به خاطر ِخطر ِخطیر ِخاطره ها

بسم الله الرحمن الرحیم

مرور خیل انبوه خاطرات ِ نیم قرن اخیرم، به من خاطر نشان ساخته، کسانیکه خاطرشان خیلی عزیز و نامشان خیلی خطیر بود، روزی، بی آنکه بدانم چرا، در خفا و خرامان آمدند و بی هیچ دلیل و با کمترین اثر و بی آنکه بفهمم کی، به فوریت رفتند و تنها ذکر یادشان با خاطره هایم پیوند خورد و عجیب اینکه نامشان را هم با خود بردند!

همین به من آموخت، خطای خطیریست خاطرخواه ِ خاطرات ِفردای ِخود شدن و بنا به میل ِ آن خاطره های فردا، خاطراتی ساختن! من با خود عهدی دارم و به خاطر آنها خطر نخواهم کرد تا در خاطرشان، نقشی به خطا خطور کند، نقشی که حتا در خاطر خود، بخاطر ندارم! اصلا مگر نه اینکه من هم روزی که آمدم، بنا داشتم، بروم؟ همینسان که هستم به یکباره خواهند دید که من هم خاطره ای بیش نبودم.

پس ای خاطره های فردای من، خاطر خود برای قضاوت، مکدر نکنید و خوب و بدم را به پای این خاطره ی ِفردای ِخود بنویسید. بله تنها خاطره ای به خاطر بسپارید. همانگونه که من، نه از فعل شما، بل از یاد شما، خاطره در خاطر خود می سازم.

...

چقدر این روزها جای عزیزانی از فامیل و آشنایان و دوستانی که روزی در کنار ما بودند خالیست!

آهنگی که انگار برای همین متن خوانده اند!

بشتابید که عصر شتاب است!

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر از عالم و آدم خسته و کلافه اید. اگر به هر دلیل گرفته و غمگینید. اگر دلمرده و افسرده اید و اگر استرس و اضطراب دارید و اگر...

اگر اعضاء خانواده ی شما از هم دور شده اند و یکی از آنها غروب نشده خوابیده و یکی دیگر از آنها، در گوشه ای تاریک، سرش را توی وایبر کرده و یا آن دیگری به بهانه ی قدم زدن از فضای گرفته ی خانه به بیرون زده و همسرتان هم از ماندن در آشپزخانه خسته شده و مغموم به در و دیوار نگاه می کند، بدانید که دوای درد شما پیش ماست.

بله حتا اگر ساعت هفت هشت شب هم شده، اصلا نگران نباشید و فورا گوشی را بردارید و در خفا زنگ بزنید به یک سالن تئاتر و بگویید این تعداد از صندلی های خودتان را به کسی ندهید، که ما داریم می آییم.

و بعد فورا با داد و هوار و تلفن و پیغام و پسغام های ایکی ثانیه ای، هر کدام از بچه ها را از هر سوراخی که هستند، فورا احضار کرده و به بیرون بکشید و جمعشان کنید و بعد هم سر ساعت نه، همگی شاد و شنگول، همچون اجنه های بوداده، با جیغهای بنفش، دم در همان سالن ظاهر شوید و به اتفاق هم بروید داخل و کنار دیگر موجودات شبیه به خودتان، روی صندلی نشسته یا ننشسته، شروع کنید به خندیدن، حالا نخند، کی بخند! مطمئن باشید که حال همگی شما با هم و یکجا خوب خواهد شد!

به همین سادگی و به همین خوشمزگی

بعد هم اگر آمدید بیرون تا یک هفته، ده روز یا یکماه لااقل، اینقدر شارژ هستید که بنشینید و راجع به فلسفه ی لودگی ها و علت وجودی مسخره بازی ها و چرایی دست انداختن چاقی ها و موضع ناسیونالیستی درباره ی تمسخر گویش ها و عصبانی شدن برای خندیدن به لهجه ها، برای خودتان پز روشنفکری بدهید و ایراد ساختاری بگیرید و خودتان را تا آنجا که دلتان خواست، ملامت کنید و حتا کتک بزنید و در همین اثنا با یادآوری همان صحنه ها و همان تکیه کلامها یک دل سیر بخندید و... و وقتی دوباره دپرس و آمپاس شدید و حالتان رفت سراغ پله ی اول، همین نسخه را از نو بپیچید و بعد هم از نو "غلط کردم نامه" بنویسید و وقتی هم که دوباره عرصه بر شما تنگ شد باز همین نسخه را تکرار کنید و این چرخه را تا رسیدن کامل به نیروانا ادامه بدهید.

با کلیک بر روی عکس، آن را بزرگ ببنید

من دو تا بلیط با 40% تخفیف هم دارم، برای کسی که مثلا بخواهد بداند "باجناقهای کله پوک" از چه مدل باجناقهایی هستند؟

اما از آنجا که حکما و قدما در ازمنه ی بسیار قدیم در لابلای کتب اقدم، بسیار گفته اند که خلق الله را به جای ماهی، ماهیگیری یاد بدهید، به دیده منت گذاشته و اطاعت و امتثال امر ایشان کرده و "بسیار خب" جانانه ای می گوییم:

با کلیک بر روی عکس، آن را بزرگ ببنید

اگر ساکن تهران نیستید که هیچ! شما می توانید بنشینید و همچنان غصه بخورید و گریه کنید. اصلا خودتان را بر زمین بکوبید و موهایتان را بکنید و ضجه مویه بزنید و حتا به خودکشی فکر کنید یا اینکه بگردید و یکی مثل اینجا توی شهر خودتان پیدا کنید!

اما اگر ساکن تهران هستید بدانید که شاهین ِ شانس، روی کله ی مبارک شما نشسته است. اگر کارمند اداره ای هستید یا بازنشسته اید، هیچ فرقی با هم نمی کنید، همه ی شما می توانید یا به ادارات خود و یا مستقیما به خود سایت کارینو به آدرس:

WWW.shabakekarino.com

مراجعه کنید و در قسمت دریافت کارت طلایی با پرداخت مبلغی اندک، دارای یک کارت طلایی همه کاره و شفابخش شوید و از مراکز تفریحی و سینمایی و فرهنگی و ورزشی و ... طرف قرارداد تا پایان سال 97 برای پنج نفر تخفیف 50% دریافت کنید.

خب کور از خدا چه می خواهد؟ دو چشم بینا!

پس بشتابید که غفلت موجب پشیمانیست. فقط لطفا صندلی های ما را اشغال نکنید که ما هم داریم می آییم.

در آخر ذوق زده نشوید و از آنجا که پست بدون پسته های دربسته بی معناست و اصلا چنین پستی را نمی شود ترک کرد، پس کلیکیدن بیاغازید. این شما و این پسته ی دربسته ی این پست هم تقدیم به شما.
کد آهنگ این متن که ربطی هم به آن ندارد!

کلاس دارهای بی کلاس

بسم الله الرحمن الرحیم 

در تاریخ هست که عده ای از تجار چای و از آن جمله ارباب مهدی می خواستند بروند سراغ مصدق و با او در مورد واردات چای به گفت و گو بنشینند. مصدق به آبدارچی خود گفته بود یکربع قبل از رسیدن آقایان، از آن چای اعلای لاهیجان دم کن و وقتی آمدند بیاور. تجار که از راه می رسند، مصدق سفارش چای می دهد و پیشخدمت چای میاورد. مصدق بعد از صرف چای از تجار می پرسد که این چای که خوردید، چطور بود؟ خوب دم کشیده بود؟ یکی از تجار جواب می دهد عالی و خوش رنگ و خوش عطر بود! و مصدق جواب میدهد بله این خب چای ایرانی است! خلاصه جلسه با صرف همین یک استکان چای ختم شده بود. بگذریم که خود داستان ارباب مهدی به اینجا ختم نشد!

شاید به تازگی شما هم خیلی از محاسن محصولات ارگانیک خوانده و یا شنیده باشید، اما انصافا کدامیک از ما حاضر است محصولات سالم و با ارزش غذایی که به طور طبیعی و بدون هیچ نوع کود یا آفت کشی شیمیایی، پرورش داده می‌شود را به محصولات خوش ترکیب و خوش آب و رنگ و درشت یا همان محصولات غیر ارگانیک و ناسالم ترجیح دهد ؟

حقیقت این است که ما همگی اسیر تبلیغات هستیم و راست گفته اند قدیمی ها که عاشق، کر و کور می شود.

مثلا به جای نوشیدن دوغ و شیر می رویم سراغ نوشابه های گازدار یا مثلا غذاهای اصیل سنتی خودمان را کنار می گذاریم چون بی کلاس است و می رویم سراغ فست فودهایی کلاس دار مثل هات داگ و بیفتک و سوسیس و کالباس و برگر و پیتزا و ماکارونی و لازانیا و بعد که بر طبق همان کلاس گذاشتن ها، حسابی چاق و شکم گنده که نه! بلکه Overweight"" شدیم!! به جای تکان خوردن و پیاده روی و تن دادن به کار و اصلاح رفتار غذایی خود، نیاز پیدا می کنیم که بنشینیم پشت لپ تاپ و تبلت و به خرید اینترنتی و آنلاین مشغول شویم. از خرید انواع قرص ها و ژل های لاغری و گن های اسلیم لفت گرفته تا خرید و به کار بردن دستگاههای تردمیل و ادوات ورزشی و کششی تا ثبت نام اینترنتی توی کلاسهایی مثل یوگا یا ایروبیک! من مخالف اینها نیستم و مقصودم اصلاح ساختار است.

مقصودم این است که لااقل بدانیم علاوه بر 50 میلیارد دلار کالای وارداتی از مبادی رسمی، 25 میلیارد دلار هم واردات داریم که از مبادی قاچاق می آید و این رقم، دو برابر بودجه ی عمرانی ماست، اینکه این ارقام صرف واردات چه چیزی میشود را خودتان بروید و ببینید! (راجع به آدامس هم بخوانید و به روح سقز فاتحه ای بفرستید(

امروز فرزاد شیدفر، دبیر علمی همایشتوزیع شیر رایگان سلامت شیر حرفهایی تکان دهنده ای گفته از جمله اینکه ما ایرانیان قهرمان مصرف نوشابه،شکر و نمکیم و در قعر جدول مصرف شیر قرار داریم. بله او گفته کاهش مصرف شیر باعث "کمبود کلسیم" و "ویتامین D" در ایران شده است. تحقیقاتی که در ایران انجام شده حتی ارقامی در حد "کمبود ۹۰ درصدی ویتامین D را در نوجوانان تهرانی" ذکر کرده‌اند و تحقیقاتی نیز که در برخی مراکز استان‌ها انجام شده، نشان می‌دهد افراد بزرگسال جامعه ایران هم، "بین ۴۰ تا ۸۰ درصد" کمبود ویتامین D دارند. 

بله وقتی اکثریت جمعیت مان به خاطر نخوردن شیر به پوکی استخوان دچار شدیم، آنگاه رفتن به سراغ دستگاههای سولاریم و وارد کردنش برای کلاس دارها و خریدن و داشتنش برای جذب ویتامین دی، کاری بی کلاس و خنده دار است.

اصلا می دانید که طبق گزارش نظام هدفمندی یارانه‌ها، مصرف لبنیات در ایران روند نزولی داشته و به جای آن مصرف نان، غلات و ماکارونی افزایش داشته است. به خاطر داشته باشیم که ماکارونی هم داستانی مثل پیتزا دارد.

شاید از تاریخچه ی پیدایش پیتزا با خبر باشید. ظاهرا پیتزا که شامل خمیر، گوجه ی تازه، پونه ی کوهی و پیاز و ریحان و روغن می شد اولین بار برای ماهیگیران فقیر و گرسنه و خسته ی ایتالیا در یکی از بنادرش با گاری فروخته می شد و کم کم آوازه اش زیاد شد و این آوازه امروزه به جایی رسیده که زندگی ما بدون خوردن پیتزا توی رستورانی "های کلاس" گاهی کلا "تعطیل" می شود و حتا از پیتزای قرمه سبزی برای بومی سازی، سخن به میان می آوریم!

طولانی شد و خیلی حرفها ناگفته ماند از جمله ی این ناگفته ها چهار برابر بودن مدت مکالمه ی تلفن ما ایرانی هاست و عوارض آن! و مصرف سرانه ی سه برابری دارو و...خلاصه که توی دنیا خیلی رکوردها داریم!

برگردم به ابتدای مطلب، گذشته از اینکه خود چای در ایران از کجا و از چه تاریخی پیدا شد؛ اگر روزی برسد که خارجی ها همه ی چای ایرانی را بخاطر ارگانیک بودنش بخرند و همه اش به جای پوسیدن در انبارها، صادر شود و ما روزی از طریق اینترنت و تبلیغات ماهواره ای ببینیم که دارند چای ایرانی را با قیمتهای نجومی تبلیغ کرده و می فروشند و کلاس دارد، به فکر این نخواهیم افتاد که برویم و چای ایرانی بخریم و بخوریم و کلاس بگذاریم!؟ من که اخیرا توی هر فروشگاه بزرگ و زنجیره ای دنبال چای ایرانی گشتم پیدا نکردم و مطمئنا آن روز هم پیدا نخواهیم کرد و شاید به زمین و زمان ناسزا خواهیم گفت که ما خودمان چای ایرانی گیرمان نمی آید که بخوریم و این مسئولین از خدا بی خبر ، همه ی دار و ندار ما، از جمله چای ما را به خارجی ها می فروشند.

تیمار اقتصاد بیمار با آمار

بسم الله الرحمن الرحیم

شاید شما هم این روزها هر کیلو گوجه فرنگی را به قیمت پانصد ششصد تومان خریده باشید! در تهران این روزها گرانترین گوجه فرنگی کیلویی هزار تومان است. یادتان هست همین چندماه پیش کلی جوک درست کردیم برای گران شدن گوجه فرنگی؟ اما من ندیدم الان کسی حتا یک جمله راجع به ارزان شدنش  و اینکه در حال حاضر چه بلایی بر سر کشاورز و تولید کننده ی گوجه فرنگی می آید بنویسد تا این محصول را ما به ثمن بخس بخریم و حالش را ببریم و برتولت برشت و ماجرای کشتن کمونیست ها و سوسیالیست ها و دموکرات ها را به خاطر بیاوریم!
بله درستش این است که ما فقط به فکر خودمانیم.

ما اهل افراط و تفریط هستیم. مثلا اگر کسی دو میلیون وام بخواهد پدرش را درمی آوریم و هزار جور ضامن و وثیقه می گیریم و در نوبت می گذاریم و آخرش هم به او نمی دهیم اما یک دفعه شش هزار و پانصد میلیارد تومان را بدون ضامن و وثیقه می دهیم به یک آدمی و بعد هم نمی دانیم که اصلا با این پول چه کرد؟ یاد کریم شیره ای، دلقک دربار ناصرالدین شاه بخیر که اینقدر رک بود که وقتی ناصرالدین شاه از او لیستی از ابلهان خواست، توی لیست اولین نامی که نوشت نام خود ناصرالدین شاه بود!

بله این ها همه حکایت ماست.

مرغ این روزها گران شده و دیروز صبح من از تلویزیون دیدم که معاون امور تولیدات دامی وزارت جهاد کشاورزی گفت.: اگر مرغ، کیلویی هفت هزار تومان عرضه شود عادلانه است و قیمت 5500 تومان قبلی به خاطر نخریدن مردم و عدم کشش بازار و با ضررتولید کننده عرضه می شد!

او همچنین گفت: طی ماه های اخیر 150 هزارتن گوشت مرغ توسط شرکت پشتیبانی امور دام از تولید کنندگان خریداری ذخیره سازی شده که این اقدام دولت برای تنظیم بازار گوشت مرغ و حمایت از مصرف کنندگان است.

وی تصریح کرد: همچنین دولت برای حمایت از تولید کنندگان نیز هر کیلوگرم گوشت مرغ با قیمتی بین 6 هزارو 500 تا 7 هزارتومان از تولید کنندگان خریداری و ذخیره سازی کرده است تا نه تنها مصرف کنندگان بلکه تولید کنندگان نیز متضرر نشوند. و گفته اما برای تنظیم بازار گوشت مرغ و کاهش قیمت ها، طی روزهای اخیر مرغ منجمد با قیمت کیلویی 5500 تومان به بازار عرضه شده است تا به تدریج شاهد کاهش قیمت این محصول در بازار مصرف باشیم.


اما دلیل اصلی این مصیبتها که به نوبت بر سر ما و اقشار مختلف مردم می آید، نداشتن آمار است. ما توی این مملکت، راجع به هیچ چیز آماری درست و حسابی نداریم از تولید و مصرف گرفته تا صادرات و واردات!

ما حتا نمی دانیم هر یک از آحاد جامعه از رفتگر گرفته تا کارمند و تاجر را باید جرء کدامیک از ده دهک جامعه به حساب بیاوریم؟ و به کی باید یارانه بدهیم و به کی نباید بدهیم؟

از نبود آمار است که کشاورزها از نیاز بی خبر می مانند و اصلا نمی کارند و یا همه با هم دست به یکی می کنند و همه با هم یک چیز می کارند! اینطوریست که یک روز قحطی سیب زمینی و پیاز می آید و از گرانی و کمیابی، در اوج عزت "سلطان" می شود و یک روز هم به حضیض ذلت می رسد و بدل به "غلام سیاه" میگردد. درست مثل امروز که سیب زمینی را بر سر هر چهار راه و کوی برزن میشود به پایین ترین قیمت و از ششصد هفتصد تا هزار تومان خرید! البته روزهایی را هم دیده ایم که به عنوان تبلیغات انتخاباتی، آن را به خلق الله، کیسه کیسه بذل و بخشش می کرده اند تا رای بخرند!

بله کاش بحای بولتن سازی های محرمانه و فوق سری، مرکز اماری داشتیم که به صورت شفاف و عیان، همه ی آمار را از شیر مرغ گرفته تا جان ادمیزاد را به روز و بدور از رانت و رانت خواری و سیاسی بازی ها منتشر می کرد تا تولید کننده و مصرف کننده و دولت همگی بتوانند به آن مراجعه کنند و هر اقدامی می خواهند صورت دهند و هیچ فرقی مابین هیچ کس در استفاده از آمار وجود نداشت. در اینصورت مملکت گلستان می شد. اما دریغ از دغلبازی دغلکاران و کیاسی سیاست پیشگان و حرامخوری حرامیان!

....

اگر دوست داشتید کلاس دارهای بی کلاس را هم بخوانید


حالا برای دنیا قیافه بگیریم!

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر تا چند روز قبل، پیش همه ی عالم و آدم خجل و شرمنده بودیم و خودمون رو زده بودیم به چی؟ کی؟ کجا؟ 

الان می تونیم خدا رو شکر، با افتخار سرمون رو توی دنیا و حتا مریخ بالا بگیریم و به همه بگیم که دیدید؟ بله ما اینیم

یادتون هست اوایل دیماه نوشتم سالی پربرفم آرزوست . الان دارم خدا رو شکر می کنم که طوفان نوح آرزو نکردم والا الان معلوم نبود وضع و حالمون چی میشد

چند روز قبل هم نوشتم

توی وبلاگم ابزار هواشناسی گذاشتم و امروز پیش بینی که کرده، این بود! اما تا الان که شب شده، از رعد و برق هیچ خبری نشد! چه برسه به از نوع شدیدش! نتیجه گیری اخلاقی این که دیگه به آب و هوا هم نمیشه اعتماد کرد که وظیفه ی خودش رو بخوبی انجام بده دی

بالاخره آرزوها و تذکر دادنم افاقه کرد و آب و هوای ایران هم کار خودش رو کرد به فکر افتادم یک کاری بکنم که توی آلاسکا و سیبری و کانادا برف نیاد و همه اش بیاد اینجا

گسترش بارشهای جهانی رو از اینجا ببینید