بسم الله الرحمن الرحیم
خبر انلاین - محسن رضایی: متأسفانه شاهد هستیم که از پایین ترین سطح جامعه که خانواده باشد تا سطوح بالای نظام اختلاف و نزاع وجود دارد و هر روز شاهد پرونده سازیهای مختلف هستیم. اگر این وضعیت در جامعه تداوم یابد، امیدی به آینده اقتصادی مردم نیست. اگر به دنبال شکوفایی اقتصادی کشور در سطح منطقه نباشیم مشکل نان هم پیدا خواهیم کرد و بر سر گندم همان بلایی خواهد آمد که بر سر قیمت مرغ و ارز آمده است.
....
خبرگزاری کار ایران : احمدینژاد در پاسخ به پرسش خبرنگار شبکه ایتارتاس روسیه درباره مهمترین دستاوردهای هشت دوره حضور وی در مجامع عمومی سازمان ملل و اینکه آیا موضوعی وجود دارد که بابت آن در دو دوره ریاست جمهوری خود از آن پشیمان باشد؟ اظهار کرد: استنباط بنده آن است که در طی این مدت سرعت پیشرفت ایران در عرصه های علمی، فناوری، اقتصاد و صنعت چند برابر شده است.
وی اضافه کرد: تنها پشیمانی من آن است که چرا ساعاتی را که شبها استراحت میکردم، صرف کار و خدمت برای ملت ایران نکردم.
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدا این مطلب تحت عنوان "اندیشه فلو از خدا نیست تا خدا هست" را بخوانید:
http://www.khabaronline.ir/detail/57394/
بله این خبر که مربوط به دو سال پیش است را من به تازگی خواندم. آنتونی گاررارد نیوتون فلو، از 15 سالگی نسبت به خدا بی اعتقاد شده و سالها جزء مخالفان سرسخت دینداری و خدا به حساب می آمده است. او در کتاب معروف و جنجال برانگیزش در سال 1955 با عنوان «الهیات و خطا» و همچنین در 28 کتاب بعدی، به عدم وجود خدا حکم رانده و با بسیاری از آموزههای دینی و معنوی به مخالفت برخاسته بود و به یکی از مروجان الحاد تبدیل شده بوده است.
با عدم اعتماد به منابع فارسی خبر را در منابع انگلیسی جستجو کردم و متوجه شدم که ابتدا در سال 2001 شایعاتی مبنی بر تغییر عقیده و گرایش جدید او به خدا بر سر زبانها می افتد. ولی در سال 2003 در سایت سکولار ضمن عذرخواهی از ناامید کردن دیگران این موضوع را رد می کند. و همزمان مانیفست اومانیسم الحادی را منتشر می کند، یکسال بعد آسوشیتد پرس، دوباره در 10 دسامبر 2004 خبر می دهد که فیلسوف ملحد در حال حاضر به خدا معتقد است. در سال 2004 در ضمن یک مصاحبه با گری هابرماس که به مرور در مجله ی انجمن فلسفه ی انجیلی و با اصلاحات تدریجی هر دو طرف، چاپ می شود، از گرایش جدیدش به خدا خبر می دهد و می خواهد که این بحث را مدرک و دلیل این گرایش جدید او بدانند و گفتگوی خود را با مناظره ی برتراند آرتور ویلیام راسل و فردریک چارلز کاپلستون فیلسوف برجسته مسیحی مشابه قلمداد می کند. و وقتی هابرماس در خلال این بحث از امکان دگرگون شدن عقاید فلو تا حد گرایش به مسیحیت سوال می کند، او صراحتا این امکان و گرایش به مسیحیت یا اسلام را رد می کند . در سال 2005 دست به انتشار کتابی به اسم خدا و فلسفه می زند و سال 2007 از چگونگی اعتقادش به وجود خدا طی یک کتاب رسما پرده بر می دارد. او در این کتاب تحت عنوان خدا هست( چگونه بدنام ترین ملحد جهان تغییر عقیده داد) سیر استدلالی عقاید الحادی پیشین اش و دلایل گرایش کنونی اش به خدا را توضیح می دهد.
من کتاب را هنوز ندیده ام اما در حین همین جستجو میان منابع انگلیسی تا جایی که متوجه شدم او به دلیل متقاعد نشدنش درباره ی چگونگی زندگی پس از مرگ و یا مباحث مربوط به اراده و اختیار و در مواجهه با مسئله ی شر به الحاد روی آورده بوده است. و سرانجام هم در جواب به سئوالات و مسائل پیچیده مربوط به DNA و اینکه " از هیچ چیز، نمی تواند همه چیز بوجود آید" و در جواب به این سوال که حیات جاندار چگونه توانسته از ماده ی بی جان بوجود آید؟ درمانده می شود و خود را احمق می خواند که در ادعاهای پوچ با کسانی امثال داوکینز هم عقیده بوده است. او موجودی هوشمند و جان بخش را جواب این مسئله دانسته و به عنوان خدا معرفی می کند. فلو می گفت که پس از عمری کاوش در علم و فلسفه به خدا رسیده است و خدایی را در زندگی خود میبیند که جدیتر و عمیقتر از خدای افراد عادی است همانطور که گفتم او تصریح می کند که خدایش با خدای مسیحیان و مسلمانان، متفاوت است. به همان ترتیب که خدای ارسطو و اسپینوزا متفاوت بوده است
مطلب برای من در باره ی او جالب بود، به این دلیل که کسی پس از سالها استدلال فلسفی الحاد و سالیان سال ترویج مستمر و مداوم آن ، بر طبق همان روش و مطابق با همان اسلوب فکری که بر گرفته از قول مشهور سقراط است ( به دنبال شواهد و مدارک تا هر که جا بیانجامد) به اعتقاد به خدا می رسد و البته این تغییر عقیده، در آنزمان سر و صدای زیادی هم ایجاد کرد. آنتونی فلو که از فیلسوفان تحلیلی انگلستان بود، سرانجام در تاریخ ۸ آوریل ۲۰۱۰ درگذشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما
هر آن کو شود کشته ز ایران سپاه
بهشت برینش بود جایگاه
در سالگرد حمله ی نظامی عراق به ایران، شاید روزهای مناسبی است که بیشترین یاد و احترام را بتوان نثار شهدایی کرد که از جان خود گذشتند و با کمترین امکانات در مقابل ارتش متجاوز دشمن ایستادگی کردند و به شهادت رسیدند. گرچه آنان همواره شایسته ی یاد کردن هستند. اما افسوس که آنها در زندگی در گمنامی زیستند و در گمنامی به شهادت رسیدند، و در وبلاگستان کسی نیست که حتا در چنین روزهایی، یادی از آنان بکند و با دو خط نوشته نامشان به نیکی ببرد و تجلیلی بکند. بله آنها در کشوری که برایش جان دادند، و نزد ما ملت که برایش کشته شدند، هنوز هم در گمنامی و در غربت بسر می برند.
بسم الله الرحمن الرحیم
عینا به قسمتی از متنی تحت عنوان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ از منظری دیگر که از سایت ملی مذهبی نوشته ی محمد بستهنگار نقل می کنم توجه بفرمایید :
مرحوم اللهیار صالح که در آن زمان سفیر ایران در آمریکا بود بعد از کودتای ۲۸ مرداد حاضر به ادامه سفارت نمی شود و استعفای خود را تقدیم میکند. در خاطراتش میگوید که روز آخر حضورش در آمریکا برای خداحافظی به دیدن آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا میرود. آیزنهاور تجلیل فوقالعاده ای از دکتر مصدق مینماید و او را یکی از شخصیتهای برجسته جهان مینامد. در اینجا اللهیار صالح با چشمانی اشک آلود میپرسد پس برای چه علیه دکتر مصدق کودتا به راه انداختید و چند هفته پیش او را از نخست وزیری ساقط نمودید. آیزنهاور میگوید من برای منافع آمریکا دست به هر کاری میزنم. اگر دکتر مصدق ده یک آنچه را که شاه به ما میداد او به ما میداد ما هیچ وقت علیه او دست به کودتا نمی زدیم.
...
براساس آنچه محمد بسته نگار از اللهیار صالح نقل کرده است، این سوال همچنان بی جواب می ماند که، واقعا اگر امریکایی ها در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲بر علیه حکومت ملی ایران کودتا براه نمی انداختند و همواره با در تنگنا قرار دادن ملت ما در صدد خفه کردن دموکراسی های نیم بند ما نبودند، آیا این امکان نداشت که ملت ما به مرور تا به امروز به آنچه می خواست برسد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
درزندگینامه جرج پنجم، پادشاه انگلستان نوشته اند که بر پایه ی یادداشتهای شخصی پزشک مخصوص او، در ساعت 11 شب 20 ژانویه 1936 سه چهارم نخود مرفین و یک نخود کوکائین به پادشاه 70 ساله و بشدت بیمار دادند و او چهل دقیقه بعد مرد. هدف از این کار نه تنها تسکین دادن درد جرج پنجم بلکه اعلام خبر مرگ او در روزنامه های خواص پسند صبح هم بود، زیرا لابد اگر می گذاشتند مرد محتضر آرام آرام بمیرد انتشار خبر ممکن بود به « جراید کمتر آبرومند بعدازظهر » بکشد.
سالها شهرت داشت که جرج پنجم در بستر مرگ پرسیده بود :« اوضاع امپراطوری از چه قرار است؟» فرانسیس واتسن در شرح احوال او می نویسد که حرف آخرش، بر پایه ی یادداشتهای پزشک مخصوص او این بود: "مرده شورتان را ببرد." البته واقعا اهمیتی ندارد که جرج پنجم هنگام مرگ چه گفت و چه نگفت، اما آن سوال بزرگمنشانه را چه کسانی جعل کردند؟ درباریان، مورخان رسمی، یا جراید ِ" آبرومند صبح؟ " می توان گفت که همه آنها با هم.
.....
منبع : قسمتی از یادداشتهای محمد قائد مترجم کتاب قدرتهای جهان مطبوعات نوشته مارتین واکر نشر مرکز
تاریخچه ای از تعدادی از روزنامه ی بزرگ جهان، مثل: لوموند، تایمز، واشنگتن پست، الاهرام، پراودا ، دی ولت، کوریه ره دلاسرا، آساهی شیمبون، نیویورک تایمز، گلوب اند میل، ایج، راند دیلی میل، که هریک نه فقط گزارشگر دورانی پرتلاطم از تاریخ کشورهای جهان بودهاند، بلکه خود نیز ماجراها و تحولات فراوانی از سر گذراندهاند تا به نقش حساس در زندگی سیاسی کشور خود و تأثیری محسوس در شکل دادن افکار عمومی در سطح جهانی دست یافتهاند. موضع گیری جانبدارانه ی آنها در بعضی از بزنگاه های تاریخی کشورهای مختلف بسته به نقش کشور مطبوع روزنامه، بسیار عبرت آموز است، هر چند نویسنده این نوع موضع گیری های اشتباه و غرض الود را لازمه ی کار بسیار پر سرعتی مثل روزنامه نگاری دانسته است، اما برداشت خواننده لزوما چنین نیست! اوضاع روزنامه در کشور ما البته بدخیم است اما روزنامه خواص داریم پس توصیه می کنم این کتاب بسیار خواندنی را بخوانید.