خانه عناوین مطالب تماس با من

کــــویــــر ســــبــــز

کــــویــــر ســــبــــز

روزانه‌ها

همه
  • روش جدید آموزش زبان خانم فرانک ابراهیمی در این روش هیچ‌گونه گرامری وجود نداشته و پایه آن مبتنی بر زبان مادری هر کسی است. این روش در مورد همه زبان‌های زنده دنیا صدق می‌کند. در ایران ما به سفیر لیبی و چین، فارسی را آموزش داده‌ایم.
  • سنگ قبر ناصرالدین شاه استاد حسین حجارباشی یزدی برای ساخت سنگ قبر سلطان صاحب قران ، چهار سال زمان صرف کرد. وی از یک تکه سنگ مرمر سبز، تمثالی از شاه قاجار را حک کرد
  • صدای اتم را گوش کنید! بیگ بنگ: صدای اتم‌ها بیشتر به صدای ماشین پین‌بال شباهت دارد که از میان یک قوطی حلبی به آن گوش داده می‌شود، اما اصوات شنیده‌ شده در این آواز در حقیقت صدای سیگنال‌های تک یون‌ها هستند که به سوی تراشه‌ای سیلیکونی پرتاب می‌شوند.
  • مسجد پیامبر (ص ) چرا ناگهان خلوت شد؟
  • فرهنگ تفریح جنسی در اسلام حال چگونه است که حاکمیّت اسلامی جوان را در طول مدت بلوغ و غلیان شهوت و نیاز جنسی تا زمان اشتغال و توان ادارة خانواده به احتراز از اجابت نیازهای جنسی آنهم به تمامی انحاء آن دعوت می نماید
  • راه حلی برای کامنت خوری!
  • پنج دلیل برای این احتمال که ما در جهانی چندگانه به سرمی بریم
  • صدای مهبانگ را بشنوید! اقای جان کرامر، استاد بازنشسته فیزیک دانشگاه واشنگتن ادعا می کند که با داده های ماهواره پلانک توانسته است به صدای جهان در لحظه پیدایش دست یابد.
  • نمای کلی یا شماتیک بیگ بنگ مطابق با نظریه، آنچه بعد از بیگ بنگ تاکنون در طی این سیزده میلیارد و هفتصد هشتصد میلیون سال اتفاق افتاده است!
  • ثروتمندترین ایرانیان در کسب‌وکار جهانی کدامند؟ معرفی 7 میلیاردر ایرانی این رده‌بندی براساس میزان ارزش دارایی این افراد بوده است. دارایی‌های این افراد در مجموع 7/ 16 میلیارد دلار برآورد شده است.
  • گشتی در دیتاسنترهای مرموز گوگل و محل ذخیره سازی عکس ها و ایمیل های شما هر زمان که یکی از محصولات گوگل را مورد استفاده قرار می دهید به یکی از دیتاسنترهای آن در سرتاسر دنیا متصل می گردید.
  • بازجوی جوان چطور صدام را در زندان به حرف آورد؟ حالات، افکار، گفته ها، اعترافات، دلایل اقدامات صدام در دوران حکومتش و چگونگی اعدام صدام حسین!
  • تکثیر گیاهان با قلمه قلمه چوب سخت - قلمه چوب نیمه سخت - قلمه چوب نرم
  • اسراییل وداعش تصویر چندیهودی افراطی را با پرچم داعش نشان می دهد. چند روزقبل هم تصاویرمجروحین گروه تروریستی داعش که دربیمارستانهای اسراییل بستری شده بودند درسایتها منتشرشد.
  • کشف فساد جدید: فروش باند و برج مراقبت فرودگاه قشم کل فرودگاه قشم را یک‌دهم قیمت فروختند. چون اراضی به هکتار فروخته شده و اصلا خبری از متر نیست. چند هکتار زمین به اقساط ٣٠ماهه و ازدَم‌‌قسط و به قیمت یک‌دهم ارزش معاملاتی روزشان فروخته شده ‌است
  • فاجعه ملی در کمین آینده: مغز 800 هزار کودک ایرانی رشد نمی کند! آیا تا 20 سال آینده، یک چهارم جمعیت جوان ایران عقب ماندگی های ذهنی خواهند داشت؟ حتی فکر کردن به این موضوع هم دلهره آور است چه رسد به این که بدانیم این یک خطر واقعی است.
  • تایید گم شدن ۸۷ میلیون دلار برای خرید دکل نفتی رئیس سازمان بازرسی کل کشور با بیان اینکه اصل موضوع گم شدن ۸۷ میلیون دلار در خرید یک دکل نفتی صحت دارد، گفت: امروز آخرین گزارش سازمان بازرسی درخصوص این موضوع به مراجع قضایی ارسال شد.
  • در آن 8 سال چه خبر بوده است؟ کمیته بررسی غارت ملی را تشکیل دهید فساد 12 هزار میلیارد تومانی در یک پروژه راه آهن، وجود افراد متعددی مانند بابک زنجانی در مجموعه نفت که به بهانه دور زدن تحریم ها، نفت کشور را بردند و فروختند و پولش را ندادند، واگذاری های خارج از ضوابط شرکت ها و ساختمان های دولتی به افراد خاص با قیمت های
  • گفتگو با احمدی‌نژاد درباره دکل گمشده! ماجرای گم شدن دکل نفتی این روزها خیلی سروصدا کرده است. اصولا خبرهای سروصدا دار منسوب به دولت خدمتگزار کم نیست.
  • اموال فقیران در جیب ثروتمندان!! در کانادا پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند...

پیوندها

  • هویت
  • تورجان
  • شاپرک
  • آوای نی
  • عطر باران
  • یاد دوست
  • ماری جُوانا
  • عبد عاصی
  • رجعت صدر روزشمار بازگشت امام موسی صدر(اعاده الله)
  • رجعت صدر
  • آبی آرامش
  • بانوی سیب
  • چهارده رایحه
  • حرفهای ناتمام
  • عبدالله شهبازی
  • بهار و سرای دل
  • غلامعلی رجایی
  • در طلب آرمانشهر
  • تابش ( منیر خانم)
  • الدین (شرف الدین)
  • مصطفی جهانمردی
  • افکار افسار گسیخته
  • دید نو ( داداش آتش)
  • خاطرات چادر مشکی
  • دمادم ( محبوبه میم )
  • راز نهان ( مریم خانم )
  • مدارا ( بهنام طبیبیان )
  • آوای نی ( ناهید خانم)
  • لبخند خدا و بندگی من
  • فروردین ( اشکان تروه )
  • صبح بهاری (آقا سهیل)
  • عشق خوش سودای ما
  • تاراس ( خانم علی نژاد)
  • پاینده ایران ( رضا نوحی )
  • آبی آرامش ( بزرگ عزیز )
  • گوشه نشین ( سیاوش )
  • و این منم ( سمانه خانم)
  • سید عباس سید محمدی
  • واحه ( مهدی نادری نژاد )
  • خرد منتقد ( علی زمانیان )
  • آهنگ زندگی ( فریبا خانم )
  • جوگیریات ( بابک اسحاقی )
  • ایده هایی برای زندگی خوب
  • یک جرعه آرامش(بانوی بهار)
  • وقتی تو نیستی ( رویا خانم )
  • نورالدین فرزند شهرضای ایران
  • کودکان سرزمین سرخ ( صبا )
  • شنگین کلک( عمران ریاحی )
  • آنتی آبسورد ( مهران رضایی )
  • دیروز و امروز ( مجید تفرشی )
  • مهربانی شما چه رنگی است؟
  • تجربه ی تفکر ( محمد نورالهی )
  • ایستاده چون سرو ( الهام خانم )
  • وبلاگ شخصی عبدالرسول امیری
  • دانشنامه جیبی ( علی امین زاده)
  • این منم! این منم؟ ( همطاف یلنیز )
  • روزهای جانبازی ( رمضان کاووسی )
  • راهی که زیر پاست، راهی دوباره بود!
  • کلاشینـکـف دیـجیتال ( بهمن هدایتی )
  • قلم آبی ( کامیار عسکری سادات محله )
  • جدال نخاع با مردی از دیار توس ( آقا مهدی )
  • دیار قریب غریب ( جانباز محمد مهدی سامع )
  • گزمیده gazmideh ( عبدالمجید نعمت اللهی )
  • روزشمار بازگشت امام موسی صدر(اعاده الله)
  • مظلومین شیمیایی ایران ( جانباز غلام دلشاد )

وبلاگ گروهی

  • هفتگ
  • همساده ها
  • دانه های ریز حرف
  • دین پژوهان

خبری

  • مهر
  • ایسنا
  • انتخاب
  • معماری نیوز
  • روزنامه شرق
  • لینکهای عصر ایران
  • روزنامه اعتماد
  • سایت اصلاح
  • عصر ایران
  • تابناک
  • فرارو

کاربردی

  • کتابناک
  • صدا یاب
  • ویکی درج
  • سخن تاریخ
  • سایت عکس
  • شعر و غزل امروز
  • گالری عکس مینافام
  • وضعیت بارش جهانی
  • بهترین فیلمهایی که دیده ام
  • ミミدنیای شکلکهای مـــارالミミ
  • پخش انلاین موزیک و دانلود موسیقی
  • بهترین شعرهایی که خوانده ام
  • ساعت و تقویم رسمی ایران
  • مرکز اسناد انقلاب اسلامی
  • عکس هایی از جهان
  • یوزر و پسورد nod32 یوزر پسورد آنتی ویروس نود 32 nod32
  • اصالت عکس
  • سامانه 118
  • سایت آپلود
  • فال حافظ
  • واژه یاب

برگه‌ها

  • ماندگار از بزرگان - آینشتین
  • ماندگار از بزرگان - گابریل گارسیا مارکز
  • فرق انشاءالله با ان شاء الله
  • به جای خانم بگو بانو

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • به تویی که نمی شناختمت
  • [ بدون عنوان ]
  • درد در بی خبری
  • داغ دل ما!
  • پروژه مسجدالنبی - پروژه مصلای تهران
  • کاپیتان ظریف
  • بهرام گور اولین شاعر
  • شاه عبدالعظیم
  • یاد خاگینه، خاطره را در زد
  • "فزت" یعنی "خرم آنروز کزین عالم ویران بروم"
  • باید که خونین گریست!
  • کوچک یا بزرگ!
  • چهار میخ کشیدن 13 تن طلای آزاد شده در میدان آزادی!
  • ظریف آمد، پس توافق نهایی صورت گرفته!
  • من و پروتزم! همین حالا و یهویی!

بایگانی

  • مهر 1394 1
  • شهریور 1394 1
  • مرداد 1394 2
  • تیر 1394 14
  • خرداد 1394 5
  • اردیبهشت 1394 6
  • فروردین 1394 9
  • اسفند 1393 23
  • بهمن 1393 24
  • دی 1393 8
  • آذر 1393 1
  • آبان 1393 1
  • شهریور 1393 2
  • تیر 1393 2
  • خرداد 1393 11
  • اردیبهشت 1393 10
  • فروردین 1393 5
  • اسفند 1392 5
  • آذر 1392 1
  • خرداد 1392 12
  • اردیبهشت 1392 10
  • فروردین 1392 22
  • اسفند 1391 16
  • بهمن 1391 16
  • دی 1391 15
  • آذر 1391 13
  • آبان 1391 4
  • مهر 1391 10
  • شهریور 1391 14
  • مرداد 1391 16
  • تیر 1391 17
  • خرداد 1391 21

تقویم

مهر 1394
ش ی د س چ پ ج
1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30

جستجو


آمار : 364806 بازدید Powered by Blogsky

پست ثابت

http://www.blogsky.com/images/avatar/7132252789-96x96.jpg

 وبلاگ گروهی همساده ها

در این وبلاگ که هر روز ساعت 9 به روز می شود می توانید مطالب جالب و متنوعی از ده نویسنده ی وبلاگ را بخوانید


امروز هم با همساده ها


مصطفی ستاریان چهارشنبه 20 اسفند 1393 ساعت 16:48

به تویی که نمی شناختمت

بسم الله الرحمن الرحیم

این چند سطر را برایت می نویسم که بگویم من آمدم. باور کن که من بارها آمدم.

قمری کز کرده بر تک درختِ زبان گنجشک، در کنج ِ خلوت ِ پارک ساعی، شاهد صادقی برای آمدن های من است. پرستوی بیقرار لانه گُزیده در زیر بام آلاچیق وسط پارک هم می داند که من آمدم. خب بپرس. از چهل کلاغ چهل ساله ای که می خواستند با فریادهای گوشخراش خود بر شاخسار درختان در هم تنیده ی افرا و نارون و صنوبر و چنار و سپیدار پارک ساعی مرا رسوای عالم کنند، بپرس. شاید درناهای در حال کوچ بر آسمان ابری تهران هم مرا از بالا دیده باشند! خوب شد که نرده های دور پارک ساعی را برداشتند ولی حیف که نیستند تا به تو بگویند که من آنقدر آمدم که شمار خارج از شمارششان را به خاطر دارم. می دانم انتظار سخت است و می دانستم منتظرم هستی و نباید در انتظار بمانی، اما مگر می دانستم که کجا باید دنبالت بگردم؟ اگر گوش ما توان شنیدن صداهای جا مانده در سالهای دور را داشت، تو هم می توانستی صدای پای مرا بشنوی، صدای قدم زدن های مداومم را توی پیاده روهای موزائیکی آب منگل، زمینهای خاکی و گلی سرآسیاب دولاب، سنگفرش حاشیه ی کنار پارک شکوفه و اسفالت محله ی آب موتور و..

بقیه را در همساده ها بخوانید

مصطفی ستاریان دوشنبه 20 مهر 1394 ساعت 12:11
24 نظر

یسم الله الرحمن الرحیم

تقویم را معطل پائیز کرده است، در من مرور باغ همیشه بهار تو (حسین منزوی)

خب به لطف خدا و دعای خیر شما دوستان خوب و دستان دکتری حاذق به نام دکتر محمد بیان فر، عمل هیپ برای بیماری نکروزم با موفقیت انجام شد (فیلم عمل هیپ) و الان دوره ی نقاهت بعد از عمل را هم به خوبی گذراندم و دو سه روزی هست که می توانم روی زمین بنشینم. 

کامپیوترم روی میز کوتاهی قرار دارد که در قدیم بر روی آن سماور و یا چرخ خیاطی می گذاشتند، برای همین برای قرار گرفتن در پشت سیستم میبایست روی زمین می نشستم و این برایم سخت و دردناک بود. طی این مدت توسط تبلت یکی از بچه هایم به وبلاگهای شما و وبسایتهای خبری سر می زدم اما بخاطر اشکالاتی که تبلت داشت عموما قادر به گذاشتن کامنت نبودم. به هرحال، با بهبودی نسبی که شکر خدا حاصل شده، دیروز سعی کردم با گذاشتن کامنت توی وبلاگ گروهی همساده ها، به نحوی اعلام حضور و ابراز وجود کرده و از سکوت وبلاگی خارج شوم.

با کنار گذاشتن یکی از دو عصایی که داشتم فعلا با یک عصا قادر به راه رفتن هستم. در طی این مدت دوستان وبلاگی من، از طریق تلفن و پیامک و حضوری احوالپرس من بودند و بعضی از این دوستان به اندازه ای مرا مورد لطف قرار دادند که احساس کردم برادران و خواهرانی بسیار دلسوز و مهربانی در سراسر ایران دارم، که همیشه در کنارم هستند. برادر خوب و عزیزم، شنگین کلک محبت کرده و هم در بیمارستان و هم در خانه به ملاقاتم آمدند و هر بار هم با هدایایی نفیس مرا بسیار شرمنده کردند. و دوبار هم از طرف مریم خانم، خواهر بسیار خوبم از اراک مرا با هدایایی زیبا و ارزشمند مورد لطف و تفقد قرار دادند. خواهر گلم ناهید خانم، مرا با دعاهای خوب خودشون حمایت و پشتیبانی می کردند. بزرگ عزیز که از کانادا به ایران تشریف آوردند با تماس خودشان مرا بیش از اندازه خوشحال کردند. دختر خوبم، نویسنده ی وبلاگ رجعت صدر مدام احوالپرسم بودند و خانم یاد خاطرات و سهیلا بانو و صبا بانو و باران خانم و جناب پسندیده از طریق کامنت و بعضی از دوستان دیگرم یا به طور حضوری و یا با تماس تلفنی، مدام جویای احوالم بودند. خانواده هم که چون پروانه از من مراقبت کردند. خلاصه اینکه در این یکماه به قدری مهر و محبت شامل حالم شد که حس خوب زندگی در کنار بهترین عزیزان را با تمام وجودم لمس کردم. خدا را شکر می کنم به خاطر وجود پر مهر شما، که تک تکتان برایم نعمتهای بزرگی هستید و به این وسیله از داشتن این نعمات خدا را شاکرم. ممنونم از همه ی شما خوبان و  بزرگواران.

روز بیست و هشتم یعنی همین شنبه بناست از پای چپم عکس رادیولوژی بگیرم تا وضعیت نکروز توی این پا هم معلوم بشود. دکتر معتقد است که با فاصله  سه ماه، باید عمل بعدی را روی این پا هم انجام دهد. اما من خودم بنا دارم تا در صورت امکان، عمل این یکی پا را مدتی عقب بیندازم تا فرصتی داشته باشم و بتوانم بر سر زمین حاضر شده و کم کم و آهسته، قدری از زمین را آماده کنم و احتمالا گلخانه ای بزنم یا که بتوانم تکه ای از آن را در اواخر زمستان به قلمستان تبدیل کنم و از باغات اطراف و از درختان مثمر و غیر مثمر منطقه، قلمه هایی گرفته و در آن بکارم. احتمالا فردا و پس فردا سری به زمین می زنم. این مدت تماما توی خانه محبوس بودم و دلم برای جاده و ماشین و مناظر طبیعی کوه و دشت و دمن تنگ شده و همینطور برای بیست سی نهالی که کاشتم، دلتنگم. هربار که به خارج از تهران میروم، تمام وجودم را حس زندگی و سرزندگی پر می کند. امیدوارم بتوانم به زودی با بزرگ عزیز ملاقاتی داشته باشم و به اتفاق به خونه باغی برویم و در کنار هم از بودن در طبیعتی بکر و زیبا لذت برده و با هم دلی از عزا دربیاوریم. اگر کسی پایه است، خبرم کند که به اتفاق برویم. محفل بی ریاست و حضور تک تک شما باعث خوشحالی و شادی من خواهد شد.


پی نوشت: سعی کردم به چند تا از دوستان سر بزنم. اما اکثرا بلاگفایی هستند و بلاگفا هم طبق معمول قاطی پاتی است یا اینکه دوباره قات زده!

مصطفی ستاریان چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 09:40
28 نظر

درد در بی خبری

بسم الله الرحمن الرحیم

آدمها تا زنده اند خبرسازند و وقتی مردند خبر می شوند و بر خلاف آنچه مشهور است که بی خبری خوش خبری است، درد در بی خبری از آدمهاست.

توی محله ی ما یک نانوایی فانتزی هست که روز اول ماه رمضان صفی مقابلش درست شده بود که نگو و نپرس، که گاهی خوردن نان بیات و یخ زده ارجحیت پیدا میکرد به نان تازه و داغی که با یکساعت توی صف ایستادن می شد خرید. به مرور هر روز که از ماه رمضان می گذشت این صف هم تحلیل رفت تا اینکه روزهای آخر، دیگر صفی تشکیل نمی شد و حتا موقع افطار هم می شد رفت و با کلی عزت و احترام، نانی خرید. قبل از ماه رمضان شنیدم که پدرصاحب مغازه فوت کرده و حالا می دیدم که دو پسر پشت پشخوان مغازه یکی زولبیا و بامیه می فروخت و آن دیگری هم از زیر زمین با فریاد نان طلب می کرد و به دست مردم می داد. این دو برادر سیاهپوش بودند اما برخلاف پدر بداخمشان به قدری شاد و پر انرژی با مشتریان برخورد می کردند که هیچ وقت نتوانستم، یا فرصت مناسبی پیش نیامد که فوت پدرشان را به آنها تسلیت بگویم. بعد از ماه رمضان که کار و بارشان از سکه افتاد و سرشان خلوت شد، با چشمانی از حدقه درآمده دیدم که پدرشان با اخم مخصوص و منحصر بفردش، جلوی مغازه ایستاده و منتظر مشتری است! نگاهم به او مثل نگاه به میتی بود که از کفن برخاسته باشد. ظاهرا خبر را بد داده بودند و پدر این آدم بداخم فوت شده بود و نه خودش!

مدتی قبل مادرم را بردم بهشت زهرا و با او بود که رفتم سراغ قبر پدرم و برادرم و مادربزرگهایم و دایی و کلی از فک و فامیل. کسانی که انگار قرنهاست مرده اند که دیگر نیستند، کسانیکه نیستند اما در خانه شان همیشه به روی ما باز است و اغوششان برایمان گشوده!

در دنیای واقعی وقتی یکی هست واقعا هست و میشود سراغش را گرفت حتا اگر شده توی قبرهایی که از شدت زیادی، باید نام و آدرسشان را روی کاغذ بنویسی تا از یادشان نبری و یا در میان قطعات و ردیف ها و شماره ی قبرها گمشان نکنی. یک صبح تا غروب، تک به تک بروی سراغشان و فاتحه ای بخوانی و خاطراتت را با آنها با تصویری که در ذهن سپرده ای، مرور کنی، بخندی، اخم کنی یا گریه کنی. سراغ زنده ها را هم با پرس و جو از این و از آن بگیری و احوالشان را بپرسی و حتا به دیدنشان بروی یا لااقل صدایشان را تلفنی بشنوی و با تصویر ساخته ی ذهنت مطابقت دهی البته هربار کمی پیرتر و لابد تکیده تر.

شاید یکی از محسنات سن زیاد، ازدیاد دوستان و آشنایان و ازدواج و زاد و ولد و گسترش فامیل باشد به طوری که فوت و فقدان یکی یکی آنها به چشمت نیاید اما بدی آن هم این است که وقتی میروی قبرستان و سراغ تک تکشان را از روی لیست می گیری، تازه می قهمی که ای دل غافل، از نظر تعداد، بقدری زیادند که نمی توانی به همه ی آنها سر بزنی و باید از تعدادی فاکتور بگیری! انگار مرغ اجل یکی یکی را مثل دانه ای برچیده و خورده است؛ هر چند دانه های تازه ریخته شده، نمی گذارد نبود دانه های خورده شده معلوم شود. بعد به فکر فرو می روی که عنقریب تو و مابقی را هم این مرغ خواهد خورد. اینطوریست که مردن برایت عادی و حتا عادت می شود!

اما توی دنیای مجازی اینطور نیست. داشتم فکر می کردم دوستان وبلاگی، طی این ده سالی که آمده اند و ارتباط برقرار کرده اند و رفته اند. کسانیکه با هم خندیده ایم. بر سر عقیده ای جنگیده ایم. به خاطر دردی با هم گریسته ایم و از درد دلهای هم با خبر شده و همدردی کرده ایم و شریک خنده ها و غصه های ما شده اند و به یکباره و بی آنکه بدانیم چه موقع، رفته اند! بی هیچ ردی و یا نشانه ای!کجا هستند؟

فکر اینکه فلان آدم، با فلان اسم، واقعا کی بود؟ از کجا آمد؟ کجا رفت؟ چرا آمد و چرا رفت؟ و اصلا چی شد؟ آزاردهنده است. کاش می شد سراغ تک تک آدمهای مجازی را با دریافت خبری گرفت و اگر شد صدایی از آنها شنید و در صورت امکان تصویری از آنان در ذهن ماندگار کرد.

باور کنید گاهی فکرم مشغول آدمهایی می شود که نیستند و از شدت فراوانی تعدادشان، چنان دچار بهت و حیرت می شوم که یادم می رود، کسانی را که دور و برم هستند، ببینم و به آنها توجه کنم. خلاصه اینکه این روزها، بودن های نبود شده ی مجازی، نه تنها برایم قابل هضم و درک نیست بلکه دردناک هم است و یکی از مشغله های ذهنی ام در زندگی.

مصطفی ستاریان سه‌شنبه 20 مرداد 1394 ساعت 07:46
29 نظر

داغ دل ما!

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید محمد تقی (مرتضی) ستاریان معاون گردان عمارسالیان سال گذشته و یکسال دیگر هم گذشت و باز ماه مرداد رسید و مرداد نیز نیمه شد، اما از حرارت داغ دل ما نه تنها کم نشده بلکه دل ما همچنان گُر گرفته و می سوزد. چهاردهم مرداد سال 66 وقتی برادرم در نقطه ی رهایی عملیات نصر هفت در ارتفاعات دوپازای سردشت، در شب عید قربان برپیشانی اش مهر تایید الاهی خورد و با ترکشی که در میان دو چشمان قشنگش نشست و دعوت حق را لبیک گفت و به سوی آسمان پرواز کرد و ما را در این دنیای فانی، تنها گذاشت، ما داغداریم.  از چهاردهم مرداد که به شهادت رسید تا نوزدهم که او را به خاک سپردیم نمی دانید بر ما چه گذشت! از آن روزهاست که این آتش بر دل و جان ما افتاد و هر سال هم با رسیدن به این روز آتش جانمان شعله ورتر می شود. چنین روزهایی هر سال نفس گیر راه نفس ما می شود و بغض کهنه ای که هر سال کهنه تر هم می شود، راه گلوی ما را می بندد. می گویند خاک سرد است و مرور زمان باعث تسکین دلهای داغ دیده از فقدان عزیزان است، اما سوالم این است که خدایا پس چرا داغ دل ما با مرور زمان، سرد نمی شود؟ چرا برای ما با گذشت حدود سی سال، هنوز جنگ است. هنوز برایمان پیکر خونین برادر، پسر، پدر و همسر میاورند. هنوز ما با گلاب و اشک چشم، چهره ی عزیزمان را از خاک و خون می شوییم. هنوز در میان تابوت به پرچم پیچیده و از میان جیب های او به دنبال شئی ای می گردیم که بتواند جای خالی او را در فرداهایی که آمد و طی شد، پر کند و امروز می فهمیم که پر نکرد و نخواهد کرد! جای خالی او همچنان در زندگی ما مشهود است. نبودش پر رنگ است و رنگ خون ما را آزار می دهد. کمبودش تا عمق وجودمان محسوس است. داغش سرد نمی شود و ما همچنان می سوزیم!

خدایا از آسمانت صبری ببار و طاقتی بده به ما بازماندگان و جاماندگان. خدایا توفیقی بده عمرمان را نه با روسیاهی که به شایستگی تمام کنیم و لایق وابستگی و شایسته ی وراثت نام شهیدمان باشیم.

شب جمعه است. روح همه ی رفتگان از خاک، پر کشیدگان به افلاک، بی استثنا شاد. لطفا برای علو درجات شهدا و به خصوص شهیدی از تبار ما، سردار رشید و شهید سپاه اسلام، مرتضی (محمدتقی) ستاریان معاون گردان عمار از لشگر محمد رسول الله (ص) فاتحه ای بخوانید، که مظهر اخلاص، تقوا، همت، جدیت و پشتکار بود.

شهید محمد تقی (مرتضی) ستاریان معاون گردان عمار

چپ سردار شهید محمدتقی (مرتضی) ستاریان  معاون گردان عمار

راست سردار رضا یزدی فرمانده گردان عمار


شهید محمد تقی (مرتضی) ستاریان معاون گردان عمار

به اعتقاد من او شایسته ی تام و تمام این آیه است" من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من یتنظر و مابدلوا تبدیلا " و مصداق عینی " و جاهدوا فی الله حق جهاده" بود. روحش در اعلی علیین شاد و همجوار شهدای کربلا باشد.


مصطفی ستاریان پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 19:57
18 نظر
  • 317
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 64