ازدواج در تهران قدیم

بسم الله الرحمن الرحیم 

جمعه دهم شهریور جشن ازدواج پسرم است. آرزومند دعای خیر شما برای خوشبختی شان هستم. دیروز بدنبال مطلبی می گشتم بطور اتفاقی به این متن در باره ی عروسی برخوردم، فکر کردم بی مناسبت نیست تا آن را نقل کنم گرچه انگار خوشی های روزگار قدیم هم از رنگ و بوی دیگری بوده! مطلب مفصل است. خودتان اگر خواستید به آدرس داده شده بروید و آنرا کامل بخوانید. اما در اینجا خلاصه اش و از خرید عروسی به بعد را می گذارم. شاید وصف العیش، راستی راستی نصف العیش شد!   

مطلب با اینترنت اکسپلورر به هم ریخته دیده می شود. دوبار هم حذف کرده و مجددا ارسال کردم و مشکل همچنان باقی است. اما با مرورگرهای دیگر مطلب، بدون اشکال نمایش داده می شود! 

 

                ازدواج دو کبوتر عاشق!

 ازدواج در تهران قدیم  

خرید عروسی
پس از خواستگاری و پسند طرفین و انجام مراسم بله برون، را هر زمانی که طرفین موافقت کردند و مورد قبول واقع می شد و ایجاد اشکالی نمی کرد. جهت خرید وسایل عروسی تعیین می کردند. وسایلی که معمولاٌ در این زمان خریده می شد عبارت بود از پارچه و با لباس دوخته شده، آیینه و شمعدان، وسایل آرایش عروس، لباس های زیر برای عروس، کفش و جوراب، لوازم مربوط به سفره عقد و دیگر وسایل اینچنین، نکته دیگر قابل ذکر آن که برای این خرید یک یا دو نفر از خانواده عروس و داماد انتخاب می شدند که معمولاٌ نیز در این خرید عروس و داماد شرکت نداشتند ( البته این قضیه جنبه همگانی نداشته و گاهی خود عروس و داماد شرکت می کردند ) و نمایندگان به سلیقه خود وسایل مورد نیاز را خریداری می کردند. در ضمن این نکته را نیز باید متذکر شد که خرج این دسته خریدها کلاٌ به عهده داماد بوده است .

جهازبران
چند روز قبل از عروسی و گاهی روز قبل از آن، مراسم جهاز بران صورت می گرفت. برای جهاز بران چند نفر طبق کش به همراه چند قاطر اجیر می شدند تا وسایل جهیزیه عروس را به خانه داماد حمل کنند. علاوه بر طبق کش ها، عده ای نقاره زن نیز استخدام می شدند تا در طول راه به هنرنمایی بپردازند. قبل از رسیدن گروه مزبور چند تن جلوتر به خانه داماد می رفتند و قسمتهایی از خانه داماد را که برای عروس در نظر گرفته شده بود، نظافت کرده و به اصطلاح آب و جارو می کردند. هنگامی که جهیزیه در خانه داماد جای می گرفت. فردی از طرف خانواده عروس صورت اسبابی که آورده بودند را نشان داماد می داد و از وی بابت آنها رسیدی دریافت می کرد که به آن سیاهه می گفتند. علاوه بر آن دادن انعام به طبق کش ها و نقاره چی ها جزو وظایف داماد به حساب می آمد. طبق کش ها علاوه بر انعام مزبور اجازه داشتند که نقل ها و پارچه های کف طبق ها را که برای تزئین تدارک دیده شده بود را برای خود بردارند. وسایل جهیزیه طبق توافقی که قبلاٌ بین خانواده های عروس و داماد صورت گرفته بود تهیه می شد. به عنوان مثال گاهی عبارت بود از  دیگ، قابلمه، ملاقه، آبکش، مجمع های مسی، آفتابه لگن و اسباب دیگری همچون رختخواب، متکا، پشتی، پرده، سماور، بلور و علاوه بر همه اینها، آینه و قرآن جزو اصلی مهمترین وسایل جهیزیه به شمار می رفته است .

حنابندان
سه یا چهار روز به عقد مانده حنابندان انجام می گرفت که اولین آرایش عروس را انجام می دادند. آرایش عروس )بزک عروس) پس از پایان استحمام، عروس را با ساز و دُهل به خانه می آوردند و در این هنگام مشاطه ای که از قبل فراخوانده شده بود شروع به آرایش عروس می کرد. آرایش های گذشتگان در فرهنگ های فارسی تحت عنوان ( هر هفت ) معرفی شده است و هر هفت یعنی لوازم آرایش زنانه که در قدیم عبارت بود از هفت چیز  سرخاب، سفیدآب، حنا، وسمه، سرمه، زرک، غالیه و خال، بنابراین هر هفت کردن به معنی آرایش کردن است و مترادف آن نیز همان اصطلاح هفت قلم آرایش کردن می باشد.

مراسم عقد کنان
مراسم عقدکنان را معمولاٌ در خانه عروس انجام می دادند و برای انجام این امر اتاقی را در نظر می گرفتند که مراسم عقدکنان در آن اجرا می شد. قبل از شروع مراسم چند تن از زنان خوش سلیقه و خوشبخت فامیل، برای تزئین سفره عقد در اتاق مزبور حاضر می شدند و با ظرافت خاصی اسباب سفره را در سرجای خود می چیدند .اسباب سفره عقد عموماٌ عبارت بود از نقل و شیرینی، چند کله قند، چند لاله یا جار، گلابدان، خنچه، اسپند، کاسه ای آب که رویش یک برگ سبز باشد و .... به هنگام عقد عروس را مقابل آیینه و رو به قبله می نشاندند و به هنگامی که عاقد در حال خواندن خطبه عقد بود لازم می دانستند که عروس خانم حتماٌ در آیینه نگاه کند تا بدین ترتیب بختش همچون آیینه صاف و روشن باشد و همچنین در موقع خواندن خطبه دو زن سپیدبخت دو سر پارچه ای سفید را گرفته و در بالای سر عروس نگاه می داشتند و زن سپیدبخت دیگری به نیت شیرین شدن زندگی عروس بر سر او قند می سایید و در این هنگام فرد دیگری با یک سوزن و نخ هفت رنگ جلو آمده و تعدادی کوک بر پارچه مزبور می زد. به هنگام این کار زیر لب می خواندند، دوختم، دوختم، زبان مادر شوهر، خواهر شوهر، جاری و پدرشوهر را دوختم.

بردن عروس
پس از جاری شدن خطبه عقد و مراسم عقد کنان چند ساعتی را به زدن ساز و رقص و شادمانی سپری می کردند. آنگاه چند نفر از خانه داماد با اسب سفیدی برای بردن عروس می آمدند. عروس را سوار بر اسب کرده و در جلوی آنها عمله جات طرب و پشت سر آنها نیز جاروکشان و سپس اسب عروس حرکت می کرده است. وقتی قافله عروس به خانه داماد می رسید باید داماد به پیشواز عروس می رفت و نارنجی به طرف وی پرتاب می کرد. اگر عروس می توانست نارنج را در هوا بگیرد نشانه آن بود که عروس بر سر داماد مسلط خواهد شد. هنگامی که می خواستند عروس را به خانه داماد ببرند پسربچه نابالغی را آورده و یک بقچه حاوی نان و پنیر را به وی می دادند و بچه موظف بود که این بقچه را به کمر عروس ببندد و با این نان و پنیر عروس را روانه خانه داماد می کردند. وقتی که عروس می خواست پایش را در آستانه در خانه داماد بگذارد. فندق یا گردویی را زیر پایش قرار می دادند تا به این ترتیب هر گونه طلسمی که برای عروس شده از بین برود در هنگام ورود ، عروس زیر لب می گفت یا عزیزالله، به این نیت که عزیز شوهرش بشود و در این موقع داماد باید با بالای سر در خانه برود تا عروس از زیر پاهای او عبور کند تا بدین طریق در زندگی بر سر عروس مسلط باشد در موقع ورود داما به اتاق عروس نیز، کفش های عروس را در بالای در قرار می دادند تا بدین ترتیب عروس بر سر داماد مسلط باشد. بعد از اینکه عروس به خانه داماد وارد شد زن های فامیل می آمدند و شروع به شادمانی می کردند. آنان بر سر عروس و داماد مانند سرعقد نقل و پول می ریختند و می گفتند که هر گاه از این نقل دختر دم بختی بخورد به زودی بختش باز می شود .مسأله دیگر اینکه داماد نیز می تواند در این مجلس زنانه حضور داشته باشد و بر این عقیده بودند که در این شب داماد به تمامی زنان محرم می باشد. 

نظرات 27 + ارسال نظر
ایکس شنبه 18 شهریور 1391 ساعت 13:20

شادکامی و دیزیوی خوشبت وار را برای فرزند و عروستان آرزومندم.

یه دختر سردرگم دوشنبه 13 شهریور 1391 ساعت 20:53 http://bepochiresidam.blogfa.com/

سلام خوبید من خواننده ی وبتون هستم گفتم کمی باشما مشورت کنم نمیدونم چرا دارم اعتماد میکنم ولی بنظرم قابل اعتماد میاید منم مثه دختر خودتون بدونید گفتم یک آدرس وب بزنم بیاید توی وبلاگم جوابمو بدید و کمی از سر در گمی درم بیارید
چندروز دیگه امتحان دارم و هیچی نخوندم و حوصله ی هیچ کی و ندارم یه جورای به پوچی رسیدم قصه ی زندگیم طولانیه ...شاید حساس شدم
ببخشید قتتونو گرفتم

سلام
ممنون که مرا می خوانید و اعتماد می کنید. اما اعتماد به تنهایی کافی نیست چرا که من خودم سوالات بی جواب مانده بسیار دارم.

دل نوشته های من یکشنبه 12 شهریور 1391 ساعت 19:40 http://taghadoos.blogfa.com/

راستی یه چیز عجیب تر از اون چرا توی مهمونی ها خانوم ها جای کوچیکو میدن به آقایون کلا کل خونه رو مصادره میکنند

دل نوشته های من یکشنبه 12 شهریور 1391 ساعت 19:39 http://taghadoos.blogfa.com/

سلام خوشحالم کردید که به وب من هم سر زدید مبارک باشه شیرینی یادتون نره واسه بچه های مجازی
به نظر من زندگی ساده نیست عجیبه بعضی وقتا واقعا کلافه کننده و گاهی هم خوشی های زود گذر داره
چه کسای یودند که حتی واسمون عزیز بودند و حالا فراموششون کردیم
درکل زندگی عجیب غریبه

شاعرشنیدنی ست یکشنبه 12 شهریور 1391 ساعت 10:47 http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

سلام
به میمنت ومبارکی و با آرزوی خوشبختی وسعادت برای آقاپسروعروس خانم
ما هنوز بعضی از این رسمهارو حفظ کردیم مث حنابندان و جهازبران و بله برون و ... تازه ما نون بله هم داریم!! مربوط به بعد از نامزدی میشه که خانواده داماد نون میپزن و با یک سری خرید دیگه اولین عید به خانه عروس میرن
به روزم

سلام
ممنون از لطف شما
کاش می نوشتید که اهل کجایید که این رسوم در آنجا همچنان پابرجاست؟

من هم با عذرخواهی از تاخیر، فقدان پدر را به شما تسلیت می گویم. بی آنکه بدانم، در پست بعدی از همین آمدنها و رفتنها گفته ام. روحش شاد

کوثر شنبه 11 شهریور 1391 ساعت 20:16

بله باید هم بخندید شما خانمها از اشغال و اشغالگری خوشتان می اید دیگه
نمی دانید برای کامنت گذاشتن و سر زدن به کامنتم چه مصیبتی کشیدم با ویندوز خراب و اینترنت دایال اپ!

مهدی نادری نژاد شنبه 11 شهریور 1391 ساعت 15:23 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
جناب ستاریان
عذر تاخیرم را پذیرا باشید.
از صمیم قلب برای این دو جوان از خداوند متعال خوشبختی را آرزومندم. به قول قدیمی ها به پای همدیگر پیر شوند.

سلام آقای نادری نزاد
ممنوم . به وقفه های وبلاگ نویسی شما تا حدودی عادت داریم اما می دانستم که بزودی بازخواهید امد. ممنونم از اینکه دعا و لطف و محبت شما هم شامل حال آنها شد.
..........
پی نوشت:


قدم نو رسیده مبارک



قابل توجه دوستان:
اقای نادری نژاد به تازگی پدر شده است

بین الحرمین شنبه 11 شهریور 1391 ساعت 11:23 http://dinpajoohan.ir/post182

سلام خیلی جالبه واقعا چقدر همه چیز تغییر کرده؟؟/هرچند خرافاتی هم بودند اما از الان ..................
به ما هم سربزن

سلام
بله راستش من با وجود اینکه دو سه بار خوانده ام اما باز دوست دارم و دوباره می خوانم و هربار لذت میبرم از خواندنش.
اینترنتم قطع است اما ان شاءالله بزودی خدمت می رسم.
...
می خواستم خدمت برسم اما آدرس باز نمی شود!

سلمان محمدی شنبه 11 شهریور 1391 ساعت 09:59 http://salmanmohammadi2.blogsky.com

سلام. آقا عذر تقصیر میخواهم. راستش تهران نبودم. الان هم نیستم. ولی انگار اعتیاد به اینترنت و وبلاگ بازی نگذاشت سراغ کارت اینترنت نروم.
در هر حال مبارک باشد. فکر نمیکردم بچه های به این بزرگی داشته باشید. ما شاء الله. خدا حفظ شان کند و خیرشان را ببینید بمحمدٍ و آله صلی الله علیهم اجمعین.

سلام
خواهش می کنم
بله جای خالی شما برایم خیلی محسوس بود. خب به سلامتی .
ان شاءالله که خوش گذشته و یگذرد و سفر بی خطری داشته باشید
خب نیم قرن عمر کرده ایم و خدا هم سه بچه ، به فاصله ی یکی دو سال به ما داد و همگی هم پشت سر هم و به فاصله ی یکسال دارند به خانه ی بختشان می روند. قابل توجه جوانترها، اگر میخواهید مثل ما سه سال پشت سر هم غافلگیر نشوید بین فرزندان لااقل سه سال فاصله بیندازیدکه عروس داماد شدنشان اینطور پی در پی نشود!

کوثر شنبه 11 شهریور 1391 ساعت 06:36

سلام
انشالله که همه چیز بخیر وخوشی وسلامت بوده باشه
حتما خیلی خسته این
مجددا بهتون تبریک وشادباش میگم

سلام
بله همه چیز عالی بود.
ساعت سه و چهار نزدیک به صبح وقتی با گوشی کامنتها را دیدم از خستگی همه رو به موت بودیم
من پارسال دختر بزرگم ازدواج کرد و فکر می کردم تهیه و تدارک ازدواج دختر از سخت ترین کارهاست اما دیشب فهمیدم هیچ کاری سخت تر از داماد کردن یک پسر نیست!
دیشب تا ساعت پنج صبح بیدار بودیم و خوابیده و نخوابیده ساعت هشت بلند شدیم برای تدارک مراسم پاتختی! الان خانه دربست در اشغال خانمهاست
واقعا ممنونم از شما و بقیه ی دوستان که با پیامهای خودتون لبخند را به من هدیه می کردید. همیشه شاد باشید

فرزانه جمعه 10 شهریور 1391 ساعت 15:37 http://www.elhrad.blogsky.com

سلام با عرض تبریک و شاد باش

سلام
ممنونم از لطف و محبت شما. ان شاءالله چند سال دیگر برسد و ما هم جشن ازدواج پسر شما را تبریک بگوییم

هویت جمعه 10 شهریور 1391 ساعت 08:55 http://mankiistam.blogfa.com

سلام خدمت جناب آقای ستاریان عزیز

وقتی خبر رو شنیدم خیلی خوشحال شدم ...امیدوارم که زندگیشون پر از خیر و برکت باشه و سایه شما بالای سر هردوشون سال های سال به خوبی و خوشی در کنار هم ...
این کبوتر سفید عجب کبوتر باحالیه بسیار زیباست (این نوع کبوتر تقریباْ اگر اشتباه نکنم به نام بمبئی معروف هست و مسلماْ همانطور که از اسمش پیداست از کشور هند باید باشد!)

خیلی تکه تکه بود ولی می شد چیزهایی رو خوند...
به امید آرزوی خوشبختی برای هردو عزیزتان ...

سلام به دوست خونگرم جنوبی
ممنونم
حقیقتش دورادور بس که وصف و تعریف شما را خوانده ام انگار که سالهاست شما را می شناسم. حتما یکبار که تهران تشریف آوردید توی برنامه ی خودتان بگذارید که در خدمت شما باشیم.
راجع به کبونر هم بله واقعا قشنگ بود و استیل بدنش بسیار کشیده بود و کاکل هم داشت و پاپر بود و هووووومم ...
من هم آرزوی خوشبختی و بهروزی شما را دارم

کوثر پنج‌شنبه 9 شهریور 1391 ساعت 22:17

سلام مجدد
وووووی ببین این دوتا کبوترو....
ای جانم الهی الهی چقدر خوشگل شدند
اون سفیده عروس خانمه
چه خوشگله
انشالله عروس وداماد گل خوشبخت بشن ومثل این دوکبوتر آزاد وفارغ از هر نوع قیل وقالی زندگی کنند وشما صاحب نوه های خوشگل بشین
بازهم تبریک...سپاسگزارم برای دعای خیرتان
وممنون که با این همه مشغله به یاد دوستان بودین
ایام بکام

سلام
بله جای شما خالی که ببینید زمان پرواز این دو پرنده چه صحنه ی گیرایی شده بود. از وسایل اتش بازی یک نیم دایره بزرگ درست کرده بودیم و عروس و داماد به همراه این دوپرنده ی در وسط بودند . از میان دود و اتش وقتی به خاموشی رفت هر کدام یک پرنده را در میان تشویق مداوم میهمانان رها کردند . واقعا صحنه ی قشنگی شده بود به خصوص که هر دو پرنده چند دوری را هم بالای سرمان چرخیدند.
ممنونم اما چشمم از این نوه های نیامده حسابی ترسیده! نمی دانم چرا آنها را وروجک و شیطون تصور می کنم

کوثر پنج‌شنبه 9 شهریور 1391 ساعت 16:02

سلام بزرگوار
خداقوت قربان...
اومدم بگم نیستین ولی بیادتون هستیم...
فرداشب خوش بگذرههههههههه
جای همه ی دوستان وخالی کنین

سلام و عرض ارادت
از شما ممنونم . واقعا دلم می خواست زودتر خدمت شما و بقیه دوستان برسم و عرض سلام و تشکر کنم. اما خانه دایال آپ دارم و این روزها هم که تلفن یکسره زنگ می زند یا زنگ می زنیم به اینطرف و آنطرف.
مغازه هم از بد شانسی سه چهار روزی است که ADSL قطع شده و اینترنت ندارم . الان آمدم با دایال آپ دارم جواب می دهم . کامنت ها را با گوشی می دیدم اما نمی توانستم جواب بدهم.
امیدوارم بیماری والده ی گرامی شما هم هر چه زودتر خوب شود. ان شاء الله. از همگی شما بازهم ممنونم


یک عکس از دو کبوتری که دیشب کلی بلا برای تزئینشان بر سرشان اوردیم گذاشتم توی پست تا شما و دوستان ببینید که گرفتاری ما چی ها هست!
قرار هست آخر مراسم آزاد سازی بشوند!

قاسم‌فام چهارشنبه 8 شهریور 1391 ساعت 23:37 http://aknun.blogsky.com/


سلام

تبریک عرض می‌کنم.
خوشبخت و سعادت‌مند باشند.

سلام
مخلص اقای قاسم فام
ممنونم . خدا بچه های گل شما را حفظ کند و ان شاءالله عروسی بچه های شما

جوینده چهارشنبه 8 شهریور 1391 ساعت 22:34

سلام و درود و بسیار تبریک

آقا ما اگر خبر داشتیم به بهانه شام عروسی هم که شده خودمونو به زیارت شما دعوت می کردیم و به این سادگی ها تن به بازگشت نمی دادیم

ایشاللا به زودی نوبت دختر خانومتون ... و بعد شما بمانید و شیرین بانو و افسانه های عاشقانه

در ضمن بر ذمه شماست که سهم ما رو از شام عروسی حفظ کنید ... به چه طریق ؟ خود دانید!

سلام
د همین دیگه ! شما یک دفعه غایب می شوی و بعد تا پیگیر بشویم که کجا رفته ای و کجا هستی! برگشته ای و تازه خبردار می شویم که تهران بوده ای ! وقتی بیخبر بیایید و بروید خب اینطور رودست می خورید! بله خب ! دخترم هم گمان نکنم به سال بکشد او هم به خانه بخت می رود بعد ما هستیم و تنهایی و مرور خاطرات . راستی راستی پیر شدیم ها!

گردن ما از مو نازکتر . طاقت بر عهده گرفتن ذمه را نداریم. من شام عروسی را شخصا می اورم بندر خدمت شما و حضرت یار.

نجیبه محبی چهارشنبه 8 شهریور 1391 ساعت 21:06

مبارک باشه؛ امیدوارم در کمال خوشبختی زندگی کنند.

واقعا متن جالبی بود، گذر زمان بعضی رسمها را کمدی می کند و البته بعضی را نوستالوژیک :-) به هر حال خیلی جالب بود

سلام
من هم امیدوارم که همه ی جوانها خوشبخت بشوند و بچه های من هم داخل انها.
بله توجه مرا هم قسمتهای نوستالوژیک مطلب جلب کرد

آرزوی سلامتی و بهروزی شما را دارم

محمد مهدی چهارشنبه 8 شهریور 1391 ساعت 16:04 http://1sobhe14.persianblog.ir/

کوثر خانم تا صبح قیامت شما را نگاه، اما این امامزاده معجز نداره و ازص ما گذشته و دیگر امید نیز نداریم. کم کم در سرازیری و سراشیبی قرار گرفته ایم و دیر یا زود انا لله وانا....
اما از همه ی ایناق که بگذریم کدوم احمقی میاد یه عمرث خودش را اسیرث و اجیر یه ادم کاملا وابسته و ناتوان کنه بابا دخترث امروز دوست دا3ره و حق داره در کنار مردش قدم بزنه و....
دست بردار و ازث منو و نگا و انتظارث بیهوده و حرفای یه من قسی شاهی بگذر

نه دیگه اینطورها هم نیست همین چند وقت پیش ازدواج اقا مهرداد را به او تبریک گفتیم. یادت رفت؟ بله شما فقط کافیه همت کنی و آستین بالا بزنی ما توی فامیل مثل شما را داریم که دارن با سه بچه خوشبخت خوشیخت زندگی می کنند.

محمد مهدی چهارشنبه 8 شهریور 1391 ساعت 15:57 http://1sobhe14.persianblog.ir/

سلام
خسته نباشید و انشاا... که خوب و خوش و سرحال مشغول تدارکاتید.
جناب ستاریان خداوند زمینه ازدواج و تشکیل زندگی همه ی جوانان را به حول و قوه خویش فراهم فرمایدد و در کنار لطف و توجه خویش خوشبخت و سعادتمند گرداند. ولیعهد گل شما را نیز در کنار عروس گل تان سال های سال مورد توجه خویش قرار دهد. خداوند سایه پرث مهرث شما و والدین این زوج را برث سرشان مستدام بدارد. خداوند دوروبرتون را روز به روزص شلوغ ترث و شلوغ تر کنه نوه ها و نتیجه ها و عروس و داماد درث کنارتون و سفرتون همیشه پهن

سلام آقای سامع داداش گل خودم.
تدارک که چه عرض کنم . پدر همه در امده ! حالا خوبه که غذا فرار نیست بپزیم و ظاهرا هم کاری نیست!اما...
بابا شما که ما را نوه و نتیجه دار هم کردی! قربونت ابتطور که شما جلو رفتی و ما از پسرهای به دنیا نیامده و تخس این پسر شاکی هستیم ، احتمالا شوخی شوخی هفت هشت تا از بچه هایش از گردن من بیچاره آویزان خواهند شد و گوش من پیرمرد را با صدای پدربزرگ پدربزرگ گفتنشان کر خواهند کرد

جواد خراسانی چهارشنبه 8 شهریور 1391 ساعت 00:38

سلام،

به میمنت و مبارکی، ان شاءالله خوشبخت شوند. 

بزن دست قشنگ رو !

سلام
ماشاءالله همچین مجلس را گرم کردی که بی اختیار با دست زدنت می خواهم همراهی کنم!
همیشه خوش و سرافراز باشی. از شما ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد