بسم الله الرحمن الرحیم
بدون هیچ مقدمه ای شما را دعوت می کنم به خواندن دو مطلب ذیل که عینا از سایت خودنویس نقل می کنم و اولی را آدرسش را ثبت نکرده ام و چون قدری طولانی است قسمت دوم را در ادامه مطلب بخوانید:
تشویق صدام به حمله به ایران توسط جرج براون، شاپور بختیار و ژنرال اویسی به روایت اسناد
۲۰ مرداد ۱۳۹۰ استقلال ، آزادی، جمهوری
• اندازه حروف
• Enlarge font
• Decrease font
اخیرا بعد انتشار اسناد سال ۱۹۸۰ آرشیو ملی بریتانیا بحثهایی پیرامون آن بخصوص روایتاش از جزئیات شروع حمله عراق به ایران در محیط مجازی صورت گرفته است که اشتیاق برای ملاحظه اصل این اسناد را در پی داشته است، در مطلبی مختصر به ارائه شهادت طرفهای عراقی و انگلیسی در این باره پرداختهام و بحث مفصل را به سالگرد شروع جنگ موکول میکنم.
دکتر مجید تفرشی پژوهشگر تاریخ اخیرا دو گزارش با عنوان «شاپور بختیار در آیینه اسناد تازه آزاد شده آرشیو ملی بریتانیا» در رادیو فردا منتشر کرده است که حاوی نکات مهمی است. وی در گزارش دوم به ارائه گزارشهای محرمانه ای درباره رابطه شاپور بختیار با صدام حسین و جزئیات شروع جنگ پرداخته است که در این نوشته بخش های مهم این گزارش به همراه اصل اسناد که آقای تفرشی در وبلاگشان قرار دادهاند، ارائه میگردد:
مواضع اویسی و بختیار در موضوعات مختلف موجب شده بود تا دیگر گروههای اپوزیسیون علاقهای به همگامی با آنان نداشته باشند. برای مثال، در گزارش ۱۵ آگوست/ ۲۴ مرداد سر جان گراهام (سفیر فراخوانده شده بریتانیا از تهران) از قول ریچارد اپنهایمر روزنامه نگار بریتانیایی آمده بود که دکتر خسرو شاکری پژوهشگر و فعال سیاسی ایرانی، در دیدا اخیرش به اپنهایمر گفته که او عضو جبههای از مصدق گرایان است و مصمم است تا خود را از شاپور بختیار، ژنرال اویسی و پالیزبان و منابع مالی و حمایت خارجی جدا نگاه دارد.
گزارش سری دیوید میرز مسئول بخش خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا به تاریخ ۲۵ سپتامبر/ سوم مهر، خبر از سفر بختیار به عراق در آستانه حمله نظامی عراق به ایران (۲۲ سپتامبر/۳۱ شهریور) می دهد. در ادامه این گزارش عنوان شده که عراق از اپوزیسیون ایرانی خواسته تا در جبهه های نبرد پشت سر نیروهای عراقی حاضر شوند تا دولت خود را در مناطق اشغالی تشکیل دهند. در پایان این گزارش درباره بازتاب چنین اقدامی این گونه هشدار داده شده است: «من معتقدم که ایجاد دولت جایگزین تبعیدی مثلا در خوزستان، به شدت میتواند بخت آنان را برای این که هرگز توسط مردم ایران پذیرفته شوند را کاهش دهد، مگر آن که عراقیها خود را آماده فتح کل ایران کنند تا تبعیدیها را به قدرت برسانند.»
روند این رایزنیها در دیدارهای بعدی لرد جورج براون با مقامات عراقی، بختیار و اویسی در پاریس و مقامات وزارت خارجه بریتانیا ادامه یافت. معاون سابق وزیر خارجه بریتانیا، در آخرین روزهای اکتبر ۱۹۸۰ با صدام حسین و طارق عزیز معاون نخست وزیر عراق دیدار کرد. در بازگشت او از بغداد، سفارت بریتانیا در کویت دو گزارش در تاریخ ۲۹ و ۳۰ اکتبر/ هفتم و هشتم آبان، شمهای از دیدار براون با مقامات عراقی را به لندن ارسال کرد. در گزارش نخست، جورج براون بر اساس گفت و گو با سران عراق عنوان کرد که با توجه به مواضع ضدغربی خمینی و معتدل تر بودن صدام از این جهت، به صلاح حکومت بریتانیا است که به اپوزیسیون ایرانی برای سرنگونی حکومت تهران کمک کند.
براون با تشبیه کردن اقدام احتمالی گروه بختیار و اویسی تاکید کرد که آنان میتوانند به شیوه نهضت مقاومت ملی فرانسه در جنگ جهانی دوم، با همکاری با طرف مقابل ضمن استفاده از ضعف حکومت ایران، خوزستان را جدا کرده و حکومت خود را در آن جا شکل دهند. لرد کرینگتون وزیر خارجه بریتانیا در پاسخ به این گزارش، با اشاره به تماس های مداوم لرد جورج براون با صدام حسین، بختیار و دیگر گروه های تبعیدی ایرانی و حمایت از او از نقشه «خوزستان آزاد» و ترویج آن در بین دوستان ایران- عراقی او، خواستار دریافت توضیحات بیشتری درباره این نقشه شد.
بر اساس این گزارش براون تصریح کرد که به دنبال رایزنیهای او با مقامات عراق، قرار است در همین هفته، اویسی، امینی و بختیار در پاریس جلسه ای تشکیل داده و تصمیم دارند در بیانیه خود این گونه بیان کنند: «آنان نمی توانند به عنوان میهن پرست حضور اشغالگران خارجی در ایران را بپذیرند، ولی با این حال آنان با حمایت ضمنی عراق قادر خواهند بود که حکومتی را در جنوب ایران تشکیل دهند تا دیگر میهن پرستان نیز به آن ملحق شوند.»
در همین ارتباط، کریس رندل کریس رندل یکی از مسئولان بخش تحقیقات خاورمیانه وزارت خارجه بریتانیا در یک گزارش توصیفی محرمانه که در ابتدای نوامبر ۱۹۸۰ تهیه شده و مهر بایگانی هفتم نوامبر/ ۱۶ آبان بر آن خورده، در بررسی تحولات گذشته و حال خوزستان نوشت: «یکی از دلایل یورش بیمهابای حکومت عراق به خاک ایران، اطلاعات گمراه کننده ایرانیان تبعیدی از جمله شاپور بختیار، مبنی بر این بود که احتمالا به دلیل وجود اغتشاش در ارتش و بیثباتی رژیم به دلیل مخالفت مردم، به ویژه در خوزستان، ایران قادر به جنگ نخواهد بود و مخالفت مردم موجب برافراشته شدن پرچم نیروهای آزادیبخش خواهد شد.»
بر اساس گزارش های تازه آزاد شده درباره نخستین روزهای آغاز جنگ ایران و عراق، در این دوره، شماری از کشورهای عربی و اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، به خصوص اویسی و بختیار، بر این باور بودند که با حمله عراق به ایران ظرف یک هفته ارتش ایران شکست خواهد خورد و در طول یک ماه حکومت اسلامی سرنگون شده و دولت جدید تحت حمایت عراق در تهران، یا دست کم مناطق اشغالی مستقر خواهد شد. این پیش بینی هرگز به وقوع نپیوست و موجب آغاز یک بازی بدون برنده و دو سر باخت برای مردمان هر دو کشور ایران و عراق شد.
البته این باور اول نیست که اسناد و شواهد دال بر تشویق صدام توسط بختیار و اویسی به حمله به ایران منتشر شده است، حامد الجبوری وزیر امور ریاست جمهوری و امور خارجی و فرهنگ عراق در زمان حسن البکر و صدام حسین در مصاحبه با تلویزیون الجزیره ۲۵ جولای ۲۰۰۸ (۵ تیر ۱۳۸۷) نیز از این حقیقت پرده برداشته بود:
http://uk.youtube.com/watch?v=BPKkaZ7ysD4&feature=related
http://www.aljazeera.net/NR/exeres/FB79DA8E-CEE5-4C2F-AF37-46604A2E5E59.htm
وی در این گفتگو تصریح کرده است که جورج براون، وزیر امور خارجه انگلستان در زمان حزب کارگر، شاهپور بختیار و تیمسارنصیری (به احتمال قریب به یقین، منظور او نه تیمسار نصیری که در روزهای اول انقلاب بدون محاکمه اعدام شد بلکه تیمسار اویسی بوده است)در جلسه ای این پیام را به صدام دادند که بهترین وقت برای حمله به ایران است. در این جلسات همه کسانی که با صدام ملاقات می کردند تاکید داشتند که ایران در آستانه فروپاشی است و ارتش این کشور متلاشی شده و نیروی هوایی این کشور به علت اعدام افسرانش زمین گیر شده است. همه آنها به گونه ای صحبت می کردند که گویا عملیات نظامی در ایران صرفا تفریح است و همین مسئله صدام را به آغاز جنگ با ایران تشویق میکرد.
...
[اما بخوانید درباره ی کودتای نوژه ]
درباره ی کودتای نوژه
دکتر بختیار بعد رشته کلام را در دست گرفت و گفت، همانطور که در جریان هستید، ما مشغول تدارک یک قیام بمنظور براندازی رژیم اسلامی هستیم که عده زیادی در ایران، در طرح شرکت دارند. این طرح با دقت تهیه شده و الان در دست آقای منوچهر قربانیفر است. اگر میخواهید ملاحظه کنید در اختیارتان است. همانموقع متوجه شدم...
که کار ایرادات جدی دارد. اگر قرار بود در جلسه، درباره طرح صحبت بشود، حداقل باید قبلا در جریان قرار داشتیم و اینجور خلقالساعه عمل نمیشد. به دکتر بختیار عرض کردم: من در جریان هستم، اما من یا ما اینجا چکارهایم، نقش ما این وسط چیست و چرا در این جلسه هستیم؟ دکتر بختیار گفت، آقایان - مقصودش عراقیها بود - که قرار است با ما همکاری کنند، حمایت و پشتیبانی مالی، سیاسی، نظامی و لجستیکیشان را از این طرح اعلام کردهاند، و قول شناسایی دولت کودتا را هم تا اینجا از عراق گرفتهایم، مضافا که دولت عراق قول داده با روابطی که با دیگر کشورهای منطقه دارد، شناسایی دیگر کشورهای منطقه را هم فراهم سازد، گفتم: خوب، الان قرار است چه کار بکنیم. دکتر بختیار گفت، شرط اصلی آنها این است که طرح کامل کودتا یا قیام را در اختیار آنها بگذاریم. پرسیدم مگر اینها طرح قیام را قبلا نگرفتهاند؟ پس چطوری حاضر شدهاند همکاری کنند؟ بختیار گفت: ما در کلیات با آنها به توافق رسیدهایم، اما آنها طرح جزء به جزء را میخواهند. گفتم وقتی تا این مرحله جلو رفتهاید، چه ایرادی میبینید که طرح جزء به جزء را هم بدهید؟ بختیار گفت: باید نام و مشخصات همه مهرههایی را که در قیام شرکت دارند در اختیار آنها بگذاریم.
در این موقع رو کردم به همان ژنرالی که صحبتهای مرا برای برادر صدام حسین ترجمه میکرد، و گفتم: شما اسم افراد را برای چه میخواهید؟ ایشان گفت: میخواهیم بدانیم که آیا مأموریتهایی را که به افراد خودتان میدهید، این افراد شایستگی و لیاقت انجامش را دارند یا خیر؟ مثلا اگر سرگرد حسن را مسئول بمباران خانه خمینی میکنید، این سرگرد توان چنین کاری را دارد یا نه؟ جواب دادم: بطور کلی شما دانش و استطاعت و استعداد چنین قضاوتی را ندارید، که بتوانید تشخیص بدهید این افسر یارای چنین کاری دارد یا نه؟ ... و بعد گفتم: اگر یادتان باشد، تا یک سال و چند ماه پیش که دولت شاهنشاهی بر سر کار بود، این ما بودیم که از همه چیز شما اطلاع داشتیم، نه شما. جواب داد که ما دایره کودتا و ضد کودتا داریم که باید این طرح را به تصویب آنها برسانیم. گفتم شما که قول همکاری دادهاید، چطور قبل از اینکه طرح را بخوانید چنین قولی دادهاید؟ بعد هم اضافه کردم به هر حال من با دادن نام افراد به شما و یا هر دولت دیگری مخالف هستم. طرح را میتوانید داشته باشید، اما اسامی افراد و همچنین ساعت و روز عملیات باید همچنان نزد خود ما، و مخفی بماند. دکتر بختیار گفت، چون اینها علاوه بر کمک مالی و سیاسی، کمک نظامی هم به ما میکنند، باید ساعت و روز قیام را بدانند. گفتم ولو اینکه این اطلاعات را هم به آنها بدهید، دادن اسامی افراد صلاح نیست، نه به این آقایان و نه هیچکس دیگری.
آن ژنرال عراقی مخابرات گفت، چنانچه ما به هم اعتماد نداشته باشیم، نمیتوانیم با هم همکاری بکنیم. شما وقتی میتوانید از امکانات ما استفاده کنید که طرح کامل اسامی را به ما بدهید. یعنی هیچ چیز نباشد که شما بدانید و ما ندانیم. جواب دادم، ما همسایه هستیم، روابط خوبی در آینده میتوانیم داشته باشیم، اما یادتان باشد که به هر حال دو کشور مختلف هستیم، و نمیتوانیم در موضوعی که جان بهترین فرزندان آن مملکت و خانوادههاشان در میان است، چنین اطلاعات سری و مهمی را در اختیار شما بگذاریم. حرف من که به اینجا رسید، برادر صدام حسین از جایش بلند شد و گفت: اگر ما این قدر بهم اطمینان نداریم، پس نمیتوانیم با هم همکاری کنیم. آقای بختیار از برادر صدام حسین خواهش کرد بنشیند، و به من گفت: ما مجبوریم طرح کامل را در اختیار آنها بگذاریم و بدون اینکه متظر جواب یا عکسالعمل من باشد، به منوچهر قربانیفر گفت شما طرح را بدهید به آقایان. برادر صدام حسین نشست، منوچهر قربانیفر در کیفش را باز کرد و طرح را بیرون آورد. من بیاختیار از جایم بلند شدم و گفتم اگر اینجور قرار است عمل شود من هیچگونه همکاری نخواهم داشت. این را گفتم و آمدم به طرف در خروجی. دوست خلبانم هم بدنبال من بلند شد، او هم حرف مرا زد. آخرین صحنهای که به یاد دارم دست دراز شده منوچهر قربانیفر به طرف آن ژنرال مخابرات عراق بود که داشت طرح و اسامی را به او میداد.
پرتو ایران: این آخرین تصویری است که بیاد دارید؟
نصیر خانی: بله. آخرین تصویر. همیشه دکتر بختیار ما را مشایعت میکرد، اما آن روز وقتی با خشم اتاقش را ترک میگفتیم حتی از جایش تکان هم نخورد ...بقیه ماجرا را هم که همه میدانند.
هشــــــــــــداری ناشنیـــــــــــــــــــــــــده !
پرتو ایران: آیا هرگز ملاقات یا گفتگوی دیگری با دکتر بختیار داشتید؟
نصیر خانی: ملاقات نه، ولی موضوعی پیش آمد که مجبور شدم با او تماس تلفنی بگیرم.
پرتو ایران: چه موضوعی؟
نصیر خانی: شاید سه چهار روز مانده بود به روز عملیات، یک سرتیپ نیروی هوایی(به احتمال قریب به یقین، سرتیپ فرخ جعفری است.)که از طرف دکتر بختیار، به مرز ایران و عراق اعزام شده بود، به من تلفن زد و گفت، من هر قدر تماس میگیرم با دفتر دکتر بختیار، که پیغام مرا به ایشان بدهند، کسی پیام را نمیدهد، شما با علاقهای که بختیار به شما دارد با او تماس بگیرید و این پیغام را به او بدهید که عراق قصد پشتیبانی از قیام را ندارد، عراق دارد لشکر به طرف مرز اعزام میکند. از ایشان پرسیدم شما این خبر را چگونه دارید، گفت: خانهای که برای من گرفته شده، روبروی ریل قطار است، و من روزهاست که میبینم وسایل و تجهیزات بسیار سنگین نظامی دارد به سمت ایران حمل میشود. اینها وسایلی نیست که به کار کودتا و قیام بخورد. من با آنکه عهد کرده بودم که دیگر با دکتر بختیار تماس نگیرم، چون موضوع مهمی بود به او تلفن زدم، و با آقای دکتر بختیار صحبت کردم ...
پرتو ایران: رفتارش با شما چطور بود؟
نصیر خانی: خیلی خشک! خیلی از دست من عصبانی بود.
پرتو ایران: جواب پیغام چه بود؟
نصیر خانی: بختیار گفت این افسر مالیاخویی شده و این حرفها را میزند، هر وقت میخواهیم با یک کشوری همکاری کنیم از این حرفها میزنند. من نمیتوانم این حرفها را قبول کنم، و تازه کار از کار گذشته و حالا دیگر دیر است برای این کارها ...و گوشی تلفن را گذاشتیم.
لازم به ذکر است که در روز روز ۲۴ جولای ۱۹۸۰/ ۲ مرداد ۱۳۵۹ (سه روز قبل از درگذشت شاه)، فریدون جاهد، خبرنگار بخش فارسی سرویس جهانی بیبیسی مصاحبهای را با شاپور بختیار در پاریس انجام می دهد و وی ارتباط خود با ماجرای نوژه را تکذیب می کند و تا جاییکه تحقیق کرده ام در این باره سخنی نگفته است. مطالعه گفتگوی فوق میزان استقلال عمل مرحوم شاپور بختیار را در برابر عراقی ها روشن می کند و این پرسش مهم را در اذهان می آورد که صدام با اسامی شرکت کنندگان در کودتای نوژه چه کرد و آیا گرفتن اسامی ربطی به لو رفتن کودتا داشت؟ از آنجا که جنگ هشت ساله دوران سیاهی از تاریخ ایران است بر همه است که در باره نقش رژیم خمینی، صدام و اپوزیسیون و قدرتهای خارجی در باره آغاز این جنگ و ادامه اش تحقیق کنند.
-------------
مطالب بلاگستان و کلیه مطالب رسیده از اعضا، معرف دیدگاه شخصی نویسندگان است نه سایت خودنویس.
گرچه این مطلب نقلی است از رسانهای دیگر، اما از یاران مرحوم بختیار برای رفع سو تفاهم احتمالی یا پاسخگویی استقبال میکنیم. خودنویس فضایی است آزاد برای نقد و بحث.
goftegoye_partove_iran_ba_nasirkhani_919924879.pdf
از اینجا نقل شد:
http://www.khodnevis.org/index.php?news=14180
سلام علیکم.
نظر شما را مافوق مسخره می دانم، که اگر انقلاب 1357 انجام نشده بود، خوزستان [توسط عراق؟] اشغال می شد و سپس به همان روال که بحرین استقلال سیاسی پیدا کرد خوزستان هم از ایران جدا می شد.
شما فردی هستی ذوب در آقای خمینی، و من فردی هستم ان شاء الله ذوب در وطن، و من گفتم مردم ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مدافع وطنشان می بودند در برابر حملات بیگانگان، اما شما چون خیال می کنی تاریخ طن دوستی ی ما ایرانیان و حساسیت ما ایرانیان به وطنمان پس از انقلاب 1357 متولد شده و ایجاد شده، پارافهای مضحک نثار افراد می کنی.
شما وقتی عقلت در این حد است که بالا رفتن از دیوار سفارت یک کشور را، مجبور می بینی خود را که آن را موجه جلوه دهی، من عقلم مادون شما است که با شما گفت و گو می کنم.
سلام
خب من نظر شما را نوشته ام اگر مسخره است من چه کنم؟ مگر بحرین چطوری جدا شد؟ در جنگها مگر همواره قسمتی از ایران جدا نشده است؟ اگر این حقایق را گفتن ذوب در خمینی بودن است خب شما اینطور فکر کن. اما وارونه نشان دادن حقایق را ذوب در وطن بودن نمی گویند. اختیار گفت و گو نکردن شما با شماست.
برادر ارجمند سلام علیکم
گرچه دیر است اما برای باقی ماندۀ این ماه مبارک رمضان و باقی رمضانها برای شما توفیق صبر و صبر و صبر از درگاه ایزد منان خواستار ام.
این را برای برادر دیگرمان آقای سیدمحمدی هم می نویسم إن شاء الله. به نظر بنده نظر ایشان در مورد جنگ با عراق درست نیست. اصولاً ایشان ظاهراً اطلاع ندارد که ما در زمان شاه ملعون معدوم با صدام درگیری نظامی هم داشتیم و از همان زمان در زندانهای عراق اسیر ایرانی هم داشتیم.
بدرود
سلام
طاعات و عبادات شما قبول
سلام علیکم.
آقای خمینی گمان راسخ داشت که نجات ایران، با رفتن شاه و آمدن ولایت فقیه است. بختیار گمان می کرد نجات ایران، با رفتن حکومت ولایت فقیه است. صدام گمان می کرد خفتی را که شاه در قرارداد الجزایر قاطعانه و قدرتمندانه به او تحمیل کرد، حالا پس از رفتن شاه و بازنشسته شدن اجباری بسیاری از تیمسارهای ارتش ایران و اعدام شدن تعدادی از تیمسارهای ارتش ایران در حکومت ولایت فقیه، می تواند حمله کند به ایران و ایران را شکست بدهد. اما ایران غیر از این که سلطنت باشد یا ولایت فقیه باشد، مردمانش در زمان لازم دفاع می کنند از وطنشان.
من روزنامه ی حدود سال 1350 (؟) را می خواندم. مردم خوزستان و نقاط دیگر ایران تهییج شده بودند (طبق گزارش روزنامه، تهییج شده و آماده شده بودند) برای جنگ با عراق. من گمان می کنم اگر در آن زمان هم، چه عراق به هر دلیل حمله می کرد به ایران و چه ایران به هر دلیل حمله می کرد به عراق، چیزی شبیه جنگ هشت ساله ی 1359 تا 1367 رخ می داد. حالا یا مدتی کوتاهتر یا مدتی طولانی تر.
البته:
در حدود سال 1350 پیده ی
«انقلاب شکوهمند اسلامی»
و پدیده ی
«صدور انقلاب به کشورهای همسایه»
و پدیده ی
«تشویق آقای خمینی به قیام مردم عراق علیه صدام»
و پدیده ی
«بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا و اشغال آن و تشویق شدن اشغالگران از سوی آقای خمینی»
رخ نداده بود و وجود نداشت.
سلام
مطابق انچه شما نوشته ای:
در حدود سال 1350 پیده ی
«انقلاب شکوهمند اسلامی»
و پدیده ی
«صدور انقلاب به کشورهای همسایه»
و پدیده ی
«تشویق آقای خمینی به قیام مردم عراق علیه صدام»
و پدیده ی
«بالا رفتن از دیوار سفارت آمریکا و اشغال آن و تشویق شدن اشغالگران از سوی آقای خمینی»
رخ نداده بود و وجود نداشت.
و می خواست جنگ شروع شود
پس اینها در شروع جنگ بی تاثیر بوده و البته بهانه داده است به یک عده ای بی اطلاع که اینها را دلیل شروع جنگ بدانند و مطابق اسناد و نوشته های این متن هم انها بدلایل خودشان دنبال حمله به ایران بوده اند. اگرسفارت بود و اگر ژنرالها تصفیه نشده بودند کارشان را با سهولت و راحتی و آزادی عمل بیشتری انجام میدادند و ای بسا موفق هم می شدند اما خب نشدند!
اصولا در تمام جنگ های پیش از این، در تاریخ ما، قسمتی از ایران جدا شده است و این از افتخارات انقلاب اسلامی است که اینبار اینطور نشد و من به این باور دارم که اگر انقلاب نشده بود و مردم با تمام وجود در جنگ همراهی نمی کردند ،خوزستان را اشغال و سپس از ایران با یک انتخابات فرمالیته مثل بحرین در زمان شاه جدا کرده بودند!
بهر حال مطلب جالب وتازه ای بود من که نشنیده وندیده بودم...
ممنون از انتخابتون
شاد وخدایی باشین
التماس دعا
بله این طور اسناد را به طور معمول دولت انگلیس بعد از گذشت سی سال منتشر می کند اما در باره ی این اسناد می خواسته اند انتشارش را ده سال به تعویق بیندازند و آقای دکتر مجید تفرشی با پی گیری حقوقی توانسته به مدارک دسترسی پیدا کرده و نسخه برداری کند با این اسناد مسائی پشت پرده ی زیادی روشن شده و پته ی خیلی ها افتاده روی آب!
خدا ما را به وظایفمون آشنا کرده و در انجام آن موفق بدارد
عجب وطن فروشی بوده این بختیار
هر چند امثال بختیار کم نیستند...
همانقدر که کسانی با رضایت جانشان را برای وطن خودشون میدهند کسانی هم هستند که از دست دادن میز ومقام اونارو تا این حد پست وحقیر میکنه
از خودگذشتگی خب کم ارزشی نیست و هرکسی موفق به آن نمی شود و بعضی هم برای قدرت حتا حاضرند مزدوری صدام را هم بکنند با ملت خودشان بجنگند مثل منافقین!
سلام وقت بخیر...طاعاتتون مقبول درگاه حق
با خاطر جمعی از کسب این مقام برم مقام دوم وهم بدست بیارم
سلام و طاعت شما هم قبول حق ان شاءالله
بله بازهم ..