ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بسم الله الرحمن الرحیم
اغلب از خاطرات ایرانی ها و سفرهای آنان به کشورهای دیگر خوانده ایم و از مقایسه هایی که بین ایران و آن کشور می کنند با خبر می شویم. الان مطلبی دیدم از سفر یک ترکیه ای به ایران و فکر کردم شاید بد نباشد یکبار هم که شده از کسانیکه به ایران سفر کرده اند و در مورد کشور ما نوشته اند بخوانیم و از نوع نگاه آنان به ایران با خبر شویم. شما هم اگر از مطلب مشابهی سراغ و خبری دارید، لینکش را اطلاع بدهید ممنون می شوم. این مطلب در سه قسمت نوشته شده است+
اولین شگفتی برایم در همان هواپیما پدیدار شد؛ هرچند بعدتر دوستان ایرانیام گفتند که این یک تصویر تکراری است اما من یکی را که حسابی مرا غافلگیر کرد. تا وارد خاک ایران شدیم، خانمهای داخل هواپیما سریع به تکاپو افتادند و لباسهای بلندی به تن کردند و روی سرشان شال انداختند. با خودم فکر کردم لابد این فقط برای هواپیماست و احتمالا پوشش کامل را موقع رسیدن به فرودگاه به تن میکنند چون به نظرم این پوشش نسبتی با چادر سیاه و روبنده که فقط دو چشم و دست از آن بیرون است، نداشت.
شگفتی وقتی کامل شد که دیدم خانمها با همین پوشش نصفه و نیمه اسلامی در فرودگاه تردد میکنند و اتفاقا خیلی هم خوش لباس و شیک هستند. هنوز در شوک این تصویر بودم که رفتار بسیار خوب پلیس فرودگاه هم مرا بیشتر از قبل غافلگیر کرد. اول اسمم را خیلی درست و راحت تلفظ کرد و بعد با لبخند خوشامد گفت. پس آن پلیسهای شلاق به دست ریشو کجایند؟ نکند من وارد یک کشور دیگر شدهام؟
هرچه که بود تا این جا خوب پیش رفته بود و از استرس و نگرانی من کلی کم شده بود. دوست نادیدهام هم با گل به استقبال آمده بود و حسابی خوشحالم کرد. اما انگار قرار بود این سفر سرشار از غافلگیری باشد. یک زن ایرانی، تنها دنبالم آمده، در حالی که انتظار داشتم طبق قوانین و شرع، همسرش هم همراهش باشد. وای خدای من، او قرار است رانندگی کند و مرا تا خانهشان برساند. این ماشین شاسیبلند شیک مال اوست؟ مگر در ایران هم از ماشینها وجود دارد؟ زنها هم مگر رانندگی میکنند؟ اینها سوالاتی بود که سریع از ذهنم میگذشت اما جرات نداشتم آن را با دوستم درمیان بگذارم، فکر میکردم ناراحت خواهد شد و با خود خواهد گفت تو چطور همسایهای هستی که این قدر از حال و روز ما بیخبری؟
تا مسیر رسیدن به خانه، زنهای زیادی را دیدم که پشت فرمان ماشینها بودند و دختران و پسران جوانی که شیک و خوش لباس به نظر میرسید عازم مهمانی و یا جشنی باشند. بعدترها فهمیدم که ماشینسواری و یا خیابانگردی با ماشین، یکی از تفریحات رایج جوانهای ایرانی است. مقصد ما جایی در شمال تهران بود که دوستم میگفت بالای شهر است و ترکیب بالاشهر برای من بسیار جالب بود. چون ما هم در ترکی به شهر میگوییم «شهیر» و من هم که خیلی مشتاق یادگرفتن کلمات و اصطلاحات تازهام، «بالاشهیر» را خیلی زود یاد گرفتم.
گویا اینجا محل سکونت طبقه مرفه تهران است. دوست ایرانی خبرنگارم بعدا برایم توضیح داد که این تنها بخش کوچکی از تهران بزرگ است و فقر و محرومیت هم در پایتخت بسیار رایج است. به او گفتم این را در کشور خودم و سایر کشورهای دیگری که به آنها مسافرت کردهام دیدهام و به نظرم فقط تعداد کمی از مردم این شانس را دارند که فقیر نباشند و بتوانند از یک زندگی خوب و بیدغدغه بهرهمند شوند. تعداد زیادی هم مثل من در بین فقرا و ثروتمندان قرار دارند که برای فقیر نبودنشان باید «الله» را شکر کنند و برای ثروتمند شدن باید امیدوار باشند. بگذریم، این بحثها موضوع داستان ما نیست. از تهران میگفتم و ماشینها و آدمهای شیک.
راستی به نظرم چهرههای ما ترکها و شما ایرانیها بسیار به هم شبیه است. کلمات بسیار مشترکی در زبانهایمان داریم و فرهنگ و آداب و رسوم مشترک هم فراوان داریم. غذاهایمان هم که به هم نزدیک است و در وقاع فکر میکنم دو ملت با این همه شباهت، حیف است که بیشتر از اینها با هم دوست نباشند.
اقامت من در تهران بسیار کوتاه بود و به بازدید از یک بازار سنتی و چند کاخ محدود شد. تهران هم مثل استانبول بسیار شلوغ و پرترافیک است و من و میزبانهایم همگی از ترافیک بیزار بودیم. اما همین اقامت کوتاه برآورد خوبی بود و توانستم با اطلاعاتی که به دست میآورم، ذهنیتم را نسبت به ایران و ایرانیها اصلاح کنم.
یکی این که زنهای ایران مجبورند حجاب داشته باشند و مثل ترکیه، آزادی در انتخاب نوع پوشش وجود ندارد. به همین خاطر چیزی که بر تن زنهای ایرانی میبینی چیزی متفاوت از باحجابهای ترکیه است؛ یک چیز جدیدی نیست، نه حجاب است و نه پوشش آزاد! تعطیلی جمعهها هم برایم جالب بود که اگر اشتباه نکنم به خاطر نماز جمعه است و این که شما برخلاف خیلی از نقاط دنیا، شنبه و یکشنبه تعطیل نیستید.
کاخ نیاوران را بسیار دوست داشتم؛ یک زیبایی پرشکوه بود. از
حکومت قبلی ایران، رضا شاه را به خوبی میشناسم و میدانم که همپایه آتاتورک، قصد
داشت در ایران اصلاحاتی انجام دهد و کشور را به سوی مدرنیته ببرد اما موفق نشد. به
دوستم گفتم مرا به یکی از کاخهای رضا شاه ببرد و وقتی به نیاوران رفتیم، تازه هر
دو فهمیدیم که این کاخ مربوط به پادشاهی قبل از رضا شاه و بازسازی شده توسط پسر
اوست. تعجب کردم که چرا ایرانیها تاریخشان را خوب نمیشناسند اما به روی دوستم
نیاوردم.
مقصد بعدی ما یزد بود و وسیله سفر هم
قطار. دوستم اصرار داشت استراحت کنم و من تلاش میکردم هرچه بیشتر تهران را ببینم
اما بالاخره فرصت تمام شد و موعد سفر به یزد رسید. در قسمت بعد برایتان از یزد میگویم
و امیدوارم تا این جا حرفهایم برایتان کسل کننده نشده باشد.
توضیح: چند تایی عکس از دوستانم انتخاب کرده بودم که دوست داشتم با شما به اشتراک بگذارم، اما وقتی ازشان اجازه خواستم مخالفت کردند و گفتند انتشار عکس خانمها در اینترنت میتواند برایشان دردسر ایجاد کند. این را هم باید به لیست شگفتیهای ایران اضافه کنم تا بعدا سر فرصت رازش را بفهمم!
پ ن:
توی وبلاگم ابزار هواشناسی گذاشتم و امروز پیش بینی که کرده، این بود! اما تا الان که شب شده، از رعد و برق هیچ خبری نشد! چه برسه به از نوع شدیدش! نتیجه گیری اخلاقی این که دیگه به آب و هوا هم نمیشه اعتماد کرد که وظیفه ی خودش رو بخوبی انجام بده دی
پ ن 2
از وبگذر هم گاهی نتایج جالب و عجیبی میشه گرفت مثل این
سلام و وقت بخیر
سفرنامه را که همچنان دنبال می کنم
ولی در مورد آب و هوا . از قدیم و ندیم و از بچگی ها من از آب و هوا یک تصویری در ذهنم نقش بسته و اون هم مربوط میشه به کارتون پلنگ صورتی که اتفاقا ناطق هم بود و صحبت می کردند جناب پلنگ خان ما در توی غار داشت به رادیو گوش میکرد و اخبار آب و هوا را آفتابی اعلام نمود . پلنگ خان هم با خیال راحت از غار زد بیرون . چند قدم نرفته بود که یهویی یک بهمن برف ریخت سرش و حسابی یخزده و قندیل به بینی آویزان در حالی که میلرزید و می گفت : سرررررررردم شد . . . یییییییییخ کردم . به داخل غار برگشت .
همیشه این تصویر از پلنگ صورتی و آب و هوا برای من جاودان است
با سلام
اگر توریست اروپایی این ادعا را داشته باشد
قابل قبول تر هستش
زیرا ایران را با اعراب اشتباه می گیرند
البته این هم مربوط به قبل از اینترنت هستش
ولی ترکیه واین سخن ها!!؟
به هرحال ممنون ازتون و
خاطرات قشنگیه...
سلام سلام
http://leiligermany.blogsky.com/safar
تجربیات سفر یک دختر آلمانی به تهران
.
منم با مریم بانو موافقم...( همطاف هم نه آمریکا رفته نه اروپا... اغلب اخبار ملی را هم می شنوم منتهی با این دنیای آزاد مجازستان اطلاعاتم نسبتا خوبی دارم درباره شهرها و آداب و رسوم اهالی آن سرزمین ها. والا )
ایران کشور دورافتاده یا کم کاربراینترنتی نیست که بگوییم این آقا دسترسی به اطلاعات اینجا نداشته.
سلام
ممنونم و خوندمش
اینجا هم به قلم توماس اردبرینک، خبرنگار دائمی ان.آر.سی در ایران به ایران سفر کرده و راجع به ایران نوشته، عنوانش هست:
زندگی و پول خرج کردن تهرانی ها از نگاه یک خبرنگار خارجی
http://www.parsine.com/fa/news/63601
شاید پارازیتها جلوی رعد و برق شدید رو گرفته !
اینجا هیچی سر جای خودش نیست !
سلام
جالب بود ! چقدر شناخت این آقا از ایران غیر واقعی بوده !انصاف نیست که ما همه ی تقصیرات رو بندازیم گردن مسئولین کشورمون .
به نظر میاد اینجا دیگه دست دشمن در کاره و بعضیها مخصوصا در پی سیاه نمایی و دادن اطلاعات غلط در مورد ایران و ایرانی ها هستند ( یک نمونه ش نتانیاهو که گفته بود دخترها و پسرهای ایرانی اجازه ندارند لباسهای جین بپوشند یادمه همون موقع یک دختر ایرانی عکسی از کمد لباسهاش گذاشته بود که اکثر لباسهاش حتی دامنها و شلوارک هاش جین بودند )
به نظر من جنگیز خودش هم دانش و اطلاعاتش در مورد ایران خیلی کم بوده . چون اگه این آقا اگه یک سری به فیس بوک دختر و زنهای ایرانی می زد متوجه می شد که بسیاری از خانمهای ایرانی خصوصی ترین عکسهاشون رو هم در اینترنت قرار می دن !!!
چه حیف که این آقا حتی بعد از سفر چند روزه ش به ایران باز باز اطلاعاتش ناقص و اشتباهه .
سلام
نتانیاهو یک چیز جالبی هم گفته:
نتانیاهو: ایران امپراتوری بنا میکند
http://fararu.com/fa/news/223957