با خمینی جلوه ما دیگر است

بسم الله الرحمن الرحیم 

این روزها نمی دانم چرا در حال و هوای جبهه ها هستم؟  شاید به این دلیل است که به سالگرد جنگ تحمیلی نزدیک می شویم.هر چه که هست این شعر را مناسب حال خود و این روزها دیده ام : 

             کربلای جبهه ها یادش به خیر 

بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند 

عده‌ای « حسن‌القضا » را دیده‌اند
عده‌ای را بنزها بلعیده‌اند 

بزدلانی کز هراس ابتر شدند 

از بسیجیها بسیجی‌تر شدند 

آی، بی‌جانها ! دلم را بشنوید 

اندکی از حاصلم را بشنوید 

تو چه می‌دانی تگرگ و برگ را 

غرق خون خویش، رقص مرگ را 

تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست 

بین ابروها رد قناصه چیست 

تو چه می‌دانی سقوط «پاوه» را 

« باکری» را « باقری» را « کاوه» را 

هیچ می‌دانی « مریوان» چیست؟  

هان !هیچ می‌دانی که « چمران» کیست؟  

هان !هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست 

هیچ می‌دانی « دوعیجی» در کجاست؟ 

ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند 

این صدای بوستانی پرپر است 
این زبان سرخ نسلی بی‌سر است 

تو چه می‌دانی که جای ما کجاست 

تو چه می‌دانی خدای ما کجاست 

با همانهایم که در دین غش زدند 

ریشه اسلام را آتش زدند 

با همانها کز هوس آویختند 

زهر در جام خمینی ریختند 

پای خندقها احد را ساختند 

خون‌فروشی کرده خود را ساختند 

باش تا یادی از آن دیرین کنیم 

تلخ آن ابریق را شیرین کنیم 

با خمینی جلوه ما دیگر است 

او هزاران روح در یک پیکر است 

ما زشور عاشقی آکنده‌ایم 

ما به گرمای خمینی زنده‌ایم 

گرچه در رنجیم، در بندیم ما 

زیر پای او دماوندیم ما 

سینه پرآهیم، اما آهنی 

نسل یوسفهای بی‌پیراهنیم 

ما از این بحریم، پاروها کجاست؟  

این نشان ! پس نوش داروها کجاست؟ 

ای بسیجیها زمان را باد برد 

تیشه‌ها را آخرین فرهاد برد 

من غرور آخرین پروانه‌ام 

با تمام دردها هم خانه‌ام 

ای عبور لحظه‌ها دیگر شوید

ای تمام نخلها بی‌سر شوید

ای غروب خاک را آموخته

چفیه‌ها ! ای چفیه‌های سوخته !  

ای زمین ! ای رملها، ای ماسه‌ها 

ای تگرگ تق‌تق قناصه‌ها 

جمعی از ما بارها سر داده‌ایم 

عده ای از ما برادر داده‌ایم 

ما از آتشپاره‌ها پر ساختیم  

در دهان مرگ سنگر ساختیم  

زنده‌های کمتر از مردارها !  

با شما هستم، غنیمت‌خوارها !  

بذر هفتاد و دو آفت در شما  

بردگان سکه ! لعنت بر شما 

بار دنیا کاسه خمر شماست 

باز هم شیطان اولی‌الامر شماست 

با همانهایم که بعد از آن ولی 

شوکران کردند در کام علی 

باز آیا استخوانی در گلوست؟ 

باز آیا خار در چشمان اوست؟ 

ای شکوه رفته امشب بازگرد

این سکوت مرده را در هم نورد
از نسیم شادی یاران بگو

از « شکست حصر آبادان» بگو

از شکستن از گسستن از یقین 

از شکوه فتح در « فتح‌المبین» 

از « شلمچه»، « فاو» از « بستان» بگو 

ای شکوه رفته ! از « مهران» بگو

از همانهایی که سر بر در زدند 

روی فرش خون خود پرپر زدند 

پهلوانانی که سهرابی شدند 

از پلنگانی که مهتابی شدند 

ای جماعت ! جنگ یک آیینه است 

هفته تاریخ را آدینه است 

لحظه ای از این همیشه بگذرید 

اندر این آیینه خود را بنگرید 

http://www.cloob.com/club/post/showreplay/clubname/shohadaa/topicid/1427602/postid/ 

4706058/clubname/shohadaa

 

نظرات 8 + ارسال نظر
جلال ستاری یکشنبه 26 شهریور 1391 ساعت 00:06 http://kamitaamol.mihanblog.com

سلام
می دونید این شعرو کی گفته و خطاب به کی گفته ؟ راستش اسمش یادم نیست اما توو تلویزیون داشت حرف میزد دل خونی از اصلاح طلبا داشت شاعرشو توو گوگول پیدا کنید میفهمید که مخاطب این شعرش کیه ؟

محمد مهدی پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 14:32 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
رسیدنتون بخیر. چند روزی غیبت داشتید و انگار نبودید.
جناب ستاریان شعر قشنگی بود و درد و حال رزمندگان حایه نشین امروزیلذت بردم و با خواندنش به فکر نیز فرو رفتم. عجب حال و هوایی بود. عجب روزگاری بود و عجب ادم هایی داشت. خوبی هایی داشت بیاد ماندنی اما با تمام این خوبی ها امیدوار هیچ وقت و هیچ بار تکرار نگردد.
موفق باشید.

سلام
جایی نبودم مشکل کامپیوتری و وصل به اینترنت داشتم!
بله روزهای خوبی بود. مثل ما شده قربون چشمهای بادامی و من بادام می خوام.
مثلا اسم کانال که میاد گرماییها یاد کولر می افتند دیپلماتها یاد سوئز ،یعضی ها یاد تلویزیون و ماهواره.. اما ما..یاد کانل مجنون، یاد کانال ها که بچه ها جا مونوند و عطش لحظات آخر همرزمان

شهید خرد پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 11:53 http://dinpajoohan.mihanblog.com/post/190

این روزها برای من هم دقیقا خاطرات و یاد جنگ و شهادت بصورت ویژه در ذهنم جاری میشود

و برایم جالب است که در خودم گمان میکنم به هیچوجه نمیتوانم انها را درک کنم یا حتی ارزش کارشان را بدانم

نسل انها را باید طلایی ترین نسل بدانیم هرچند زیاد قیاس کردن خوش نمیدانم اما هر منصفی اگر به امکانات نسل دیروز و افتخارتشان نگاه کند نمیتواند وجود انها را چیزی جز طلا و اکسیر سعادت بداند

راه و یادشان جاویدان باد ........

آنتی ابسورد پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 11:24 http://anti-absurd.blogfa.com

سلام بر آقا مصطفا
لایک به سیّد

کوثر چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 21:25

خب البته جناب محمدی تقاضای مدال نداشتندپس بنده ط ن ب

خب البته برنده ی طلا، مدال را هم نحواهد به زور به او خواهیم داد پس طلب نکنید که نمی شود!

کوثر چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 21:24

خوشحالم که نظر بالایی رو حذف کردین
اینجور هم بی ادب محکوم میشه هم من دوممممم میشم

کوثر چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 21:22

سلام
بله این روزها برای خیلیها خاطره داره!برای اونایی که بودند ودیدند وحس کردند!با چشم دل وچشم سر...
هنوزم که هنوزه با اینکه خیلی کوچیک بودم صدای موشک توی ذهنم زنده ست...
خدا کنه هیچوقت اون روزها نیاد!البته جنگ وخونریزیها!همدلیها از الان بیشتر بود وصفا وصمیمیت موج میزد!کاش صفای اون دوران الان بود وامنیت الان اون وقت...
چرا هیچوقت هیچ چیز جای خودش نیست...!؟

سلام
بله. جنگ که در ذات خودش مخرب هست و آرزویی برای شروع یک جنگ تازه هم ارزوی تخریب و کشته شدن انسانهاست و البته که باید از آن اجتناب کرد.
این حس نوستالوژیک و یاداوری خاطرات و بزرگداشتها برای آن همه یکرنگی و بیرنگی است.
واقعا که هیچ چیز جای خودش نیست، مثلا زمان جنگ هم ۸۰ درصد ارزش پول ملی سقوط نکرد.

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 22 شهریور 1391 ساعت 20:50 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
نزدیک شدن به سالگرد آغاز جنگ، اشکال ندارد. به هر حال یک روز تقویم، 31 شهریور است. اما امیدوارم ان شاء الله دیگر بار به خود «جنگ» نزدیک نشویم.
طبق عقل من، جنگ است که «جام زهر» و بلکه «دریای زهر» است، نه که استقبال از خاتمه ی جنگ «جام زهر» باشد.
طبق عقل من، منافع و مصالح و صلح و امنیت ملت ایران باید ملاک و فصل الخطاب باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد