بسم الله الرحمن الرحیم
احتمالا آن روزی که آیتالله بهجت-ره- فرمود: «ارتحال آیتالله اراکی در این زمان و این شرایط مانند این است که پنجاه مرجع تقلید یک زمان از دنیا رفته باشند.» کمتر کسی متوجه عظمت این سخن آنچنان که باید شد.
بعد از وفات آقا سید روحالله خمینی و وفات آقا سیدمحمدرضا گلپایگانی، خیل بسیاری از مقلدین این دو مرجع به آیتالله اراکی-ره- مراجعه کردند. پیام تسلیت رهبر انقلاب بعد از وفات آقای گلپایگانی به آقای اراکی نیز خود نوعی توجه دادن به آقای اراکی شمرده شده است. آیتالله اراکی همراه آقاسید روحالله خمینی و آیتالله گلپایگانی از شاگردان آقا شیخ عبدالکریم حائری بودند. با فوت آقای اراکی، «مرجعیت واحد شیعی» به یکی از کمرنگترین نقاط خود رسید.
اندیشه زعامت و مرجعیت واحده شیعی، در بین مصلحان و دلسوزان حوزوی ایده جدیدی نیست. در طول تاریخ همواره زعمای شیعه کم و بیش دغدغه این مطلب را داشتند. با همین دغدغه بود که امام خمینی تلاش خود را برای آوردن آیتالله بروجردی به قم و تلاش برای مرجعیت واحده ایشان انجام داد. آنطور که معروف است گفته میشود که بعد از وفات آقای حائری، «آقاسیدروحالله» تلاش زیادی برای مرجعیت آیتالله بروجردی میکرد. آیتالله سید رضا بهاءالدینی در این مورد چنین میفرمود:
«اینکه زعامت و مرجعیت عامه، به دست آیتالله بروجردی باشد، تا حدود زیادی مرهون زحمات امام بود. ایشان صلاح میدیدند که باید مرجعیت در دست یک نفر متمرکز باشد. روی همین اصل در این جهت زیاد کوشیدند.» (اقتباس از مجله حوزه شماره 16 - آیت بصیرت / صص 136-137 / سید حسن شفیعی)
آیتالله سید رضا بهاءالدینی
در واقع در زمان تجدید حیات حوزه علمیه قم به دست آقا شیخ عبدالکریم، مرجعیت شیعی در نجف و با آقا سیدابوالحسن اصفهانی بود. حوزه قم شخصیت مبرز قابل رقابت با مکتب نجف نداشت. بعد از وفات آیتالله حائری، مرجعیت و مسؤولیت حوزه قم با آیات ثلاث (آیتالله حجت، آیتالله صدر و آیتالله خوانساری) بود. با وفات آقا سید ابوالحسن اصفهانی و بعد از سه ماه وفات آقا حسین قمی و با هجرت آیتالله بروجردی به قم، عملا زعامت و مرجعیت کل در اختیار ایشان قرار گرفت. آیتالله محمد فاضل لنکرانی-ره- که پدر خود ایشان نیز در این مسائل دخیل بوده است این حکایت را چنین وصف کرده است:
بعد از مرحوم آیتالله حائری، آیتالله حجت و آیتالله صدر و آیتالله خوانساری، که آن زمان از آنان به آیات ثلاث تعبیر می کردند، مسوولیت حوزه را بر عهده گرفتند و حوزه در زمان این بزرگان هم شرائط بهتری از زمان مرحوم حائری نداشت. بااین که به خاطر زحمات بسیار وارزنده این بزرگان، حوزه از انحلال نجات یافت، ولی رشد و ترقی پیدا نکرد زیرا نکته مهم این بود که: مرجعیت در نجف مستقر بود و در قم، فردی که حتی هم عرض باشد وجود نداشت....
آیات ثلاث: به ترتیب آیتالله سید محمدتقی خوانساری، آیتالله سید صدرالدین صدر، آیتالله سید محمد حجت کوهکمرهای
... لذا بزرگان حوزه قم به این فکر افتادند تا آیتالله بروجردی را که آن زمان در بروجرد سکونت داشتند، به قم دعوت کنند. ایشان گر چه تا زمان مرحوم آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی مرجعیت نداشت، لکن از نظر مراتب علمی اگر نگوییم بالاتراز آیتالله آقا سیدابوالحسن بود، حتم، کمتر نبود. ولی به خاطر این که ایشان در بروجرد -که یک شهر غیرعلمی و غیرحوزوی بود- اقامت کرده بودند شهرت زیادی نداشتند... در هر صورت، آشنائی به سوابق علمی و تقوایی ایشان، عده ای از فضلای قم را واداشت که به ایشان بنویسند و از آن بزرگوار بخواهند که در قم اقامت کنند. دراین خلال، جریان مریضی ایشان پیش می آید و برای معالجه به تهران تشریف می آورند. در مدتی که در بیمارستان فیروزآبادی، تحت معالجه بودند، بزرگان و فضلای قم، به عیادت ایشان می روند. دراین دیدارها، بازمساله اقامت ایشان در قم مطرح می شود. تا این که ایشان تصمیم می گیرند پس از بهبودی، به قم بیایند. بالاخره، آن بزرگوار، با استقابل باشکوهی از طرف علماء و مردم وارد قم شدند. امام -رحمة الله علیه- از کسانی بودند که تلاش بسیار نمودند تا آیتالله بروجردی به قم بیایند. مرحوم پدر نقل کردند: پس ازاین که آیتالله بروجردی وارد قم شدند، حاج آقا روح الله خمینی به من فرمود: «بالاخره ما آقا را به قم آوردیم، اکنون نگهداشتن ایشان با شماست.» حضرت امام، به خاطراحساس وظیفه ای که نسبت به حوزه می نمود، از هیچ کار و تلاشی، به عنوان کمک به آیتالله بروجردی، کوتاهی نمی کردند. حتی کارهایی که -به ظاهر- در شأن ایشان نبود انجام می دادند؛ مثلا تلاش میکردند برای ایشان پشه بند تهیه و آن را نصب کنند و امثال اینها. ایشان پس از استقرار در قم، دو تا درس شروع کردند: فقه و اصول. غیراز آیات ثلاث، تقریبا همه بزرگان قم، به درس ایشان حاضر می شدند از جمله: حضرت امام. آن بزرگوار، سالها در درس آیتالله بروجردی شرکت می کردند و یادداشت هم می نمودند که گاهی اوقات، در درس خارج ، مطالبی رااز آیتالله بروجردی ، نقل می کردند که ما، در جای دیگر، نمی دیدیم و معلوم می شد از نوشته های خود ایشان است. از نظر کیفی هم ، درس ایشان ، به ویژه فقه، به خاطر ابتکاراتی که داشتند، خیلی جاذبه داشت، فوق العاده بود... در هر صورت ، حوزه قم به جنب و جوش افتاد. و از طرف دیگر، حدود یک سال و نیم از ورودایشان به قم می گذشت که مرحوم آیتالله آقا سیدابوالحسن اصفهانی رحلت کردند. من آن زمان، یکی دو سال بود که طلبه شده بودم . طلبه ها پس ازانتشار خبر فوت آیتالله آقا سیدابوالحسن اصفهانی، به صورت هیات عزا به سمت منزل آیتالله بروجردی راه افتادند، تا هم به ایشان تسلیت بگویند و هم جانشینی ایشان را به طور طبیعی اعلان کنند. یادم هست : وقتی وارد منزل آیتالله بروجردی شدیم، دیدم امام -رحمة الله علیه- ازاندرونی بیرون آمدند و مانند کسی که بهترین عزیزش را از دست داده باشد، گریه می کردند. هیچ گاه آن منظره از ذهن من بیرون نمی رود. بزرگان قم، نوعا برای مرجعیت حضرت آیتالله بروجردی، تلاش می کردند از جلمه: حضرت امام و پدر من. البته عده ای هم به مرحوم آیتالله آقای حاج آقا حسین قمی، نظر داشتند. در هر صورت، دیری نپایید که با رحلت آیتالله قمی، زمینه اختلاف جزئی هم از بین رفت و مرجعیت مطلقه در آیتالله بروجردی تعین پیدا کرد. چیزی که تا قبل از ایشان و حتی بعد از ایشان، کم سابقه بوده است. (+)
آیتالله منتظری نیز در مصاحبه با مجله حوزه در پاسخ به سؤالی در این رابطه چنین میگوید:
حضرت امام خمینی -رحمة الله علیه- برای آوردن آیتالله بروجردی به قم بسیار تلاش کرد؛ زیرا آن بزرگوار از آشفتگی حوزه رنج می بردند بر آن بودند که با آمدن آیتالله بروجردی به حوزه نظمی داده شود و حوزه علمیه قم در مقابل توطئه های آن روز، نیرومند گردد. ایشان در زمینه تاثیر آمدن آیتالله بروجردی به قم می فرمودند: «آیتالله بروجردی ، بیست سال دیر به قم آمده است». پس از آمدن آیتالله بروجردی به قم، حضرت امام در درس ایشان مرتب شرکت می کردند درسهای اصول را مرتب مینوشتند. نمیدانم تقریرات ایشان چه شده است. در زمینه درس آیتالله بروجردی می فرمودند: «درس ایشان، چنان سازنده استت که طلبه ها بدون این که خودشان متوجه شوند، ملا می شوند.»
همینطور آیتالله جعفر سبحانی نیز به نقش پررنگ حضرت امام در مهاجرت آقای بروجردی به قم تأکید میکنند:
«برای آمدن آیتالله بروجردی و ماندن ایشان در قم کسی که از همه بیشتر تلاش می کرد، حضرت امام -رحمة الله علیه- بود. اصرار امام هم، ناشی از شناختی بود که ایشان از شخصیت آقای بروجردی داشتند، ایشان نقل میکردند:
«سال 23 که نجف بودم و هنوز آقای سیدابوالحسن اصفهانی هم زنده بود، در جلسه ای که عده ای از فضلای نجف شرکت داشتند به آنان گفتم: ایرانیان شما آقایان را نمی شناسند. شما باید برای بعداز آقا سیدابوالحسن ، کسی را دعوت کنید که ایرانیان او را بشناسند، تا حوزه نجف را حفظ کند و گرنه از هم می پاشد. گفتند: مثلا چه کسی؟ گفتم : آیتالله بروجردی. این حرف من، آن وقت، برای آنان تلخ آمد، لکن پس از مرحوم سید، معلوم شد در نجف کسی که ایرانیان او را بشناسند، نیست، تا نجف و حوزه آن حفظ کند.»
بنابراین، حضرت امام -رحمة الله علیه- نسبت به آقای بروجردی، از قبل شناخت داشت. روی همین حساب، زیاد فعالیت می کرد که ایشان به قم بیایند و ماندگار شوند. حتی نامه با امضاء، جمع میکرد و وقتی آقای بروجردی در بیمارستان فیروزآبادی بستری بود، برای ایشان می فرستاد. بعد هم که ایشان به قم آمدند، امام با ایشان رابطه داشتند و درس ایشان می رفتند هم فقه و هم اصول. امام، درس آیتالله بروجردی را مرتب مینوشتند. یک وقت تقریرات درس اصول ایشان را دیدم و خواستم آن نوشتهها را برای ایشان جلد کنم که نپذیرفت.»
گزارشهای تاریخی حکایت از رابطه گرم آیتالله بروجردی با آقا سید روحالله داشت؛ رابطهای که بعدتر به دلایلی به خاطر برخی اختلافات سیاسی (مثلا در مورد فدائیان اسلام) کمرنگتر شد و به سردی گرائید.
آیتالله بروجردی در کنار آیتالله کاشانی
نکته بسیار درسآموز و واقعا مهمی که جا دارد ما در این حکایت تاریخی به آن توجه کنیم، این است که با وجود بروز اختلاف در مسائل سیاسی و سرد شدن روابط آن دو بزرگوار، حضرت امام هیچگاه حرکتی که منجر به تضعیف آیتالله بروجردی بشود نکردند.
آقای مبرقعی فقیه در این باره میگویند:
«حضرت امام، خیلی هوشیار بود. آن بزرگوار، عزت و شکوه حوزه ها و مسلمین را دنبال میکرد و هر آنچه دراین عزت موثر بود، تعقیب میکرد. امام خمینی، پس از فوت آیتالله آقا سیدابوالحسن اصفهانی - قدس سره- که نوبت زعامت به آیات: حسین بروجردی و حسین قمی رسیده بود، از آیتالله العظمی بروجردی، تبلیغ میکرد. مردم را به ایشان ارجاع می داد، حتی برای این مهم به شهرها هم، مسافرت میکرد. من از امام پرسیدم: چرا شما مردم را به آیتالله قمی ارجاع نمی دهید؟
فرمودند: آیتالله حاج آقا حسین قمی، درایران نیستند، بلکه در عراقند لذا باید آقای بروجردی را تقویت کرد، تا حوزه قم و علمای ایران قوت پیدا کنند.
علاوه براین، امام خمینی -قدس سره - آیتالله آقا حسین بروجردی را مردی روشن میدانست و گمان می کرد که: از طریق آیتالله بروجردی، اهداف انقلابی را میتواند دنبال کند. بعدها من به ایشان گفتم: شما تبلیغات زیادی برای مرجعیت آیتالله بروجردی کردید، ولی آن را که می خواستید نشد. فرمود: بله.
آیتالله بروجردی، در ذهنش القا شده بود که: مردم بر عهد و ایمانشان محکم نیستند و کاری از پیش نمی رود. البته در زمان پهلوی بزرگ، چنین هم بود. مردم نه تنها جرات نفس کشیدن نداشتند، بلکه بعضی از آنان به اهل علم توهین میکردند. طلاب را برای خوشایند عمال رضاخان، اذیت میکردند. خیلی وضع بدی بود.
امام و آیتالله بروجردی، به یکدیگر احترام میگذاشتند، منتهی امام انتظار اقدامات بیشتری از آیتالله بروجردی داشت. میخواست که ایشان از قدرت خود، در جهت سامان دادن به حوزه ها و اصلاح امور مسلمین و مبارزه با بدعت فساد و ظلمهای پهلوی، بیشتر بهره ببرد. به برخی از کسانی که اطراف آیتالله بروجردی بودند، انتقاد داشت و معتقد بود که آنان، نباید دراطراف آقا باشند، ولی در عین حال نسبت به آیتالله بروجردی بسیار احترام می گذاشت و تضعیف زعامت ایشان را جایز نمیدانست.»
و باز، در سخنان مرحوم فاضل لنکرانی مطلب دقیقتر میشود که:
«به نظر من رابطه بین آیتالله بروجردی و حضرت امام، به جز مدت اندکی، آن هم به خاطر سوءتفاهمی که پیش آمده بود و بعد هم رفع شد، همیشه در حد بسیار خوبی بوده است. من برای این امر دلیل دارم که اینک عرض میکنم:
همانطور که اشاره کردیم امام در دعوت از آیتالله بروجردی به قم، بیش از همه بزرگان نقش داشت. برای مرجعیت آیتالله بروجردی، بهویژه بعد از فوت مرحوم آیتالله آقاسیدابوالحسن اصفهانی، تلاش بسیار کرد و در نامه به علمای شهرستانها، ایشان را به عنوان مرجع معرفی میکرد. امام، جزء کسانی بود که به طور فعال، در درس آیتالله بروجردی شرکت میکردند. رابطهشان با آیتالله بروجردی بسیار نزدیک بود. و آیتالله بروجردی هم، به ایشان ، فوق العاده احترام میگذاشت.
به عنوان نمونه: آیتالله بروجردی دستور داده بودند: یک منشی معمم و خوش خط برایشان پیدا کنند. پس از گشتن بسیار فردی را پیدا کرده و خدمتشان معرفی کرده بودند. فرموده بودند: بیایید تا من از نزدیک او را ببینم. وقتی این شخص، خدمت آیتالله بروجردی میرسد، امام هم آن جا حضور داشتهاند. این آقا، دراین جلسه، بالادست امام مینشیند. بعد که آن شخص رفته بود، حضرت آیتالله بروجردی، فرموده بودند.من این منشی را نمی خواهم. علت آن را پرسیده بودند، فرموده بودند: «کسی که بالادست حاج آقا روح الله بنشیند، به درد من نمی خورد.» این بیانگر شدت احترام ایشان به حضرت امام بود.
شخصی در بیت آیتالله بروجردی ، بروجردی رفت و آمد داشت و خیلی هم به ایشان نزدیک بود، حضرت امام نظرشان این بود که وجود او، برای مرجعیت آیتالله بروجردی، نه تنها مفید نیست که مضراست و صلاح میدیدند که این فرد نباشد. این شخص، به لحاظ نزدیکی که با آیتالله بروجردی داشت، افرادی را تحریک کرده بود (که هم آن افراد را میشناسم و هم نحوه تحریک آنان را میدانم، ولی ذکر آن را صلاح نمی دانم) تا خدمت آیتالله بروجردی از امام سعایت کنند و چنین بنمایانند که امام، با مرجعیت و موقعیت آیتالله بروجردی موافق نیست. طبعا این سعایتها بیتاثیر نبود واحترامها از جانب آیتالله بروجردی کم شد. امام هم رفت و آمد خود را به منزل ایشان، خیلی کم کردند و کم کم درس ایشان هم نیامدند. این برخورد، تنها در ظاهر امر بود. حضرت امام عقیدهاش نسبت به شخص آیتالله بروجردی و موقعیت ایشان هیچ تغییری نکرده بود. امام حفظ موقعیت آیتالله بروجردی را، شرعا لازم می دانست.
شاهد براین قضیه ای است که مرحوم آقای اشراقی برایم نقل کرد. ایشان، که از دوستان قدیمی من بود و مدتی هم با مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی، سه نفری مباحثه می کردیم ، گفتند:
تازه با امام وصلت کرده بودم. تابستان بود و حضرت امام برای ییلاق به همدان رفته بودند. همان وقتی بود که به حسب ظاهر، روابطشان با آیتالله بروجردی خوب نبود. من برای دیدن ایشان به همدان رفتم. با خودم فکر کردم: حالا که امام، قدری از آیتالله بروجردی، رنجش خاطر دارد بد نیست انتقادی از آیتالله بروجردی بکنم. تا شروع کردم درباره ایشان به صحبت کردن، امام قیافه اش را درهم کشید، سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد و گفت: «آقای اشراقی! من به کسی اجازه نمی دهم به زعیم مسلمین اهانت کند. هر کس و در هر مقامی که باشد.»
معلوم شد مبنای امام در حب و بغضها، با آنچه ما داریم، فرق می کند. نسبت به دامادش ، آن هم تازه داماد و بزرگترین، این گونه برخورد کند، برخوردش با دیگران معلوم است.»