سرزمینی که امروز به نام "امارات متحده عربی" شناخته می شود، یک قرن پیش، موطن بادیه نشیانی بود که به سختی روزگار می گذراندند. قحطی دهه های 1930 و 1940 میلادی عرصه را چنان بر مردمان آن دیار تنگ کرد که چاره ای جز سرخ کردن و خوردن ملخ های پرشمار بیابان نداشتند.
با این حال، مردم آن سرزمین، خود را محکوم به گم شدن در میان توفان های شن و محو شدن در تاریخ ندانستند. آنها تصمیم گرفتند خاک را به طلا تبدیل کنند و بی هیچ مبالغه ای این کار را کردند و از این رو ، پر بیراه نیست به مردم این سرزمین و حاکمان دوراندیش آن لقب کیمیاگر داد.
اما راز پیشرفت امارات و به ویژه شهر دوبی چیست و چه درس هایی در آن برای ملت های تشنه پیشرفت وجود دارد؟ چگونه است که مردمان زیادی در نقاط مختلف دنیا که بسیار بیشتر از اماراتی ها امکانات دارند و البته همانند آنها مشتاق رشد و توسعه هستند، هنوز اندر خم یک کوچه اند و مردم این کشور کوچک توانسته اند در کمتر از نیم قرن، از چادر نشینی به قصر نشینی برسند و از شتر سواری به مالکیت یکی از برترین خطوط هوایی جهان؟!
با مطالعه در تاریخ امارات، می توان گفت که همسایه های جنوبی، خود را به چند اصل برتری بخش آراستند و گوی سبقت را ربودند:
1 - هدفمندی، ایمان به ساختن و تلاش واقعی: «محمد بن راشد آل مكتوم» نخست وزير دولت امارات و حاكم دبي کتابی دارد به نام " نگرش من" ؛ خاطره ای جالب از او را در این کتاب که به 30 سالگی شیخ مربوط می شود، بخوانید: « در دهه 1980 ، اجلاسی متشکل از برخی مقامات عربی برگزار شده بود. همه درباره جنگ ایران و عراق و بحران فلسطین صحبت می کردند و من ، خواستم فضا را عوض کنم. بنابراین رو به مقامات حاضر در اجلاس کردم و گفتم که چرا به جای این بحث ها، فکری به حال توسعه منطقه نمی کنیم و مثلاً چرا سعی نمی کنیم دوبی را به شهری توریستی تبدیل کنیم که از سراسر دنیا به سویش بیایند؟
واکنش مقامات عربی جالب بود؛ یکی شان که وزیر بود، پاسخ داد: آخر دوبی چه دارد که بتوان آن را به جاذبه توریستی تبدیل کرد؟ چیزی جز صحرای برهوت و خورشید سوزان و شرجی دریا و شن های داغ؟ »
شاید هر کس دیگری جز شیخ محمد بود، با خود می اندیشید که عجب سخن یاوه ای گفتم! راست می گویند، شهر و کشور من چه جاذبه ای برای گردشگران دارد؟
اما شیخ، آن کنایه را نادیده گرفت و حتی به موتور محرکی برای خودش تبدیل کرد تا با عمل به گفته اش ، جواب آن وزیر طعنه گو را بدهد. او به کشورش بازگشت و در حالی که صدای وزیر در گوشش می پیچید که دوبی چه جاذبه ای دارد، با خود گفت: "جاذبه را باید ساخت." و بدین ترتیب، گام های زیربنایی را برداشت، شرکت هواپیمایی امارات را تأسیس کرد، به جذب سرمایه گذاری های خارجی پرداخت، در دادن امتیازات به سرمایه گذاران، خساست به خرج نداد و دوبی را به بهشت سرمایه گذاران تبدیل کرد، هتل ها یکی پس از دیگری ساخته شدند و آن صحرای برهوت، به زمینی گران قیمت تبدیل شد که تاجران برای متر مترش ، با یکدیگر چانه می زدند، مراکز خرید را به مدرن ترین شکل ممکن ساخت، کوشید تفریحاتی که توریست ها به دنبال آن هستند را در بهترین کیفیت فراهم کند و ... سال ها بعد، آن وزیر عربی که سخنان شیخ محمد را مسخره کرده بود، برای گذراندن ایام تعطیلات خود به همراه خانواده به دوبی رفت.