم لااقل به خودمان اجازه فکر کردن در مورد مسائل را بدهیم؟!و هر بار خواستیم کلامی بر زبان بیاوریم شد کفران نعمت...یا اینکه چرا انقدر نمیتوانیم بزرگ شویم که بتوانیم تمام ایدئولوزی های مختلف را بشنویم و در موردش حداقل فکر کنیم...یا اینکه چرا نمیتوانیم انتخاب کنیم؟و هزار چرای بی جواب دیگر....
گاهی از شدت بغض گلو و حرف های زیاد ترجیح میدهم ان را قورت دهم وخلاصه بنویسم
شاد و سلامت باشید

سلام
ممنون و البته عذرخواهی می کنم که با نوشته های طولانی خودم چشم شما رو آزرده ام.
امیدوارم غم ابتدایی ناشی از شناخت حقایق زندگی امروز ما را به فردایی شادتر و روشنتر رهنمون شود
ممنونم از شما

صبا قلم جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 08:31

با سلام
درد دل زیبایی بود
ساده وروان وگویا
حرف وسخن چند نسل
را بیان کرده اید..
اگرانتظارات از یکدیگر
در جامعه ی ماتعریف درستی داشت
شاید باعث این درگیری افکار نمی گردید
شعار زدگی زیاد وآرمان خواهی وکمال پرستی از مسئولین که آنها هم همین
انسان های دور واطرافمون هستند ،انتظاری زیاد را به وجود آورده است
که هرچه مردم وانها می دوند بهم نمی رسند
واگر نگاهی منطقی باشد وهردورا خوب ببیند
متوجه این تصادم نامبارک می شود
وچه خوب است که از تجربیات استفاده شود
ومثلا تقی زاده ومدرس هرکدام سخنی داشتند
ولی به واقع نوعی افراط در هردو دیده می شود
البته برای ما یی که کفه ی مدرس را پذیرا ییم
حرف تقی زاده را از اساس رد میشود
البته این سخن حال گفته میشود وبعد
این فراز وفرود ها...
به هرحال درفضای پر از احساس وفداکاری
که لازمه ی هر انقلابی است ،سخن از ..منطق
کمی سخت ووباور ناپذیر است
وصد البته این به معنای سوء استفاده های مالی میلیاردی
وپشت کردن به مردم نمی باشد

سلام
شاید دلیل همه ی اینهایی که برشمردم و برشمردید این باشد که ما ملتی شفاهی هستیم و تاریخ ما به تاریخ تحلیلی تبدیل نشده.
ذهن ما حتا انبان فکری کسانیکه علاقمند به تاریخ هستند پر شده از حوادث منقطع و جدا از هم، که از دلیل به وجود آمدن هر یک از حوادث در گذشته ی تاریخی خود تحلیل درستی نداریم و نمی توانیم از آن تجارب برای امروزمان بهره ببریم و برای آینده برنامه ریزی کنیم

بهمن جمعه 24 بهمن 1393 ساعت 00:14 http://bahmankarimi63.blogfa.com/

به به جناب ستاریان عزیز
ارادت
آقا چرا لقمه رو میچرخونید؟! بنده اصل مطلب رو گرفتم دیگه جمهوری اسلامی خیلی نازه

سلام
به قول شما چاکراتیم آقا بهمن
خب باید بگم من اصلا منظورم این نبود که شما گرفتی می خواستم بگم به همه چیز نسبی نگاه کنیم نه مطلق

سامان پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 20:54

آقا ستاریان پیامتون بهترین پیامی بود که تو این لحظه می تونستم دریافت کنم .
واقعا ممنونم

مصطفی جهانمردی پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 20:32 http://yadedoust.blogfa.com/

سلام آنچه را نوشته اید حقایقی از تاریخ است و تاریخ معلمی بزرگ است اگر درست و بی غرض و از راه ارشادو آگاهی با آن کنار بیاییم جمله آخرتون منو به یاد گالیله خدا بیامرز انداخت !! با آن درس بزرگ تاریخیش
موفق باشید

سلام
خوشحالم با شما آشنا شدم چون ظاهرا زبان مشترکی با هم داریم

رجعت صدر پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 20:26 http://raj3at-e-sadr.blogfa.com

راستی به کتابستان شهدا هم سر زدم کتابسرای خوبی است کتابی که می خواستم پیدا نشد اما آن کتاب پرتوهایی که فرموده بودید را دیدم مجموعه ای است از تمام جلدهای پرتوهای جیبی چاپ مؤسسه همه در یک کتاب...
ولی نشر شهرداری تهران است و من کتاب های دیگرش را در وصف شخصیت های دیگری با همین شکل چاپ و نشر دیده بودم
در کل از پرتوهای امام موسی صدر چاپ مؤسسه کاملتر است اشکالات آن کتاب ها حل شده و در ضمن همه در یک کتاب کوچک جمع آوری شده
ممنون از پیشنهاد خوب و مفیدتان

بله جای خوبی برای عرضه ی کتاب درست کردند هر چند سرشون زیاد شلوغ نیست و من نمی دونم صرفه اقتصادی هم براشون داره یا نه؟
پرتوها کتاب بالنسبه قطوری بود
خوشحالم پیشنهادم توصیه ی بدی از آب درنیامده و راضی برگشتید

راستی من برای پست پروانه‌های مرده با هم فــــرق دارند... شما دیروز کامنتی نوشته بودم و ارسال کردم که ظاهرا نرسیده! از دست بلاگفا آی هواررر

رجعت صدر پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 20:19 http://raj3at-e-sadr.blogfa.com

راستش من از این متن چیزی به جز سرگیجه و تاب خوردن در تاریخ دستگیرم نشد
دقیقاً نفهمیدم مقصود چیست؟ آخر قرار است به چه نتیجه ای برسیم؟ مثل این که سوار چرخ و فلک شده باشم
حالا تصور کنید من گیج و حیرت زده دارم متن را می خوانم و دارم سعی می کنم در ذهنم ارتباطی میان بندها و حوادث تشریح شده بر قرار کنم که میرسم به اینجا:
"نگاه کنید به درگیری های سیاسیون و انقلابیون و مردم از صدر تا ذیل..."
ما هم که مجنون...
چند بار جمله را از اول تا آخر و از آخر به اول خوانده ام و با خودم می گویم «صدر» لابد امام صدر است...«ذیل» کیست که من نمی شناسم؟
فکر کنم این تب جنون ما دارد بالا می زند... برم یک فکری به حال خودم بکنم

همونطوریکه برای دوستان دیگه هم گفتم شما به گیرنده ی خودتون دست نزنید اشکال از فرستنده است. البته شاخک و آنتن شما هم به "صدر" حساسیت ویژه ای داره و این وسط من بی تقصیرم
شما عاقلید و توی این شک نکنید

امیری-عبدالرسول پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 17:45 http://abamiri.blogfa.com

سلام
خدایی لذت بردم از متن . اصلا انگار خودم تو یک بی خوابی شبانه اینا را مرور ذهن کرده بودم یه جایی بنویسم و یا به یکی بگم .به قولی : جانا سخن اززبان ما می گویی
محشری شده تو این رسان های جدید التاسیس که اصل آدم را میبره توبهت . یهو میبینی یه کسایی بت این جوان ها شدند که رسواییشون مثل روز روشنه ولی نسل جوان گریزان از عملکرد مدعیان اینا را برای خودشون اسوه قرار میدن ..یه کتاب از شریعتی نخونده دم از شریعتی می زنند . یه جمله هایی را از این و اون به اشتراک میذارند که اصلا مرغ بریان را بخنده میندازه اگه ازشون مدرک و منبع بخوای مسخره می کنند . داستانی شد این میهن ما ...

سلام
نسل ما دردهای مشترکی داره و به زبانی مشترک حرف میزنه. اما نسلهای بعد از ما قادر به فهم زبان ما نیست همونطوریکه ما زبان اونا رو نمی فهمیم. از گسست نسلها زیاد گفتند و تا به جایی رسیده اند که اختلاف سنی 5 یا 6 سال رو هم با همون گسست تعریف می کنند. با این همه اختلاف و تفرق ما داریم به سمت تنهایی مفرط آدمها پیش میریم و این بسیار بسیار خطرناکه!

مریم پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 16:18

سلام
آقای علایی به نظر من آدمها به همون اندازه که به چنین مباحثی نیاز دارند به آشپزی و شعر و شاعری و ...هم نیاز دارند .
مگه پیامبر (ص) و ائمه (ع) 24 ساعته بحث سیاسی می کردند و دنیا رو کاملا رها کرده بودند ؟!

سلام
به گمانم آقای علایی می خواست بگه که این حرفها تمام از متن زندگی ماست و چرا حوصله ی خوندنش نیست و چرا پیچیده فرضش کردید؟ که البته همانطور که ایشون گفتم این ایراد به من وارده که حرف ساده ای رو زیادی پیچیده اش کرده بودم

مریم خانم این بحث من سیاسی نبود و البته سیاسی هم داشت اما زندگی سیاست زده ی ما، ما رو ناچار می کنه که هر حرفی می خواهیم بزنیم یک گوشه اش به سیاست گره می خورد!
شده ماجرای پا روی دم شاه گذاشتن مدرس و پیغامی که مدرس فرستاد اعلیحضرت حدود دم خود را مشخص کنند تا ما با دانستن آن حدود پا بر روی دم ایشان نگذاریم. خب کجای زندگی ما خالی از دخالت سیاست مونده؟!

علایی پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 15:13

سلام
بالاخره آن قلمی که باید دیده میشد دیده شد. دوست من ما همان موج اول الوین تافلر هم نیستیم . مگر انقلاب کشاورزی رخ داده اینجا؟ ما که از بیخ و بن پدر هرچه کشاورزی و زمین زراعی و چاه عمیق و سد و ....همه را درآورده ایم و از آن سنتی بودن خودمان هم فاصله گرفته ایم . در موج اول هم نیستیم اما دانسته یا نادانسته پز عبور از موج سوم و انقلاب الکترونیکی اش را میدهیم . هیچ کجای دنیا وبلاگ نویس مانند ایران ندارد حتی همین الان که فضای وبلاگستان سوت و کور است هنوز هم تعداد عجیب غریبی مشغول نوشتن هستند اما کو آن کارکردی که مد نظر این تکنولوژی بوده؟ کارمان شده نوشتن از آشپزی و شعر حافظ و سعدی و آن حدیث و....
هفتصدسال از آن حافظ گذشته و مام وطن هنوز یکی مثل او را دیگر نیاورده چون نمیدانیم از زندگی چه میخواهیم. حوصله اش را نداریم. درگیری های زندگی را بهانه چشم بستن خودمان میکنیم . مگر ملل دیگر در بهشت اعلا علیین زندگی میکنند و ما در قعر جهنم؟ اینکه این نوشته های بیدار کننده خریدار ندارد نباید باعث تعجب کسی بشود! مگر گفته های خدای رحمان در بین جماعت خریدار دارد؟ قرآن خدا را یا در روز عزای عزیزان بدست میگیریم یا در تنگی و گرفتاری به فرموده این آدم یا آن آدم فلان سوره اش را بخوانیم تا گرفتاریمان رفع بشود و شب عید پای سفره هفت سین بگذاریم و مسافر از زیرش رد کنیم مابقی اش را هم بیخیال حوصله اش نیست!! حوصله کجاست که برویم 6600 آیه را بخوانیم ببینیم خدا با ما چه میگوید و چه میخواهد. خمینی هم که باشی نمیگذارند از تفسیر سوره حمد بیشتر پیش بروی چون ملت کم حوصله و زیادی خواهی هستیم. مگر نه اینکه جلوی تفسیر قرآن حضرت امام را گرفتند؟ از داشته هایمان استفاده غیر میکنیم . تلفن اختراع میشود برای اطلاع رسانی اما اینجا میشود وسیله ای به جای دید و بازدید و غیبت و ساعتها فک زدن و حرفهای صدمن یک غاز! وبلاگها به عنوان بازوی رسانه ای است در دست ملتها برای رشد عقاید و بهبود تفکر ولی اینجا میشود محل شعر و شاعری و دوست یابی و ...
شما هم بد کردی که اینها را نوشتی . آخر لازم نبود اینهمه در مورد شکافت هسته ای و کوانتوم و نظریه بیگ بنگ بنویسی که چه بشود؟ برای ما که 150 سال اخیر این همه در رنج بوده ایم اما اشاره کوچکی به آن هم بکنی میشود مطلب سنگین و عجیب غریب پس بهتر است شما همچنان بیایی و از شعر بگویی و شاعری و گل و بلبل تا ذهن های راحت طلب ما را حتی برای اندکی هم به تفکر وانداری!

سلام
شاید من توی این نوشته بلند و پر گو، این حرف نغز رو از خاطر برده بودم که : "هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد" و " کم گوی و گزیده گوی چون در "
اما چه کنم وقتی درد تمام وجود آدم رو پر می کنه گاهی آدم ناچار میشه نعره بکشه و فریاد و فغان کنه و زمین و زمان رو به هم بدوزه و کار به این نداشته باشه که بعضی ها می خواهند بخوابند، خسته اند، به استراحت احتیاج دارند، خودشان درد دارند و حوصله ی شنیدن آه و ناله ها و داد و فغان های دیگری را ندارند و ....

البته که حرفم ساده است و از اختر فیزیک و فیزیک کوانتوم نگفته ام. اما چون مجبور شده ام برای سهولت فهم مطلب مثال بزنم از فرط فراوانی مثل زدنم، حرف ساده ام پیچیده شده یا غامض به نظر رسیده پس این ایراد به من وارده نه به مخاطبین من

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 14:41 http://fazeinali.blogfa.com/

سلام سلام
من که هیچ نوفهمیدم و اومدم بگم اینا چی بید که با خواندن کامنت مریم بانو متوجه شدم گیج شدنم چندان عجیب نیست اعتراف می کنم سیاستمداری من بدوی هم نیست

سلام
شما به گیرنده های خودتون دست نزنید این ایراد از فرستنده است. زبان من، الکن از گفتن به آن زبانی است که دوستان نزدیکم به آن زبان حرف می زنند.

آتش پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 12:37 http://dideno.blogsky.com

ممنون از بررسی اوضاع ایران از دیروزتا امروز و احتمالا تا 150 سال آینده مطمئناً اگر جز به قلم شما بود تاب خواندن
همه این متن را نمی آوردم . اما چون صحبت از زامبی ها و اجنه
شده بود گفتم دیگه لازمه که یک اعلام حضوری داشته باشم .

سلام
ممنونم که با همه ی گرفتاری و مشغله هایی که دارید این متن بلند و دراز دامن رو خوندید. همونطوریکه توی اون کامنت گفتم من خودم انتظار نداشتم یک خروار مطلب رو جز اجنه و ملائکه یا زامبی ها و حوری ها کسی بخونه خب الحمدالله ملائکه و حوری ها آمدند و لااقل اعلام حضور کردند

مریم پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 08:28

سلام
چقدر من با سیاست بیگانه ام ! باور کنید از نصف چیزایی که نوشتید سر درنیاوردم ! حتی خیلی اسمها برام غریبه و ناآشنا بودند !
من فقط بر اساس چیزایی که می بینم حرف می زنم نه براساس تاریخ ...سیاستمداری من از نوع بسیط و بدویه !
من فقط اینو می دونم که درسته مسئولین از جنس مردمند اما بعضیهاشون اینقدر از مردم فاصله گرفتند که من یکی اصلا باهاشون احساس قرابت و نزدیکی نمی کنم .
در مورد اتحاد هم نمی دونم این "همصدایی و با هم بودن" به چه قیمتی باید تموم بشه ؟

سلام
متاسفانه همه ی هست و نیست ما با سیاست گره خورده و اصلا نمیشه حرفی زد الا اینکه گریزی به صحرای کربلای سیاست هم بزنیم.
دوستی دارم ساکن نروژ. می گفت توی نروژ مردم سیاستمدارها رو برای دوره ای برای وکالت انتخاب می کنند و دیگه کاری ندارند که چکار کرد یا نکرد. و می گفت اونجا برای تعویض یک لامپ سوخته هم متخصص و برقکار میارند و دست به آچار نمی زنند و مردم سرشون به کار خودشون گرمه و توی کار همئیگه دخالت نمی کنند و به هم کاری ندارند.
اما ما اینجا به عالم و آدم کار داریم و همگی پرفسورای همه ی رشته های دانشگاهی رو داریم و جعبه ابزاری هم توی خونه هامون داریم که فقط با جرثقیل میشه جابجاش کرد. حتا کار تعمیرکار ها رو قبول نداریم. مشکل ما ریشه دار تر از این حرفهاست و علت فاصله گرفتن مسئولین ما هم از همین جاها نشات میگیره. فکر میکنند سری توی سرها درآورده اند و تافته ی جدا بافته شده اند. و نمی دانند که هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش

ناهید پنج‌شنبه 23 بهمن 1393 ساعت 05:43

سلام داداش عزیز
از دست شما ط ن ب گرفتن خیلی برکت داره ، آخه از بس که سخاوتمندین، به جای مدالها صندوق صندوق جواهرات سلطنتی اهدا می کنید
کامنت خوب و جامع شما را با شما خوندم ( البته فکر کنم شما الان خواب هفت پادشاه را می بینید )
در واقع خلاصه ای از تاریخ 150 ساله ی ایران بود ، واقعا زحمت کشیدین ، ممنونم
با این که تازه از بحثهای سیاسی جماعت اخوان تو خونه مون خلاص شده بودم ، ولی خب نتونستم نسبت به این پست بی تفاوت باشم
این قسمت مطلبتون بنظرم خیلی جالب بود :
اینکه برای بیرون راندن دست دزدان، دست به یک جیب ببریم و اسامی دزدان را در طی هشت سال جابجا کنیم و لیست بلند بالاتری از دزدان جدید را در جیب دیگری پنهان کنیم و به جای اوردن نفت سر سفره ی مردم، سفره ی انها را از اساس با جادو و ورد و خرافات دود هوا کنیم و آخرالامر پاکترین دولت در طول تاریخ مان، رکورد دزدی و چپاول را در طول تاریخ مان بزند و چپاولهای نور چشمی ها و آقا زاده ها و نوکیسه های دولتی را شدت بخشد.
خب با این اندیشه ی نابی که شما دارین ، ایکاش شما هم ( مثل آقای هاشمی وزیر بهداشت ) یکی از وزرای دلسور دولت بودین
تازه با نوشتن این کامنت طولانی موضوع دیگه ای رو هم به ما ثابت کردین ، این که بلاگ اسکای به کاربرانش اجازه میده تا هر چقدر که دلشون بخواد مطلب بنویسن
داداش عزیز همشا سلامت و شاد باشید

سلام خواهر گلم
ط ن ب بازم مبارکتون باشه
ما شاءالله شما صندوق صندوق جواهرات رو می برید و من فقط نگران جا دادنش هستم کجا میزارید اینا رو؟ یه وقت دزد نبره همه رو
خب البته من روزهایی مثل شما اهل دیرینویچ هستم اما شما همیشه ساکن دیرینویچید بله خواب بودم ساعتی که شما تشریف آوردید

البته خیلی ممنوم که وقت گذاشتید و دردنامه ی من رو خوندید اما فکر میردم این نوشته بیشتر از اینکه سیاسی باشه صبغه ی اجتماعی داره. من دارم از وضع و حال فرهنگی و اجتماعی ما مردم می گم و البته از منتخبین و بالا اومده های از میان همین مردم
درد ما این هستش که بیچاره نخبه هایی مثل وزیر بهداشت وسط چرخ دنده های سیستم معیوب یا از بین میرند یا کارشون بی اثر و ابتر می مونه

ممنونم از لطف و محبت دائمی شما که اغلب مایه ی شرمندگی من میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد