حذف مخالف با قتل و ترور و اعدام

بسم الله الرحمن الرحیم

بتازگی از دوستی، درباره ی روزنامه نگاری به نام محمد مسعود و ترورش توسط توده ای ها مطالبی شنیدم و بر آن شدم در باره ی او جستجویی بکنم. انچه می خوانید چکیده ای از این جستجو  از منابع مختلف اینترنتی است به خاطر طولانی و پیچیده نشدن مطلب از درج لینکهای متعدد که بیشترشان براحتی قابل دسترسی نیستند خودداری کردم: 

محمد مسعود، شب جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۲۶ در برابر چاپخانۀ مظاهری (خیابان اکباتان) هدف گلوله قرار گرفت و به‌قتل رسید. محمد مسعود در سراسر دوران‌ روزنامه‌نگاری‌اش از هیچ قدرتی هراسی نداشت‌ و حتی بارها درباریان و شخص شاه را مورد حمله قرار داد.در شانزدهمین شماره مرد امروز طی مقاله‌یی نوشت:

« برای این مردم لخت و عوری‌ که شاه را به عمر خود ندیده و در مدت حیات‌ حتی شکمشان یک مرتبه سیر نشده و در این‌ وطن عریض و طویل یک جا برای نشستن‌ ندارند،شاه و وطن چه معنی و مفهومی خواهد داشت؟ 

آخر این چه شاهی است که دهها قصر و میلیونها فرش و لوازم خانه دارد و مردم آن برای‌ یک وجب جائیکه شب کودکان شیرخوار خود را بخوابانند معطل و سرگردانند؟»

جسارت محمد مسعود تا حدی بود که در شماره 21 آذر 1326 در «مرد امروز» در اقدامی حیرت انگیز و نمادین در حالی که قوام در اوج قدرت بود برای سر قوام السلطنه جایزه تعیین کرد. 

سرانجام مقالات تند مسعود علیه دربار پهلوی در 22 بهمن 1326 با دسیسه برخی از عوامل حزب توده توسط خسرو روزبه در خیابان اکباتان و مقابل وزارت فرهنگ با شلیک گلوله به مغزش از پای درآمد.

بعدها نوشتند دویست هزار نفر در تشییع جنازه‌ مسعود شرکت کردند. تحقیقات برای یافتن قاتل یا قاتلین مسعود از اولین ساعات بعد از ترور آغاز شد.دولت در مقابل خشم مردم چاره‌یی نداشت جز اینکه‌ اعلام کند قاتل یا قاتلین مسعود سریعا شناسایی‌ و دستگیر می‌شوند.حتی گفته شد که شاه نیز مصرّانه خواستار شناسایی و دستگیر قاتل‌ مسعود است.با اینهمه، هر روز که می‌گذشت‌ پروندهء مسعود در کانال تاریک‌تری قرار می‌گرفت. از یک سو مردم و روزنامه‌ها هرکدام‌ فرد یا گروهی را مسئول قتل مسعود معرفی‌ می‌کردند، و از سوی دیگر شایعه ‌سازان شایعات‌ گوناگونی را دامن می‌زدند که همین شایعات‌ لایه‌ ای می‌شد برای پوشاندن حقایقی که ممکن‌ بود روشن شود. بعضی از مردم اشرف را مسئول‌ قتل مسعود می‌دانستند. بعضی دیگر ارتش و رزم‌آرا را متهم به قتل می‌کردند و بعضی دیگر، قوام السلطنه و ابتهاج و دیگران را. و در این میان‌ پرونده همچنان مسیر خود را در تاریکی طی‌ می‌کرد. تعداد زیادی از افرادی که به نوعی‌ می‌توانستند در مظان اتهام باشند دستگیر و بعد از بازجویی‌های مقدماتی آزاد شدند و سرانجام بر اساس دلایل و شواهدی که به دست آمد، برادران‌ لنکرانی مورد اتهام قرار گرفتند و مأمورین آنها را بازداشت کردند.

سالهای سال باور عمومی بر این بود که مسعود، قربانی حملات تندش به دربار ـ و مخصوصاً اشرف ـ شده است تا آن که سرانجام فاش شد تشکیلات پنهانی حزب توده او را کشته و با تبلیغات ماهرانه، انگشت اتهام را متوجه دربار کرده است. 

بهتر است ماجرا را از زبان احسان طبری ، تئورسین حزب توده و نفر دوم تشکیلات مزبور،بشنویم:« در سال 23 بهمن 1326،محمد مسعود، در اثر گلوله یک تروریست کشته شد ، تا آنجا که برای من معلوم است ، ارگانهای رسمی حزب تصوری از آن نداشتند و نمی دانستند که در این واقعه ، تروریست ، سروان عباسی و آمر آن خسرو روزبه آن را در اعترافات خود افشاء کرد ، مطابق توجیه او برای ایجاد یک شوک عصبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو اصمینان داشت که قتل صدر صد به حساب دربار تمام خواهد شد» انور خامه ای می نویسد :«آنچه مسلم است اینکه کمتر کسی این ترور را به حزب توده نسبت می داد . من نیز مانند بسیاری از مردم آنرا کار دربار می پنداشتم . علت این حسن ظن چند چیز بود… از یک مشت تحصیلکرده اروپا دیده بسیار بعید می نمود که روزنامه نگاری را آن هم باین شکل فجیع به قتل برسانند… اما تنها پس از دستگیری خسرو روزبه در 15 تیر1336 و اعترافات او معلوم شد که کمیته ترور حزب توده این کار را انجام داده است.»
اما نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده در قسمتی از اعترافاتش درباره ی او چنین گفته است : 
«محمد مسعود یک روزنامه بسیار جنجالی به‌نام مرد امروز داشت و در آن حملات زیادی به شاه و اشرف و دربار می‌کرد. یک روز ما خبر شدیم که شب قبل او را ترور کرده‌اند. واقعاً همه ما تصور می‌کردیم که شاه و اشرف مسعود را کشته‌اند ولی بعد، پس از دستگیری خسرو روزبه و شخص ابوالحسن عباسی فاش شد که این قتل کار گروه روزبه و شخص (سروان) ابوالحسن عباسی بوده است. خود روزبه در محاکماتش این مطلب را به‌تفصیل شرح داد. جریان این بود که روزبه، جدا از سازمان افسران آزادیخواه، یک گروه ترور مرکب از خودش، ابوالحسن عباسی، حسام لنکرانی، بانو صفیه (صفا) حاتمی ـ خواهر سرهنگ هدایت‌الله حاتمی ـ و چند نفر دیگر تشکیل می‌دهد که به سازمان افسری هیچ ربطی نداشت و حتی سیامک (سرهنگ) هم کوچکترین اطلاعی از آن نداشت.»  

احسان طبری در این مورد می گوید : « دکتر بقائی دو سال بعد … سندی را افشاء کرد که نشان می دهد توجیه روزبه درست نیست. زیرا مسعود گویا سندی را دائر بر ارتباط رزم آراء و خسرو روزبه داشته است و لکن ماهیت و اعتبار سند تاکنون پوشیده مانده است به هر حال داشتن دو نیت در آن واحد ( نیت شخصی و نیت جمعی) تغییری در نفس محکومیت ترور مسعود نمی دهد.»

ناگفته نماند که حسام لنکرانی ، مسئول چاپخانه مخفی حزب توده ، هم به علت اعتیاد شدید به هروئین و حیف و میل مالی ، بعدها تحت نظر خسرو روزبه ترور گردید! 

در هر حال محمد مسعود که با دکتر حسین فاطمی دوستی دیرینه ای داشته، ظاهرا دشمنان فراوانی داشته است و همگی از مرگ او سود می برده اند. (حسین فاطمی و محمد مسعود هر دو قربانی ترور شدند و عحیب آنکه دکتر فاطمی در چهارمین سالگرد ترور محمد مسعود در گورستان ظهیرالدوله شمیران در حالی که پشت تریبون قرار گرفته بود و می گفت: «گلوله ای که مغز مسعود را پریشان کرد ایران را تکان داد.» مورد اصابت گلوله نوجوان 15 ساله ای به نام «محمدمهدی عبدخدایی» قرار می گیرد و فاطمی برای خروج گلوله به بیمارستان منتقل می شود البته فاطمی پس از زنده ماندن از ترور بدست محمد عبد خدایی از فدائیان اسلام پس از کودتای 28 مرداد به دستور شخص شاه اعدام شد.) 

بله این گونه ترورها و اعدامها و حذف های فیزیکی، که کم هم نیستند، همگی نشان از سنت رایج غلطی است که بر عرصه ی سیاست ما طی سالیان سال حاکم بوده است و تا زمانیکه این گونه روش ها پابرجاست، امیدی به استقرار آزادی و دموکراسی نباید داشت.

نظرات 3 + ارسال نظر
مهدی نادری نژاد چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 19:48 http://www.mehre8000.blogfa.com

با سلام
تاریخ پر از ترور و خشونت و داغ است آیا واقعا میراث داری این تاریخ افتخار دارد؟

سلام
مصاف انسانها در برابر هم همیشه بوده و خواهد بود. اما در این تاریخ پر از ترور و داغ و خشونت، انسانهایی بوده اند که برای احقاق حق کشته اند و کشته شده اند. این انسانها مایه ی افتخار تاریخ هستند. هر چند تشخیص اهل حق، همیشه از مشکلات و معضلات انسان ِ فطرتا حقجو بوده است.

ند نبک چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 19:39 http://blue-sky.persianblog.ir

دلیل این ار حزب توده چی بوده؟ او خطری برای این حذب بوده؟

دلیلش در متن امده است:
« مطابق توجیه او برای ایجاد یک شوک عصبی علیه دربار بود ،زیرا خسرو اصمینان داشت که قتل صدر صد به حساب دربار تمام خواهد شد»

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 1 آذر 1391 ساعت 00:14 http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
ترور زیاد بوده. میرزا رضا کرمانی و نواب صفوی و تعدادی از سران حزب توده، می خواستند فساد و تباهی را، با کشتن نابهنگام فرد مورد نظرشان، از بین ببرند یا کم کنند.

آقای خمینی رحمت الله علیه فتوای ترور سلمان رشدی را صادر کرد.

جمهوری اسلامی ایران، ترور انور سادات را محکوم نکرد، و تروریست را، که انور سادات را و چند محافظ او را کُشت، نامش را گذاشته بر یک خیابان در یک نقطه ی اعیان نشین تهران.

حسام لنکرانی برادر شیخ حسین لنکرانی ترور شد و شمیران آن جاها کردندش زیر خاک و تصادفاً (؟) کشف شد جسدش.

بعد از انقلاب، تروریست بین المللی قرار بود برود محمدرضا پهلوی را ترور کند.


من علاقه دارم بنده و رفقا، در مورد محکوم بودن یا نبودن ترور، قاعده ی کلی و عام داشته باشیم.


و اما دو مطلب جانبی:
ــ سینما بلوار، در بلوار کشاورز تهران، زمینش برای محمد مسعود بوده. پس از فوت او، دخترانش زمین را (حدود دو هزار متر مربع) می فروشند. و بعدها می شود سینما.
ــ پس از فوت محمد مسعود، دکتر محمد مصدق وکیل فرزندان صغیر محمد مسعود بوده، و بر حراج لوازم منزل محمد مسعود نظارت داشته. دو دختر محمد مسعود: ژینت و پوران.

سلام
میرزا رضا کرمانی ناصر الدین شاهی را ترور کرد که برای هیچکس، عرض و مال و جان و ناموس باقی نگذاشته بود.
میان جنگها، جنگهایی دفاعی و میهن پرستانه لقب می گیرد و مقدس شمرده می شود. همانطور که همه ی جنگها را نمی توان تقبیح کرد در حالی که همگی به کشته شدن انسانها می انجامد، بعضی ترورها مثل انچه میرزا رضا کرمانی کرد، نیز چنین هستند.
از سخنان امام حسین علیه السلام است که «ای مردم! پیامبر خدا(ص) فرمود: هر مسلمانی که با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال نموده و پیمان الهی را درهم می‌شکند، با سنت و قانون پیامبر از در مخالفت درآمده، در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و عدوان و دشمنی در پیش می‌گیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی با عمل یا با گفتار اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که این فرد ساکت را به محل همان طغیانگر و آتش جهنم داخل کند.»

و فرمود:
«اما بعد؛ پیش آمد ما همین است که می‌بینید. وضعیت زمان بسیار دگرگون گردیده و زشتی‌ها نمایان و نیکی‌ها و فضیلت‌ها از محیط ما رخت بر بسته است. از فضایل انسانی چیزی باقی نمانده است؛ مگر اندکی به اندازه قطراتی که ته ظرف می‌ماند. مردم در زندگی ننگین و ذلت باری به سر می‌برند که نه به حق عمل، و نه از باطل روگردانی می‌شود. شایسته است که در چنین محیط ننگین، شخص با ایمان و با فضیلت فداکاری و جانبازی کند و به سوی فیض دیار پروردگارش بشتابد. من در چنین محیط ذلت‌باری مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و نکبت نمی‌دانم. »

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد