ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بسم الله الرحمن الرحیم
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ
ما پیامبرانمان را با دلیلهای روشن فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو، رانیز نازل کردیم تا مردم به عدالت عمل کنند و آهن را که در آن نیرویی سخت و منافعی برای مردم است فرو فرستادیم ، تا خدا بداند چه کسی به نادیده ، او و پیامبرانش را یاری می کند زیرا خدا توانا و پیروزمند است . سوره حدید آیه ۲۵
مدتی است در پی فرصت برای طرح بحث آزادی و عدالت بودم و چون به ایام شهادت اولین امام شیعیان حضرت علی (ع) چند روزی باقی است که شهید عدالت نام گرفته است فکر می کنم که فرصت مناسبی است که این مسئله را با مشارکت عمومی شما دوستان به بحث بگذارم . این بحث در صورت لزوم می تواند تا یک هفته ادامه یابد. همانطور که در ذیل آمده این بحث از مهمترین و اساسی ترین موضوعات مبتلابه همه ی ما و بلکه جامعه ی ما و حتا به طور کلی بحث جوامع انسانی است و می تواند گفت و گو در این زمینه ما را در تقریب نظرات و رسیدن به شناخت تفاوتهای مبنایی یاری کند . شاید شما دوستان از قبل مقاله ای در اینباره داشته باشید ، یا بخواهید بطور مستقل بحث را در وبلاگ خود طرح کنید. در اینصورت لطفا قسمتی از آن را به این بحث هم انتقال دهید و یا فقط لینکش را گزارش بدهید تا همه با هم بخوانیم و از نظرات هم آشنا شویم و یا در صورت لزوم می توانید همینجا به بحث نشسته و نظرتان را طرح کنید در هر صورت از همه ی شما دوستان خوبم دعوت می کنم تا نظرتان را بفرمایید . این دعوت، دعوتی عام است و فقط به مرتبطین و دوستان وبلاگی هم اختصاص ندارد.
از آن زمان که انسان به زندگی اجتماعی خو گرفت و شهر نشین شد ،کدامیک از دو مقوله ی عدالت و آزادی که از خواستها و نیازهای اساسی اوست ،برایش ارجح بوده است؟ و امروز در عصر جدید کدامیک از این دو ارجحیت دارد؟
نسل ما یعنی نسل بعد از انقلاب، اعم از دهه ی پنجاهی ها و دهه ی شصتی ها و دهه ی هفتادی ها که همگی خود را بنوعی نسل سوخته می نامند و نسل پیش از ما ،در قبل از انقلاب و حتا نسلهای قبل از آنها ، تا برسیم به مشروطه و پیش از آن آیا خواهان عدالت بوده اند و یا آزادی؟ اصولا میان این دو تباین وجود دارد و یا تفاهم؟
مسلما در عصر جدید اصول دیگری متفاوت از اصولی که نسلهای پیشین در پی استقرارش بوده اند پیدا شده و یا برجستگی خاصی پیدا کرده است. از جمله ی این اصول می توان خوشبختی ، برابری ، عدالت اجتماعی ، دموکراسی ، و حفظ پیوستگی با نظم و ثبات اجتماعی را نام برد اما آیا همه ی اینها با تعهد نسبت به آزادی برابری می کند؟ اگر آزادی وسیله ی رسیدن به یک هدف سیاسی متعالی تر نیست بلکه فی نفسه عالی ترین هدف سیاسی است و گسترش " آزادی برابر " افراد در انتخاب شیوه ی زندگی خویش و حراست از آن ، هدف عمل سیاسی را تشکیل میدهد پس جای عدالت در این میان کجاست؟ باید توجه داشت که آزادی را نه هدفی در میان سایر اهداف ، بلکه تمامی هدف تعریف می کنند.
اصولا آنچه بطور معمول در این بحث مورد غفلت وافع می شود این است که آزادی بی نیاز از توصیف نیست پس هر گاه بحث آزادی پیش آمد بسته به بینش و جهان بینی ابتدا در تبیین پاسخ این سوال که آزادی چیست ؟ سه سوال را باید پاسخ گفت:
1- آزادی از چه ؟ 2- آزادی برای چه ؟ 3 – آزادی برای که ؟
تفاوت پاسخ ها به این سوالها تفاوت و فرق فارق بینش ها را رقم می زند و بدون روشن شدن این سوالات و جوابهای به آن است که هر کسی را می تواند بالقوه مدعی " آزادی " سازد و بالفعل نیز می بینیم که چنین است! و از همین روست که معمولا انسانها در همه جا دو جبهه و یا صفوف متعددی در مقابل هم تشکیل می دهند که همگی هم مدعی آزادی خواهی هستند!
به نظر شما مهمتر از نظر رهبران و نخبگان اجتماعی با نظرگاههای مختلف ، آنچه برای مردم کوچه و بازار اولویت اول را دارد و می تواند آنان را جذب کنش اجتماعی فعال کند طرح بحث آزادی است و یا عدالت؟ یعنی در بادی امر بدانیم که مردم خواهان چیستند؟ و آیا راه رسیدن به آن اصول پیش گفته فقط از مسیر گسترش آزادی است؟ اگر چنین است چرا مردم از گفتمان آزادی به اندازه ی گفتمان عدالت استقبال نمی کنند؟ مثالهای زیادی می توان زد اما گمان می کنم این از چندان بداهت و روشنی برخوردار است که بی نیاز از مثال باشیم.
بنا به آیه ای که در ابتدا آوردم اسلام ارسال انبیا را برای برپایی قسط ( مرتبه ای از عدالت ) معرفی کرده است و در آیات دیگر رسیدن به آن را از راه آزادی تبیین و تشریح کرده و به این ترتیب بنظرم اسلام آزادی را مقدمه ی بسط عدالت معرفی می کند و مکاتب گوناگون برساخته ی ذهن و فکر انسان هریک بسته به نگرش خود به جهان ، رسیدن به عدالت و یا آزادی را هدف نهایی مکتب خود معرفی می کنند و بطور مثال لیبرالیسم به طور اخص از بدو پیدایشش آزادی را بنیان و اساس همه چیز می دانست و در بعد اجتماعی و اقتصادی ، اجرای عدالت را ناممکن تلقی کرده و حتا اقدام به اجرای عدالت را از بنیان به لحاظ تئوری و نظام فکری خود کاری غلط می دانست گرچه به مرور در این طرز فکر تعدیلهایی صورت گرفت اما آزادی همچنان هدف اصلی است . باید امیدوار بود برآیند و نتیجه ی این گفت و گوها به ما کمک کند تا بدانیم ، که در صورت فائق آمدن بر شرایط فعلی و رفع انسداد سیاسی موجود ، چشم انداز و افق روشن پیش روی خود را باید در آزادی جستجو کنیم یا در عدالت؟
.....
در باره ی همین بحث مقاله ای از آقای دکتر سلمان محمدی بخوانید: عدالت و آزادی
و همینطور از دکتر سید حمیدرضا طالقانی مقاله ای درباره ی عدالت و آزادی بخوانید
این مقاله هم در همین ارتباط است اسلام، آزادی و عدالت مولف: نووری آنتونی مترجم: مهدی حجت
سلام علیکم.
***
شما گفته اید:
«آنچه برای مردم کوچه و بازار اولویت اول را دارد و می تواند آنان را جذب کنش اجتماعی فعال کند طرح بحث آزادی است و یا عدالت؟»
سپس گفته اید:
«اگر چنین است چرا مردم از گفتمان آزادی به اندازه ی گفتمان عدالت استقبال نمی کنند؟»
اگر شما، طبق قسمت دوم سخنانت، معتقدی گرایش مردم به گفتمان عدالت بیش از گرایششان به گفتمان آزادی است، پس سؤالت در قسمت اول سخنانت، چه وجهی دارد؟
***
گمان می کنم جواب نسبتاً دقیق و مطابق با واقع، به این سؤال که
«آنچه برای مردم کوچه و بازار اولویت اول را دارد و می تواند آنان را جذب کنش اجتماعی فعال کند طرح بحث آزادی است و یا عدالت؟»
تقریباً فقط از طریق چیزیشبیه به همه پرسی سراسری، شدنی است. و شاید بد نباشد شما بعد از عبارت «مردم کوچه و بازار» در پرانتز بگوئید «نخبه ها و برترین اندیشمندان هم به هر حال زندگی در کوچه و بازار دارند». البته حرف من فقط یک پیشنهاد است.
***
آزادی، مقدمه ی رسیدن به عدالت، و انواع کمالات، و
«انواع مفاسد»
است. آزادی، مثل هوا و آب و غذا است برای انسان. آزادی، مقدمه ی هر چیز که قرار باشد باشد یا بتواند باشد، به هر حال در حد 100 درصد نیاز انسان است.
شاید در مقایسه ی «عدالت» و «آزادی»،عدالت مفهومی عالیتر باشد، و آزادی مفهومی باشد که نیازش همیشگی و همگانی و همه جایی است. و البته آزادی و عدالت هیچ کدام جا را بر دیگری تنگ نمی کند.
حکومتی که به نام عدالت، و به نام اسلام، آزدیهای سیاسی و اجتماعی را از مردم می گیرد، قطعاً فریبکار و خدعه گر است.
سلام
من اگر ابتدا چنان گفته و سپس چنین گفته ام برای آن است که پیش از سوال دوم پرسیده ام:
آیا راه رسیدن به آن اصول پیش گفته فقط از مسیر گسترش آزادی است؟
در واقع می خواهم بدانم اگر راه رسیدن به عدالت از آزادی می گذرد پس چرا مردم در برابر شعارها و مطالبات آزادی خواهانه ی اشخاص و نخبگان و گروههای سیاسی پیگیر آزادی ، با آن همراهی نمی کنند که به خواسته ی خود برسند؟ بلکه حتا به اینگونه شعارهای آزادی خواهانه دافعه نشان می دهند؟
اینکه این گونه جهت گیری های عمومی جامعه به سوی عدالت و یا آزادی را بتوان طی فرایند رای گیری از مردم بدست آورد را نه ممکن می دانم و نه اصلا عقلانی می خوانم.و معتقدم این طرز فکر راه به موبوکراسی می گشاید و نه به دموکراسی.
انقلاب فرانسه و برپایی سی ساله ی حکومت مردم یا به تعبیر درستتر اقشار پست جامعه در زیر سایه ی گیوتین همه را با این حقیقت آشنا کرد که " انقلاب فرانسه انسان دوستی مرگبار" بود همان که بعدها هانا آرنت به زبانی آشکار آن را " نداشتن بینشی روشن از حکومت و ناتوانی در تطبیق شرایط پس از فروکش کردن تب مبارزه نامید." واین موضوع بسیار مهمی است که غالبا در روزگار ما نادیده گرفته می شود واین دلیل آن است که نسبت به حکومت مستقیم و بیواسطه ی مردم بر مردم ،نزد اندیشمندان و متفکران تردید جدی وجود دارد. بطوریکه عملا در هیچ کجای جهان نمی توان استفرار چنین سیستمی از آزادی را نشان داد.
به عقیده ی حان لاک که پدر لیبرالیسم خوانده می شود عوام مردم حتا باید از حق ِ بحث کردن در مورد امور عمومی محروم باشند.
مطابق با آنچه نوام چامسکی می نویسد : لاک که تدوین قانون اساسی کارولینا را برعهده داشت در این قانون گنجاند که اقدامات افرادی که در مجمع مذهبی خود علیه دولت یا دولتمردان یا امور دولتی سخن بگویند یا تحریک کننده شورش باشند ممنوع است . این قانون اساسی عقاید مذهبی همراه اندیشه را تضمین می کرد اما آزادی عقاید سیاسی را نه!
از دیگر مواد این قانون اساسی این بود که :
هر گونه اظهار نظر و تفسیر در مورد این قوانین یا قوانین عمومی یا قوانین مصوبه پارلمان کارولینا اکیدا ممنوع است
بله لاک ضمن تدوین دلایل برای پارلمان جهت پایان دادن سانسور از آزادی بیان یا اندیشه به هیچ وجه دفاع نکرد بلکه فقط اهمیت و زیان آن را برای منافع بازرگانی مورد توجه قرار داد .
بارفــــع شــــدن خــــطـــــر دمــــوکـــــراســــی و بــــا مـــتـــفرق شـــدن افـــراد آزایـــخــــواه ، اجــــازه داده شـــــد ســــانـــسور در انــــگــــلــــســــتــــان کــــنــــار گـــــذاشــــتـــــه شـــــــود .
...
در همین آیه هم ارسال انبیا همراه با بینه و کتاب و میزان لازم است تا مردم بتوانند برای قسط قیام کنند
و بنظرم فرق مردم با نخبگان آنها در همین جا است .اصولا مردم از بعد از انقلاب فرانسه موجودات خطرناکی شمرده می شوند و در همه جا و بدون استثنا این نخبگان هستند که افکار عمومی را به آن سمت و سویی که می خواهند هدایت کرده و رهنمون می شوند و این نه تنها بد نیست بلکه ضروری هم هست. اما بحث اصلی در درستی و یا نادرستی همان سمت و سو است و نه در رهنمون کردن مردم
مدعای این مقاله این است : مادامیکه مفاهیم عدالت و آزادی روشن نباشد هم مدعی آزادی و عدالت می تواند خود را طالب راستین آن قلمداد کند و هم می توان تمام مدعیان دیگر را با همین حربه ی آزادی و عدالت ، فریبکار و خدعه گر خواند
بحث مهمی را به گمانم شما کلید زده ای که بررسی نقش مردم است و از این بابت ممنونم
سلام
مبحث جالبی است. از دید من ارجح بودن مفاهیمی مانند آزادی یا عدالت نسبت به یکدیگر از دید افراد مختلف متفاوت خواهد بود.
قشر جوان و دانشجو شاید بیشتر دلمشغولیشان آزادی و گفتمان آن باشد اما آنانکه سنی از آنها گذشته و در سنین بالاتر قرار دارند به عدالت ارجحیت بیشتری میدهند. از منظری دیگر افراد مرفه تر بیشتر درد آزادی دارند و افراد ضعیف تر درد عدالت.
اما یک نکته مهمتر از همه اینها است و آن این است که بنظرم هردو دست نیافتنی است و هرچه زمان میگذرد دست نیافتنی تر میشوند.
با سپاس
سلام
اینکه بتوان به طور عمل گرایانه و بدور از تئوری پردازی ، و با نگاهی واقع بینانه به واقعیات موجود سعی در ارائه ی تقسیم بندی هواخواهان هر یک از دو مقوله ی آزادی و عدالت داشته باشیم بنظرم کار بسیار درستی است اما این کار از پیچیدگی های زیادی برخوردار است و ما را در تنگناهایی قرار می دهد که رهایی از آن آسان نیست. درست است که طبقات مختلف اجتماعی خواسته های یکسانی ندارند اما در هر طبقه از طبقات و هر سنی از سنین ، این خواسته ها و مطالبات ، همسان هم نیست
مثلا مرفهینی که از طریق روابط ناسالم اقتصادی به ثروت رسیده اند گمان نمی کنم خواهان آزادی باشند که اولین طلیعه اش می تواند واکاوی نحوه ی تحصیل ثروت ایشان باشد و از طرف دیگر افراد ضعیف به لحاظ بنیه ی اقتصادی هم ، ممکن است وضعیت نابهنجار اقتصادی خود را معلول نبود آزادی و انسداد سیستم سیاسی و حکومتی استبدادی بدانند و که فرصتهای نابرابر به افراد جامعه تحمیل کرده ، پس در پی دگرگونی آن با بدست آوردن آزادی باشند
من فکر می کنم اصولا قشر جوان به دلیل شرایط سنی که اقتضایش شور و حال جوانی است خواهان زیر و رو کردن تمام مناسباتی هستند که به زعم آنان در جامعه ، به غلط حکم فرما شده است و چون اساس هر جامعه ای مبتنی بر این مناسبات تاریخی و فرهنگی و سنتی است ، جامعه با این خواسته ی آنان به طور طبیعی به مخالفت بر می خیزد . آنان که در سنین بالاتری قرار دارند بلحاظ اینکه این شور و حال و سن جوانی را زمانی خود سپری کرده اند و می دانند اصلا زیر و رو کردن تمام مناسبات غلط خواستی آرمانگرایانه بوده و عملی نیست و شرط تحقق زندگی بهتر بیش از هر چیز محتاج امکان گذران آن است و ایجاد رفاه عمومی برای آحاد جامعه ،پس لاجرم معیشت اندیش شده و بیشترین شعار و مطالبه شان عدالت می شود.
ممنونم از مشارکت شما
به گمانم در یک جامعه ی سالم هیچیک از این دو واژه نمی تواند برتری بر دیگری داشته باشد. شاید اینها لازم و ملزوم یکدگرند. در جاه ای که عدالت باشد ازادی نیز وجود دارد. وقتی ازادی باشد عدالت نیز برقرار شده است. عجیب است حکومت های دینی و ایدئولوژیک مدعی عدالت و ترویج عدالتند و ازادی در ان محدود است. و بر عکس حکومت های غیر دینی با شعار و عمل به ازادی معمولا عدالت نیز در ان برقرار بوده است.
شاید در نظر اول شکی در اینکه این دو مفهوم در یک جامعه ی سالم لازم و ملزوم یکدیگرند وجود ندارد. اما به عقیده ی من در هیچ جامعه ای این دو را نمی توان کنارهم یافت
کشورهای بلوک شرق به استثنای چین به سرنوشت محتوم خود که اضمحلال کامل و سقوط از داعیه ی رهبری چهان بود رسیدند چون جلوی آزادی ها را سد کردند و شعار جامعه ی بی طبقه و عدالت دادند اما هم در سیستم اقتصادی به شکست کامل رسیدند و هم در اداره ی جامعه به دلیل ایجاد استبداد دچار ناموفقیت بزرگ شدند و کارشان به فروپاشی انجامید.
در حکومتهای غیر دینی به خصوص در غرب آنچه به لحاظ تاریخی مشاهده می کنیم این است که که ادعا می شد آزادی اساس و بنیان همه چیز محسوب می شود و این تسری به بعد اقتصادی داده شد که در پی اش مالکیت خصوصی را محترم میشمرد اما عدالت را غیر قابل دسترسی و ناممکن می خواند... در یک پروسه ی طولانی و در مواجهه با شعارهای صحیح کمونیستها و سوسیالیستها که اشکالات این نوع سیستم را عیان می کردند مجبور به مقابله با انحصارات با وضع قوانین ضد تراست و ضد کارتل به سود اقشار بیشتری از مردم شد اما نهایتا امروز و هنوز هم نتوانسته است عدالت مورد نظر مردم را براورده کند و بحران اقتصادی موجود در کل غرب از یونان واسپانیا و ایتالیا گرفته تا فرانسه و انگلیس و آلمان و امریکا با جنبش وال استریت و نود و نه درصد با چالش بسیار بزرگی در مورد عدالت روبروست. من چندی پیش درجایی خواندم که شاید در آینده بتوان از هر یک از سه کشور برزیل و چین و هند الگوهایی قابل تاملی برای توسعه انتظار داشت.
سلام
دو واژه ی زیبا که هر یک در جای خود لازم و ارزوی انسانهاست. چه رنج ها و دردها که کشیده اند. گه زندان و تبعید و جان ها که در راهش گرفته شده و چه سو استفاده هایی که تحت هر شرایطی از این دو وازه برای تطمیع ملت ها بکار برده شده و...
سلام
دقیقا بحث در همین جاست مثالهای بیشماری می توان از سو استفاده ی از آزادی و عدالت و به اسم آزادی و عدالت آورد.
من چندی پیش نقل قولی از شاه که از روزنامه کیهان 8 آبان 1355در کتاب سقوط شاه نوشته فریدون هویدا آمده بود خواندم که شاه اینطور گفته است:
دموکراسی – اگر وجود داشته باشد – غیر از این کاری که ما می کنیم چه معنایی می تواند داشته باشد ؟ راستی معنای دموکراسی چیست؟ برای بعضی ها معنای دموکراسی این است که یکی راه بیافتد توی خیابان ، در روز روشن – آن هم نه در یک ده کوره ، در یک شهر بزرگ ، در یک پایتخت – و جلوی مردم ، بخصوص زنها را بگیرد و بگوید : کیف پولت را بده ، وبعد از گرفتن کیف پول ، چاقویش را در شکم طرف فرو کند و جلوی چشم همه ، راست راست به راه خود برود ، این دموکراسی است؟...آن وقت آن مملکت که در مهمترین انتخاباتش حداکثر 45 تا 50 درصد از رای دهندگان شرکت می کنند و مردم هم همانطور که گفتم نفله می شوند و کارد توی شکمشان فرو می رود ، می خواهند از ما درباره ی دموکراسی و حقوق بشر سوال کنند؛ واقعا مسخره است....
ولی ما چه می کنیم ؟ ما جلوی کسی را می گیریم که علاوه بر اینکه خائن و وطن فروش است ، تروریست هم هست ، ما مردم را از شر او حفظ می کنیم و نمی گذاریم مملکت را دو دستی تقدیم دشمن بکند . آیا این حفظ حقوق بشر نیست؟
سلام

...هنوز اندر خم یک کوچه...راستش همه هی اینطرف آنطرف می روند...نمی نشینند سر پروژه
این رهگذر که رفته بوده تبلیغ هنوز ناپیداست...آن یکی صبا رفته مشهد هنوز برنگشته....بعد جالب تر این که کلی خوش و خرم از سفر برمی گردند می گویند خوب صبا...وصال پروژه را تا کجا پیش برده اید؟



خیلی ممنون باز شما بزرگواری می کنید به ما سر می زنید...همین کافی است...
ما که گفتیم خطری نیست...کودکان سرزمین سرخ هیچ چیزی نداشته باشند...چون تا چشم باز کرده اند، جنگ و بوده و جنگ، فرق جنگ واقعی را از جنگ رسانه ای خوب تشخیص می دهند...
پروژه در حال بالا پایین کردن است
یک قاصدک هم داریم که از اسمش پیداست دیگر کلا در پرواز است تازه دیشب پیام داده التماس دعا دارد
سلام
انجام وظیفه است
یک جورایی با دانستن مشکل شما خودم را داخل ماجرا می بینم و اگر پیگیرم بهمین خاطر است
مثل این همراهان شما را دخترم در پروژه هایش زیاد داشت و بیشتر هم شبیه قاصدک شما بودند. این باعث شد در کارش بیشتر به خود متکی شود و اثر خیلی خوبی هم در یادگیری و هم در استقلال فکری اش داشت
سلام
زرشک فروشی در کنار خط ویژه های آزادی میگفت زرشک
آزادی ..
زرشک ..
آزادی ..
زرشک ..
سلام
اولا باید دید آن زرشک فروش چه فهمی از آزادی دارد؟ و این بسیار مهم است
ثانیا شاید از منظر حافظان نظم موجود ،امکان استفاده از چنین زبان هجوی ، به دلیل اینکه توانسته آزادی را با گفتن زرشک به مسخره بگیرد خود، استفاده از امکانی از انواع آزادی است. مگر نه اینکه برای مدافعان فعلی این از حد از آزادی که یک زرشک فروش بتواند چنین فریاد تمسخر آمیزی بر علیه اش بلند کند ،خود نشان بارزی از وجود آزادی است!اما نکته اینجاست که حد نهایی این نوع آزادی کجاست؟ این همان جایی است که این نگاه حداقلی دچار چالش اساسی است
سلام جناب ستاریان...


ممنون بابت احوالپرسی.طاعات وعبادات شما هم مقبول درگاه حق
بله حدودا یکماهیست که درگیر بیماری مادر مهربان هستم وهنوز معالجاتشون ادامه داره
سپاسگزارم بخاطر دعای خیر...
دوستان ونازنینانم در این مدت ختم صلواتی برای ایشان گرفتند...
ازاینکه گلچینی از بهترینها در وبلاگم حضور دارند خوشحالم
در این وب دوستان جمع میشن!تقریبا میشه گفت یه وبلاگ گروهیه
لینکش درون لینکها هست به اسم(دالان محبت)
بازهم ممنونم
انشالله سرفرصت برای عرض ارادت خدمت میرسم
یاحق
سلام
از همه قبول باشد ان شاءالله
بله خدمت دوستان رسیدم هر چند دیر اما در دعای ایشان به نحو مقتضی همراه شدم و امیدوارم این همنوایی و طلب به هدف عطا و اجابت برسد
خدمت از من است و امیدوارم هر چه زودتر با شفای کامل مادر محترم بازهم درخدمت شما باشیم
سلام. خب این اولین کامنت من برای وبلاگ شماست.
حقیقتا چون نه دین دغدغه منه نه سواد علمی دارم که بخوام ضد یا در تاییدش حرفی بزنم سعی میکنم در وبلاگهایی مثل وبلاگ شما یا دیگر دوستان کامنتی نگذارم.
خب این مطلب شما برای من دینی نیست! میدونید اگر آیه اول، و پاراگراف اول حذف بشه شاید کمتر کسی فکر کنه که نویسنده دیدگاهش مذهبی است. خب من همینطوری میخونم! یعنی به آیه و شهید عدالت نگاهی نمیندازم اما به اصل بحش علاقه دارم!
در کشوری هستم که به قولی یکی از آژادترین ودر ضمن عادل ترین کشورهاست. یعنی عدالت در این کشور در درصد بالایی وجود داره
به نظر من آزادی باید باشد تا به عدالت رسید. اما چرا گفتار آزادی برای مردم عادی و به اصطلاح کوچه و بازار با این گفتمان آشنایی ندارند و به قولی غم نان دارند !
دلیل اصلیش به نظر من روش غلط سیاسیون، فعالان سیاسی و منورالفکرهای ایران بود و هست که هرگز نتونستن مفاهیم رو زبان ساده بیان کنند و مردم رو با این مفاهیم و خواسته ها آشنا کنند
سلام
ورود شما را خوش آمد می گویم
بله دیوارهایی بین انسانها بر اساس عقاید کشیده شده که مانع از برقراری تعامل مثبت بین انهاست و بیشتر صف بندی ها و مقابله های غیر لازم هم ناشی از عدم شناخت عقاید یکدیگر است که می تواند به درک متقابل بیانجامد و مدارا و تحمل پس از آن را موجب شود
اما در مورد زندگی شما در آزادترین و عادلترین کشورها ، من بنا به عدم شناخت کافی و لازم به طور قطع نمی توانم اظهار نظری کنم اما به گمانم موضوع اصلی این بحث همین آزادی و عدالت است و تفاوت در معنا و مفهوم آن که وجه ممیز یک نوع از آزادی و عدالت با نوع دیگری از آزادی و عدالت است هرچند خاطرم هست که منیره خانم دوست ایرانی دیگر ما که ساکن آلمان است با شما در این ادعا اختلاف نظر زیادی داشت و مدتی قبل بحثی در همین مورد میان شما و ایشان در گرفت.
با شما هم عقیده هستم که بحثهای روشنفکری یا به تعبیری که آقای سلمان محمدی بکار می برد "متفکری" به جای "روشنفکری" فاقد زبان گویا با المان ها و مولفه های عام فهم است. برج عاج نشینی و از موضع بالا حرف زدن آنها ،چون بدور از شناخت کافی و کامل از باورها و علائق مردم است ، آنها را به نسخه پیچی هایی کشیده است که بندرت توانسته درمانی برای آلام مردم ما باشد . بلکه حتا دردهایی بر دردهای آنها هم افزوده است. بنظرم آنها چون در تئوری قادر به تبیین روشن مشکل نیستند و درمان صحیحی هم در عمل سراغ ندارند با پیچیده گویی و استفاده از زبان نامتعارف با زبان مردم از آنها فاصله گرفته اند بحثشان از بحثهای عقیم آکادمیک هم فراتر نرفته است
از اینکه ما را در این بحث با ابراز نظر خود یاری کردید ممنونم