کتاب و کتاب خوانی

با تشکر از آقای رضا کهبدی که این کتاب را معرفی کردند و خلاصه آن را دراختیارمان قرار دادند. - نخ نما


«بخش دوم»

نام کتاب: جامعه شناسی نخبه کشی
           
قائم مقام، امیر کبیر، مصدق
نام نویسنده: علی رضا قلی (والا)
انتشارات: نشر نی
نوبت چاپ: چاپ اول خرداد ۱۳۷۷؛ … چاپ یازدهم ۱۳۷۷؛ ... چاپ بیست و هفتم ۱۳۸۶
چاپ: اسلامیه
نوع کتاب: علوم اجتماعی (جامعه شناسی ايران)

 

(رفتن به بخش اول)

فرازهایی از کتاب (دنباله)

۵۱. اسپنسر در حالی که واقعیت منفوری را به رشته تحریر کشیده می گوید: «تاریخ چیزی جز دزدی و خیانت و قتل نفس و خودکشی ملت ها نیست.» حال چه ساده اند آن هایی که به این باورند که این تلخی را با اوراد می توان شیرین کرد. و این دنیای سومی ها هنوز «شکر مسموم» را با اشتیاق و اشتها می خورند. (ص ۸۶)

۵۲. در گزارش های آن زمان آمده است که ایرانی ها کارهای سخت و مبارزه و هرگز کار را دوست نمی دارند. دوست دارند کار نکرده درآمد داشته باشند و به همین خاطر دلالی را پر دوست دارند. (ص ۹۱)

۵۳. پیوستِ قرارداد صلح ترکمانچای، قراردادی تجاری بود. قراردادی که حکایت از کاپیتولاسیون و تحمیل تجارت آزاد بر ایران بود. دیری نگذشت که همه صنایع تعطیل شد و تجار و صاحبان صنایع متولی انتقال تکنولوژی شدند و با پیشانی پینه بسته تحت حمایت سفارت خانه های خارجی درآمدند (بر وجه اغلب).۶

تولید تریاک برای صدور به بازارهای فرنگ، جانشین تولید ابریشم شد.۷ و این آغاز شکل گیری و الگوبرداری از نیاز غرب بود که به زورِ سرنیزه تحمیل شد. (ص ۹۲)

۵۴. «نخست وزیری»، به معنای اصیل و ایرانی آن، معنی «پیشکار» را افاده می کند. تا قبل از مشروطه، شاهان ایران، هم از نظر شکل سازمانی و ساختار رفتاری و هم از نظر محتوای فرهنگی به شکل و شمایل رئیس ایلات بودند. قدرتی بی حد و حصر داشتند و از فرهنگ اجتماعی شهری-صنعتی به شدت دور بودند. اطرافیان آن ها نیز پیشکارانی بودند که علت وجودی آن ها نیاز انجام فرامین شاه و رتق و فتق امور دربار بود. نخست وزیر و صدراعظم و ... نیز بی شباهت به پیشکار کل نبود که «منویات ملوکانه» را اجرا می کرد. (ص ۹۶)

۵۵. قائم مقام در حالی پیشکار رئیس ایلات ایران بود و نام صدراعظمی داشت، هم از مسایل تجاری-اقتصادی باخبر بود و هم مسایل سیاسی و فرهنگی را می شناخت. با اغراض بیگانگان آشنا بود و با فساد اخلاق مدنی و عدم امنیت اجتماعی آشنایی داشت ... فتحعلیشاه (قاجار) در حدود ۲۷۰ فرزند به جا گذاشته بود که همه آن ها، کم و بیش، داعیه حکومت داشتند. در این زمان شاه به فردی مقتدر نیاز داشت که همه این ها را به جای خودشان بنشاند و قائم مقام عهده دار این کار شد. به همین جهت تنها شاه طرفدار او بود. پیشینیان او هیچ یک درایت و صداقت او را نداشتند. فساد ناپذیر بود، رشوه و هدیه قبول نمی کرد و با فساد مبارزه می کرد. (ص ۹۸)

۵۶. قائم مقام برای تنظیم امور مالیِ دولت، دست مفت خوران را از خزانه دولت کوتاه کرد و برای خود دشمن بی اندازه تراشید. این ویژگی ایرانیان است. همیشه نظام های سیاسی آن ها به شدت به فسادهای مالی آلوده است و هر کسی نیز اقدام به سر و سامان دادن آن کند، مثل آن می ماند که دست در لانه عقرب کرده باشد. (ص ۹۸ و ۹۹)

۵۷. هنوز به صورت جدی و علمی این سؤال در ایران مطرح نشده که چرا ۸۴ دوره نخست وزیری ایران در این دوره ۲۰۰ ساله همه همراه با فساد و تباهی بوده اند و [نخست وزیران] کم و بیش عامل بیگانه و تسلیم آن ها بوده اند. (ص ۱۰۴)

۵۸. حاج میرزا آقاسی، جانشین قائم مقام و از متمایلین به سیاست انگلیس، با دسیسه چند نفر دیگر جزء عاملین قتل آن سید بزرگوار بود. حاج میرزا آقاسی در مقابل سیاست روس و انگلیس هیچ گونه ایستادگی نداشت؛ درویش مسلک و خرافاتی و بسیار موذی و مکار بود؛ فکر استخاره بود و دنبال مقاصد خود. در ایام نخست وزیری این شخص از ایران چیزی باقی نماند و تمام زحمات قائم مقام را نیز به باد داد. (ص ۱۰۶)

۵۹. پس از درگذشت محمد شاه، جمله رجال دولتی ایران، به دستور میرزا آقاسی،  از جمله یوسف مستوفی الممالک (همان که سال ها وزیر و نخست وزیر بود و پسرش از ۹ سالگی وزیر شد و بیش از ده بار وزیر و نخست وزیر شد و مقبره اش در ونک تهران امروز محل دانشگاه الزهرا است) جملگی به سفارت انگلیس در قلهک رفتند و از سفیر اجازه خواستند تا آمدن ولیعهد ناصرالدین میرزا از تبریز زمام امور را به دست داشته باشند. سرانجام پس از راهنمایی سفرای روس و انگلیس و مهد علیا و میرزا آقا خان نوری، تا آمدن ولیعهد زمام امور را به دست گرفتند. (ص ۱۰۷)

۶۰. در زمانی که امیر کبیر به مسند نشست در اروپا نظر کسانی هم چون مونتسکیو، ولتر، دیدِرو، دالامبر، هیوم، ژان ژاک روسو، آدام اسمیت و ... با کم و بیش اختلاف، رو به پیشرفت و تحقق نسبی بود ... (ص ۱۰۸)

۶۱. امیر [کبیر] به دست قائم مقام تربیت شده بود. و با ویژگی های شخصیتی که داشت، در تاریخ دولتیان ایران خوب درخشید. (ص ۱۱۰)

۶۲. «اهمیت مقام تاریخی امیر به سه چیز است: نوآوری در راه نشر فرهنگ و صنعت جدید، پاسداری هویت ملی و استقلال سیاسی ایران در مقابله با تعرض غربی، اصلاحات سیاسی مملکتی و مبارزه با فساد اخلاق مدنی.» (ص ۱۱۳)

۶۳. رجال ایران، و کلا فرهنگ ایران پیشرفت صنعت غرب و اتخاذ آن را فقط در ابزار و ماشین و کاربرد آن خلاصه می دانند. و هیچ وقت این نکته را فهم نکرده اند که پیشرفت و توسعه صنعتی در غرب با قالب های اجتماعی خاصی همراه بوده و مقولات فرهنگ سیاسی-اقتصادی-اجتماعی نیز همراه با بافت و شرایط خاص آن رشد کرده اند. (ص ۱۱۳)

۶۴. میرزا آقا خان نوری، دشمن شماره یک امیر و قاتل او، در نامه ای به برادرش آورده است: «... حالت امروز ایران دخلی به شلوغ کاری و هرزگی ایران عهد حاج میرزا آقاسی غیر مرحوم ندارد، کار نظم و حساب به هم رسانیده ...» (ص ۱۱۷)

۶۵. «شکنجه» یکی از مصادیق «جرم» و به عبارتی هتک حرمت اجتماع و حقوق فردی است. ناقض  حرمت و عزت انسان است. ویژه بسیاری از جوامع کهن است. فشار بدنی و روحی وسیله اِعمال نهایی خودکامگی، جهت تعرض به حقوق افرادی است که آن را مطالبه می کنند. (ص ۱۱۸)

۶۶. در این جوامع (جوامع صنعتی) چون حکومت به دست مردم است برای پیشبرد اهداف مردم، نیازی به شکنجه دیده نمی شود. شکنجه زمانی لازم می افتد که حقوق مردم، توسط فرد یا گروهی غضب شده باشد و این غضبِ حقوق، مردم را به عکس العمل وادارد، و غاصب نیز برای تسلیم کردن افراد در مقابل خود به خشونت، که یکی از آن ها شکنجه است، متوسل شود. طرح مسئله شکنجه و برخورد با آن، مثل پدیده های دیگر جوامع نوین، از غرب به ارث رسیده. در جوامع اسلامی، مبانی حقوقی واخلاقی، این امر را مذموم و حرام می داند، لیکن عملا کسی قادر نبوده است که از حرمت انسان دفاع کند. (ص ۱۱۹)

۶۷. در نظام های قبیلگی شرط احراز سمت وابستگی و خویشاوندی است، همان که امروز جامعه شناسان به آن «انتساب» می گویند. در نظام های ایدئولوژیک هم شرطِ احراز سمت، سرسپردگی ایدئولوژیک ظاهری به ارزش های نظام و پذیرفتن ظاهری شعارها و تکرار آن هاست. در هیچ یک از این دو نظام صلاحیتِ ثابتِ کاری و «موفقیت در آن» مورد نظر نیست. این شرط که داشتن تخصص و ممارست جدی در آن، یعنی تعهد به صورت صلاحیت ثابت نیاز دارد، مورد نظر نظام های تکنو- بوروکراتیک عقلانی است که هنوز در ایران ناشناخته است. (ص ۱۲۱)

۶۸. جرم تا حد بسیار زیادی محصول محیط اجتماعی خویش است. (ص ۱۲۳)

۶۹. تلقی نوع اول، با تفکری عوامانه، «حاکمیت سیاسی» را با «حاکمیت قضایی» و «حاکمیت اجتماعی» خلط می کند. و همیشه در بند سرنگون کردن «حاکمیت سیاسی» بوده است. درست است که «اجبار» و یا «قدرت سازمان یافته» که قدرت تحمیل دارد در اختیار «حاکمیت سیاسی» است، لیکن ضامن یا ناقض حقوق افراد، تنها حاکمیت سیاسی نیست، بلکه این امر از «حاکمیت قضایی» و «حاکمیت اجتماعی» برمی خیزد. این نیز برآمده از «اندیشه ای جمعی» و از رشد یافتگان حوزه روابط اجتماعی و روح جامعه است. (ص ۱۲۵)

۷۰. به میزانی که جامعه رشد می کند، نیاز به فداکاری متقابل برای جامعه بیشتر است و بدون ترجیح دادن حقوق اجتماع بر فرد هیچ گونه امکان ادامه حیات اجتماعی نیست. فرهنگ های کشاورزیِ سنتی که با همان قالب های فکری وارد دنیای زندگی صنعتی می شوند، دچار گرفتاری جدی در حل مسائل خود می گردند که ناشی از عدم سازگاری این دو نوع رفتار اجتماعی است. مسئله آموزش عمومی به صورت جدی با امیر [کبیر] شروع می شود. (ص ۱۲۸)

۷۱. دارالفنون نیز در هفت شعبه تاسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود (دارالفنون ترجمه پلی تکنیک است) شروع کار بعضی از رشته ها بعد از امیر بود. بعد از امیر، هم از نظر شکل و هم از نظر محتوا و هم از نظر معلم و دانش آموز ویژگی خاصی پیدا کرد. فارغ التحصیلان اولیه آن فرزندان رجال قاجار بودند، ایلاتی هایی که اسکان یافته بودند. و این ها همان هایی هستند که به اضافه از فرنگ برگشتگانشان، بدنه اصلی دستگاه اجرایی کشور را تشکیل دادند که خود داستان عبرت آموزی دارد. از بدو تولد دچار انحراف بودند. آنان نه برای کار و اجرای خدمات مستمر اجتماعی (منظورِ نظر، بوروکراسی و دستگاه اداری است) بلکه برای تخصیص بودجه بیشتر به دوایر مربوطه و غیب کردن آن هم چون شامورتی بازان، به سر کار می آمدند. و این سنتِ سیئه۸ گریبان ادارات ایران را گرفت و هر سه نخست وزیر ما را نیز در آستان خود قربانی کرد.۹ (ص ۱۲۹) 

۷۲. بد نیست بدانیم که وضع مالیه ایران (به همان دلیل که در مورد دانش پژوهان دارالفنون گفتیم)، از نابسامان ترین بخش های ایران است. و جالب این که فقط از مشروطه تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، یعنی حدود ۷۲ سال، ۱۳۷ وزیر مالیه (دارایی)۱۰ در دستگاه مالی ایران وزارت کرده اند. و از مشروطه تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ حدود ۶۵ هیئت دولت تشکیل شده و مسئولیت اداره دستگاه اجرایی را به عهده گرفته است. همین دو رقم گویای این نکته است که ساختار اجتماعی ایران تاب تحمل نهادهای سیاسی-اقتصادی غرب را که هم بافت با قالب های اجتماعی جوامع صنعتی است ندارد. (ص ۱۳۰)

۷۳. به راستی در ایران تلقی از کار دولتی مساویِ تعویض زمان با پول است و این که ساعاتی چرخی در اداره بخورند و پولی بگیرند، در حالی که در یک جامعه صنعتی، تلقی کارمند تعویض کار با پول است که چنین چیزی هیچ وقت در ایران نبوده است. (ص ۱۳۱)

۷۴. کار مفید اداری امروز بیش از یک ساعت نیست، یعنی  به ازای یک نفر، هشت نفر وقت تلف می کنند و وبال بودجه عمومی هستند. و معلوم نیست در چه زمانی و چه کسی قادر خواهد بود این مسئله را حل کند. (ص ۱۳۳)

۷۵. امیرکبیر شیلات را از دست اتباع روس گرفت و به اتباع ایران سپرد. گمرک را از اجاره درآورد و توسط دولت اداره نمود. این مجموعه اقدامات مالی وی بود که به توسط آن ها توانست وضع مالی-اقتصادی کشور را سامان دهد و با کمک اندوخته ها با آبادانی کشور بپردازد. و از جمله برای رونق اقتصادی و افزودن بر درآمد دولت، چاپارخانه، یعنی وزارت پست ، را دایر نمود. (ص ۱۳۳)

۷۶. ایرانیان به سودجویی نامشروع و درآمد ناشی از «غیرکار» علاقه وافری دارند. این خصیصه را شاردن که در زمان صفویه به ایران آمده است به توصیف کشیده که چگونه ایرانیان «دلالی» را به همه چیز ترجیح می دهند. (ص ۱۳۶)

۷۷. امیرکبیر رسم قمه کشی و لوطی بازی را از شهرها جمع کرد و امنیت شهرها را از هر جهت تامین کرد. (ص ۱۳۷)

۷۸. قبل و بعد از امیر رسم چنان بود که اشرار و الواط برای فرار از اجرای همان قانون بی اساس، در خانه علما و مسجد شاه و پاره ای امامزاده ها و سفارتخانه ها بست می نشستند. بست نشینی در زمان اوج خودکامگی نکات مثبت و منفی داشت و هم در هر صورت، با یک نظام عقلانی و نظم قانونی و عدالت اجتماعی منافات داشت. و سوءاستفاده های زیادی نیز از این قانون بست نشینی می شد. امیر که در پی عدالت و تامین حقوق اجتماعی و مساوات بود نمی توانست قبول کند که پاره ای از افراد، به هر دلیل، از چنگ عدالت بگریزند. با مشکلات زیادی «قاعده بست نشینی» را لغو کرد. (ص ۱۳۸)

۷۹. مهمات سازی در زمان او [امیرکبیر] رشد بسیاری کرد، در تهران ماهی ۱۰۰۰ تفتگ و در اصفهان ماهی ۳۰۰ تفنگ می ساختند و توپ ریزی و باروت سازی تبریز که یادگار عهد عباس میرزا بود دوباره رونق گرفت. در «امیرآباد» (امیرآباد فعلی تهران که نام آن بزرگمرد را به یاد می آورد) کارخانه مهمات سازی ساخت. (ص ۱۳۹)

۸۰. در زمان امیرکبیر وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد ... (ص ۱۴۰)

۸۱. وی [امیر] در پی منع قمه زنی و اصلاح امور و روضه خوانی و ... بود که کم و بیش توفیقاتی نیز به دست آورد. (ص ۱۴۱)

۸۲. امیر ... روابط سیاسی را دریافت، و به ظرافت و نازک کاری آن، که «دیپلماسی» باشد، وقوف یافت. به گواه تاریخ جز در زمان دکتر مصدق (و کمی هم قوام السلطنه) در بقیه موارد طرف ایرانی مذاکره تنها جهت «زینت المجالس» شرکت می کند. امیر فقط به دنبال استقلال ایران و جلوگیری از تعرض خارجی بود. (ص ۱۴۲)

۸۳. امیر برای اولین بار در ایران دایره روابط خارجی را به صورت فعال از حد و مرز دو کشور همسایه بیرون برد و به اتریش، روس و آمریکا کشانید. از جمله با آمریکا قرارداد بازرگانی بست. (ص ۱۴۳)

۸۴. امیر در زمینه تجارت، جمعی از تجار بلندپایه و کار کرده ایران را به مناسبت های مختلف گرد می آورد و مباحث تجارت را با آن ها به بحث می گذاشت و خود در آن بحث ها شرکت می کرد و آن قدر بحث را زیر و بالا می کرد تا به نتیجه مطلوب برسد، پس آن گاه جهت اجرا برای آن فرمان صادر می کرد. در زمان او تجارت داخلی و خارجی رونق گرفت. منابع درآمد دولت رو به فزونی نهاد. (ص ۱۴۳)

۸۵. اشکال کار در این است که اهل ایران می پندارند «پیدایش صنعت موجب تحولات غرب» شده است. این تفکر ساده لوحانه اگر به همین صورت خام جایگزین شود، که شده است، نتایج مخربی برای ما به وجود می آورد، که آورده است.  و نتیجه آن این می شود که همیشه از صنعتی شدن باز می مانیم، که مانده ایم. در واقع پیدایش صنعت خود بُعدی از تحول روابط متقابل اجتماعی-اقتصادی-فرهنگی غرب است. علل اجتماعی به معنی وسیع کلمه موجب پیدایش ماشین و ابزار شده که ماشین و ابزار نیز به نوبه خود موجب تحولاتی در زندگی اجتماعی این جوامع گردیده است. (ص ۱۴۵)

۸۶. امیر نقشه ای برای آبادانی خوزستان داشت و می گفت که به علت مطالعه به کم و کیف احوال آن منطقه آگاه است. او سدی بر روی رودخانه کرخه ساخت. پل شوشتر را بنا نهاد. کشت نیشکر را در آن دیار رواج داد و همین طور رواج تخم پنبه در شمال از جمله کارهای امیر است. (ص ۱۵۰)

۸۷. ایرانیان در صحنه بین المللی زمانی خواهند توانست با تمام ابعاد عقب ماندگی مبارزه کنند که با یکی از چهره های مهم عقب ماندگی که همین نوع «مبارزه سیاسی» است مبارزه کنند. یعنی باید با «مبارزه سیاسی» که تا به حال می کردند مبارزه کنند. (ص ۱۵۴)

۸۸. آن چه از کارکرد ادارات ایران برمی آید وجود همان فرهنگ قبیلگی و روستایی است که بر آن حاکم است. یعنی اگر چه در شکل و ظاهر صنعتی ادعای استمرار حیات دارد اما همانند جوامع صنعتی تقسیم کار اجتماعی و حفظ منافع مشترک در آن مد نظر نیست. این نوع فرهنگ با بوروکراسی که از مقوله جوامع صنعتی و اقتصاد رشد یافته است سنخیتی ندارد و در نتیجه مشکلات بسیار جدی ایجاد می کند. (ص ۱۵۵)

۸۹. ... به قول مرحوم شریعتی، علت اصلی را باید در درون جستجو کرد. تا لانه نباشد استعمار در آن نمی تواند تخم بکند. (ص ۱۷۴)

۹۰. دکتر مصدق در زمان خاصی روی کار آمد. تعارض انگلیس و آمریکا جدی شده بود و این تعارض موهبتی برای دکتر مصدق بود که اهداف بلند خود را جامه عمل بپوشاند. برنامه اصلی حکومت او در آن جوّ توطئه داخلی و بین المللی در مرحله اول استیفای حقوق ملت ایران در ملی کردن نفت (مقایسه کنید با صد سال گذشته و بعد از مصدق) و دیگر سامان دادن به اقتصاد کشور بود. کارهای دیگری نیز در برنامه کار دولت او بود که به علت مشکلات داخلی و خارجی که هر روزه برای او درست می کردند و نیز عمر کوتاه دولتش موفق به انجام آن ها نشد. (ص ۱۸۶)

۹۱. سیاست مصدق طی بیش از نیم قرن مبارزه سیاسی بر اساس دو محور اصلی استوار بود، دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی ایران و کوشش برای استقرار دموکراسی. مصدق در دفاع از استقلال طرفدار سیاست موازنه منفی بود، یعنی مخالف با دادن هر نوع امتیاز به بیگانگان. (ص ۱۸۷)

۹۲. مصدق بافت قبیلگی فرهنگ ایران را که مبتنی بر ارزش های قبیلگی است خوب می شناخت. او می دانست که در این نظام روابط خونی و خانوادگی و وابستگی های خاکی و ثروت زمینی و روابط پدر سالاری ایلی، آن هم در محدوده چراگاه، ارزش اتکا به گفته قدما و تایید شاگرد از استاد و عدم خلاقیتِ فکری و عدم پی جویی علل واقعیات اجتماعی، محصور شدن در منافع شخصی، و ارج ننهادن به منافع عمومی و حیات جمعی و اسارت کهن به دست استبداد و اسیر پنجه استعمار ... همه به سختی ریشه گرفته، به نحوی که با پیشرفت و حیات اجتماعی ایران منافات دارد. (ص ۱۸۹)

۹۳. عبدالله مستوفی که خود حاضر و ناظر بسیاری از اوضاع بوده در کتاب تاریخ اداری و اجتماعی قاجاریه به بحث های بسیار جالبی از چگونگی شکل گرفتن ادارات دارد که رجوع به آن ها نژادشناسی ارزنده ای است از ادارات کنونی ایران. وی می گوید همان اوایل که به تقلید غرب شروع به ساختن ادارات کردند، آن تشکیلات را به ظاهر حفظ ولی درعمل محتوای فرهنگی ایلاتی را به آن تحمیل کردند. رجال بیکارۀ دربار قاجاریه برای اخذ بودجه مملکتی و صرف آن در راه های مورد نظر هر یک گوشه ای از این ادارات را تصاحب و با خویشان و ابواب جمعی خود به آن ادارات رفتند. فرزندان این رجال که هم چون فرزندان رئیس ایلات در ییلاق فکر خوشگذرانی بودند، (لابد به تصور این که ورثه انقلاب صنعتی اروپا هستند) که نه با فرهنگ کار آشنایی داشتند و نه با فرهنگ بوروکراسی صنعتی خو گرفته بودند، هر یک به دستگاهی تکیه زده و صبح ها با لباس فاخر و کالسکه دو اسبه (مرسدس بنز آن روز) هر ساعت که دلشان می خواست به سر کار می آمدند، بعد از یک سرکشی به خوشگذرانی می رفتند. (ص ۱۹۴)

۹۴. خودش (دکتر مصدق) نقل می کند که زمانی به دستور پزشک برای استفاده از محیط آرام به افجه رفته و با مصاحبی همراه شده بوده است، در ضمنِ گذراندن وقت دکتر مصدق دستور آشپزی برای طبخ نوعی غذا به مصاحب خود داده بود و مصاحب وی نیز با دقت چندین بار دستورات طباخی مصدق را رعایت کرده بود ولیکن حاصل طبخ چیز بی مصرف و مزخرفی شده بود. مصاحبِ مصدق به او گفته بود که اگر تحصیلاتی هم که کرده ای از نمونه همین آشپزی است خدا عاقبت این مردم را به خیر کند. بعد مصدق اضافه می کند که این مردم می گویند آشپزی تخصص می خواهد و در مقابل غذای بد اعتراض می کنند لیکن نخست وزیری و کارهای مملکت تخصص نمی خواهد و هر کسی هر کاری را کرد کسی معترض او نمی شود. (ص ۱۹۶)

۹۵. ... سارتر می گفت من از نظر فکری و علمی به خدا اعتقاد ندارم در حالی که از نظر فرهنگی، رفتار و احساس مذهبی دارم. (ص ۱۹۷ و ۱۹۸)

۹۶. چندین بار، حتی در زمان رضا شاه، وی (مصدق) را تکلیف به نخست وزیری کردند و او نپذیرفت و می دانست که در سنگرِ مجلس بهتر می تواند خدمت کند تا نخست وزیری که با یک قیام و قعود می توانند او را از کار برکنار کنند. ولی زمانی که تمهیدات ملی شدن صنعت نفت در مجلس انجام گرفت دانست که نخست آن که مجری این هر کسی نتواند بود و تنها خودش هست که بدون ترس خواهد جنگید و با التیماتوم امریکا و انگلیس از ترس عقب نشینی نخواهد کرد و عقب نشینی را توجیه نخواهد کرد که صلاح ملک را در این نمی دانست. «... اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشته ای بر گردن ما بگذارند و ما را هر سوی که می خواهند بکشند مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد ...» ۱۱ (ص ۲۰۲ و ۲۰۳)

۹۷. فرانسوی ها همان تلقی را از کار ندارند که ژاپنی ها و ژاپنی ها همان چیز را از کار نمی فهمند که ایرانی ها. وقتی به ایرانی گفته می شود «کار» منظور بیشتر این است که با یک پیچیدگی خاص موفق شود یک بار و برای همیشه «دست خود را به جایی بند کند» و مسئله تخصص و دانش آن کار، ادامه پیشبرد آن، آزمایش و رشد در آن کار و هزاران «و»ی دیگر در آن بی معنی است. اما ژاپنی «کار» را ابزار و تنها وسیله جنگ می داند. تصمیم گرفته است با کار جهان را فتح کند، به کار معتاد شده است، کارش برای او بیش از دیگر مسایل شخصی و خانوادگی ارزش دارد، منافع عمومیِ کار نیز برای او اولویت دارد. کار او تخصصی و پیچیده است. آموختن آن زحمات زیاد دارد. کار برای رونق مملکت و عرصه پیکار با دیگر جوامع دنیاست. کارِ مفید می تواند تا هفته ای صد ساعت (به عوض ده ساعتِ دنیای سوم) انجام گیرد. صرفه جویی و قناعت در هزینه های لازم برای تولید کار از خود کار پراهمیت تر است، اگر چتکه کار او را انجام دهد ماشین حساب نمی خواهد. اگر اشتباهی رخ دهد به شدت متاثر می شود. ابزار کار برای او اعتبار اجتماعی نمی آورد، بلکه حاصل کار برای او اقناع کننده است و آن هم در صورتی که برای جامعه مفید واقع شده باشد. (ص ۲۰۴)

۹۸. در این دو سال [که مصدق بر سر کار بود و] پول نفت در کار نبود و مردم می بایستی تن به کار بدهند وضع خیلی جدی شده بود و معده خوش خوراک و کوره وار ملت که دم به دم با «منبع تولید نامحصل و منبع درآمدی نامشهود»12 تابیده شده بود و بی سوخت مانده بود. در نتیجه نه به ظاهر (که خجالت می کشیدند) بل از ته دل رفتن مصدق را آرزو می کردند. (ص ۲۱۱)

۹۹. مصدق: «هر چه فحش شنیدم و یا در جرائدِ بی مسلکِ مزدور خواندم، پرِ کاهی بر من اثر ننمود و هر وقت به یاد پندی می آمدم که از زبان مادرم شنیدم و آن پند این بود که "وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می کنند." برای مبارزه بیشتر حریص می شدم و خود را بهتر مجهز می کردم.» ۱۳ (ص ۲۱۳)

۱۰۰. [مصدق] در زمان نخست وزیری اش که در مجموع بیست و هشت ماه طول کشید حقوق نگرفت. (ص ۲۱۴)

۱۰۱. [مصدق] در مجلس رضاشاهی حاضر به سوگند وفاداری به وی نشد که وی راغاصب می دانست. (ص ۲۱۵)

۱۰۲. مصدق: «من نه فقط با جمهوری دموکراتیک، بلکه با هر رقم دیگر آن هم موافق نبودم، چون که تغییر رژیم موجب ترقی ملت نمی شود و تا ملتی دانا و [صاحب] رجالی توانا نباشد کار مملکت به همین منوال خواهد گذشت. چه بسیار ممالکی که سلطنت مشروطه دارند و از استقلال کامل بهره مندند.»۱۴ (ص ۲۱۸)

۱۰۳. مصدق با کشف حجاب و کلاه پهلوی او نیز مخالف بود و به شدت در مقابل آن ایستادگی می کرد... او با «آزادی زنان» رضاشاهی نیز مخالف بود، زیرا کاری است که می بایستی به «واسطه اولسیون (تحول و تکامل evolution) و به واسطه تکامل اهل مملکت باشد، نه به واسطه یک کسی که یک قدرتی پیدا کرده و یک زوری پیدا کرده که من این جور می خواهم و این جور باید بشود ... هر کس باید در خط مشی خودش با پرنسیپ باشد ... باید انسان شخصیت داشته باشد نه این که مطیع چوب و چماق باش.» ۱۵ (ص ۲۱۸ و ۲۱۹)

۱۰۴. در زمان امیرکبیر هم کلنل شیل می گفت از اصلاحات امیر نباید نگران شد، چون اقدامات او دارای ساختار فرهنگی-اجتماعی نیست و کاری است فردی و به محض رفتن امیر همه از هم خواهد پاشید. این خود نشان دهنده عمق بینش غربیان نسبت به ما است و این آن چیزی است که ما خود بدان جاهلیم، و عواطف و علایق را «عقل و فکر» می پنداریم. (ص ۲۲۰)

۱۰۵. نتیجه عملکرد سیاست اقتصادی پهلوی به جایی کشیده شد که شاه با فروش روزانه حدود هفت میلیون بشکه نفت و 20 میلیارد دلار درآمد غیرتولیدی، باز قادر به تنظیم اقتصاد وابسته ایران نبود و این سیر در جمهوری اسلامی نیز به همان کیفیت ادامه یافت و سالی تا سقف ۲۳ میلیارد دلار دریافتی از نفت را هزینه کرده با این وجود مردم فقیرتر شده اند. (ص ۲۲۴)

۱۰۶. ما غالبا در بررسی انحطاط اجتماعی و بلاهای سیاسی، فکری و اقتصادی ای که دچارش می شویم تنها به علل خارجی و عوامل بیرونی توجه داریم و این روش تنها نیمی از حقیقت را به دست می دهد زیرا شناخت «بیماری های اجتماعی»، درست هم چون آسیب شناسی در طب، بی توجه به زمینه پذیرش مهاجم خارجی و نیز بی تحقیق در بیماری های داخلی، نیمی از کجی ها، آسیب ها و عقده های سرطانی ای که معلول علل و شرایط ویژه درونی و «اقتضای مزاج» و «نتیجه شرح حال و کیفیت زندگی» است، امکان پذیر نخواهد بود. من تا آن جا در این باره پیش رفته ام که معتقدم علت العلل ... همه حوادث مثبت و منفی را در تاریخ یا اجتماع باید در درون جست، چه بی آن هیچ «عامل» خارجی نمی تواند در سرگذشت و سرنوشت جامعه ای یک «علت» گردد و از این است که من برآنم که ایران نه از عرب، بل از هخامنشیان و ساسانیان و دستگاه موبدان شکست خورد. و علتِ زوال تمدن و حیات اجتماعی ایران اسلامی قرن هفتم را نه در یورش مغول بلکه باید در انحطاط بینش اسلامی و رواج تعصب مذهبی و زوال حس ملیت ایرانی و رکود و انحراف روح اسلامی جست ... (ص ۲۲۸)

 خلاصه کتاب
این کتاب برای کتابخوان های عمومی و دانشجویان دوره لیسانس علاقمند به مسایل امروز و ریشه های تاریخی آن در سال ۱۳۶۷ نوشته شده است.

نویسنده کتاب ابتدا به بررسی تاریخ پانصد ساله اخیر ایران – یعنی از قرن شانزدهم (دوره ایلخانیان) – به بعد پرداخته  وبه دنبال ریشه های وابستگی در ایران است. بعد از آن وضعیت ایران را مقارن با تحولات اروپا از جمله حضور اولین دست آوردهای صنعتی تحلیل نموده است. از سیاستهای اقتصاد " در باز" در دوره صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه صحبت کرده و شرایط زمان میرزا ابوالقاسم قائم مقام ، میرزا تقی خان فراهانی (امیر کبیر) و دکتر محمد مصدق را بررسی نموده و به دوران پهلوی و زمان حاضر رسیده است.

نویسنده کتاب معتقد است در دوره مغولان، ریشه های وابستگی شروع شد، چون در این زمان ابریشم محصول عمده تجارت خارجی ایران را تشکیل می داد و انحصار تجارت ابریشم با ونیزی ها بود. اینان سود کلان از این تجارت می بردند و ایرانیان خود قادر به تسلط بر بازار فروش ابریشم نبودند پس با خرید اسلحه و مهمات از غرب خود را آماده جنگ با رقیبان نمودند. از همین جا ایران عقب ماند و در جا زد و اروپا رو به توسعه رفت. محمد علی شاه، احمد شاه، رضا شاه و محمد رضا شاه به  ترتیب وابسته روس ها، فرانسوی ها، انگلیسی ها و آمریکایی ها بودند. افرادی چون قائم مقام، امیر کبیر و مصدق سعی کردند ریشه های این وابستگی را از بین ببرند و ایرانی آباد و آزاد ایجاد کنند. اما بستر اجتماع هنوز آماده این چنین تحولی نبود و نهایتا این فرزندان برومند خود را از پای در آورد. اگر بارها و بارها چنین نخبگانی در ایران سر بلند کنند، مادامی که ساختار های سیاسی-اجتماعی- اقتصادی –فرهنگی تحمل این اصلاحات را نداشته باشند، نتیجه یکسان خواهد بود.

عقب ماندگی در ایران تاریخی است و ما با دشمنان خود به صورت عاطفی برخورد می کنیم و پس از سر خوردگی به دنبال لعن و نفرین و دعا هستیم. هدف کتاب بررسی این ویژگی است.

_______________________________

پای نوشت ها

۶ به کتاب موانع رشد سرمایه داری در ایران در دوره قاجار مراجعه شود. 

۷ تاریخ تجارت و سرمایه گذاری در ایران، ص ۲۷۰.

۸ بدی، گناه، معصیت، عصیان، ذنب، جرم  (فرهنگ دهخدا آنلاین)؛ سنت سیئه به معنی سنت زشت و ناپسند – نخ نما

۹ برای کیفیت و محتوای تحصیلات ایرانیان رجوع شود به کشف العجایب مجدالملک سینکی، در خدمت و خیانتِ روشنفکرانِ جلال آل احمد، مسئولیت روشنفکرِ دکتر شریعتی، اقتصاد سیاسی ایرانِ محمد علی کاتوزیان، کنترل فرهنگِ ادوارد برمن و نقد جامعه شناسی امریکایی سی رایت میلز که دو کتاب اخیر بیشتر محتوای فکری و القائات سوء موسسات فرهنگی – صنعتی را در جوامعه دنیای سوم برملا می کند.

۱۰ تاریخ دارایی ایران، مجید یکتایی.

۱۱ اسناد نفت، نطق ۲ تیر ۱۳۳۰، ص ۳۱۵.

۱۲ اصطلاحات از دکتر کاتوزیان گرفته شده که در مورد درآمد نفت به کار برده شده است.

۱۳ خاطرات و تـألمات مصدق، ص ۲۴۹.

۱۴ خاطرات و تـألمات مصدق، ص ۲۷۳.

۱۵ سیاست موازنه منفی، کی استوان، جلد ۲، ص ۷۹، به نقل از اقتصاد سیاسی ایران، ص ۱۸۹.

 

+ نوشته شده در  شنبه دوازدهم دی ۱۳۸۸ساعت 14:4  توسط   |