وصیت‎نامه حضرت علی(علیه‎السلام) در آخرین لحظات عمر

بسم الله الرحمن الرحیم 

از وصایاى حضرت علی(علیه‎السلام) در واپسین دم حیات مى‎توان به وصیت گهربار ذیل اشاره نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم 

این آن چیزى است که على پسر ابوطالب وصیت مى‎کند: به وحدانیت و یگانگى خدا گواهى مى‎دهد و اقرار مى‎کند که محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانى من از آن خداست. شریکى براى او نیست، من به این امر شده‎ام و از تسلیم شدگان اویم .

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر کس را که این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مى‎کنم :

1- تقوای الهى را هرگز از یاد نبرید، کوشش کنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید.

2- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى که دین را محو مى‎کند، فساد و اختلاف است .

3- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم کنید که صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎کند.

4- خدا را! خدا را!  درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

5- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود که ما گمان کردیم مى‎خواهند آنها را در ارث شریک کند.

6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل کردن، بر شما پیشى گیرند.

7- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست .

8- خدا را! خدا را! درباره کعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود که اگر حج متروک بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند کرد.

9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نکنید.

10- خدا را! خدا را! درباره زکات؛ زکات آتش خشم الهى را خاموش مى‎کند.

11- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند.

12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره آنها سفارش کرده است .

13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگى شریک خود سازید.

14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، که آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود.

15- در انجام کارى که رضاى خدا در آن است بکوشید و به سخن مردم (در صورتی که مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید.

16- با مردم به خوشى و نیکى رفتار کنید چنانکه قرآن دستور داده است .

17- امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید؛ نتیجه ترک آن این است که بدان و ناپاکان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند کرد، آنگاه هر چه نیکان شما دعا کنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

18- بر شما باد که بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یکدیگر نیکى کنید، از کناره‎گیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید.

19- کارهاى خیر را به مدد یکدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همکارى در مورد گناهان و چیزهایى که موجب کدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهیزید.

20- از خدا بترسید که جزا و کیفر خدا شدید است .

خداوند همه شما را در کنف حمایت خود محفوظ بدارد و به امت پیغمبر توفیق دهد که احترام شما (اهل بیت) و احترام پیغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مى‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... .(1)   

   در شب بیست و یکم امیرالمؤمنین علیه السلام چندین بار بیهوش شد و به هوش آمد 

از علامه امینی پرسیدم: آخرین ذکرى که على(علیه‎السلام) بر زبان مبارک جارى فرمود چه بود؟

مى‎فرماید: بعضى مى‎گویند پس از وصیتى که ذکر آن رفت امام علی(علیه‎السلام) لحظه‎اى بیهوش شد و چون به هوش آمد دیگر سخنى جز لا اله الا الله از حضرت شنیده نشد تا جان به جان آفرین تسلیم فرمود.  

چنانکه بعضى دیگر گفته‎اند:(2) آخرین فرمایش ایشان این آیه شریفه بود: و من یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره.(3)

البته گروهى دیگر ذکر کرده‎اند(4) که حضرت ابتدا به فرشتگان خدا سلام داد سپس این آیات را زمزمه فرمود که المثل هذا للیعمل العاملون،(5) یعنى براى چنین لحظاتى باید عمل کرده و بکوشند و ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (6) یعنى خدا با مردمى است که عمر خود را به تقوا و پرهیزکارى گذراندند و مردمى که همواره کار نیک مى‎کنند. آنگاه در واپسین دم حیات فرمود: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله .

 

پی‎نوشت‎ها:

1- مقاتل الطالبین، صص 44 – 28، ابن اثیر، ج 3، صص 197 – 194، مروج الذهب، ج 2، صص ‍ 44 –40 .

2- انساب الاشراف، ص 499.

3- زلزال /8 – 7 .

4- بعثت، غدیر، عاشورا/ مهدى، محمدرضا حکیمى، ص 84 .

5- صافات / 60 .

6- نحل/ 129 .

 

برگرفته از کتاب شبى در پایتخت بهشت، بیژن شهرامى . 

گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

نقل شده از : 

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=101761

علی (ع) اسوه عدالت - عدالت اجتماعی و آزادی

بسم الله الرحمن الرحیم

این شبها وارد در شبهای قدر شده ایم و شب گذشته، شب ضربت خوردن حضرت علی علیه السلام به هنگام اقامه نماز بود که به همین ضربت نیز به شهادت رسید شهادت او را پیشاپیش به همه رهروانش تسلیت می گویم. امامی که عدالت را در جامعه فارغ از قرابتهای سببی و نسبی و بدون نگاه به رنگ پوست آدمها و برای همه یکسان جاری می ساخت بی آنکه حتا نگاهش به دین آنها باشد.گفتن از علی علیه السلام بی گفتن از عدالت ممکن نیست به همین جهت از عدالت می نویسیم و از آن امام می گوییم .از کسی که وقتی یارانش مشاهده کردند که معاویه با بذل و بخشش های خود چشم مردم دنیا طلب را پر کرده و آنان را به خود جلب نموده است به آن حضرت پیشنهاد کردند تا در سیاست خود تجدید نظر کرده و با تطمیع ذی نفوذها پایه های حکومت خود را مستحکم تر نماید ، می فرماید : « از من می خواهید که با ستم پیروزی به دست آورم؟ بخدا سوگند چنین نخواهم کرد تا شب و روز هست و تا جهان باقی است و تا ستارگان بدنبال هم روانند ، هر گاه این اموال ، اموال شخصی من بود، بین آنها به تساوی تقسیم می کردم تا چه رسد به اینکه این اموال ، اموال خودشان است.»

بله نوع رفتار حضرت علی علیه السلام با برادرش، عقیل نابینا که فرزندان کوچک و ژنده پوش خود را با خود همراه ساخت تا شاید بتواند از نسبت برادری خود استفاده کرده و با نشان دادن فقر خانواده اش دل امام را نرم کرده، و بهره و ثمره ی بیشتری از بیت المال را نصیب خود کند ، را چگونه می توان با رفتار دولتمردانی که اقوام و بستگان و دوستان خود را به اریکه ی قدرت می رسانند ، مقایسه کرد؟ و یا رفتار او با مخالفینش را با رفتار حاکمان دیگر چگونه می توان سنجید؟ حاکمانی که همه نوع اتهامی را به مخالفین خود می زنند بی آنکه امکان دفاع را در اختیار ایشان بگذارند!

اما یک سوال بسیار مهم است و آن اینکه اگر عدالت خواست ابنای بشر است پس چه عواملی مانع از استقرارعدالت بوده و هست؟ استقرار عدالت را همواره دو خطرعمده تهدید مى‏کند. از آن دو مى‏توان به عنوان حب و بغض‏ها نام برد. حب و گرایشات باعث مى‏شود که فرد از محور حق خارج شود. علاقه سبب مى‏شود انسان در داورى‏یا تسهیم سهام یا شهادت و یا هر شاخص دیگر در اثر گرایش و محبت به فرزند یا پدر و مادر یا برادر و نیز دوستان و آشنایان یا هواداران حزب و گروه از محور عدل بیرون رود. و نیز دشمنى و بیزارى باعث مى‏شود که انسان در مورد طرف مقابل به ناحق شهادت یا داورى یا توصیف نماید و عدل را در شاخص‏هاى یاد شده زیر پا نهد. قرآن نسبت به هر دو خطر هشدار مى‏دهد که نه محبت و گرایش به نزدیکان شما را از مسیر عدالت خارج کند، و نه عداوت و دشمنى نسبت به فرد باعث شود که از شاخص‏هاى عدالت عدول کنید. قران فرموده است :« یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین الله شهداء بالقسط و لا یجرمنکم شنئان قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى ای کسانى که به خدا ایمان آوردید باید نسبت به خدا پایدار باشید و شما باید گواهان بر پایى عدل نسبت به دیگران بوده و هرگز دشمنى با قومى موجب نشود که عدالت را نادیده بگیرید . همواره عدالت را که به تقوى نزدیک‏تر است رعایت کنید» و على(ع) در تمام شاخص‏ها در مسیر عدالت قرار دارد. در داورى، در شهادت، در توزیع امکانات عمومى، در مدیریت‏ها و... در هیچ موردى از محور عدالت خارج نمى‏شود. به خصوص در حکومت دارى، شاخص عدالت است.

او اسوه است و به ما می آموزد که آن چه براى رهبران دینى، ارزش اجتماعى است ،حفظ معیارهاست نه به دست آوردن حکومت دارى یا حراست از حکومت. نباید هیچگاه ارزشى را زیر پا نهاد تا یک ساعت بیشتر حکومت‏دارى کرد و اصولا حکومت دارى براى استقرار ارزشهاست و الا سیاسیت مدارى خود ارزش به حساب نمى‏آید. دو خطر اصلى که استقرار عدالت را تهدید مى‏کند هیچ کدام در مورد على (ع) زمینه ندارند. زیرا نه محبت به اقربا و دوستان سبب عدول وى از عدالت مى‏شود نه دشمنى وى نسبت به دشمنان خدا، وى را وادار مى‏کند که حقوق انسانى آنان را نادیده گرفته در حق آنان ستم روا دارد.

از امام باقر (ع) می پرسند: حق حاکم بر مردم چیست؟ می فرماید : گوش به فرمان او داشته و مطیع اوامر او باشند. سوال کننده می پرسد : حق مردم بر حاکم کدامست؟ می فرماید تقسیم بیت المال بطور مساوی بین همه و اجرای عدالت در بین آنها. 

تبیین عدالت اجتماعی و شیوه های عینی وعملی آن منوط به اصلاح ساختار قدرت در جامعه است.  بدون شک افرادی که در اجتماع قدرت های بدون حد و مرزی دارند در زمانی نه چندان طولانی زمینه فساد اجتماعی را فراهم می سازند. اگر در جامعه شبکه روابط اجتماعی به طور عادلانه شکل گیرد و بر اساس آن خیرات و مواهب اجتماعی توزیع گردد شاهد تحقق عدالت اجتماعی خواهیم بود.

امام خمینی می گفت: « پیامبر اسلام تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی»

و در مورد عدالت اجتماعی شهید مطهری در مبانی اقتصاد اسلامی می گوید :« عدالت اجتماعی عبارت است از ایجاد شرایط برای همه به طور یکسان و رفع موانع برای همه به طور یکسان.»

آیت الله منتظری نیز در کتاب حکومت دینی و حقوق انسان سه شرط را برای دینی نامیدن یک حکومت نام می برد و در آن از عدالت و عدالت اجتماعی نام می برد:

« وظیفه نظام سیاسی دینی این است که در شکل کلان ،به گونه ای عمل کند که زمینه شکوفا شدن استعداد عقلانی جامعه فراهم شود. و این مهم انجام نمی گیرد مگر این که به فکر از بین بردن فقر ، فاصله ی طبقاتی ، ایجاد امنیت و برقراری عدالت باشد و آزادی اندیشه ، امکان تبادل افکار و توانمند کردن ذهنیت جامعه و مصونیت سازی آنان را در برابر گرایش های گوناگون تضمین کند.

ویژگی دوم پاسداری از اخلاق و ارزشهای انسانی است. هر چند ممکن است حکومتهای عرفی غیر دینی نیز در برخی موارد به اخلاق اهمیت دهند و خود را برای راستی ، امانتداری ، صداقت و برخی اخلاقیات جنبی ملزم سازند؛ اما قطع نظر از اینکه مبانی اخلاق در مکاتب مختلف متفاوت است و همانگونه که در فلسفه ی اخلاف مطرح گردیده اخلاقیات با دیدگاه دینی استوارتر و دقیقترند، در حکومت دینی این مسئولیت شناسی نیز جلوه بارزتری دارد انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق .آموزه های دینی در زمینه پیاده کردن ارزش های اخلاقی حتا می تواند در کنار برنامه های اقتصادی ، اجتماعی و تامینی تحقق پذیر باشد و این اخلاقیات نیز زمینه خویشتن داری جامعه نسبت به جرم می باشد. بدون شک افراد فقیر ، مضطرب و درگیر با مشکلات روحی و روانی ، اگر دارای نوعی معنویت و آراستگی به اخلاق باشند، از گرایش به فساد و جرم و ناشکیبایی خودداری می کنند.

معیار دیگر دینی بودن یک نظام سیاسی این است که احکام فرعی و عملی دین که بخش سوم از مجموعه دین است در سه مرحله قانون گذاری ، اجرا و قضاوت ، محور و مدنظر باشد. البته این سه ویژگی که از وظایف اساسی یک نظام سیاسی دینی است بر اساس میثاق مردم با حاکمیت دینی ، معقول و مشروع و عملی است.»

و افلاطون نیز گفته است که : « کاملترین نوع بی عدالتی آن است که عادل به نظر برسیم در حالی که عادل نیستیم.»

و کانت گفته است « اگر عدالت نابود شود ، دیگر زندگی انسان روی زمین به رنج و زحمتش نخواهد ارزید.»

مردم از ارکان اساسی هر حکومتی بشمار می روند ، بویژه که حکومتی با خواست و حمایت آنان روی کار آمده باشد .و دوام و بقاء هر حکومتی بستگی تام به اراده و همکاری و حمایت مردم دارد واین نقش در اسلام به توجه به دیدی است که نسبت به انسانها داشته و آنها را امانت دار و جانشین و حامل روح الهی می شمرد و همگی را « عیال الله » می داند. رضایت آنها رضایت خدا و ظلم و تعدی بحقوق آنان را غیر قابل اغماض می شمرد و خدمت به مردم را وظیفه حاکمان و مشورت و نظر خواهی و شریک قرار دادن آنان را تکلیف حکومتگران قلمداد می کند و مشروعیت کار آنان را انتخاب و قبول مردم معرفی میکند. بنابراین حاکم اسلامی نمی تواند از نقش مردم در اداره جامعه غفلت بورزد

پس هر حکومتی از آنجا که سعی در پایداری و استحکام و دوام خود داشته و شدیدا خواهان آن است که سالیان دراز بر مسند حکومت قدرتمندانه حکم براند . اگر این قدرت و صلابت ،همراه با حمایت و رضایت توده ی مردم نباشد ، پایدار نخواهد بود. بدون تردید یکی از راههای به چنگ آوردن چنین حکومتی اجرای عدالت در تمام شئون جامعه است و گر نه هر حکومتی که پایه های آن بر ظلم و بی عدالتی بنا نهاده شود ، استثمار و بهره کشی و ظلم اقتصادی رواج پیدا کند، حقوق مردم پایمال گشته ، بجای امنیت های سیاسی ، شغلی ، جانی و ... ، ناامنی حاکم گردد. مردم بجای حمایت از آن حکومت دست به شورش برداشته و یا با بی تفاوتی خود زمینه ی سقوط او را فراهم می کنند . چرا که « الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم» حکومت با کفر امکان تداوم دارد ولی با ظلم دوام نخواهد آورد پس پایداری هر حکومتی به عدل است. مولا علی علیه السلام فرمود « دادگر باش قدرتت پایدار می ماند» . زیرا « هیچ چیز همانند عدل باعث استحکام دولتها نشده»و ثبات آن را تضمین نمی کند.

به همین دلیل حکومت باید امور مالی و اقتصادی مردم را بگونه ای سامان دهد که با بالا بردن تولید و سر و سامان بخشیدن به توزیع و عادلانه نمودن آن و در نتیجه دریافت مالیات به نسبت بهره مندی و بهره وری از امکانات عمومی ، عدالت اقتصادی حاکم گردد  ایجاد فضای امن و خاطر آسوده و زندگی بدون اضطراب برای همه مردم وظیفه حکومت است و همچنین حکومت موظف است وضع معیشتی مردم را قابل قبول کند و به توسعه و ترقی و عمران و آبادی بپردازد.

شاید گفتن این نیز ضروری باشد که در ارزش و اهمیت عدالت می توان گفت که حتا عدالت برای گسترش آزادی نیز امری لازم است بطوری که اگر مسئله اصلی جامعه را در آزادی سیاسی می‌جوییم باید نخست عدالت اجتماعی را پدید آوریم، و تعادل و توازن اقتصادی برقرار سازیم زیرا اگر عدالت باشد و اگر هر کس بدون مزاحمت طبقات قدرتمند به حق خود برسد و انسانها در جایگاه مناسب خویش قرار گیرند و تبعیضها و تفاوتهای ویرانگر و فاصله‌های طبقاتیِ کشنده از میان برود، آنگاه آزادی مفهوم می‌یابد. اگرعدالت اجتماعی نباشد، آزادی به‌صورت ابزاری در دست قدرت طلبان و زورمندان و سلطه‌ گران قرار می‌گیرد، و با شیوه‌های تبلیغی، و نفوذ در مراکز فکری و فرهنگی و منابع اطلاع‌رسانی، رأی و اندیشه مردمان را نیز می‌خرند، و توده‌های مردم را که از شدت گرفتاری، فرصت اندیشیدن ندارند؛ را به آن سمتی که خود می‌خواهند، سوق می‌دهند. و بدینگونه، آزادی اندیشه و انتخاب و عمل مردمان را از دستشان می ربایند.  

از مقاله ی على(ع) و استقرار عدالت و همچنین مقاله : امام علی (ع)، عدل و تعادل که هر دو مقاله ای خواندنی هستند علاوه بر کتاب مبانی سیاست در اسلام و منابع یاد شده در متن ،بهره برده ام و خواندن هر دو را توصیه می کنم. 

جناب قاسم فام با نقل مطلبی از آقای ملکیان تحت عنوان نظری کلی به عدالت، معانی و مسائل آن در بحث عدالت مشارکت کرده است ضمن تشکر از ایشان دوستان را به خواندن مقاله دعوت می کنم.

عدالت چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

در بررسی نسبت میان آزادی و عدالت ، از لزوم تبیین هر یک از این دو مقوله به عنوان پیش نیاز بحث ،در اثنای گفت و گو سخن به میان آمد. به همین دلیل لازم دانستم، آنچه در ذیل می خوانید را که گزیده هایی از بخش دهم کتاب مبانی سیاست در اسلام تالیف عیسی ولایی تحت عنوان عدالت و جایگاه آن در اسلام است، نقل کنم و در ادامه و در اولین فرصت از " ضرورت تامین عدالت همه جانبه " و " آثار و نتایج آن " نیز از همین کتاب به طور خلاصه ،مطالبی نقل خواهم کرد که به تبیین بیشتر موضوع کمک شایانی خواهد بود. این متن ادامه و در تکمیل بحث قبلی است که گفت و گو در آن همچنان باز هست و اگر هر یک از دوستان نظر ابتدایی و یا تکمیلی داشت ،می تواند در آنجا بفرماید. 

عدالت چیست؟

عدل از نظر لغت به معنای « داد » و « انصاف » و « برابری » است.عدالت به معنای « دادگری » ضد « ستمگری » است. و در اصطلاح عدل را قرار دادن هر چیزی در جای خود معنی کرده اند. چنانکه امام علی علیه السلام می فرماید « العدل یضع الامور مواضعها » (1)

عدل چبود؟ وضع اندر موضعش          ظلم چبود ؟ وضع در ناموقعش

عدل چبود ؟ آب ده اشجار را               ظلم چبود ؟ آب دادن خار را

موضع رخ ، شه نهی ، ویرانی است     موضع شه ، پیل هم نادانی است

در مواردی « قسط » را نیز مترادف با « عدالت » دانسته اند. صاحب المیزان می نویسد : عدالت و قسط به معنای میانه روی و تعادل در امور و به دور از افراط و تفریط بودن است» (2)

و شهید مطهری می گوید :« عدل مقیاس همه چیز است » در قرآن  از توحید گرفته تا معاد و از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمانهای فردی گرفته تا هدفهای اجتماعی ، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن ، هم دوش توحید ، رکن معاد ، هدف تشریع نبوت ، فلسفۀ زعامت و امامت ، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است. عدل قرآن ، آنجا که به توحید یا معاد مربوط می شود به نگرش انسان به هستی و آفرینش شکل خاص می دهد و به عبارت دیگر نوعی « جهان بینی » است. آنجا که به نبوت و تشریع و قانون مربوط می شود یک « مقیاس » و « معیار» قانون شناسی است و به عبارت دیگر جای پایی است برای عقل که در ردیف کتاب و سنت قرار می گیرد و جز منابع فقه و استنباط بشمار می آید. آنجا که به امامت و رهبری مربوط می شود یک « شایستگی » است. آنجا که پای اخلاق به میان آید « آرمان انسانی » است و آنجا که به اجتماع کشیده می شود یک « مسئولیت » است. (3) در اهمیت عدل همین بس که خداوند انگیزۀ بعثت انبیا را اقامۀ عدل می شمرد.« لیقوم الناس بالقسط» (4) به همین دلیل خداوند از زبان پیامبر می فرماید « دستور یافتم که در میان شما عدالت را اجرا کنم ».(5) چرا که عدالت جان شریعت (6)  و نگهدارنده ملت است . (7) و جامعه فاقد عدالت جامعه ای مرده است که حیات آن به اجرای عدالت است، بهمین دلیل پیامبر ( ص ) می فرماید : « ساعتی عدالت از هفتاد سال عبادتی که شبهایش به نماز و روزهایش به روزه بگذرد برتر است (8)

چون قیام و استواری همه امور به عدل است (9) لذا فرمان الهی نیز به عدل است (10) پس باید ایمان آورندگان چنین مکتبی برپا دارندگان پیوستۀ عدالت باشند (11) چه زیبا گفته است شهید مطهری که « اصل عدالت از مقیاس های اسلام که باید دید چه چیز بر او منطبق می شود. عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات، نه این است که آنچه دین گفت عدل است ، بلکه آنچه عدل است دین می گوید. این معنای مقیاس بودن عدالت است برای دین. پس باید بحث کرد که آیا دین مقیاس عدالت است یا عدالت مقیاس دین؟ مقدسی اقتضا می کند که بگوییم دین مقیاس عدالت است ، اما حقیقت این طور نیست، این نظیر آن چیزی است که در باب حسن و قبح عقلی میان متکلمین رایج شد و شیعه و معتزله عدلیه شدند، یعنی عدل را مقیاس دین شمردند نه دین را مقیاس عدل » (12)

عدالت در تمام شئون اجتماعی ، اعم از اقتصادی ، مدیریتی ، تبلیغی ، برخورداری از امکانات عمومی و دولتی ، آزادی بیان و قلم ، مساوات در برابر قوانین ، عزل و نصب ها ، گزینش ها ، امتیاز دهی ها و ... ضروری است . زیرا در اسلام « حکومت » و « عدالت » تفکیک ناپذیرند ، و حکومتی مورد قبول است که در خدمت عدالت باشد ، والا آن حکومت به رسمیت شناخته نمی شود  

1- حکمت 437 نهج البلاغه

2-  تفسیر المیزان ج 8 ص 73

3- عدل الهی ص 42

4- سوره حدید آیه 25

5- و امرت لاعدل بینکم سوره شوری آیه 15

6- غررالحکم ، ج 1 ، ص 26 ، العدل حیاة الاحکام.

7- غررالحکم ، ج 1، ص 17 ، العدل قوام الرعیه.

8- بحارالانوار، ج 72، ص 352

9- قال النبی (ص) بالعدل قامت السموات و الارض تفسیر صافی ذیل آیۀ و السماء رفعها و وضع المیزان

10- ان الله یامر بالعدل سوره نحل آیه 90

11- یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط  سوره نساء آیه 12

12- بررسی اجمالی اقتصاد اسلامی ص 14

نسبت میان آزادی و عدالت

بسم الله الرحمن الرحیم  

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ  

 

ما پیامبرانمان را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو، رانیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند و آهن را که در آن نیرویی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستادیم ، تا خدا بداند چه کسی به نادیده ، او و پیامبرانش را یاری می کند زیرا خدا توانا و پیروزمند است . سوره حدید آیه ۲۵  

مدتی است در پی فرصت برای طرح بحث آزادی و عدالت بودم و چون به ایام شهادت اولین امام شیعیان حضرت علی (ع) چند روزی باقی است که شهید عدالت نام گرفته است فکر می کنم که فرصت مناسبی است که این مسئله را با مشارکت عمومی شما دوستان به بحث بگذارم .  این بحث در صورت لزوم می تواند تا یک هفته ادامه یابد. همانطور که در ذیل آمده این بحث از مهمترین و اساسی ترین موضوعات مبتلابه همه ی ما و بلکه جامعه ی ما و حتا به طور کلی بحث جوامع انسانی است و می تواند گفت و گو در این زمینه ما را در تقریب نظرات و رسیدن به شناخت تفاوتهای مبنایی یاری کند . شاید شما دوستان از قبل مقاله ای در اینباره داشته باشید ، یا بخواهید بطور مستقل بحث را در وبلاگ خود طرح کنید. در اینصورت لطفا قسمتی از آن را به این بحث هم انتقال دهید و یا فقط لینکش را گزارش بدهید تا همه با هم بخوانیم و از نظرات هم آشنا شویم و یا در صورت لزوم می توانید همینجا به بحث نشسته و نظرتان را طرح کنید در هر صورت از همه ی شما دوستان خوبم دعوت می کنم تا نظرتان را بفرمایید . این دعوت، دعوتی عام است و فقط به مرتبطین و دوستان وبلاگی هم اختصاص ندارد. 

از آن زمان که انسان به زندگی اجتماعی خو گرفت و شهر نشین شد ،کدامیک از دو مقوله ی عدالت و آزادی که از خواستها و نیازهای اساسی اوست ،برایش ارجح بوده است؟ و امروز در عصر جدید کدامیک از این دو ارجحیت دارد؟ 

نسل ما یعنی نسل بعد از انقلاب، اعم از دهه ی پنجاهی ها و دهه ی شصتی ها و دهه ی هفتادی ها که همگی خود را بنوعی نسل سوخته می نامند و نسل پیش از ما ،در قبل از انقلاب و حتا نسلهای قبل از آنها ، تا برسیم به مشروطه و پیش از آن آیا خواهان عدالت بوده اند و یا آزادی؟ اصولا میان این دو تباین وجود دارد و یا تفاهم؟

مسلما در عصر جدید اصول دیگری متفاوت از اصولی که نسلهای پیشین در پی استقرارش بوده اند پیدا شده و یا برجستگی خاصی پیدا کرده است. از جمله ی این اصول می توان خوشبختی ، برابری ، عدالت اجتماعی ، دموکراسی ، و حفظ پیوستگی با نظم و ثبات اجتماعی را نام برد اما آیا همه ی اینها با تعهد نسبت به آزادی برابری می کند؟ اگر آزادی وسیله ی رسیدن به یک هدف سیاسی متعالی تر نیست بلکه فی نفسه عالی ترین هدف سیاسی است و گسترش " آزادی برابر " افراد در انتخاب شیوه ی زندگی خویش و حراست از آن ، هدف عمل سیاسی را تشکیل میدهد پس جای عدالت در این میان کجاست؟ باید توجه داشت که آزادی را نه هدفی در میان سایر اهداف ، بلکه تمامی هدف تعریف می کنند.

اصولا آنچه بطور معمول در این بحث مورد غفلت وافع می شود این است که آزادی بی نیاز از توصیف نیست پس هر گاه بحث آزادی پیش آمد بسته به بینش و جهان بینی ابتدا در تبیین پاسخ این سوال که آزادی چیست ؟ سه سوال را باید پاسخ گفت: 

1- آزادی از چه ؟ 2- آزادی برای چه ؟ 3 – آزادی برای که ؟

تفاوت پاسخ ها به این سوالها تفاوت و فرق فارق بینش ها را رقم می زند و بدون روشن شدن این سوالات و جوابهای به آن است که هر کسی را می تواند بالقوه مدعی " آزادی " سازد و بالفعل نیز می بینیم که چنین است! و از همین روست که معمولا انسانها در همه جا دو جبهه و یا صفوف متعددی در مقابل هم تشکیل می دهند که همگی هم مدعی آزادی خواهی هستند!

به نظر شما مهمتر از نظر رهبران و نخبگان اجتماعی با نظرگاههای مختلف ، آنچه برای مردم کوچه و بازار اولویت اول را دارد و می تواند آنان را جذب کنش اجتماعی فعال کند طرح بحث آزادی است و یا عدالت؟ یعنی در بادی امر بدانیم که مردم خواهان چیستند؟ و آیا راه رسیدن به آن اصول پیش گفته فقط از مسیر گسترش آزادی است؟ اگر چنین است چرا مردم از گفتمان آزادی به اندازه ی گفتمان عدالت استقبال نمی کنند؟ مثالهای زیادی می توان زد اما گمان می کنم این از چندان بداهت و روشنی برخوردار است که بی نیاز از مثال باشیم.

بنا به آیه ای که در ابتدا آوردم اسلام ارسال انبیا را برای برپایی قسط ( مرتبه ای از عدالت ) معرفی کرده است و در آیات دیگر رسیدن به آن را از راه آزادی تبیین و تشریح کرده و به این ترتیب بنظرم اسلام آزادی را مقدمه ی بسط عدالت معرفی می کند و مکاتب گوناگون برساخته ی ذهن و فکر انسان هریک بسته به نگرش خود به جهان ، رسیدن به عدالت و یا آزادی را هدف نهایی مکتب خود معرفی می کنند و بطور مثال لیبرالیسم به طور اخص از بدو پیدایشش آزادی را بنیان و اساس همه چیز می دانست و در بعد اجتماعی و اقتصادی ، اجرای عدالت را ناممکن تلقی کرده و حتا اقدام به اجرای عدالت را از بنیان به لحاظ تئوری و نظام فکری خود کاری غلط می دانست گرچه به مرور در این طرز فکر تعدیلهایی صورت گرفت اما آزادی همچنان هدف اصلی است . باید امیدوار بود برآیند و نتیجه ی این گفت و گوها به ما کمک کند تا بدانیم ، که در صورت فائق آمدن بر شرایط فعلی و رفع انسداد سیاسی موجود ، چشم انداز و افق روشن پیش روی خود را باید در آزادی جستجو کنیم یا در عدالت؟   

..... 

در باره ی همین بحث مقاله ای از آقای دکتر سلمان محمدی بخوانید: عدالت و آزادی 

و همینطور از دکتر سید حمیدرضا طالقانی مقاله ای درباره ی عدالت و آزادی بخوانید 

این مقاله هم در همین ارتباط است اسلام، آزادی و عدالت مولف: نووری آنتونی مترجم: مهدی حجت

تریبونی برای فقرا و گرسنگان

بسم الله الرحمن الرحیم 

این مطلب برایم ایمیل آمده است گفتم انجام چه کاری در توانم هست جز اینکه زبانی باشم و نجوایی بکنم در گوشهایی که نمی خواهند بشنوند. حالا که کسی به فکر فقرا نیست در ایام ماه مبارک رمضان و لمس درد گرسنگان با تحمل گرسنگی ، بیشتر از دیگر روزها یادشان باشیم که نه پناهگاهی و نه نماینده ای و نه هواخواهی دارند که کاری برایشان بکنند . در ایامی که دارنده ی شکمهای برآمده از حرام اصلا نمیفهمند که درد و رنج و گرسنگی فقرا و گرسنگان یعنی چه؟ :  

به سلامتی پسری که پولهای مچاله شدشو اروم گذاشت جلوی فروشنده و گفت:

برای روز پدر یک کمربند می خوام..
فروشنده:چه جنسی باشه؟
پسر کوچولو: 
 .. 
..فرقی نمیکنه فقط دردش کم باشه...

 

              

کودکان کار

 

...
ادامه مطلب ...