ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بسم الله الرحمن الرحیم
حتما از بودا چیزهایی خوانده اید و از نیروانا مطالبی شنیده اید. او اعتقاد داشت که انسان در چرخه ی زندگی گرفتار آمده است و فقط با رسیدن به نیروانا می تواند از این چرخه خارج شود والا پس از مرگ دوباره درقالبی نو و بسته به اینکه روزگار و عمرش را چطور طی کرده است در شکل جانوری به چرخه ی دنیا باز می گردد و یا به شکل انسانی دیگر برگشته و دوباره از نو زندگی خواهد کرد و تا به نیروانا نرسیده این چرخه تا به ابد ادامه خواهد داشت.
او رنج بسیاری برد تا راه شکستن این چرخه و خارج شدن از آن را پیدا کند، تا بلکه بتواند از آن رها شود. طبق اعتقاد بودائیان کسی جز بودا به نیروانا نخواهد رسید اما وظیفه ی بودائیان تلاش برای رسیدن به نیرواناست.
البته این اعتقاد عجیبی است و این سوال پیش میآید که اگر نمی توان رسید پس چرا باید تلاش کرد؟
خب ما که اعتقادی به تناسخ نداریم اما آیا وقتی به دنیا نگاه می کنیم این چرخه را نمی بینم؟ حالا گرچه به شکل دیگری! من داشتم فکر میکردم که سالها و قرنها بلکه هزاران هزار سال است که انسان ها به دنیا آمده و از دنیا رفته اند و زندگی انسان هنوز هم، همچنان جریان دارد و بعضی از ما انسانها بی آنکه بدانیم زندگی چیست و چگونه باید زندگی می کردیم، مهلتمان تمام شده و جای خود را به دیگرانی داده ایم و می دهیم که بعد از ما آمده و یا خواهند آمد و این تلاش فردی و جمعی نسل ما آدمها تا دم آخر زندگی ادامه داشته و هنوز هم دارد!
اصلا اگر دقت کنیم در دوره به دوره ی زندگی خود ما، رگه هایی از سرتاسر عمر بشر را می توان دید.
ما در طول عمر خود شادی و غم، حیرت و حسرت را و شوق و اشتیاق و سرخوشی را با فقر یا فلاکت و نیاز را به طور توامان ، بیماری را با سلامت، تولد را در کنار مرگ تجربه می کنیم با دعوا و آشتی، جنگ می کنیم و به صلح می رسیم. گاه با آرزوی مرگ کسی، ذهنی می کشیمش و ای بسا با ظلم و بدی که می کنیم آرزوی مرگ ما را بکنند، به طور ذهنی کشته شویم. اصلا جنگ را به طور واقعی مگر نمی بینیم؟ می میرند و می میریم. می کشیم و کشته می شویم.
بسیاری از تجاربی که پیشینیان ما در کلیت یک نسل، کسب و تجربه کرده اند را به تنهایی به محک آزمون شخصی میبریم. می خندیم و شادی می کنیم و برای مهیا کردن امکان شادی خود، رنج می کشیم، خسته می شویم و عاقبت به فکر فرو می رویم و از فکر وارد خلسه میشویم و گیج و مات و مبهوت به دنبال روزنه می گردیم که همه ی اینها یعنی چه؟ و ...
شاید به همین خاطر است شناخت رمز هستی یه شناخت ما از خود ما گره زده شده است!
کاش می شد همچون فیلم افسانه آه، آهی کشید و آه برآمده را به خدمت گرفت و دانست که هیچ کس نیست که بتوان آرزوی زندگی اش را داشت! کاش می شد نوبت عاشقی را تجربه کرد تا به آنچه که داریم قانع می شدیم. کاش می شد هر کسی خودش مرد خانواده ی نیکلاس گیج را تجربه می کرد. کاش همگی اصلا از کی پکس بودیم و همه چیز زمین را از نو کشف می کردیم. اصلا کاش از این سیکل معیوب زندگی می شد فرار کرد نه به زندگی دیگری. بلکه به زندگی حقیقی.
کاش زندگی را با شوق و واقعا آنطور که باید می شد زندگی کرد، بی آنکه حسرتی در میان باشد و بی آنکه کسی خسته و درمانده شود! کاش معنی خوشبختی را می دانستیم! اصلا این شدنی است؟!
خستگان را چو طلب باشد و همت نبود گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
از وقتی این دعاهای بچه ها را خوانده ام و این انشاء ها را از آنها دیده ام نه زبانم به دعا باز می شود و نه دلم به آرزویی رغبتی نشان می دهد. کاش خدای ما، همان خدای دوران کودکی مان می ماند و در همین نزدیکی ها. و اصلا شاید مانده است و هر دعایی بکنیم به مثابه دعاها و آرزوهای دوران کودکی، برایش کودکانه جلوه کند. درست است که خدا گفته است بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. اما من چه بخواهم؟ و چگونه او را بخوانم؟ وقتی از رگ گردن به من نزدیکتر است و به کنه دل و سّر درون من آگاه تر و به همه ی عاقبت امورم آشناتر، پس خود او می داند که چه به صلاحم هست و چه چیز به ضررم. پس هر چه داد و نداد را شکر و به هر چه خواست و نخواست هم شکر و به هر راهی که برد و نبرد هم صابر. اما واقعا این خواست من خواست خداست و یا دوباره این خواست هم خواستی کودکانه است؟!
گفته بودم باید شنا کنم اما دارم غرق میشوم! این شاخه به شاخه شدنها، و غیر مترقبه بودنم، جابجا شدنم در رودخانه ی پر پیچ و خم زندگی است. رشته ی زندگی ام در این سوالها پیچ در پیچ شده و سررشته از دستم خارج و آن را بکلی گم کرده ام. شما دعا کنید اگر هنوز می توانید که دعا کنید. هرچند زندگی تجربه ای شخصی است اما شما بگویید زندگی یعنی چه؟
واقعا هم اگه اینا دعاست خواسته های ما چیه؟ الهی بگردم .. کاش آمپول اصلا منقرض بشه .. والا
خواسته های ما هم اغلب یک چیزی توی مایه های همین دعاست
بله کاش لااقل از دور نشونش میدادند و حالمون خوب میشد
به به آقای ستارین عزیز..به من محبت دارید شما ..
والا در ساعت موعود آپ نکردنتون افتخار اولی ما رو همراه داشت.
به آقای محمد مهدی هم سلام .. آقا شرمنده .. نمی دونستم تشریف میارین وگرنه صبر می کردم به احترامتون
شما لطف دارید والا مدالهای اینجا مثل مدالهایی که توی وبلاگهای شلوغی مثل وبلاگ شما میشه کسب کرد نیستش
سلام


با عجله اومدیم اوووووووووووووووولی را صبت کنیم. دیدم از دست رفته
خوب یه دفعه دیگه
خدمت رویا خانم اینکه بقیه یکیشون اومد.
کامنت مطلب هم بمونه برا بعد
سلام و صبحت به خیر
ریدر من که کار نمی کنه و خوش بحالتون اگر برای شما کار می کنه! حالا باید یکی یکی تست کنم ببینم کی هست و کی نیست
پس بقیه کجان؟
اگر از پر چونگی من خسته نشده باشند، کم کم از راه میرسند
البته خارج از ساعت معمول آپ کردم
آقا من اول شدم؟ ط و ن و ب مال منه یعنی؟
بله خب! مدال ها مبارکتون باشه
سلام به آقای ستاریان عزیز.خوبین؟ سال جدید رو براتون سرشار آرامش آرزو می کنم... و زندگی .. این زندگی غریب ! اومد ورفتنایی که همیشه هست و یه یاد آوریه برای هممون !
سلام به شما و رسیدن به خیر
شکر خدا و به مرحمت شما خوبم. من هم امیدوارم سال نو برای شما سالی سرشار از امید و مملو از شادی، با تنی سالم باشه همراه با سربلندی و سعادت.
برای من که فهم معنای زندگی بزرگترین معضل شده. به خاطر همین آمدنها و رفتنها