تا نگویند که از یاد فراموشانند

بسم الله الرحمن الرحیم

1

موج موج خزر از سوک سیه‏پوشانند
بیشه دلگیر و گیاهان همه خاموشانند
بنگر آن جامه کبودانِ افق صبحدماندکتر محمدرضا شفیعى کدکنى
روح باغ‏اند کزین‏گونه سیه‏پوشانند
چه بهارى است خدا را که درین دشت ملال
لاله‏ها آینه خونِ سیاووشانند
آن فرو ریخته گلهاى پریشان در باد
کز مىِ جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیم‏شب مستان باد
تا نگویند که از یاد فراموشانند
گرچه زین زهر سمومى که گذشت از سر باغ
سرخ‏گلهاى بهارى همه بى‏هوشانند
باز، در مقدم خونین تو، اى روح بهار
بیشه در بیشه درختان همه آغوشانند

2

تا کجا مى‏بَرَدْ این نقش به دیوار مرا؟
تا بدانجا که فرو مى‏ماند
چشم از دیدن و لب نیز ز گفتار مرا.


لاجورد افق صبح نشابور و هرى است
که در این کاشى کوچک متراکم شده است
مى‏بَرَدْ جانب فرغانه و فرخار مرا.


گردِ خاکستر حلاج و دعاى مانى
شعله آتش کرکوى و سرود زرتشت
پوریاى ولى آن شاعر رزم و خوارزم
مى‏نمایند در این آینه رخسار مرا.


این چه حزنى است که در همهمه کاشیهاست؟
جامه مرگ سوک سیاووش به تن پوشیده است
این طنینى که سرایند خموشیها از عمق فراموشیها
و به گوش آید، از این‏گونه به تکرار مرا.


ا کجا مى‏برد این نقش به دیوار مرا؟
تا درودى به «سمرقند چو قند»
و به رود سخن رودکى آن دم که سرود:
«کس فرستاد به سرّ اندر عیار مرا»


شاخ نیلوفر مرو است گه زادن مهر
کز دل شطِ روان شنها
مى‏کند جلوه، ازین گونه به دیدار مرا


سبزى سرو قد افراشته کاشمر است
کز نهان سوى قرون
مى‏شود در نظر این لحظه پدیدار مرا.


چشم آن «آهوى سرگشته کوهى» است هنوز
که نگه مى‏کند از آن سوىِ اعصار مرا
بوته‏ى گندم روییده بر آن بام سفال
بادآورده آن خرمن آتش‏زده است
که به یاد آورد از فتنه تاتار مرا.


نقش اسلیمى آن طاق‏نماهاى بلند
و آجر صیقلىِ سر درِ ایوان بزرگ
مى‏شود بر سر، چون صاعقه آوار مرا
و آن کتیبه که بر آن نام کس از سلسله‏اى
نیست پیدا و خبر مى‏دهد از سلسله کار مرا.


کیمیا کارى و دستان کدامین دستان
گسترانیده شکوهى به موازات ابد
روى آن پنجره با زینت عریانیهاش
که گذر مى‏دهد از روزنِ اسرار مرا.


عجبا کز گذر کاشى این مزگِتِ پیر
هوسِ «کوى مغان است دگر بار مرا»
گرچه بس ناژوىِ واژونه در آن حاشیه‏اش
مى‏نماید به نظر
پیکر مزدک و آن باغ نگون‏سار مرا


در فضایى که مکان گم شده از وسعت آن
مى‏روم سوى قرونى که زمان برده ز یاد
گویى از شهپر جبرییل در آویخته‏ام
یا که سیمرغ گرفته است به منقار مرا


تا کجا مى‏برد این نقش به دیوار مرا
تا بدانجا که فرو مى‏ماند
چشم از دیدن و لب نیز ز گفتار مرا

دکتر محمدرضا شفیعى کدکنى

چگونگی تعیین محل مزار امام خمینی قبل و بعد از رحلت او

بسم الله الرحمن الرحیم 

این مقاله قبلا در تاریخ 11 خرداد 91 منتشر شده بود اما چون امسال فرصت گذاشتن متن تازه ای را نداشتم به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد ارتحال امام بازنشرش دادم، از کسانیکه قبلا این مقاله را خوانده اند عذرخواهی می کنم:

عینا به نقل از:  http://olama-shie.blogfa.com/post-138.aspx 

«حاج احمد آقا» از حدود شش، هفت ماه قبل برای این منظور برنامه‏ریزی کرده بود و وقتی که بیماری امام مطرح نبود، چند بار برنامه‏ی مسافرت‏هایی را ترتیب دادند که بنده هم حضور داشتم. بارها سه نفری (با حضور آقای انصاری) در مسیر جاده قم - تهران به پیشنهاد حاج احمد آقا به "کوشک نصرت " حدود 30 کیلومتری قم رفتیم. وقتی به روستا رفتیم ، ایشان از من خواستند که فرد کشاورزی را که درآن حوالی مشغول کار بود، صدا کنم و حاج احمد آقا سؤالاتی را از کشاورز در خصوص زمین‏های آن ناحیه و جاده‏ی منتهی به روستا و ریل راه‏آهن و حتی وضعیت کوه‏های اطراف پرسیدند. حاج احمد آقا عمامه‏شان را برداشته بود و کشاورز مزبور ایشان را نشناخت.


 بعد به اتفاق حاج احمد آقا چرخی در محوطه زدیم . من هنوز نمی‏دانستم که ایشان چه هدفی در سر دارند و قصه چیست؟  روستای مزبور دقیقاً نزدیک جایی واقع شده بود که اکنون "پادگان منظریه " و فرودگاه نظامی است و وقتی که از تهران به قم می‏رویم، در سمت راست و جاده‏ی قدیم قم ـ تهران قرار گرفته است.  بعد از یکی دو هفته، مجدداً و این بار به اتفاق «آقای محمد علی انصاری» به آنجا رفتیم. با فرماندار وقت قم «آقای خلیلیان» هماهنگ کرده بودند و ایشان هم حضور داشت. معلوم شد قصد حاج احمد آقا این است که محل دفن امام را مشخص کند. این قصد و غرض را هم تنها با آقای انصاری در میان نهاده بود. ولی در حضور فرماندار قم این‏گونه عنوان شد که ما قصد داریم در این مکان "مؤسسه‏ی فرهنگی تنظیم و نشر آثار امام " را بنا کنیم (یعنی دقیقاً آنچه در حال حاضر اتفاق افتاده است). صحبت فرودگاه هم مطرح شد و عنوان شد که اختصاصی در اختیار مؤسسه باشد.  یک بار دیگر هم به آنجا رفتیم و این بار حدی را تعیین کردند. در نوبت بعد که به آنجا سر زدیم، مشاهده کردم که لودر و بولدوزر مشغول کار است و محوطه را دیوارکشی می‏کنند.  وقتی در ساعت‏های آخر حیات امام، جلسه‏ی سران نظام برگزار شد، حاج احمد آقا مطرح کرد که چنین جایی در "کوشک نصرت " قم وجود دارد و ما مقدماتش را انجام داده‏ایم ؛ ولی هنوز آماده نشده است و تنها حدودش را مشخص کرده‏ایم. حاج احمد آقا حتی گفتند: «می‏خواستیم در آنجا بارگاهی را برای حضرت امام آماده کنیم که اگر ایشان خدای‏ناکرده به رحمت خدا رفتند، آنجا مهیا باشد».  حتی یک بار در ماشین با حاج احمد آقا بودیم و ایشان این مطلب را ابراز کرد که: «من یک مسأله‏ی شرعی از آقا پرسیدم که آیا می‏شود میت مسلمان به گونه‏ای در قبر بگذاریم که چهره‏اش را همیشه بتوان مثلا به وسیله ی انعکاس از طریق آینه و نور رویت کرد؟». حاج احمد آقا افزود: «من برنامه‏ام این بود که اگر این کار مجاز باشد، در خصوص حضرت امام این سیستم را پیاده کنیم و قبری بسازیم که اگر خدای‏ناکرده ایشان از میان ما رفتند، بتوانیم همیشه چهره‏ی ایشان را ببینیم. ولی امام در پاسخ فرمودند این کار جایز نیست و ما هم منصرف شدیم».   در جلسه سران نظام در ساعات آخر حیات امام وقتی حاج احمد آقا این صحبت را مطرح کرد که به نظر من "کوشک نصرت " برای دفن امام مناسب است، یکی از آقایان این کار را صلاح ندانست و گفت: «آنجا در حال حاضر بیابان و فاقد هر گونه امکانات و تأسیسات است. یقیناً ما بعد از رحلت امام، یک تشییع جنازه‏ی چند میلیونی داریم و هیچ امکاناتی برای انتقال افراد به آنجا نداریم و حتماً با یک مشکل بزرگ مواجه می‏شویم».  واقعیت هم این بود که در آنجا کاری انجام نشده بود و تنها به حصار کشی خاکی بسنده کرده بودند.  یکی دیگر از آقایان "حرم حضرت معصومه (س) " را برای دفن امام پیشنهاد کرد و ظاهرا «آقای موسوی اردبیلی» هم "مدرسه علمیه معصومیه‏ی قم " را برای این منظور مناسب دانست. یکی دیگر از آقایان از "جمکران " یاد کرد . 
 
در نهایت قرار شد مدفن امام ترجیحاً در تهران و در کنار شهدا و در بهشت زهرا باشد تا در هنگام بازدید مسؤولان و میهمانان خارجی، دسترسی به آن آسان باشد. اما در اینکه کدام قسمت از بهشت زهرا باشد ، بحث بود. بعضی از افراد، وسط قطعه‏ی شهدا یا کنار قبر «مرحوم آیت الله طالقانی» را مناسب اعلام کردند. 
 
ظاهراً «آقای طباطبایی» شهردار وقت تهران که در آن جلسه حضور داشت، آن روز یا بعداً پیشنهاد داده بود که قطعه‏ای در کنار بهشت زهرا وجود دارد که برای این منظور ایده‏آل است. (دقیقاً همین مکان فعلی مزار امام). در نهایت این مکان بهترین مکان برای خاکسپاری حضرت امام تشخیص داده شد.

پایان نقل قول 

 

ظاهرا در منابع دیگر این جملات در ابتدای متن هست که در مطلب فعلی به هر دلیلی حذف شده است: 

«حاج حسین سلیمانی» از جمله محافظان بیت حضرت امام خمینی (ره) بود. خاطرات وی که در سال 1387 از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است حاوی نکات جالبی از زندگی آن بزرگ‏مرد تاریخ معاصر جهان است. گوشه‏ای از این خاطرات که مربوط به روزهای آخر است در چند قسمت به شما تقدیم می‏شود:  
 
و ادامه همان است که ابتدا آورده ام  
...... 
اینجا را هم اگر تمایل داشتید بخوانید که عنوانش هست 
این عکسها هم خیلی دیدنی است