بسم الله الرحمن الرحیم
یکی بود، یکی نبود.
یکی بود؟!
نه! یکی نبود
اگر بود، که این نبود!
بود نبود، نبود بود!
ول کن بابا!
بود بود، نبودم نبود!
چی می شد، دنیا اصلا راست نبود؟
نه! هر چی که بود، بود!
کاشکی که فقط دروغ نبود!
اینجا را بخوانید:
http://shomaleemrooz.com/index.php?option=com_content&view=article&id=8604
بسم الله الرحمن الرحیم
مطلب حاضر بخشی از مقاله مفصل دکتر باستانی پاریزی است که در روزنامه اطلاعات سیزدهم اردیبهشت هشتاد و هشت منتشر شده است و گروه تاریخ خبرآنلاین آن را باز نشر داده بود و من به تازگی خواندم. شیرین بود و می خواستم از تعدادی "آدم" یادی بکنم. پس نقل می کنم.
او درباره ی خود طی شعری اینطور سروده: فاش میگویم و از گفته خود دلشادم/ ساکن سادهدل کوی امیر آبادم. استاد باستانی پاریزی در مرداد ماه سال ۱۳۸۷ حکم بازنشستگی خود را، به صورتی غیرمترقبه و همزمان با بازنشستگی ۲۱ استاد دیگر دانشگاه تهران دریافت کرد. زنده باشد ان شاءالله
این یادداشت که من نوشتهام، به بهانه بزرگداشت یکی از اعضای برجسته گروه فیزیک است؛ یعنی آقای اسفندیار معتمدی، معلم و استاد اهل سده لنجان – اصفهان، و همچنین به مناسبت شصت وپنجمین سالگرد تاسیس مدرسه الفت....
حالا که آب به کرت آخر است به قول پاریزیها، دلم میخواهد از فیلمی که چند روز پیش از یک کشاورز لنجانی در تلویزیون دیدم که با بیل خود زمین کاشته شده را آب میداد، یادی بکنم. وقتی از او پرسیده شد: نمیخواهی زمین خود را بفروشی و بیایی شهر؟ پیرمرد باغبان جواب داد: پنج هزار سال است که اجداد من روی همین زمین میکارند و نان خوردهاند، مگر دیوانه ام که چنین کاری کنم؟
یادم آمد از حکایتی که از همین آقای دکتر اسفندیار معتمدی شنیدم که صد سالی پیش، حاج آقا نورالله — روحانی نامدار مقتدر اصفهان که گاهی با ظلالسلطان هم درافتادگی داشت— به علت اینکه چند حبه ملک وقف سده را زیر نظر داشت و با کدخدای ده، حاج یدالله فهیم که خود صاحب تالیفاتی است، خوب تا نمیکرد، چند تا از مومنان مرید را برای ضبط برنج فرستاده بود، قاصدها با زارعان تندی کرده بودند. کدخدا به کشاورزان گفته بود: ایستادید و بد و بیراه شنیدید؟ آنها هم با چند تا پشت بیل قاصدها را روبراه کرده بودند. حاج آقا ، کدخدا را خواسته و تهدید کرده بود که: میدهم از ده بیرونت کنند. حاجی یدالله کدخدا گفته بود: مرا بیرون میکنی؛ منی که پانصد من استخوانهای پدر جدم توی قبرستان سده خاک است؟ البته تو این را نمیتوانی بکنی؛ ولی من میتوانم به آن بیل به دستهایم بگویم که برنجها را دود ندهند؛ اما میدانم که نه تو آن کار را خواهی کرد و نه من ؛ نی زما و، نی ز تو ، بگذر از این… بچهها حرفهای بد و بیراه زده بودند و زارعین جواب دادهاند که: جزاء سیئه سئیه مثلها منتهی چون بیل بر شانه ها عربی نمیدانند، جواب سیئه را با پشت بیل دادهاند!
وقتی این داستان را شنیدم، به یاد داستان فخر رازی افتادم که کوشش داشت وحدانیت خود را با برهان خلف ثابت کند و طلبهها به زحمت قبول میکردند. تا روزی در راه سفری – که این بحث را هم برای کوتاه شدن راه ادامه میدادند- به کشاورزی رسیدند که مشغول آبیاری بود. فخر رازی که امام المشککین هم لقب داشت، از بس استدلال میکرد، به بچه طلبهها گفت: چطور است که شما با این همه مقدمات باز هم قانع نمیشوید؟ الان ببینید، من از این کشاورز سئوال میکنم و چطور ساده جواب خواهد داد که خداوند واقعاً یکی است. پس در حضور طلبهها جلو رفت و ضمن سلام و علیک خطاب به او گفت: پیرمرد، خدا چندتاست؟ دهقان آهسته گفت: یکی. فخر با آرامی پرسید: پدرجان، دلیلی هم میتوانی بیاوری؟ پیرمرد زارع بی تأمل رگهای گردنش درشت شد و بیلی را کشید بالای سر و به طرف فخر حمله برد، در حالی که فریاد میزد: پدرسوخته لامذهب، دلیل هم میخواهد! فخر عقب کشید و پیش شاگردان آمد که همیشه به آنها میگفت به هزار و یک دلیل خدا یکی است، و هزارتای آنها را هم بر میشمرد. آن روز به طلبهها گفت: آری، هزار و یک دلیل هست، و این دلیل هزار و یکمی از همه قویتر است. عقلای قوم بعدها، این دلیل را- که قبول تعبدی باشد – به عنوان دلیل بیل ثبت کردند. (حماسه کویر، چاپ چهارم، ص 765)
در این مقاله من با یک تیر، سه نشان زدم: هم بزرگداشت معلم، هم مجلس مدرسه لنجان، و هم کشاورزان لنجان. تنها میماند گله معلمان تاریخ که خواهند گفت: این آدم نان تاریخ را میخورد و به قول کرمانی ها چرخ و برای ملا فتحالله میریسد! این حرف درست است؛ ولی حقیقت آن است که معلمان تاریخ روزی میخواهند به طول و عرض روز قیامت که هزار سال و بیشتر است !
آری، باید مدرسه چهارکلاسه آشتیان میرزا عباس، پسر حمامی دهکده را به کلاس بکشاند، آری، مدرسه آشتیان نه دانشگاه آزاد آن – که امروز جمعیت شاگردان آن از جمعیت خود آشتیان بیشتر شده است. آری، باید مدرسه آشتیان، پسر حمامی ده را به تهران بفرستد، تا روزی نام عباس اقبال آشتیانی موجب فخر و مباهات دانشگاه تهران بشود.
...
اگر فرصت دارید مور بیچاره گفتگو با دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی را از مجله بخارا را هم بخوانید.
مردان حقیقت-که به حق پیوستند از قید تعلقات دنیا رستند
چشمی به تماشای جهان بگشودند دیدند که:دیدنی ندارد-بستند
.....
به خاطر دارم که آن روزها که در سیته یونیورسیتر Cite? Universitaire در آن شهرک دانشگاهی،(کوی دانشگاه پاریس)منزل داشتم.(1349 ش/1970 م.)یک روز متوجه شدم که نامهای از پاریز از همین هدایتزاده برایم رسیده.او در آن نوشته بود:نور چشم من،حالا که در پاریس هستی، خواهش دارم یک روز بروی سر قبر ویکتور هوگو، و از جانب من سید اولاد پیغمبر،یک فاتحه بر مزار این آدم بخوانی.»
تکلیف مهمی بود و خودم هم شرمنده بودم که چرا درین مدت به سراغ قبر مردی که اینهمه در روحیه من مؤثر بوده است نرفته بودم.بالاخره پانتئون را پیدا کردم و رفتم و از پشت نردهها،فاتحه معلم خود را خواندم.و در همان وقت با خود حساب کردم که نه نیروی ناپلئون،و نه قدرت دوگل،و نه میراژهای دوهزار،هیچکدام آن توانائی را نداشتهاند-که مثل این مشت استخوان ویکتور هوگو،از طریق بینوایان،فرهنگ فرانسه را به زوایای روستاهای ممالک دنیا،از جمله ایران،خصوصا کرمان و بالاخص پاریز برسانند.
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع انتخابات آزاد هم بحثی جدی شده است و هر چند تخریب هاشمی به بهانه هشدار رهبری درباره انتخابات آزاد دوباره باب شده اما فراموش نکنیم که آقای احمدینژاد در دوم آذر ماه سال جاری در اولین همایش ملی «قوه مجریه در حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران» در فرازی از سخنان خود این چنین گفت: «اصل بر رأی مردم است. انتخابات آزاد حق مردم است. هم اصالت دارد، هم ضرورت و اینکه حدود انتخاب رئیس جمهور براساس یک گروه محدود شود، درست نیست و مغایر با روح قانون اساسی است.»
پس آقای جنتی با گفتن " کله گندهها و شکستخوردههای سیاسی امروز از انتخابات آزاد صحبت میکنند و یکی از آنها که گردن کلفتتر از همه است از مدتها قبل این موضوع را مطرح کرد" اگر مقصودش از آنکه مدتها قبل این موضوع را طرح کرده هاشمی یا خاتمی باشد بدون شک یکی از کسانی هم که امروز از انتخابات آزاد صحبت می کند آقای احمدی نژاد است و سخن آقای جنتی او را نیز در بر می گیرد!
البته کم کم خوابی که موضع عسگراولادی درباره کروبی و موسوی را عوض کرد و
این گفته ی غفوریفرد: نمیدانم کسانی که به خاتمی تهمتها زدهاند چطور میخواهند پاسخ خدا را بدهند هم نشان می دهد که ریزش ها در جریان اصولگرایی از نوع جنتی اش زیاد شده و تعداد کله گنده های گردن کلفت رویش داشته است!
بگذریم. خدا این چند ماه آینده را با این روند بخیر کند!
...
پ ن ۲۶/۱۰:
نماینده مجلس: احمدی نژاد گفت اگر برایم شرط بگذارند به مجلس نمیآیم
وی افزود: رئیسجمهور در مورد حضور خود در جلسه مجلس گفت که حضور در مجلس حق قانونی من است و هر وقت که بخواهم با حضور در مجلس مطالبم را مطرح میکنم و نمایندگان مجلس نیز باید گوش بدهند.
باهنر: احمدینژاد اگر تاب شنیدن حرف نمایندگان را ندارد مجلس تسلیم میشود
نایب رئیس مجلس شورای اسلامی با تاکید براینکه نمایندگان شرطی برای حضور رئیس جمهور در مجلس نگذاشته اند، گفت: ما به ایشان اطلاع دادیم که نمایندگان هم قصد دارند در این جلسه صحبت کنند؛ خوب اگر احمدی نژاد بگوید من تاب تحمل شنیدن صحبت های نمایندگان را ندارم ما تسلیم می شویم.
و
اصرار عسگراولادی بر مواضع اخیر خود موسوی و کروبی مجرم نیستند آنها که بر مرکب احساس سوارند در آن دنیا نمیتوانند جواب مرا بدهند.
حبیبالله عسگراولادی بر مواضع پیشین خود درباره موسوی و کروبی تاکید کرد و گفت که «به عنوان یک عضو هیات منصفه میگویم که من موسوی و کروبی را در فتنه ۸۸ مجرم نمیشناسم»
پ ن ۲۷/۱۰
رئیس جمهور در پاسخ به این گفته یکی از نمایندگان که انتظار میرود دولت در انتخابات دخالت نکند. گفت: رئیسجمهور را در ایران خدا تعیین میکند!
از سوی معاون پارلمانی رئیس جمهور اعلام شد احمدی نژاد بین ساعت ۱۰ تا ۱۲:۳۰ به مدت یک ساعت و نیم در صحن علنی سخنرانی خواهد کرد.
هیات رئیسه در بررسی خواست ریاست جمهوری مبنی بر حضور در جلسه روز چهارشنبه از ساعت ۱۰:۳۰ تا ۱۲ را به ۸:۳۰ تا ۱۰ تغییر داد.
علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در جلسه غیرعلنی صبح روز سه شنبه مجلس درباره حضور رئیس جمهور در جلسه روز چهارشنبه با اعلام این خبر به نمایندگان که ساعت حضور رئیس جمهور ساعت ۸:۳۰ تا ۱۰ خواهد بود خاطرنشان کرد: رئیس جمهور بعد از سخنرانی خود چه در مجلس بماند و چه نماند نمایندگان نقطه نظرات خود در خصوص مسایل مختلف کشور را بیان خواهند
پ ن ۲۸/۱۰
سرانجام پس از چندین روز کشمکش سیاسی میان دولت و مجلس، امروز چهارشنبه محمود احمدینژاد رئیسجمهور ایران، در مجلس سخنرانی خود را انجام داد. احمدینژاد پس از سخنرانی، به رغم درخواست آقای ابوترابی در مجلس نماند و رفت.
سخنانی که احمدینژاد برای شنیدنش وقت نداشت
«آقای رییسجمهور! دادهایی که میزنید، دادهای تخصصی باشد»، «طرحهای رئیسجمهور مناسب ابتدای دولت نهم بود، نه پایان دولت دهم»، «دولت باید به قانون برگردد»، «مشکل مملکت تنها با انصاف و عمل به قانون حل میشود»، «بیکاری خانوادهها را آزار میدهد»؛ از جمله سخنانی بود که نمایندگان در پاسخ به نطق امروز رییس جمهور در مجلس بیان کردند.
بسم الله الرحمن الرحیم
چند روز نبودم. داشتم مطالب دوستان در این چند روز گذشته را مرور می کردم به مطلب جالبی از آقای غلامعلی رجایی برخوردم. به خصوص این قسمتش برای من جالب و در عین حال خیلی عجیب بود:
« تاریخ معاصر عراق حکایات عجیبی از بغص صدام و بعثی ها نسبت به ایران و ایرانی ها در خود نهفته دارد. نماینده آیت الله سیستانی در جنوب عراق که از دوستان من است می گفت بخاطر گزارشی که ماموران مخفی استخبارات عراق در مورد من داده اند که مخفیانه رادیوی ایران را گوش می کنم به اعدام محکوم شدم و با وساطت استثنایی آیت الله سیستانی که برادرم در دفتر ایشان کارمی کرد و مسئول امور مالی بود معظم له نامه ای به حکومت بعث نوشته و تقاضا کرد مرا نکشند و درست به همین دلیل از مرگ رهیده است!
شنیده ام آخرین جمله ای که صدام قبل از اعدام گفته این عبارت بوده است که : احذروالفرس. مواظب ایرانیها باشید! »
...
بله احادیث ما نشان می دهد که مردم یا به علمای خودشان شبیه اند یا به امرایشان; یا حدیث دیگری از معصوم می گوید مردم به حاکمانشان شبیه ترند تا به پدرانشان. کاش دلیل این کینه ی صدام نسبت به ایرانی ها روشن می شد. آنگاه شاید دلیل جنگ با ایران و این همه مصیبتی که بر مردم دو کشور رفت، هم معلوم می شد!
مطلب ایشان را کامل بخوانید تا متوجه بشوید که دردها کجاست و ما چه فرصت سوزی هایی که نمی کنیم و اصلا چرا این موضوع برای من تا به این حد عجیب جلوه کرد!
بسم الله الرحمن الرحیم
ار حدود یکماه قبل به همت و پشتکار پسرم، برنامه ریزی و کارهای مقدماتی جهت انعقاد مجلس عزاداری رحلت پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد (صلوات الله و سلام علیه) و شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام) در بیست و هشتم ماه صفر شروع و دیشب به کمک اهل منزل و تعدادی از فامیل، خانه ی ما همچون دلهایمان سیاهپوش و عزادار شد. بله خانه ی ما از دیشب که تا دیر وقت سیاهپوشش کردیم محزون و غمگین شده است و مهیا شده برای فردا که هیئت عزاداری برقرار است.
اینطوری و مختصرخدمت رسیدم، تا هم عرض تسلیت داشته باشم خدمت تک تک شما عزیزان و هم عذر خواهی کنم بابت اینکه گرفتار بودم و نشد خدمتتان برسم و جواب سلامها و کامنت ها را بدهم.
دعا کنید خدا از همه ی اهل اسلام، اینگونه عزاداری ها را قبول کند و توشه ی آخرتمان سازد. از همگی التماس دعا دارم.