دیدگاه‌های آمریکا درباره انقلاب ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

آنچه می خوانید قسمتی از مقاله ای است تحت عنوان اسناد محرمانه انقلاب ایران در آرشیو ملی بریتانیا- هشت / دیدگاه‌های آمریکا درباره انقلاب ایران از آقای مجید تفرشی به این نشانی:

http://mtafreshi.persianblog.ir/post/89/

دیپلمات‏های بریتانیایی مقیم آمریکا در سال آخر حکومت پهلوی و ماه‏های نزدیک به پیروزی انقلاب، در گزارش‏های مختلف خود به لندن، نظرات مقامات وزارت خارجه آمریکا و دیگر چهره‏های دیپلماتیک مقیم واشنگتن درباره انقلاب اسلامی ایران را منعکس می‌کردند که تعدادی از اسناد تازه آزاد شده در آرشیو ملی بریتانیا به این موارد اختصاص دارد.

یکی از جالب‏ترین موارد این گزارش‌ها به سخنان اردشیر زاهدی سفیر ایران در واشنگتن در گفت‏وگویی با «پیتر جی»، سفیر بریتانیا در تاریخ 11 سپتامبر 1978 (درست پنج ماه پیش از پیروزی قطعی انقلاب در ایران) بود. این گفت‌وگو در میهمانی خصوصی شام سناتور «آبراهام ربیکوف» و همسر او به افتخار همسر «سایروس ونس» وزیر خارجه آمریکا صورت گرفته بود.ای کشته که کشتی که چنین کشته شدی زار

زاهدی به دلیل حساسیت شرایط سیاسی آن روزها در ایران، تنها یک روز پیش از این میهمانی (و سه روز پس از اعلام حکومت نظامی و حادثه 17 شهریور) از تهران به واشنگتن بازگشته بود و بر اساس برنامه اعلام شده، قرار بود سه روز بعد در 14 سپتامبر بار دیگر به تهران بازگشته و دوباره برای نشست صندوق جهانی پول در 25 سپتامبر به جهت برگزاری یک ضیافت شام به افتخار رئیس آن صندوق به واشنگتن رهسپار شود.

به گفته زاهدی، وی در طول حضور اخیر خود در تهران از چهارم تا نهم سپتامبر در دیدارهایی پیاپی و طولانی، ساعت‌ها با محمدرضا شاه دیدار و گفت‏وگو داشته و از این رو، اطلاعات و تحلیل‏های تازه‌ای از وضع ایران در اختیار داشت و حتی در بدو ورود زاهدی به واشنگتن در روز پیش از ضیافت ربیکوف نیز سه بار به صورت اضطراری از سوی شاه با او تماس تلفنی گرفته و مذاکره شده است.

سفیر ایران در واشنگتن در گفت‏وگو با همتای بریتانیایی خود وضعیت روحی و فکری شاه در خلال دیدارهای اخیر خود را «بسیار افسرده ولی کمتر ناامید» توصیف کرده که تا حد زیادی «نتیجه مشورت‏هایش با زاهدی در هفته گذشته» بوده است.

نکته قابل توجه در سخنان اردشیر زاهدی به سفیر بریتانیا در واشنگتن این بود که برخلاف بسیاری از دولتمردان آن هنگام حکومت پهلوی که مسئولیت بروز نارضایتی و خیزش مردمی را بر عهده برنامه فضای باز سیاسی شاه می‌انداختند، زاهدی بر این باور بود که مشکلات و نارضایتی‏های موجود در ایران «برخاسته از اشتباهات سیاسی و تاکتیکی شاه و ناشی از ناتوانی و عدم وفاداری هویدا، وزیر دربار سابق [و نخست وزیر پیشین] و نه سیاست راهبردی آزادسازی بوده است و هیچ چاره‌ای برای برنامه آزادی‏های سیاسی و اجتماعی وجود نداشته و باید به آنها ادامه داد».

زاهدی در این گفت‏وگو تأکید کرد: شاه آزادانه به او اعتراف کرد که شخصا اشتباهات جدی مرتکب شده؛ چرا که 12 سال پیش به هشدارهای زاهدی در نامه‌ای که در هنگام اختلاف به شاه و فرستادن زاهدی به خارج به عنوان سفیر نوشته بود، توجه نکرده است.

اشاره این گزارش به ماجرای بالا گرفتن اختلافات بین زاهدی و امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر وقت است که سرانجام به استعفای زاهدی از وزارت خارجه و پذیرش آن از سوی شاه و جانشینی عباسعلی خلعتبری به جای زاهدی منجر شد. زاهدی در نامه استعفای خود به شدت نسبت به پیامدهای منفی ادامه نخست‌وزیری هویدا برای سلطنت پهلوی هشدار داده بود. 

حکومت استبدادیزاهدی در ادامه گفت‏وگویش با پیتر جی تاکید کرد: «اشتباهات شاه شامل اعتماد او به ویژه نسبت به هویدا بود؛ مردی که [با اشتباهات خود] شاهکار ناممکنی را مرتکب شده و موفق به متحد کردن همه جناح‏های مختلف مذهبی با یکدیگر علیه حکومت شده بود».

جی در ادامه گزارش خود درباره قضاوت زاهدی نسبت به هویدا می‌نویسد: «زاهدی هویدا را متهم کرد که به ازای کسب اعتبار عمومی برای خود، شاه را نامحبوب و حکومت را از طریق اشتباهاتی شامل گسترش فساد مالی در تهران در بین اقشار بالای حکومت و خانواده سلطنتی ناتوان کرده بود. زاهدی صریحا به شاه گفته بود که فساد مالی به ازای هر قیمتی باید از میان برده شده و همه ببینند که از بین رفته است. خود زاهدی نیز هفته گذشته وظیفه ناخوشایند دستور به اعضای ارشد خاندان سلطنتی برای بستن چمدان‏هایشان و خروج از ایران طی 48 ساعت را برعهده داشته است».

با این همه زاهدی نیز که «بنیاد مشکلات شاه را ناشی از مسائل داخلی» می‌دانست نیز در سخنان خود به سفیر بریتانیا، همچنان مانند دیگر مسئولان حکومت پهلوی، از انتساب عوامل تشدید انقلاب به خارج از کشور مانند «عرب‏های افراطی و کمونیست»، «رهبران کمونیست‏های مقیم پاریس مورد حمایت مالی مسکو و سرهنگ قذافی» و «فلسطینی‏های افراطی همچون جورج حبش از طریق آموزش نظامی تروریست‌ها برای انجام عملیات در ایران» خودداری نمی‌کرد.

بخش دیگری از این گفت‏وگو به روایت زاهدی از تصمیم اعلام حکومت نظامی در ایران توسط شاه اختصاص داشت: «زاهدی مشخص کرد که اعلام حکومت نظامی برای شاه به دردناکی یک کودتای نظامی بود. زاهدی مجبور شد تا پس از مدت طولانی درخواست، شاه را متقاعد به برداشتن این گام کند. شاه تمام آن شب پیش از تصمیم‌گیری درباره حکومت نظامی را نخوابید».

به گفته زاهدی، اگر شاه نمی‌خواست تن به اعلام حکومت نظامی دهد دو گزینه دیگر پیش روی او بود: اول، اعلام وضع فوق‌العاده و کنترل کامل قدرت توسط خودش که به عقیده زاهدی به مدت چهار ماه طول می‌کشید و منجر به یک انقلاب خونین، ترور شاه و کشته شدن اعضای خانواده‌اش می‌شد و دوم، کودتای نظامی منجر به جنگ داخلی و هرج و مرج.

در ادامه این گفت‏وگو، زاهدی اعلام کرد که شاه پس از تصمیم به برکناری هویدا از وزارت دربار، این سمت را به زاهدی پیشنهاد کرد، ولی او این پیشنهاد را رد کرده و گفته بود: «برای او بودن در واشنگتن در این موقعیت بحرانی مهمتر است».

زاهدی با تأکید بر نیاز شاه به دریافت اطلاعات بهتر درباره آنچه که در کشور می‌گذرد، با معرفی سه سیاستمدار سالخورده به شاه (که نامشان را ذکر نکرده) به عنوان گزینه‏های تصدی وزارت دربار، به شاه توصیه کرده بود که کسی را به این سمت برگزیند که تجربه گسترده در مشاغل داخلی و خارجی داشته باشند، بلند پروازی سیاسی نداشته و بتواند شاه را صادقانه راهنمایی کند.

زاهدی همچنین به شاه توصیه کرده بود تا شورای سلطنت یا هر نهاد مشابهی با نامی دیگر را با حضور طیف گسترده‌ای از رهبران مورد احترام از جمله گروه‏های مخالف تشکیل دهد که نقش آنان این باشد که دو بار در هفته با شاه دیدار کرده و تصویر واقعی از حوادث ایران را به او ارایه دهند. به گفته زاهدی شاه با این پیشنهاد مخالفت کرد. این در حالی بود که چهار ماه پس از این گفت‏وگو، شاه با خروج از ایران همه اختیاراتش را به شورای سلطنت بخشید، ولی در آن زمان دیگر امکانی برای پیروزی این اقدام وجود نداشت. 

بقیه مقاله را در صورت تمایل اینجا بخوانید: 

http://mtafreshi.persianblog.ir/post/89/

نامه هیلاری کلینتون به اوباما راست یا دروغ یا شوخی

بسم الله الرحمن الرحیم 
داشتم خبرها را مرور می کردم توی سایت انتخاب دیدم اینطور نوشته است: 
روزگذشته خبری در یکی از خبرگزاری ها در مورد نامه ی هیلاری کلینتون به اوباما منتشر شد، این خبر بازتاب گسترده ای در رسانه های داخلی داشت.
به گزارش سرویس بین الملل انتخاب ؛ این در حالی است که اشپیگل که منتشر کننده این خبر بوده، بالای خبر خود به صورت کاملاً برجسته نوشته که «این نامه خداحافظی و تخیلی است»

               نامه تخیلی هیلاری کلینتون به اوباما


قابل ذکر است، برخی روزنامه ها نیز امروز تیتر یک خود را به این نامه تخیلی اختصاص داده بودند.  

نامه تخیلی هیلاری به اوباما و گاف جدید رسانه های وطنی + تصویر  

و 

سایت ایران ارگان رسمی دولت به همین نامه به نقل از سایت مهر استناد کرده و ضمن اینکه کل نامه را نقل کرده است، این جمله را تیتر کرده: 

کلینتون وزیر خارجه سابق امریکا در نامه‌ خداحافظی خویش به باراک اوباما از علی لاریجانی به عنوان جانشین احتمالی احمدی‌نژاد یاد کرده و با عناوینی مانند سیاستمداری معقول و واقع‌بین به صورت تلویحی خواستار نزدیکی کاخ سفید به وی شد 

توصیه عجیب هیلاری به اوباما درباره علی لاریجانی

..... 

خود من هم دیشب در یک برنامه ی تحلیلی تلویزیون توی شبکه ی دوم دیدم به همین نامه استناد شد و از طریق استناد به قسمتهایی از همین نامه، مجری سعی داشت درخواست گفت و گوی مستقیم مقامات امریکایی با ایران را غیرحقیقی و دروغین و از روی سوء نیت و خصمانه معرفی کند!  

به همین خاطر توی گوگل جستجو کردم و به این آدرس رسیدم.  

http://www.spiegel.de/international/zeitgeist/the-foreign-policy-opportunities-of-us-president-barack-obama-a-878878.html  

اما مقاله ی اشپیگل فیلتر بود و نتوانستم بازش کنم و ببینم که در این لینک واقعا چه نوشته؟! ( در اولین فرصت نوشته را پیدا می کنم و در پی نوشت نقل خواهم کرد) 

با خودم فکر کردم،  اولا اصلا چرا سایتی مثل اشپیگل را فیلتر می کنند؟ بعد هم کاش خبرهای منشر شده در جامعه حقیقت داشت و  هر چی که بود بی کم و کاست منتشر می شد و تحلیلش را می گذاشتند به عهده ی خواننده، و یا لااقل از دروغ و دغل دست بر می داشتند، تا این همه تشتت بوجود نمی آمد و هر کس بر اساس خبری که راست و دروغش معلوم نیست به موضعگیری بر علیه دیگران نمی رسید!  

شاید اینطوری همگی ما مجبور نباشیم برای دانستن آنچه واقعیت دارد به همه جا سرک بکشیم و از کار و زندگی اصلی خود بیفتیم! 

الان که خواستم لینک خبر سایت مهر را بگذارم در اینجا: 

http://www.mehrnews.com/FA/newsdetail.aspx?NewsID=1808824 

دیدم نوشته است: 

خبرگزاری مهر، مطلب طنز اشپیگل با عنوان" توصیه های مهم کلینتون برای دولت دوم اوباما، مذاکره با ایران را جدی بگیر"را به خاطر اشتباه مترجم، با عنوان نامه رسمی کلینتون منتشر کرد که بدین وسیله از خوانندگان پوزش می طلبیم. 

پ. ن: 

هر طور که بود بالاخره مقاله را پیدا کردم!

در قسمتی از این نامه ی تخیلی با سانسور مطالب مربوط به احمدی نژاد همان مطلبی نوشته شده است که سایت ایران در باره ی لاریجانی نقل کرده:   

It's our best chance to prevent Iran from taking extreme measures. The people in charge in Tehran aren't suicidal, except perhaps President Mahmoud Ahmadinejad, to whom a certain amount of apocalyptic lunacy could be ascribed. But he'll be history in June, when he will no longer be able to run for re-election. His potential successor, Ali Larijani, as the former head of the country's nuclear authority, will be a very tough negotiator -- but also a very rational and realistic one. Incidentally, I'd venture to say that Larijani, as the author of philosophical textbooks, is more familiar with Immanuel Kant and his categorical imperative that most of our colleagues in Washington

 عنوان مقاله هست:

'Barack, Be Bold!': What Hillary's Parting Advice Should Be   

اما چون شوخی بوده است از نقل بقیه مطالبش خودداری می کنم!

بگم؟ بگم! نمایشی برای تمام فصول!

بسم الله الرحمن الرحیم 

درجریان استیضاح وزیر کار، تعاون و امور اجتماعی، بر سر ماجرای سعید مرتضوی و کهریزک، کار به بگم بگم بر علیه فاضل لاریجانی برادر رئیس مجلس کشیده شد و رئیس مجلس این کار را مافیایی و توطئه آمیز خواند و ..

...لاریجانی رئیس مجلس: از ابتدای بحث استیضاح وزیر کار، بنده وساطت کردم. آقای مظفر معاون نظارت مجلس در جریان هستند. گفتم شما استیضاح کنندگان و وزیر را دعوت کنید که به تفاهم برسند و استیضاح مطرح نشود.

 
لاریجانی: وزیر کار با من تماس گرفت و گفت که در ماجرای مرتضوی کاری از من برنمی‌آید. روز دوشنبه خدمت رئیس‌جمهور رفتم راجع به کار دیگری؛ اما درباره همین مسئله هم گفتم که استیضاح مطرح است؛ یا شما وساطت کنید، یا من، تا مسئله حل شود. راهش این است که مرتضوی در شغل دیگری انجام وظیفه کند. چون حضورش در سمت فعلی خلاف قانون است. ولی رئیس جمهور نپذیرفت. من می‌خواستم در کشور تشنجی ایجاد نشود.

لاریجانی: صبح امروز آقای فروزنده (معاون پارلمانی رئیس‌جمهور) گفت: پیغام فوری از رئیس جمهور دارم. گفتم بگویید بیایند. او آمد و گفت که بیاید موضوع را جمع کنیم، ممکن است که رئیس جمهور حرف‌هایی بزند. من گفتم که چنین روالی را من انجام داده‌ام که استیضاح نشود، ولی رئیس جمهور نپذیرفت.

لاریجانی: آقای فروزنده هم گفت که، رئیس جمهور گفته اگر مسأله حل نشود، نواری دارم از بستگان شما که پخش می‌کنم. من را تهدید کردند. من گفتم که نمی‌دانم موضوع نوار چیست؛ متعلق به هر یک از بستگان من باشد، اشکالی ندارد. من از بستگان ایشان اطلاعات زیادی دارم، ولی لازم نمی‌دانم جو کشور را متشنج کنم. من را تهدید کردند تا از استیضاح صرف نظر کنیم. ولی رئیس مجلس قسم خورده از حقوق مجلس دفاع کند.

رئیس‌ مجلس: شما راجع به بستگان من هر چیزی دارید، بگویید. من هیچ مشکلی ندارم؛ ملاحظه کنید نفس این اقدام را؛ به نظر شما این یک اقدام توطئه‌آمیز علیه رئیس قوه مقننه نبود؟ مرتضوی یکی از بستگان ما را دعوت می‌کند به دفتر و فیلم می‌گیرد. نمی‌دانم دستگاه رئیس‌جمهور چگونه است، ولی ما فیلم نمی‌گیریم.

لاریجانی: این کار‌ها نشان می‌دهد که برنامه‌ای و توطئه بوده است تا روزی مثل امروز علنی کنید، ولی چه فایده‌ای دارد؟ نفس این کار مافیایی و توطئه آمیز نیست؟ این اخلاق است؟ این کار در سطح یک رئیس‌جمهور است؟ رئیس‌جمهوری که مرتب دیگران را و رئیس مجلس را تهدید می‌کند.

به نقل از : 

برکناری وزیر رفاه همراه با دو فایل صوتی جنجالی در مجلس  

http://www.tabnak.ir/fa/news/300326/برکناری-وزیر-رفاه-همراه-با-دو-فایل-صوتی-جنجالی-در-مجلس

سنگ تمامی که دو رئیس قوه برای یکدیگر گذاشتند  

http://www.tabnak.ir/fa/news/300496/سنگ-تمامی-که-دو-رئیس-قوه-برای-یکدیگر-گذاشتند 

لینک اول را می توانید به طور کامل در ادامه مطلب بخوانید

ادامه مطلب ...

تاریخ!

بسم الله الرحمن الرحیم 

قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظرو کیف کان عاقبه المکذبین هذا بیان للناس وهدی و موعظه للمتقین( سوره آل عمران آیه 137، 138 ) 

پیش از شما، سنت هایی وجود داشت [ در میان مردم قوانین و نوامیسی حاکم بود ] پس در زمین گردش نمایید و سرانجام کار تکذیب کنندگان [ حق ] را بنگرید. این حجت وبیان برای عموم مردم و راهنما و پندی برای پرهیزگاران است.تاریخ! 

http://www.irancartoon.ir/gallery/album529/mihaiignatsp2

تذکره ‌المقامات/ ذکر «حسن حبیبی» - حفظه‌الله- !

بسم الله الرحمن الرحیم  

دیشب و پریشب اشعار نسیم شمال را می خواندم و بنا داشتم که امروز راجع به او بنویسم و می خواستم شعر معروفش به اسم " صبر کن آرام جانم صبر کن " را نقل کنم. برایم عجیب است که حرفهایی در اشعار و به خصوص در این شعر او هست که هر چند در زمان انقلاب مشروطه گفته شده، اما به دلیل مضامین یکسانش با مشکلات و مسائل مبتلابه ما، انگار که همین امروز سروده شده اند! برای کامل کردن مطلب، دنبال زندگینامه ی سید اشرف الدین حسینی سراینده ی اشعار روزنامه ی نسیم شمال می گشتم، که تصادفا به اینجا هم رسیدم و در ادامه در همینجا که وبسایت ابوالفضل زرویی نصرآباد است در قسمت تذکره المقامات که طنزهایی درباره ی سید محمد خاتمی و مرحوم کیومرث صابری و تعداد دیگری از شخصیتهای سیاسی دارد، به مطلب جالبی درباره ی مرحوم حسن جبیبی برخوردم. او یکی از نویسندگان پیش نویس قانون اساسی در قبل از پیروزی انقلاب بود. و معاون اول ریاست جمهوری در دوران آقایان هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی بود و چون دکتر حسن حبیبی دو روز قبل مرحوم شد و دیروز هم مراسم تشیع و تدفینش بود، بر آن شدم، مطلب را نقل کنم. ( اما انصافا مطالب مربوط به نسیم شمال را هم بخوانید!)  

روحشان شاد و قرین رحمت الاهی باد.  

   

آن صاحب تقدم، آن غمگسار مردم، آن دارای مکاسب، آن صاحب مناصب، آن تکسوار عرصه ی بی رقیبی، مولانا دکتر «حسن حبیبی»، مردی کارکن بود و دارای دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه «سوربن» بود.

نقل است که چون به معاونت اول ریاست‌‌جمهوری رسید. مولانا «هاشمی» از برای او عصایی فرستاد راست که بر سمت چپ آن، مکتوب کرده بود که :‌«یا حبیبی! در این طریق، دست به عصا می‌باید رفت.» پس او بر پشت عصا مکتوب کرد که:‌«در عصا نیز، دست به عصاییم!» و آن عصا باز پس فرستاد و عصای معوج گرفته بود تا در چپ و راست طریق وی ،شبهتی نرود!
نقل است که شبی در مناجات می‌گفت: «خدایا، من این قانون نوشته بودم تا دیگران بکنند، حال به منش داده‌اند تاعمل کنم. این چه مکافات است؟» پس منادی ندا کرد که: «یا حسن! مگر نه اینکه تو را گفته بودیم: چاه نکن بهر کسی؟»

و مولانا«هاشمی»- اعلی‌اللـه مقامه- روزی در کابینه گفت: «حکایت آن مرد شنیده‌اید که سنگی ساخته بود که بلندش نتوانستی کرد؟» گفتند: «آری.» گفت: «آن، حکایت حسن ماست و آن پیش نویس قانون که نبشته‌است. »

مولانا «محمد خاتمی» گوید: روزی دیدمش، غمناک و سر در گریبان. گفتم: «ای آقای ما، بر تو چه رفته است؟ گفت: «هیچ. لیکن ندانم که چه کار بد کرده‌ایم که دو هفته است تا قاریقاتور ما بر جلد«گل‌آقا» نمی‌کشند. » 

دکتر حسن حبیبی - گل آقا - مرحوم کیومرث صابری

نقل است که روزی با مریدی گفت که : «ای فرزند، خواهی تا به کجا رسی؟» گفت: «یا مرشد! عزم جزم کرده‌ام تا به معاونت اولی رسم.» پس او – حفظه‌‌اللـه- بگریست و سر در پیش افکند و گفت: «ما امارت فرنگستان خواستیم، به ریاست فرهنگستان رسیدیم، تا تو بدین مایه آرزو، به کجا رسی؟!» 

نقل است که قلم فرزند بشکست. علت پرسیدند. گفت: «ترسیدم که با من همان معاملت کند که فرزند مولانا نوربخش با پدر کرد در نگارش تذکره‌اش بر صحیفه گل‌آقا! » 

گویند: گِرد تجمّل گرایی نگشتی و آن را خوش نداشتی. وقتی، با بنز می‌بردندش و او دست بر چشم گرفته بود. گفت: «در این، چه حکمت است؟» گفتند: «نخواهم که چشمم در چشم تجمل‌گرایی افتد.» و گویند: زمانی پشت به در کابینه کرده بود و خبرنگاران را گفتی که: «ما به تجمل گرایی، پشت کرده‌ایم! »

و گفت: «از ته کابینه تا سر کابینه، شصت هزار منزل راه است و این راه به سر می‌باید رفت. چندان که سر آدمی نخ نما شود! و در باب ما همین رفت. »

سید عطاءاللـه مهاجرانی گوید: «لبهای شیخ ما، حبیبی- کرم‌اللـه وجهه – پینه بسته بود از بسیاری وعده که فرمایش کرده بود.»

و چون از جهان برفت، بسیاری او را به خواب دیدند که در هودجی از نور بود. پس او را پرسیدند که «در آن جهان تو را چه دادند؟» گفت: «اینجا نیز به ما معاونت اولی دادند.» چون مردمان از خواب برخاستند. گریه ها کردند و گفتند: «خدایا! پس ما را از دنیا مَبَر!»

والله اعلم بالصواب!

به نقل از:  تذکره ‌المقامات/ ذکر «حسن حبیبی» - حفظه‌الله- !  

اینجا را هم ببینید

شعری از مرحوم دکتر حسن حبیبی برای کودکان در گل آقا + دستخط

و در سایت گل آقا: مرد روی جلدهای گل‌آقا رفت