بسم الله الرحمن الرحیم
رفتار دولت اسرائیل با فلسطینیان، به سیستم آپارتاید مانند شده، همانند رفتار آفریقای جنوبی با غیر سفیدپوستها در دوره آپارتاید. جان دوگارد گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد، گزارش کردهاست که یک سیستم کنترلی شامل جادههای جداگانه، تبعیض در زیرساختها، حقوق قانونی، و دسترسی به زمین و منابع بین شهروندان فلسطینی و اسرائیلی در مناطق اشغال شده اسرائیلی، با رژیم آپارتاید متفاوت است، ولی با جنبههایی از آن مشابهتهایی دارد.
برخی مفسرین اسرائیلی و مدافعان حقوق فلسطینیان، این مشابهت را به شهروندان عرب اسرائیل گسترش میدهند، و وضعیت شهروندی آنان را درجه دوم توصیف میکنند.....
قطعنامه ۳۳۷۹ مجمع عمومی سازمان ملل متحد
قطعنامه ۳۳۷۹ مجمع عمومی سازمان ملل متحد که در تاریخ ۱۰ نوامبر ۱۹۷۵ (میلادی) به تصویب رسید دو کشور آفریقای جنوبی و اسرائیل بهعنوان سیستمهای نژادپرست محکوم شدند. این قطعنامه در دو هزار و چهارصدمین جلسه با حضور تمام اعضا (۷۲ رأی مثبت، ۳۵ رأی منفی و ۳۲ رأی ممتنع) به تصویب رسید.
بسم الله الرحمن الرحیم
آنچه می خوانید در باره ی شرایط روزهای آغازین جنگ در حوزه ی اقتصادی از نگاه گزارشهای رسمی بریتانیایی است. فکر کردم برای کسانی که ان روزها را ندیده اند احیانا دارای اطلاعات مفیدی باشد، برای کسانیکه از نقش درامدهای نفتی بسیار! در اداره ی کشور و به خصوص اداره ی جنگ می گویند و همینطور برای آن عده از طرفداران دولت که امروز را با شرایط جنگی آن روزها قابل مقایسه می دانند و درصدد توجیه نارسایی های غیر معمول موجود بر می آیند!
مطلب نقل قسمتی از مقاله ای تحت عنوان تحولات اقتصادی ایران در سال 1981 به این آدرس است :
http://mtafreshi.persianblog.ir/post/176/
چنان که در گزارشهای رسمی بریتانیایی درباره وضعیت اقتصادی ایران در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی تصریح شده: "اطلاعات قابل اعتماد اقتصادی، از جمله درباره تخمین خسارات مالی ناشی از کاهش تولید نفت و سقوط شدید وضعیت ایران در بازار ارز، عملا وجود ندارد.". با این همه از خلال اسناد آزاد شده اطلاعات قابل ذکر و مهمی درباره وضع اقتصادی ایران در این دوره به دست میآید.
بر اساس گزارش آماری نرمن لینگ از بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا در سال 1981، جمعیت ایران 37 میلیون نفر، ذخایر شناخته شده نفت خام ایران حدود 57 میلیون بشکه، متوسط مصرف روزانه داخلی نفت نیم میلیون بشکه، صادرات روزانه نفت چهارصد هزار تا نیم میلیون بشکه و متوسط درآمد سرانه کمتر از 1400 دلار (در مقایسه یا دو هزار دلار در سال 1976) بود.
در آغاز سال 1981 حدود صد روز از جنگ عراق علیه ایران میگذشت و طبعا همه ارکان اقتصادی ایران تحت الشعاع این جریان قرار گرفته بود. بر اساس یک گزارش تحلیلی وزارت بازرگانی بریتانیا: "در شرایطی که شرایط متعادلی در نبرد وجود داشت و پیشرفت کمی در جهت حل مساله، چه در جبهه ها و چه خارج از آن صورت گرفته بود ... جنگ همه منابع اقتصادی را می بلعید و نقش تعیین کنندهای در اقتصاد ایران داشت."
آمار منتشر شده در این گزارش نشان میدهد که ماههای آغازین جنگ و چهار ماه نخست سال 1360 شمسی مصادف با کاهش شدید صادرات نفت خام ایران از یک میلیون و سیصد هزار بشکه به نیم میلیون بشکه و در نتیجه موجب کسر بودجه جدی کشور به میزان 100 میلیون دلار شده بود. این مبلغ البته سوای واردات تجهیزات نظامی در همین مدت به میزان یک میلیارد و دویست میلیون دلار بود. در مجموع و بر اساس تخمین همین گزارش، هر ماه 800 میلیون دلار بابت کاهش درآمدهای نفتی خود خسارت می داد و این میزان خسارت با توجه به افزایش روزافزون هزینه های جنگی ایران، رو به افزایش بود.
روز 13 ژانویه/ 23 دی، تیم هادلین تهیه کننده بریتانیایی که تازه از تهران برگشته بود در دیداری با یک مقام وزارت خارجه کشورش گفت "جنگ خرابیهای جدی به بار آورده و مردم نگران بازسازی پس از جنگند. ولی روحیه نیروهای مسلح بسیار بالا است ... همه اجناس به وفور یافت میشود. برای مثال در آبادان که شهر ارواح شده و فقط پاسداران و نیروهای مسلح داوطلب محلی در آن هستند، همه چیز از غذا گرفته تا تیغ صورت تراشی فراوان یافت میشود و فروشندگان خیابانی کاسبی پررونقی دارند ... اگرچه کشور در آستانه ورشکستگی است، ولی هیچ کمبود جدی غذایی وجود ندارد و تورم هم اهمیتی ندارد و رسانهها در این مورد اغراق میکنند."
هادلین دو روز بعد نیز در یک تماس تلفنی با جان گراهام سفیر فراخوانده شده بریتانیا از تهران، گزارش دیگری از وضع داخلی ایران و جبهههای جنگ ارایه کرد. به گفته هادلین: "کمبود و قطع برق در تهران وجود ندارد و بازار به طور طبیعی به کار مشغول است ..."
کریس رندل دیپلمات بریتانیایی در دفتر حفاظت منافع بریتانیا در تهران، در گزارش 29 ژانویه 1980/ نهم بهمن 1359 خود نیز نگاهی مثبت، اگرچه کمتر خوش بیننانه در قیاس با روایت هادلین، درباره وضع تهران چند ماه پس از جنگ نوشت: "پایتخت، زمستان را بدون مشکلات زیاد پشت سر خواهد گذاشت. بنزین و روغن سوخت جیره بندی شدهاند.
گهگاه قطع برق وجود دارد. شکر، روغن خوراکی کره، تخم مرغ و پودر رخت شویی جیره بندی شدهاند. اقلام دیگر از قبیل برنج نیز ممکن است به زودی جیره بندی خواهند شد.
گوشت تقریبا کمیاب و گران است. قیمتها معمولا در حال افزایش هستند، ولی نشانی از بحران وجود ندارد. غر زدن زیاد است، ولی بیشتر مشکلات به پای جنگ نوشته میشود."
به هر روی جنگ تاثیرات منفی و ناگزیر خود در بخش تولید را نمایان میکرد. بر اساس گزارش 15 فوریه/ 26 بهمن 1359 جرمی بارت رییس دفتر حفاظت منافع بریتانیا در تهران،
از زمان انقلاب ذخایر ارزی کشور در فاصله کمتر از یک سال از مارس 1980 تا زمان نگارش این گزارش، از ده میلیارد دلار به کمتر از چهار میلیارد دلار رسیده بود. کسر بودجه ایران برای سال 1981- 1982(1361) حدود 100 میلیارد تومان تخمین زده میشد.
...
بر اساس تحقیق این دیپلمات بریتانیایی، در آن زمان میزان مصرف سالانه گوشت در ایران حدود 750 هزار تن و اکثرا گوشت گوسفند بود که یک سوم آن از خارج از کشور تامین میشد. مهمترین تامین کنندگان گوشت وارداتی ایران نخست نیوزیلند با 110 هزار تن و استرالیا 50 هزار تن بود و بقیه از آرژانتین، ترکیه، هند، رومانی و کشورهای عضو جامعه اروپا تامین میشد. بر اساس همین گزارش، بخش مهمی از گوشت وارداتی ایران از استرالیا به صورت گوسفند زنده بوده که در سال 1980 به تعداد سه میلیون راس بوده و در سال 1981 به کمی بیش از یک میلیون راس کاهش یافته بوده و یک میلیون راس گوسفند زنده نیز از رومانی به ایران صادر میشد.
این گزارش تاکید دارد که در اسکلههای بندر عباس تراکم شدیدی از کشتیهای آماده تخلیه بار وجود داشته و به دلیل محدودیتهای موجود، تنها امکان تخلیه 18 کشتی در هر زمان وجود داشته و در هر زمان 52 کشتی در صف تخلیه بار واقع بوده است. این در حالی بود که به طور متوسط در هر زمان 22 کشتی در بندر مسقط در عمان و 16 کشتی در دیگر بنادر عربی خلیج فارس متوقف و منتظر خالی شدن جا و دریافت چراغ سبز برای ورود به بنادر ایران بودهاند
...
اتمام نقل قول قسمتی از مطلب لینک داده شده
اما در اماری که سایت الف داده است می توانید به تفکیک درامد های سالهای مختلف را در کنار هم و به طور مقایسه ای ببینید و برای نمونه و به طور خلاصه اینطور گفته است:
بهطور متوسط در هریک از دولتهای پس از انقلاب، سهم هر ایرانی از منابع حاصل از نفت پس از حذف اثر تورم و تغییر قدرت خرید دلار بهترتیب در دولت موسوی 608 دلار، هاشمی384 دلار، خاتمی 364دلار و در دولت احمدی نژاد 840 دلار بوده است....
بقیه را در صورت تمایل می توانید در آدرس داده شده در سایت الف بخوانید و یا برای دیدن تصویر مقایسه ای درامد نفتی ایران از ۱۳۵۹ تا سال ۱۳۸۹ به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ...بسم الله الرحمن الرحیم
بدون هیچ مقدمه ای شما را دعوت می کنم به خواندن دو مطلب ذیل که عینا از سایت خودنویس نقل می کنم و اولی را آدرسش را ثبت نکرده ام و چون قدری طولانی است قسمت دوم را در ادامه مطلب بخوانید:
تشویق صدام به حمله به ایران توسط جرج براون، شاپور بختیار و ژنرال اویسی به روایت اسناد
۲۰ مرداد ۱۳۹۰ استقلال ، آزادی، جمهوری
• اندازه حروف
• Enlarge font
• Decrease font
اخیرا بعد انتشار اسناد سال ۱۹۸۰ آرشیو ملی بریتانیا بحثهایی پیرامون آن بخصوص روایتاش از جزئیات شروع حمله عراق به ایران در محیط مجازی صورت گرفته است که اشتیاق برای ملاحظه اصل این اسناد را در پی داشته است، در مطلبی مختصر به ارائه شهادت طرفهای عراقی و انگلیسی در این باره پرداختهام و بحث مفصل را به سالگرد شروع جنگ موکول میکنم.
دکتر مجید تفرشی پژوهشگر تاریخ اخیرا دو گزارش با عنوان «شاپور بختیار در آیینه اسناد تازه آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا» در رادیو فردا منتشر کرده است که حاوی نکات مهمی است. وی در گزارش دوم به ارائه گزارشهای محرمانه ای درباره رابطه شاپور بختیار با صدام حسین و جزئیات شروع جنگ پرداخته است که در این نوشته بخش های مهم این گزارش به همراه اصل اسناد که آقای تفرشی در وبلاگشان قرار دادهاند، ارائه میگردد:
مواضع اویسی و بختیار در موضوعات مختلف موجب شده بود تا دیگر گروههای اپوزیسیون علاقهای به همگامی با آنان نداشته باشند. برای مثال، در گزارش ۱۵ آگوست/ ۲۴ مرداد سر جان گراهام (سفیر فراخوانده شده بریتانیا از تهران) از قول ریچارد اپنهایمر روزنامه نگار بریتانیایی آمده بود که دکتر خسرو شاکری پژوهشگر و فعال سیاسی ایرانی، در دیدا اخیرش به اپنهایمر گفته که او عضو جبههای از مصدق گرایان است و مصمم است تا خود را از شاپور بختیار، ژنرال اویسی و پالیزبان و منابع مالی و حمایت خارجی جدا نگاه دارد.
گزارش سری دیوید میرز مسئول بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا به تاریخ ۲۵ سپتامبر/ سوم مهر، خبر از سفر بختیار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به ایران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهریور) می دهد. در ادامه این گزارش عنوان شده که عراق از اپوزیسیون ایرانی خواسته تا در جبهه های نبرد پشت سر نیروهای عراقی حاضر شوند تا دولت خود را در مناطق اشغالی تشکیل دهند. در پایان این گزارش درباره بازتاب چنین اقدامی این گونه هشدار داده شده است: «من معتقدم که ایجاد دولت جایگزین تبعیدی مثلا در خوزستان، به شدت میتواند بخت آنان را برای این که هرگز توسط مردم ایران پذیرفته شوند را کاهش دهد، مگر آن که عراقیها خود را آماده فتح کل ایران کنند تا تبعیدیها را به قدرت برسانند.»
روند این رایزنیها در دیدارهای بعدی لرد جورج براون با مقامات عراقی، بختیار و اویسی در پاریس و مقامات وزارت خارجه بریتانیا ادامه یافت. معاون سابق وزیر خارجه بریتانیا، در آخرین روزهای اکتبر ۱۹۸۰ با صدام حسین و طارق عزیز معاون نخست وزیر عراق دیدار کرد. در بازگشت او از بغداد، سفارت بریتانیا در کویت دو گزارش در تاریخ ۲۹ و ۳۰ اکتبر/ هفتم و هشتم آبان، شمهای از دیدار براون با مقامات عراقی را به لندن ارسال کرد. در گزارش نخست، جورج براون بر اساس گفت و گو با سران عراق عنوان کرد که با توجه به مواضع ضدغربی خمینی و معتدل تر بودن صدام از این جهت، به صلاح حکومت بریتانیا است که به اپوزیسیون ایرانی برای سرنگونی حکومت تهران کمک کند.
براون با تشبیه کردن اقدام احتمالی گروه بختیار و اویسی تاکید کرد که آنان میتوانند به شیوه نهضت مقاومت ملی فرانسه در جنگ جهانی دوم، با همکاری با طرف مقابل ضمن استفاده از ضعف حکومت ایران، خوزستان را جدا کرده و حکومت خود را در آن جا شکل دهند. لرد کرینگتون وزیر خارجه بریتانیا در پاسخ به این گزارش، با اشاره به تماس های مداوم لرد جورج براون با صدام حسین، بختیار و دیگر گروه های تبعیدی ایرانی و حمایت از او از نقشه «خوزستان آزاد» و ترویج آن در بین دوستان ایران- عراقی او، خواستار دریافت توضیحات بیشتری درباره این نقشه شد.
بر اساس این گزارش براون تصریح کرد که به دنبال رایزنیهای او با مقامات عراق، قرار است در همین هفته، اویسی، امینی و بختیار در پاریس جلسه ای تشکیل داده و تصمیم دارند در بیانیه خود این گونه بیان کنند: «آنان نمی توانند به عنوان میهن پرست حضور اشغالگران خارجی در ایران را بپذیرند، ولی با این حال آنان با حمایت ضمنی عراق قادر خواهند بود که حکومتی را در جنوب ایران تشکیل دهند تا دیگر میهن پرستان نیز به آن ملحق شوند.»
در همین ارتباط، کریس رندل کریس رندل یکی از مسئولان بخش تحقیقات خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا در یک گزارش توصیفی محرمانه که در ابتدای نوامبر ۱۹۸۰ تهیه شده و مهر بایگانی هفتم نوامبر/ ۱۶ آبان بر آن خورده، در بررسی تحولات گذشته و حال خوزستان نوشت: «یکی از دلایل یورش بیمهابای حکومت عراق به خاک ایران، اطلاعات گمراه کننده ایرانیان تبعیدی از جمله شاپور بختیار، مبنی بر این بود که احتمالا به دلیل وجود اغتشاش در ارتش و بیثباتی رژیم به دلیل مخالفت مردم، به ویژه در خوزستان، ایران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم موجب برافراشته شدن پرچم نیروهای آزادیبخش خواهد شد.»
بر اساس گزارش های تازه آزاد شده درباره نخستین روزهای آغاز جنگ ایران و عراق، در این دوره، شماری از کشورهای عربی و اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، به خصوص اویسی و بختیار، بر این باور بودند که با حمله عراق به ایران ظرف یک هفته ارتش ایران شکست خواهد خورد و در طول یک ماه حکومت اسلامی سرنگون شده و دولت جدید تحت حمایت عراق در تهران، یا دست کم مناطق اشغالی مستقر خواهد شد. این پیش بینی هرگز به وقوع نپیوست و موجب آغاز یک بازی بدون برنده و دو سر باخت برای مردمان هر دو کشور ایران و عراق شد.
البته این باور اول نیست که اسناد و شواهد دال بر تشویق صدام توسط بختیار و اویسی به حمله به ایران منتشر شده است، حامد الجبوری وزیر امور ریاست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان حسن البکر و صدام حسین در مصاحبه با تلویزیون الجزیره ۲۵ جولای ۲۰۰۸ (۵ تیر ۱۳۸۷) نیز از این حقیقت پرده برداشته بود:
http://uk.youtube.com/watch?v=BPKkaZ7ysD4&feature=related
http://www.aljazeera.net/NR/exeres/FB79DA8E-CEE5-4C2F-AF37-46604A2E5E59.htm
وی در این گفتگو تصریح کرده است که جورج براون، وزیر امور خارجه انگلستان در زمان حزب کارگر، شاهپور بختیار و تیمسارنصیری (به احتمال قریب به یقین، منظور او نه تیمسار نصیری که در روزهای اول انقلاب بدون محاکمه اعدام شد بلکه تیمسار اویسی بوده است)در جلسه ای این پیام را به صدام دادند که بهترین وقت برای حمله به ایران است. در این جلسات همه کسانی که با صدام ملاقات می کردند تاکید داشتند که ایران در آستانه فروپاشی است و ارتش این کشور متلاشی شده و نیروی هوایی این کشور به علت اعدام افسرانش زمین گیر شده است. همه آنها به گونه ای صحبت می کردند که گویا عملیات نظامی در ایران صرفا تفریح است و همین مسئله صدام را به آغاز جنگ با ایران تشویق میکرد.
...
[اما بخوانید درباره ی کودتای نوژه ]
درباره ی کودتای نوژه
دکتر بختیار بعد رشته کلام را در دست گرفت و گفت، همانطور که در جریان هستید، ما مشغول تدارک یک قیام بمنظور براندازی رژیم اسلامی هستیم که عده زیادی در ایران، در طرح شرکت دارند. این طرح با دقت تهیه شده و الان در دست آقای منوچهر قربانیفر است. اگر میخواهید ملاحظه کنید در اختیارتان است. همانموقع متوجه شدم...
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای سلمان محمدی در کامنت قبل گفت:
از خودم میپرسم آن حال و هوا چرا پایدار نبود؟ از آن همه ایمان و رشادت چه مانده الان؟ و چرا؟
شما میدانید؟
....
جواب دادن به این سوال کوتاه، بنظرم به راحتی و سهولت ممکن نیست چون اسباب و دلایل بسیاری دارد. اما به نظرم قسمتی از جواب همین گفته های آقای ناطق باشد. بخوانید تا بدانید که چرا ما به وضع امروزمان رسیده ایم!
....
قسمتی از مصاحبه آقای ناطق نوری را می خوانید به ادرس:
http://www.khabaronline.ir/detail/235456/politics/parties
...میشود هم قاطع بود و هم رئوف بود. میشود هم جدی برخورد کرد هم در عین حال حق کسی را پایمال نکرد و دل کسی را نشکست. واقعاً میشود. من تجربه کردهام. بنده در همان دوره اینگونه عمل میکردم. آن روزها توی خیابان ولعیصر عدهای بدحجاب و با آرایش بیرون میآمدند. یک عده هم میخواستند با این افراد برخورد کنند درحالی که مسوولیت برخورد با آن اشخاص بر عهدهشان نبود اما به عنوان نیروهای انقلابی و اسلامی و خودسر میآمدند و میریختند توی خیابان ولیعصر و مثلاً یک پسری را که موهایش بلند بود میگرفتند و بغل جوب میخواباندند که با ماشین سرش را بتراشند و گاه پوستش را هم میکندند. یا امثال آن. امام رحمتالله علیه به من فرمود این هرج و مرجها چیست؟ من بدون اینکه از امام خرج کنم، با آنها برخورد کردم. من در دوران مدیریتم هرگز از امام خرج نکردم اصلاً مدیری که هرروز برود بگوید آقا اجازه هست؟ یا بگوید آقا گفتهاند این کار را بکن، و همه مسوولیت را به گردن رهبر بیندازد، چنین مدیری به هیچ دردی نمیخورد. مدیری که میخواهد هرچیزی را به گردن مقام بالاتر بیندازد تا خودش سالم بماند به درد نمیخورد. من بدون اینکه از امام هزینه کنم، مقابل قویترین نیروها ایستادم؛ سخت برخورد میکردم، دستگیر میکردم. یک شبی ساعت یک نصف شب خبر دادند که بین دو گروه درگیری پیش آمده که حالا من نمیخواهم اسم بیاورم. نیمهشب بلند شدم و گفتم ماشین را راه بیندازید برویم. آمدم و خودم وارد صحنه نبرد شدم. یک طرف خیابان جمعیتی با کلاش، یک طرف دیگر جمیعیت با ژ-3 ایستاده بودند. من از ماشین پیاده شدم. بچهها گفتند حاجآقا خطرناک است. اینها همه تیر و تفنگ دستشان است. گفتم عیبی ندارد. بروید کنار. در را چنان با شدت باز کردم که پرده شیشه ماشین کنده شد از بس که عصبانی بودم. گفتم بگذارید من را بزنند تا مسوولین کشور به فکر این قضیه بیفتند. ببینید چنین کاری یک فداکاری و دلسوزی و جرات میخواهد. من با این قضایا برخورد کردم، تهمتهایی هم شنیدم پای آن هم ایستادم. اما بالاخره نمیشد سکوت کرد.
· من در طول تصدی پست وزارت کشور، عضو مرکزی حزب جمهوری بودم اما افراد ضد حزب هم با من کار میکردند. منتهی من به آنها میگفتم تا دم در وزارت کشور، من عضو حزب جمهوری هستم و شما هم ضد این حزب. اما وارد وزارتخانه که میشویم، من وزیر حزب جمهوری نیستم، وزیر جمهوری اسلامی هستم و شما هم کارمند جمهوری اسلامی و باید با هم برادرانه کار کنیم و آنها هم مردانه با من کار کردند. اگر اینطوری عمل کنیم، کشور اداره میشود. الگوی ما هم باید خود امیرالمومنین باشد و انتخابهایی که داشته و نیروهایی که به کار گرفته موید این حرف است؛ ایشان حتی «زیادابن ابیه» را هم سرکار میآورد. دیگر چهجوری باید بگویم؟
....
سید محمد خاتمی:به جای نگاه به گذشته به آینده بنگریم و به سوی رفع کدورت ها برویم
بسم الله الرحمن الرحیم
از مدتی قبل بنا داشتم از خاطرات جبهه هم بنویسم .اما راستش هیچ وقت در عرض پنجسال وبلاگ نویسی ام نتوانستم خودم را راضی به نوشتن در این مورد بکنم . اما یکبار شد که اینکار را کردم و آن زمانی بود که مسعود دهنمکی برای ساختن فیلم اخراجی ها و وعده ی پخش این فیلم از تلویزیون در همان اوایل فیلمسازی اش تحت فشار قرار گرفته بود .
یکی از وبلاگ نویسها در وبلاگش تهدید کرده بود که اگر این فیلم از تلویزیون پخش شود خودش را درمقابل صدا و سیما آتش می زند ،به صدا و سیما هم اعلام کرده بود. تعدادی از علاقه مندان او از رزمنده ها و بچه مذهبی ها و عده ای از مخالفان مشی دهنمکی در حمایت از او حلقه ی وبلاگی درست کرده بودند. خلاصه موضوع داغ و حاد شده بود در سطح جامعه هم بحثهای زیادی راجع به این فیلم در رسانه ها راه افتاده بود. یک عده از این طرف به دفاع سفت و سخت از او برخاسته بودند و یک عده هم همانطور که گفتم به دفاع از آن بنده ی خدا ،
خلاصه مقابل هم صف آرایی کرده بودند که چرا ، او شخصیت رزمنده ها را مثل مجید سوزوکی نشان داده؟ و یا حاجی گرینوف و یک مشت جاهل را به عنوان بچه های جبهه ای به خورد خلق الله داده است؟ آنزمان رزمنده ها همگی بدون استثنا یک شکل بودند و اهل نماز شب و دعا و انابه معرفی می شدند. من با وجود اینکه با دهنمکی اختلاف فکری بسیاری داشتم و دارم. لازم دانستم در دفاع از حضور قشرهای مختلف مردم از جمله چنین اشخاصی که او در فیلمش معرفی کرده بود از خودم نوشته و فرماندهی گروهانی متشکل از تعدادی از همین آدمها که اخراجی ها خوانده میشدند، بنویسم . مقاله را نوشتم و در طی آن از رشادت و شهادت تعدادی از همین عده گفتم و در ضمنش از روی مین رفتن خودم هم مطالبی نوشتم . دهنمکی مطلع شد و مطلب مرا عینا با لینک وبلاگم در وبلاگش نقل کرد و من شدم سیبل طرف مقابل! خلاصه طول و تفصیلش ندهم برای اولین بار آمار وبلاگم از سی چهل نفر در آن زمان به دویست سیصد نفر رسید. بگذریم .بحثها کردیم و نهایتا با احترام هم موضوع تمام شد. بله همان یکبار بود که من در همان یک مقاله از خودم نوشتم.
مرداد ماه برای من ماه پرخاطره ای است. خاطره هایی از جنس غم و از جنس شادی. که همگی در همین ماه اتفاق افتاده است. در سه سال پی در پی در چنین ماهی ، برادرم به شهادت رسید و من روی مین رفتم و ازدواج کردم
اینکه الان دوباره به این موضوع برگشتم برای این است که دیروز بچه ها در خانه رفتند سراغ انباری تا وسایلی را که لازم داشتند دربیاورند و در خلال اینکار، چشمشان به تعدادی کتاب و دفتر و نامه در یک کارتن خورده و آنها را هم بیرون آوردند. نامه های من بود که در جبهه دریافت کرده و تعدادی هم نامه هایی بود که از جبهه فرستاده بودم. امروزم به خواندن این نامه ها گذشت. حدود صد نامه بیشتر یا کمتر می شود. با خواندنشان خندیدم. گریه کردم . وبه فکر فرو رفتم. نامها و نامه هایی را دیدم که صاحبانش شهید شده اند. معلول و مجروح و بعضی مرحوم شده اند و یا از آنها بکلی دور افتاده و بی خبر مانده ام . دیدم که بعضی از ما اخراجی هایی هستیم و همدیگر را هم گم کرده ایم! از بسیاری از آنها هیچ خبری ندارم. از کسانی که حاضر بودیم برای هم بمیریم و حتا بعضی از ما هم ،چنین کردیم. با خودم اندیشیدم حتا دوستی های میثاق بسته با خون هم پایدار نیست.
بله در میان نامه ها ، نامه هایی هست که بچه های هفت هشت ده دوازده ساله از مدارس شهرهای مختلف برای رزمندگان جبهه ها همراه با هدایا و کمکهای خود می فرستادند. هدایایی مثل آجیل ، شکلات ، کمپوت و کنسرو و اینطور چیزها که با پول توجیبی و یا پولی که از پدرها و مادرهایشان می گرفتند هر کدام چیزی تهیه کرده و همراه با یک نامه در داخل یک چعبه و یا مشمی به جبهه می فرستادند . چند تایی از این نامه ها را هم ،من دریافت کردم و برای همه جواب فرستادم و فقط از جوابهایی که فرستادم ، مجددا یک نامه بدستم رسید. نامه ی اول از پسری بود به نام بشیر طلایی و نامه ی بعدی هم از او که در جواب نامه ام ،عکسی از جبهه و من خواسته بود و من نداشتم که برایش بفرستم!
از میان نامه ها و تمام نام ها دیدم دلم برای بشیر طلایی ( در آدرس نامه طلائیان از بهاباد یزد ) و محمدرضا رضایی آن پسران کوچکی که از یزد نامه نوشته بودند تنگ است. وبرای محمدرضا بور آباد که از تربت جیدریه و برای علی خلج که از مبارک آباد نامه داده بودند. همینطور برای محمد مهدی آهنگری از دبستان دولتی فلسطین قریه لالا و محمد بلوچی یا بلوجی و نامه هایی که پاکتشان گم شده و اسم و آدرسشان را نمی دانم. خیلی دلم می خواست بدانم که بودند؟ و الان چه می کنند؟ با خودم فکر کردم از انها که نامشان را می دانم یادی بکنم .نام بچه های کوچکی که برای رزمنده ها نامه می نوشتند و حالا مطمئنا مردی شده اند.
چون نمونه ای از این نامه ها را من در اینترنت پیدا نکردم چند تایی را اسکن می کنم می گذارم تا شما هم ببینید. شاید اصلا این نامه ها ما را با حال هوای آن روزها آشنا و شناختمان از ملتمان را بیشتر کرد.
آهای کسانی که آن بالاها نشسته اید ، بدانید که ، این ملت از همه چیزش گذشت و همه ی بار انقلاب و جنگ و تحریمهای اقتصادی و ندانم کاریهای مسئولین و ...را بردوش کشید ،دیگر شایسته ی آنچه امروز بر سرش میآید نیست!
نامه های اسکن شده را در صورت تمایل در ادامه مطلب ببینید
ادامه مطلب ...